تنها فردی که در دولت کارش را درست انجام میدهد
ریشه ندارد که هیچ، با ریشش هم بازی می کند این حقه بازِ مردم فریب!
ریشه ندارد که هیچ، با ریشش هم بازی می کند این حقه بازِ مردم فریب!
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم مسلمان می شد
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب
صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب
در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
مرد مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بی زره آمده در معرکه یک بار دگر
تا خود صبح خطر دور و برش می رقصید
تیغ عریان شده بالای سرش می رقصید
مرد آن است که تا لحظه آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
گر چه باران به سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی
در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند
بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد
آیه ترس برای چه کسی نازل شد
بگذارید بگویم خطر عشق مکن
جگر شیر نداری سفر عشق مکن
عنکبوت آیه ای از معجزه بر در دوخت
تاری از رشته ایمان تو محکمتر دوخت
از شب ترس و تبانی چه بگویم دیگر!؟
از فلانی و فلانی چه بگویم دیگر؟
یازده قرن به دل سوخته ام می دانی
مُهر وحدت به لبم دوخته ام می دانی
باز هم یک نفر از درد به من میگوید
من زبان بسته ام و خواجه سخن میگوید
من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم
مُهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم
طاقت آوردن این درد نهان آسان نیست
شِقشقیّه است و سخن گفتن از آن آسان نیست
سیدحمیدرضا برقعی
خوی منیّت و ماست مالی و اشرافیگریتون زده بیرون!
به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از لرستان؛ جزئیات تشییع پیکر شهید «سید نورخدا موسوی» جانباز ۱۰۰ درصد لرستانی اعلام شد.
بر اساس اعلام خانواده این شهید، مراسم تشییع پیکر «سید نورخدا موسوی» راس ساعت ۹ صبح روز پنجشنبه ۱۷ آبانماه همزمان با سالروز شهادت ثامنالحجج (ع) برگزار میشود.
پیکر مطهر این شهید والامقام پس از بدرقه نظامی از محل فرماندهی انتظامی لرستان بر روی دستان مردم تا گلزار شهدای خرمآباد تشییع شده و سپس در جایگاه ابدی خود آرام خواهد گرفت.
گفتنی است شهید «سید نورخدا موسوی» سال ۸۷ در راه دفاع از آرمانها و پاسداری از ارزشهای انقلاب و تأمین نظم و امنیت جمهوری اسلامی ایران در درگیری با گروه تروریستی «جندالشیطان» از ناحیه سر مجروح و پس از ۱۰ سال تحمل زندگی نباتی بامداد امروز چهارشنبه ۱۶ آبانماه ۹۷ مصادف با رحلت پیامبر اکرم (ص) و شهادت امام حسن (ع) به مقام رفیع شهادت نائل آمد.
«سید نورخدا موسوی» شهید زنده لرستان بعد از ۱۰ سال مجروحیت و جانبازی ۱۰۰ درصد، شب گذشته آسمانی شد؛ همسر «سید نورخدا» زندگی این شهید را روایت کردند.
به گزارش مشرق، تاریخ سراسر حماسه ایران اسلامی سرشار از جانفشانی شهیدان و ایثارگرانی است که جان درگرو دین، ایمان و ولایت نهادند و امروز لرستان داغدار شهادت فرزند رشید خود است، بزرگمردی که درراه حق جانفشانی کرد و پای دفاع از میهن خویش ایستاد و پس از سالها جانبازی، شب گذشته آسمانی شد.
سید نور خدا موسوی مفرد یکم شهریورماه سال 1349 در شهر خرمآباد چشم به جهان گشود، وی در سن جوانی لباس سبز پرافتخار میهن را به تن کرد و پس از فارغالتحصیلی در دانشگاه علوم انتظامی تهران مشغول به کار شد. حاصل ازدواج سید نور خدا و کبری حافظی دو فرزند به نام سیده زهرا و سید محمد است؛ وی بعد از اتمام دانشگاه افسری به همراه خانواده مدتی ساکن تهران میشوند و سپس به خرمآباد آمده و پس از چند سال زندگی در خرمآباد به وی مأموریت داده شد که به زاهدان برود.
مجروحیت سید نورخدا در سال 87
سید نور خدا به زاهدان اعزام و فرماندهی یگان تکاوری را به عهده میگیرد؛ مأموریت او در منطقه دوساله بود که حدود 1 سال و 7 ماه در زاهدان زندگی کرده و حدود پنج ماه به پایان مأموریتش باقیمانده بود که در 17 اسفندماه سال 87 در منطقه لار با گروهک تروریستی ریگی درگیر شده و مورد اصابت مستقیم تکتیرانداز دشمن قرار گرفت و یک گلوله دو زمانه به سرش اصابت کرد.
در عملیاتی که با گروهک تروریستی اشرار عبدالمالک ریگی ملعون انجام شد سید نور خدا موسوی به درجه رفیع جانبازی نائل شد، چند تن از محافظان این سرزمین مجروح شدند و چندین نفر از همکارانش نیز به شهادت رسیدند.
سید نور خدا موسوی مردانه در برابر دشمنان دین ایستاد و فداکاری کرد، این دلاورمرد لرستانی دوشادوش دیگر رشید مردان این سرزمین برای مقابله با گروه ملعون ریگی حضور داشت که پس از دلاوریهای بسیار از ناحیه سر مجروح شد؛ اولین نفری که در این عملیات خبر شهادتش اعلامشده بود سید نور خدا بود که بعداً متوجه شدند نبضش هنوز کار میکند و پس از طی کردن یک مسیر 85 کیلومتری جاده خاکی با ماشین حمل سربازان، آقا سید را به بیمارستان انتقال داده بودند که بنا بر تعریف دوستان سید، برای باز کردن مسیر در داخل شهر و در خیابانها دوستان وی تیر هوایی شلیک میکردند تا مردم راه را باز کنند و از داخل خیابانها کنار بروند.
جانبازی 100 درصد سید نورخدا در 36 سالگی
این سید لرستانی در سن 36 سالگی بهطور صد درصد جانباز شد که در آن زمان سیده زهرا 7 سال و محمد 5 ساله بود، وی حدود 10 سال در کما به سر میبرد و مقام معظم رهبری به وی لقب «شهید زنده وطن» داده بودند؛ او سالهاست ساکت و آرام بر روی تخت قرار گرفت تا آیتی بر آیات الهی، الگو و سرمشقی برای زمینیان باشد.
در این چند سال همسرش مانند پروانه بر گرد همسرش میچرخید و از او پرستاری میکرد و منزلش زیارتگاه دوستداران وی شده بود که با حضور در این مکان یاد او را گرامی بدارند و جان گذشتگیاش را ارج نهند و مأمنی برای آرامششان باشد.
طی یک هفته اخیر حال جسمانی سید نور خدا وخیم گزارش شد و با توجه به تنگی نفس شدیدی که داشت پزشکان معالج دیدار با این سید لرستانی را منع کردند و همسرش از همه مردم ایران التماس دعا داشتند تا حال سید نور خدا بهبود یابد.
اما سرانجام پس از سالها جانبازی، بامداد امروز در شب رحلت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) این شهید زنده لرستانی به آسمان پر کشید و به همرزمان شهیدش پیوست، حال خانهای که نورِ خدا در آن پیچیده بود و نفسهای پدر دلگرمی زهرا و محمد شده بود بیفروغ شد و فرزندانش با پیکر بیجان پدر خداحافظی کردند.
روایت همسر شهید سید نور خدا موسوی از همسرش
حکایت عاشقانههای کبری حافظی همسر شهید سید نور خدا موسوی را بسیاری شنیده و دیدهاند، حکایتی از 10 سال فداکاری و مردانه ایستادن زنی که با عشق از همسرش پرستاری میکرد؛ بانویی صبور که بهتنهایی پرستاری از همسرش را به عهده گرفته و یار و همراه سیدی آسمانی بود.
همسر شهید موسوی سال گذشته از 10 سال پرستاری و زندگی عاشقانه با شهید زنده گفته بود که بار دیگر این مصاحبه را می خوانیم.
کبری حافظی، همسر شهید سید نور خدا موسوی اظهار داشت: آقا سید از هر نظر انسان ویژهای بودند و ازدواج با ایشان یک سعادت برای من بود؛ من عاشق همسرم بودم حتی باور نمیکردم یک روز تحملکنم آقا سید مریض باشد، آقا سید در محل کار هم عزیز و برای همکارانش دوستداشتنی بود، او بسیار مؤمن و باشخصیت و برای همه قابلاحترام بود.
وی افزود: در روزهای نخست مجروحیتش امیدی به زنده ماندن سید نبود که با دعای خیر مردم زنده ماندند و علائم حیاتی خود را به دست آوردند؛ مجروح شدن آقا سید برایم سخت بود ولی مجروحیتش را باجان و دل خریدم، باخدا معامله کردم و با توکل به خدا و ائمه اطهار(ع) این پرستاری برایم شیرین است.
پرستاری از سیدنورخدا بزرگترین افتخار همسرش
همسر سید نور خدا موسوی بابیان اینکه سید نور خدا حجت خداوند بر روی زمین است و پرستاری از آقا سید بزرگترین افتخار من است و این پرستاری را عبادت میدانم عنوان کرد: به عقیده من دلیل زنده ماندن آقا سید میتواند پس دادن درس خداشناسی باشد و یا اینکه بعضی افراد با دیدن آقا سید از راه منحرف، بازگردند و افرادی که نیز به راه مستقیم هستند درراهشان مستحکم بایستند.
وی بیان کرد: همه مردم از هر قشری برای دیدن آقا سید به منزلمان میآیند و افرادی برای گرفتن حاجت آبروی سید را واسطه قرار میدهند، بعضی از جوانان هم نزد سید خطبه عقد خود را میخوانند، برخیها دستهگل خواستگاری خود را قبل از رفتن به مراسم نزد آقا سید میآورند، افراد دیگری هم هستند که برای عاقبتبهخیری فرزندانشان نزد آقا سید دعا میکنند و مسئولان هم میگویند با آمدن کنار آقا سید در کارشان موفقتر هستند.
خانم حافظی تصریح کرد: آقا سید ارتباط کلامی با دنیا ندارد ولی دارای ارتباط روحی با دنیاست که هر وقت مشکلی برای ما پیش میآید به خواب خودم یا یکی از اقوام میآید و یکشب که فرزندانم هر دو تب کرده بودند و من مرتب آنها را پاشویه میکردم همان شب آقا سید به خواب یکی از اقوام آمده بودند و بعد از احوالپرسی گفته بود که حالم خوب است فقط پاهایم درد میکند که پاهایش همان فرزندانش بودند.
پیگیریهای مقام معظم رهبری از احوال شهید زنده لرستان
وی با اشاره به پیگیریهای مقام معظم رهبری و مسئولان لرستان درباره احوالات سید نور خدا گفت: مقام معظم رهبری و همه مسئولان لرستان جویای احوال سید نور خدا هستند و مقام معظم رهبری همیشه بهصورت تلفنی از طریق نماینده ولیفقیه در لرستان از حال وی باخبر میشوند.
همسر سید نور خدا به دیدار با مقام معظم رهبری اشاره کرد و گفت: در مهرماه سال92 به دیدار مقام معظم رهبری رفتیم که این دیدار با پیگیریهای مصرانه خودم از طریق نامهنگاری با دفتر ایشان و پیگیریهای مسئولان انجام شد، وقتی نزد آقا بودیم محمد خیلی دستان ایشان را بوسید و من زیاد متوجه نبودم که بعد از خداحافظی و آمدن ما محمد گفت مادر میدانی من کدام دست آقا را بیشتر بوسیدم؟ گفتم نه گفت، همان دستی که مانند دست پدرم جان ندارد و من در آنجا متوجه شدم که محمد در این مورد یکقدم از من جلوتر است.
وی اظهار داشت: در چند دیدار خصوصی که من و بچهها با حضرت آقا داشتیم، ایشان ما را موردعنایت خودشان قراردادند، در این دیدارها حضرت آقا فرمودند که ان شاالله خودتان و بچههایتان عاقبتبهخیر شوید، برایتان دعا میکنم که در این راه ثابتقدم بمانید. ایشان فرمودند شما در پرستاری همسرتان کار بزرگی میکنید و کارتان بزرگ و عظیم است و سه بار مؤکدا به بزرگی این کار پرستاری اشاره کردند.
روایت فرمانده «نورخدا» از شهید زنده
سرگرد حمید نجفی فرمانده سید نور خدا موسوی در زمان درگیری با گروهک معاند ریگی، سال گذشته از نحوه مجروحیت سید نور خدا موسوی گفت: مدت سه سال در منطقه عملیاتی زاهدان بهعنوان فرمانده یگان تکاوری لار مشغول خدمت بودم و نزدیک دو ماه با سید نور خدا موسوی در یگان با یکدیگر خدمت میکردیم و سید بهعنوان جانشین بنده و مسئول یگان تکاوری لار بود.
وی افزود: شب قبل از درگیری با گروهک عبدالمالک ریگی برگه مرخصی آقا سید را امضا کرده بودم و بنا بود سید فردا صبح به شهر خود برود ولی چون مهلت 30 روزه اقامتش تمام نشده بود، سید نور خدا قبول نکرد به مرخصی برود و هر چه اصرار کردم گفت باید سه روز دیگر بمانم تا مدت اقامت 30 روزهام تکمیل شود.
فرمانده سید نور خدا موسوی عنوان کرد: حدود هشت نقطه در مرز را برای کمین در نظر گرفته بودیم و قاعدتاً هر صبح یگانهای کنار مرز را بهعنوان کمین میفرستادیم که یک نقطه از این کمینها سر اکیپش ستوان یکم محمدی بود که او را به کمین اعزام کرده بودیم اما وقتی میانه راه از مرکز اعلام کردند که برای بازدید میآیند ما هم اعلام کردیم ستوان یکم محمدی که مسئول آموزش بود از کمین برگردد و یک نفر دیگر که جایگزین او گذاشته بودیم بهجای او به کمین برود.
رفتن سید نور خدا به کمین لب مرز
وی بیان کرد: مسئولیت بازدیده کنندهها را به عهده داشتیم و در این گیرودار که با بیسیم اعلام کرده بودیم و ستوان یکم محمدی برگشته بودند، سید نور خدا موسوی خودش بهجای محمدی به کمین رفته بود؛ وقتی سید به کمین رفته بود بچههای دیگر هم به او گفته بودند که یک نفر دیگر بهعنوان کمین جایگزین شده. شما چرا آمدید، سید در پاسخ گفته بود به فرمانده اطلاعی ندهید چون اگر مطلع شود من میخواهم به کمین بروم اجازه نمیدهد. بعد از ساعت 12 ظهر که اعلام درگیری کردند تازه ما متوجه شدیم که سید نور خدا بهجای ستوان یکم محمدی به کمین لب مرز رفته است.
نجفی تصریح کرد: «پل شکسته» منطقهای از مرز بود که گروهک عبدالمالک ریگی با نیروهای ما درگیر شده بود؛ محل تجمع گروهک عبدالمالک ریگی که از مرز پاکستان وارد ایران شده بودند و این گروهک دقیقاً زیر پل شکسته محلی بالای ارتفاع و کمین ما مستقرشده بودند، سید نور خدا موسوی دو کمین آنطرفتر محل تجمع گروهک ریگی بود و وقتی اعلام کردند که گروهک ریگی با بچهها درگیر شدهاند اعلام کردیم که نیروهای دیگر نیز از سمت کمینهای خود به سمت محل درگیری حرکت کنند.
وی گفت: با حدود 60 نفر از نیروهایی که در یگان بودند به سمت محل درگیری حرکت کردیم و سپس اعلام کردم که تا موقعی ما نرسیدیم سعی کنند درگیر نشوند اما چون پنج دقیقه قبل از رسیدن ما این گروه به سمت بالای ارتفاع حرکت کرده بودند تا به نیروهای ما مسلط شوند، درگیری آغازشده بود؛ پنج دقیقه بعد از درگیری رسیدیم و بقیه نیروها هم از جناح دیگر وارد شدند. ما نیز با سه تا کمین دیگر که از سمت میل هشت (پاسگاه مرزی) آمده بودند که از پلیسراه کوله سنگی وارد جاده زاهدان به زابل شدیم و به نیروها گفتم طوری باشد که این گروهک جای دررفتن نداشته باشند.
زخمی شدن سید نور خدا
فرمانده سید نور خدا موسوی اظهار داشت: به محل درگیری رسیدم و شاید دو یا سه دقیقه قبل از زخمی شدن سید نور خدا موسوی بود که با او احوالپرسی کردم و با گلایه به او گفتم چرا شما بدون اطلاع آمدید باید میگفتید من یک نفر دیگر را جایگزین کرده بودم او در پاسخ گفت « اگر به شما میگفتم نمیگذاشتید».
وی افزود: از تجهیزات سید سؤال کردم که گفت فشنگ تمام کردم. من سه خشاب داشتم یک خشاب زده بودم دو تا خشاب دیگر مانده بود که یکی را به سید دادم و یک خشاب دیگر را برای خود نگه داشتم شاید حدود 15 متر بیشتر از سید فاصله نگرفته بودم که یکی از بچهها که بهیار بود صدا زد آقا سید زخمی شده است.
نجفی عنوان کرد: سعی کردم سریع خودم را به سید برسانم اما شرایط طوری بود که گروه اشرار روی یک تپه رو به روی ما مستقرشده بودند و با سلاح دوربیندار (سیمونوف) تیراندازی میکردند؛ دقیقاً میخواستم 20 متر آنطرفتر بروم اما در طول 15 متر شاید حدود 30 تیر از کنار من رد شد و چون خیلی دقیق میزدند وقتی پوتینم را نگه میداشتم بچهها میگفتند پاشنه پاهایت را روی زمین بخوابان تا پاهایت را تیر نزنند.
اصابت تیر دو زمانه به سر سید نور خدا
وی بیان کرد: به هر نحوی بود به کنار سید رسیدم و به بچهها گفتم شما محل تیراندازی را رگبار ببندید تا مجروحها را به عقب ببریم، غیر از سید که از یگان ما زخمی شده بود آن موقع دو تا از نیروهای سپاه و یک نفر هم از عملیات ویژه زاهدان زخمی شده بود.
فرمانده سید نور خدا موسوی تصریح کرد: وقتیکه رسیدیم بالای سر سید صورتش کاملاً خونی شده بود تیری که به سرش اصابت کرده بود، تیر دو زمانه بود یعنی یکزمانی که شلیکشده بود عمل کرده و یکزمان هم موقع اصابت به سر چاشنی عمل کرده بود که با این اوضاع شدت تخریب خیلی زیاد بود.
ناامیدی از زنده ماندن سید
وی گفت: بهیار با یک چفیه سر سید را محکم بست تا برای رسیدن به بیمارستان به عقب برگردد؛ وضعیت سید طوری بود که حتی 10 درصد هم امید نداشتیم زنده بماند چون یکذره از مغزش روی زمین افتاده بود و گودی سرش مشخصشده بود. با این اوصاف زنده ماندن سید دست خدا بود که با این وضعیت زخمی شدن، زنده بماند و میتوان گفت که تمام این اتفاقات انگار به سید الهام شده بود که میخواهد برایش اتفاق بیفتد.
نجفی اظهار داشت: سید نور خدا موسوی واقعاً یک انسان مؤمن بهتماممعنا، شجاع و خوشاخلاق بود بهطوری بود که تمام پرسنل یگان تکاوری لار همه از ویژگی اخلاقی آقا سید اطلاع کامل داشتند و او را با خاطر رفتار حسنهاش واقعاً دوست داشتند؛ من دو ماه بیشتر با سید خدمت نکردم اما ظرف همین دو ماه چنان غرق سجایای اخلاقی او شده بودم که واقعاً در طول مدت خدمت چنین شخصی با چنین روحیات و ویژگی اخلاقی ندیده بودم.
حضرت امام خامنه ای(حفظه الله تعالی):۱۳۸۰/۰۲/۲۸
« در مثل چنین روزهایی - روز بیستوهشتم صفر - این نور آسمانی، این انسان
والا و این پدر مهربان از میان مردم رفت و آنها را غمگین و داغدار کرد. روز
رحلت پیغمبر و قبل از آن، روزهای بیماری آن حضرت، روزهای سختی برای مدینه
بود؛ بهویژه با آن خصوصیاتی که اندکی قبل از رحلت پیغمبر پیش آمد. پیغمبر
به مسجد آمد و روی منبر نشست و فرمود: هر کس به گردن من حقّی دارد، آن حق
را از من بگیرد. مردم شروع به گریه کردند و گفتند یا رسولاللَّه! ما به
گردن تو حق داشته باشیم؟! فرمود رسوایی پیش خدا سختتر از رسوایی پیش
شماست؛ اگر به گردن من حقّی دارید، اگر از من طلبی دارید، بیایید و بگیرید
تا به روز قیامت نیفتد. ببینید چه اخلاقی! کیست که دارد این حرف را میزند؟
آن انسان والایی که جبرئیل به مصاحبت با او افتخار میکند؛ اما درعینحال با
مردم شوخی نمیکند؛ جدّی میگوید تا مبادا در جایی به وسیله او، ندانسته
حقّی از کسی ضایع شده باشد. پیغمبر این مطلب را دو بار، سه بار تکرار کرد.
البته در تاریخ ماجراهایی را آوردهاند که من خیلی نمیدانم کدامش و چقدرش
دقیق است؛ اما آن مطلبی که غالباً نقل کردهاند، این است که یک نفر بلند شد
و عرض کرد: یا رسولاللَّه! من به گردن تو حقّی دارم. تو یک وقت با ناقه
از پهلوی من عبور میکردی؛ من هم سوار بودم، تو هم سوار بودی. ناقه من نزدیک
تو آمد و تو با عصا، هی کردی؛ ولی عصا به شکم من خورد و من این را از تو
طلبکارم! پیغمبر پیرهنش را بالا زد و گفت همین حالا بیا قصاص کن؛ نگذار به
قیامت بیفتد. مردم حیرتزده نگاه میکردند و میگفتند آیا این مرد واقعاً
میخواهد قصاص کند؟ آیا دلش خواهد آمد؟ دیدند پیغمبر کسی را فرستاد تا از
خانه، همان چوبدستی را بیاورند. بعد فرمود: بیا بگیر و با همین چوب به شکم
من بزن. آن مرد جلو آمد. مردم، همه مبهوت، متحیّر و شرمنده از اینکه نکند
این مرد بخواهد این کار را بکند؛ اما یک وقت دیدند او روی پای پیغمبر افتاد
و بنا کرد شکم پیغمبر را بوسیدن. گفت: یا رسولاللَّه! من با مسّ بدن تو
خودم را از آتش دوزخ نجات میدهم!
پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، به عزّت و جلالت، برترین درودها و الطاف
و تفضّلات خود را، امروز تا ابد بر روح مطهّر پیغمبر عزیز ما بفرست.
پروردگارا ! او را از اسلام و مسلمین و از بشریّت جزای خیر عنایت کن؛ ما را
امّت او قرار بده؛ ما را رونده ی راه و صراط مستقیم او قرار بده؛ جامعه ما
را شبیه جامعه او کن؛ همّت پیروی از او را به همه ما عنایت کن. »