حضرت امام خامنه ای: نگذارید احساس غیرت انقلابی و تکلیف در مقابل انقلاب، در دلهای شما ضعیف بشود و فرو بنشیند. مثل کسی که از خانواده و حرم و ناموس خوددفاع میکند،ازانقلاب وارزشها و دستاوردهای آن،همین طور دفاع کنید بایگانی دی ۱۳۹۵ :: فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

دیدگاه و باور ما: فضای مجازی در خدمت صدورانقلاب، اقتصاد مقاومتی، صادرات غیر نفتی، نهضت تولید علم، جنبش نرم افزاری، ایجاد اشتغال پایدار، مبارزه با امپریالیسم واستکبار ستیزی یا مهدی ادرکنی
فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی): ۱۳۹۴/۰۶/۱۸
«ان‌شاءالله تا ۲۵ سال دیگر، به توفیق الهی و به فضل الهی چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت.»

بایگانی
پیوندها

۲۵۵ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

حضرت امام خامنه ای(حفظه الله تعالی):               ۱۳۹۵/۱۰/۱۹

«حتی کسانی که به دین و شریعت پایبندی و دلبستگی ندارند اما ایران را دوست دارند و خائن و دشمن در لباس دوست نیستند، بدانند که «حمله به ایمان اسلامی جوانان»، «خیانت به ایران و کشور» است. »

۰ نظر ۱۹ دی ۹۵ ، ۲۳:۱۰
حسن حیدری
جایگاه شهر قم به روایت امام امت؛

شهرِ علم، جهاد و بصیرت

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttp://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR به‌مناسبت فرارسیدن سالروز قیام مردم قم در تاریخ ۱۹ دی ۱۳۵۶، گزیده‌ای از بیانات حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی)  درباره جایگاه تاریخی-مذهبی شهر قم و نقش‌آفرینی مردمِ آن در انقلاب اسلامی را منتشر می‌کند.

* پایگاه معارف اهل‌بیت(علیه‌السلام)
قم شهر علم است، شهر جهاد است، شهر بصیرت است. بصیرت مردم قم یکی از آن نکات بسیار مهمی است که در طول این سی و چند سال همواره خود را نشان داده است. جالب است که پیدایش شهر قم هم ناشی بود از یک حرکت جهادی و توأم با بصیرت. یعنی خاندان اشعریون که آمدند این منطقه را محل سکونت خودشان قرار دادند، در واقع اینجا را پایگاهی کردند برای نشر معارف اهل‌بیت (علیهم‌السّلام)؛ یک مجاهدت فرهنگی را در اینجا شروع کردند. اشعریون قبل از آنکه به قم بیایند، جهاد در میدان نبرد هم انجام داده بودند؛ جهاد نظامی هم کرده بودند؛ بزرگِ اشعریون در رکاب جناب زیدبن‌علی (علیهماالسّلام) مبارزه کرده بود؛ لذا بود که حجاج‌بن‌یوسف بر اینها خشم گرفت و اینها مجبور شدند بیایند و این منطقه را با تلاش خود، با بصیرت خود، با دانش خود، منطقه‌ی علم قرار بدهند. همین هم موجب شد که حضرت فاطمه‌ی معصومه (سلام‌الله‌علیها) وقتی به این ناحیه رسیدند، اظهار تمایل کردند که به قم بیایند؛ به خاطرِ بودن همین بزرگان اشعریون. آنها رفتند از حضرت استقبال کردند، حضرت را به این شهر آوردند و این بارگاه نورانی از آن روز و از بعد از وفات این بزرگوار در این شهر نورافشانی میکند. مردم قم که پدید آورنده‌ی این حرکت عظیم فرهنگی بودند، از آن روز پایگاه معارف اهل‌بیت را در این شهر تشکیل دادند و صدها عالم، محدث، مفسر و مبیّن احکام اسلامی و قرآنی را به شرق و غرب دنیای اسلام فرستادند. از قم، علم به اقصای خراسان و اقصای عراق و شامات رفت. این، بصیرت آن روزِ مردم قم است؛ که پیدایش قم بر اساس جهاد و بصیرت شد.
بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم‌ ۱۳۸۹/۰۷/۲۷

* نقش بی‌بدیل حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها)
بدون تردید نقش حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) در قم شدن قم و عظمت‌ یافتن این شهر عریقِ مذهبىِ تاریخی، یک نقش ما لا کلام فیه است. این بانوی بزرگوار، این دختر جوانِ تربیت‌شده‌ی دامان اهل‌بیت پیغمبر، با حرکت خود در جمع یاران و اصحاب و دوستان ائمه (علیهم‌السّلام) و عبور از شهرهای مختلف و پاشیدن بذر معرفت و ولایت در طول مسیر در میان مردم و بعد رسیدن به این منطقه و فرود آمدن در قم، موجب شده است که این شهر به عنوان پایگاه اصلی معارف اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) در آن دوره‌ی ظلمانی و تاریکِ حکومت جباران بدرخشد و پایگاهی بشود که انوار علم و انوار معارف اهل‌بیت را به سراسر دنیای اسلام از شرق و غرب منتقل کند.
بیانات در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم‌ ۱۳۸۹/۰۷/۲۹
 
* قطب زیارتی و معنوی
اینجا قطب زیارتی و معنوی است؛ اینجا حرم حضرت معصومه، این بارگاه باشکوه قرار دارد؛ مسجد جمکران در اینجا بنا شده است؛ حرم امامزاده‌های گوناگون در این شهر واقع شده است؛ که هر یک از این امامزاده‌هائی که در خیابانهای قم مدفون هستند، اگر در هر شهری بودند، مرکز و محور آن شهر قرار میگرفتند. اینها همه ظرفیتهای ملی و بین‌المللی و کارکردهای این شهر مقدس است.
بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم‌ ۱۳۸۹/۰۷/۲۷
 
* تشکیل اوّلین حوزه‌ علمیه‌ انحصارى تشیّع
بعضى از شهرها مثل کوفه یا مدینه، قبل از قم بلد اهل بیت بودند؛ لیکن دشمنان اهل بیت، این خصوصیّت را از آنها سلب کردند؛ اما شهر قم از همان زمانى که اشعریّون و بقیه‌ى رجال و اعیان محدّثان و علماى بزرگ، اوّلین حوزه‌ى علمیه‌ى مهم و انحصارى تشیّع را در آن تشکیل دادند، در دنیاى اسلام به این جهت شهرت پیدا کرد. لذا شما مى‌بینید در آن زمان، از اطراف و اکناف عالم اسلام، کسانى راه افتادند و آمدند در قم ساکن شدند. شاگردان بسیارى از محدّثان معروف و از جمله تلامذه‌ى «یونس بن عبدالرّحمن» و «ابراهیم بن هاشم» از کوفه به سمت قم عزیمت کردند و در این شهر ساکن شدند. قبل از این‌که آنها هم بیایند، محدّثان زیادى در این‌جا بودند.
بیانات در دیدار روحانیون، طلاّب و مردم شهر قم ۱۳۷۴/۰۹/۱۳
بزرگانی از قبیل شیخ کلینی و شیخ صدوق و دیگران بهره‌مندان از این چشمه‌ی فیض بوده‌اند، که آثار آنها نگهدارنده‌ی معارف اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در طول قرنهای متمادی بوده است.
بیانات در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم‌ ۱۳۸۹/۰۷/۲۹
 
* پایتخت فکری و علمی دنیای اسلام
قم مرکز و پایتخت فکری و علمی دنیای اسلام است. از زمان ورود مرحوم آیت‌الله حائری به قم سال۱۳۴۰ قمری این شهر به مرکز اصلی علمی عالم اسلام و تشیع تبدیل شد و بعد در زمان مرحوم آیت‌الله بروجردی به اوج خود رسید؛ و محصول آن دوره‌ها پیدایش شخصیت عظیم القدر و کم‌نظیری مثل امام بزرگوار بود.
بیانات در دیدار جمعی از مردم قم‌ در سالروز قیام ۱۹ دی  ۱۳۷۹/۱۰/۱۹
شاید در دنیا کمتر شهری سراغ داریم، شاید هم سراغ نداریم که این تعداد عظیم، انسانهای دنبال فراگیری دانش دین و معرفت و معنویت و سلوک جمعی، از زن و مرد مشغول تلاش و کار باشند و شب و روز مجاهدت معنوی و علمی و فرهنگی کنند.
بیانات در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم‌ ۱۳۸۹/۰۷/۲۹
 
* اتصال نهضت روحانیت به جامعه
نقشهای مؤثر و ماندگاری را مردم قم در این مقطع [عاشورای سال ۴۲ و پانزده خرداد] به وجود آوردند. روز عاشورا در همین مدرسه‌ی فیضیه مردم قم جمع شدند، فریاد و غریو امام را شنیدند، جانهاشان را لبریز کردند و دو روز بعد که خبر دستگیری امام بزرگوار را شنیدند، در صحن مطهر اجتماع کردند. این حرکت عظیم آنها موجب شد که نهضت روحانیت به رهبری امام بزرگوارمان در حصار حوزه محبوس و محصور نماند؛ بیاید وارد جامعه شود. پیشرو این کار، قمیها بودند و این کار بزرگ را انجام دادند.
بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم‌ ۱۳۸۹/۰۷/۲۷

* شروع حرکت انقلاب اسلامی با حادثه ۱۹ دی
حادثه‌ی نوزدهم دی یک مقطع تاریخی در زندگی سیاسی ملت ایران است. قهرمان این حادثه هم مردم قم هستند؛ اعم از جوانان پرشور و مردم مومن در آن شهر و حوزه‌ی کهن علمیه‌ی جوان شده که نقش خود را به معنای حقیقی کلمه، آن روز و پس از آن روز ایفا کرد. مسئله هم به‌طور خلاصه این بود که ملت ایران از فشار دیکتاتوری رژیم دست‌نشانده از یک طرف، فشار زندگی از یک طرف، فشار تحمیل فرهنگ فساد از یک طرف، و سلطه‌ی خارجی و به‌طور مشخص عوامل و عناصر امریکایی از یک طرف، به ستوه آمده بود. این‌خشم عمومی و این انگیزه‌ی عمومی از ایمان مذهبی ملت ایران به‌طور کامل سیراب شد و معنا پیدا کرد. این خشم عمومی، خشم کور نبود؛ انگیزه‌ی تعریف نشده نبود؛ مردم می‌فهمیدند که چه می‌خواهند و چه کار می‌خواهند بکنند؛ و این بر اثر تعلیمات اسلامی بود. حرکت طلاب جوان و فضلای وزین به دنبال رهبری بی‌نظیر امام بزرگوار در طول سالهای متمادی این خودآگاهی را در ملت ایران به وجود آورده بود که این وضعیت برای یک ملت و یک کشور مایه‌ی سرافکندگی است؛ و این وضعیت قابل تغییر یافتن است؛ و فقط هم به دست خود مردم ممکن است تغییر پیدا کند. این را مردم به‌درستی فهمیده بودند. خشم عمومی در همه جای ایران گسترده بود؛ منتها مثل همه‌ی حوادث دیگر لازم بود نقطه‌ی آغازینی به وجود بیاید؛ قهرمانی پا وسط میدان بگذارد و شروع کند. این شروع‌کننده، مردم قم و حوزه‌ی علمیه‌ی قم بودند؛ اهمیت قضیه اینجاست.
بیانات در دیدار مردم قم ۱۳۸۳/۱۰/۱۹

* شکست توطئه تبدیلِ قم به آنتی‌تز انقلاب
از سالهای آخر دهه‌ی اول انقلاب به بعد، دشمنان انقلاب و جبهه‌ی دشمن با استفاده از کارشناس‌های ایرانی یک سیاستی را طراحی کردند و آن سیاست این بود که از قم آنتی‌تز انقلاب درست کنند. همان طور که انقلاب از قم جوشید، یک ضد انقلاب هم از قم به وجود بیاورند. قم حوزه‌ی روحانیت است... لذا سعی کردند در قم زمینه‌ی فتنه را فراهم کنند. من چون نمیخواهم از کسی اسم بیاورم، اسم نمی آورم و عبور میکنم. در همان سال ۵۸ و ۵۹، هم مردم قم، هم مردم تبریز حماسه آفریدند؛ نه فقط حماسه‌ی آمدن توی میدان و مشت گره‌کردن، بلکه حماسه‌ی معنوی، حماسه‌ی شعور، حماسه‌ی تحلیل درست. بعد از رحلت امام هم به شکل دیگری همین اتفاق در قم افتاد. اینجا هم مخالفین و دشمنان طراحی کرده بودند که بتوانند این آنتی‌تز را در اینجا به وجود بیاورند. اگر قمیها غافل بودند، اگر جوانهای قم از تحلیل عاجز بودند، اگر آن هوشمندی لازم را نمیداشتند، مشکلات بیش از اینها میشد.
بیانات در دیدار دانشجویان و جوانان استان قم‌ ۱۳۸۹/۰۸/۰۴

۰ نظر ۱۸ دی ۹۵ ، ۲۰:۰۷
حسن حیدری

حضرت امام حسن عسکری علیه السلام:


«إِنَّ الْوُصُولَ إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا یُدْرَکُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّیْلِ.»


«وصول به خداوند عزّوجلّ، سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد.»

                                                                                                                                    مسند الامام العسکری
۰ نظر ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۹:۵۳
حسن حیدری

۰ نظر ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۹:۴۴
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

عالم ذر


در یکی از این عوالم، خدای تعالی ارواح انسان‌ها را دوهزار سال پیش از آفرینش بدن‌ها خلق کرده است، به این ارواح معرفت اعطا شده و آنها مورد تکلیف و امتحان قرار گرفته‌اند، امتحانی خاص که تناسب با همان عالم دارد و طبعاً برخاسته از معرفت است. دربارة جزئیات آن معرفت و امتحان، اطّلاع جزیی زیادی نداریم؛ ولی به هر حال، بر پایة قرآن و احادیث معتبر، می‌دانیم که در نتیجة این امتحان برای هر روح، بدنی متناسب با آن تقدیر شده است. بدن‌ها در عالم ذرّ، خلق شده و هر یک با روح خاصّ خود ترکیب شده‌اند و به این ترتیب، در عالم ذرّ، انسان، کامل شده یعنی انسان مرکّب از روح و بدن تحقّق یافته است. 
بر پایه متون معتبر دینی، انسان پیش از گام نهادن در دنیا، عوالمی را پشت سر گذاشته است. وجود انسان در دو عالم ارواح و ذرّ، به روشنی در روایات اهل بیت(ع) بیان شده است. این عوالم از نظر انسان‌شناسی و معرفت‌شناسی اهمّیت فوق‌العادّه‌ای دارند؛ زیرا به تصریح «قرآن کریم» و روایات معتبر معصومان(ع) خدای تعالی در عوالم پیشین، انسان‌ها را مورد تفضّل قرار داده و معرفت خویش را به آنها عطا فرموده است. بنابراین انسان‌ها به هنگام قدم نهادن به این دنیا، از معرفت خداوند برخورداند؛ بنابراین خداوند از آنها می‌خواهد که به آن معرفت اقرار آورند و نام این عمل را ایمان نهاده؛ چنان‌که سرپوش نهادن بر این معرفت را کفر نامیده است.
در یکی از این عوالم، خدای تعالی ارواح انسان‌ها را دوهزار سال پیش از آفرینش بدن‌ها خلق کرده است. به این ارواح، معرفت اعطا شده و آنها مورد تکلیف و امتحان قرار گرفته‌اند؛ امتحانی خاص که تناسب با همان عالم دارد و طبعاً برخاسته از معرفت است. درباره جزئیات آن معرفت و امتحان، اطّلاع جزیی زیادی نداریم؛ ولی به هر حال، بر پایه قرآن و احادیث معتبر، می‌دانیم که در نتیجه این امتحان برای هر روح، بدنی متناسب با آن، تقدیر شده است. بدن‌ها در عالم ذرّ، خلق شده و هر یک با روح خاصّ خود ترکیب شده‌اند و به این ترتیب، در عالم ذرّ، انسان، کامل شده است؛ یعنی انسان مرکّب از روح و بدن تحقّق‌یافته است. این انسان‌ها همان ذرّیه حضرت آدم(ع) هستند که خداوند، آنها را در صلب آدم(ع) قرار داده و در ذرّ دوم تمام ذریّه حضرت آدم(ع) را از صلب او بیرون کشیده و آنها را به صورت ذرّات ریز معلّق در هوا پراکنده کرده است. در این عالم که با عناوین مختلفی همچون عالم ذرّ، عالم عهد و میثاق و عالم الست از آن یاد می‌شود، خدای تعالی خود را به فرزندان آدم(ع) شناسانده، از آنان بر ربوبیّت خویش اقرار گرفته و برای استقامت بر این معرفت و اقرار بدان، با آنان پیمان بسته است. خدای تعالی می‌فرماید:
«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ؛2
و یادآور زمانی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریّه آنها را بیرون کشید و آنان را بر خودشان گواه گرفت، آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آری. شهادت می‌دهیم تا اینکه روز قیامت نگویید ما از این غافل بودیم یا بگویید همانا پدران ما پیش از ما مشرک شدند و ما فرزندان بعد از آنها هستیم. آیا ما را به جهت آنچه باطل‌گرایان انجام داده‌اند، هلاک می‌کنی؟»
این آیه، به آیه «ذرّ» معروف است. آیات دیگری نیز وجود دارد که ناظر بر خلقت پیشین انسان است؛ از جمله آیه «هل أتی»3، «آیه 101 سوره اعراف»، آیه «انذار اوّل»4 و آیات یادآوری‌کننده میثاق.5
همچنین در روایات بسیاری به این بحث پرداخته شده است؛ مانند روایات تفسیری در توضیح آیه «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا»6، روایات تفسیری در توضیح آیه «فَمَا کَانُواْ لِیؤْمِنُواْ»7 و...
در این نوشتار، برای پرهیز از طولانی شدن کلام، تنها آیه ذرّ و روایاتی که به نوعی بیانگر محتوای پیمان الهی با بندگان هستند، مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در ادامه، پس از بررسی معنای لغوی واژه‌های ذرّ، الست و عهد به بررسی دلالت آیه ذرّ، روایات تفسیری در توضیح آیه، محتوای پیمان الهی با بندگان، پیشی‌گیرندگان در اقرار به ربوبیّت خدا و تعدّد عالم ذرّ خواهیم پرداخت.

واژه‌پژوهی
الف) ذرّ
واژه ذرّ، از نظر واژه‌پژوهان در امور زیر به کار رفته است:
1. مورچه کوچک8 یا کوچکترین مورچه9 یا مورچه سرخ کوچک؛10
2. ذرّات بسیار ریزی که در شعاع نور تابیده شده از یک روزنه، قابل رؤیتند؛11
3. تفریق و پراکنده ساختن.12
بنابراین از نظر لغت، در واژه ذرّ دو جهت وجود دارد: یکی ریز بودن، دیگری پراکندگی و انتشار.

ب) الست
الست اصطلاحی است که از قرآن با مضمون و محتوای اقرار به ربوبیّت خداوند گرفته شده که ناظر به توحید فطری است. این کلمه از نظر لغوی، مرکّب از أ (= ادات استفهام) به معنی آیا است که این استفهام از نظر ادبی، استفهام اقراری نامیده می‌شود و لستُ (= متکلّم وحده ماضی از لیس) به معنای نیستم می‌باشد و ترکیب آن، به معنای آیا نیستم؟ می‌شود. این واژه در استعمال، صورت اسمی یافته و به روزی اطلاق می‌شود که خداوند، فرزندان آدم را با خطاب ألستُ خطاب کرد.

ج) عهد
واژه‌پژوهان، معانی متفاوتی برای عهد گفته‌اند؛ از جمله نگه‌داشتن مودّت،13 پیمان بستن و شرط کردن با کسی، وفای به وعده14 و مراعات چیزی در حالات مختلف.
در «مفردات» آمده است: عهد به معنای مراعات و حفظ چیزی به طور پی‌درپی و مستمرّ است و پیمان را از آن جهت «عهد» گویند که مراعات آن لازم است.
از امر و توصیه به جهت لزوم حفظ آن نیز به عهد تعبیر می‌شود.
در «اقرب الموارد» می‌گوید: عهد فلان... الشیء؛ یعنی آن را پی‌درپی نگهداری و مراعات کرد.

بررسی دلالت آیه ذرّ
آیه شریفه ذرّ، به روشنی دلالت دارد که خدای متعال، در زمانی خاص، فرزندان بنی‌آدم را از پشت آنان بیرون کشیده است. ذریّه حضرت آدم(ع) همه به صورت ذرّه‌ای کوچک، پس از بهره‌مندی از عقل و اختیار، معرفت خدا را به افاضه او دریافت کرده و مورد خطاب مستقیم پروردگار قرار گرفته‌اند.
خداوند در برابر این معرفت‌بخشی، از آنان اقرار می‌خواهد: «ألَستُ بربِّکُم؛ آیا من خداوندگار شما نیستم؟» و بندگان نیز در برابر این معرفت روشن و آشکار، اقرار می‌کنند: «قالوا بلی؛ گفتند: بله.»
بدیهی است خطاب پروردگار و طلب اقرار، هنگامی صحیح و رواست که انسان، به طور کامل خدای خویش را بشناسد و با تمام وجود، حضور او را دریابد. تنها چنین رؤیت و شهودی است که جایی برای تردید باقی نمی‌گذارد و انسان چاره‌ای جز اقرار و تسلیم ندارد. البتّه انسان مختار، با زبان، توان مخالفت و انکار دارد؛ امّا قلب او با مشاهده حقیقت، نمی‌تواند آن را از خود دور سازد.
بر پایه دلالت صریح آیه، خطاب الهی عمومیت دارد و همه فرزندان آدم(ع) را ـ تا قیامت ـ در برمی‌گیرد. خداوند متعال نیز با همگان بر این معرفت پیمان بسته و شاهد گرفته تا حجّت را بر ایشان تمام کند و راه هرگونه عذر و بهانه را ببندد.
همه فرزندان آدم(ع)، در آن عالم، در عرض واحد و از هر جهت مساوی بوده‌اند. بنابراین کسی حق ندارد شرک و انکار خویش را در این دنیا، به گردن دیگری نهد. از سویی با توجّه به شدّت و وضوح معرفت و پس از یادآوری آن در این دنیا، احدی نمی‌تواند مدّعی غفلت از آن شود.
در آیه شریفه، از مراحل بعدی سخن به میان نیامده و بیان نشده که پس از پایان این تعریف و اخذ پیمان، خداوند با فرزندان آدم(ع) چه کرده است.

روایات تفسیری آیه ذرّ
روایات فراوانی در کتب معتبر حدیثی درباره عالم ذرّ وجود دارد که در اینجا فقط به برخی از روایات مطرح شده در توضیح این آیه اشاره می‌شود.
امام باقر(ع) درباره عالم ذرّ می‌فرمایند:
«خدای تعالی ذریّه حضرت آدم(ع) را تا روز قیامت، از پشت آن حضرت خارج کرد. آنها همچون ذرّه‌هایی خارج شدند. خداوند خودش را به آنها نمایاند و شناساند و اگر این معرفت‌بخشی نبود، احدی پروردگارش را نمی‌شناخت.»15
از حضرت امام صادق(ع) سؤال شد: انسان‌هایی که به صورت ذرّ بودند، چگونه [مخاطب خدا قرار گرفته و] به او پاسخ دادند؟ حضرت فرمودند:
«جَعَلَ فِیهِمْ مَا إِذَا سَأَلَهُمْ أَجَابُوهُ؛16
در آنها چیزی قرار داد که به هنگام سؤال از ایشان پاسخ دهند.»
در روایت دیگری از امام باقر(ع) از وعده بهشت به اصحاب یمین و جهنّمی شدن اصحاب شِمال سخن به میان آمده است. همچنین به اخذ پیمان درباره رسالت پیامبر اکرم(ص) و امامت امامان شیعه(ع) تا حضرت مهدی(عج)، تصریح شده است.17
شیخ طوسی در «امالی» خود، ضمن حدیثی، به سخن عمر به هنگام استلام «حجر» اشاره دارد که گفت: تو را می‌بوسم؛ درحالی که می‌دانم تو سنگی هستی که نه ضرر می‌رسانی و نه نفعی داری ... امیرالمؤمنین به وی فرمودند: «به خدا سوگند! او هم ضرر می‌زند و هم نفع می‌رساند.» سپس با استشهاد به آیه ذرّ فرمودند:
«چون خداوند، آدم را آفرید، پشتش را مسح کرد و ذریّه او به شکل ذرّ از صلبش خارج شدند. خداوند، عقل را ملازم آنان ساخت و به آنها معرفت بخشید و اقرار خواست که او پروردگار است. آنان به ربوبیّت او اقرار کردند و بر بندگی خویش شهادت دادند؛ امّا از آنجا که خداوند می‌دانست مردم درباره این اقرار درجات گوناگونی دارند، نام بندگانش را در پوستی نوشت و آن را در دهان این سنگ قرار داد. این سنگ در آن زمان، دو چشم و دولب و زبان داشت. خداوند فرمود: «دهانت را بگشا.» او دهان گشود و خداوند، آن پوست را در دهانش نهاد. سپس به او فرمود: «هرکس به طور کامل به عهدش وفا کرد، در روز قیامت به نفع او شهادت بده...»18
در روایتی از ابن‌مسکان از امام صادق(ع) آمده است:
«درباره [نحوه معرفت‌بخشی خداوند در] آیه ذرّ پرسیدم که آیا این معرفت عیانی بوده است؟ فرمود: «بله. پس معرفت تثبیت شد و انسان‌ها موقف را فراموش کردند و به زودی به یاد خواهند آورد و اگر آن نبود، احدی نمی‌دانست که خالق و روزی‌دهنده‌اش کیست. عدّه‌ای از انسان‌ها در عالم ذرّ به زبان اقرار کردند؛ در حالی‌که به قلبشان ایمان نیاورده بودند.»
روایت دیگری به همین مضمون، از زراره از امام صادق(ع) نقل شده است.19
در روایت دیگری از آن حضرت نقل شده است:
«خداوند بر همه خلق حجّت دارد؛ زیرا این چنین در روز اخذ میثاق، از آنان پیمان گرفته است.»20
در روایتی از امیرالمؤمنین (ع) نیز مکالمه خدای تعالی با همه خلق مطرح شده است. اصبغ‌بن نباته می‌گوید:
روزی ابن‌الکّواء نزد امیرالمؤمنین آمد و پرسید: آیا خداوند، پیش از حضرت موسی(ع) با احدی از فرزندان آدم سخن گفته است؟ امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «خداوند، با همه آفریدگانش ـ اعمّ از نیک و بد ـ سخن گفته و آنان به او پاسخ داده‌اند.»
در ادامه روایت آمده است:
این سخن بر ابن‌الکّواء سنگین آمد و او از چگونگی این کار پرسید که امیرالمؤمنین (ع) با استشهاد به آیه ذرّ فرمودند: «خداوند ضمن معرّفی خود و نیز پیامبران و رسولان و اوصیا، از خلق بر تسلیم در برابر خویش و ایشان پیمان گرفت.»21

عرضه ولایت امیرالمؤمنین(ع) در عالم ذرّ
بر اساس روایات اهل بیت(ع) در عالم ذرّ، ولایت اولیای الهی به خلایق عرضه شده و همه بندگان نسبت به ولایت ایشان معرفت دارند. در ضمن، روایات تفسیری عالم ذرّ به برخی از این قبیل روایات اشاره شد. در اینجا نیز به عنوان نمونه، روایتی را از امام صادق(ع) نقل می‌کنیم.
نعیم صحّاف می‌گوید: از امام صادق(ع) درباره آیه شریفه «فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَمِنکُم مُّؤْمِنٌ» پرسیدم. آن حضرت فرمودند:
«خداوند ایمان و کفر آنان را به ولایت ما (اهل بیت(ع)) شناخت؛ روزی که در صلب آدم از ایشان پیمان گرفت؛ در حالی‌که به صورت ذرّ بودند.»22
این روایات، به صراحت بر عرضه ولایت و معرفت بندگان نسبت به آن دلالت دارد.

تعیین یاران و پیروان امام عصر(عج) در عالم ذرّ
برخی روایات به روشنی، گویای این حقیقت هستند که خداوند در عالم ذرّ، درجه بالایی از معرفت اولیای خویش و شناخت حقیقت ولایت را به بندگانش عطا فرموده است. تا آنجا که در همانجا از مؤمنان پیمان گرفته که به هنگام قیام حضرت قائم، روحی و ارواح العالمین له الفداء، ایشان را همراهی کنند. این روایات همچنین بیانگر آن است که یاران حجّت بن‌الحسن(ع) از پیش تعیین شده و با ایشان در قیام حضرتش هم‌پیمان گشته‌اند و خدا نیز از آنان بر این امر پیمان گرفته است.
حضرت امام صادق(ع) می‌فرمایند:
«چون قائم(عج) خروج کند، مردم انکارش می‌کنند. او به سوی ایشان باز می‌گردد؛ در حالی‌که جوانی کامل است. پس کسی با او نمی‌ماند؛ مگر مؤمنی که خدای تعالی پیمان او را در ذرّ اوّل گرفته است.»23
=================
سبقت پیامبر(ص) در گفتن بلی
پیشتر گفتیم که خدای تعالی همه فرزندان آدم(ع) را در عرض واحد و در کنار هم، از پشت او خارج کرد و پس از اعطای معرفت، آنها را به اقرار بر ربوبیّت خویش تکلیف کرد. کیفیّت پاسخ‌گویی بندگان در ایمان و کفر و مراتب آن دو، تأثیر داشته است. پیامبر اکرم(ص) نیز به جهت سبقت گرفتن از همگان، در پاسخ مثبت به پروردگار، اشرف مخلوقات شده است. امام صادق(ع) می‌فرمایند:
«برخی از قریشیان به رسول خدا(ص) عرض کردند: به سبب چه عاملی بر پیامبران سبقت گرفتی؛ در حالی‌که بعد از همه آنها مبعوث شدی و آخرین آنها هستی؟ فرمودند: «من نخستین کسی بودم که به پروردگارم ایمان آوردم و نخستین کسی بودم که خدا را اجابت کردم؛ آنگاه که خداوند میثاق پیامبران را می‌گرفت و ایشان را بر خودش گواه قرار می‌داد که: «آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: آری. پس من نخستین پیامبری بودم که گفت: «بلی.» و به این ترتیب من در اقرار به خدا بر آنان سبقت گرفتم.»24

اخذ میثاق از اهل بیت(ع) و شیعیان ایشان
براساس برخی روایات، خدای متعال در عالم ذرّ اهل بیت(ع) و شیعیانشان را از مصائب و مشکلات پیش رویشان در دنیا آگاه ساخته و ضمن دعوت ایشان به صبر و شکیبایی و تقوا، از آنان بر این امر پیمان گرفته است. پیامبر اکرم(ص) نیز با ایشان بر این امر پیمان بسته است.
این روایات، گویای این حقیقت هستند که انسان‌ها در عالم ذرّ همدیگر را می‌شناختند و از احوال یکدیگر آگاه بودند. شیعیان نیز به خوبی جایگاه خود را می‌دانستند و از امور پیش روی خویش اطّلاع داشتند؛ از پاداش خداوند در برابر ایمان، اعتقاد و اعمال نیک خود با خبر بودند و به ثبات قدم و استواری بر عهد خود، هم‌پیمان شده و با سلام بر پیامبر اکرم(ص)، با حضرتش تجدید پیمان کردند و از خدای متعال عمل به وعده‌اش را خواسته شدند. داوودبن کثیر رقّی از امام صادق(ع) معنای سلام بر پیامبر(ص) را پرسید. حضرت نیز چنین پاسخ دادند:
«خداوند متعال آنگاه که پیامبرش و وصیّ او و دختر و دو پسر او و همه امامان و شیعیان ایشان را آفرید، از آنها پیمان گرفت که صبر پیشه سازند و همدیگر را تحمّل کنند، با یکدیگر در ارتباط باشند و راه تقوا پیش گیرند. خداوند در برابر آن به ایشان، وعده داد که زمین مبارک و حرم امن را تسلیم آنها سازد... رسول خدا(ص) از همه امامان(ع) و شیعیان ایشان بر این امر پیمان گرفت. سلام بر رسول خدا(ص) یادآوری همان عهد و تجدید پیمان بر خداوند است تا اینکه خدای متعال در امر خویش تعجیل فرماید و سلام خود را با تمام آنچه در آن است، به زودی برساند.»

تعدّد عالم ذرّ
در روایات، تصریحی به تعدّد عالم ذرّ نشده است؛ امّا در چند روایت، این عالم با صفت اوّل توصیف شده است؛ به عنوان نمونه در تفسیر آیه «هَذَا نَذِیرٌ مِّنَ النُّذُرِ الْأُولَی»25 سخن از مبعوث شدن پیامبر(ص) بر خلق، در ذرّ اوّل به میان آمده است.26 در روایت دیگری آمده است: «آنگاه که امام زمان(عج) به هیئت جوانی خروج می‌کند، فقط مؤمنانی بر ولایت او ثابت و استوار می‌مانند که در ذرّ اوّل، از آنها برای ولایت آن حضرت پیمان گرفته شده است.»27
توصیف ذرّ به اوّل، دلالت دارد که غیر از ذرّ اوّل، عالم ذرّ دیگری نیز در کار بوده است؛ زیرا تعلیق اخذ پیمان در عالم ذرّ اوّل، دلالت بر خصوصیتی در آن عالم دارد که بدون آن خصوصیت، تعلیق به وصف، لغو و بیهوده می‌شود.
نکته اساسی و مهم در این مقام، آن است که از محتوای روایات می‌توان دو عالم ذرّ به دست آورد؛ در ذرّ اوّل، پیش از خلق آدم(ع)، خداوند همه فرزندان او را تا قیامت از گِلی که دو قسمت شده بود، به صورت ذرّ آفرید و از آنها عهد و پیمان گرفت. سپس همه آنها را به حالت سابق- که گل بودند، برگرداند و از آن گِل، آدم(ع) را آفرید. ذرّ دوم بعد از انتقال حضرت آدم(ع) به زمین صورت گرفته است. خداوند متعال پس از آنکه حضرت آدم(ع) را به زمین منتقل کرد، همه فرزندان آن حضرت را تا قیامت از پشت او بیرون کشید، بار دیگر خود را به آنان شناساند، انبیا و رسولان خویش را بر آنها عرضه داشت و بر ولایت خلفایش از آنها عهد و پیمان گرفت.
امام صادق(ع) می‌فرمایند:
«آنگاه که خدا خواست آدم(ع) را خلق کند، آب را بر گل جاری کرد. سپس یک مشت از آن را برداشت و به هم مالید. بعد با دست خویش آن را به دو قسمت تقسیم کرد. بعد آنها را پخش کرد و آنها مانند ذرّاتی بودند که حرکت می‌کردند. بعد آتشی شعله‌ور ساخت و اهل شِمال را امر کرد داخل آن شوند. آنان به سوی آتش رفتند و ترسیدند و داخل نشدند. سپس اهل یمین را امر کرد تا داخل آتش شوند. آنان به سوی آتش رفتند و داخل آن شدند. خداوند به آتش امر کرد که بر آنان خنک و سلام گردد. وقتی اهل شِمال این امر را دیدند، گفتند: خداوندا! به ما فرصت دیگری بده. خداوند هم فرصت داد و به آنها گفت: داخل شوید. آنها به سوی آتش رفتند و در مقابل آن ایستادند و داخل آن نشدند. پس خداوند آنها را به صورت گِل درآورد و از آن، آدم(ع) را خلق کرد.»28
در این حدیث شریف، سخنی از اخراج ذریّه آدم(ع) از پشت او مطرح نشده؛ بلکه حدیث دلالت دارد که همه فرزندان آدم(ع) تا قیامت، با خود او از آب و گل که دو قسمت شده بود، به صورت ذرّاتی مشخّص درآمده‌اند و خداوند متعال آنان را از قبل جدا کرده، عدّه‌ای را در طرف راست و عدّه‌ای دیگر را در طرف چپ قرار داده و سپس آنان را تکلیف کرده است. آنان که در طرف راست بودند، اطاعت و گروهی که در طرف چپ بودند، مخالفت کردند. آنگاه خدای تعالی همه را به صورت اوّل درآورده و بدن حضرت آدم(ع) را با آن گل ساخته است.
در این حدیث تصریح نشده است که آیا در آن مجموعه، خود حضرت آدم(ع) و سایر پیامبران و اولیا هم بوده‌اند یا نه؛ ولی با توجّه به اینکه امتحان عمومی است و در این امتحان‌ها اتمام حجّت است، روشن می‌شود که تمام فرزندان آدم(ع) با خود او در آن محفل، مجتمع بوده‌اند. پس بدن حضرت آدم(ع) در آن محفل، بدن ذرّی خاصّ خود او بود و همه ذریّه او در آنجا به صورت جداگانه و در کنار او حاضر بودند. این محفل، پیش از آن بوده که آدم(ع) به صورت ابوالبشر خلق شود و ممکن است تعبیر ذرّ اوّل که در برخی روایات به کار رفته است، ناظر به همین محفل باشد. خداوند متعال بعد از اتمام این محفل، همه ذریّه آدم(ع) را دوباره فشرده کرد و بدن آدم(ع) را به عنوان ابوالبشر از این گل که حاوی مجموع ذرّات بود، آفرید.
ذرّ دوم نیز ناظر به عالم و محفلی است که خداوند متعال بعد از خلق حضرت آدم(ع) به عنوان ابوالبشر، سامان داده، فرزندان حضرت آدم(ع) را تا آخرین فرزندش از پشت او بیرون کشیده و در آن محفل گرد آورده است. اکثر روایات عالم ذرّ، بلکه می‌توان گفت همه روایات مربوط به آن عالم، به جز تعداد اندکی از آنها، ناظر به همین عالم است.
مرحوم ملّا صالح مازندرانی هم در این مورد می‌نویسد:
از روایات فهمیده می‌شود که تکلیف اوّل، یعنی تکلیفی که پیش از تکلیف در دنیا و به ارسال رسولان و انزال کتاب‌ها صورت گرفته، متعدّد بوده است: اوّل در عالم ارواح خالص؛ دوم موقع خمیر کردن گل، پیش از آنکه آدم(ع) از آن خلق شود؛ سوم بعد از خلق آدم(ع) موقعی که ذریّه آدم(ع) را از صلب او بیرون آورد؛ در حالی‌که آنان مانند مورچه به راست و چپ می‌رفتند.29
مرحوم آیت‌الله مروارید نیز در این زمینه می‌نویسد:
به مقتضای جمع بین روایات، ممکن است گفته شود که خداوند متعال بعد از اخذ عهد و میثاق از ارواح... و بعد از اخذ میثاق از ابدان ذرّی که دارای روح و واجد نور علم بودند، جسد آدم(ع) را از گل ساخت... و گلی را که مجموع بدن‌های ذرّی بوده است، در پشت آدم(ع) به هنگام خلق او با بزرگی‌ای که بدن او داشت، قرار داد.... سپس او را با نفخ روحی که از پیش خلق شده بود، حیات داد.... و بعد از آنکه او به زمین هبوط کرد، خداوند ذریّه او را از پشتش در صحرایی بین «مکّه» و «طایف» که «روحاء» نامیده می‌شود، بیرون آورد و از آنها عهد و میثاق گرفت؛ چنان‌که پیش از آن گرفته بود و این ذرّ متأخّر است.30
می‌بینیم که مرحوم مروارید در باب تعدّد عالم ذرّ با کلام مرحوم مازندانی به‌رغم تفاوت جزیی، مطابقت دارد.

پی‌نوشت‌ها:
1. این مقاله برگرفته از سلسله مقالات «انسان در عالم ارواح» و «انسان در عالم ذرّ» نوشته استاد محمّد بیابانی اسکویی است که در شمارههای 15 تا 25 مجلّه «سفینه» منتشر شده است. علاقه‌مندان به مباحث تفصیلی در این رابطه می‌توانند به آن مقالات مراجعه فرمایند.
2. سوره اعراف، آیه 172- 173.
3. سوره انسان، آیه 1.
4. سوره نجم، آیه 56.
5. سوره یس، آیات 60-61.
6. سوره روم، آیه 30.
7. سوره اعراف، آیه 101.
8. «العین»، ج 8، ص 175؛ «معجم مقاییس اللّغه»، ج 2، ص 343.
9. «صحاح»، ج 2، ص 663.
10. «لسان العرب»، ج 4، ص 304.
11. «النّعایه فی غریب الحدیث»، ج 2، ص 157.
12. همان؛ «لسان العرب»، ج 4، ص 305.
13. «منتهی الارب»
14. «اقراب الموارد»
15. «الکافی»، ج2، ص 10، ح 4. بنگرید: «التّوحید»، ص 330، ح 9.
16. همان، ح 1.
17. همان، ص 6، ح 1.
18. «امالی»، ج 2، ص 90؛ «تفسیر العیّاشی»، ج 2، ص 38.
19. «تفسیر العیّاشی»، ج 2، ص 39، ح 108.
20. «المحاسن» ص 242، ح 229.
21. «خصائص الأئمّه»، ص 87؛ «تفسیر العیّاشی»، ج 2، ص 41، ح 116.
22. «کافی»، ج 1، ص 413.
23. «بحارالانوار»، ج 52، ص 287.
24. «کافی»، ج 1، ص 441 و ج 2، ص 10.
25. سوره نجم، آیه 56.
26. «تفسیر القمی»، ج 2، ص 340.
27. «بحارالانوار»، ج 52، ص 287.
28. «کافی»، ج 2، ص 7.
29. «شرح اصول کافی»، ج 8، ص 13.
30. «تنبیهات حول المبدء و المعاد»، ص 222.
منبع: مجله «سفینه»، سال هفتم، شماره 27، تابستان 1389، صص 168-181.
۰ نظر ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۹:۳۸
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

چرا امام فرمود مصدق مسلم نبود؟!

مروری برکارنامه پر ابهام و شبهه مصدق رهبر جبهه ملی ایران

چرا امام فرمود مصدق مسلم نبود؟!

شناسه خبر: 293312 
مصدق

به گزارش گروه سایر رسانه های خبرگزاری تسنیم، محمدعلی الفت پور در پایگاه اینترنتی بنیاد تبیین اندیشه‌های امام خمینی (ره) در دانشگاه‌ها (خط امام) به زندگی سیاسی مصدق و بررسی نظر امام(ره) درباره وی و تحلیل و پاسخ به تحریفات صورت گرفته درباره نظر ایشان راجع به مصدق پرداخته است که در ادامه می خوانید.

* * *

مصدق یک نقطه قوت داشت و آن هم زیرکی در پنهان نمودن چهره خود بود. شهید مدرس (ره) در خصوص مصدق می‌گوید: «پایه و کلاس اول سیاست، عوام‌فریبی است و من با نبوغ و دهایی که در آقای مصدق السلطنه سراغ دارم یقین دارم که ایشان همیشه در کلاس‌ اول سیاستمداری خواهد ماند و به کلاس دوم هرگز ارتقا پیدا نخواهد کرد. عمر من کفاف نمی‌دهد ولی مردم ایران و شما نمایندگان ملت بیست سال بعد از این خواهید دید که این مصدق‌السلطنه در همان کلاس اول باقی است و آنروز تصدیق خواهید کرد که سید حسن مدرس در شناختن مصدق السلطنه اشتباه نکرده است».1

برخلاف آنچه شهرت داده‌اند مصدق از یک خانواده فقیر و یا حتی متوسط نبود. او یکی از فرزندان خاندان قاجار بود که قسمت اعظم بدبختی‌ها و عقب‌ماندگی‌های ملت ما مربوط به همین خاندان است. آزادیخواهی او از قبیل آزادیخواهی ناصرالدین‌شاه و مظفرالدین و محمدعلی شاه بود ولی با پوشش آراسته‌ای که با نیرنگ استتار شده بود. به هنگامی که مشروطه‌خواهان طرفدار انگلستان به سفارت انگلیس پناهنده شدند، مصدق السلطنه نیز در خانه منشی سفارت انگلیس که دوست صمیمی او بوده است مخفی می‌شود 2و چندی بعد به عضویت دارالشورای استبداد در می‌آید. قسمتی از تقریرات او در این زمینه به شرح زیر است: «…حشمت‌الدوله والاتبار (برادر مصدق) منشی مخصوص محمدعلی‌شاه که در دستگاه او از آزادیخواهان حمایت می‌کرد برای اینکه مرا از نگرانی و تشویش دراورد دستخطی هم برای عودت من در مجلس مزبور صادر کرد و برایم فرستاد. مرحوم مشیرالسلطنه صدراعظم، مجلس مذکور را افتتاح کرد و مرحوم نظام‌الملک به ریاست آن از طرف شاه منصوب شد. من فقط در همان یک جلسه در آن مجلس حاضر شدم.»3

از نظر مالی مصدق السلطنه یکی از مالکین بزرگ و اشرافی بود و ده بزرگ او در احمدآباد قسمتی از ثروت عظیم او را تشکیل می‌داده است. قسمت‌های زیادی از خیابان کاخ (فلسطین) به صورت منزل شهری و املاک و مستغلات استیجاری او بود که از جمله یکی از این ساختمان‌ها را در زمان نخست‌وزیری خود به اداری اصل چهار ترومن که لانه جاسوسی امریکا در ایران بود اجاره داده بود.

قسم‌نامه فراماسونری دکتر محمد مصدق

مصدق السلطنه از جمله لبیک‌گویان به ندای فراماسونی میرزاملکم‌خان است و مثل بسیاری از فراماسون‌های مشهور نظیر فروغی و سپه‌سالار و سایر دوله‌ها و سلطنت‌ها به لژ آدمیت می‌پیوندد و سوگند وفاداری مادام‌العمر یاد می‌کند که برای روشن شدن بیشتر موضوع توجه به متن این سوگندنامه می‌تواند روشنگر حقایق تاریخ ما باشد. برای آنکه به میزان ارادت مصدق السلطنه به افکار ماسونی و سرکردگان گروه آن بیشتر آشنا شویم دفاع مصدق از ملکم خان را که از او به عنوان یک رجل خیرخواه یاد می‌کند عیناً از سخنان خود او از مذاکرات مجلس شورای ملی در 30 مهر 1306 شمارة 124 نقل می‌کنیم:«… شما نوشته‌جات ملکم را بخوانید ببینید اگر ناصرالدین شاه یک نفر آدم عاقلی بود می‌بایستی تمام اختیارات خودش را به ملکم واگذار کند. چون آنچه او گفت به خیر مملکت و به خیر ناصرالدین‌شاه بود ولی چون نکرد و چون یک دسته‌هایی بودند که در واقع مخالف با عقیده ملکم بودند آنها می‌رفتند ملکم را بد می‌کردند….» 4

ارادت مصدق به ملکم خان و سوگند وفاداری مادام‌العمر که به قول خودش به این دسته شریفه فراماسونی یاد می‌کند ناشی از ارتباط محکم خانوادگی او با عوامل مرموز استعمار است که بعدها به عنوان هزار فامیل شناخته شدند و چون غدة سرطانی سالیان درازی در خدمت استعمار به زندگی نامردمی خویش ادامه می‌دادند. به عنوان نمونه زن مصدق دختر می‌رسید زین‌العابدین امام جمعه است که از فراماسون‌های وابسته به لژ ملکم‌خان بوده است. 5 دکتر سیدحسن امامی امام جمعة اخیر تهران که از رؤسای لژ فراماسونی بود نیز برادرزادة زن مصدق است. مصدق خواهری داشت به نام دخترالملوک که زن عضدالسلطان از وابستگان تشکیلات ماسونی است و همین شخص معرف مصدق برای ورود به لژ آدمیت است. مصدق از همین طریق به خانواده شاهزاده فرمانفرما که از بستگان انگلیس‌ها در ایران است مرتبط است. سهام‌السلطان بیات که از عمال سابقه دار انگلیس‌ها و نخست وزیر ایران بعد از شهریور سال 1320 بوده است خواهرزادة مصدق است. دکتر متین دفتری که نخست وزیر دورة رضاخان و سناتور دائمی دوران طاغوت بوده داماد مصدق است. دکتر علی امینی و قوام‌السلطنه نسبت خانوادگی نزدیک -پسرخاله- با مصدق دارند و با این پیوندهای مستحکم خانوادگی ارتباط مصدق به فراماسون‌ها و عوامل سیاست‌های غرب دیگر جای تعجب نیست، اگر مرتبط نبود باعث تعجب بود. 6

استانداری فارس و سرکوب تنگستان

پس از خاتمه مأموریت فرمانفرما در فارس مصدق السلطنه از اروپا به طرف ایران حرکت کرد و علیرغم کمی سن و سال او و با وجود جنایات زیادی که دایی او یعنی فرمانفرما در فارس کرده بود و مردم از این خانواده متنفر بودند به علت حمایت بی دریغ انگلیس‌ها وقتی مصدق از طریق بوشهر وارد شیراز شد دستهای آشکار و پنهان انگلیس‌ها طوری صحنه‌سازی کردند که مردم شیراز از دل و جان! خواهان مصدق السلطنه هستند به طوری که نویسندة کتاب زندگینامة او می‌نویسد: «…جوانی که در قنداق ترمه بزرگ شده هم بدون مقدمه و بدون اینکه مردم فارس او را دیده و یا سخنانش را شنیده و یا نوشته‌هایش را خوانده باشند به آن‌ها تکیه کرد …و سرانجام دکتر محمد مصدق با دست پنهانی سیاست انگلیس در فارس به سمت والی گری انتخاب و مشغول کار می‌شود». 7

مصدق السلطنه و دایی او فرمانفرما روابط بسیار نزدیکی با انگلیس‌ها داشتند و در مقابل پلیس نظامی انگلیس هم این استانداران را در کنف حمایت خود گرفتند. مصدق کوشش می‌کند که روابط خود را با انگلیس‌ها انکار کند و استدلال او اینست که نه من و نه دایی من هیچکدام نامه رسمی به فرمانده پلیس جنوب ننوشته‌ایم! به این قسمت از عبارت تقریرات او توجه نمائید:«اینکه، لسان سپهر نوشته است که من پلیس جنوب را به رسمیت شناختم، آقا دروغ است. اگر چنین خبری بود خود انگلیس‌ها هزار بار منتشر می‌کردند. نه فرمانفرما و نه من هیچکدام یک کاغذ رسمی مارکدار نمره‌دار به «سرهنگ فریزر» ننوشتیم. آن کاغذها که ادعا می‌کند کجاست؟ چطور بدست لسان سپهر رسیده است.»8

ولی از آنجا که کتمان حقیقت، همیشه ممکن نیست و دروغگو کم‌حافظه است در جای دیگر از همین کتاب، مصدق صحبت از رشوه‌هایی می‌کند که فرمانفرما وثوق الدوله از انگلیس‌ها گرفته‌اند ولی مصدق هیچ به روی خود نمی‌اورد که انگلیس‌ها در چه رابطه ای و رای چه منظوری این رشوه‌ها را به فرمانفرما پرداخته‌اند. مصدق در قسمتی از تقریرات خود می‌نویسد:«اینها برای پلیس جنوب خرجهایی کرده بودند. کنسول انگلیس در شیراز به من گفت که به فرمانفرما که در شیراز بود صدلک تعارف دادیم. هرلک گویا ده هزار روپیه بود. خلاصه حدود پانصد، ششصد هزار تومان می‌شد. وقتی که از ایالت فارس به تهران برگشتم به فرمانفرما گفتم. گفت تنها من نگرفتم! به قوام شیرازی هم دادند.» 9

زمانی که مبارزان شجاع تنگستانی پلیس انگلیسی جنوب را به دستور علمای نجف و شیراز در مخاطره قرار داده بودند 10 مأمورین انگلیسی به مصدق مراجعه می‌کنند و ناراحتی خود را از فرزندان شجاع تنگستان نزد او بیان می‌کنند. مصدق به آن‌ها می‌گوید شما در مقام مقابله با تنگستانی‌ها برنیائید برای اینکه نسبت به شما کینه پیدا خواهند کرد. ما خود آن‌ها را مجازات می‌کنیم تا نظر شما تأمین شود. بهتر است در اینجا برای آشنایی بیشتر با این سابقة مصدق به متن اعتراف خود او که در مذاکرات مجلس دورة چهاردهم ثبت شده است رجوع کنیم: «….بنده مأمورین خوب از انگلستان دیده‌ام، من مأمورین بسیار شریف و وطن دوست از انگلستان دیده‌ام، من مذاکراتی در شیراز و در تهران با اینها دارم. یک روز (ماژورهوور) قنسول انگلیس آمد و به من گفت (ما حکم داده ایم تنگستانی ها را تنبیه بکنند) من حالم بهم خورد. گفت شما چرا حالتان بهم خورد. گفتم چون این صحبتی که کردید نه در نفع شما بود! نه در نفع ما. گفت توضیح بدهید. گفتم شما از پلیس جنوب شکایت دارید و می‌گوئید که پلیس جنوب در شیراز منفور است، پس وقاعی که شما پلیس جنوب را مأمور تنبیه تنگستان بکنید بر منفوریت آنها افزوده می‌شود، تنگستانی ها اگر شرارت می‌کنند من تصدیق می­کنم اگر بعضی از آنها راهزنی می‌کنند من تصدیق دارم. اگر آنها را پلیس جنوب تنبیه کند جزء شهدای وطن‌پرستها می‌شوند!! و من راضی نیستم ولی اگر من که والی هستم آنها را تنبیه کنم به وظیفة خود عمل کرده‌ام و کار صحیحی کرده‌ام! گفت توضیحات شما مرا قانع کرد شما کار خودتان را بکنید من از شما تشکر می‌کنم! بعد از چند روز من تنگستان را امن کردم و (ماژور هوور) از من تشکر کرد! این سابقه است که من با ماژور هوور قنسول انگلیس دارم…». 11

بی جهت نبود که سناتور معدوم محسن خواجه‌نوری که به جرم اشاعه فساد و وابستگی به شبکه فراماسونی در دادگاه انقلاب محاکمه می‌شد به همین نکته اشاره کرد که اگر فراماسونی من قابل مجازات است چرا از مصدق تجلیل می‌شود؟12

نقش مصدق در به قدرت رسانیدن رضاخان

بسیار کوشیده شده است که مصدق را از مخالفین رضا خان جلوه دهند و از او چهره‌ای حامی آزادی و مخالفت استبداد بسازند. اما این تهمتی واضح به مصدق است! چه، اینکه وی بارها ارادت خویش را علنا و عملا به سلطنت و شخص رضا خان ابراز نموده است. در دوره پنجم مجلس، مصدق به این مجلس که تحت نفوذ کامل انگلیس قرار داشت وارد می‌شود. در این دوره است که رضا خان به خاطر اعتراضاتی که به وی شده بود قهر کرده، از حکومت کناره‌گیری و به بومهن می‌رود!‌ فضای بسیار مناسبی برای ایجاد حکومتی ضد استبدادی فراهم می‌شود. شهید مدرس (ره) شدیدا با بازگشت شاه مخالفت می‌کند. اما اکثریت نمایندگان مجلس معلوم‌الحال و تقریبا در صدر آنان مصدق از شاه خواهش می‌کنند که بازگردد. خوشبختانه نطق‌های مصدق در مجلس پنجم در تاریخ ثبت شده است، رضاخان که ذکر جنایت‌های وی دل هر انسانی را می‌آزارد، اینگونه مورد عنایت مصدق قرار می‌گیرد: «… ما نسبت به آقای رضاخان پهلوی، بنده نسبت به شخص ایشان علاقه‌مند هستم و ارادت دارم… بنده برای حفظ خودم و خانه و کسان و خویشان خودم مشتاق و مایل هستم که شخص رییس الوزراء رضا خان پهلوی نام، در این مملکت باشد. برای اینکه من یکنفر آدمی هستم که در این مملکت امنیت و آسایش می‌خواهم و حقیقت از پرتو وجود ایشان، ما در ظرف این دو سه سال اینطور چیزها را داشته‌ایم و اوقاتمان صرف خیر عمومی و منافع عامه شده»6 مصدق نه تنها از نفس سلطنت بلکه از سیاست‌های رضا خان نیز حمایت کرد. در مجلس دوره چهاردهم، سید ضیاءالدین طباطبایی خطاب به مصدق می‌گوید: «…. همان مدرس را کشتند و شما حرف نزدید… دیگران را کشتند، شما استیضاح نکردید…» 13

البته حمایت‌های مصدق از رضاخان هیچ جای تعجبی ندارد چون خود او از کسانی بوده است که زمینه را برای به قدرت رسیدن شاه فراهم نمود. وی در کنار فراماسون‌ها و دیگر عناصر انگلیس عضو هیأت مشاور هشت نفری رضا خان برای دستیابی به قدرت بوده است و حتی پست فرماندهی کل قوا برای رضا خان در مسیر آماده سازی زمینه‌های کسب قدرت کامل، از سوی مصدق پیشنهاد شده بود. 8 ترکیب این هیئت هشت نفری چیزی جز حلقه فراماسونری در اطراف رضاخان نیست. تصور می‌کنید چه کسانی در این هیئت پنهانی دست اندرکار اجرای خط سیاست غرب بوده‌اند ذکر اسامی این گروه ما را از هر توصیف دیگری بی نیاز می‌کند: «1ـ سیدحسن تقی‌زاده (فراماسون) 2ـ حسین علاء (فراماسون) 3ـ محمدعلی فروغی (فراماسون) 4ـ حاج‌مخبرالسلطنه هدایت (؟) 5ـ مستوفی‌الممالک (؟) 6ـ مشیرالدوله (فراماسون) 7ـ مصدق السلطنه (فراماسون) 8ـ حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی (؟).»14

از همه بیشتر شاه را دوست دارم!

مصدق یک سیاستمدار محافظه کاری بوده است که به شخص شاه علاقه‌مند بوده و مخالف برچیده شدن حکومت شاهنشاهی در ایران نبود، او در مجلس دورة چهاردهم طی نطقی می‌گوید: «بنده می‌خواهم اینجا عرض کنم که من در این مجلس از همه بیشتر شاه را دوست دارم» «ما امروز یک شاه خوب داریم و شاه خوب را باید نگاه داریم» «… خدا شاهد است آقایان این شاه وطن خودش را دوست دارد با حسن نیت است و والله شاید کسی از ما بقدر او حسن نیّت ندارد»15

پس از نخست‌وزیری در مجلس می‌گوید: «در این مجلس به شاهنشاه جوانبخت خود قسم خورده‌ام و یک آدم بی‌شرافت نیستم که به این شاه جوانبخت… خیانت بکنم و یا اگر بخواهند به این شاه خیانت بکنند من از آنها جلوگیری و یا او را محکوم به آن مجازاتی که لازم است نکنم»16

این جملات مصدق بسیار صادقانه است زیرا اگر مواضع سیاسی او در مقابل شاه و آیت الله کاشانی رهبر مذهبیون و در جریان اعدام نواب صفوی و یارانش و سایر زندانیان سیاسی بررسی کنیم خواهیم دید او مردی کاملاً صادق و وفادار به شاه و سلطنت است. دکتر مصدق از نفوذ و محبوبیّت آیت الله کاشانی و سایر علما در مطرح نمودن خود در بین مردم و موجه جلوه دادن چهره خود بسیار بهره برد اما پس از آن هر جا می‌دید که سلطنت از طرف این نیروها در مخاطره است از سلطنت دفاع می‌کرد17 و در جریان دستگیری و اعدام نواب و یارانش نیز هیچ قدمی در جلوگیری از اعدام آن‌ها ننمود.18 در دولت مصدق فقط و فقط یک زندانی سیاسی داریم و آن هم «نواب صفوی» است آن هم به مدت 20 ماه. این خیلی مهم است، کسی که کار اصلی نهضت را جلو برده، کسی که بدون او و فدائیان اسلام نه مصدق و نه حتی آقای کاشانی هم نمی‌توانست جریان ملی شدن نفت را به انجام برساند، حالا او در زندان است.

البته مصدق در دوران نخست‌وزیری خود اقداماتی در جهت محدود کردن برخی مرتبطان سلطنت از جمله خواهر شاه انجام داد اما واقعیت این است که هیچ کدام از آن‌ها در جهت تقابل جدی با شاه و نظام سلطنتی دیکتاتوری نبود و اساسا شعار «شاه باید سلطنت کند و نه حکومت» مصدق که در دورانی سر داده می‌شد که شاه در نهایت ضعف بود و با کوچک‌ترین احساس تهدیدی از کشور فرار می‌کرد نشان می‌دهد که اگر مصدق می‌خواست و اراده می‌کرد نه تنها می‌توانست شاه را زندانی که حتی می‌توانست او را از سلطنت به زیر بکشد و اجازه تبدیل شدن وی به دیکتاتوری که هیچ کس و هیچ چیز جلودارش نباشد را ندهد.

سروان داورپناه به روز 26 مرادماه – همان روزی که دستور عزل مصدق از نخست وزیری توسط شاه اعلام می­شود- اشاره کرده و می­گوید: «فرمانده نیروی هوایی با صدایی هیجان زده به مصدق گفت: «به قرار اطلاع شاه به اتفاق ثریا، آتابای و سرگرد خاتم از کلاردشت پرواز کرده است. چه دستور می­فرمایید، هواپیما را مجبور به فرود کنیم یا در آسمان سرنگون کنیم؟ وقتی حرف­های سرتیپ سپه پور تمام شد، منتظر دستور دکتر مصدق بود، چند لحظه­ای به سکوت گذشت و دکتر مصدق گفت: «بگذارید برود…» 19

خودکشی دسته‌جمعی کابینه مصدق در غروب 28 مرداد

افسران گارد محافظ دکتر مصدق پس از 25 سال سکوت علیه تصمیم خلاف شرع مصدق افشاگری کردن‌اند. خودشکی دسته‌جمعی کابینه مصدق در غروب 28 مرداد تیتر روزنامه اطلاعات در 28 مرداد ماه سال 57 بود. سروان داورپناه به عنوان یکی از محافظان مصدق در توضیح چگونگی این تصمیم می‌گوید: «دکتر مصدق و 23 تن از وزیران و یارانش برای تسلیم نشدن به اراذل و فواحش تصمیم به خودکشی دسته‌جمعی گرفته بودند ولی به علت نبودن فشنگ‌ کافی از این کار منصرف شدند. پس از اینکه کلیه راههای تسلیم و مقاومت و تغییر محل بررسی شد و به نتیجه نرسید، مرحوم نریمان پیشنهاد خودکشی دسته‌جمعی را کرد که همه قبول کردند ولی وقتی به سراغ اسلحه رفتیم دیدیم هیچ فشنگی نداریم به جز دو هفت‌تیر کوچک دکتر مصدق و نریمان که 12 عدد فشنگ داشت، اسلحه گرمی نداشتیم و به این ترتیب پیشنهاد خودکشی دسته‌جمعی نریمان انجام نشد و نقشه تغییر محل اجرا شد.» 20

دلایل دخالت مصدق در کودتای 28 مرداد

حمید سیف زاده ساکن کانادا که از نزدیکان و حامیان دکتر مظفر بقایی و آیت الله کاشانی بوده است. وی در کتاب”گواه تاریخ” به شرح حوادث 28 مرداد پرداخته وصراحتاً ادعا کرده که کودتای 28 مرداد کار خود مصدق بوده است: «قطعا عامل کودتای 28 مرداد خود مصدق بود. مصدق از 25 مرداد تا 28 مرداد خودش تمام مقاومت‌ها را به نفع انگلیسی‌ها از بین برد. مصدق به یک دیکتاتور تبدیل شده‌ بود که از قانون اساسی تجاوز کرد و شدت عمل بسیاری به خرج داد. قبلاً مصدق می‌گفت دانشجویان باید در امور سیاسی دخالت کنند و در تظاهرات شرکت‌ کنند اما بعدا بخشنامه صادر کرد که بر خلاف باورهای قبلی‌اش بود؛ مثلاً اعلام کرد که اگر کارمندان دولت در تظاهرات سیاسی دیده بشوند بازداشت شده و برای کار اجباری و انجام اعمال شاقه به وزارت کار معرفی شوند و این مطالب مغایر با آزادی‌های اساسی و سیاسی ملت آزادیخواه ایران و شعارهای ملی‌گرایانه و دموکرات او بود. ….من معتقدم اگر 28 مرداد یک کودتای واقعی بود، کسی که رهبر ملی بوده باید در خانه محبوس می­شده و بماند، نه اینکه فرار کند! …مصدق همه برنامه‌های شخصی‌اش، استراحت و هواخوری‌اش در احمد‌آباد فراهم بود. حتی وقتی از ارنست پرون خواست که او را نجات دهد و ارنست پرون اینکار را کرد، رفت احمدآباد برای استراحت. در احمدآباد هم خودش خواست ژاندارمری از او محافظت کند…»

اسطوره ملی موافق تصویب لایحه امتیاز دهی به خارجی

مخالفین تصویب لایحه امتیاز دهی به دولت‌های خارجی به شدت به حمایت مصدق که سیاستمداری با نفوذ بود احتیاج داشتند. اکثریت نمایندگان وابسته به هر طریقی دنبال شکست دادن مقاومت اقلیت بودند. حسین مکی همزمان با طرح اتلاف وقت ـ با مراجعه به مصدق به وی می‌گوید شما که مخالف دادن امتیاز نفت به دولت‌های خارجی بودید برای اینکه متهم به پیروزی از سیاست یکطرفه نشوید اکنون فرصت مناسبی است که مخالفت خود را با قرارداد گس ـ گلشائیان ابراز دارید، مصدق که به تبعید آیت‌الله کاشانی نیز اعتراض نکرده بود همان گونه که از سوابق مصدق نیز انتظار می‌رفت تقاضای مکی را رد می‌کند. اصرارهای فراوان مکی مفید واقع نشد و مصدق چند سطری خطاب به نمایندگان نوشت و آنان را عملا به امضای قرارداد با اصلاحاتی بسیار جزئی مانند اینکه سهم ایران بجای اسکناس به صورت طلا داده شود دعوت نمود!‌ آمده از منزل ریچارد سدان جاسوسخانه انگلیس که در سال 1330 به دست مردم ایران کشف شد ـ سندی مربوط به معرفی مصدق می‌باشد. در این سند پس از ذکر بیوگرافی و معرفی مصدق به عنوان یکی از ملاکین ثروتمند تهران می‌خوانیم: «… مصدق بطور خصوصی به دکتر علوی گفته بود که بی‌نهایت مشتاق تصویب لایحه الحاقی است»21

حمایت فداییان اسلام و کلا توده‌های مسلمان از جنبش ملی کردن صنعت نفت را باید محصول مجاهدت برای آیت‌الله کاشانی دانست: 22«فداییان اسلام از این جهت که جان خود را در این راه گذاردند بیش‌ترین حق را بر گردن نهضت دارند. اما در چند در صد از نوشته‌ها نقش برجسته این گروه که به حق «فداییان اسلام» نام داشتند انعکاس واقعی داشته است. جالب اینجاست که «بانی و رهبر نهضت ملی» در ایام جانفشانی «فداییان» در املاک اشرافی خود در خواب بود. اما متأسفانه تقدیر اینگونه بود که تاریخ ایران را افرادی غیر منصف بنویسند.

رزم‌آرا، نخست وزیر ایران، از عمال سر سپرده انگلیس بود که وجود او یکی از مهم‌ترین موانع بر سر ملی شدن صنعت نفت بود. ضربات توان فرسای «فداییان اسلام» که با اعدام شورانگیز رزم‌آرا توسط شهید خلیل طهماسبی به اوج خود رسیده بود رژیم و ارباب انگلیسی‌اش را وادار به عقب نشینی‌های پیاپی نمود. از جمله این عقب نشینی ها تن دادن به آزادی نسبی در انتخابات مجلس شانزدهم بود که باعث شد مصدق که با ترور رزم‌آرا به نهضت امیدوار شده بود برای دو سال دیگر به صحنه سیاست بازگشته و به مجلس راه یابد. در ادامه نیز یکی از اهرم‌هایی که موجب عقب نشینی‌های بعدی شاه من جمله تن دادن به قانون ملی شدن صنعت نفت و زمامداری مصدق شد نیز وحشتی بود که «فدائیان» به جان شاه انداخته بودند.

زمامداری مصدق

مصدق از همان ابتدای نخست‌وزیری علیه مصالح کشور ساز مخالف نواخت. او کابینه‌ای بدنام و به عبارت صریح‌تر مضحک را معرفی نمود بهتر است واقعیت را از زبان دکتر کریم سنجابی از رهبران جبهه ملی و از یاران مصدق بشنویم: «…. در کابینه اول مصدق ، خود او آشکارا به ما می‌گفت : آقا ! ما باید از اینها برای پیشرفت کارمان استفاده کنیم . یک عده‌ای از افراد را که جزء مبارزین و مجاهدین آزادیخواهی و وطن دوستی نبودند و حتی شهرت خوبی هم نداشتند یا مشکوک و متهم بودند به اینکه ممکن است ارتباطی با خارجی‌ها داشته باشند [را] وارد کابینه کرد …..» 23

نتیجه آن شد که مصدق در پی اعتراض آیت الله کاشانی به انتصاباتی چون سرلشگر وثوق، دکتر اخوی و نصرت الله امینی و.. در دولت وی طی نامه‌ای خواستار کناره‌گیری آیت‌الله کاشانی از صحنه سیاست و آزاد گذاردن وی در امور دولتی شد. کنار گذاردن کاشانی از صحنه سیاست چیزی جز نهایت آمال و آرزوی دولت‌های انگلستان و آمریکا نبود.

همچنین مصدق در شرکت‌ نفت، مرتضی‌ قلی‌ بیات‌ (سهام‌ السلطان) را به‌ عنوان‌ مدیر عامل‌ و رضا فلاح‌ را به‌ عنوان‌ مدیر پالایش‌، که‌ هر دو به‌ جاسوسی‌ برای‌ انگلستان‌ شهرت‌ داشتند، منصوب‌ نمود. به‌ همین‌ جهت، حسین‌ مکی‌ و نمایندگان‌ عضو هیئت‌ مدیره‌ شرکت‌ نفت، در اعتراض‌ به‌ انتخاب‌ این‌ افراد استعفا دادند. در 25/4/1331 که مصدق از شاه تقاضای گرفتن فرماندهی کل قوا و از مجلس تقاضای گرفتن «اختیارات تام» را می‌کند که با مخالفت هر دو مواجه می‌شود و طبق داستان همیشگی قهر کرده به خانه خود رفته و در را بروی همه می‌بندد! شاه با فرصت طلبی، قوام را بر سرکاری آورد و فضای اختناق شدیدی بر کشور حاکم ‌کرد که لبه تیز حملات آن متوجه مذهبیون مخصوصا آیت‌الله کاشانی شد.

رهبری مبارزه در این فضای اختناق تنها از یک نفر ساخته بود. اولین و قاطع‌ترین عکس‌العمل‌ها را آیت‌الله کاشانی بروز داد و مردم را به قیامی عاشورایی علیه حکومت فرا خواند و نتیجه آن، موجی بود که علیرغم بر جای گذاردن شهدای بسیار در 30 ام تیر پیروز گشته و شاه را مجبور به بازگرداندن مصدق می‌کند. در اینجا نیز بار دیگر مصدق خود را مدیون آیت‌الله کاشانی می‌بیند. اما وی هم با آیت‌الله کاشانی و هم با نواب صفوی به بدترین نحو برخورد نمود و به آنان پشت کرد. مصدق در انتخاب کابینه و سایر مسئولین به بهترین نحو حق خویشاوندان خود را ادا نمود. خویشاوندانی که در میان آن‌ها جاسوس مستقیم انگلیس نیز یافت می‌شد.

احمد متین دفتری داماد مصدق بود، «متین دفتری در حالیکه مردم برای آزادی از استعمار انگلیس مبارزه می‌کردند، برای انگلیس­ها جاسوسی می‌کرد»24 اسناد جاسوسی وی در اسناد خانه سدان کشف شد. وقتی این اسناد نزد مصدق برده می‌شد تا علیه دفتری استفاده شود، «مصدق در حالیکه غش می‌کرد، چنین گفت : آقا من جواب دخترم و نوه‌ام فاطمه را چه بدهم ؟ دست از سرم بردار و موضوع را فراموش کن .»!! 25

آری اختلاف کاشانی و مصدق تنها بر سر اسلام نبود و انحرافات این چنینی مصدق بسیار فراتر این‌ها بود. وی کجرویهای خود نه تنها آیت‌الله کاشانی بلکه بسیاری از یاران دیرینه خود چون مکی و حائری زاده را از دست داد. مصدق اصرار فراوانی به حضور متین دفتری به عنوان جاسوس انگلیس در جمع اعضای اعزامی به شورای امنیت داشت به این دلیل: «شما گرفتاریهای مرا نمی‌دانید . متین دفتری سوگلی خانم است و خانم دو پا را توی یک کفش کرده که او جزء هیئت باشد و اگر او را نبرم . خانم این چند تا شوید (مو) باقیمانده را می‌کند!» 26

و به حق از کوزه همان برون تراود که در اوست. اما در روزهای آخر نخست‌وزیری مصدق وضعیت تفاوت می‌کند. در روزهای منتهی به کودتای 28 مرداد 1332 علیه مصدق، وی دست به اقداماتی عجیب علیه خود می‌زند که به یکی از معماهای حل نشده تاریخ ایران تبدیل می‌گردد.

سرتیپ دفتری برادر داماد مصدق بود. وی رئیس شهربانی کل کشور رزم‌آرا بود که به تعقیب هواداران مصدق پرداخت. مصدق در اقدامی نامعقول وی را به ریاست گارد گمرک منصوب می‌کند. در کودتای 25 مرداد 32 او از عوامل کودتا علیه مصدق بود. این کودتا که سه روز قبل از کودتای اصلی انجام شد ناکام ماند. فرزند مصدق در این باره نوشته است: «سرتیپ دفتری در کودتای 25 و 28 مرداد ، با سرلشکر زاهدی و دیگر کودتاچیان ارتباط و همکاری داشت»27

هنگامی که اسناد خیانت دفتری به مصدق ارائه می‌شود مصدق دفتری را به ریاست شهربانی کل کشور منصوب می‌کند. دفتری تنها یکروز فرصت می‌خواست تا در کودتایی آمریکایی مصدق را برکنار کند. کودتایی که آیت‌الله کاشانی یکروز قبل مصدق را از آن آگاه ساخت. اما مصدق که می‌توانست مردم را در مقابله با کودتای آمریکایی بسیج کند حتی مردم را از این مسئله با خبر نساخت…

چرا امام فرمودند مصدق مسلم نبود؟

همانگونه پیش‌تر اشاره شد وی از سیاست‌های رضاخان حمایت می‌نمود. در حالی که شاه، با ضرب و شتم -به زعم خود- برای بی‌دین کردن مردم حجاب را از سر زنان ایرانی می‌کشید و در حالیکه شاه نواب‌ها و مدرس‌ها را ناجوانمردانه به شهادت می‌رساند وی رضا شاه را مردی مهربان و خادم مردم می‌خواند. «اینجانب صلاح نمی‌دانم … بین شاه و ملت جدائی بیاندازیم، آن هم چنین یاد شاه رئوف و مهربانی که نمی‌خواهد خود را از مردم جدا کند»17 در زمان حیات شهید مدرس (ره)، محمد مصدق و شهید مدرس (ره) دو جریان مقابل یکدیگر بودند. که نمونه‌ای از آن ذکر شد. در آن مقطع آیت‌الله کاشانی و شهید نواب صفوی (ره) زبان‌های گویای جریان مذهبی بودند.

علیرغم اینکه مصدق موفقیت‌های خود را مدیون شهید نواب صفوی بود. اما با به قدرت رسیدن با بدترین وضع، نسبت به وی و فداییان اسلام رفتار نمود. آیت‌الله کاشانی نیز به خاطر مصالح اسلام و ایران در مقاطع مختلف از مصدق حمایت‌های بسیار نمود که همانگونه که در بحث جریان ملی شدن صنعت نفت بدان خواهیم پرداخت، بدون آن حمایت‌ها نه صنعت نفت ملی می‌شد و نه مصدق نخست وزیر. اما مصدق و جریان او سرسختانه مقابل آیت‌الله کاشانی ایستاد. البته مشکل مصدق شخص آیت‌الله کاشانی نبود. در این مسئله بهترین کلام را بنیانگذار انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) فرمودند: «اولش هم وقتی مرحوم آیت‌الله کاشانی دید که اینها خلاف دارند می‌کنند و [با آنها]‌ صحبت کرد. اینها این کار را کردند که یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند و اسمش را آیت‌الله گذاشتند. این در زمان آن [مصدق]‌ بود که اینها فخر می‌کنند به وجود او. او هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زده‌اند و به اسم آیت‌الله توی خیابان‌ها می‌گردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست. این سیلی خواهد خورد و طولی نکشید که سیلی را خورد و اگر مانده بود سیلی بر اسلام می‌زد».28

موضوعاتی چون بی‌قیدی نسبت به مصادیق مختلف احکام، کشف حجاب اختیاری از خانواده، سرقت متکای پر از اسکناس از زیر سر مظفرالدین شاه و … در کتب و اسناد مختلف ذکر شده است و عکس بوسیدن دست ثریای بیست ساله توسط وی از مشهورترین عکس‌های مصدق به شمار می‌رود.

بازتاب عدم تقید دکتر مصدق به اسلام در عرصه رفتارهای سیاسی وی تنها به مقابله با جریان مذهبی محدود نمی‌شود. بلکه این ویژگی مصدق چون با بی‌اعتنایی وی به مصالح ایران همراه شده بود باعث شد که ضربات بسیاری از جانب مصدق به ایران و حتی نهضتی که خود او از جمله رهبران آن به شمار می‌رفت وارد شود. ضرباتی که امام خمینی (ره) از آن به عنوان سیلی یاد می‌کنند: «ما چقدر سیلی از این ملیت خوردیم، من نمی‌خواهم بگویم که در زمان ملیت، در زمان آن کسی که این همه از آن تعریف می‌کنند چه سیلی به ما زد آن آدم.» 29

مخالف و ناآگاه نسبت ­ به موازین شریعت

وقتی امام بزرگوار درباره مصدق فرمودند «او هم مسلم نبود» عده‌ای از افراد (عموماً روشنفکران و روشنفکرزدگان) این حرف را درست نشمردند و به انحای مختلف سعی در رد آن نمودند. اما با رجوع به اسناد معلوم می‌شد سخن امام صحیح بوده است:

خاطره اول: به عنوان نمونه، خطیب شهیر، حجت الاسلام فلسفی خاطراتی در این باره نقل نموده که مبیّن همین موضوع است: «بعد از اینکه مصدق نخست وزیر شد، در همان سال اول نخست‌وزیری، دو بار با وقت قبلی به ملاقات او رفتم. بار اول روزی بود که من [به همراه چند تن از علما] … به منزل دکتر مصدق در خیابان کاخ -فلسطین کنونی- رفتیم. او روی تخت خواب دراز کشیده و زیر پتو بود و ما هم روی صندلی نشسته بودیم. مصدق با تعجب گفت: «شما هر روز برای نماز به مسجد می­روید؟» گویی آن طور که باید و شاید، چندان از کم و کیف برگزاری نماز جماعت در مساجد کشور وقوف و آگاهی نداشت، زیرا این جمله پرسشی را دکتر مصدق به صورت جدّی در حضور خود من گفت.

خاطره دوم: عجیب تر از این استعجاب، قضیه ای است که در دومین ملاقاتم با دکتر مصدق، بین من و او اتفاق افتاد. موضوع از این قرار بود که بهایی‌ها در شهرستان‌ها مسئله ساز شده بودند و قدرت نمایی می‌کردند. به امر حضرت آیت الله العظمی آقای بروجردی وقت ملاقات گرفتم و نزد او رفتم. مانند همان دفعه قبل، او روی تخت خواب و زیر پتو خوابیده بود. پیام آقای بروجردی را به ایشان رساندم و گفتم: «شما رئیس دولت اسلامی ایران هستید و الآن بهایی ها در شهرستان ها فعال هستند و مشکلاتی را برای مردم مسلمان ایجاد کرده اند؛ لذا مرتباً نامه هایی از آنان [یعنی از مردم مسلمان] به عنوان شکایت به آیت الله بروجردی می رسد. ایشان لازم دانستند که شما در این باره اقدامی بفرمایید.»30

دکتر مصدق بعد از تمام شدن صحبت من به گونه تمسخر آمیزی، قاه قاه و با صدای بلند خندید. گفت: «آقای فلسفی از نظر من مسلمان و بهایی فرقی ندارند؛ همه از یک ملت و ایرانی هستند! این پاسخ برای من بسیار شگفت آور بود زیرا اگر سؤال می‌کرد فرق بین بهایی و مسلمان چیست، برای او توضیح می‌دادم. اما با آن خنده تمسخر آمیز و موهن دیگر جایی برای صحبت کردن و توضیح دادن باقی نماند. لذا سکوت کردم و موقعی که به محضر آیت الله بروجردی رسیدم و این جمله را گفتم ایشان نیز به حالت بهت و تحیّر پیام وی را اسماع کرد.»31

همچنین در زمانی که دکتر مصدق در آمریکا به سر می‌برد، نمایندگان محفل ملی بهائیان امریکا به ملاقات او می‌روند و از او برای دادخواهی و آزادی بهائیان بیگناه استمداد می‌جویند. از این ملاقات گزارشی تهیه شده که در کتاب مصدق و بهائیان نوشته فرشته تیفوری در صفحات 35 تا 39 شرح آن آورده شده است. فرشته تیفوری می‌نویسد: «برمبنای گزارش بهائیان امریکا، «ملاقات رسمی نخست وزیر ایران دکتر محمد مصدق در فضایی بسیار دوستانه انجام گرفته است. دکتر مصدق به درستی می‌داند که ستم‌های! وارده بر بهائیان به دوران نخست وزیری او مربوط نمی‌شود و امیدوار است، در آینده این ستم و آزار تکرار نشود و به بهائیان قول می‌دهد، تا آنجا که بتواند، از کمک به آنها دریغ ننماید و از هر فرصتی برای اجرای عدالت استفاده نماید.»

خاطره سوم: آیت الله کاشانی اصرار داشتند که تولید و فروش مشروبات الکلی که با موازین شرعی مخالف است در ایران متوقف شود اما مصدق در جواب استدلال می‌کرد که سالیانه مبلغ قابل توجهی از طریق مالیات بر مشروبات الکلی عاید خزانه خالی دولت می‌شود. بدیهی است چنین خط مشی و تفکری به هیچ وجه نمی‌تواند مورد قبول اسلام باشد؛ اگر دولت مصدق مکتبی و اسلامی بود نباید کم پول و بیکاری مردم را بهانه آزادی مسکرات قرار دهد. از سوی دیگر حرکت مکتبی هرگز اجازه نمی‌دهد تا کارخانه‌های شراب سازی و شراب فروشی در کشور اسلامی دایر شود. 32

تحریف نظر امام درباره مسلمان نبودن مصدق

محسن بهشتی سرشت که از اساتید پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی (وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی) است در مصاحبه با پایگاه اطلاع‌رسانی و خبری جماران وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) در مورخ چهارشنبه سه آبان هزار و سیصد و نود و یک با تحریف نظر و موضع حضرت امام (ره) نسبت به مصدق اظهار می‌کند: «آسیب این است که نسل جوان ما رهبری امام و جامعیت رفتار امام را ندیده‌اند. به همین دلیل هم بود که من موضوع جبهه ملی و جمله‌ای که در مورد مصدق گفتند (مصدق مسلم نبود) را در کتاب باز کردم. زیرا اگر کسی پیشینه موضوع را بازگو نکند، مخاطبان از این بیان امام تعجب می‌کنند. درگفت و گوی من با آقای جلال‌الدین فارسی، او می‌گفت حدود یک‌سال بعد از اینکه امام آن جمله را گفتند به اتفاق اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی به دیدن امام رفتیم تا اینکه بعد از اتمام جلسه من و آقای شریعتمداری در اتاق ماندیم و گفتم که شما با وجود آن‌که این جمله را در مورد مصدق گفتید، در مدرسه کمال که در آن تدریس می‌کردم، سندی وجود دارد که دکتر محمد مصدق اجازه گرفته است تا از محل وجوهات شرعی به مدرسه کمک کند. امام هم گفتند یکی از علمای اصفهان مطلب را این جور به من رسانده بود و اگر این‌گونه است که شما می‌گویید، من از حرفم برگشتم. در کتاب نیز این موضوع را به تفصیل نقل کرده‌ام و شرایط قبل از سخنرانی امام در مورد جبهه ملی و مصدق را گفته‌ام و با سخنان امام به آقای فارسی هم بحث را به پایان رساندم.»

همچنین آقای جلال‌الدین فارسی در مصاحبه‌ای با روزنامه اعتماد ملی شماره 59، مورخ 28 فروردین 1385 به این موضوع اشاره می‌کند و چنین بیان می‌کند که امام خمینی، بعدها از این نظر خود علیه مصدق، عدول کردند. ایشان می‌گوید: «…در مورد اسم دکتر مصدق و خانم شان که وجوهاتشان را در دبیرستان کمال پرداخت می کردند، توضیح دادم …امام باز فرمودند که انشاءالله مسلم بوده است. البته من استدلال دیگری هم کردم و امام همان حرف را تکرار کردند.»

این ماجرا که البته بدون هیچ سند و مدکی از راوی ارائه شده است نیز مویدی دیگر بر عدم تغییر نظر امام تلقی می­شود؛ از آن جهت که امام باز حاضر نشدند بگویند که مصدق مسلم است، فرموده­اند انشاءالله مسلم بوده است. باید توجه شود که این نقل قول ها در حالی به امام نسبت داده می­شود که پای حق الناس در میان است و با ملاحظه جدی که امام در این حوزه داشتند به همراه شجاعت وصف ناشدنی ایشان قطعا با تغییر نظرشان آنرا اعلام عمومی می­کردند. البته انتشار حرف­هایی از این دست که سند و مدرکی ندارد و به امام نسبت داده می­شود از موسسه تنظیم و نشر را نیابد مایه تعجب دانست!

اهداف پشت پرده احیاء مجدد مصدق

یک سؤال مهم که اهداف پشت پرده طراحان مجدد مصدق را برملا می‌کند این است که اگر مصدق بر ضد بیگانگان بود و اگر اینان نیز با سلطه بیگانه مخالف‌اند چطور است که امروز کسانی مصدق را مطرح می‌کنند که مذاکره و رابطه با آمریکا را هم تبلیغ می‌کنند اگر این دو ضد هم هستند چطور با یکدیگر جمع شده‌اند مگر بنا بر شواهد قطعی و تاریخی دلارهای آمریکا و عوامل اطلاعاتی آن کشور هم با انگلستان در سقوط و سرنگونی مصدق موثر و کارساز نبودند پس چطور هواداران مصدق در آغوش آمریکا به طرح مجدد او می‌پردازند.

پی نوشت:

1- خط سازش، مجتبی سلطانی ، سازمان تبلیغات اسلامی ، ج 1 ، ص 36٫

2- تقریرات مصدق ـ یادداشت شده توسط آقای جلیل بزرگمهر ـ ص13٫

3-قریرات مصدق ـ همان، ص 13 و 14٫

4-دکتر مصدق و نطق های تاریخی او ـ نوشتة حسین مکی ص 230 ـ انتشارات جاویدان.

5-انقلاب نفت ایران، ذبیح‌الله قدیمی، چاپ سال 1332 ص 156 و نیز مقدمه ای بر انقلاب فرهنگی اسلامی ص 28٫

6-بهمن اسماعیلی، «زندگینامه مصدق السلطنه»، ص 169٫

7-زندگینامه مصدق‌السلطنه، همان، ص 108٫

8-قریرات مصدق در زندان ص 156٫

9-تقریرات مصدق ـ ص 99 و 100٫

10-محمد صادقی تهرانی، انقلاب اسلامی عراق ، ص 119٫

11-کی ستوان، موازنة منجی جلد اول، صفحة 23٫

12-کیهان 28 شهریور 1358 ـ شمارة 10810٫

13-حسین مکی، تاریخ 20 ساله ایران، ج 3، ص 432٫

14-حسن آیت، چهره حقیقی مصدق السلطنه ص 67٫

15-همان ص44، و حسین فردوست، ظهور و سقوط چ سوم، تهران، اطلاعات، 73، ج1،ص168٫

16-سلطانی «پیشین»، ج 1، ص 46-44٫

17-علی رضوی‌نیا، نهضت آزادی، چ سوم، تهران کتاب صبح، سال80 ، ص35٫ و سلطانی «پیشین»، ص50-46٫

18-مدنی«پیشین»، ص577٫

19-روزنامه دنیای اقتصاد ، شماره 2717 26/5/91 ، صفحه 31٫

20-روزنامه اطلاعات روز یکشنبه 28 مردادماه سال 57٫

21-نفت و نطق مکی ، امیرکبیر، ص 109 و همچنین ص 531٫

22-برای متن نامه رک. نفت و نطق مکی ـ امیرکبیر ، ص ص 27 الی 534٫

23-روحانیت و نهضت ملی شدن نفت ، انتشارات دارالفکر ، ص 72٫

24-سال‌های خاکستری ، علی‌اصغر حسینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ص 127٫

25-سالهای بحران ، صولت قشقایی ، ص 62٫

26-خاطرات دکتر کریم سنجابی، صدای معاصر ، ص 186٫

27-بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران ، همان ، ص 189٫

28-صحیفه نور ج 15 صفحه 15: 25/3/60.

29-صحیفه نور جلد 12 ص 256٫

30-روزنامه کیهان، 31/5/1379.

31-خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحات 137 تا 139.

32-روزنامه کیهان، 31/5/1379٫

انتهای پیام/

۰ نظر ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۹:۳۰
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

دو فضایی شدن جهان

۰ نظر ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۹:۲۴
حسن حیدری

kalamimam8

kalam7

۰ نظر ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۹:۲۱
حسن حیدری

نفوذی هایی که دیده نشدند و بعد از تحمل خسارت کلان، متوجهشان شدیم


از اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357 فرماندهی کل سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، که در سال های منتهی به 1357 با برنامه ریزی ساواک از اعدام رسته و برای بهره برداری های آینده زنده مانده بودند، فضا را آشفته دیده و به فکر توطئه افتادند.
 سرقت و پنهان سازی اسناد و مدارک ساواک و دستگاه های امنیتی شاه، یکی از برجسته ترین وظایف آنها بود؛ تا حدی که برای دست یابی به پرونده سرلشکر "احمد مقربی" (یکی از نظامیان عالی رتبه ارتش شاهنشاهی که مدت 25 سال برای شوروی ها جاسوسی می کرد و در پاییز سال 1355 توسط اداره کل ضدجاسوسی (اداره کل هشتم) ساواک دستگیر شد و به سرعت محاکمه و اعدام گردید. دستگیری و اعدام سریع او در طی این سال ها برای مأمورین شوروی سؤال برانگیز بود که چه طور مقربی لو رفت و چه اطلاعاتی در اختیار اداره کل ضد جاسوسی قرار داد.) متحمل صدمه سنگینی شد.

سازمان با استفاده از نفوذ نیرو در "رکن 2" (اداره اطلاعات ارتش) و ساواک که در سیطره افراد مشکوکی همچون "خسرو قنبری تهرانی" ، "محمد عطریان فر" (برادر "زهره عطریان فر" آخرین همسر رجوی در عراق) و "سعید حجاریان" بود، دست به ریسک بزرگی زدند. 

محمدرضا سعادتی معروف به "سیکو"، به تعبیر خسرو تهرانی حتی از موسی خیابانی نیز به مسعود رجوی نزدیک تر و به عنوان نفر دوم سازمان مجاهدین خلق شناخته می شد، در شرایطی دستگیر شد که سازمان متبوع وی تلاش می کرد به عنوان سازمانی انقلابی در میان جامعه شناخته شود و توانسته بود در برخی ارکان نظام نیز نفوذ کند.
 سعادتی هنگام در اختیار گذاشتن پرونده سرلشکر مقربی به "ولادیمیر فنسینکو" (دبیر اول سفارت شوروی) در شرکت نولکو در 6/2/1358 دستگیر شد. 
وی در جریان شورش مسلحانه ای که در زندان کرد مجدداً محاکمه و در مرداد 1360 به اعدام محکوم گردید.

پس از قیام مسلحانه منافقین در روز 30 خرداد 1360 و ورود سازمان به فاز نظامی و مقابله مسلحانه و ترورهای گسترده در سطح کشور - که بنا بر اعتراف خودشان بیش از 16 هزار نفر را به قتل رسانده اند - افراد ویژه این سازمان، با نفوذ در سیستم های هدف،دست به جنایات گسترده ای زدند.

http://davodabadi.persiangig.com/1%20kolahi.jpg

محمدرضا کلاهی

محمدرضا کلاهی
"محمدرضا کلاهی" با نفوذ در بدنه حزب جمهوری اسلامی، در بزرگ ترین عملیات تروریستی تاریخ ایران، در روز 77 تیر 1360  آیت الله بهشتی به همراه 72 تن از نمایندگان مجلس، وزرا و مسئولین را به شهادت رساند.

 

http://davodabadi.persiangig.com/1keshmiri-.jpg

مسعود کشمیری


مسعود کشمیری
 "مسعود کشمیری" که با حمایت همه جانبه افرادی همچون بهزاد نبوی، خسرو تهرانی و سعید حجاریان (همکاران قدیم سازمان مجاهدین در دهه 50) موفق شد به مسئولیت مهمی در شورای امنیت ملی دست پیدا کند، طی عملیاتی جنایت کارانه در روز 8 شهریور 1360 "محمدعلی رجایی" رئیس جمهوری و حجت الاسلام "محمدجواد باهنر" نخست وزیر جمهوری اسلامی را به شهادت رساند.

 

http://davodabadi.persiangig.com/1%20afjei.jpg

مسعود رجوی و کاظم افجه ای

 

محمد کاظم افجه ای
 "محمد کاظم افجه ای" با نفوذ در سیستم حفاظتی دادستانی انقلاب اسلامی و زندان اوین، در عملیاتی تروریستی در روز 7 تیر 1360 با هدف ترور حاج سیداسدالله لاجوردی اقدام کرد ولی فقط توانست "محمد کچویی" رئیس زندان اوین را به شهادت برساند.

 

http://davodabadi.persiangig.com/1fakharzadeh.jpg


محمد فخارزاده کرمانی
 "محمد فخارزاده کرمانی" نیز با نفوذ در دادستانی انقلاب و بمب گذاری در دفتر حجت الاسلام علی قدوسی دادستان کل کشور در روز 14 شهریور 1360 وی را به شهادت رساند.

 

http://davodabadi.persiangig.com/1%20zaribaf.jpg

عباس زریباف


عباس زریباف
 "عباس زریباف" یکی از برجسته ترین افراد نفوذی منافقین بود که خدمات ارزنده ای به دشمنان انقلاب اسلامی به ویژه منافقین از خود بروز داد.
منافقین در وصف عباس زریباف نوشته اند:
"تاریخ تولد: 1331 محل تولد: اصفهان تحصیلات: دانشجوی مکانیک سابقه مبارزاتی: 14سال 
عباس زریباف، اولین بار در سال53 توسط "علی رضا الفت" با مجاهدین آشنا شد. 
در سال 58 در صف هواداران سازمان قرار گرفت و به فعالیت پرداخت. 
 در فاز سیاسی در ارتباط با بخش اطلاعات سازمان، مأموریت هایی را در کشف توطئه های سپاه پاسداران رژیم برعهده گرفت. در این رابطه اطلاعات ارزشمندی را به دست آورد. 
در شهریور سال60 به زندگی مخفی روی آورد. 
در سال61 از کشور خارج شد و ارتباط خود را با سازمان برقرار کرد. 
در بخش های مختلف از جمله بخش اطلاعات، عهده دار مسئولیت شد. 
در میان هم رزمانش به عنوان فردی پرتلاش و پُرکار معروف بود. 
 انقلاب ایدئولوژیک سازمان (رابطه غیرشرعی و حرام به اصطلاح ازدواج ایدئولوژیک مسعود رجوی با "مریم قجر عضدانلو" همسر قانونی "مهدی ابریشمچی") در سال64 سرفصلی در زندگی مبارزاتی اش بود و او را با آرمان ها و هدف های سازمان در مدار جدید پیوند زد. 
پس از تشکیل ارتش آزادی بخش، در یگان های رزمی سازمان دهی شد. 
در فروغ جاویدان شرکت کرد و در یکی از نبردهای حماسی آن دلاورانه جنگید. 
صبح روز پنج شنبه، چهارمین روز نبردها، از ناحیه پا مجروح شد و قهرمانانه به شهادت رسید.

زریباف از نگاه دیگران:
 زریباف که از حاضرین در لانه بود بسیار به عوامل اطلاعات نخست‌وزیری مانند "تقی محمدی" و "خسرو تهرانی" نزدیک بود. 
سایت "جهان نیوز"

از مصاحبه محقق با "منبع(ف)": 
 در تسخیر لانه، طیفی از انجمن اسلامی دانشجویان بودند که التقاطی‌ها در آنها بودند. عباس زریباف با "محسن قمصری" اصفهان، یک تیم بودند که البته زریباف رفت و با منافقین. شاید هم از اول نفوذی بود ... البته ارتباطاتی هم با "محمد عطریان فر" داشت ... (ص186) 
از مصاحبه محقق با "مهدی منتظری":
 عباس زریباف هم از عناصر منافقین بود که در اطلاعات سپاه نفوذ کرده بود. هم خودش و هم زنش که الان اسمش یادم نیست با منافقین بودند که بعد از جریانات 30 خرداد 60 شناسایی هم شد و بازداشت شد. ولی نمی‌دانم با چه نفوذی یا سفارشاتی موقتاً آزاد شد و فرار کرد ... 
نقل از کتاب شنود اشباح نوشته "رضا گلپور"

متأسّفانه چندنفر از وابستگان آنها در بین دانشجویان خط امام نفوذ کرده بودند. شنیدم یکی از همین نفوذی‌ها بعداً به دلیل رابطه با منافقین و جاسوسی برای آنها، دستگیر شده است و احتمالاً آن گونه که شنیدم کارش به اعدام هم کشیده است. یکی از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف نیز بنام عباس زریباف، از کادرهای سازمان منافقین که در بلوک ما بود. او مسئولیت کنفرانس نهضت های آزادی بخش را که دانشجویان برپا نمودند و رهبران و نمایندگان این نهضت ها را در تهران دور هم گردآوردند، به عهده گرفته بود و خدا می داند منافقین از طریق او چه اطّلاعاتی را از این نهضت ها به دست آوردند و در اختیار آمریکا و اسرائیل گذاشتند و چه ضرباتی را از این طریق بر آنان وارد نمودند و این درحالی بود که نمایندگان نهضت ها در تهران در جلسات روی خود را می پوشاندند! 
 او بعد از جریان لانه جاسوسی در یکی از ارگان ها نفوذ نموده بود و با شناسایی او و قبل از دستگیری، به عراق فرار می کند و چندسال بعد در عملیات مرصاد همراه منافقین که با حمایت و همراهی صدام به ایران حمله نموده بودند، وارد ایران می شود و به سزای انحراف و خیانت خود می رسد و کشته می شود.
سیدمحمدهاشم پوریزدان پرست

من ارتباط عباس زریباف با سازمان مجاهدین خلق و یا فراری دادن آمریکایی ها که به سفارت کانادا پناهنده شدند را، با حسی متفاوت از حس عُرفی در جوّ دانشجویان به دلم افتاده بود، استدلال تعقیب هم کردم و به بقیه دانشجویان گفتم که از زاویه عباس زریباف لطمه می‌خوریم.
سید محمدهاشمی یکی از دانشجویان خط امام در گفتگو با خبرگزاری فارس

و اما آن چه درباره عباس زریباف گفته نشده است:
"ر.ز" از هم کاران نزدیک زریباف، درباره او می گوید:
 "همین امروز که دارم درباره عباس زریباف حرف می زنم، باورم نمی شود او چنین موجودی بود و چنین سرنوشتی پیدا کرد. اصلا در ذهنم نمی گنجید عباس منافق باشد. او بسیار موجّه و شدیدا علیه منافقین فعال بود. البته ما این گونه می پنداشتیم. عباس طی مدتی که با ما کار می کرد، توانسته بود عناصر دیگری را هم نفوذ دهد که بعد از فرار او، آنها را دستگیر کردیم."

براساس برخی اطلاعات، عباس زریباف از مسئولین برجسته بخش "شنود زنده تلفنی" واحد اطلاعات سپاه پاسداران بود که وظیفه اصلی آن، شناسایی خانه های تیمی تروریست های منافق بود تا به واحد عملیات اعلام کند و آنها به آن جا حمله کنند.

"ر.ز" در این باره می گوید:
 "همه ما در حیرت و عصبانیت بودیم. درست چند دقیقه قبل از این که ما برسیم، منافقین خانه تیمی ای را که شناسایی کرده بودیم، تخلیه کرده و گریخته بودند. مانده بودیم که آنها از کجا به این سرعت از حرکت ما مطلع می شوند. اصلا در مخ مان نمی رفت که یکی از هم کاران خودمان به آنها اطلاع می دهد. 
 بعد از این که عباس فرار کرد، به خارج از کشور رفت و به منافقین پیوست، در بازجویی از دوستان او متوجه شدیم که عباس وقتی متوجه می شده که ما خانه تیمی ای را شناسایی کرده ایم، سریع با آنها تماس می گرفته و حرکت ما را اطلاع می داده که آنها هم سریع خانه را خالی می کردند."

ولی مهم ترین خدمت عباس زریباف به منافقین در پاریس بود.
خرداد 13655 طی توافقی که "طارق یوحنّا عزیز" وزیر خارجه مسیحی صدام حسین، در فرانسه با مسعود رجوی انجام داد، قرار شد منافقین برای ادامه مبارزه خود علیه جمهوری اسلامی ایران، در خاک عراق مستقر شوند و از این طریق با عملیات نظامی در مرز، در کنار عملیات تروریستی در داخل ایران، بیش تر و بهتر به صدام خدمت کنند.

همه توافقات برای مزدوری صدام، با نظارت فرانسوی ها صورت گرفته بود. مریم قجرعضدانلو (همسر هم زمان مهدی ابریشمچی و مسعود رجوی!) که زودتر به عراق رفته و در خدمت صدام و سران حزب بعث قرار گرفته بود! تا راه را برای آمدن مسعود هموار کند و همه موانع سر راه را برطرف سازد! منتظر آمدن آنها بود.
مسعود رجوی به همراه تعدادی از کادر مرکزی سازمان قصد عزیمت به عراق را داشتند.
17 خرداد 13655 قرار بر این بود تا مسعود رجوی به فرودگاه پاریس رفته و سوار بر هواپیمایی ویژه، مستقیم به بغداد پرواز کند. دقایقی قبل از حرکت از دفتر سازمان در پاریس، عباس زریباف که مسئولیت امنیت رجوی را برعهده داشت، به فکر فرو رفت و از وی خواست تا عجله نکند و دقایقی به او اجازه دهد. رجوی از این کار عباس تعجب کرد، که زریباف به طرف تلفن رفت و شماره ای را گرفت. همه منتظر ماندند تا ببینند او چه می کند و قصد تماس با چه کسی را دارد؟!
- سلام من از تهران تماس می گیرم ... پس چی شد عملیات؟ ما این جا منتظر هستیم ...
دقایقی بعد عباس زریباف با خنده گفت:
- موفق باشید برادر ... التماس دعا.
گوشی را گذاشت و رو به مسعود رجوی گفت:
- هواپیمایی که قرار بود با اون بریم بغداد، عازم تهران بود.
چشمان همه به خصوص رجوی، از تعجب گرد شد، که زریباف ادامه داد:
 - اون هواپیما در اختیار دستگاه های اطلاعاتی ایران بود و قرار بود به محض این که سوار شدیم، دستگیر شده و مستقیم به تهران منتقل بشیم.

مسعود رجوی از این حرکت عباس بسیار ذوق زده شد و همواره حیات خود را مدیون او می دانست و از این عمل دولت فرانسه، به عنوان خیانت و معامله سیاسی با دولت ایران یاد می کرد.
 مسعود رجوی عازم بغداد شد ولی عباس زریباف همراه تعدادی از عناصر کارکشته و امنیتی منافقین، در پاریس ماندند تا آغازگر فصلی جدید از خیانت در حق ملت ایران و خوش خدمتی به آمریکا و صدام، باشند.

http://davodabadi.persiangig.com/1%20rajavi.jpg

استقبال بعثی ها از مسعود رجوی هنگام ورود به بغداد

http://davodabadi.persiangig.com/1%20rajavi%20-.jpg

مسعود رجوی در کنار پدر معنوی خویش صدام حسین


جاسوسی تلفنی
 تماس تلفنی زریباف که منجر به نجات رجوی از دو قدمی بازداشت شد، او را به این فکر انداخت تا از این روش نو، بیش تر و بهتر بهره برداری کند.
گروهی 15 نفره شامل 11 مرد و 44 زن، که به لهجه های محلی ایران کاملا آشنا بودند، زیر نظر مستقیم عباس زریباف دوره های خاص و شیوه های تخلیه اطلاعاتی و جاسوسی تلفنی را آموختند و کار خود را در همان پاریس و با حمایت مالی و امنیتی دولت فرانسه، آغاز کردند.

یکی از تماس های موفق که توسط شخص عباس زریباف صورت گرفت، وی خود را از فرماندهان ارشد جنگ جا زد و با یکی از قرارگاه های عملیاتی در جنوب ایران تماس گرفت. او که به روابط و نوع بیان نیروهای بسیجی و سپاهی آشنایی کامل داشت، توانست در 45 دقیقه، یکی از فرماندهان را کاملا تخلیه اطلاعاتی کرده و موقعیت یگان های نطامی ایران، زمان و چگونگی عملیات را کشف کند و به عنوان هدیه ای ارزش مند، به رجوی بدهد تا او تقدیم صدام حسین عفلقی کند. با لو رفتن تماس جعلی، عملیاتی که ایران برای انجام آن در شلمچه تدارک زیادی دیده بود، منتفی شد.

یکی دیگر از تماس های موفق زریباف، با برخی وزرای دولت بود که خود را مسئول دفتر نخست وزیر وقت جا می زد و توانست اطلاعات محرمانه بسیاری کشف کند. البته باید در نظر داشت آن زمان، مسئولین "واحد اطلاعات نخست وزیری" که در نبود "وزارت اطلاعات"، وظایف امنیتی کشور را برعهده داشت، خسرو تهرانی و سعید حجاریان از دوستان قدیم عباس بودند.

کار این گروه 16 نفره، فقط به تماس با رده های بالای مملکتی و قرارگاه ها خلاصه نمی شد؛ طی تماس با پایگاه های بسیج و محل های اعزام نیرو - که غالبا زن ها تماس گرفته و با گریه، خواهش و التماس، خود را مادر رزمنده ای که در جبهه است جا می زدند - از آمار و اطلاعات نیروهای اعزامی و یا تعداد شهدا در عملیات، مطلع می شدند.

این را که عباس زریباف با حمایت چه کسانی و - آن هم در سال 60 که حساسیت ها بسیار زیاد بود - چه گونه تا آن رده و مسئولیت مهم امنیتی نفوذ کرده است، دیگران باید پاسخ گو باشند!

سرانجام خیانت کاران
مرداد 13677 چهارمین روز عملیات مرصاد که به شکست مفتضحانه منافقین منجر شد، پایان خیانت های گسترده به ملت ایران و خوش رقصی های عباس زریباف برای صدام و رجوی بود. 
 زمانی که منافقین برای انجام عملیات به خیال خود نهایی شان با نام "فروغ جاویدان"، همه نیروهای شان را چه سیاسی چه امنیتی و فرهنگی، از سراسر دنیا جمع کرده و جمعی حدود 5 هزار نفر گردآوردند تا طی سه روز ایران را به اشغال خود درآورند، عباس نیز همراه همسر و دو دختر نوجوانش از پاریس عازم بغداد شد.

بعد از این که عباس زریباف کشته شد، سال 1370 سمیه و زهرا فرزندان او و "بهجت عبداللهی"، همراه تعدادی دیگر از  فرزندان کشته شدگان که در پادگان اشرف زندگی می کردند، به دستور سران منافقین از عراق به آلمان منتقل شدند.

۰ نظر ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۹:۱۵
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

رو به قبله بودن سه صورت دارد

۰ نظر ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۸:۵۱
حسن حیدری