گفتوگو با یکی از اعضای بریده (شما بخوانید نفوذی) منافقین در باره جنایات سران این فرقه؛
مریم رجوی میگفت «شما ۲۰ سال بعد مسعود را میشناسید»/ اعضای سازمان برای فرار از کمپ لحظهشماری میکنند/ دلایل ممانعت رجوی در خروج نیروهایش از عراق/ میانگین سن اعضای سازمان به ۶۰ سال رسیده است
گروه بینالملل رجانیوز - نادر کیانی: محمد رزاقی از اعضای قدیمی سازمان منافقین است. او ۲۳ سال از عمر خود را در کمپهای این گروهک تروریستی سپری کرده است که به گفته خودش، ۲۳ سال از جوانی و عمر بیبازگشت خود را فدای سیاستهای عوامفریبانه و ضد مردمی مریم و مسعود رجوی کرده است. وی در حال حاضر در یکی از کشورهای اروپایی سکونت دارد. وضعیت گروهک تروریستی منافقین، سیاستهای مریم رجوی، حسین ابریشمچی، وضعیت حال حاضر اعضای منافقین در کمپ لیبرتی قبل و بعد از حملات موشکی مهمترین محورهای این گفتوگو بود.
در ادامه مشروح گفتوگوی رجانیوز را با عضو بریده گروهک منافقین از نظر میگذرانید:
در ابتدا از وضعیت خود در طول مدت زمانی که در این گروهک فعال بودید بگویید.
من ۲۰ سال در تشکیلات علنی این فرقه بودم. چهار سال هم در زندان آمریکائیها در عراق! در ضمن به خاطر مخالفت با سیاستهای رجوی همراه ۵۰۰ نفر در زندان اردوگاه اشرف بودم. ۱۸ سال در تشکیلات بودم، چهار سال هم در زندان ساخته رجوی و آمریکائیها برای جدا شدهها از فرقه رجوی بودم.
چه سالی جدا شدید؟
سال ۱۳۸۴ از این گروه جدا شدم. تا اوایل ۸۸ هم در زندان آمریکاییها بودم، به همراه ۷۰۰ نفری که از سازمان جدا شده بودیم.
گفته میشود رجوی تعمداً اعضایش را از لیبرتی خارج نمیکند تا به هدفش یعنی پروژه «کشتهسازی» برسد؟
بله، موافقم. به موضوع خوبی اشاره کردید؛ خواسته رجوی و مریم قجر همیشه ریخته شدن خون اعضایشان بوده است تا از آنها برای خود خوراک تبلیغاتی درست کنند. از خمپارهباران شدن هم بدشان نمیآمد تا چند نفرشان کشته شود. چرا که روشی است برای خلاص شدن از دست اعضائی که روی دستشان باد کرده است. همین الان میانگین سنی اعضای سازمان ۵۰ تا ۶۰ به بالا است.
حسین ابریشمچی را میشناختید؟
بله حسین ابریشمچی زندانبان و شکنجهگر معروفی در این سازمان بود. در زمان پیروزی انقلاب نفوذی سازمان بود و در زمان بنی صدر، در گنبد به عنوان فرماندار منصوب میشود و سعی میکند درگیریهایی را به وجود بیاورد که خط سازمان بوده است. در تهران هم جزو ربایندگان ۳ نفری بوده که به عنوان کمیتهچی آنها را شکنجه میکنند. اگر فیلمهای قبلی این فرد را دیده باشید، خودتان واقعیت را متوجه خواهید شد. این جنایت در تهران و در خانه امن سازمان توسط همین حسین ابریشمچی صورت گرفته بود.
تا حدودی در جریان جنایاتش هستم.
ما که ۲۳ سال در درون تشکیلات بودیم تازه یکدهم هم این مافیا را نشناخته بودیم. مریم قجر همیشه در نشستها میگفت: «شما مسعود را ۲۰ سال بعد خواهید شناخت.» راست هم میگفت، بعد از ۲۰ سال فهمیدیم چه جنایتکار وطنفروشی بوده است.
نظر شما در مورد این ادعای مریم رجوی که دانشجویان برای او اهمیت خاصی دارند و روی آنها حساب ویژهای باز کرده چیست؟
سایت سازمان برای ۱۶ آذر که روز دانشجو نامگذاری شده است، یک فراخوان اعتراض یک هفتهای را صادر کرده بود و در این فراخوان از انجمنها و دانشجویان موهوم که وجود خارجی ندارند، نقلقول کرده بود که گویا با فراخوان فرقه رجوی یک هفته در حمایت از این فرقه جنایتکار و ارتش دستساز رجوی -که آنهم وجود خارجی ندارد و فقط در خیالات ابلهانه و سران فرقه وجود دارد- به اعتراض خواهند پرداخت!
رجوی سعی میکند به مناسبتهای مختلف با صدور پیامهائی که هیچ ایرانی با شرافت به آن اهمیت نمیدهد برای خود کلاه نمدی بسازد. رجوی با سوء استفاده از روز دانشجو به دادن اطلاعیههای دروغین رو آورده و با شیادی میخواهد وانمود کند که سری در میان دانشجوها دارد. اما باید به رجوی گفت: بفرما این میدان! اگر توانستید از میان ۵ میلیون دانشجو، ۵۰ نفر را در یکجا جمع کنی تا از تو حمایت کنند، آنوقت میتوانی ادعا داشته باشی. مطمئن هستم ملت ایران و به طور خاص دانشجویان و فرهنگیان و جامعه روشنفکر ایران چه در داخل و یا خارج از ایران، مثل همیشه به یاوهگوئیهای رجوی داعشی اهمیتی نخواهند داد، حتی درون خانه و اتاقهای خود به عنوان حمایت از فرقه رجوی یک دقیقه هم به حالت اعتراض نخواهند ایستاد، چه برسد به اینکه بخواهند به پیروی از اطلاعیههای رجوی یک هفته اعتراض کنند.
به طور حتم ملت ایران و علیالخصوص قشر دانشجو و روشنفکر ایرانی هیچوقت وطنفروشی، خیانت، جنایت و خودفروشی رجوی را به سرویسهای اطلاعاتی مثل موساد و شیوخ مرتجع عرب فراموش نکرده و نخواهند کرد.
پس نتیجه اینکه رجوی هیچوقت به فکر دانشجو نبوده، بلکه به فکر استفاده تبلیغاتی و سیاسی از نام ۱۶ آذر و روز دانشجو است.
در خصوص وضعیت داخلی کمپ و جو غالب بر اعضای مجاهدین و ترس و هراس از حملات موشکی صحبت کنید.
پاسخ این سئوال را باید در دو بخش بدهم. بخش اول مربوط به قبل از حمله موشکی به کمپ لیبرتی بود که در آن حمله روند خروج اعضاء فرقه به سمت آلبانی شتاب گرفته و در حدود بیش از ۲۰۰ نفر به آلبانی منتقل شده بودند. البته در بین اعضائی که در کمپ لیبرتی ماندهاند، بین سران فرقه و اعضاء درگیریهای لفظی و نارضایتی اعضاء به خاطر اینکه اسمشان در لیست خروج نبوده زیاد شده بود.
طبعاً خیلی از اعضای نگونبخت، خواهان این هستند که از عراق ناامن و زندگی در کمپ خلاص شوند و خبرهای مؤثقی رسیده بود که این اعضا برای خروج از عراق روزشماری میکنند، حتی بعضیها آنقدر ناامید شدهاند که به صورت علنی و باحسرت، بحث خروج از عراق را مطرح میکنند و یا اینکه دنبال این هستند یک اتفاقی بیفتد تا کشته شوند و از این زندگی خلاص شوند.
اما سران فرقه، با برخوردهای شدید و برگزاری نشستهای مختلف به سرکوب افراد پرداختهاند و هرکس بصورت علنی خواهان قرار گرفتن در لیست خروج باشد، بعنوان بریده تحت برخورد قرار میگیرد.
اما طبق آخرین خبرهایی که از درون کمپ لیبرتی بعد از حمله موشکی مشکوک به کمپ لیبرتی و کشته شدن ۲۳ نفر از اعضای نگون بخت رسیده، ناامیدی در بین اعضای فرقه به صورت بارز رو شده است، به صورتی که بعد از حمله موشکی، دو عضو فرقه از فرصت پیشآمده استفاده کرده و اقدام به فرار میکنند.
دلیل ممانعت رجوی از خروج و ممانعت اعضا از حضور در عراق چیست؟
ممانعت رجوی از خروج اعضاء، چندین علت دارد که هر کدام از علتها به هم ربط دارد. دلیل اول اینکه رجوی بهتر از هرکس میداند، خروج اعضا از عراق، یعنی «پایان یک استراتژی غلط» و «قبول شکست»، یعنی ورود به عراق و درست کردن ارتش با کمک صدام بنام ارتش آزادیبخش اشتباه بود. با اینکه بعد از سرنگونی صدام ملعون، ارتش دستساز رجوی هم خلع سلاح شد، ولی رجوی در اوج شیادی باز مدعی است در عراق ارتش آزادیبخش دارد!
پس خروج اعضاء فرقه از عراق یعنی قبول شکست استراتژی جنگ مسلحانه؟
البته در عالم واقعی، رجوی شکست خورده است، اما برای اینکه به شکست اعتراف نکند، باز هم دم از ارتش نداشته میزند.
دلیل دوم اینکه رجوی با وطنفروشی، جاسوسی، جنایت و... قبلاً توسط صدام حمایت مالی و تسلیحاتی میشد. رجوی بعد از سقوط صدام -ارباب سابقش- به دنبال ارباب جدید بود و برای آمریکائیها و سرویسهای اطلاعاتی بدنام مثل «موساد» و «شیوخ مرتجع عرب» نوکری میکرد و برای اینکه وانمود کند میتواند به عنوان مزدور کامل در خدمت آنها باشد، نیاز دارد که افرادش را در درون تشکیلات با هزار بهانه و شیادی نگه دارد.
حتی مریم قجر در شوهائی که در اروپا برگزار میکرد، مدام خواهان بکارگیری اعضای فرقه، مثل مزدوران و تروریستهای سوریه در ایران بود. البته ناگفته نماند که میانگین سن اعضای فرقه رجوی از ۵۵ سال بیشتر است و سرویسهای اطلاعاتی یا کشورهایی که با مردم ایران دشمنی دارند، از اینها فقط به عنوان «لولوخرخره» استفاده میکنند، وگرنه اعضای فرقه، به خاطر پیری و مریضیهای گوناگون و بر اثر بیگاریهایی که در طول مدت اقامت در کمپهای اهدائی صدام به ایران داشتند، حتی قدرت جابجایی خود را ندارند، چه برسد به اینکه قدرت جنگیدن داشته باشند.
علت سوم هم اینکه رجوی میخواهد از زنده و مرده این افراد برای خود خوراک تبلیغاتی درست کند. تا وقتی زنده هستند، به عنوان نیرو و کادر تشکیلاتی مورد استفاده قرار میگیرند و اگر بر اثر بیماری هم بمیرند باز رجوی مدعی میشود که اعضایش در کمپ به خاطر نداشتن امکانات پزشکی میمیرند! همه میدانیم که عراق کشور امنی برای خود عراقیها هم نیست؛ در یکسوم خاک عراق جنگ با تروریستهای داعشی و پسماندههای حزب بعث جریان دارد و هر لحظه امکان اینکه کمپ لیبرتی هم در زیر آتش قرار بگیرد وجود دارد. رجوی از کشته شدن اعضا در این حوادث خوراک تبلیعاتی برای خود درست میکند، تا با سوءاستفاده از کشتهشدن اعضای نگون بخت مظلومنمائی کند.
در توضیح دلیل چهارم ممانعت رجوی از خروج اعضا از عراق هم باید بگویم از آنجایی که اعضای فرقه، نزدیک به ۳۰ سال است که با دنیای بیرون ارتباط ندارند و با قوانین فرقهگرایانه خاص در یک محیط بسته زندگی میکنند، رجوی ترس و وحشت عجیبی از ارتباط اعضا با دنیای بیرون دارد.
رجوی بهتر از همه میداند در صورتیکه اعضا با دنیای بیرون ارتباط برقرار کنند متوجه خواهند شد چقدر از افراد جامعه عقب ماندهترند. اعضای فرقه نه امکان زندگی عادی دارند، نه امکان ازدواج و نه امکان ارتباط از طریق تلفن و سایر وسایل ارتباطی و نه امکان ملاقات با خانواده و نه امکان تحصیل و آشنایی با علوم امروزه.
رجوی میترسد با جدا شدن اعضا و افشای جنایات رجوی در حق مردم ایران و حتی مردم عراق، ماهیت جنایتکارانه و مناسبات فرقهگرایانهاش فاش شود؛ در نتیجه رجوی و دیگر سران فرقه، هر چقدر که میتوانند از خروج اعضا به هر شکل ممکن ممانعت میکنند.
در بمباران کمپ لیبرتی چرا میگویید «نگوئید کشته شدند؛ بگوئید رجوی به کشتن داد؟»
فرقه رجوی جنایتکار با دو هدف مشخص دست به این سناریوی خونین زده است. هدف اول به خاطر «جلوگیری از حضورخانوادهها در پشت دیوارهای لیبرتی که خواهان ملاقات با عزیزان خود بودند». رجوی با اجرائی کردن این سناریوی خونین میخواهد جلوی حضور خانوادهها در پشت دیوارهای لیبرتی را بگیرد و با این ادعاهای سخیفانه خود که اینها پدران و مادران پیر وزارت اطلاعاتی و نیروهای سپاه قدس هستند، اعتراضات را بخواباند.
هدف دوم، بر اساس خبرهای رسیده از درون فرقه رجوی بعد از خروج نزدیک به ۱۵۰ عضو این فرقه در دو ماه گذشته از عراق به سوی آلبانی، درون تشکیلات اکثر اعضای باقیمانده در لیبرتی سر اینکه چرا آنها در لیست خروج از عراق نبودهاند، با سران فرقه مشکل داشتند.
بنابراین شخص رجوی جنایتکار و مریم قجر برای خاموش کردن اعتراضات اعضا به یک سناریوی خونین نیاز فوری داشتند، تا آنهایی که در عراق در اسارت سران فرقه رجوی بودند، توان اعتراض نداشته باشند که در نهایت همین سناریو عملی شد.
مریم قجر و شورای رجوی، طی اطلاعیههائی مدعی شده بودند، موشکهای شلیکشده به کمپ لیبرتی، موشکهای ۱۲۲میلیمتری کاتیوشا و همچنین موشکهایی که از روی مدل موشکهای ان.بی۲۴ روسی ساخته شده است و رژیم بر آن نام فلق گذاشته است، در شمار موشکهای شلیک شده به کمپ لیبرتی هستند. چه کسی میتواند در هوا آنهم در شب نوع موشک و کشور سازنده موشک را مشخص کند؟ چرا این موشکها فقط به محل استقرار اعضای نگونبخت اصابت میکند و هیچوقت در آن محدوده کوچک به مقر سران فرقه که کنترل اعضای اسیر را در درست دارند اصابت نمیکند؟! آیا بر روی موشکهای شلیکشده نوشته شده "مخصوص اعضای فرقه رجوی!؟" و یا در حافظه موشکها نام نامبارک عباس داوری معروف به جاسوسالدوله، احمد واقف، زهره اخیانی و دیگر سران فرقه ثبت شده تا به محل استقرار آنها اصابت نکند؟
بنا بر خبرهائی که در سایتهای مختلف خبری هم پخش شده، ۲۳ عضو در اثر این حمله موشکی کشته شدهاند که درمیان لیست کشتهشدهها یک زندانبان و شکنجهگر سابق فرقه رجوی بنام حسین ابریشمچی معروف به حسین ابر دیده میشود.
به نظر، تاریخ مصرف این شکنجهگر برای رجوی تمام شده بود و میبایست برای سناریوی خونین رجوی جنایتکار، قربانی میشدند تا ادعاهای مریم قجر که گویا عوامل حکومت ایران به لیبرتی موشک شلیک کردهاند رنگ و بوی واقعی به خود بگیرد.
اما با مشاهده واقعیتها میتوان گفت سناریو شلیک موشک به لیبرتی در عراق توسط مریم قجر و ابریشمچی طرحریزی میشود و توسط افراد و دار و دسته جنایتکاران فراری مثل طارق الهاشمی و پسماندههای حزب بعث اجرا میشود تا رجوی بتواند با کشتن اعضا چند صباحی با آویزان کردن قاب عکس این کشتهها بر روی دیوارهای ویلای «اور سوراواز» برای دستگاه تبلیغاتی کودنش خوراک تبلیغاتی درست کند و در داخل تشکیلات هم هر عضوی اعتراض کرد به بهانه کشته شدن اعضا سرکوب شود.
در باره حسین ابریشمچی صحبت کنید. چه وقت به سازمان آمد و چه جنایاتی مرتکب شد؟
حسین ابریشمچی در سال ۱۳۶۰ یکی از مسئولین بخش اطلاعات سازمان شد. بعد از فاز نظامی که درگیریهای نظامی با جمهوری اسلامی روز به روز شدت مییافت و خانههای تیمی سازمان پی در پی لو میرفت و بسیاری از اعضا و هواداران دستگیر و اعدام شده بودند، خانه موسی خیابانی در زعفرانیه در بهمن ۶۰ لو رفت که ضربه بزرگی به سازمان خورد و راه را برای قدرت انحصاری رجوی باز کرد.
حسین ابریشمچی یکی ازطراحان و فرماندهان طرح «مهندسی» در تهران بود. براساس این طرح در اوایل ۶۱، طی عملیات مسلحانه مختلفی سه پاسدار کمیتههای ضد ترور و یک کفاش و یک معلم (با قیافه پاسداری) را ربودند و در یکی از خانههای تیمی که از قبل به عنوان زندان و شکنجهگاه تبدیل کرده بودند، انتقال دادند. مرداد ۶۱ این پایگاه در خیابان بهار تهران قرار داشت. تعدادی از افراد سازمان افراد ربوده شده را به شدت مورد شکنجه خود قرار داده بودند تا اطلاعات مربوط به لو رفتن خانههای تیمی سازمان را بدست آورند.
بر اساس اعتراف اعضای دستیگر شده سازمان، این افراد برای اعترافگیری از روشهایی همچون شلاق زدن با کابل، سوزاندن با آب جوش، کشیدن دندانها با انبردست، سوزاندن بدن با اتو، بریدن گوشها و بینی، سوزاندن آلت تناسلی مردان با سیخ داغ، کندن پوست سر و صورت، بیرون آوردن چشمها و شیوههای دیگر استفاده شده بود. بعضی از قربانیان را در باغ فیض زنده به گور کرده بودند. درون سازمان مجاهدین با مسئله شکنجه پاسداران برخورد و نقد جدی نشد.
شکنجه مخالفان رجوی هم در سالهای بعد به صورت سازمانیافته و رسمی شد و مسئولین از گفتن نام علنی آن هم ابایی نداشتند. حسین ابریشمچی یکی از فرماندهان عملیاتی در عملیات فروغ جاویدان بود. بعد از شکست نظامی سازمان در جریان فروغ جاویدان و ریزش نیروها و آتشبس ایران و عراق، مسعود رجوی که نمیتوانست سئوالات منتقدان را به راحتی در نشستها پاسخ بدهد، منتقدان سیاستهای خود را زندانی میکرد.
حسین ابریشمچی که به عنوان عضو شورای ملی مقاومت منصوب شده از سوی مسعود رجوی بود به عنوان فرمانده «کاظم» مسئول لشگر صد نفرهای شد که قرار بود جماران را تصرف کنند.
در پروسه زندانهای سال ۱۳۷۳ در قرارگاه اشرف، حسین ابریشمچی یکی از بازجویان و شکنجهگران آن پروسه بود. دست وی در خون اعضایی که مخالف و یا منتقد سیاستهای رجوی و وابستگی سازمان به صدام بودند، آغشته بود. ابریشمچی در جریان سرکوب مردم کرد و شیعه عراق در جربان قیام علیه صدام هم مشارکت داشت.
در پایان اگر نکته خاصی باقی مانده است بفرمایید.
من هم از اینکه به من اجازه دادید حرفهایم را به مردم بزنم ممنونم. امیدوارم مردم بیشتر با پشت پرده واقعیتهای این فرقه آشنا شده باشند.