نامه ی حجة الاسلام سید احمد خمینی به آقای منتظری
مقدمه
باسمه تعالی
حضرت آیت الله:
نوشته ای که در پیش روی دارید اشاره ای است به علل و عوامل و ریشه های مسائلی که عدم توجه به آنها و نصایح مکرر حضرت امام موجب واقعه تلخ قائم مقام رهبری گردید.
گرچه نگارش این نامه برای کسی که عمری به جنابعالی عشق ورزیده است بسیار سخت و باورنکردنی است ولی فقط برای ادای دین خود به امام ـ که مظلوم است ـ و همچنین برای خدمت به مردم که مشتاقانه طالب حقیقتند، به چنین نوشته ای دست زده ام.
از آنجا که در ارسال این نوشته شتاب داشتم از فصل بندی و تنظیم و تبویب مطالب چشم پوشیدم. به همین جهت مطالب این نامه دسته بندی نشده است و در خیلی موارد تکراری است (که البته تکرار آنها را لازم می دانستم) دراین نوشته مواد خام این قضیه تلخ است و تحلیل در آن کمتر به چشم می خورد. امیدوارم نویسندگان و تحلیلگران در جای خود به آن بپردازند.
ملاک نوشته من رضایت حق است و روشن شدن حقیقت و قدر مسلم این است که پس از این نوشته حرف و حدیثها و تهمت ها از طرف همان طیفی که در این نامه از آن سخن رفته است آسوده ام نگذارند ولی چه باک، هر چه در باره من بگویند پذیرایم ولی ناسزا مطالب این نامه را تغییر نخواهد داد.
از آنجا که در متن وقایع انقلاب خصوصاً در جزء جزء ماجرای حضرتعالی و برخورد گرم و صمیمانه حضرت امام با شما و تلاش معظم له برای نجاتتان از چنگال توطئه گران و نفوذیها بودم فکر کردم اگر حقایق را بازگو نکنم به اسلام و انقلاب و امام و مردم خیانت کرده ام.
چه بسا نسل معاصر و آیندگان براساس ناآگاهی تصور کنند که جنابعالی را یک شبه و بدون مقدمه کنار گذاشته اند در حالیکه به هیچ وجه این گونه نبوده است.
ذکر این نکته در بیان تلخی حادثه کافی است که حضرت امام روحی فداه پس از کنار گذاشتن شما ظرف چند ساعت چندین بار گریستند و بارها فرمودند که لحظه ای از آقای منتظری غافل نیستم ولی چه کنم که مصلحت نظام ایجاب می کرد که ایشان کنار بروند.
نامه من به شما تا اندازه ای حقیقت را روشن می کند و گمان می کنم کسی به مطالعه گوشه هایی از دهها نامه و سند به نتیجه ای غیر از آنچه من رسیده ام برسد.
سؤالی که ممکن است مطرح گردد این است که چرا نظام از اول چنین برخوردی ننمود و با علم به یک سلسله ضعفها و اشکالات مؤید شخصیت و موقعیت شما گردید؟ باید در جواب گفت که امام بخاطر علاقه شدیدی که به جنابعالی داشتند همواره در صدد اصلاح و ارشاد و حفظ و نگهداری و رهایی شما از چنگال ضدانقلاب بوده اند که شاید از مسیر ابهام آمیز خود برگردید و ثانیا "اخیراً" حضرت امام به مسائلی برخورد کردند که دیگر درنگ را جایز ندانستند.
در خاتمه من تأکید می کنم که هرگز منظورم از این نامه این نیست که خدای ناکرده بگویم جنابعالی تفکر و خط منافقین و لیبرالها را
پذیرفته اید بلکه غرضم این است که ثابت شود جریان توطئه گر طیف مهدی هاشمی با القائات خود، شما را وادار به مواضعی کرده اند که بعضی از گفته های شما چیزی جز خواست دشمنان قسم خورده انقلاب و اسلام نبود.
تذکر این نکته بجاست که نامه های شما به حضرت امام حاوی مسائل بسیار مفیدی هم هست که از روی درد و رنج و دفاع از انقلاب و اسلام نگاشته شده است این بُعد قضیه هرگز نادیده گرفته نشده و نمی شود، ولی این نوشته بر آن نیست که خدمات حضرتتان را ترسیم کند که خدمات شما خود کتاب مفصلی خواهد شد و هیچ کس زحمات و فداکاریهای تان را فراموش نمی کند و رهبر انقلاب و همه دوستداران انقلاب از این موضوع در شگفتند که چرا شما یک مرتبه از آن مواضع به این موضع گیریها رسیدید.
این نوشته بر آن است تا نشان دهد برای عدم تحقق آنچه که شد چه زحماتی کشیده شده است و ریشه آنچه نمی بایست می شد چیست.
ارادتمند قدیمی: احمد خمینی
"بسم الله الر حمن الرحیم"
حضرت آیت الله آقای منتظری دامت افاضاته
با عرض سلام و دعا برای سلامتی جنابعالی.
مدت مدیدی بود تصمیم داشتم مسائلی را خدمتتان عرض کنم نه وقتم اجازه می داد و نه حال و ذهنیت جنابعالی را مساعد برای تحلیل واقعیات می دانستم. ولی واقعیات تلخ تر از زهری که اتفاق افتاد، زمینه را فراهم ساخت و من نیز احساس تکلیف بیشتر می کنم و با اجازه شما بدون مقدمه و تعارفات معموله به سراغ اصل مطلب می روم که مقصر در این واقعه کیست؟
شما راجع به هر کسی که بگویید با شما میانه ای نداشته است، در باره من چنین چیزی نمی توانید بگویید چرا که از وقتی که خودم را شناختم، مرید و مروج شما بودم، اگر شما همیشه امام را ترویج می کردید من هم همیشه بعد از امام شما را ترویج می نمودم اگر ترویج شما از امام به عنوان یک مجتهد مسلم پرفایده بود، ترویج من هم به عنوان فرزند امام از شما مؤثر بود. در سال 58 من قائم مقامی رهبری شما را به خیال این که رضای خدای در آن است عنوان نمودم.
حضرت آیت الله
باور نمی کردم روزی بیاید که ناچار باشم نامه ای تلخ برایتان بنویسم ولی از آنجایی که هنوز مانند سال 58 بر عقیده خود پابرجایم که امام مظلوم است، لازم دیدم با چند جمله ای در مورد شما و مواضع شما، جنابعالی را خسته کنم.
امروز که این نامه را برای شما می نویسم قلبم آرام و مطمئن است که وظیفه دوستی و ارادت و صداقت را تا آنجا که در توان داشته ام انجام داده ام. و از آنجا که هر روز احتمال می دادم بواسطه برخوردها و مواضع شما این حادثه اتفاق بیافتد صریحاً و بدفعات به آقای هادی هاشمی داماد حضرتعالی گفتم که اگر قضایا به همین شکل ادامه پیدا کند علی الظاهر امام تحمل نخواهند کرد و مصلحت نظام را بر همه چیز و همه کس مقدم می دارند. و همین پیغام را به شما دادم ولی هیچ گونه فایده ای نکرد. و من مطمئنم که آقای هادی هاشمی به این نتیجه رسیده بود که امام و نظام چاره ای ندارند جز این که دنبال آقای منتظری بدوند و چرا آقای منتظری آنچه را که مایل است نگوید؟ پس باید بگوید و امام هم باید قبول کند، که این حرف را از لابلای چند ساعت بحث با او درآوردم.
من برای این که حادثه پیش نیاید بارها فقط و فقط برای دیدن آقا هادی به قم آمدم و با او در تمام زمینه ها بخصوص این قضیه تلخ صبحت کردم و بازگشتم و به او گفتم که این کار من صرفاً برای دوستی و علاقه به آقا است یک مرتبه فکر نکنید از موضع ضعف است. او می گفت می دانم ولی من می فهمیدم که این گونه فکر نمی کرد و معتقد بود ما از روی احتیاج این گونه برخورد می کنیم چرا که حضرتعالی را نمی شود کنار گذاشت پس چرا او و طیف آقا مهدی از دهان حضرتعالی مسائلشان را حل نکنند؟
حضرت آیت الله:
من به آقای هادی هاشمی در یکی از ملاقاتهای چند ساعته ام گفتم که آقای منتظری مانند ظرف شیشه ای می ماند و امام ظرف فلزیند، اگر به هم بخورند ایشان خرد می شود. به ایشان بگویید امام نشان داده است که در مقابل مصلحت نظام و اسلام از هیچ چیزی نمی گذرند. ولی متأسفانه بعداً که از ایشان پرسیدم که به آقای منتظری گفتی؟ گفت نه مطلب تند بود. به آقا هادی گفتم به آقای منتظری بگویید این حرف درستی نیست که "یا تمام حرفهای مرا باید رادیوتلویزیون بگذارد و یا من فریاد می کشم که سانسور است".
گفتم حرفهای ایشان به ضرر خودشان است، در آینده صحبتهای ایشان را کنار صحبتهای امام می گذارند و به عنوان مخالف امام نمی گذارند ایشان پا بگیرد.
حضرت آیت الله منتظری:
قبل از انقلاب همه غیر از امام از منافقین دفاع می کردیم (دفاع از بازرگان و باند ایشان که مسأله ای نبود) نامه شما و آقای طالقانی و آقای مطهری در دفاع از منافقین به حضرت امام و پشتیبانی تمامی دست اندکاران مبارزه از آنان چیزی نیست که مخفی باشد. در سفری که قصد داشتم نجف خدمت امام برسم با یکی از دوستان ملاقات کردم. ایشان به من گفت به امام بگویید تأیید از مجاهدین را هر چه سریعتر انجام دهند که دیر می شود و عقب می مانیم، خدمت امام مطلب را عرض کردم، امام فرمودند: "آقایان منتظری و طالقانی و مطهری هم مرا تشویق به دفاع از آنان کردند ولی شماها متوجه نیستید. اینها شماها را بازی داده اند آنها به اسلام ما معتقد نیستند، دوستان خارج کشور هم در این مورد به من فشار آورده اند ولی آنها هم کلاه سرشان رفته است."
بعد از انقلاب من مانند امروز شما، فکر می کردم که می شود منافقین و لیبرالها و سایر گروههایی که در مبارزه دخالت داشتند را جذب نمود به آنها نزدیک شدم، من بارها به مرحوم شهید والامقام دکتر بهشتی و آقایان هاشمی و خامنه ای می گفتم اگر شما به مسئله ای رسیدید من به آن عمل می کنم ولی معتقدم که این گروه ها را می شود جذب کرد. دیری نپائید که دیدم این گروهها سرم کلاه گذاشته اند.
شبی تا صبح فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که من غیر از آقایان بهشتی و هاشمی و خامنه ای و افرادی که در این ردیف می باشند هستم، آنها خود با بقیه فرق می کنند ولی من فرقم با بقیه این است که تنها فرزند امام هستم و تنها به خاطر فرزند امام بودن است که مورد علاقه دوستان و بعضی از مردم هستم، تصمیم گرفتم این مسئله را بنویسم و هیچ کاری که برخلاف میل رهبری و دستان مورد اعتماد رهبری است انجام ندهم و این مطلب را نوشتم و روزنامه ها هم منعکس کردند. همیشه از خداوند خواسته ام تا در موضعی که باید باشم قرارم دهد و هیچ گاه ادعایی بیش از آنچه هستم نداشته باشم. از قبیل من، هزاران طلبه در حوزه ها مشغول درس و بحثند که تنها فرقشان با من در این است که فرزند امام نیستند. اکنون تمامی دوستان مخلص شما از جنابعالی می خواهند تا از مواضعتان که نتیجه القائات شیطانی بوده است عدول نمائید. مسلم است که این کار شهامت می خواهد. ولی خیر شما هم در این است که به اشتباهات خود اعتراف کنید که اعترافات به اشتباه خیلی بهتر از اصرار به گناه است.
به آقا هادی گفتم که امروزه افراد اهل تقلید و روحانیون، یا مقلد امام هستند و یا مقلد غیرامام هستند، آنها که مقلد دیگر مراجع بزرگوار اسلامند با بودن امام حاضر نشدند از حضرت امام تقلید کنند چه رسد به شما، از طرفی دیگر، روشن است که اگر مرجعشان بعد از امام فوت کند طرز تفکرشان بگونه ایست که جذب افرادی غیر از شما می شوند و اگر قبل از امام مرجعشان فوت کند به عقیده من بسیاری از آنان مقلد امام نخواهند شد آن دسته هم که مقلد امام بشوند مسلماً مقلد شما نمی شوند. اما مقلدین امام بر سه گونه اند: یا با شما دشمند یا با شما دوستند و یا بی طرفند.
آنها که مقلد امام هستند و با شما دشمند می دانید تعدادشان کم نیست، مسئله شهید جاوید، مسئله فدک، مسئله مهدی هاشمی و از این قبیل مسایل که مورد آنها حساسیت است کم نیست، و درست روی همین زمینه بود که ما اصرار داشتیم آقای شیخ نعمت الله نجف آبادی (مؤلف کتاب شهید جاوید) در حسینیه جنابعالی مباحثه نکند و متأسفانه شما زیربار نمی رفتید حتی روحانیونی هستند که با انقلاب نه تنها میانه ای ندارند که مخالف هم هستند، ولی امام را قبول دارند چرا که معظم له را شخصی می دانند دارای ولایت محکم ولی با شما مخالف هستند چرا که ـ به غلط ـ شما را فردی می دانند ضد ولایت. روحانیون اصفهان را در نظر آوریدـ اصفهانی که شهر شماست ـ ببینید چه تعداد از روحانیون سرشناسی هستند که با شما میانه خوبی ندارند و یا دشمند. حال دشمنی بر سر چیست؟ و در شهرهای دیگر وضع چگونه است ـ که مسلماً بهتر از اصفهان نیست ـ بماند.
این افراد بعد از امام که با شما دوست نمی شوند، بلکه حرارت پیدا می کنند و نقاط ضعف شما را بزرگ می کنند و علناً با شما دشمنی خواهند کرد آن وقت است که می گویند امام با لیبرالها بد بود آقای منتظری خوب، امام با منافقین بد بود آقای منتظری خوب امام بچه های اطلاعات را که جانشان را کف دستشان گذاشته اند سربازان امام زمان (علیه السلام) می دانست، آقای منتظری آنها را از ساواکیهای شاه بدتر می دانست و مدرکشان نوشته های جنابعالی خواهد بود، چرا که امروز اطرافیان شما خواسته اند تا شما ژست آزادی خواهی بگیرید.
اما آنانی که مقلد امام هستند و بی طرفند ممکن است بعد از امام بعضی از آنان از شما تقلید کنند ولی از آنجایی که بدون انگیزه هستند علی الظاهر بیشتر آنها از شما تقلید نمی کنند. از آن گذشته، این عده اهل این که خود را به آب و آتش بزنند نیستند و از آن جا که شما زمینه ی امام را ندارید و دشمن زیاد دارید به محض احساس خطر از شما می بُرند و روی این دسته هم نمی توانید سرمایه گذاری کنید چرا که شما اهل مبارزه اید و افرادی را می خواهید که اهل به آب و آتش زدن خود باشند و این افراد بیشتر جذب روحانیونی می شوند که به آنان القاء کرده اند که با مقداری پول باغ بهشت را نمی توان خرید، جذب آنهایی می شوند که به قول خودشان هم دنیا را داشته باشند هم آخرت را، جذب روحانیونی می شوند که در نجف و قم بر سر امام آن آورده اند که شرم از بازگو کردن آن دارم، جذب کسانی می شوند که با کمال پررویی و بی تقوایی شما را وهابی می دانند.
اما آن دسته از مقلدین امام که دوستدار شمایند، بعد از امام یا از شما تقلید می کنند و یا از غیر شما. و این از آنجا نشأت می گیرد که در زمان امام دوستیشان با شما یا به خاطر خدمت های ارزنده شما به اسلام و امام است و یا به خاطر خودتان است. دوستدران شما که روحانیون خوب و مردم و طلبه های مخلص انقلابند و سختیها و مرارتها کشیده اند نزدیک به تمام آنان هرگز حاضر نیستند امام و اهداف امام را رها کنند وشما را بگیرند، یعنی شما را "بخاطر امام" دوست دارند. مقصودم این است که اگر روزی امام بفرمایند به شما کاری نداشته باشند این افراد دور شما نخواهند آمد، امام را رهبر انقلاب می دانند، با انقلاب او بزرگ شده اند و ارزشهای متعالی را در او خلاصه می بینند و شما را هم به خاطر این که در خط امام می باشید و امام را ترویج کرده اید و در راه انقلاب اسلامی امام صدمه دیده اید دوست دارند و اگر شما روی دوستی امام تا آخر تکیه می کردید آنها شما را هم قبول داشتند چرا که شما را بعد از امام مجتهدی می دانند که می شود در کنارتان با آمریکا و شوروی جنگید ولی اگر شما از امام فاصله بگیرید و حتی اگر امام روزی به شما اخم کنند آنها نیز بی درنگ بشما اخم می کنند و حاضر نیستند شمای بدون حب امام را تحمل کنند.
اما یک دسته از مقلدین امام هستند که شما را منهای امام دوست دارند و شما را رها نمی کنند، خود قضاوت بفرمایید که این دسته چه تعدادی را تشکیل می دهند آیا با این دسته می توانید به مبارزات خود ادامه دهید یا خواه ناخواه جذب آنها می شوید و آنها هر گونه که مایل باشند شما را هدایت می کنند؟ متأسفانه شما امروز این گونه گشته اید یعنی نه مقلدین سایر حضرات آیات، مراجع بزرگوار را دارید نه دوستان امام را، که بدون امام شده اید، مانده اید تنها به تعدادی افراد ناباب که اگر دقیق عمل نکنید رفته اید.
از آنجا که در شما صفا وپاکی را سراغ دارم معتقدم خداوند شما را هدایت و حفظ می کند و از امام انشاء الله فاصله نمی گیرید و دوباره دوستان خوب قدیم خود را جذب خواهید کرد که انشاءالله این گونه بشود. البته این در صورتی است که یکی دوسال دست به هیچ کار غیر معقولی نزنید و کاملاً در خط امام باشید و از لیبرالها و منافقین فاصله بگیرید و از آخوندهای مرتجعی که تا دیروز وهابیتان می دانستند و احتمالاً امروز از غلاه امیرالمؤمنین و نیز از افرادی که تا دیروز سبک سرتان می خواندند ولی امروز مبارزی خستگی ناپذیر، جداً جدا شوید: من فعلاً تنها خطر شما را منافقین و لیبرالهای بی دین و مرفهین بی درد نمی دانم، من علاوه بر آنها خطر را در آخوندهای بدجنس متحجری می دانم که در نجف امام را متهم به تارک الصلوه بودن کردند و پانزده سال خون به دل امام کردند. حواستان جمع باشد.
بگذارید به مطلب دیگری بپردازم و در زمینه مسائل "مهدی هاشمی" و گرفتاریهایی که مربوط به ایشان می شود مطلبی بگویم.
قبل از بحث در مورد نامه های جنابعالی به امام و بررسی نامه ها و نوارها و مصاحبات آقای مهدی هاشمی، نظر شما را به قمستی از پیام امام خطاب به مجلس خبرگان که تیرماه سال 62 صادر گردید جلب می کنم. این پیام بیش از سه سال قبل از دستگیری آقا مهدی است، گویی فقط برای شما نوشته اند و گویی تنها کسی که گوش به آن نداده است شمایید. توجه بفرمایید:
سند شماره 1:
"باید بدانید که تبه کاران و جنایت پیشگان بیش از هر کس چشم طمع به شما دوخته اند و با اشخاص منحرف نفوذی در بیوت شما با چهره های صددرصد اسلامی و انقلابی ممکن است خدای نخواسته فاجعه به بار آورند و با یک عمل انحرافی نظام را به انحراف کشانند و با دست شما به اسلام و جمهوری اسلامی سیلی زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود، الله الله در تعجیل تصمیم گیری خصوصاً امور مهمه و باید بدانید و می دانید که انسان از اشتباه و خطا مأمون نیست. به مجرد احراز اشتباه و خطا، از آن برگردید و اقرار به خطا کنید که آن کمال انسانی است و توجیه و پافشاری در امر خطا و نقص، و از شیطان است. در امور مهمه با کارشناسان مشورت کنید وجانب احتیاط را مراعات نمایید."
گویی امام 5 سال بعد را می خوانده است و کانون خطر را دقیقاً از 5 سال قبل نشانه رفته است. آیا خدا را خوش می آید شما گوش به حرف چنین مرد زیرک و باهوشی ندهید؟
اما پرداختن به اعترافات مهدی هاشمی و نامه های جنابعالی به امام که بیش از دوسال است دل امام را خون کرده است و امام بنا به مصلحت اسلام و نظام با خاری در چشم و استخوانی در گلو صبر کرده است را به امید خدا شروع می کنم.
قدر مسلم این است که شما در جریان حساسیت مردم و مسئولین روی قضیه مهدی هاشمی بودید و با وجود قرار گرفتن در مظان تهمت و علیرغم هشدارها و تذکرات دوستانه همه ما بخصوص حضرت امام مسئله او را جدی نمی دانستید و متأثر از القائات مهدی هاشمی و آقا هادی هاشمی عمل می کردید.
مهدی هاشمی در صفحه 20 جلد اول پروند خود آورده است:
سند شماره 2:
"هـ: از یکسال قبل از بازداشتم رفت وآمد مسئولین محترم جمهوری اسلامی خدمت آقا شروع شد و همه آنان نسبت به سوابق من قبل از انقلاب و نقاط ضعف بعد از انقلاب خدمت آقا صحبتهایی را مطرح می ساختند. از قبیل رابطه با ساواک، جمع کردن نیروهای تندرو، داشتن اسلحه و مهمات، جریان آقای شمس آبادی و... این روند چندین ماه به طول انجامید و حضرت آیت الله منتظری همچنان در مقابل صحبتهای آنان مقاومت می کردند من از اخبار رفت و آمدها توسط اخوی که در جلسات آنان حضور داشت مطلع می شدم و سعی نمودم با نوشتن گزارشاتی خدمت آقا تحلیلهای غلط انحرافی را در جهت جلب نظر ایشان به خودم و انتقاد از مسئولین کشوری و این که منشأ این بدگوئیها حسد آنان و ناراحتی ایشان از من است را القاءکنم تا بلکه نظر حمایت معظم له از خود را تقویت کرده باشم اخوی نیز سهم مؤثری داشت و او نیز همین تحلیلها را حضوراً با آقا مطرح می ساخت."
این مسئله نشان می دهد که امام از یک سال قبل از دستگیری مهدی هاشمی تلاش می فرمودند که شما را از این چاهی که برایتان کنده بودند نجات دهند ولی متأسفانه شما به دفاع از مهدی هاشمی آن قدر اصرار ورزیدید که حضرت امام برای شما نامه ای بسیار خوب ومحترمانه و در عین حال هشدار دهنده از خطری که از ناحیه مهدی هاشمی شما را تهدید می کرد نوشتند که متن دستخط مبارک حضرت امام ضمیمه است.
سند شماره 3:
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت حجت الاسلام و المسلمین فقیه عالیقدر آقای منتظری دامت ایام برکاته
پس از اهداء سالم و تحیت، علاقه اینجانب به جنابعالی بر خود شما روشن تر از دیگران است به حسب قاعده طول آشنایی صمیمانه و معاشرت از نزدیک مقام ارجمند علمی وعملی شما، مجاهدت با ستمگران و قلدران و رنجهای فراموش نشدنی جنابعالی در سالهای طولانی برای اهداف اسلامی، قداست و وجاهت و وارستگی کم نظیر آن جناب، و بالاتر، حیثیت بلند پایه ای که دنباله این امور به خواست خداوند تعالی برای شما فعلاً حاصل است و احتیاج مبرمی که جمهوری اسلامی و اسلام به مثل جنابعالی دارد انگیزه علاقه مبرم است. لهذا این حیثیت مقدس باید از هر جنبه محفوظ و مصون باشد حفظ این حیثیت به جهات عدیده بر شما و همه ماها واجب و احتمال خدشه دار شدن آن نیز منجز است برای اهمیت بسیار آن. با این مقدمه باید عرض کنم این حیثیت واجب المراعات به احتمال قوی بلکه ظن نزدیک به قطع در معرض خطر است خصوصاً با داشتن مخالفین مؤثر در حوزه قم که ممکن است دنبال بهانه ای باشند.
این خطر بسیار مهم از ناحیه انتساب آقای سید مهدی هاشمی است به شما. من نمی خواهم بگویم که ایشان حقیقت مرتکب چیزهایی شدند بلکه می خواهم عرض کنم ایشان متهم به جنایات بسیار از قبیل قتل مباشره یا تسبیباً و امثال آن می باشند و چنین شخصی ولو مبری باشد ارتباطش موجب شکستن قداست مقام جنابعالی است که بر همه حفظش واجب و مؤکد است. آنچه مسلم است و در آن پافشاری دارم رسیدگی به وضعیت و موارد اتهام اوست، رسیدگی به خانه تیمی و انباشتن اسلحه آن هم با پول ملت به اسم کمک به سازمان های به اصطلاح آزادی بخش. اصولاً یک همچو اعمالی بدون دخالت دولت جرم است و ایشان صلاحیت این امر را ولو واقعاً برای این سازمانها باشد، ندارد و دخالت در حکومت است. جواب به این امر قطعی است و آنچه از شما می خواهم در رتبه اول پیشنهاد مستقیم شما به دخالت وزارت اطلاعات و رسیدگی به این امر است و اگر برای شما محذور دارد به طوری که تکلیف شرعی از شما ساقط است، سکوت است. حتی در محافل خصوصی دفاع از یک همچو شخصی که خطر برای حیثیت شما است و احتمال فساد و خونریزی بی گناهان است سم قاتل است. باید تمام فعالیتها که به اسم کمک به سازمانهای به اصطلاح آزادی بخش است قطع شود و تمام کسانی که در این امور دخالت داشته اند محاکمه شوند و آنچه مسلم است و مایه تأسف، حُسن ظن جنابعالی به اعمال و افعال و گفته ها و نوشته ها است که به مجرد وصول، شما ترتیب اثر می دهید و در مجمع عمومی صحبت می کنید و به قوه قضائیه و غیره سفارش می دهید. و من از شما که دوست صمیمی سابق و حال من هستید و مورد علاقه ملت، تقاضا می کنم که با اشخاص صالح آشنا به امور کشور مشورت نمایید، پس از آن ترتیب اثر بدهید تا خدای نخواسته لطمه به حیثیت شما که برگشت به حیثیت جمهوری است نخورد آزادی بی رویه چند صد نفر منافق به دستور هیئتی که با رقت قلب و حسن ظنشان واقع شد آمار انفجارها و ترورها و دزدیها را بالا برده است ـ ترحم بر پلنگ تیزدندان ستمکاری بود بر گوسفندان. من تأکید می کنم که شما دامن خود را از ارتباط به سید مهدی پاک کنید که این راه بهتر است و الا هیچ عکس العملی در رسیدگی به امر او از خود نشان ندهید که رسیدگی به امر جنایات مورد اتهام، حتمی است. سلامت وتوفیق جنابعالی را خواستارم.
12 مهرماه 65 روح الله الموسوی الخمینی
مهدی هاشمی در بازجویی (صفحه 33) نوشته است:
سند شماره 7:
"روز آخری که قصد داشتم خود را به وزارت اطلاعات معرفی کنم آقا مرا احضار فرمودند و گفتند حضرت امام نامه ای برای من نوشته اند و قمستی از آن را که در باره من بود خواندند بعد اضافه کردند که من هم یک نامه برای امام نوشتم و آن قسمتی که در باره من بود را برایم خواندند بعداً گفتند: "امام با نامه خودشان خواب را از چشم من گرفته اند من هم نامه ای نوشتم که خواب را از چشم امام بگیرد."
حضرت آقای منتظری، نامه امام را آوردم تا همه توجه کنند که کجای نامه خواب را از چشم شما گرفته است؟ نامه ای به این خوبی که سراپا از شما تجلیل است و کاملاً پدرانه و دلسوزانه چرا خواب را از شما گرفته است این مطلب را شما شفاهاً هم به من گفتید که من هم نامه ای نوشتم تا خواب را از چشم آقا بگیرم. می دانید کجای نامه خواب را از چشم شما گرفته است؟ تنها آن جایی که امام فرمودند رسیدگی به امر جنایات مورد اتهام حتمی است.
حال قسمتهایی از نامه شما در جواب این نامه خوب امام را می آورم و در باره اش چند کلمه ای می نویسم. البته نامه 9 صفحه ای شما که درتاریخ 65/7/17 نوشتید موجب تعجب شد. یکی از این جهت که چرا در برابر امام مسلمین که استاد شما هم بوده اند اینقدر نپخته و گستاخانه حرف زده اید، و دیگر از سادگی شما. که بعداً معلوم خواهد شد. در این نامه که 5 روز بعد از نامه حضرت امام
نوشته اید در دفاع از نوع برخورد تند خود با مسئولین آورده اید:
سند شماره 5:
"می گوینداگر این صحبتها نبود (یعنی صحبتهای علیه مسئولین) معلوم نبود چه می شد. وعکس العمل مردم در برابر کجیهای و بی عدالتیها که می بینند چه بود."
راستی حضرت آیت الله چه کسانی به شما می گفتند اگر این صحبتها نبود مردم ممکن بود علیه بی عدالتیها قیام می کردند؟ آیا غیر از مهدی هاشمی و طیفش افراد دیگری بودند؟
مهدی هاشمی در صفحه 27 پرونده خود می نویسد:
سند شماره 6:
"خلاصه کلام این که آخرین و خطرناکترین اندیشه انحرافی من این بود که با موقعیتی که نزد فقیه عالیقدر برای خودم درست کرده ام و اعتماد مطلق بیت ایشان را کسب کرده بودم انتقام بی مهری ها و کم لطفیهایی که مسئولین نسبت به من اعمال کرده و قصد حذف کامل مرا از صحنه دارند بگیرم. در این رهگذر از توطئه گری، افشاگری، تهمت زدن، جوسازی، ایجاد بدبینی دریغ نمی ورزیدم."
حال متوجه شدید که چه کسی به شما می گفت اگر فحش به مسئولین ندهید مردم از بی عدالتیها که می بینند علیه نظام قیام می کنند؟
سند شماره 7:
درهمین نامه 65/7/17 آمده است:
"افراد نهضتها می آیند تا با من به نیابت امام خمینی بیعت کنند غافل از این که اصلاً امام خمینی نهضت های اسلامی را جرم می دانند"
مهدی هاشمی در صفحه 17 پرونده خود می نویسد:
سند شماره 8:
"از زمانی که واحد نهضت ها منحل شد و من از سپاه بیرون آمدم حضرت آیت الله العظمی منتظری براساس همان شرح صدری که دارند برای تقویت روحی اینجانب نمایندگی در نهضت ها را به من محول کردند و همین امر موجب شد که من روابطم با ایشان و بیت معظم له بیشتر گردد."
متوجه شدید که امام با نهضتهایی که آقا مهدی در رأسش باشد مخالف است و دستور می دهند واحد نهضتها منحل شود تا بصورتی دیگر تشکیل گردد ولی حضرتعالی دوباره بدون توجه به این مسئله ایشان را به نمایندگی از خود وارد نهضتها کردید، یعنی ارتقاء درجه یافت.
سند شماره 9 می گوید:
"یکی از دیپلماتهای خارجی گفت: شما اگر بخواهید در صحنه داخلی باز مطرح شوید باید نخست در صحنه بین المللی مطرح گردید. و ما قدرت داریم زمینه آن را فراهم سازیم ما همه گونه امکانات مالی و نظامی برای راه انداختن دوباره واحد نهضتها در سطح منطقه حاضریم در اختیارتان بگذاریم تا کا را شروع کنید."
راستی آیا امام نهضتهای آزادی بخش را جرم می دانستند؟ آیا امام با نهضتهای آزادی بخش مخالف بودند. آیا ایشان در اعلامیه های خود از نهضتها دفاع نمی کردند؟ آیا شعار تشکیل هسته های مقاومت حزب الله در تمام جهان مربوط به امام نبود؟
آری، امام با نهضتهایی که سر در آخور بیگانه داشته باشند مخالف بودند. امام با نهضتهایی که پولش را دیپلمات و سیاستش را بیگانه ای دیگر تعیین کند مخالف بود و چه می توانستند کرد جز این که مخالفت کنند.
در همین نامه در رابطه با مواد منفجره در عربستان آورده اید:
سند شماره 10:
"اینک آنان که در سپاه این کار غلط را کرده اند و در وقت حج آبرویمان را بردند غیر قابل تعقیبند ولی آقای حسنی و سیدمهدی هاشمی باید تعقیب و محاکمه شوند."
اولاً معروف است که این کار را هم سید مهدی هاشمی و یا ایادی ایشان انجام داده اند. ثانیاً، آیا راهی برای کارهای انقلابی غیر از
آنچه در مکه شد وجود دارد البته اینگونه کارها گاهی بدون گیر و اشکال انجام می گیرد و گاهی لو می رود. این به معنای موافقت من با این گونه کارها نیست ولی به طور کلی معمول این گونه کارها همین است. در ضمن مگر مهدی هاشمی به خاطر نهضتها تعقیب و محاکمه شد؟ چه کسی به شما گفت که مهدی هاشمی به خاطر نهضت ها دستگیر شد و یا محاکمه گردید؟ آیا مهدی هاشمی بخاطر قتل وساواکی بودن و از این قبیل اتهامات محاکمه نگردید؟
در همین نامه 65/7/17 آمده است:
سند شماره 11:
"سیدمهدی هاشمی در زمان شاه در دادگاه اصفهان به زور ساواک به سه مرتبه اعدام محکوم شد ولی دیوان عالی کشور زمان شاه این استقلال و عرضه را داشت که حکم دادگاه اصفهان را لغو کند."
من خواهش می کنم صفحه اول پرونده ی آقای مهدی هاشمی را در سند شماره 11/1 (ص20 اسناد) در بازجویی ایشان بخوانید تا معلوم شود آیا ایشان در زمان شاه انقلابی بودند یا ساواکی. آیا دیوان عالی کشور زمان شاه بدون ساواکی بودن ایشان این عرضه و استقلال را داشته است که حکم دادگاهی را که به زور ساواک مهدی هاشمی را به سه بار اعدام محکوم کرده بود لغوکند؟ او به مناسبت ضعف نفسی که داشته است بهمان صورتی که تمام مطالبش را به سربازان گمنام امام زمان داده است به ساواک شاه هم تمامی اطلاعات خود را حتی اسم کسانی را که دستور قتل مرحوم شمس آبادی و دیگران را به آنان داده بود می دهد و همه آنها دستگیر می شوند.
در همین نامه 65/7/17 آورده اید:
سند شماره 12:
"من ترس از بیان حقیقت ندارم و ان کان الحق مرا... سید مهدی را از وقتی بچه بود و با مرحوم محمد هم بحث بود و به درس مکاسب من می آمد می شناختم، پدرش استاد من بود و برادرش داماد من است من تمام خصوصیات او را می دانم او مردی است مخلص اسلام و انقلاب
و حتی از شخص حضرتعالی (امام) هم خوش استعداد و خوش درک است و هم خوب صحبت می کند و خوب می نویسد و در عقل، تدبیر و مدیریت به مراتب از رئیس سپاه و وزیر اطلاعات با همه کمالاتشان بهتر است و در تعهد و تقوی هم از آنان کمتر نیست فقط بزاخفش نیست و حاضر نیست کورکورانه مهره کسی باشد."
اما مهدی هاشمی در نامه ای برای شما در تاریخ 66/5/7 آورده است: عین نامه را در آخر جزء اسناد آورده ام.
سند شماره 13:
"قبل از هر چیز از تلاشها و حمایتهای حضرتعالی در ماههای اول بازداشتم که تصور می فرمودید من فردی خالص و بی گناه هستم بی نهایت متشکر و از این که بدلایل نفسانی حضرتعالی را در جریان کلیه اعمال و رفتار خود قرار نداده و هویت کامل خویش را در محضر شما بازگو نکرده ام بسیار متأسف و شرمنده ام و بطور کلی از این که انسان آلوده به لغزشهای فراوان و آغشته به ناخالصیها و هواپرستیهای بیشمار مورد توجه و عنایت شخصیتی الهی و منزه و پاک و در جوار او قرار گرفته بود عمیقاً اندوهگین و خجلت زده ام. هویت فکری و عملی من آن گونه که خود از آن واقف بودم و در این روزها شفافتر نمایان گشته است هیچ سنخیتی با حضرتعالی و بیت شما و شعاع وجودی قائم مقام رهبری نداشته است. وضعیتی که ارتباط من با حضرتعالی را پوشانده بود چیزی جز سوءاستفاده از برکات وجودی حضرتعالی نبوده و از این که برخی اعمال و رفتار من مستقیم و غیرمستقیم حضرتعالی را دچار محذورات و اشکالاتی ساخت و از همه مهمتر قلب حضرت امام این تنها ودیعه الهی در این زمان و قلب طپنده جهان اسلام را به درد آورده بر خود نفرین می کنم."
حضرت آیت الله منتظری:
شما تصور بفرمایید که مهدی هاشمی بنابر این اعترافات تا چه اندازه در تمامی مسائل سیاسی اجتماعی، شما را تحت تأثیر خویش قرار داده است که شما در موقعی که او برای آخرین بار می خواسته از شما جدا بشود او را تشویق می کردید که هر چه کردی بگو فلانی گفته است.
در صفحه 23 پرونده خود سند شماره 14 آورده است:
"من از ایشان جدا شدم ولی در اندورن وجودی خود واقف بودم که چه مجسمه ای از شر و فساد و فتنه و انحراف مورد تأیید فقیه عالیقدر قرار گرفته است و این شخصیت بزرگ چگونه مورد سوءاستفاده و حیله گری من و عده از دوستان قرار گرفته اند."
حضرت آیت الله:
آیا شما ساده اندیش نیستید؟ آیا شما از تمام خصوصیات آقای مهدی هاشمی اطلاع داشتید؟
در صفحه 24 پرونده آمده است:
سند شماره 15:
"خصلتهای شیطانی مانند قدرت طلبی که نتیجه غرور و عجب بود و خود محوری و استبداد فکری، ریا، تکبر، خود بزرگ بینی مرا احاطه کرده بود و منشأ بسیاری از برخوردهای عملی ام در قتلها، انباشتن اسلحه و مهمات، افشاگری علیه مسئولین از این خصلت شیطانی سرچشمه گرفته بود."
آیا شما تمام خصوصیات او را می دانستید؟ آیا او مردی است مخلص انقلاب و اسلام؟
مهدی هاشمی در پرونده خود صفحه 24 می گوید:
سند شماره 16:
"در اثر ضعف تعبد و تدین و فرورفتن در منجلاب خط و خط بازیها دید و نگرشم نسبت به همه ارزشهای انقلاب آمیخته به معادلات سیاسی و خطی شده بود هر پدیده و حادثه ای را از منطق خط سیاسی می نگریستم حتی مقام معظم رهبری را."
حضرت آیت الله:
آیا شما مهدی هاشمی را خوب می شناختید؟ آیا تا به حال فکر کرده اید در شما چه چیزی کم است که این گونه زود قضاوت می کنید؟ آیا فکر کرده اید که آقا مهدی هاشمی را که از کودکی با شهید منتظری رضوان الله تعالی علیه (که اگر بودـ علی الظاهرـ شما در این مهلکه نبودی) دوست و رفیق بود چرا نشناخته اید؟ آیا برادر او، دامادخودتان را خوب شناخته اید؟ آیا چه چیزی موجب شده بود که تقوای او را از آقای ری شهری و محسن رضایی کمتر می دانستید؟ آیا در امام چه چیزی هست که با این که نه او را بزرگ کرده بود و نه برادرش دامادشان بود او را شناخت ولی شما که او را بزرگ کرده اید نشناختید؟ آیا شما توان قائم مقامی حضرت امام را داشتید و دارید؟ شما در همان نامه 65/7/17 آورده اید.
سند شماره 17:
"او در خانه نشسته مشغول مطالعه و نوشتن است و فعلاً در کشور مد شده است هر کار خلافی را از قتل و اعلامیه و امثال اینها را رجماً بالغیب به او نسبت دهند و خط بازیهای کشور هم سبب تقویت این قبیل شایعه ها است و متأسفانه مسئولین از جمله اطلاعات هم شایعه را اساس قضاوت قرار می دهند و این خط بازیها و تصفیه حسابهای ظالمانه خود نیز یکی از مشکلات کشور است."
آیا اطلاعات عزیز جمهوری اسلامی هر کار خلافی در کشور اتفاق افتاده است به ایشان نسبت داده است؟ مثلاً آیا انفجار حزب و نخست وزیری را به ایشان نسبت داده است؟
آیا شهادت آیات عزیر صدوقی، اشرفی اصفهانی، دستغیب، قاضی، مطهری و مدنی را به ایشان نسبت داده است؟
آیا شهادت شهید قدوسی و شهید هاشمی نژاد را به ایشان نسبت داده است آیا این همه اشکالات که در دستگاههای دولتی و غیردولتی رخ داده است را به ایشان نسبت داده است؟ چه چیزی جز اعترافات و اعمالی که مهدی هاشمی مرتکب شده است را به او نسبت داده اند؟ مهدی هاشمی از صفحه اول تا دهم پرونده خود کارهایی که انجام داده است را شرح می دهد. که سرفصلهای آن از این قرار است:
"1- اقرار به ساواکی بودن.
2- لودادن همانهایی که دستور به آنها داده بود که مرحوم شمس آبادی را ترور کنند.
3-دعا به خانواده سلطنتی.
4- دستور قتل جهان سلطان و مهدیزاده.
5- دستور قتل مرحوم شمس آبادی.
6- دستور قتل صفرزاده.
7- دستور قتل مهندس بحرینیان.
8- دامن زدن به اختلاف سپاه و کمیته.
9- دستور اختفاء مقادیر قابل توجهی اسلحه و مهمات و مواد منفجره.
10- تحریک سپاه لنجان و سپاههای خمینی شهر، درچه و مبارکه به وحدت و ایستادن در مقابل سپاه اصفهان.
11- جعل و نشر اوراقی به نام طلاب و فضلای افغانی علیه وزارت خارجه.
12- جعل سند ساواکی بودن دکتر هادی و علیه بعضی روحانیون اصفهان.
13- دستور قتل عباسقلی حشمت و دو فرزندش.
14- انحلال سازمان نصر و درگیری و آدمکشی در آن.
15- جعل اسناد دولتی.
16- نگهداری اسناد طبقه بندی شده.
17- چاپ و نشر دفتر و اعلامیه با عنوانهای روحانیت بیدار علیه مسئولین نظام. و از این قبیل موارد که احتیاج به تأمل بیشتر دارد.
جناب آقای منتظری: