حضرت امام خامنه ای: نگذارید احساس غیرت انقلابی و تکلیف در مقابل انقلاب، در دلهای شما ضعیف بشود و فرو بنشیند. مثل کسی که از خانواده و حرم و ناموس خوددفاع میکند،ازانقلاب وارزشها و دستاوردهای آن،همین طور دفاع کنید سبک زندگی اسلامی :: فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

دیدگاه و باور ما: فضای مجازی در خدمت صدورانقلاب، اقتصاد مقاومتی، صادرات غیر نفتی، نهضت تولید علم، جنبش نرم افزاری، ایجاد اشتغال پایدار، مبارزه با امپریالیسم واستکبار ستیزی یا مهدی ادرکنی
فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی): ۱۳۹۴/۰۶/۱۸
«ان‌شاءالله تا ۲۵ سال دیگر، به توفیق الهی و به فضل الهی چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت.»

بایگانی
پیوندها

۴۳۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سبک زندگی اسلامی» ثبت شده است

http://www.rangeiman.ir/wp-content/uploads/2018/12/%D9%BE%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%B1-%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%DA%A9%D9%88%DA%86%DA%A9-768x801.jpg

https://hosna313.kowsarblog.ir/media/blogs/hosna313/mobile/wp-1529658811265.jpg?mtime=1529658012

https://atremohamadi.kowsarblog.ir/media/blogs/atremohamadi/image/1536376435k_pic_f17758a2-2fe4-45fb-a683-02de938aee48.jpg?mtime=1536545895

 

https://scontent-yyz1-1.cdninstagram.com/vp/94fba118f50f28ebf146b14110cd2f22/5E17BBF4/t51.2885-15/e35/66682077_2286524311466299_2843543695385543875_n.jpg?_nc_ht=scontent-yyz1-1.cdninstagram.com&_nc_cat=107

 

http://www.shajaretaiebe.police.ir/uploads/384561.jpg

https://rasekhoon.net/_files/userfiles/photogallery/1397/poster-mirza.jpg

 

https://miyanali.com/patch2image.php?patch=usr/forat/gal9.jpg&355588421

http://dl.nasimonline.ir/FileRepository/2017/1/16/636201594521226653.jpg

 

http://static1.golestan24.com/servev2/JZH9S3LWohmn/WgMjZgaM8IE,/%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7+%DA%A9%D9%88%DA%86%DA%A9+%D8%AE%D8%A7%D9%86+%D8%AC%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C.jpg

https://bayanbox.ir/view/3688049656757360311/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%871.21.jpg

https://bayanbox.ir/view/6147853162919711896/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%87-%D8%AC%D9%87%D8%AA-%D8%AA%D9%88%D8%AD%DB%8C%D8%AF%DB%8C.jpg http://s8.picofile.com/file/8273602142/chamran_talaq.jpg

 

http://asrupload.ir/asr-entezar/tasavir/93/10/shahid-mirza-kouchak-khan2.jpg

http://bayanbox.ir/view/1694480644259569803/%D9%82%D8%A7%D8%A8-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%85-%DB%B3.jpg

https://newsroom.dana.ir/content/upload/007e3f77-390b-4c9b-bd13-5e533a701bc0.jpg

http://cdn-tehran.wisgoon.com/dlir-s3/10531455393316930033.jpg

http://cdn-tehran.wisgoon.com/dlir-s3/1543697123510945.jpg

۰ نظر ۱۵ آذر ۹۸ ، ۱۹:۲۷
حسن حیدری

سخن عجیب علامه حسن‌زاده درباره حضرت معصومه(س)/ چرا زیارت حضرت معصومه معادل زیارت حضرت فاطمه (س) است/کلیپ دیدنی لطف بی انتها /تصاویر+صوت

 
کد مطلب: 535670
 

براستی که حضرت معصومه علیها سلام همچون جده اش حضرت زهرا سلام الله علیه در معیارهای ارزشی اسلام یکه تاز عرصه ها و در علم و کمالات و قداست گوی سبقت را از دیگران ربوده بود.

http://asrupload.ir/asr-entezar/tasavir/94/10/hazrate-masoome-40-2.jpg

گروه فرهنگی جهان نیوز، حامد زبیراوی: حضرت معصومه علیها السلام در اول سال 173 هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود.پدرش امام هفتم شیعیان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و مادرش حضرت نجمه بود که به علت پاکی و طهارت نفس به او طاهره می گفتند.حضرت معصومه در 28 سالگی و در روز دوازدهم ربیع الثانی سال 201 هجری قمری در قم به شهادت رسید که امروز بارگاه ملکوتی و مرقد مطهرش همچون خورشیدی در قلب شهرستان قم می درخشد و همواره فیض بخش و نورافشان دلها و جانهای تشنه معارف حقانی است.

آن حضرت در واقع بتول دوم و جلوه ای از وجود حضرت زهرا سلام الله علیها بود.در طهارت نفس امتیازی خاص و بسیار والاداشت که امام هشتم برادر تنی آن حضرت او را (که نامش فاطمه بود) معصومه خواند.فرمود: «من زار المعصومة بقم کمن زارنی» : (کسی که حضرت معصومه علیها سلام را در قم زیارت کند مانند آن است که مرا زیارت کرده است).

*صوت/ بیانات مقام معظم رهبری راجع به حضرت معصومه(س)

 

 
 
 

 

دریافت.mp3

مقام علم و عرفان او در مرحله ای است که در فرازی از زیارتنامه غیر معروف او چنین می خوانیم: «السلام علیک یا فاطمه بنت موسی بن جعفر و حجته و امینه» ‍:  (سلام بر تو ای فاطمه دختر موسی بن جعفر و حجت و امین از جانب موسی بن جعفر).و باز می خوانیم: «السلام علیک ایتها الطاهرة الحمیدة البرة الرشیدة التقیة الرضیة المرضیة»: (سلام بر تو ای بانو پسندیده نیک سرشت، ای بانوی رشد یافته، پاک طینت، پاک روش، شایسته و پسندیده).بدین لحاظ و مقامات عالی معنوی آن بانوست که حضرت رضا علیه السلام در فرازی از زیارتنامه معروفش به ما آموخته که در کنار مرقدش خطاب به او بگوییم: «یا فاطمه اشفعی لی فی الجنة فان لک عندالله شانا من الشان».

(ای فاطمه! در بهشت از من شفاعت کن چرا که تو در پیشگاه خداوند دارای مقامی بس ارجمند و والا هستی).امام صادق علیه السلام سالها قبل از ولادت حضرت معصومه علیها سلام  در توصیف قم سخن گفته و آن مکان را حرم خاندان رسالت خوانده بود. آنگاه فرمود: به زودی بانویی از فرزندانم به سوی آن کوچ کند که نامش فاطمه دختر موسی بن جعفر است و با شفاعت او همه شیعیانم وارد بهشت می شوند.

خاندان عصمت پیامبر در انتظار آن بودند که این دختر ممتاز چشم به این جهان بگشاید تا قلب و روی آنان را به دیدار خود روشن و منور گرداند. آغاز ماه ذیقعده برای حضرت رضا علیه السلام و دودمان نبوت و آل علی علیه السلام پیام آور شادی مخصوص و پایان بخش انتظاری عمیق و شور آفرین بود زیرا حضرت نجمه فرزندی جز حضرت رضا علیه السلام نداشت و مدتها پس از حضرت رضا نیز دارای فرزندی نشده بود.

از آنجا که سال ولادت حضرت رضا علیه السلام یعنی سال 148 هجری قمری و سال ولادت حضرت معصومه علیها سلام سال 173 و بین این دو ولادت بیست و پنج سال فاصله بود و از طرفی امام صادق علیه السلام ولادت چنان دختری را مژده داده بود، از این رو خاندان پیامبر بیصبرانه در انتظار طلوع خورشید وجود حضرت معصومه علیها سلام بودند.

هنگامی که وی چشم به جهان گشود براستی که آنروز برای اهل بیت عصمت بخصوص امام هشتم و حضرت نجمه سلام الله علیه روز شادی و سرور وصف ناپذیر و از ایام الله بود زیرا اختری از آسمان ولایت و امامت طلوع کرده بود که قلبها را جلا و شفا می داد و چشمها را روشن می کرد و به کانون مقدس اهل بیت علیهم السلام گرمی و صفا می بخشید

این سوال که پیامبر اسلام با آنکه چند فرزند دختر داشت چرا حضرت زهرا را بیشتر دوست می داشت و به او بیشتر اعتبار می داد. سوالی است که درباره حضرت معصومه علیها سلام نیز صادق است که چرا حضرت موسی بن جعفر علیه السلام با داشتن دختران بسیار به حضرت معصومه علیها سلام توجه می کرد و در میان آنها این دختر به آن همه مقامات نایل شد. پاسخش این است که در آیات قرآن و گفتار پیامبر و امامان به طور مکرر معیار, داشتن علم، تقوا و جهاد و سایر ارزشهای والای انسانی است
 

*سخن عجیب علامه حسن‌زاده درباره حضرت معصومه(س)

 
علامه‌ حسن‌زاده آملی در تجلیل از مقام حضرت معصومه(س) در دانشگاه قم گفت: اگر برای من ممکن بود و مواجه با مشکل نمی‌‌‌شدم، برای تجلیل از شخصیتی مانند فاطمه معصومه سلام الله علیها این مسیر را سینه‌خیز می‌‌آمدم!

 

زیارت حضرت معصومه معادل زیارت حضرت فاطمه زهراست

مرحوم آیت‌الله سیّد محمود مرعشى نجفى، پدر آیت‌الله العظمی سید شهاب‌الدین مرعشى نجفی (ره) بسیار علاقه‌‌مند بود که محل قبر شریف حضرت فاطمه زهرا (س) را به دست آورد.
ختم مجرّبى انتخاب کرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پایان رساندن ختم و توسّل بسیار، استراحت کرد. در عالم رؤیا به محضر مقدّس حضرت امام صادق (ع) مشرّف شد.

امام به ایشان فرمودند: «عَلَیْکَ بِکَرِیمَةِ اَهْل ِ الْبَیت» یعنى به دامان کریمه اهل بیت چنگ بزن.
ایشان به گمان اینکه منظور امام، حضرت فاطمه زهرا (س) است، عرض کرد: قربانت گردم، من این ختم قرآن را براى دانستن محل دقیق قبر شریف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زیارتش مشرّف شوم.
امام فرمود: منظور من، قبر شریف حضرت معصومه (س) در قم است.

سپس افزود: به دلیل مصالحى خداوند مى‌خواهد محل قبر شریف حضرت فاطمه زهرا (س) پنهان بماند؛ از این رو قبر حضرت معصومه را تجلّى‌گاه قبر شریف حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها قرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتى براى آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه سلام‌الله علیها داده است.

مرحوم آیت‌الله مرعشى نجفى هنگامى که از خواب برخاست، تصمیم گرفت به قصد زیارت حضرت معصومه (س) رهسپار ایران شود و بى‌درنگ همراه خانواده‌اش نجف اشرف را به قصد زیارت کریمه اهل‌بیت (س) ترک کرد.

آیت الله مرعشی نجفی سالهای طولانی اولین زائر حرم حضرت معصومه (س) بود
همچنین مرحوم آیت‌الله العظمی سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی در مدت 60 سالی که در شهر قم اقامت داشت، سحرها اولین زائر حضرت معصومه بود. ایشان در طول سال ـ چه شب‌های سرد زمستان و چه شب‌های گرم تابستان قم ـ قبل از اذان صبح در پشت حرم به انتظار می‌ایستاد تا پس از باز شدن درها اولین زائر حضرت باشد.
علامه طباطبایی روزه‌اش را با بوسه بر ضریح،‌ افطار می‌کرد
مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبایی غروب ماه رمضان با پای پیاده با کهولت سن به حرم حضرت فاطمه معصومه (س) می‌آمد و با بوسه بر ضریح آن حضرت (با کیفیتی مخصوص) روزه خود را افطار می‌‌کرد سپس به خانه رفته و غذا می‌خورد.
آیت‌الله العظمی بروجردی به خاطر حضرت معصومه (س) شاه عربستان را نپذیرفت
وقتی در عصر مرجعیت عامه آیت‌الله العظمی بروجردی، شاه عربستان به ایران آمده بود و توسط سفیر عربستان تقاضای ملاقات با ایشان را نمود، آقا اجازه نفرمودند!

اطرافیان گفتند مصلحت است که شما اجازه ملاقات بدهید. ایشان فرمودند: او وهابی است اگر به قم بیاید به زیارت حضرت معصومه (س) نمی‌رود و این، هر چند غیر مستقیم، توهینی به ساحت ملکوتی ایشان است.

دیدگاه علامه حسن زاده آملی نسبت به حضرت معصومه (س)
آیت‌الله حسن رمضانی می‌گفت: چندین سال قبل، دانشگاه قم برای تجلیل از مقام حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها گردهمایی تشکیل دادند و از من خواستند که واسطه شوم و حضرت استاد علامه حسن زاده آملی را برای این مجمع دعوت کنم.

معمولا حضرت استاد به خاطر کسالت و اشتغالات فراوانشان این دعوت‌ها را قبول نمی‌‌کردند، اما وقتی این مساله را مطرح کردم با کمال صفا و صمیمیت و تمام وجود، سریعا قبول کردند.

حتی به مسئولین آنجا تماسی نگرفتیم که وسیله‌ای برای حضور استاد در مراسم بفرستند. خود ایشان به محل جلسه تشریف آوردند و به محض حضور در مجلس، جلسه منقلب شد و قرار نبود ایشان سخنی بگویند، اما اصرار مسئولین و دیگران ایشان را به حرف آورد و جمله‌ای که با تمام وجود فرمودند و ابراز کردند و همه را منقلب کرد این بود: «اگر برای من ممکن بود و مواجه با مشکل نمی‌‌‌شدم برای تجلیل از شخصیتی مانند فاطمه معصومه سلام الله علیها این مسیر را سینه‌خیز می‌‌آمدم!»

همچنین علامه می‌فرمود: «ما امام‌زاده زیاد داریم و خود موسی بن جعفر علیهماالسلام فرزندان زیادی داشتند، اما کدام یک از ایشان مانند فاطمه معصومه (س) درخشید و منشأ خیرات و برکات شد و باید یک مقام ثبوتی باشد که این مقام اثبات رقم خورده باشد و ای کاش من می‌‌توانستم در این مسیر این‌طور به محضر شما تشرف پیدا کنم.»



کلیپ لطف بی انتها /ولادت حضرت معصومه (س)

 

 
 
 
 

دریافت.mp4

براستی که حضرت معصومه علیها سلام همچون جده اش حضرت زهرا سلام الله علیه در معیارهای ارزشی اسلام یکه تاز عرصه ها و در علم و کمالات و قداست گوی سبقت را از دیگران ربوده بود. وی تافته ای ملکوتی و جدا بافته و ساختار وجودی او از دیگران ممتاز بود.همان گونه که پیامبر (ص) در شان حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود:‌ «فداها ابوها» : (پدرش به فدایش باد)، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نیز در شان حضرت معصومه علیها سلام فرمود: «فداها ابوها»حضرت معصومه علیها سلام همنام حضرت فاطمه زهراست دراین نام رازها نهفته است. یکی از رازها این بود که در علم و عمل از رقبای خود پیشی گرفته و دیگر این که از ورود شیعیان به آتش دوزخ جلوگیری می نماید.

 همچنین از نظر کمالات علمی و عملی بی نظیر است دیگر این که گرچه مرقد مطهرش آشکار است و همانند مرقد مطهر حضرت زهرا سلام الله علیها مخفی نیست ولی مطابق مکاشفه ای که برای بعضی از اولیای خدا روى داده امام باقر یا  امام  صادق علیهم السلام فرمودند: «کسی که مرقد حضرت معصومه علیها سلام را زیارت کند به همان مقصودی نایل خواهد شد که از زیارت قبر حضرت زهرا سلام الله علیها نایل می شود. از دیگر مشابهت های حضرت معصومه علیها سلام به حضرت زهرا فداکاری ایشان در راه اثبات ولایت بود زیرا حضرت معصومه علیها سلام نیز آن چنان تلاش کرد که جان خود را فدا نمود و به شهادت رسید.

یعنی حضرت معصومه علیها سلام نیز با کاروانی از حجاز به سوی خراسان برای دیدار چهره عظیم ولایتمداران عصر یعنی برادرش حضرت رضا علیه السلام حرکت کرده تا یار و یاور او باشد ولی در مسیر هنگامی که به سرزمین ساوه رسید دشمنان خاندان نبوت در یک جنگ نابرابر بستگان و برادرش را به شهادت رساندند و با ریختن زهر در غذایش او را مسموم ساختند که بیمار شد و به قم آمد و پس از شانزده روز سکونت در قم به شهادت رسید
همان گونه که حضرت زهرا سلام الله علیها با استدلالهای متین و استوار، حقانیت ولایت حضرت علی علیه السلام را تبیین می کرد، حضرت معصومه علیها سلام نیز چنین بود. روایاتی که از آن حضرت نقل شده غالباً درباره امامت و ولایت علی علیه السلام است که با اثبات ولایت او ولایت امـامـان معصوم نیز ثابت می شود.

برای نمونه حضرت معصومه با چند واسطه از حضرت زهرا نقل می کنند که فرمود: پیامبر در شب معراج به بهشت رفت و بر روی پرده ای در قصر بهشت دید که چنین نوشته شده: «لااله الا الله محمدا رسوله علی ولی القوم» : (معبودی جز خدای یکتا و بی همتا نیست محمد رسول خدا و علی ولی و رهبر مردم است) و بر روی پرده درگاه قصر دیگری نوشته شده است: «شیعت علی هم الفائزون» (شیعیان علی رستگارند).نیز با چند واسطه از رسول خدا (ص) نقل می کند که فرمود:‌«الا من مات علی حب آل محمد مات شهیدا»: آگاه باشید! کسی که با حب آل محمد از دنیا برود شهید از دنیا رفته است).

یکی از روایات او که با چند واسطه به حضرت زهرا سلام الله علیها می رسد این است که:‌حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: آیا سخن رسول خدا را فراموش کرده اید که در روز عید غدیر خم فرمود: هر کس من مولا و رهبر اویم علی هم مولا و رهبر او است و نیز به علی فرمود:‌ نسبت تو به من همانند نسبت هارون برادر موسی به موسی (ع) است.به این ترتیب می بینیم حضرت معصومه علیها سلام عالمه محدثه آل طه بود و قدم به جای پای حضرت زهرا سلام الله علیها گذاشت و همچون او در عرصه  جهاد و تلاش برای اثبات حق کوشید تا جایی که جانش را فدای ولایت نمود و شهد شهادت نوشید.

۰ نظر ۱۵ آذر ۹۸ ، ۱۸:۳۵
حسن حیدری
۰ نظر ۱۵ آذر ۹۸ ، ۱۷:۰۷
حسن حیدری
۰ نظر ۱۵ آذر ۹۸ ، ۱۶:۴۶
حسن حیدری

http://asrupload.ir/asr-entezar/tasavir/96/10/agha-102-2.jpg

https://aghigh.ir/files/fa/news/1397/9/26/230021_689.jpg

https://i1.delgarm.com/images/news/a770/1398/09/10/1575194116_D9lL6.jpg

http://iranbanou.com/wp-content/uploads/2017/10/%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D9%88%D9%81%D8%A7%D8%AA-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%D9%87.jpg

https://amfm.ir/wp-content/uploads/2019/05/20190528081902434407-1024x683.jpg

۰ نظر ۱۵ آذر ۹۸ ، ۱۶:۳۶
حسن حیدری
 

حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی):

شما جوانان عزیز که در آغاز زندگی و تلاش خود هستید، باید سعی کنید تا زمینه را برای آن‌چنان دورانی آماده کنید؛ دورانی که در آن، ظلم و ستم به هیچ شکلی وجود ندارد؛ دورانی که در آن، اندیشه و عقول بشر، از همیشه فعالتر و خلاقتر و آفریننده‌تر است؛ دورانی که ملتها با یکدیگر نمی‌جنگند؛ دستهای جنگ‌افروز عالم - همانهایی که جنگهای منطقه‌یی و جهانی را در گذشته به راه انداختند و می‌اندازند - دیگر نمی‌توانند جنگی به راه بیندازند؛ در مقیاس عالم، صلح و امنیتِ کامل هست؛ باید برای آن دوران تلاش کرد. قبل از دوران مهدی موعود، آسایش و راحت‌طلبی و عافیت نیست. در روایات، «واللَّه لتمحّصنّ» و «واللَّه لتغربلنّ»(۱) است؛ بشدت امتحان می‌شوید؛ فشار داده می‌شوید. امتحان در کجا و چه زمانی است؟ آن وقتی که میدان مجاهدتی هست. قبل از ظهور مهدی موعود، در میدانهای مجاهدت، انسانهای پاک امتحان می‌شوند؛ در کوره‌های آزمایش وارد می‌شوند و سربلند بیرون می‌آیند و جهان به دوران آرمانی و هدفیِ مهدی موعود(ارواحنافداه) روزبه‌روز نزدیکتر می‌شود؛ این، آن امید بزرگ است.   ۱۳۷۰/۱۱/۳۰


۱ )
الغیبه، شیخ طوسی ص۳۴۰؛
تفسیر عیاشی،عیاشی،ج۱ص۱۹۹ح۱۴۶ ؛
الغیبه،نعمانی،ص۲۰۵ح۸ ؛ 
بحار الانوار،مجلسی،ج۵ص۲۱۶ح۱ ؛


قال لی أبو عبد الله ع و الله لتکسرن کسر الزجاج و إن الزجاج یعاد فیعود کما کان و الله لتکسرن کسر الفخار و إن الفخار لا یعود کما کان و الله لتمیزن و الله لتمحصن و الله لتغربلن کما یغربل الزؤان من القمح».
ترجمه:
ربیع بن محمد المسلی روایت میکند که امام صادق به من فرمود: به خدا قسم مانند شکستن شیشه شکسته می شوید و بدرستی که شیشه بازگردانده می شود و به همانگونه که بوده است بر می گردد و به خدا قسم شما مانند کوزه ها شکسته می شوید و همانا که کوزه همانگونه که بوده است بر نمی گردد به خدا قسم شما از همدیگر جدا می شوید به خدا قسم شما را خالص می شوید به خدا قسم شما را مانند غربال کردن تلخه گندم از گندم غربال می شوید.

۰ نظر ۱۵ آذر ۹۸ ، ۰۶:۵۱
حسن حیدری

http://s4.picofile.com/file/8170879400/122.gif

https://cdn.mashreghnews.ir/d/2017/12/27/4/2150067.jpg

 

http://cdn-tehran.wisgoon.com/dlir-s3/10531514348353396034.jpg

۰ نظر ۱۴ آذر ۹۸ ، ۰۷:۱۰
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

با فریدونی که خود ضحاک شد تکلیف چیست؟ + فیلم

متن کامل شعرخوانی دکتر میثم مطیعی درباره فتنه ۹۸

( فیلم )

باز هم فتنه! امان از فتنه های رنگ رنگ
باز هم کشتار و غارت، باز سوغات فرنگ 
میهن من! باز زخم از نابرادر خورده است
گرم جنگ رو به رو، از پشت خنجر خورده است
حرف دارد با دل ما، قدر یک تاریخ حرف
سرخی خون شهیدان بر سپیدی های برف
باز هم ابلیس، از صورت نقاب انداخته
جاهلیت شعله بر جان کتاب انداخته
خاک میهن! باز هم جسم شهیدی سهم توست 
شرحه شرحه پیکر سرو رشیدی سهم توست
باز با کبریت دشمن آتشی افروختند
در میان شعله دیدم خشک و تر میسوختند
چیست کار و بار دوزخ زاده‌ها؟ آتش زدن
دزدی و کشتار و قرآن خدا آتش زدن
باز هم خون...خون پاک لاله بر چنگال گرگ
برنگشتن‌های سنگین پدرهای بزرگ
باز هم خوش رقصی باروت ها در بادها
کُشته‌سازی‌‌های هالیوودی جلادها
این طرف نابود شد دارایی نان‌آوری
آن طرف خاکستری ماند از جهاز دختری
باز از داغ شهیدان سینه ها غوغا شده 
آه از آن نوزاد یک ماهه که بی بابا شده 
در گلومان خشک شد فریادهای اعتراض
در هجوم های و هو گم شد صدای اعتراض
در کمین بودند گرگان، فتنه در سر داشتند
خوابهایی دیده بودند و سر شر داشتند
خواب میدیدند هر قشری به میدان پا نهد
هر گروهی با شعاری در خیابان پا نهد
این یکی فریاد استعفای دولت سر دهد
آن یکی در آتش تعطیلی مجلس دمد
هر یکی چیزی بگوید، حق و باطل گم شود
موجی از سردرگمی ها قسمت مردم شود
خویش را در خیل مردم جا دهد آشوبگر
یعنی از مردم بگیرد جان و از مردم، سپر
آتشی خیزد که خاموشی نگیرد سالها
کینه هایی که فراموشی نگیرد سالها
صبح یکشنبه کلامی روی آتش آب ریخت
فتنه را دیدم که حیران و هراسان میگریخت
تا صف مردم از این آشفتگی ها دور شد
اغتشاشی کور بر جا ماند و فتنه کور شد
باز هم از فتنه‌ی قابیل رد شد کاروان
با تولای علی از نیل رد شد کاروان
فتنه رفت و فتنه گردان، غرق  رسواییش ماند
انقلاب ما در اوج اقتدار خویش ماند
با کلامی مختصر نیرنگشان بر باد رفت
خرج های چند سال دشمنان بر باد رفت
 گرچه بعضی از خودی ها آن زمان دلخور شدند
از سوال و شبهه و نقد و تأمل پر شدند
از چه رو آقا خودش را خرج دولت کرد باز؟
خویش را آماج تیغ طعن و تهمت کرد باز
غافل از این که چه جنگی پشت این صحنه به پاست
در کمین گاهند گرگان لحظه ای غفلت خطاست
خضر راه است او، دگر چون و چرا کردن چرا؟
نور ماه است او، تو راه از چاه بشناس و بیا
از ریاض و لندن و پاریس این آتش رسید
دود آن هم میرود در چشمشان، خواهند دید
حاجیان بار بسته جانب میقات غرب!
چیست جز تحریم و آشوب و بلا سوغات غرب؟
با صف اول نشینان فاش میگوییم راز
اعتراض ما سر جای خودش باقیست باز
اعتراض ما به سستی های تدبیر شماست
از گرانیها، از این شش سال تأخیر شماست
مردم آرام ما از این تلاطم دلخورند
دلخوشان بازی برجام! مردم دلخورند
از معطل کردن کشور سر میز فریب
که نشد از آن بجز تحریم روزافزون نصیب
دم به دم از گفتگو با اجنبی دم میزنید
پس چرا در گفتگو با مردم خود الکنید؟
مردم ما از تکبر، از تورم شاکی اند
از لجوجان سیاست باز، مردم شاکی اند
نسل آدم تا قیامت، ایمن از قابیل نیست
با فریدونی که خود ضحاک شد تکلیف چیست؟
طعنه بر دست عدالت می زند قارون عصر
مردمان را خرد و کوچک دیده از بالای قصر
باز گردید آی... ای دلدادگان آمریکا
راه حل اینجا ست آری در همین ایران ما
وای بر آنان که دل دارند با دشمن گرو
حشر آمریکاپرستان با ترامپ و پومپئو!
هرکه خاک این وطن خرج قمار خویش کرد 
باخت و یک عمر بدبختی  نثار خویش کرد
جان مولا با ولی این عهد و پیمان مشکنید
این نمک خوردید صد بار، این نمکدان مشکنید
هرکه با خوبان خیانت کرد سیلی می خورد
فاسد اینجا بی برو برگرد سیلی میخورد
گردنه در گردنه این راه هم طی می شود
آخر هر فتنه ای اینجا نه دی می شود
با چراغ لاله ها اینک ره ما روشن است
راهیان صبح میدانند فردا روشن است
نوبه نو با هر شهیدی عهد ما تجدید شد
راه سبز ما به خون سرخشان تمدید شد
باز دل، چشم انتظاری را روایت می کند
صاحبی داریم ما، ما را هدایت می‌کند
جان هستی اوست باید بگذریم از جان خویش
تا ظهورش برنگردیم از سر پیمان خویش

 
68.85 MB
دانلود لینک
۰ نظر ۰۹ آذر ۹۸ ، ۱۳:۲۵
حسن حیدری
قصه جانفشانی پلنگی‌پوشان ناجا در اغتشاشات بنزینی

قصه روزهای اعتراضات بنزینی کشور قصه عجیبی است؛ چه آنجا که در پوشش اعتراضات مردمی پای بر بستر جامعه گذاشت و با هدایت دست‌های پشت پرده در خارج از کشور به خشونت کشید چه آنجا که با تدبیر هوشمندانه رهبری و همراهی مردم در سه روز به پایان رسید.

به گزارش مشرق، حکایت ایثار، جوانمردی و ازخودگذشتگی مردان یگان ویژه قصه جدیدی نیست؛ روایت ساعت‌ها، روزها و سالهاست که می آیند و می روند چه در باد و باران، چه در برف و بوران، چه در سیل و زلزله و چه در امداد و نجات و خدمت به زوار حسین(ع). یادتان هست همین چند وقت پیش بود که در مهران، شلمچه، چذابه و خسروی آستین همت بالا زده بودند و خدمت می‌کردند به زوار اربعین حسینی؛ از ماساژ و درمان گرفته تا زدودن خاک کفش زوار ... یادتان آمد.

بیشتر بخوانید:

همان مردان بلند بالای پلنگی پوش ناجا را می گویم. حالا همانها در روزهایی که به نام اغتشاشات بنزینی و به کام دشمنان نام گرفت باز در وسط معرکه بوده و باز هم معجزه آفریدند. بدون اسلحه با نور و صوت و گاز و آب، سینه ستبر کرده و نگذاشتند عده ای فرصت طلب، امنیت مردم را به مخاطره بیندازند. اینان مردان روزهای سخت اند، روزهای تنش و پر استرس، همان سربازان بی ادعای ولایت؛ مردان خستگی ناپذیر یگان ویژه ناجا.

پرده اول:‌

بزرگراه امام علی (ع) 6 ساعت است که توسط تعدادی انگشت شمار بواسطه راهبندانی مصنوعی و خالی کردن بار سنگ کامیونی بند آمده است. مردم در جمعیت مانده‌اند. بارش برف نیز مزید علت شده است. نه آبی است و نه نانی. مردم معطلند و کسی نیست که جلو بیاید و اعتراض کند و این جای تعجب است. البته زنی حدودا 50 و چند ساله می‌گوید: من اعتراض هم کردم اما آن آقایی که راننده پژو بود آنچنان قلدرمآبانه برایم شاخ و شانه کشید که ترجیح دادم به ماشین برگردم.

زن زیر لب غر می‌زند. می‌گوید بچه‌هایم در خانه مانده‌اند. نه راه پس دارم نه راه پیش. منتظرم تا کسی بیاید حداقل جلوی این قلدرها بایستند و راه را برایمان باز کنند. به رانندگان دیگر می‌گویم مثلا مرد هستید پیاده شوید و راه را باز کنید، انها چند نفرند و شما با هم خیلی می شوید و از پس شان بر می آیید اما انگار کسی راغب نیست. همه در ماشین‌هایشان نشسته‌ و گوششان بدهکار نیست که اغتشاشگران فقط چند نفرند؟!

زن دست بردار نیست. می گوید: نرده‌های وسط بزرگراه را کنده و راهبندان ایجاد کرده‌اند. مانده‌ام چه کنم. ماشین را رها کنم و بروم و یا نه بمانم؛ خدا می‌داند من و شوهرم پول این ماشین قراضه را با هزار بدبختی جور کرده‌ایم... حرف‌های زن تمامی ندارد. می‌گوید و می‌گوید.

دقایق به کندی می‌گذرد. عقربه های ساعت‌ حاکی از خودخواهی تعدادی است که به بهانه گرانی بنزین راه را بر مردم بسته‌اند. کمکی در کار نیست اما به ناگاه صدایی می‌آید.

صدای غرش موتورسوارانی که جلیقه‌ مشکی بر تن دارند سکوت برفی بزرگراه را می‌شکند. راننده‌ها کم کم از خواب زمستانی‌ بیدار می‌شوند. شیشه را پایین کشیده و سرک می کشند. برخی‌ها از ماشین پیاده می‌شوند تا ببینند که چه اتفاقی افتاده است.

قلدرمآبان هم به تکاپو می‌افتند. چماق‌ها و چاقوهایشان را رو می‌کنند. از بالای پل دوستان‌شان به کمک‌شان می‌آیند. تکه‌های سنگ و آجر بی‌محابا بر سر موتورسواران سیه پوش می ریزد. حتی از سطل‌های آشغال فلزی هم غافل نمی شوند! به سختی انها را هل داده و از بالای پل بر سر جمعیت یگان ویژه می‌ریزند؛ اما این یلان، بیدی نیستند که از این بادها بلرزند. سنگ می‌خورند و پیش می‌آیند. انگار آمده‌اند له شوند و نگذارند که مردم له شوند.

باران سنگ و چوب و چماق و چاقوست که بر بدن این مردان فرود می‌آید اما در عرض 40 دقیقه بزرگراه را از لوث وجود نامحرمان پاک می‌کنند. اینها مردان یگان ویژه‌اند؛ بدون سلاح با تمرکز بر توانمندی‌شان بر غائله فائق می‌آیند.

پرده دوم:

قرار بود اعتراض باشد اما به آشوب تبدیل شد. شعارها بنزینی بود اما کم کم به شعارهای سیاسی و بعد هم به فحاشی تبدیل شد و کم کم در بین‌مان کسانی را دیدیم که از ما نبودند! یکی دو تا زن سردسته‌مان شده بودند. شعار می دادند و جمعیت را هدایت می کردند. از تعجب به یکدیگر نگاه کردیم. اینها از کجا آمده اند؟! اما هیچ کسی حرفی برای زدن نداشت. کم کم اراذل و اوباش محل هم اضافه شدند. با لبخند به جمع‌مان آمدند. گفتند: بنزین برای همه است حالا که گران شده، برای ما هم سخت است.

در کنارمان شعار می‌دادند. کمی آن طرف که رفتیم چند نفر با صورت‌های بسته در کنارمان جای گرفتند. نمی‌شناختیم آنها را. جلوتر بین هم سنگ و آجر رد و بدل می‌کردند. حتی به من هم سنگ دادند. من گفتم سنگ نمی‌خواهم اما بر پهلویم کوبیدند و سنگ را به دستم دادند. ترسیدم؛ سنگ به چه کار می‌آید؟دسته جمعیت بیشتر و بیشتر می‌شد و حلقه معترضان فشرده‌تر.

بعد از 10-20 دقیقه‌ای به میدان اصلی رسیدیم. یکی از بین جمعیت گفت: بانک را بزنید.جمعیت به سمت بانک تغییر مسیر داد. آن غریبه ها از زیر لباس‌هایشان شیشه‌هایی درآوردند. کوکتل مولوتوف بود. درست مثل فیلم‌ها. سرش را آتش زدند و به طرف بانک پرتاب کردند. در جا خشکم زد چرا بانک را آتش زدند؟! زانوهایم از حرکت ایستاد. اینها چه می کنند؟! می خواستم داد بزنم که چه می کنید اما صدایی از حنجره ام در نمی‌آمد. انگار در زمان متوقف شده بودم! آماج کوکتل مولوتوف و سنگ و تکه‌های آجر بود که بانک شهرمان را هدف گرفته بود.

حاج علی صدایش کم کم می لرزد. یاداوری ان لحظات سهمگین نفسش را به شماره می اندازد. می‌گوید : من و چند نفری از بچه‌ محل‌ها همانجا ماندیم و همراهی‌شان نکردیم ولی بعضی از جوانان‌ ترها که گول خورده و جو گیر شده بودند با آنها رفتند. اول بانک بعد پمپ بنزین, جلوتر اتوبوس شهری و ایستگاه تاکسی .... درست مثل فیلم‌ها شده بود. فیلم‌های قبل از انقلاب. شعبان بی‌مخ‌ها را می گویم.. یادتان هست ؟؟؟ نفسی چاق می کند و ادامه می دهد:عده‌ای غارتگر گولمان زدند و از سادگی مان سواستفاده کرده و شهرمان را که روزها و شب‌ها با خون و دل مجهز کرده بودیم در یک چشم بر هم زدن نابود کردند.

حاج علی به یاد ان روز لعنتی دو دستی بر سرش می‌کوبد و می‌گوید: ما فقط به بنزین اعتراض کردیم اما نمی‌دانم این از خدا بی‌خبرها چه در سر داشتند و چه برنامه ریخته بودند که اینطور در جمع‌مان وارد شدند و هستی‌مان را به نیستی کشاندند.

نفس حاج علی دوباره به شماره می‌افتد. جواد آقا که رفیق گرمابه و گلستان حاج علی است جیب‌های کت حاج علی را می‌گردد و اسپری طوسی رنگش درآورده و جلوی دهان و بینی‌اش پاف می‌کند. حاج علی بعد از چند بار سرفه کردن حالش جا می‌آید. جواد آقا شانه‌هایش را ماساژ می‌دهد و می‌گوید بس است حاج علی. چه فایده دارد حالا.

جواد آقا موهای جوگندمی‌اش را با دستش بالا می‌زند و از روی جدولی که روی آن نشسته، برمی‌خیزد. آن طرف خیابان را نشانم می‌دهد و می‌گوید: در این اعتراض فقط ما مردم باختیم. تعجبم را که می‌بیند ادامه می دهد: من راننده اتوبوس سرویس یک اداره‌ام. با بدبختی اتوبوس را خریده‌ام. هنوز مقروضم. از صبح تا شب می‌دوم تا بتوانم قسطش را بدهم. خرج پدر و مادر و 5 سر عائله هم سوی دیگر. جواد آقا سیگاری درمی‌آورد و آتش می‌زند و می‌گوید: من که به این حرف و حدیثها کاری نداشتم اما آن نامردان به من و ماشینم رحم نکردند.

ساعت 5-6 بعداز ظهر بود. خسته از ترافیک‌های ساختگی تازه به محل رسیده بودم. همان روبرو بود که حلقه جمعیت را دیده و ترمز کردم. چند نفر از آنها که صورت‌هایشان را با دستمال و ماسک پوشانده بودند با سنگ به در اتوبوس کوبیدند که در را باز کن. دست‌ چند نفرشان کوکتل مولوتوف‌ بود. ترسیدم. در را باز کردم. آمدند بالا. گوشه کتم را گرفته و مرا کشیدن که پایین بیا. با دو دستم فرمان را چسبیدم و گفتم چه از جانم می‌خواهید. من که با شما کاری ندارم.

یکی که سردسته‌شان بود گفت: بیا پایین و گرنه با اتوبوس آتشت می زنیم! این را که گفتند قاطی کردم. هولشان دادم. همان جا نشستم کف اتوبوس. پاهایم را دراز کردم و گفتم اول مرا آتش بزنید. دو سه نفری خواستند مرا به بیرون بکشند اما پایه‌های صندلی را گرفتم. با چوب و لگد به جانم افتادند اما تا می‌توانستم فریاد زدم و گفتم اگر قرار است اتوبوس را آتش بزنید من را هم آتش بزنید ...اگر اتوبوس را آتش بزنید زن و بچه‌ام از کجا می‌خواهند بیاورند تا قسط‌ها را بدهند پس من را هم آتش بزنید تا شاهد بدبختی آنها نباشم.

جواد سیگارش را زیر پا له می‌کند. با تمام وجود با کف کفش روی سیگار می‌کشد. می‌خواهد عصبانیتش را بر سر سیگار و آسفالت خالی کند. روی دو پا کنار جدول می‌نشیند. می‌پرسم چه شد. اتوبوس را چه کردند؟ پوزخندی می‌زند و می‌گوید: آن داعشیان وحشی که گذشت نداشتند. گفتند بمان تا بمیری. من هم ماندم. بعد از آن آماج خرده شیشه‌های اتوبوس بود که بر سر و صورتم می‌ریخت. با میلگرد و چوب و هر چه بر دست داشتند بر شیشه و بدنه اتوبوس زدند. من هم دو دستم را روی سرم گرفته و خدا خدا می کردم که معجزه ای شود و کسی بیاید و ما را نجات دهد.

جواد چشمش برق می‌زند انگار می‌خواهد مطلب جدیدی بگوید. بلند می‌شود و می‌گوید:کاش زودتر رسیده بودند .می‌پرسم چه کسی را می‌گویید؟ با انرژی خاصی ادامه می دهد: پلیس ویژه‌ها را می‌گویم. آنها آمدند و غائله را ختم کردند. از خدا بی‌خبران سرگرم نابود کردن ماشین من بودند که سرو کله ماشین‌های عظیم‌الجثه‌ و پلیس های موتورسوار از دور پیدا می شود. پلیس توی بلندگو می‌گفت متفرق شوید. به اموال مردم تعرض نکنید....

همان لحظه بود که دستهایم را به صندلی‌ها گرفته و از کف اتوبوس بلند شدم. انگار زیباترین صحنه زندگی‌ام را می‌دیدم. باور کنید در این 60 و چند سالی که از خدا عمر گرفته‌ام- تا این لحظه- صدایی قشنگ‌تر از غرش موتورها و آژیر ماشینهای پلیس نشنیده و ندیده بودم... انگار که نه حتما معجزه شده بود. خدا صدایم را شنیده بود... پلیسها آمدند و اوباش را از صفحه شهر محو کردند.

انگار اصلا از اول نبودند...کاش زودتر ‌می‌رسیدند اما همین رسیدنشان هم برای ما غنیمت بود. با آب و گاز اشک‌آور به جانشان افتادند. اراذل و اوباش هم با تیر و چاقو به استقبال شان رفتند اما آنها هیچ تیری شلیک نکردند؟! آنقدر توانمند بودند که یک به یک بلندشان کرده و چاقوهایشان را گرفته و خلع سلاح‌شان کرده و دستگیر شان می کردند! آخر سر هم بقیه شان که دیدند حریف پلیس نمی شوند صحنه را ترک کرده و فرار را بر قرار ترجیح دادند.

جواد آقا نفسی چاق می‌کند. می‌گوید: ما مدیون بچه‌های یگان ویژه‌ایم. آنها آمدند و این داعشیان وحشی را محو و نابود کردند... کاشکی می شد کسی پیام تشکر و قدردانی ما را به آنها برساند.

پرده سوم:

قیامتی برپا بود. آتش و دود شهر را فرا گرفته بود. شهر در اندک ساعتی به ویرانه‌ای مبدل شده بود. به هیچ چیز و هیچ کسی رحم نکردند؛ نه عابر بانکی نه پمپ بنزینی، نه اداره‌ای، نه ماشینی و نه کوی و برزنی! برنامه داشتند برای خودشان. هر کسی که اعتراض می‌کرد از تیر رس‌شان در امان نبود. به صغیر و کبیر هم رحم  نمی‌کردند. کوکتل مولوتوف‌ها را بی‌محابا به این طرف و آن طرف پرتاب می‌کردند.

آن طرف خیابان بعد از اینکه مغازه های پاساژ را به غارت برده و باقیمانده اش را به آتش کشیدند به سراغ آزمایشگاه رفتند. شیشه های طبقه بالای ساختمان را نشانه گرفته بودند. یکی از انها که نقاب به صورت داشت دستش را بالا آورد تا کوکتل مولوتوف را به سمت ساختمان پرتاب کند. داشت زاویه پرتابش را تنظیم می کرد تا دستش را به عقب برد که بطری را پرتاب کند به ناگاه دستی تنومند از پشت قبضه اش کرد.

تا به خود امد دستش را پیچاند و چشم در چشم شدند. یک طرف پلیس و طرف دیگر یک جانی! اما مردک اراذل دست بردار نبود. کوکتل مولوتوف را رها نکرد. با مامور پلیس گلاویز شد و در یک لحظه‌، کوکتل مولوتوف روشن را به بدن مامور کوبید تا اینکه آتش لباس مامور را در بر گرفت. از آن طرف هم پلیس یلی بود برای خودش. آتش او را از پای نینداخت.

در یک ان و با یک ضربه ،آشوبگر را ضربه فنی کدر و نقش بر زمین. بعد هم بر دست‌هایش دستبند زد. تازه بعد اینها به خاموش کردن آتش لباسهایش پرداخت!! می‌پرسم شما به کمکش نرفتید؟ پسر سرش را بالا نمی‌آورد. من من کنان می گوید:راستش ترسیدم. از من که کمکی بر نمی اید. انها خودشان حریف هم هستند. اما من مادر مرده که کاری از پیش نمی برم.

می‌پرسم خب؛ بعدش چه شد؟ می‌گوید: دو سه نفر دیگر از اراذل و اوباش تا اوضاع را اینطور دیدند از کوچه پس کوچه‌ها فرار کردند. ماموران یگان ویژه هم خیابان‌ها را کوچه به کوچه رفتند و بقیه را که در حال خرابکاری بودند قلع و قمع کرده و دسته انها که همچون دسته شعبان بی‌مخ، شهر را به آشوب کشیده بودند جمع کرده و بردند.

پرده چهارم:

تکه‌های سنگ،‌ موزائیک و سرامیک را مثل نقل و نبات بین خودشان پخش می‌کنند. به بهانه همراهی با مردم وسط میدان آمده‌اند اما در عمل چیز دیگری به منصه ظهور گذاشتند. وقتی به پمپ بنزین حمله کردند به کارگر بیچاره‌اش هم رحم نکردند. اصلا اگر از مردم بودند باید به مردم رحم. می کردند نه اینکه با چوب و چماق به کارگر بیچاره حمله کنند و ناکارش کنند.

به غیر از چند نفرشان که از گنده لات‌ها هستند بقیه‌شان سن و سالی ندارند. انگار برخی‌ها را با پول خریده و پشت سر خودشان قطار کرده‌اند! از احساس و عاطفه در آنها خبری نیست. اصلا نمی‌فهمند که این خودروی آمبولانس کارش چیست و برای چه آژیر می‌کشد! به آژیرها اعتنایی نکرده و راه را باز نمی کنند. راهبندان حکیم را می‌گویم. آنقدر قصی القلب هستند که راه را باز نکرده تا مردی 60 ساله که سکته مغزی کرده و در آمبولانس است به بیمارستان نمی رسد... این چهره اصلی اغتشاشگران روزهای بنزینی ماست.

پرده پنجم:

مقر اصلی پلیس راهنمایی و رانندگی... را محاصره کردند. با سنگ و چوب و چماق و کوکتل مولوتوف به جان ساختمان افتاده اند اما ماموران پلیس راهور مردانه ایستاده‌اند و اجازه پیشروی به متجاوزان را نمی‌دهند. کم کم صدای تیر هم به گوش می‌آید. آشوبگران که دیگر کم آورده‌اند از سلاح هم استفاده می‌کنند.

بوی باروت در فضای شهر می‌پیچد. اغتشاشگران دست بردار نیستند. می‌خواهند هر طور شده از ساختمان بالا رفته و به داخل مقر نفوذ کنند... دوستان شان در پایین ساختمان بی تاب تسخیر محل هستند. یادشان رفته که اینان مامورند؛ همام مامورانی که برای تسهیل در تردد خودروها، سرما و گرما روز و شب نمی‌شناسند؛ حالا آمده‌اند که مزدشان را بر کف دستشان گذاشته و از آنها قدردانی‌ کنند؟!

تجاوز و تهاجم ادامه دارد... مثل مور و ملخ مقر اصلی را محاصره کرده‌اند. حملات یکطرفه است. این روند ادامه دارد تا اینکه نوری خیره کننده صحنه را در برمی‌گیرد. اینقدر سرو صدا داشتند که متوجه حضور و رسیدن ماموران یگان ویژه نشده اند. ماموران با خودروها حلقه‌ای به دورشان  می‌کشند. در یک آن مسیر قصه عوض می شود؛ اغتشاشگران وسط می مانند؛ یکطرفشان مقر پلیس است و طرف دیگرشان مردان بلند بالای یگان ویژه؛ مجهز به نور و صوت و آب و گاز! نفس‌ ها شان به شماره می‌افتد و وا می مانند از هرچه نقشه و حمله و تخریب و تسخیر. همان دم از روی صحنه جمع می شوند.‌ ‌

پرده ششم: ‌

‌ بلند بالاست. حدودا 30 و چند ساله. مامور یگان ویژه ناجاست؛ برایمان از آن روز می‌گوید و از دستگیر شدگان: در جمع افرادی که در بحبوحه اغتشاشات دستگیر کرده بودیم پسرک جوانی بود که پشت لبش هنوز سبز نشده بود! وقتی او را گرفتیم در وسایلش کوکتل مولوتوف داشت. شستشوی مغزی‌اش داده بودند. در سر سودای مهاجرت و پناهندگی داشت. بلندپروازی‌اش را دیده و فهمیده بودند که گولش زده و فریبش داده بودن که برایت فلان و بهمان می کنیم.

حرفمان هنوز تمام نشده که ایرج لنگ لنگان به سمت ما می‌آید. او هم مامور یگان ویژه است. می‌پرسم پاهایتان چه شده؟ می‌گوید یادگار غائله بنزینی است. با سرامیک به ساق پایم کوبیدند. می‌پرسم درمان کرده‌اید؟ می‌گوید: یک ضربه که دیگر این حرف‌ها را ندارد.اگر قرار به درمان بود که دیگر یگان ویژه نبودیم. سوژه دوستان همرزمش شده.

یکی از آن طرف می گوید: خانم؛ کتک خورش ملس است. اصلا از هر معرکه ای یادگاری برداشته.برای خودش موزه ای تشکیل داده. آیینه تمام نمای یگان ویژه در ماموریت هاست! دندایش را در کوی دانشگاه شکاندند، آن جای تیزی و بخیه روی صورتش یادگار 96 است... ایرج به قصه پردازی دوستانش پایان می دهد و می گوید: با آن حجم سنگ و چوب و چماقی که اغتشاشگران بر سر و سینه و دست و پای بچه ها نواختند اگر قرار بر بستری و درمان بود که باید شهر را دو دستی تقدیم‌ نامردمان می‌کردیم!

من که وضعیتم خوب است اگر یکی از درجه‌داران‌مان را می دیدید که با دست شکسته‌ باد کرده هنوز در صحنه بود چه می گفتید؟ تازه اغتشاران که می‌دیدند دستش را با چفیه به گردنش بسته، نامردان چند نفری به سمتش حمله کرده و آنقدر بر دستش سنگ و چماق زدند که ساق دستش خرد و خمیر شد!

پرده آخر:

صادقیه تا تهرانپارس، باقری، زین‌الدین، همت، حکیم، تهرانسر، شهریار، اندیشه، فردیس، کرج، بهارستان، اکبرآباد، سه راه آدران، شیراز، اهواز، اصفهان و جای جای مملکت را در 48 ساعت سروسامان دادند. سنگ خوردند، تیزی را به جان خریدند و در "ماهشهر" جان هم دادند اما خم به ابرو نیاوردند.

اگرچه با تکه‌های سنگ سرهایشان را شکافتند و خون بر سر و صورتشان جاری کردند اما با گوشه انگشت، خون را به کناری زدند! نگذاشتند چشم‌هایشان بسته شود. با تمام قوا با تمام وجود و با تمام جانشان به جنگ با خصم و سیاهی رفتند.

ساعت ها چشم بر روی چشم نگذاشتند تا نکند کسی بیاید و ارامش مردمانشان را سلب کند. لحظه‌ای بر پا ننشستند؛ حتی لباس‌هایشان را از روی زخم‌ها برنداشتند تا نکند لحظه‌ای دلشان بلرزد و وقت را برای درمان هدر دهند. با اقتدار، مردانه و بی محابا ایستادند برپا. حتی در آن لحظه که سطل‌های فلزی زباله را از بالای پل بر سرشان ریختند.

حتی آن زمان که به صلابه کشیدنشان! ترجیح دادند که تیر خوردند و جان دهند و دم نزنند. بدون اسلحه با تکیه بر خدا و قدرت بدنی بالای خود پا به میدان گذاشته و با عملیات روانی، صوت و نور و آب و گاز خصم و سیاهی را متوقف کرده و به جنگ نامردی پایان دادند. اینها صفت مجاهدان فی سبیل‌الله است.

همان مردان ناجایی را می گویم .مردان یگان ویژه را. همان‌هایی که بدنشان را آماج سنگ و تیر و قمه و بغض و کینه دشمن قرار دادند تا از حریم امنیت دفاع کنند. دست مریزاد بر مردان روزهای سخت ناجا. بر پلنگی پوشان یگان ویژه.

منبع: فارس
۰ نظر ۰۹ آذر ۹۸ ، ۱۱:۴۷
حسن حیدری

https://bayanbox.ir/view/3246325441289913131/3552042-460.jpg

۰ نظر ۰۸ آذر ۹۸ ، ۰۹:۱۸
حسن حیدری