حضرت امام خامنه ای: نگذارید احساس غیرت انقلابی و تکلیف در مقابل انقلاب، در دلهای شما ضعیف بشود و فرو بنشیند. مثل کسی که از خانواده و حرم و ناموس خوددفاع میکند،ازانقلاب وارزشها و دستاوردهای آن،همین طور دفاع کنید بایگانی مرداد ۱۳۹۵ :: فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

دیدگاه و باور ما: فضای مجازی در خدمت صدورانقلاب، اقتصاد مقاومتی، صادرات غیر نفتی، نهضت تولید علم، جنبش نرم افزاری، ایجاد اشتغال پایدار، مبارزه با امپریالیسم واستکبار ستیزی یا مهدی ادرکنی
فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی): ۱۳۹۴/۰۶/۱۸
«ان‌شاءالله تا ۲۵ سال دیگر، به توفیق الهی و به فضل الهی چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت.»

بایگانی
پیوندها

۲۸۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

معاون ستاد کل نیروهای مسلح در ابلاغیه ای خطاب به فرمانده نیروی انتظامی تاکید کرد که ماموریت ناجا در برخورد با ناهنجاری های اخلاقی در برخی اماکن از جمله کنسرت ها باید با جدیت انجام شود.
معاون ستاد کل نیروهای مسلح در ابلاغیه ای خطاب به فرمانده نیروی انتظامی تاکید کرد که ماموریت ناجا در برخورد با ناهنجاری های اخلاقی در برخی اماکن از جمله کنسرت ها باید با جدیت انجام شود.
گروه سیاسی-رجانیوز: سردار پاسدار سید مسعود جزایری ابلاغیه ای خطاب به سردار حسین اشتری، فرمانده نیروی انتظامی پیرامون مسائل برخورد با ناهنجاری های عمومی صادر کرد.
 
به گزارش رجانیوز به نقل از میزان سردار جزایری، در این ابلاغیه تاکید کرده است که ماموریت ناجا در برخورد با ناهنجاری های اخلاقی و رفتاری در برخی اماکن از جمله محل برگزاری کنسرت ها باید با جدیت انجام شود.
 
اخیرا اعضای هیات دولت، تصویب کرده بودند که برگزاری کنسرت، شب نشینی و مهمانی ها نیاز به مجوز نیروز انتظامی(اماکن) ندارد و ناجا حق دخالت در مجوز و محتوای کنسرت ها را نخواهد داشت.
۰ نظر ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۳۳
حسن حیدری
پیش از خطبه‌های نماز جمعه مشهد مطرح شد؛
رحیم‌پور ازغدی گفت: در نماز جمعه تهران از بنده دعوت شد، اما وقتی متوجه شدند می‌خواهم اسنادی را برای مسئله نفوذ ارائه کنم، سخنرانی من لغو شد.
به گزارش مشرق، حسن رحیم‌پور ازغدی ظهر امروز در سخنرانی پیش از خطبه‌های نماز جمعه این شهر که در حرم مطهر رضوی برگزار شد با اشاره به گرامیداشت سالروز فرارسیدن برگزاری اولین نماز جمعه، اظهار کرد: تعلیم، تنبیه و امربه‌معروف و نهی از منکر سه وظیفه‌ای است که در باب اهمیت نماز جمعه در منابع ما عنوان شده است.

وی ادامه داد: هرجا تحریف دین صورت می‌گیرد و یک تشیع قلابی عرضه می‌شود، آنگاه امام جمعه باید در برابر این انحراف ایستادگی کند.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با اشاره به اینکه در بین مسئولانی که داریم کسانی هستند که یک صفحه قرآن نمی‌توانند بخوانند، خاطرنشان کرد: هرکس یک مدرک دانشگاهی دارد مهم‌ترین مسئولیت‌ها را به او سپرده‌اند که در مسئولیتش احتیاط‌طلب است.

رحیم‌پور ازغدی تصریح کرد: در سال‌های اخیر رهبر معظم انقلاب از مسائل فرهنگی تا اقتصادی بارها در قالب احکام مشخص به مسئولان فرمایشات سازنده‌ای بیان کردند و در مقابل برخی مسئولان فقط «بله» می‌گویند و عمل نمی‌کنند، وظیفه دوم نماز جمعه، تنبیه غافل است، این بدان معنا است که قوه عقل عملی افراد در بخشی از جامعه و مدیران تضعیف شده است.

وی یادآور شد: وظیفه سوم در نماز جمعه، امر به معروف و نهی از منکر است، اسلام می‌فرماید که همه چیز به ما در عرصه عمومی مربوط است و مسئول هستیم.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با تأکید بر اینکه امام راحل در منشور برادری به جریان‌های آن روز می‌فرمایند که نظریه‌های مختلف باید آزادانه عنوان شود، اضافه کرد: همه مسائل قابل بحث است؛ منتهی به درستی و هیچکس حق ندارد مانع نظر دیگری شود، حال سؤال است که نهی از منکر منفی کافی نیست؟ اینکه کسانی در مورد موضوعی همیشه اظهار موافقت کنند طبق روایات، منافق بوده و دنبال منافع خود هستند، دسته دوم کسانی هستند که با هر موضوعی مخالفت می‌کنند، اما امر به معروف و نهی از منکر شکل هیچ‌کدام نیست و یک درگیری دائمی با وضع موجود بوده و از همه واجبات، مهم‌تر است.

رحیم‌پور ازغدی تبیین کرد: در روایات آمده است که هرگز نباید موضع اعتراض را ترک کنید، حتی اگر نمی‌توانید به صورت علنی جبهه بگیرید؛ در این راستا کسانی خونسرد و آرام هستند و مسئولیت‌های مختلفی دارند، در حالی که امام علی (ع) می‌فرمایند من چطور آرام باشم وقتی مردم در جامعه دچار مشکلاتی هستند.

وی با اشاره به اهمیت موضوع ازدواج برای جوانان و غفلت مسئولان از این مهم، تشریح کرد: مسئولی که راحت بخوابد و بداند چند میلیون دختر و پسر در کشور هستند که با سن‌های بالا هنوز ازدواج نکرده‌اند، خائن هستند، اگر کسی روایات پیامبر اکرم(ص) را باور کند که برای همه مدیران در قیامت تابوت‌های از آتش آماده کرده‌اند که باید پاسخگو باشند، دیگر آرام نخواهد بود.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با بیان اینکه عده‌ای در کشور می‌گویند برخی از اظهارنظرها، تضعیف کردن نظام است، متذکر شد: انکار وجود فساد، نظام را تضعیف می‌کند، البته نه اینکه فسادی باشد و منکر را نهی نکرد.

رحیم‌پور ازغدی با تأکید بر اینکه آرمان‌بافی خیالی باطل است، توضیح داد: آرمان با واقع‌بینی صحیح است، در اسلام آمده است، مصلحت نظام مصلحت مردم و کمک به اجرای احکام اسلام در عمل خواهد بود؛ در این راستا یکی از وظایف مسئولان این است که به سؤالات مردم پاسخ بدهند، با این نگرش مسئولان باید با مردم در موضوع کشف و مبارزه با قاچاق و رشوه همکاری کنند، نباید کاری کرد که مقام معظم رهبری بگویند من تنها هستم؛ آن مردم 36 میلیون نفری که در دهه 60 جلوی آن همه تروریست را گرفتند چطور توانستند، اما مردم 70 میلیونی نمی‌توانند جلوی قاچاق و رشوه را بگیرند؟

وی، خطاب به جمع حاضر گفت: بعضی از مسئولان ما انسان‌های خوبی هستند، اما تا مسئله رسانه‌ای نشود و آبرویشان نرود کاری نمی‌کنند، اما با این وجود بدبین شدن به مسئولان کار غلطی است، چراکه مسئولان خادم و خدمتگزار زیادی نیز در کشور داریم.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی بیان کرد: حقوق کارگر معدن را نمی‌دهند و او را شلاق می‌زنند، اما این مردکی که مسئول است 70 میلیون ماهی حقوق می‌گیرد، آیا مردم بچه‌های خود را فدا کردند که شما سرِ کار بیایید؟ مردم این کار را کردند که احکام اسلام محقق شود، در نماز جمعه مسائل مختلف باید رسانه‌ای شود، مسئولان باید هر هفته به نماز جمعه بیایند و پاسخگوی مردم باشند نه اینکه صف اول بنشینند و دوربین‌ها آن‌ها را نشان دهند.

رحیم‌پور ازغدی در پایان عنوان کرد: در نماز جمعه تهران از بنده دعوت شد و ائمه جمعه هم حمایت کردند که سخنرانی کنم، اما وقتی متوجه شدند می‌خواهم اسنادی را برای مسئله نفوذ ارائه کنم، بلافاصله سخنرانی من کنسل شد؛ اگر نماز جمعه در باتلاق محافظه‌کاری افتاده شود نمی‌تواند به وظیفه شرعی خود عمل کند.
منبع: فارس
۰ نظر ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۶
حسن حیدری
اما انتشار برخی محورهای سند چهارم در رسانه‌های آمریکایی به این معنی است که آقای صالحی و سایر دولت‌مردان باید قید هر آن‌چه که را به آن علاقه‌مند هستند را بزنند! چون که پیشتر در نگاهی متخیلانه آژانس و 5+1 را محرم‌تر از نمایندگان مجلس و مسئولان جمهوری اسلامی تلقی کرده و فکری به حال وضعیت فعلی نکرده‌اند.
رد پای سند محرمانه چهارم و پنجم هسته‎ای در رسانه های امریکایی
 

درخواست صالحی روی آنتن زنده تلویزیون برای جلوگیری از انتشار سند محرمانه توافق مونیز – صالحی/ آنچه آسوشیتد پرس منتشر کرد، توافق ایران و امریکا بوده یا ایران و آژانس!؟/ آیا توافق نهاوندیان – جک لو هم منتشر خواهد شد!؟

اما انتشار برخی محورهای سند چهارم در رسانه‌های آمریکایی به این معنی است که آقای صالحی و سایر دولت‌مردان باید قید هر آن‌چه که را به آن علاقه‌مند هستند را بزنند! چون که پیشتر در نگاهی متخیلانه آژانس و 5+1 را محرم‌تر از نمایندگان مجلس و مسئولان جمهوری اسلامی تلقی کرده و فکری به حال وضعیت فعلی نکرده‌اند.

 

گروه بین‌الملل-رجانیوز: مخفی‌کاری از جمله اصلی‌ترین مبانی سیاست خارجی دولت یازدهم است که ابتدائاً با بازی تفسیرهای متفاوت از مذاکرات آغاز شد و پس از توافق هسته‌ای نیز ادامه پیدا کرد، اما ظاهرا دعوای داخلی در امریکا سبب شده تا پرده از این راز فرو افتد.

 

به گزارش رجانیوز در حالی که برخی اخبار در ایام بررسی برجام حکایت از وجود سند چهارم توافق بین صالحی و مونیز درباره برنامه بلند مدت هسته ای ایران  داشت، اخبار این روزهای محافل داخلی امریکا نیز این ادعا را تایید کرده است، این در حالی است که وجود چنین سند محرمانه ای بین ایران و امریکا در زمان بررسی برجام در کمیسیون تخصصی مجلس برای اولین بار مطرح و انتشار آن از سوی نمایندگان مطالبه شد.

 

هر چند دولت مردان ابتدائاً این مسئله را تکذیب می‌کردند اما افزایش فشار افکار عمومی و رسانه‌ها در نهایت آن‌ها را وادار به پاسخ‌گویی کرد. به همین جهت علی اکبر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی با حضور در کمیسیون ویژه برجام به شرح این سند پرداخت و گفت:

 

« ما گفتیم نمی خواهیم دنیا همه برنامه ما متوجه بشود و دلیلی نداره خود به خود اطلاعات ارائه بدهیم . (تاکید کردیم) ما از سال 10 به بعد را نمی خواهیم بیاوریم در این برجام ، این جزییات کار خودمان است، ما جزییات را می آوریم می نویسیم می دهیم به آژانس چون که ما بالاخره باید برنامه های خود را به آژانس اعلام بکنیم ... ما نمی خواهیم جزییان برنامه ده ساله خود را به سمع عالم و آدم و ... برسانیم هیچ کشوری هم این کار را نمیکند ، میده به آژانس ... ما بعداز ده سال را یک برنامه داریم، دادیم به آژانس ، بخشی از آن در برجام آمده است.

 

ما بعد از 10 سال شروع می کنیم به ساخت سالن B (در نطنز). ما اگر ای ار 8 هم می داشتیم نمی توانستیم در اوایل سال 10 استفاده کنیم ما در اواخر سال 10 شروع می کنیم به ساخت سالن B و ... اصرار داشتن بیارن در برجام ، ما گقتیم این کار رو نمی کنیم ، دلیلی نداره جزییات برنامه هسته ای کشورمان ولو اینکه مهم هم نباشه اعلام کنم گفتیم ما برنامه مون رو میدهیم به آژانس آن هم در چارچوب پروتکل الحاقی که برای 10 تا 15 ساله را دربرمیگره ، بر اساس اون برنامه ما تا سال دهم 5060 سانتریفیوژ در اختیاز داریم که میشه 5 هزار سو بعد از سال 10 سوی ما با یک شیبی می رود بالا .

 

این (جزییات) هم دیگه نمیخوام اینجا اعلام کنم چون که من اگه بخوام اینجا اعلام بکنم یعنی در صدا وسیما اعلام کردم و این نقض حرفی است که به آنها گفتم . اون سند رو اگه خواستید به صورت محرمانه به شما بدهیم .... »

 

 

اما خوش‌خیالی دولت مردان زیاد به طول نیانجامید و طی روزهای گذشته خبرگزاری آمریکایی آسوشیتدپرس با انتشار متنی به بررسی برنامه بلند مدت غنی سازی" تفاهم شده با 1+5 پرداخت که مطابق آن در فاصله سال های یازدهم تا سیزدهم برجام، ماشین های فعلی ایران با نسل های بالاتر جایگزین می شود بی آنکه ظرفیت غنی سازی افزایش پیدا کند.

 

یعنی آن‌چه که علی اکبر صالحی و دولت مردان خواهان محرمانه باقی ماندن آن بودند نه تنها محرمانه باقی نماند بلکه در اختیار رسانه‌های آمریکایی نیز قرار گرفته است! حتی به گفته مقامات آمریکایی در اختیار اعضای کنگره آمریکا نیز قرار گرفته است!

 

این در حالی است که این سند محرمانه و دوجانبه که حتی کشورهای 1+5 هم در جریان آن نبودهاند، مبنای نقشه راه همکاری ایران و آژانس قرار گرفته و این روزها بخشهایی از آن در رسانههای امریکایی از جمله آسوشیتدپرس منتشر شده است تا مایه نگرانی علی اکبر صالحی را فراهم کند.

 

بعد از انتشار این مطالب بود که علی اکبر صالحی در گفت‌و‌گو خبر ساعت 14 صدا و سیما از طرف مقابل خواهش کرد تا این اسناد را منتشر نکند. وی در این باره گفت: برنامه 15 ساله سیر تحول صنعت هسته‌ای کشورمان را  تدوین کردیم و به تصویب شورای عالی امنیت ملی کشورمان رساندیم و آن را در چارچوب پروتکل الحاقی به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ارائه کردیم و از آن‌ها خواستیم با توجه به این برنامه صنعت هسته‌ای ما در یک افق بلند مدت است تقاضا داریم که این برنامه محرمانه باقی بماند. البته توافقی داشتیم با 5+1 که این برنامه را با مشارکت آن‌ها هم قرار بدیم و قرار نیست که این برنامه منتشر بشود. حالا اگر آن‌ها می‌خواهند این کار را انجام بدهند ما به هر حال مشکلی نداریم ولی علی‌القاعده ما علاقه‌مند به این‌که برنامه بلند مدت ما این‌طور بخواهد در معرض عموم قرار بگیرد موافق نیستیم.

 

 

 

اما نکته قابل تامل و توجه آنجا بود که آنچه در رسانههای امریکایی مطالبی منتشر شد که تایید میکرد سند چهارم، چیزی فراتر از سند ایران و آژانس بوده و سندی است که محرمانه میان صالحی و مونیز برای آینده برنامه هستهای ایران بسته شده است.

 

کرسیتین ساینس مانیتور درباره این سند و تفاوت آن با سند راهبردی ده ساله ایران وآژانس نوشته است:  جزئیات این توافق درباره این که چه زمانی شروط این توافقنامه منقضی می شود مبهم است و از ده تا پانزده سال متغیر است.

 

این در حالی است که ارنست مونیز هم وجود سند را نفی نکرده بلکه تلاش کرده تا بگوید این سند هم آنچه را که امریکا میخواسته محقق کرده است. او در این باره به آسوشیتدپرس گفت: این سند که به دست این خبرگزاری رسیده است با ادعای دوازده ماه زمان برای فرار هسته ای هیچ تضادی ندارد زیرا «ما به روشنی گفتیم که در مدت ده سال بر روی حداقل زمان برای فرار هسته ای یک ساله متمرکز هستیم.

 

 

اما انتشار برخی محورهای سند چهارم در رسانه‌های آمریکایی به این معنی است که آقای صالحی و سایر دولت‌مردان باید قید هر آن‌چه که را به آن علاقه‌مند هستند را بزنند! چون که پیشتر در نگاهی متخیلانه آژانس و 5+1 را محرم‌تر از نمایندگان مجلس و مسئولان جمهوری اسلامی تلقی کرده و فکری به حال وضعیت فعلی نکرده‌اند.

 

حال باید دید رسانههای امریکایی سند محرمانه پنجم با موضوع اقتصادی که گفته میشود میان نهاوندیان و جک لو وزیر خزانه داری امریکا توافق شده است را هم منتشر خواهند کرد!؟

۰ نظر ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۵۵
حسن حیدری
گفت‌وگو با مادر شهیدان بختی؛
برادران خودشان را پسر خاله معرفی کرده بودند. یعنی من با نام (سکینه نوری) خاله مصطفی (بشیر زمانی) و مادر مجتبی (جواد رضایی) بودم. اسم پدرشان را هم گذاشته بودند جمعه خان.
گروه جهاد و مقاومت مشرق: مصطفی و مجتبی بختی فرزندان مادری هستند که برای عاقبت به خیری فرزندانش هویت خود را عوض کرد. برادران بختی که مدت ها تلاش کردند تا خود را برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه برسانند هر بار به دلیلی دچار مشکل می‌شدند. 

عاقبت تصمیم می‌گیرند هویت ایرانی خود را تغییر دهند و از طریق تیپ فاطمیون به این آرزوی سخت خود دست پیدا کنند. اما حکایت «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها» برای این دو برادر هم رقم خورد و فرماندهان این تیپ هر بار متوجه ایرانی بودن آنها می شدند و با رفتنشان مخالفت می‌کردند.

مصطفی و مجتبی ناامید نشدند و دامن شهدا و امام هشتم(ع) را گرفتند. این بار تلاش کرده بودند زبان افغانستانی را نیز مسلط شوند و چهره‌هایشان را هم به آنها شبیه کنند. اما مشکل بزرگتری برایشان رقم خورد. اینکه اگر برای تحقیقات تماس بگیرند و بخواهند با مادرشان صحبت کنند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اگر مادر با لهجه آنها صحبت نکند دوباره به در بسته خواهند خورد این بود. در ادامه ماجرای جالب پیوستن این دو برادر به کمک مادرشان، به تیپ فاطمیون را خواهید خواند:

*همسایه امام هشتم(ع)

من خدیجه بختی هستم مادر شهیدان مدافع حرم مصطفی و مرتضی بختی. 51 سال پیش در روستای «چَکَنه» جایی بین نیشابور و قوچان متولد شدم. در همان ایام بچگی به دلیل ارادتمان به امام هشتم(ع) تصمیم گرفتیم در جوار ایشان ساکن شویم. 4 خواهر و 3 برادر بودیم که همه برای مخارج زندگی کشاورزی کرده و گندم و جو می کاشتیم.

*این شد که دیگر مدرسه نرفتم

بنده به تحصیل و درس علاقه زیادی داشتم اما خدا لعنت کند رژیم شاه را، زمانی که ما می­‌رفتیم مدرسه می­‌گفتند: اجبار است و باید حجابتان را بردارید. روز اول مدرسه علی رغم این موضوع ما حجابمان را برنداشتیم، روز دوم آمدند که روسری­‌ها را از سر ما بردارند من و خواهرم دست­هایمان را محکم روی سرمان گذاشتیم و روسری را محکم گرفتیم و از مدرسه آمدیم بیرون، دیگر هم نرفتیم. این علاقه در ذهنم بود تا زمانی که ازدواج کردم، 4 سال نهضت سوادآموزی رفتم و درس خواندم.

*بروید از همان انقلابتان نفت بگیرید

خانواده ما مذهبی بودند، به همین علت تا قبل از انقلاب رادیو و تلوزیون را حرام می‌دانستیم و در خانه هم نداشتیم. در ایام مبارزات مردمی علیه رژیم طاغوت هم شرکت می‌کردیم. یادم هست در تظاهرات شرکت می‌کردیم و همین باعث شده بود گاهی که برای گرفتن نفت می‌رفتیم، به ما نمی‌دادند و می‌گفتند بروید از همان انقلابتان نفت بگیرید که خب این موضوعات باعث نمی‌شد ما از هدفمان پا پس بکشیم.

*نمی‌خواستم ازدواج کنم

همسرم اصالتا گرگانی است اما در مشهد به دنیا آمده­ و در نجف بزرگ شده­ است. زمانی که صدام ایرانی‌ها را از عراق بیرون می کرد آنها نیز به کشور خود بر می گردند. شوهرم برای امرا معاش به دنبال کاری می‌گردد که با شرکت پشم بافی طوس آشنا می‌شود اما شرط استخدام در آنجا تأهل بوده و او هم تصمیم می‌گیرد ازدواج کند. وقتی همسرم به خواستگاری من آمد 15 سالم بود و به دلیل سن کم مخالف ازدواج بودم به خصوص که شوهرم هم 11 سال بزرگتر بود. اما خانواده صلاح دانستند و من با مهریه 35 تومان و یک سفر حج بله را گفتم. تا یک سال و نیم بعد از ازدواج که مصطفی هم به دنیا آمده بود در منطقه «گلشهر» مشهد ساکن شدیم.

حاصل ازدواجمان سه پسر و یک دختر بود که اولین و آخرین فرزندم سال گذشته در سوریه هم زمان به شهادت رسیدند.

هویتم را عوض کردم تا پسرانم به «سوریه» بروند

*قدم خیر

برای انتخاب نام بچه‌ها معمولا اسمی که مطرح می شد همه موافقت می‌کردند. قبل از به دنیا آمدن فرزند اولمان ما همسایه‌ای داشتیم که اسم پسرشان مصطفی بود و من او را خیلی دوست داشتم به همین دلیل همین اسم را روی پسرم گذاشتم.

مصطفی با تولدش برکات زیادی برایمان آورد. من سه روز در بیمارستان رازی نزدیک حرم بستری بود. وقتی خواستم مرخص شوم هر چه منتظر ماندم همسرم نیامد، خیلی نگران شدم. بعد از دو سه ساعت پیدایش شد. با ناراحتی گفتم: معلومه شما کجایی؟ یکدفعه با خوشحالی قولنامه خانه‌ای را نشانم داد و گفت: خانم دیر کردن من به خاطر این بود، ببین ما خانه­‌دار شدیم. از طرف شرکت پشم­بافی طوس همان­ روز زمینی را به نام ما زده بودند. گفتم: خدایا شکرت! به ما فرزندی عطا کردی که هنوز از بیمارستان نیامده­‌ایم بیرون این اتفاق خوب افتاد، پس معلومه بچه با خیر و برکتی است.

* بچه‌داری ام بیست بود

با توجه به سن کمی که داشتم اما بچه‌داری ام بیست بود و به مسائل بهداشتی بچه‌ها بسیار حساس بودم. خب من وقتی دختر خانه بودم همسر برادرم بچه کوچکی داشت که اغلب کارهایش با من بود و خودم هم برای یادگیری امورات خانه دقت زیادی می‌کردم.

*شباهت و وابستگی این دو برادر ما را متعجب کرده بود

اختلاف سنی بچه‌ها با هم کم بود. مصطفی سال 61 به دنیا آمد. بعد خواهرش مریم و بعد از او هم مهدی و آخری که مجتبی بود سال 67 به دنیا آمد. مصطفی شیطنت بیشتری می­‌کرد ولی در کنارش فعالیت مذهبی را هم خیلی قوی پیگیری می‌کرد، مثلا بچه‌­ها از او بسیار الگو می­‌گرفتند، مجتبی وابستگی شدیدی به برادر بزرگتر خود داشت. و چون من هم فاصله سنی‌ام با بچه‌ها کم بود واقعا دوستشان بودم. به همین دلایل کمتر با بچه‌های بیرون ارتباط داشتند. کارهایی که مصطفی انجام می­‌داد مثلا نماز می­‌خواند مجتبی هم فورا کنارش می‌ایستاد. آنقدر این دو برادر کارهایشان مثل هم بود و وابسته بودند که برای خودمان هم تعجب داشت.

*با عمل تربیت‌شان می‌کردم نه حرف

من فکر می‌کنم در تربیت بچه‌ها آن کسی که نقش بیشتری دارد مادر است. من خودم همیشه سعی می­‌کردم در عمل به بچه­‌هایم نشان دهم چه کاری درست و چه کاری غلط است. یادم نمی‌آید یکبار به آنها گفته باشم نماز بخوانید، درحالی که مصطفی خودش از کلاس چهارم ابتدایی نماز را شروع کرد. یا تأکید نمی‌کردم روابط محرم و نامحرم را رعایت کنید، فقط برایشان توضیح دادم مفهوم محرم و نامحرم چیست و باید چگونه رفتار کنیم.

یکبار مصطفی در همان دوران ابتدایی با ناراحتی آمد گفت: مامان نمازم قضا شده، با حالت تشویق که آفرین برایت اهمیت دارد، گفتم: پسرم اشکال ندارد قضایش را بخوان. خودم هم وضو گرفتم و با او نماز خواندم. یا مثلا وقتی سوار اتوبوس می­‌شدم یک خانم پیر یا بچه­‌دار می­‌آمد بلند می­‌شدم تا او بنشیند و بچه­‌ها با دقت رفتار مرا می‌دیدند و این کار را یاد گرفتند. اتفاقا یک بار مصطفی روی صندلی اتوبوس نشسته بود، خانمی آمد کنارش نشست اما او بلند شد، خانم به او گفت: جا که هست تو هم بنشین، مصطفی نُچ کرد و بعد آن خانم از من پرسید چرا نمی­‌نشیند؟ گفتم: خب شما نامحرم هستید، گفت: یعنی چه؟ تعجب کرده بود که این بچه با سن کم از کجا این موضوعات را می­‌داند.

*ما می‌رویم قهر!

همانطور که گفتم مصطفی از بقیه بچه‌ها شیطان تر بود. یکبار بالای کمد آتش روشن کرده بود که وقتی فهمیدم کلی دعوایش کردم. پرسیدم: چرا آتش روشن کردی؟! گفت هرجا روشن می‌کردم دعوایم می‌کردی اما اینجا مرا نمی دیدی.(خنده) در تربیت فرزندانم خیلی سخت­گیر بودم، اگر به جایی می­‌رسید که موضوع حاد بود تنبیه‌شان هم می‌کرد. اما در کل رابطه دوستانه داشتیم و حتی گاهی با آنها فوتبال و دوچرخه سواری بازی می‌کردم و معمولا اجازه می‌دادم برنده شوند تا فکر کنند بالاتر هستند.

یکبار دیگر سر موضوعی همه شان را دعوا کردم. آنها هم با هدایت مصطفی با من قهر کردند و بدون اطلاع من وسایل را جمع کرده و به حساب خودشان داشتند می‌رفتند پیک نیک. پرسیدم کجا می‌روید؟ گفتند داریم می‌ریم قهر. خنده‌ام گرفته بود اما جلوی خودم را گرفتم و گفتم: حالا کجا می‌روید قهر؟ گفتند: بالاخره یک جایی می­‌رویم دیگر. چیزی نگفتم تا ببینم کجا می‌روند و چکار می‌کنند؟ چادرم را برداشتم و پنهانی پشت سرشان رفتم. یک جایی مثل پارک وسایل را پهن کردند و با هم می گفتند حالا کجا برویم؟ بعد به این نتیجه رسیدند برگردند خانه. کارهایشان برایم جالب بود.

*رتبه اول دانشگاه پیام نور

مصطفی سه سال حوزه درس خواند و ملبس هم شد. حافظه خوبی داشت و در کارهایش با دقت بود. مجتبی هم رتبه اول دانشگاه پیام نور در رشته حقوق بود. 

*رفتنشان به سوریه جالب بود

رفتنشان به سوریه جالب بود. بیرون از خانه قرار مدارشان را گذاشته بودند که چگونه رضایت مرا جلب کنند. مثلا جدا جدا هم آمدند خانه که من متوجه نشوم. دو نفری زانو زدند و  نشستند مقابل من، گفتند: مامان یک لحظه بنشین. پرسیدم: چه شده؟ اینطور که شما دو تا با هم آمدید حتما اتفاقی افتاده. گاهی مثل دوقلوها حتی جملاتشان را مثل هم بیان می‌کردند. شروع کردن به صحبت و گفتند: مامان ما همیشه می­‌گفتیم کاش زمان کربلا بودیم تا بی­‌بی­ زینب(س) تنها نبود، کاش به داد او می­‌رسیدیم، یعنی ما فقط باید زبانی بگوییم کاش بودیم یا باید عمل هم بکنیم؟ گفتم: خب! منظورتان چیست؟ گفتند: ما می­‌خواهیم برویم برای دفاع از حرم حضرت زینب(س)، اگر ما نرویم دشمن می­‌آید در خانه­‌مان، مگر نه اینکه آقا فرمودند: اگر این شهدا نبودند دشمن در مرز ایران بود؟!

گفتم: مامان از نظر من مشکلی نیست رضایت می­‌دهم بروید اما مصطفی تو باید رضایت خانمت را هم بگیری. اتفاقاً مادر خانم مصطفی می­‌گفت اگر تو رضایت نمی­‌دادی او نمی­‌رفت. گفتم: من هیچ وقت چنین کاری نمی­‌کردم، مگر بچه‌ام می­‌خواست راه بد برود و کار خلافی انجام بدهد؟! بهترین جا را انتخاب کرده بود.

 خلاصه اینها رضایت گرفتند و رفتند دنبال هماهنگی کارهایشان. یکسال و نیم دو سال هم طول کشید تا موفق شدند. همیشه می­‌گفتند مامان اگر واقعا راضی باشی کار ما درست می­‌شود. یعنی اعتقاد بچه­‌ها خیلی قوی بود و حتی از پدرشان هم اجازه گرفتند ولی من با آنها صمیمی­‌تر بودم. هروقت مصطفی حرفی را نمی­‌توانست  به پدرش بزند به من می­‌گفت، مشکلی و حرف و حدیثی نداشتیم، هر چه پیش می­‌آمد با هم درمیان می­‌گذاشتیم.

*شما افغانستانی هستید یا ایرانی؟

بچه‌ها از طریق نیروهای ایرانی موفق به رفتن نشدند به این دلیل تصمیم گرفتند یکجوری خود را وارد گروه فاطمیون کنند. دو بار خود را افغانستانی جا زدند اما هر دفعه که برای تحقیقات آمدند، لو رفتند چون ایرانی ها نمی‌توانستند با این تیپ اعزام شوند. 

یک بار دیگر که اقدام کردند فرماندهان فاطمیون شک کردند و وقتی مدرک خواستند آنها گفته بودند ما مدرک نداریم. یکی از فرمانده ها می‌گوید شما راستش را بگویید ایرانی هستید یا افغانستانی، ما در هر صورت شما را می‌بریم. مصطفی می‌گوید واقعا راستش را بگوییم می‌برید؟ می‌گویند آره. اما وقتی بچه ها حقیقت را گفتند آنها امتناع کردند. خیلی ناراحت می‌شوند و می‌گویند اما شما قول دادین؟ که دیگر اصرار فایده‌ای نداشته.

*باز هم شما؟!

دوباره برای رفتن اقدام کردند. اینبار برای تشییع جنازه ابوحامد (فرمانده تیپ فاطمیون) رفتند. مسئول گروه فاطمیون آنها را می­‌بیند و می­‌گوید اینجا هم آمدید؟! بچه­‌ها می­‌گویند ما با شما کار نداریم با شهدا کار داریم. اینقدر عاشق بی­‌بی­ زینب(س) بودند که آدرس خانه او را پیدا می­‌کنند و می‌روند درب منزلش اما خانم او گفته بود همسرم نیست برای اینکه دک شان کند. 

*مصطفی یک سال جاروکشی کرد

آقا مصطفی یک سال قبل از شهادتش در حرم امام رضا(ع) خادم شد و جاروکشی می‌کرد. همکارانش در حرم می­‌گویند: ما ندیدیم شهید مصطفی روی فرش نماز بخواند، هر وقت که اذان می­‌گفت جارو را می­‌گذاشت و نمازش را می­‌خواند. الحمدالله توانست حاجتش را از امام هشتم بگیرد.

*به من و مصطفی می­‌گویند شهدای زنده

یکی به مصطفی پیشنهاد داد اگر از قم اقدام کنید شاید بتوانید با فاطمیون بروید. خلاصه بعد از تلاش فراوان یک روز مجتبی آمد دستش را گذاشت بین چارچوب در و می­­‌خندید، پرسیدم: مادر چه شده؟ موفق شدید؟ گفت: می­‌دونی مامان به پسرهایت چه می­‌گویند؟ گفتم: چه می­‌گویند؟ گفت: به من و مصطفی می­‌گویند شهدای زنده. ما الان شهید هستیم.

قرار شد بروند قم. چند روز بعد مجتبی زنگ زد گفت: مامان ساکم را آماده کن، می­‌خواهیم برویم قم. گفتم: قطعی شد؟ گفت: نه شما حاضر کن برویم ببینیم چه خبر است؟ گفتم: من نمی­‌دانم چه برایت بگذارم، گفت: هر چه خودت می­‌دانی بگذار. وقت خداحافظی کرد از زیر قرآن ردش کردم. گفت: آب نریزی‌ها! تا ما بتوانیم برویم ثبت­ نام کنیم، گفتم: چشم. مجتبی با مصطفی در ترمینال قرار داشتند. پشتش آب نریختم و گفتم: راضی هستم به رضای خدا. اینقدر وابستگی ما عجیب بود که الان فکر می‌کنم خدا لطف کرده که می­‌توانم تحمل کنم و صبر داشته باشم.

* می­‌دانستم بچه­‌هایم بروند دیگر برنمی­‌گردند

چند روز بعد مجتبی تماس گرفت. تا گفت: الو مامان سلام از لحن خوشحالش متوجه شدم کارهایشان ردیف شده. پرسیدم ثبت نام کردید؟ گفت: الحمدالله پل صراط اولیه را گذراندیم، گفتم: خدا را شکر و سجده شکر به جا آوردم و گفتم: الحمدالله خدا و بی­‌بی­ زینب طلبیدند. پدرشان زد زیر گریه چون خیلی به بچه‌ها وابسته بود. مجتبی گفت: یکی دو شب می­‌آییم مشهد و بعد برمی­‌گردیم. وقتی آمدند، کلا یک روز اینجا بودند. با هم رفتیم چاله­ دره وکیل­ آباد. مصطفی خیلی حساس بود، هر جا نمی­‌رفت و هر چیزی را نمی­‌خورد اما آن روز کاملا تسلیم شده بود، انگار می­‌دانست این دورهمی آخر است. آنجا با لهجه افغانستانی خودشان را معرفی می­‌کردند و بگو  بخند داشتند. کلی فیلم گرفتیم. من می­‌دانستم بچه­‌هایم بروند دیگر برنمی­‌گردند.

*با من تمرین کردند چطور افغانستانی حرف بزنم

آنها برای اینکه بتوانند خود را افغانستانی معرفی کنند از مهاجرین پرسیده بودند چه اسم‌هایی بگذاریم که طبیعی تر باشد؟ خودشان را پسر خاله معرفی کرده بودند. یعنی من با نام (سکینه نوری) خاله مصطفی (بشیر زمانی) و مادر مجتبی (جواد رضایی) بودم. اسم پدرشان را هم گذاشته بودند جمعه خان.

مصطفی گفته بود خانمم ایرانی است اما من چون افغانستانی معرفی شده بودم اگر تماس می‌گرفتند باید با لهجه حرف می‌زدم. با من تمرین کرده بودند که اگر کسی زنگ زد چطور جواب بده. یک روز زنگ زدند و گفتند: خانم! شما جواد رضایی را می­‌شناسید؟ گفتم: بله مادرش هستم و سعی می­‌کردم به زبان افغانستانی صحبت کنم که متوجه نشوند. واقعا کمک الهی بود که اینقدر راحت نقشم را بازی کنم. پدرشان هم در جریان بود اما قرار شد من صحبت کنم.

*می­‌دانستم ممکن است شهید شوند، سرشان را ببرند یا تکه­ تکه‌شان کنند

من آگاهانه راضی به رفتنشان شدم. می­‌دانستم ممکن است شهید شوند، سرشان را ببرند و بدنشان را تکه­ تکه کنند، اینها همه را می­‌دانستم بعد گفتم: راضی به رضای خدا هستم و قربون بی­‌بی­‌ زینب(س) هم می­‌روم که خاک پایش هم نمی­‌شوم. با خودم می‌گفتم: بی­‌بی­‌ زینب(س) چه کشید؟ مگر حسن و حسینش را فدا نکرد؟ در صحرای کربلا به او چه گذشت؟ من هنوز گوشه­‌ای از سختی­‌های او را هم نکشیده­‌ام.
منبع: فارس
۰ نظر ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۱۳
حسن حیدری
در عملیات مشترک ماموران انتظامی خاش و سربازان گمنام امام زمان(عج) تیم تروریستی که قصد خرابکاری در مقرهای نظامی را داشت، شناسایی و منهدم شد.
به گزارش مشرق به نقل از  پایگاه خبری پلیس، با توجه به پایش‌های میدانی و اشراف اطلاعاتی، ماموران انتظامی و دستگاه‌های امنیتی از حفاری تونلی به قصد خرابکاری در منزلی در همجواری دو مرکز مهم نظامی و امنیتی توسط گروه‌های معاند، مطلع شدند.

بنابراین گزارش، ماموران انتظامی و سربازان گمنام امام زمان(عج) در یک عملیات مشترک در بازرسی از منزل مورد نظر یک تونل که در عمق 20 متری زمین و حرکت 30 متری در طول به سمت مقرهای نظامی و امنیتی حفر شده بود را به همراه یک ریموت تله انفجاری، مقادیری سلاح و مهمات، وسایل حفاری پیشرفته و نقشه‌ای که مسیر حفاری به این اماکن در آن ترسیم شده بود، کشف کردند.

در این عملیات 10 عضو این گروه تروریستی دستگیر و تحقیقات تخصصی از آنان همچنان ادامه دارد.
۰ نظر ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۳۹
حسن حیدری
دامنه کوه آبیدر سنندج معروف به هفت آسیاب صبح پنجشنبه سی و یکم تیر دچار آتش سوزی شد. که به همت مردم، شهرداری ، منابع طبیعی، لشکر 28 پیاده کردستان، نیروی مقاومت بسیج کردستان و نیروی انتظامی و راهور و ستاد بحران این استان مهار کردند. نیروهای انتظامی سه نفر مظنون در ارتباط با آتش سوزی امروز آبیدر را دستگیر کردنند.

۰ نظر ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۳۴
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

روستای «هریره» در ریف دمشق آزاد شد

نیروهای مقاومت امروز جمعه موفق شدند کنترل روستای «هریره» واقع در منطقه «وادی بردی» را به دست گیرند.
به گزارش مشرق، ارتش سوریه و حزب الله لبنان از عصر روز پنجشنبه با عناصر تروریستی در شمال غرب ریف دمشق درگیر شدند.

وبگاه خبری «عنب» وابسته به معارضان سوری گزارش داد که نیروهای مقاومت امروز جمعه موفق شدند کنترل روستای «هریره» واقع در منطقه «وادی بردی» را به دست گیرند.

برخی از رسانه های وابسته به نیروهای مقاومت نیز اعلام کردند که نیروهای مشترک ارتش سوریه و حزب الله لبنان پس از درگیری دو روزه با تروریستها این روستا را آزاد کرده و تجهیزات تروریستها را منهدم کردند.

گروه اطلاع رسانی «الاعلام الحربی» نیز گزارش داد که از روز گذشته همزمان با حملات هوایی به روستای «افره» و بخش شرقی کوهستان «الزبدانی» این درگیریها مجددا آغاز شد.

هریره از نظر اداری و جغرافیایی وابسته به منطقه «مضایا» است و در سه کیلومتری جنوب این شهر قرار دارد و دروازه روستاها و شهرکهای منطقه وادی بردی است.

منبع: فارس
۰ نظر ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۴۹
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

اقدام زیبای کارگر پتروشیمی بوعلی + سند

اقدام زیبای کارگر پتروشیمی بوعلی + سند

یکی از کارگران پتروشیمی بوعلی ماهشهر ۲ روز از حقوق ماهانه خود را برای بازسازی و جبران خسارات آتش‌سوزی در پتروشیمی بوعلی ماهشهر اختصاص داده است.

به گزارش ایسنا به نقل از «خبرآنلاین»، این کارگر قدیمی پتروشیمی بوعلی ماهشهر در نامه‌ای به مدیرعامل این مجموعه با اشاره به سابقه خدمت خود از او درخواست کرده است با برداشت ماهانه ۲ روز از حقوق وی بخشی از مخارج بازسازی مخازن سوخته این شرکت را تامین کنند. 


ا

۰ نظر ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۵۲
حسن حیدری