تخلف تحصیلی «حسین فریدون» محرز شد /اگر عرضه دارید به مدرک تحصیلی حسن فریدون هم رسیدگی کنید
به مناسبت ۸ تیر سالروز شهادت شهید محمد کچویی؛ |
||
شهیدیکه منافقینرا بدترین دشمننظام میدانست |
||
تیرماه یادآور روزهای تلخی است که در برگهای مختلف آن
شخصیتهایی به تیر زهرآگین منافقین به خون غلتیدند و....
|
||
به گزارش صابرنیوز، تیرماه یادآور روزهای تلخی است که در
برگهای مختلف آن شخصیتهایی به تیر زهرآگین منافقین به خون غلتیدند که شاید
نظیرشان در تاریخ کمتر آمده باشد. روز ۶ تیر سالروز ترور نافرجام رهبر معظم انقلاب،
۷ تیر سالروز انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت دکتر بهشتی، ۱۱ تیرماه سالروز
شهادت آیتالله صدوقی اما روز ۸ تیر نیز سالروز شهادت یکی از شخصیتهای درخشان نهضت
امام خمینی(ره) شهید محمد کچویی است.
شهید کچویی؛ از کار در صحافی تا عضویت در تشکیلات
موتلفه
محمد کچویی در سال
۱۳۲۹ در شهر قم به دنیا آمد. وی پس از اتمام کلاس ششم ابتدایی، به دلیل شرایط
اقتصادی خانواده مدرسه را رها کرد و در یک کارگاه صحافی در بازار مشغول به کار شد.
کچویی در همین کارگاه با محمد بخارایی (عامل ترور حسنعلی منصور و از شهدای ۲۶
خرداد) آشنا و از طریق او جذب موتلفه اسلامی شد.
از راست به چپ: شهید رجایی، عزت شاهی، عباس دوزدوزانی و
شهید محمد کچویی
وی از اعضای هیئت
انصارالحسین بود و در این هیئت پای درس شخصیتهایی مانند شهید بهشتی، مطهری و
آیتالله خامنهای حضور مییافت. در همین دوره با عزت شاهی آشنا شد و فعالیت سیاسی
را آغاز کرد. عزت شاهی از مبارزین با سابقه قبل انقلاب، درباره همکاری و دوستی با
کچویی در کتاب خاطراتش میگوید: "در دوره زﻧﺪﮔﯽ ﻣﺨﻔﯿﺎﻧﻪ، ﺑﻪ ﻣﺮور آﻧﭽﻪ را ﮐﻪ داﺷـﺘﻢ
از ﻣﯿـﺰ و صندلی و ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧـﻪ ﻓﺮوﺧﺘﻢ و ﺻﺮف ﻣﺨﺎرج زﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮدم. ﮐﻔﮕﯿﺮ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻪ دﯾﮓ
ﺧﻮرد، رﻓﺘﻢ ﺳﺮاغ ﯾﮑﯽ از دوﺳﺘﺎﻧﻢ ﮐـﻪ دﮐﺎن ﺻﺤﺎﻓﯽ داﺷﺖ، ﻣﺤﻤـﺪ
ﮐﭽـﻮﯾﯽ. او از ﻓﻌﺎﻟﯿﺘﻬـﺎی ﺳﯿﺎﺳﯽام و ﻣﺸﮑﻼﺗﯽ ﮐﻪ در آن ﻏﺮق ﺑﻮدم ﺧﺒﺮ داﺷﺖ. ﺑﻪ او
ﮔﻔﺘﻢ ﺑﮕﺬار ﻣﻦ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﮐﺎرﮔـﺮ روزی دو ـ ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ در دﮐﺎﻧﺖ ﮐﺎر ﮐﻨﻢ... ﮔﻔـﺖ: ﭘﻮل
را ﻣﯽدﻫﻢ وﻟﯽ نمیخواهد کار کنی."(خاطرات عزت شاهی، ص۷۳)
دستگیری، شکنجه، حبس ابد
کچویی در ۲۴ تیر
۱۳۵۱ با اعتراف حسین جوانبخت(از اعضای گروه حزبالله پیش از انقلاب اسلامی) دستگیر
شد. وی در مصاحبهای در سال ۵۹ درباره نحوه دستگیریاش گفته بود:" آن موقع ساواک
مهمترین فردی را که میخواست بگیرد عزت(شاهی) بود، چون هرکس یا هرچیزی را
میگرفتند، میگفتند: عزت گفته یا عزت داده است. البته خود عزت گفته بود که اگر
چیزی از شما گرفتند بگویید از فلانی گرفتهایم تا پروندهشان سبک شود، عزت در ساواک
غولی شده بود... یک راست مرا به زندان قزل قلعه بردند و بازجوییها و شکنجهها شروع
شد، اما چیزی دستگیرشان نشد، هیچ مطلبی از من لو نرفت، هر مسئله و هر موضوعی را به
نحوی توجیه میکردم، مدرکی علیه من نداشتند. کل بازجویی و حرفهایی که زدم دوازده
صفحه شد. "
شهید کچویی در دوران زندان پیش از
انقلاب
کچویی درباره
خاطرات زندانیشدن و شکنجهاش در همین مصاحبه میگوید: "یادم است در زیر زمین اوین چهار ساعت
حسینی(شکنجهگر معروف ساواک) یک سره با کابل به پاهایم میزد، طوری که الان پایم
اصلاً غضروف ندارد. از همه جای پایم خون بیرون میپاشید، پاهایم تکه تکه شده بود،
که چه، یاالله جای عزت را بگو! میگفتم: نمیدانم. الحمدالله چیزی
هم لو نرفت، در دوباری که من دستگیر شدم به لطف خدا کسی به خاطر من یک سیلی هم
نخورد..."
وی بار دیگر در
آذر ۱۳۵۳، به دلیل ارتباط با فعالان سیاسی و ماجرای خرید اسلحه دستگیر شد. این بار
به دلیل تکرار جرم، دادگاه او را به حبس ابد محکوم کرد. در ۲۸ خرداد ۱۳۵۶، به دلیل
تغییر در شرایط سیاسی کشور و فشار برای آزادی زندانیان سیاسی، عفو شد. وی بعد از
انقلاب عضو کمیته استقبال از امام(ره) بود و اولین سرپرست زندان اوین پس از پیروزی
انقلاب اسلامی شد.
۸تیرماه ۶۰؛ روز خونین اوین
پس از شورش
مسلحانه منافقین و آشکار شدن نفاقشان، آنها دست به ترور مردم عادی و مسئولان
انقلاب زدند. پس از انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی و به شهادت رسیدن شهید بهشتی
و ۷۲ نفر از یارانش، عوامل دستگیر شده گروهک منافقین در زندان به شادمانی پرداختند
و میرفت که اوضاع رنگ شورش به خود بگیرد.
آیتالله محمدی
گیلانی و شهید اسدالله لاجوردی دادستان وقت تهران برای سرکشی به زندان اوین
میآیند. سعادتی یکی از اعضای سازمان که به دلیل برقراری ارتباط با سفارت شوروی
مدتی در زندان اوین به سر میبرد با یکی از زندانیان به نام کاظم افجهای ارتباط
برقرار کرد. افجهای در زمان زندان با اظهار توبه و ندامت توانست روی مسئولان زندان
اثر بگذارد و به منظور کمک به زندانیان در آن جا مشغول به کار شود.
در آن روز شهید
کچویی به او مشکوک میشود و مسلسلش را از او میگیرد. او با دست یافتن به یک سلاح
کمری با شلیک چند گلوله محمد کچویی را ترور و به شهادت میرساند.
اطلاعیه روابط عمومی دادستانی انقلاب در پی شهادت محمد
کچویی
مرحوم احمد
قدیریان (معاون اجرایی شهید قدوسی در دادستانی کل انقلاب) درباره نحوه شهادت کچویی
و روز حادثه میگوید: "روز هشتم تیر جلسهای یا حضور ۲۴ تن از حکام شرع، آقای
لاجوردی، آیت الله قدوسی، آیتالله گیلانی و چندین نفر دیگر از جمله خودم در دادسرا
تشکیل شد. کاظم افجهای که متوجه قضیه شده بود با هماهنگی سعادتی با سلاح کلاشینکف
که آن را روی رگبار گذاشته بود پشت در جلسه قرار گرفت. آقای محمد میرآبی مسئول دفتر
آقای گیلانی متوجه او شد و از او پرسید: «این جا چه میکنی؟ » افجه ای در جواب گفت
یک سؤال شرعی دارم و میخواهم از آقای گیلانی بپرسم.
در واقع او برای
قتل عام اعضای آن جلسه آمده بود. آقای میرآبی و آقای غفارپور معاون قضایی، او را از
آن جا بیرون کرده و با تندی به آقای کچویی گفتند که برای چه او به اینجا آمده
است... آقای کچویی به خاطر اینکه وی توبه کرده و بسیار انسان دل رحم و دلسوزی بود
نمیپذیرفت ولی دستور داد که اسلحه را از او بگیرند. در همان حال، افجهای با موتور
از اوین بیرون رفت و یک قبضه اسلحه کمری رولور تهیه کرده، برگشت. بعد از اتمام
جلسه، حکام شرع و دیگران در ضلع شرقی اوین زیر درختان نشسته بودند و پاسخگوی
توضیحات و مسائل شرعی زندانیان بودند. در همین حال، افجهای به آنها نزدیک شد و
اسلحه را به سمت آنها کشید. آقای لاجوردی متوجه قضیه شده، پشت درخت پنهان شد، آقای
کچویی اسلحه خود را بیرون آورد اما قبل از آن افجهای تیری به سر او
زد..."
شهید کچویی در نشست خبری در زمان سرپرستی
اوین
معتقدم مجاهدین خلق بدترین دشمن در حال حاضر برای جمهوری
اسلامی است
ﮐﭽﻮﯾﯽ از ﭼﻬﺮهﻫﺎی
ﻓﻌﺎل زﻧﺪان قبل انقلاب و به قول عزت شاهی از زﻣﺮه «اﺻﺤﺎب ﻓﺘﻮا» ﺑﻮد ﮐﻪ ﺑﻪ نجاﺳﺖ
ﻣﺎرﮐﺴﯿﺴﺘﻬﺎ اﻋﺘﻘـﺎد داشتند و از اﯾﻦ رو ﻣﺨﺎﻟﻒ مجاﻫﺪﯾﻦ خلق(منافقین) و ﻧﺰدﯾﮑﯽ آﻧﻬﺎ
ﺑﻪ ﻣﺎرﮐﺴﯿﺴﺘﻬﺎ ﺑﻮد. (خاطرات عزت شاهی، ص۹۱)
این شهید بزرگوار
در وصیتنامهاش نیز با اشاره به التقاط و انحراف اعضای گروهک منافقین
مینویسد:"این مطلب را هم لازم میدانم در وصیت نامه خود بنویسم که با توجه به
اینکه خیلیها با مرامهای مختلف ادعای حق بودن را دارند ولکن حق یک چیز بیشتر نیست
و به نظر من اختلاف سر معیارها میباشد و برای من که معیارم قرآن و پیغمبر و ائمه
و ولایت فقیه و در حال حاضر امام خمینی میباشد و جز این حق نمیباشد و
شدیداً معتقدم که مجاهدین خلق با توجه به معیارهای باطلی
که دارند ناحقترین و باطلترین گروهها هستند اگر هدایت شدنی هستند خداوند آنها
را هدایت کند وگرنه نابود کند و معتقدم بدترین دشمن در حال حاضر برای جمهوری
اسلامی که حاصل خون بیش از ۷۰ هزار شهید میباشد همین مجاهدین هستند.
"
منبع:
تسنیم
|
در جریان جنگ دوم ایران و روس، هنگامی که قوای روسیه وارد تبریز شدند، فرماندهان قشون روس تصمیم گرفتند به سوی شهر میانه پیشروی و تمام منطقه آذربایجان را به تصرف خود در آورند. در این وضعیت که روسها منزل به منزل پیشروی میکردند دولت ایران مجبور شد شرایط صلحی را که دولت روسیه تحمیل میکرد کاملاً بپذیرد. فتحعلی شاه قاجار، برای خاتمه جنگ و انعقاد پیمان صلح، روز معینی را مشخص و به بزرگان و اکابر و اعاظم قوم و درباریان و اشراف و نمایندگان اقشار مختلف مردم بار عام داد. برای اینکه مراسم «روز سلام» به خیر و خوشی برگزار گردد قبلاً تعهداتی اندیشیدند و دستوراتی صادر گردید راجع به اینکه در مقابل هر جمله از فرمایشات شاه چه پاسخی باید داده شود!
در وقت مقرر و ساعت معهود، شاه آمد و بر تخت سلطنتی جلوس کرد و فرمود: «اگر ما امر کنیم که ایالات جنوب و ایالات شمال همراهی کنند و یک مرتبه به روس منحوس بتازند و دمار از روزگار این اقوام بی ایمان در بیاورند، چه پیش خواهد آمد ؟»
مخاطبان تعظیم سجده مانندی کرده و گفتند: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!»
شاه مجدداً گفت: «اگر فرمان قضا، شرف صدور یابد که قشون خراسان با قشون آذربایجان یکی شود و توامان به این گروه بیدین و ملحد حمله کنند چه خواهد شد؟»
جملگی عرض کردند: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!»
فتحعلی شاه مجدداً پرسید: «اگر توپچیهای خمسه را به کمک توپچیهای مراغه بفرستیم تا با توپ خود تمام دار و ندار این کفار را با خاک یکسان کنند چه خواهد شد؟»
باز جواب آمد که: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!»
خلاصه چندین فقره از این قماش اگرهای دیگر رد و بدل شد و جواب آمد: «بدا به حال روس! بدا به حال روس!»
شاه که تا این لحظه بر روی تخت نشسته و پشت به دو عدد متکای مروارید دوزی شده الماس نشان داده بود از اظهارات چاپلوسانه مشتی درباری و نزدیکان مافنگی خود به هیجان آمده، ناگهان روی دو زانو بلند شد، شمشیر خود را که به کمر بسته بود به قدر یک وجب از غلاف بیرون کشید و این شعر را با صدای بلند خواند:
کشم شمشیر مینایی
که شیر از بیشه بگریزد
زنم بر فرق پاسکویچ
که دود از پطر برخیزد
دو نفر از درباریان متملق که در سمت چپ و راست شاه ایستاده بودند خود را به روی پای قبله عالم انداخته و گفتند: «قربان! مکش! مکش! که عالم زیر و رو خواهد شد!»
شاه قاجار پس از لحظهای سکوت، گفت: «حالا که این طور صلاح میدانید ما هم دستوری میدهیم با این قوم بیایمان کار را به مسالمت ختم کنند و مجدداً شمشیر را غلاف کرد!»
و بدین شکل عهدنامه ترکمانچای امضاء شد.
حال هم باید بگوییم : « بدا به حال آمریکا و بدا به حال ۱+۵ ! »
گروه معارف - رجانیوز : فضای مجازی همانند چاقو استفاده ی دو گانه دارد یعنی هم می تواند نقش بسیار مثبتی در رشد فرهنگ جامعه ایفا نماید و هم می تواند نقش مخربی در آن داشته باشد . یکی از آفت های فضای مجازی که نقش مخربی هم دارد , انتشار اکاذیب و یا مسائل مخدوش و دارای اشکال است .
متاسفانه معارف الهی و علوم دینی هم در بستر همین آفت , جان سالمی به در نبرده است . در بزنگاه هایی چون مناسبت ها , اعیاد , شهادت ها با نشر گسترده ی احادیث و یا دستوراتی برای اعمال دینی مواجه می شویم که بسیار مناسب , زیبنده و سازنده است اما گاه در لا به لای این احادیث و معارف صحیح با مسائل و یا احادیثی مواجه می شویم که یا از اساس صحت ندارد و جعلی محسوب می شود و یا به طور صحیح و تخصصی فهم نشده است لکن به صورت وارونه و مخدوش به دست مومنین می رسد . اگر در صحت و سقم احادیث و معارف و مسائل دینی اطمینان پیدا نکنیم , نشر مطالب غیر دینی که به غلط منسوب به دین و یا ائمه هدی (ع) می شود , حقیقتا می تواند ضرر های جدی به اعتقادات و دیانت مردم وارد کند چه بسا هدف آن کسانی که این اکاذیب را وارد دین می نمایند و به دنبال آن به نشر گسترده می پردازند هم همین باشد .
متاسفانه ترکش این آفت ها حتی به صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران هم اصابت نمود . به عنوان مثال جمله ای معروف که در فضای مجازی بسیار دست به دست می گشت و در حجم گسترده ای منتشر می شد , جمله ای بود که در عین صحت مضمون به غلط به امیرالمومنین (ع) منسوب شده بود در حالیکه این جمله در هیچ یک از منابع حدیثی اسلامی وجود ندارد . جمله ی : ای مالک اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی , فردا به آن چشم نگاه مکن شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی . همان جمله ای است که در عین صحت مضمون به غلط منسوب به امیرالمومنین (ع) می شد تا جایی که حدود دو هفته در ابتدای سریال رمضانی زیر پای مادر از صدا و سیما هم به عنوان حدیث نمایش داده می شد . صدا و سیما و سایر نهاد ها باید نظارت های خود را گسترده تر و جامع تر نمایند تا از بروز چنین اشکالاتی ولو سهوی جلوگیری شود .
در همین راستا مصاحبه ای پیرامون موضوع فوق با دکتر مجید معارف , ریاست دانشکده الهیات دانشگاه تهران و استاد تمام رشته ی علوم قرآن و حدیث داشته ایم :
اگر بخواهیم در ابتدا مطلبی را به طور کلی بگوییم این است که ؛ باید باور کنیم که علم الحدیث و دانش حدیث یک دانش تخصصی هست و ساز و کار خودش را دارد . بالاخره حدیث آن طور که علمای حدیث برای ما گفته اند و این حاصل قرن ها تجربه است ؛ فرموده اند که حدیث دارای دو رکن است : سند و متن .
سند خود دارای سلسله ی راویان است , سند ممکن است منقطع باشد ؛ مرسل باشد و یا مسائل دیگر تخصصی که هر کدام دارای درجه ای از اعتبار می باشد ضمنا یک سند چون سلسله ای از راویان و ناقلان حدیث است این راویان ممکن است از نظر وثاقت , از نظر ضعف وضعیت های مختلفی داشته باشند که ما باید به کتب رجالی مراجعه نماییم در واقع بررسی سند تخصصی است و با انواع مهارت ها درآمیخته شده است .
از طرف دیگر متن حدیث در طول تاریخ و یا در قرون اولیه احیانا با ویژگی هایی همراه می باشد و یا سبب صدوری داشته است ؛ ممکن است دچار نقل به معنا شده باشد و یا تقطیعی در آن رخ داده شده باشد , تقدیم و تاخیری بر آن پیش آمده باشد , مجاز و استعاره در آن وجود داشته باشد . این ها همه مسائل تخخصصی مربوط به متن حدیث است که در دانش فقه الحدیث بحث می شود . این مسائلی را که عرض کردم برای این است که از یک طرف باور کنیم مسئله ی حدیث یک دانش تخخصی است و علوم و شئون گوناگونش تعریف شده است و در کتاب ها و کلاس های تخصصی در حال بحث است . و از طرف دیگر نباید از یک مسئله غافل شد و آن این است که مومنین شوق دارند که منتشر کننده ی احادیث معصومین (ع) باشند . پیامبر گرامی اسلام (ص)ک می فرمایند : بلغوا عنی ولو آیة یعنی از من پیام دین را منتشر کنید ولو در حد یک آیه باشد ؛ حدثوا عنی و لا حرج و لا تقولوا الا حقا : احادیث مرا نقل کنید , حرجی هم در آن نیست اما مواظب باشید که به جز حق چیزی منتشر نشود ؛ بعد در همین حدیث فرمودند و من کذب علی متعمدا فلیتبوء مقعده من النار : اگر کسی عمدا به من دروغ ببندد جای او در آتش خواهد بود .
در واقع خود پیامبر اسلام تشویق می کردند که مومنین خود عامل انتشار احادیث باشند حتی یک آیه و حدیث ؛ اما از طرفی هم فرموده اند که مراقب باشید از مرز حق و حقیقت خارج نشوید و پناه بر خدا از این که عالمانه و عامدانه بر معصومین دروغ ببندند که دیگر فرموده اند که جایش در جهنم است .
نقل و انتشار حدیث یک کار سهل ممتنع است ؛ یعنی نسبت به روایاتی که مفاد صریح و روانی دارند و در یک منبع خوبی هم استوار اند ؛ اگر مومنین انتشار دهند به عنوان یک کار سهل بسیار هم پسندیده است و ثواب دارد . اما از آن طرف نسبت به روایاتی که مقداری پیچیدگی دارند و یا مورد خاصی دارند , منبعی ندارد ؛ انتشارش آن هم در فضای مجازی یک کار ممتنع است یعنی حقیقتا مسئولیت های شرعی خطیری ممکن است به دنبال داشته باشد .
معتقدم مومنین و مومنات و آن هایی که دغدغه دین دارند اگر بدانند دارند حدیثی را ناقص یا نارسا منتشر می کنند ؛ و ما به آنها تذکر بدهیم بلافاصله رعایت خواهند کرد .قرآن در پایان سوره ی اعراف در وصف پرهیزکاران می فرماید : ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون ؛ این ویژگی آدم های اهل تقواست که اگر مثلا احساس نمایند پیامی را به نقص یا به اشتباه منتشر می نمایند و ما خطیر بودن دانش حدیث را به آنها تذکر دهیم , پا پس خواهند کشید . در واقع راه حل اول امر به معروف و نهی از منکر است که افراد را به خودشان می آورد . البته اگر کسی جهت غرض و مرض این چیز های غلط را منتشر نماید که بخواهد مفاهیم دینی را خدایی ناکرده زیر سوال ببرد یا تمسخر کند این ها نه زیر بار تذکرات بنده ی کارشناس خواهند رفت نه زیر بار نظارت دستگاه های نظارتی و شما هم می دانید در ایران ما فضاهای مجازی خیلی ساز و کار کنترلی ندارد .
انتشار احادیث ضعیف یا جعلی و بی سند خطرات و مضراتی هم دارد مثلا می تواند بی اعتمادی ایجاد نماید یا خطر تساهل و تسامح دینی را ایجاد بکند یا بدبینی ایجاد بکند البته بستگی به نوع حدیث و مطالبش دارد ولی به هر حال مضرات خود را خواهد داشت .
اما در مورد جمله ی ای مالک اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی فردا به آن چشم نگاهش نکن چون ممکن است سحر توبه کرده باشد و تو ندانی توضیحاتی باید مطرح گردد . ما در تاریخ حدیث یک قاعده داریم من همیشه در کلاس هایم این مثال را میزنم و می گویم تا پایان قرن پنجم اگر حدیثی سرش به تنش می ارزیده است باید نوشته می شد , به طوری که هم در شیعه و هم در اهل سنت پایان قرن پنجم را ختم تدوین حدیث نام می برند . و از اول قرن ششم یک سنتی در بین اهل علم و اهل حدیث دائر شد که برای ذکر هرگونه حدیث چه صحیح باشد چه حسن باشد چه موثق باشد و چه حتی جعلی باشد همه موظف بودند که برای آن منبعی معرفی نمایند .
به یقین می گویم که تا پایان قرن پنجم دانشمندان به این جمع بندی رسیده اند که حدیث باید تدوین شده باشد و از قرن ششم حدیث باید بر اساس یک منبع مکتوب نقل شود . اگر کسی در قرن هفتم حدیثی نقل می کرد و نمی توانست منبعی برای آن ارائه نماید شائبه ی جعل جدید پیش می آمد . حتی اگر حدیث جعلی هم باشد باید منبعی داشته باشد . تا پایان قرن پنجم روش های دیگری مانند ارجاع به استاد بالادستی کاملا مرسوم و متداول بود ولی از ابتدای قرن شش حدیث مکتوب شد و ختم تدوینش اعلام شد تا جایی که ابن صلاح دمشقی در قرن هفتم گفته است که اگر امروز کسی حدیثی بگوید و ارجاع به یک منبع مکتوب نداشته باشد ما از او قبول نخواهیم کرد , این مطلب را هم خودش در مقدمه اش نوشته است و هم من در کتاب هایم آورده ام . دیکر در دوره ی متاخران که از قرن شش آغاز می شود و تا الان که دوره ی معاصر است دیگر نقل حدیث بدون ذکر منبع هیچ گونه پذیرشی برای کسی ندارد .
اما در مورد این جمله ای که اخیرا منتشر شده و آن را منسوب به امیرالمومنین کرده اند مضمونش با آموزه های اسلام سازگاری دارد . اسلام همان دینی است که وقتی کسی خدمت امام علی (ع) می آمد و اقرار به زنا می کرد امام علی (ع) اصلا نشنیده می گرفت و او التماس می کرد که مرا حد بزنید تا پاک شوم اما مثلا امام می فرمود برو و فردا بیا در واقع نوعی دست دست کردن است . اصلا اسلام دنبال این نیست که کسی اقرار به گناه بکند یا کسی بگوید من توبه کردم و ما بگوییم خیر تو دروغ می گویی ؛ خیر این ها پذیرفته نیست چرا که مسئله ی اشاعه ی فحشا پیش نیاید و قبح کار بد ریخته نشود . در آموزه های اسلامی , ما حسن ظن را داریم و تا جایی که می توانیم اگر کسی خطایی انجام داد باید ندیده و نشنیده بگیریم و به رویمان نیاوریم .
امام صادق (ع) مرتکب گناه کبیره را فاسق نام نمی بردند می گویند مسلمان ؛ می فرمایند اگر کسی گناه کبیره مرتکب شد لباس ایمان از تنش ساقط می شود ولی لباس اسلام و مسلمانی هنوز بر تن او هست . و در واقع او بین اسلام و ایمان در نوسان است در صورتی که معتزله به مرتکب شونده ی کبیره به راحتی نام فاسق می گذاشت و او هم می گفت حالا که من در جامعه فاسق شناخته شده ام , اتفاقا می زد به سیم آخر و این فرق آموزه های تشیع و مکاتب دیگر چون همین مکتب اعتزال است . در اهل سنت خوارج می گفتند مرتکب کبیره کافر است , مرجئه هم می گفتند مرتکب کبائر مومن است که اباحه گری را رواج دادند . اما امام صادق مرتکب کبیره را مسلمان می دانستند گرچه او دیگر مومن نیست چرا که یکی از نشانه های مومن تعبد به فرائض دینی است .
در حدیثی از امام کاظم (ع) در کتاب کافی کلینی نقل شده است و معمولا ذیل آیات افک در سوره ی مبارکه نور مطرح می گردد داریم که اگر پنجاه نفر شهادت بدهند که فلانی فاسق است و مرتکب کار زشتی شده است اما او خودش گفت من نکرده ام حتی با علم بر این که ممکن است او دروغ بگوید چون خودش گفته است من نکرده ام شما این فرد را تصدیق کنید و آن پنجته نفر را تکذیب نمایید .
پس به طور کلی مضمون این جمله ای که این روز ها منسوب به امیرالمونین می نمایند مطابق با مضامین دینی است اما چون هیچ گونه سند و منبعی ندارد همان طور که گفته شد پذیرفته و معتبر نیست و نباید به معصوم علیه السلام نسبت داده شود .
ما در ارتباط با روایاتی که الان و در قرن حاضر می شنویم و منبع و سند ندارند هیچ گونه ارزش و اعتبار علمی ندارند اما ما زمانی می توانیم به حدیثی اصطلاحا بگوییم جعلی است که علم به جعل پیدا کنیم البته علم هر کس برای خودش حجت است و علما هم گفته اند که ما حدیثی را جعلی می نامیم که یا در سندش یک کذاب وجود داشته باشد و یا کسی اقرار به جعل کرده باشد و یا اینکه مضمون حدیثی طوری مخالف معارف اسلامی باشد که هیچ راهی برای تفسیر و توجیه آن باقی نماند در واقع از این سه طریق طرقی هستند که علم به جعل از این طرق حاصل می شود .
اگر حدیثی امروزه نقل شد و ما از طرق فوق علم به جعل پیدا نکردیم در اصطلاح علمی به آن جعل نمی گوییم اما می گوییم این جمله را به فلان معصوم (ع) منسوب نموده اند که هیچ سندی ندارد و به تبع هیچ اعتبار و ارزش علمی هم ندارد .
ابنای شیطان در خدمت شیطان
به گزارش رجانیوز، «آنتونیو گوترش» دبیر کل سازمان ملل متحد در نامهای بسیار محرمانه به حسن روحانی، رئیسجمهوری ایران خواستار آزادی «باقر نمازی»، شهروند ایرانی-آمریکایی محکوم به جرائم امنیتی در ایران شده است.
پایگاه «فارنپالیسی»، روز سهشنبه در خبری اختصاصی به نقل از چند مقام آگاه نوشت آقای «گوترش» تلاشی مخفیانه را برای آزادی این شهروند آمریکایی که به جرم همکاری با دولت متخاصم آمریکا در دادگاههای ایران به تحمل 10 سال حبس محکوم شده، آغاز کرده است.
«فارنپالیسی» این دیپلماسی مخفیانه دبیر کل سازمان ملل متحد، نشانهای آشکار از نحوه خدمترسانی مخفیانه این نهاد بینالمللی برای دستگاه حاکمیتی ایالات متحده آمریکا دانسته است. چندی پیش رسانههای آمریکا، بدون اشاره به جزئیات بیشتر از آغاز تحرکاتی در دولت «دونالد ترامپ»، رئیسجمهور آمریکا برای آزادی باقر و سیامک نمازی از ایران خبر داده بودند.
از طرف دیگر، «گوترش» این تلاش مخفیانه را فرصتی برای اثبات مزایای سازمان ملل متحد به کسانی در آمریکا میبیند که بیش از هر زمان دیگر کارآمدی این نهاد بینالمللی را زیر سوال میبرند. گوترش در تلاش است ارتباطات خود با دولت ترامپ که برنامههایی برای کاهش محسوس کمکهای مالی به سازمان ملل در سر دارد، مستحکم کند.
باقر نمازی فوریه سال 2016 و پسرش سیامک اکتبر سال 2015 در ایران دستگیر شده و در شعبه 15 دادگاه انقلاب ایران به جرم همکاری با دولت آمریکا به 10 سال حبس محکوم شدهاند.
مقامهای سازمان ملل متحد مدعی شدهاند که انگیزههای بشر دوستانه عامل محرک اصلی دبیر کل این سازمان برای نگارش نامه به روحانی جهت آزادی باقر نمازی بوده و او برای انجام این اقدام مطابق توصیههای آمریکا یا هیچ کشور دیگر عمل نکرده است.
ویدئویی که مشاهده خواهید کرد، مستندی درباره به هلاکت رسیدن عامل اصلی فاجعه هفتم تیر 1360 در دفتر حزب جمهوری اسلامی است. | ||
|
جریان لیبرال راست گرا و چپ گرا که سردمدار آن بنی صدر بود به شدت با جریان خط امام مخالف بودند و به طورکلی نقش آفرینی و حضور روحانیون در صحنه جمهوری اسلامی به مذاقشان خوش نمی آمد.
به گزارش مشرق، حوادثی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی صورت پذیرفت، حقانیت این انقلاب و نظام را به روشنی اثبات می کند، این حقانیت آنقدر آشکار بود که بعد از عزل و رای به عدم کفایت سیاسی ابوالحسن بنیصدر، منافقین درصدد برآمدند با بمب گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی، این نظام مقدس را به ناجوانمردانه ترین شکل ممکن از پای درآورند.
چرایی و علت بوجود آمدن حوادثی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی صورت پذیرفت به حقانیت این انقلاب و نظام بازمی گردد، برهمین اساس بعد از عزل و رای به عدم کفایت سیاسی ابوالحسن بنیصدر، منافقین درصدد برآمدند با بمب گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی، این نظام مقدس را به ناجوانمردانه ترین شکل ممکن از پای درآورند.
به عبارت دیگر برکناری بنی صدر سبب شد مجاهدین مبارزه مسلحانه و ترور را در دستور کار خود قرار داده تا به این واسطه انقلاب اسلامی را که بدون هیچ وابستگی به قدرت های خارجی و تنها با قدرت ایمان به خدا و تکیه بر توان و اراده ملی عمل می کند را نابود سازند.
حادثه تروریستی هفتم تیرماه که بر اثر انفجار بمب در دفتر حزب جمهوری اسلامی اتفاق افتاد، هیچ گاه از حافظه تاریخی مسئولان نظام و مردم پاک نمی شود، این حادثه شش روز بعد از عزل ابوالحسن بنیصدر از ریاست جمهوری صورت گرفت و آیتالله شهید بهشتی رییس دیوان عالی کشور به همراه 72 تن از شخصیت های سیاسی و مذهبی به شهادت رسیدند اما روشن است که پس از سقوط رژیم پهلوی، آمریکا بزرگترین متحد سیاسی و نظامی خود را در منطقه خاورمیانه از دست داد.
از سوی دیگر جمهوری اسلامی بر این باور که «کشورهای جهان سوم باید بر ابرقدرت ها تکیه داشته باشند»، خط بطلانی کشید بنابراین دیدگاه آمریکا به عنوان یکی از مستبدترین حکام جهان و البته نگرش بسیاری از دولتهای غربی به این انقلاب همواره با موضع گیری همراه بود و به صورت تمام قد از گروهک تروریستی مجاهدین خلق حمایت کردند تا با ارتکاب اعمال جنایتکارانه اثری از شخصیتهای علمی و فرهنگی و بلندپایه نظام باقی نماند.
در این بین گروهک منافقین به این علت که می دانستند در میان مردم جایگاهی ندارند با این انقلاب و نظام مخالفت کردند چرا که وقتی مسعود رجوی، کاندیدای ریاستجمهوری شد. امام راحل گفتند تو که به قانون اساسی رأی ندادی چگونه میخواهی رئیسجمهور شوی؟ لذا آنها به خوبی بر این مسئله آگاه بودند که از راه انتخابات، امکان راه یابی به نهادهای قدرت را ندارند لذا ابتدا بر روی بنی صدر سرمایه گذاری کرده و پس از عزل او، مبارزه مسلحانه و ترور شخصیت های برجسته نظام، تنها راه دست یابی آنان به قدرت بود.
در این مسیر قدرت های بیرونی نیز با آنان همراه شدند به طوری که پس از خیانت بنی صدر به عنوان نخستین رئیس جمهور ایران، او با مسعود رجوی رهبر گروهک منافقین به پاریس رفتند و دولت فرانسه به این افراد با جنایت های بسیار و جاری ساختن خون انسان های بی گناه، پناهندگی داد.
مخالفت جریان لیبرال با خط امام
اگر بخواهیم حادثه هفتم تیرماه سال 60 را به خوبی مورد واکاوی و بررسی قرار دهیم باید به این مسئله اذعان کنیم که در آن برهه جریان لیبرال راست گرا و چپ گرا که سردمدار آن بنی صدر بود به شدت با جریان خط امام مخالف بودند و به طورکلی نقش آفرینی و حضور روحانیون در صحنه جمهوری اسلامی به مذاقشان خوش نمی آمد زیرا این امر مانعی بر سر راه قدرت طلبی آنان به شمار می رفت، بر همین مبنا زمانی که بنی صدر، رییس جمهور شد همچنان از مخالفان سرسخت روحانیت بود و در این احوال سازمان مجاهدین خلق با شدت تمام از او حمایت می کرد زیرا فضا و سازوکار لازم برای مصادره انقلاب به نفع منافقین فراهم بود.
او بارها در سخنرانی هایش نشان داد که با انقلاب و خط امام زاویه دارد. بنی صدر در 17شهریور 59 در میدان شهدای تهران گفته بود: « به این گروه که دل خوش کرده است به قبضه حکومت، هشدار می دهم که من نظریه تو را افشا کردم. ضابطه های خود را گفتم. دفعۀ دیگر در صورتی که اصلاح نشدی و اصلاح نشوی، نوبت افشای با اسم و رسم می رسد».
او در مراسمی که به مناسبت درگذشت محمد مصدق همزمان با 14 اسفندماه در دانشگاه تهران برگزار شد، بیان کرد: «این است که اگر این عده اندک، دست از اخلال برندارند و مسئولین به وظیفه خودشان عمل نکنند، از شما مردم خواهم خواست که یک بار برای همیشه اجتماعات خودتان را از وجود چماقبهدستانی که میخواهند جمهوری را به لجن وجود خودشان بیالایند، تنبیه کنید».
در این مراسم شعارهایی مبنی بر مرگ بر بهشتی مطرح و به شخصیت های انقلابی توهین شد تا جایی که صدای مردم طرفدار خط امام و حزب اللهی درآمد و در این هنگام ابوالحسن بنی صدر مطرح کرد: «اینکه رئیس جمهوری برای صحبت بیاید و عدهای با اسلحه سرد و گرم برای اخلال بیایند، این جمهوری، جمهوری نیست که بتواند دوام بیاورد. مگر این که شما مردم همان طور عمل بکنید که کردند، از این پس هم باید به این چماقدارها که معلوم است چهکسانی هستند بگویم که: بدانید و چماقهایتان را هم بشکنید. مگر از کار مغز چه زیانی دیدید که آن را با چماق عوض کردید؟ بهجای چماقهایتان مغزهایتان را بهکار بیندازید! آنوقت خواهید دید که جوّ اجتماعی ما تا کجا سالم، پاک و منزه خواهد شد. این جمهوری بهخواست خدا و با پشتیبانی بیدریغ شما مردم از خطرها خواهد گذشت و پیروز خواهد شد».
تنش و درگیری آنقدر در این مراسم بالا گرفت که نیروهای هوادار رییس جمهور به نیروهای خط امام و حزب اللهی حمله ور شدند. بعدها روشن شد که سازمان مجاهدین خلق، حزب توده، سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر و اتحادیه کمونیست ها در بوجود آمدن این تنش ها سهم بسزایی داشته اند و این نقش آفرینی گروه های یاد شده مسئله ای اتفاقی نیست. به هر روی باید به این موضوع تاکید کرد که بنی صدر به دلیل داشتن افکار لیبرالی با سپاه، کمیته و بسیج میانه خوبی نداشت.
به عبارت دیگر او به علت نگرشی که داشت پس از رسیدن به سمت رییس جمهوری منتهای تلاش خویش را به کار گرفت تا با انتخاب افرادی مطابق با دیدگاه و تفکر خود کشور را اداره کرده و با این اقدام جناح انقلابی را از صحنه سیاست بیرون کند اما سرانجام 18 مرداد 1359، رجایی به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی و در روز بیستم مرداد رای تمایل به رجایی داده شد. به هر روی پس از بروز سلسله اتفاقاتی که به آن اشاره شد، در 30 خرداد طرح عدم کفایت سیاسی بنی صدر در مجلس بررسی و با 177 رأی موافق و یک رأی مخالف تصویب شد.
بمب گذاری دفتر حزب جمهوری اسلامی و حذف نیروهای انقلابی
این مسئله سرآغازی بود برای حمله مسلحانه و ترورهای گسترده منافقین که در این بین می توان به بمب گذاری دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفت تیرماه سال 1360 اشاره کرد، حادثه ای که با هدف حذف نیروهای انقلابی و سلب قدرت و تضعیف جمهوری اسلامی صورت پذیرفت.