مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل
همسر سیدمحسن موسوی: وظیفه داریم که به برگشت 4 دیپلمات امیدوار باشیم
همسر سیدمحسن موسوی:
تا زمانی که خلاف آن ثابت نشده است، وظیفه داریم که این حالت امیدواری به برگشت آنها را داشته باشیم. غیر از این نمیتواند باشد
به گزارش مشرق، 34 سال پیش در 14 تیرماه سال 61،چهار دیپلمات ایرانی به نامهای سیدمحسن موسوی (کاردار سفارت ایران در لبنان)، تقی رستگار (کارمند سفارت)، کاظم اخوان (خبرنگار و عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی) و احمد متوسلیان (فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله در دفاع مقدس) هنگام ورود به لبنان توسط فالانژیستها ربوده و به رژیم صهیونیستی تحویل داده شدند.
از آن زمان تاکنون اخبار ضد و نقیضی در مورد اسارت آنها در زندانهای رژیم غاصب و حتی شهادتشان مطرح شده که به گفته همسر سید محسن موسوی همه شواهد دال بر زنده بودن آنها در زندانهای رژیم صهیونیستی است.
روزنامه رسالت نوشت: در گفتگو با مریم مجتهدزاده لاریجانی ، همسر و همرزم سیدمحسن موسوی در مورد آخرین اخبار از وضعیت چهار دیپلمات و "بایدهای" امروز برای آزادسازی این اسرا سوال کردیم و از وی درخواست کردیم که از آخرین مکالماتش با سیدمحسن موسوی و آخرین روز دیدارشان برایمان بگوید.
وی به جملاتی که در آخرین نامه همسرش به او اشاره کرد که در آن سیدمحسن موسوی گفته بود: "سرنوشتی برای من اتفاق میافتد که معلوم نیست چیست. نه معلوم است که زندهام و نه معلوم است که شهیدم. تا همیشه زنده باشم." اتفاقی که دقیقا رخ داد!
![هرکس خبری از زندهبودن دیپلماتهای ایرانی داده، ترور شده است! هرکس خبری از زندهبودن دیپلماتهای ایرانی داده، ترور شده است!](http://cdn.mashreghnews.ir/files/fa/news/1395/4/10/1722794_627.jpg)
رئیس سابق مرکز امور زنان و خانواده همچنین از 9 بار ترور سیدمحسن موسوی قبل از اسارت و اصابت نکردن گلولههایی که به سمت او شلیک شده بود گفت و اظهار داشت: ایشان هر بار ارادهاش راسختر میشد و میگفت: "به حقانیت راهی که میروم (هرلحظه) بیشتر ایمان میآورم (چون) احساس میکنم که وجودم مفید است که دشمن میخواهد من را از صحنه خارج کند."
وی تصریح کرد که آخرین اخبار حاکی از این است که دیپلماتهای ایرانی زندهاند و در زندانهای رژیم صهیونیستی نگهداری میشوند. تاکنون هر شخصی دلایلی برای زنده بودن آنها ارائه نموده، بلافاصله بعد از آن ترور شده است! مجتهدزاده همچنین خواستار پیگیری جدی موضوع توسط مسئولین در مجامع بین المللی شد و از مردم خواست که برای آزادی آنها دعا کنند.
وی گفت: دشمن نباید فکر کند که ما به سادگی از گروگانگیری و زندانی کردن اتباعمان میگذریم! همسر سیدمحسن موسوی گفت: او فقط یک همسر برای من نبود، یک معلم، یک استاد و همه چیز برای من بود.
ابتدا در مورد نحوه ربوده شدن همسرتان سیدمحسن موسوی در سال 61 در لبنان برایمان بگویید؟
سیدمحسن موسوی کاردار جمهوری اسلامی ایران در سال 1361 در لبنان به همراه سه دیپلمات دیگر ربوده شد و به اسارت نیروهای فالانژ درآمد. از همان سال یکسری اخبار و اطلاعات داریم مبنی بر اینکه بازجوهای آنها در بدو اسارت، اسرائیلی و از رژیم صهیونیستی آمده بودند. بعد هم شواهد و دلایل دیگر نشان میدهد که آنها را تحویل رژیم صهیونیستی دادهاند.
آخرین اقداماتی که برای آزادی دیپلماتهای ایرانی ربوده شده توسط وزارت امور خارجه صورت گرفته، چیست؟
قبلا کمیتهای برای پیگیری موضوع تشکیل شده بود. زمانی که شهید رکنآبادی سفیر لبنان بود، این کمیته فعال شد، فراخوانی داده بودند. یکسری افرادی که آنها را در زندانهای رژیم صهیونیستی دیده بودند، در دادگاهی صحبتهایشان تایید شد تا بعدا بتوانند از آن در مجامع بینالمللی استفاده کنند. نامهای هم به "بان کی مون" نوشته شد و پروندهای در سازمان ملل برای پیگیری باز شد. یک کمیته حقوقی هم تشکیل شد تا قضیه را به طور جدی پیگیری کند. همیشه مسئله چهار دیپلمات ربوده شده مورد پیگیری بوده است. الان هم سفارت جمهوری اسلامی ایران در لبنان، پیگیریهایی دارد. همه به این موضوع اهتمام جدی دارند. رژیم صهیونیستی به هیچ قانونی پایبند نیست و هیچ تعهدی را در قبال انسانها به عهده نمیگیرد. متاسفانه سازمانهای بینالمللی هم استاندارد دوگانهای در قبال دیپلماتهای ما داشتند. ما میبینیم زمانی که در لبنان یکسری از افراد به اسارت گرفته میشوند، تمام مجامع بینالمللی وارد قضیه میشوند و تلاش میکنند که معمولا هم منجر به آزادی گروگانها میشود اما عزیزان ما با اینکه اولین قربانیان گروگانگیری در لبنان بودند، متاسفانه بعد از 34 سال هیچ سازمان و گروهی از مجامع بین المللی به طور جدی در این موضوع وارد نشده است.
آخرین خبر این است که آنها زندهاند؟!
بله، آخرین خبر این است که دیپلماتهای ایرانی زندهاند و در زندانهای رژیم صهیونیستی نگهداری میشوند. تاکنون هر شخصی که دلایلی برای زنده بودن آنها ارائه نموده، بلافاصله بعد از آن، ترور شده است! ما ملاقاتی با "ایلی حبیقه" داشتیم که رهبر فالانژهای لبنان در زمان اسارت دیپلماتها بوده است. او گفت: آنها زنده هستند و در یک زندانی به نام "عتلیت" نگهداری میشوند. اگر شما از آن زندان بازدید کنید، آثاری که روی دیوار کنده شده به شما حقایقی را نشان میدهد. پسرم رفت و داخل آن زندان شد. البته زندان متروکه شده بود. یک کلمه یازهرا بر دیوار بود که "ها" زهرا مدل فارسی و ایرانی نوشته شده بود. معلوم بود که یک ایرانی آن را نوشته است. بعد از آن "ایلی حبیقه" کشته شد!
"احمد حبیبالله" فلسطینی بود که مسئول حقوق بشر در سرزمینهای اشغالی بود، او هم مطرح کرد که چهار دیپلمات ایرانی زنده هستند و در زندان "عتلیت" نگهداری میشوند. او هم در یک تصادف کشته شد.
خیلی از افراد گفتهاند که آنها را در زندانها دیدهاند. آمریکاییها در جریان آزادسازی گروگانهای غربی طی گزارشی که به ایران داده بودند، نوشتند: میگویند که اینها کشته شدهاند ولی در مورد زمان کشته شدن تناقضهایی وجود دارد. یک گزارشی داریم که همان روز کشته شدهاند، گزارش دیگری حاکی از آن است که دو سال بعد کشته شدند و گزارشی هست که نشان میدهد چهار سال بعد به شهادت رسیدند. این موضوع نشان میدهد که آنها در حال سناریوسازی هستند! وقتی تناقض مطرح میشود یعنی قصد در پنهان کردن حقایق هست. وقتی که با "سمیر جعجع" دیداری داشتیم گفت: آنها را همان روز کشتند. بعد گفت: "آنها آدمهای با شخصیتی بودند، هر روز دعاهایی میخواندند که منتسب به امامان شیعه بود." (سیدمحسن موسوی هر روز دعای توسل میخواند) بعد گفتند: آنها را کشتهاند و در چاهی انداختهاند. گفتیم: اگر در چاه هم باشند میتوان از بقایا و "دی ان ای" تشخیص داد! بعد گفتند: اصلا در بیابان بوده است! کاملا مشخص است که آنها زنده هستند. هر دفعه به شکل متفاوتی مسئله را بیان میکنند که دلالت بر این دارد که دیپلماتها زنده هستند.
خواستهشان چیست که در طی 34 سال قصد پنهان سازی حقیقت را دارند و ضد و نقیضگویی میکنند؟
هواپیمای یک اسرائیلی به نام "ران آراد" در حال بمباران مناطق لبنان ساقط میشود و آنها دنبال این هستند که چهار دیپلمات ما را با او معاوضه کنند! اولا ماهیت آنها کاملا متفاوت است. او فردی بوده در حال بمباران مناطق لبنان و اینها چهار دیپلماتی بودند که برای کمک به مردم لبنان رفته بودند. همسر من هم که ماموریت داشته و مسئول سفارت ایران بوده است. بین اینها فرق خیلی زیادی است. از سوی دیگر هیچکس از او خبری ندارد! اینکه او را در مقابل این چهار دیپلمات قرار میدهند، دلیل بر این است که آنها یک برگ برندهای را به عنوان چهار دیپلمات زنده در زندانهای خودشان دارند که بحث معاوضه را مطرح میکنند. این در حالی است که هیچ اطلاعی هم از "ران آراد" در اختیار نیست که بخواهد معاوضهای بشود! یک فردی هم که آمد ادعا کرد که در زندانهای رژیم صهیونیستی مسئول دادن غذا بوده، مطرح کرد که افرادی را دیده است و وقتی پلیس لبنان یکسری عکس به او نشان داد، عکس سیدمحسن موسوی را نشان داده و گفته که میآید و از او غذا میگیرد. از این موارد زیاد است. البته هر نوع فعالیتی هم انجام میشود ولی من نمیدانم که چرا به نتیجهای نمیرسد! شاید اوایل که آنها را گرفته بودند باید قضیه به شکل جدی پیگیری میشد، شاید آن موقع کوتاهیهایی واقع شده که سرنوشت اینها را با پردهای از ابهام مواجه کرده است.
به نظر شما بهترین کار در این زمینه چیست و چه پیشنهادی دارید؟
بهترین کار فعال نگهداشتن موضوع است. رژیم غاصب فکر نکند که این موضوع مورد فراموشی واقع شده است. چون وقتی مورد فراموشی واقع بشود، طبیعی است که اگر تا حالا آنها را زنده نگه داشته باشند، اهمیتش را از دست میدهد!
راهی که آنها رفتند مقدس بوده و آنها آگاهانه در این راه قدم برداشتند. این طور نبوده که راهی را میرفتند و تصادفا به دست دشمن اسیر شدند، این طور نیست! آنها آگاهانه میدانستند که احتمال اسارت و شهادت برایشان وجود دارد ولی بنابر ضرورت و احساس تکلیفی که میکردند، در این مسیر گام برداشتند. تاکنون، نه جنازهای و نه جسدی نبوده است. حتی خبری هم که در مورد شهادت آنها میدهند سراسر تناقض و تضاد است پس معلوم است که ساختگی است. ما وظیفه داریم تا زمانی که اجساد مطهرشان برنگشته، قضیه آنها را پیگیری کنیم. تمام دستگاه های سیاسی، تبلیغی در این خصوص تکلیف دارند. اینها تنها افرادی هستند که در دست رژیم صهیونیستی اسیر هستند. آنها نماد مبارزه با رژیم صهیونیستی هستند، به هر حال باید وضعیتشان روشن بشود! همه باید روحیه مطالبهگری در مورد آنها را در همه مجامع بینالمللی داشته باشند! هر جایی سخنرانی میشود باید این مسئله را به عنوان موضوعی که مورد مطالبه مردم و نظام است، مطرح کنند و همیشه به عنوان یک مطلب دسته اول باشد. به نظر من، این قضیه ملی است، من این مطلب را به عنوان یک "همسر" نمیگویم. وقتی که روز آزادسازی خرمشهر (سوم خردادماه) وزیر محترم دفاع مطرح کرد که دیپلماتها زنده هستند و آقای رضایی هم بر این مطلب تاکید کرد، دیدیم که در شبکههای مجازی مردم برای آزادی آنهاد دعا کردند و کامنت گذاشتند و ابراز احساسات کردند. این مسئله نشان میدهد که مردم ایران برای قهرمانانشان ارزش قائل هستند. همین مطلب میتواند تاکیدی باشد که مسئولین به طور جدی موضوع را پیگیری کنند و در مجامع بین المللی مورد مطالبه قرار بدهند! نباید این مسئله فراموش بشود چون حائز اهمیت است. خواست ما هم این است که به آن به عنوان یک پروژه ملی نگاه کنند. آنها در راستای ماموریت و هدفشان رفتند. دشمن نباید فکر کند که ما به سادگی از گروگانگیری و زندانی کردن اتباعمان میگذریم!
آیا شما امیدی به دیدار آقای سیدمحسن موسوی دارید؟
همه شواهد و دلایل دال بر زنده بودن آنهاست. تا زمانی که خلاف آن ثابت نشده است، وظیفه داریم که این حالت امیدواری به برگشت آنها را داشته باشیم. غیر از این نمیتواند باشد. از مردم خوب کشورمان میخواهم که برای آزادی این عزیزان دعا کنند. زمانی، خدمت آیت الله بهجت رسیدیم و از ایشان خواستیم که برای روشن شدن وضعیت آنها دعا کنند، ایشان فرمودند: این ظرفی است که باید از دعا پر شود، هنوز از دعا پر نشده، زمانی که از دعا پر شود، انشاءالله آزاد خواهند شد. توصیهای هم به خواندن نماز جعفر طیار برای آزادی آنها داشتند. آن زمان یک گروهی راهاندازی شد و در نمایشگاه قرآن نیز افرادی برای خواندن نماز و دعا، جهت آزادی آنها داوطلب شدند. حقیقتاً اینها وظایفی است که داریم، لطفی نمیکنیم که میخواهیم منتظرشان بمانیم. این تکلیف است با تمام توان و تلاشمان حضور داریم.رژیم صهیونیستی یک رژیم غاصب است، به هیچ قواعدی پایبند نیست و هر کاری بخواهد انجام میدهد. باید بداند مردم نسبت به سرنوشت اتباعشان حساس هستند و همه مسئولین برای آزادی آنها تلاش میکنند. تلاش خانواده هم ویژه است. آنها باید علاوه بر وظیفه ملی، احساس عاطفه هم بکنند که موجب تلاش مضاعف شود. من امیدوارم که آنها برگردند. انشاءالله بتوانیم شرایطی را از نظر بین المللی ایجاد کنیم که منجر به آزادی آنها بشود.
آیا شما و آقای سیدمحسن موسوی همرزم هم بودید، از آن دوران بگویید؟
من 15 ساله بودم که خداوند توفیق آشنایی با ایشان را نصیبم کرد. ایشان مسیر زندگی من را عوض کرد. او فقط یک همسر برای من نبود، یک دوست، یک معلم، یک استاد و واقعا همه چیز برای من بود. در اوایل که سن کمتری داشتم من را گام به گام پیش میبرد. ما قبل از انقلاب، در کنار همدیگر مبارزه داشتیم. بعد از آن هم در لبنان، کنار هم بودیم. همسرم در لبنان 9 بار ترور شد که یک بار 90 گلوله به سمت ایشان شلیک شد. خود او میگفت: احساس میکردم دورم پردهای از آهن کشیده شده و گلولهها از کنار بینی و صورتم رد میشود. هیچکدام از گلولهها به ایشان اصابت نکرد! رادیو رژیم اشغالگر همان موقع اعلام کرده بود که کاردار سفارت ایران در لبنان مورد ترور قرار گرفت، ولی به طور معجزهآسایی جان سالم به در برد! از این موارد زیاد بود. ایشان هر بار ارادهاش راسختر میشد و میگفت: "به حقانیت راهی که میروم، بیشتر ایمان میآورم. احساس میکنم وجودم مفید است که دشمن می خواهد من را از صحنه خارج کند." من در این شرایط در کنار ایشان بودم.
در مورد آخرین دیدارتان با آقای سیدمحسن موسوی برایمان بگویید.
آخرین دیدار ما زمانی بود که برای مرخصی کوتاه به ایران آمده بود که رژیم صهیونیستی به بیروت حمله میکند. او مرخصیاش را نیمه تمام گذاشت و گفت که من باید بروم و تکلیفم رفتن است. قبل از انقلاب همیشه میگفت که من شهید میشوم، (چون آن زمان او را گرفته بودند و شکنجه سختی هم داده بودند) بعد از انقلاب به او گفتم: دیگر شهید نمیشوی! گفت: مگر دشمنان ما را رها میکنند! همیشه هم یادم است که این شعر را زمزمه میکرد: "ما زنده به آنیم که آرام نگیریم، موجیم که آسودگی ما عدم ماست."
روزی که میخواست به سمت بیروت برود به من زنگ زد و گفت: بیروت در محاصره کامل است، من دارم میروم، ولی نگران شما هستم. آن موقع پسرم یک سال و چهار ماهه بود. گفتم: باید بروی؟ گفت: بله تکلیف است باید بروم. گفتم: چرا نگران ما هستی ما هم خدایی داریم. گفت: مطمئن باشید اگر من نباشم، آقا امام زمان (عج) از شما محافظت میکند. گفتم: این مژده بسیار خوبی است فقط آن دنیا قول بده که ما را شفاعت میکنی! گفت: اینکه هست. در حال بگو و بخند با هم خداحافظی کردیم.
دو ساعت بعد رادیو رژیم صهیونیستی اعلام کرد که چهار نفر ایرانی را گرفتهاند و بعد از آن خبرهای ضد و نقیض شروع شد. فراز و فرود در سه، چهار سال اول زیاد بود. یک مدت میگفتند آنها زندهاند، بعد میگفتند: نه به شهات رسیدند. دوباره دو ماه بعد میگفتند که آنها زندهاند.
دوستان من به من گفتند: در چه وضعیتی هستی؟ زنده بودن و یا شهادت؟! هنوز هم پس از گذشت 34 سال این حالت و جود دارد. جالبه در آخرین نامهای که محسن برای من نوشته بود، گفته بود: دقیقا عین این کلمات: "مریم! سرنوشتی برای من است اتفاق میافتد که معلوم نیست، چیست، نه معلوم است که زندهام و نه معلوم است که شهیدم. تا همیشه زنده باشم." دقیقا عین این اتفاق افتاد. این آخرین حرفهایی بود که بین من و ایشان رد و بدل شد.
از آن زمان تاکنون اخبار ضد و نقیضی در مورد اسارت آنها در زندانهای رژیم غاصب و حتی شهادتشان مطرح شده که به گفته همسر سید محسن موسوی همه شواهد دال بر زنده بودن آنها در زندانهای رژیم صهیونیستی است.
روزنامه رسالت نوشت: در گفتگو با مریم مجتهدزاده لاریجانی ، همسر و همرزم سیدمحسن موسوی در مورد آخرین اخبار از وضعیت چهار دیپلمات و "بایدهای" امروز برای آزادسازی این اسرا سوال کردیم و از وی درخواست کردیم که از آخرین مکالماتش با سیدمحسن موسوی و آخرین روز دیدارشان برایمان بگوید.
وی به جملاتی که در آخرین نامه همسرش به او اشاره کرد که در آن سیدمحسن موسوی گفته بود: "سرنوشتی برای من اتفاق میافتد که معلوم نیست چیست. نه معلوم است که زندهام و نه معلوم است که شهیدم. تا همیشه زنده باشم." اتفاقی که دقیقا رخ داد!
![هرکس خبری از زندهبودن دیپلماتهای ایرانی داده، ترور شده است! هرکس خبری از زندهبودن دیپلماتهای ایرانی داده، ترور شده است!](http://cdn.mashreghnews.ir/files/fa/news/1395/4/10/1722794_627.jpg)
رئیس سابق مرکز امور زنان و خانواده همچنین از 9 بار ترور سیدمحسن موسوی قبل از اسارت و اصابت نکردن گلولههایی که به سمت او شلیک شده بود گفت و اظهار داشت: ایشان هر بار ارادهاش راسختر میشد و میگفت: "به حقانیت راهی که میروم (هرلحظه) بیشتر ایمان میآورم (چون) احساس میکنم که وجودم مفید است که دشمن میخواهد من را از صحنه خارج کند."
وی تصریح کرد که آخرین اخبار حاکی از این است که دیپلماتهای ایرانی زندهاند و در زندانهای رژیم صهیونیستی نگهداری میشوند. تاکنون هر شخصی دلایلی برای زنده بودن آنها ارائه نموده، بلافاصله بعد از آن ترور شده است! مجتهدزاده همچنین خواستار پیگیری جدی موضوع توسط مسئولین در مجامع بین المللی شد و از مردم خواست که برای آزادی آنها دعا کنند.
وی گفت: دشمن نباید فکر کند که ما به سادگی از گروگانگیری و زندانی کردن اتباعمان میگذریم! همسر سیدمحسن موسوی گفت: او فقط یک همسر برای من نبود، یک معلم، یک استاد و همه چیز برای من بود.
ابتدا در مورد نحوه ربوده شدن همسرتان سیدمحسن موسوی در سال 61 در لبنان برایمان بگویید؟
سیدمحسن موسوی کاردار جمهوری اسلامی ایران در سال 1361 در لبنان به همراه سه دیپلمات دیگر ربوده شد و به اسارت نیروهای فالانژ درآمد. از همان سال یکسری اخبار و اطلاعات داریم مبنی بر اینکه بازجوهای آنها در بدو اسارت، اسرائیلی و از رژیم صهیونیستی آمده بودند. بعد هم شواهد و دلایل دیگر نشان میدهد که آنها را تحویل رژیم صهیونیستی دادهاند.
آخرین اقداماتی که برای آزادی دیپلماتهای ایرانی ربوده شده توسط وزارت امور خارجه صورت گرفته، چیست؟
قبلا کمیتهای برای پیگیری موضوع تشکیل شده بود. زمانی که شهید رکنآبادی سفیر لبنان بود، این کمیته فعال شد، فراخوانی داده بودند. یکسری افرادی که آنها را در زندانهای رژیم صهیونیستی دیده بودند، در دادگاهی صحبتهایشان تایید شد تا بعدا بتوانند از آن در مجامع بینالمللی استفاده کنند. نامهای هم به "بان کی مون" نوشته شد و پروندهای در سازمان ملل برای پیگیری باز شد. یک کمیته حقوقی هم تشکیل شد تا قضیه را به طور جدی پیگیری کند. همیشه مسئله چهار دیپلمات ربوده شده مورد پیگیری بوده است. الان هم سفارت جمهوری اسلامی ایران در لبنان، پیگیریهایی دارد. همه به این موضوع اهتمام جدی دارند. رژیم صهیونیستی به هیچ قانونی پایبند نیست و هیچ تعهدی را در قبال انسانها به عهده نمیگیرد. متاسفانه سازمانهای بینالمللی هم استاندارد دوگانهای در قبال دیپلماتهای ما داشتند. ما میبینیم زمانی که در لبنان یکسری از افراد به اسارت گرفته میشوند، تمام مجامع بینالمللی وارد قضیه میشوند و تلاش میکنند که معمولا هم منجر به آزادی گروگانها میشود اما عزیزان ما با اینکه اولین قربانیان گروگانگیری در لبنان بودند، متاسفانه بعد از 34 سال هیچ سازمان و گروهی از مجامع بین المللی به طور جدی در این موضوع وارد نشده است.
آخرین خبر این است که آنها زندهاند؟!
بله، آخرین خبر این است که دیپلماتهای ایرانی زندهاند و در زندانهای رژیم صهیونیستی نگهداری میشوند. تاکنون هر شخصی که دلایلی برای زنده بودن آنها ارائه نموده، بلافاصله بعد از آن، ترور شده است! ما ملاقاتی با "ایلی حبیقه" داشتیم که رهبر فالانژهای لبنان در زمان اسارت دیپلماتها بوده است. او گفت: آنها زنده هستند و در یک زندانی به نام "عتلیت" نگهداری میشوند. اگر شما از آن زندان بازدید کنید، آثاری که روی دیوار کنده شده به شما حقایقی را نشان میدهد. پسرم رفت و داخل آن زندان شد. البته زندان متروکه شده بود. یک کلمه یازهرا بر دیوار بود که "ها" زهرا مدل فارسی و ایرانی نوشته شده بود. معلوم بود که یک ایرانی آن را نوشته است. بعد از آن "ایلی حبیقه" کشته شد!
"احمد حبیبالله" فلسطینی بود که مسئول حقوق بشر در سرزمینهای اشغالی بود، او هم مطرح کرد که چهار دیپلمات ایرانی زنده هستند و در زندان "عتلیت" نگهداری میشوند. او هم در یک تصادف کشته شد.
خیلی از افراد گفتهاند که آنها را در زندانها دیدهاند. آمریکاییها در جریان آزادسازی گروگانهای غربی طی گزارشی که به ایران داده بودند، نوشتند: میگویند که اینها کشته شدهاند ولی در مورد زمان کشته شدن تناقضهایی وجود دارد. یک گزارشی داریم که همان روز کشته شدهاند، گزارش دیگری حاکی از آن است که دو سال بعد کشته شدند و گزارشی هست که نشان میدهد چهار سال بعد به شهادت رسیدند. این موضوع نشان میدهد که آنها در حال سناریوسازی هستند! وقتی تناقض مطرح میشود یعنی قصد در پنهان کردن حقایق هست. وقتی که با "سمیر جعجع" دیداری داشتیم گفت: آنها را همان روز کشتند. بعد گفت: "آنها آدمهای با شخصیتی بودند، هر روز دعاهایی میخواندند که منتسب به امامان شیعه بود." (سیدمحسن موسوی هر روز دعای توسل میخواند) بعد گفتند: آنها را کشتهاند و در چاهی انداختهاند. گفتیم: اگر در چاه هم باشند میتوان از بقایا و "دی ان ای" تشخیص داد! بعد گفتند: اصلا در بیابان بوده است! کاملا مشخص است که آنها زنده هستند. هر دفعه به شکل متفاوتی مسئله را بیان میکنند که دلالت بر این دارد که دیپلماتها زنده هستند.
خواستهشان چیست که در طی 34 سال قصد پنهان سازی حقیقت را دارند و ضد و نقیضگویی میکنند؟
هواپیمای یک اسرائیلی به نام "ران آراد" در حال بمباران مناطق لبنان ساقط میشود و آنها دنبال این هستند که چهار دیپلمات ما را با او معاوضه کنند! اولا ماهیت آنها کاملا متفاوت است. او فردی بوده در حال بمباران مناطق لبنان و اینها چهار دیپلماتی بودند که برای کمک به مردم لبنان رفته بودند. همسر من هم که ماموریت داشته و مسئول سفارت ایران بوده است. بین اینها فرق خیلی زیادی است. از سوی دیگر هیچکس از او خبری ندارد! اینکه او را در مقابل این چهار دیپلمات قرار میدهند، دلیل بر این است که آنها یک برگ برندهای را به عنوان چهار دیپلمات زنده در زندانهای خودشان دارند که بحث معاوضه را مطرح میکنند. این در حالی است که هیچ اطلاعی هم از "ران آراد" در اختیار نیست که بخواهد معاوضهای بشود! یک فردی هم که آمد ادعا کرد که در زندانهای رژیم صهیونیستی مسئول دادن غذا بوده، مطرح کرد که افرادی را دیده است و وقتی پلیس لبنان یکسری عکس به او نشان داد، عکس سیدمحسن موسوی را نشان داده و گفته که میآید و از او غذا میگیرد. از این موارد زیاد است. البته هر نوع فعالیتی هم انجام میشود ولی من نمیدانم که چرا به نتیجهای نمیرسد! شاید اوایل که آنها را گرفته بودند باید قضیه به شکل جدی پیگیری میشد، شاید آن موقع کوتاهیهایی واقع شده که سرنوشت اینها را با پردهای از ابهام مواجه کرده است.
به نظر شما بهترین کار در این زمینه چیست و چه پیشنهادی دارید؟
بهترین کار فعال نگهداشتن موضوع است. رژیم غاصب فکر نکند که این موضوع مورد فراموشی واقع شده است. چون وقتی مورد فراموشی واقع بشود، طبیعی است که اگر تا حالا آنها را زنده نگه داشته باشند، اهمیتش را از دست میدهد!
راهی که آنها رفتند مقدس بوده و آنها آگاهانه در این راه قدم برداشتند. این طور نبوده که راهی را میرفتند و تصادفا به دست دشمن اسیر شدند، این طور نیست! آنها آگاهانه میدانستند که احتمال اسارت و شهادت برایشان وجود دارد ولی بنابر ضرورت و احساس تکلیفی که میکردند، در این مسیر گام برداشتند. تاکنون، نه جنازهای و نه جسدی نبوده است. حتی خبری هم که در مورد شهادت آنها میدهند سراسر تناقض و تضاد است پس معلوم است که ساختگی است. ما وظیفه داریم تا زمانی که اجساد مطهرشان برنگشته، قضیه آنها را پیگیری کنیم. تمام دستگاه های سیاسی، تبلیغی در این خصوص تکلیف دارند. اینها تنها افرادی هستند که در دست رژیم صهیونیستی اسیر هستند. آنها نماد مبارزه با رژیم صهیونیستی هستند، به هر حال باید وضعیتشان روشن بشود! همه باید روحیه مطالبهگری در مورد آنها را در همه مجامع بینالمللی داشته باشند! هر جایی سخنرانی میشود باید این مسئله را به عنوان موضوعی که مورد مطالبه مردم و نظام است، مطرح کنند و همیشه به عنوان یک مطلب دسته اول باشد. به نظر من، این قضیه ملی است، من این مطلب را به عنوان یک "همسر" نمیگویم. وقتی که روز آزادسازی خرمشهر (سوم خردادماه) وزیر محترم دفاع مطرح کرد که دیپلماتها زنده هستند و آقای رضایی هم بر این مطلب تاکید کرد، دیدیم که در شبکههای مجازی مردم برای آزادی آنهاد دعا کردند و کامنت گذاشتند و ابراز احساسات کردند. این مسئله نشان میدهد که مردم ایران برای قهرمانانشان ارزش قائل هستند. همین مطلب میتواند تاکیدی باشد که مسئولین به طور جدی موضوع را پیگیری کنند و در مجامع بین المللی مورد مطالبه قرار بدهند! نباید این مسئله فراموش بشود چون حائز اهمیت است. خواست ما هم این است که به آن به عنوان یک پروژه ملی نگاه کنند. آنها در راستای ماموریت و هدفشان رفتند. دشمن نباید فکر کند که ما به سادگی از گروگانگیری و زندانی کردن اتباعمان میگذریم!
آیا شما امیدی به دیدار آقای سیدمحسن موسوی دارید؟
همه شواهد و دلایل دال بر زنده بودن آنهاست. تا زمانی که خلاف آن ثابت نشده است، وظیفه داریم که این حالت امیدواری به برگشت آنها را داشته باشیم. غیر از این نمیتواند باشد. از مردم خوب کشورمان میخواهم که برای آزادی این عزیزان دعا کنند. زمانی، خدمت آیت الله بهجت رسیدیم و از ایشان خواستیم که برای روشن شدن وضعیت آنها دعا کنند، ایشان فرمودند: این ظرفی است که باید از دعا پر شود، هنوز از دعا پر نشده، زمانی که از دعا پر شود، انشاءالله آزاد خواهند شد. توصیهای هم به خواندن نماز جعفر طیار برای آزادی آنها داشتند. آن زمان یک گروهی راهاندازی شد و در نمایشگاه قرآن نیز افرادی برای خواندن نماز و دعا، جهت آزادی آنها داوطلب شدند. حقیقتاً اینها وظایفی است که داریم، لطفی نمیکنیم که میخواهیم منتظرشان بمانیم. این تکلیف است با تمام توان و تلاشمان حضور داریم.رژیم صهیونیستی یک رژیم غاصب است، به هیچ قواعدی پایبند نیست و هر کاری بخواهد انجام میدهد. باید بداند مردم نسبت به سرنوشت اتباعشان حساس هستند و همه مسئولین برای آزادی آنها تلاش میکنند. تلاش خانواده هم ویژه است. آنها باید علاوه بر وظیفه ملی، احساس عاطفه هم بکنند که موجب تلاش مضاعف شود. من امیدوارم که آنها برگردند. انشاءالله بتوانیم شرایطی را از نظر بین المللی ایجاد کنیم که منجر به آزادی آنها بشود.
آیا شما و آقای سیدمحسن موسوی همرزم هم بودید، از آن دوران بگویید؟
من 15 ساله بودم که خداوند توفیق آشنایی با ایشان را نصیبم کرد. ایشان مسیر زندگی من را عوض کرد. او فقط یک همسر برای من نبود، یک دوست، یک معلم، یک استاد و واقعا همه چیز برای من بود. در اوایل که سن کمتری داشتم من را گام به گام پیش میبرد. ما قبل از انقلاب، در کنار همدیگر مبارزه داشتیم. بعد از آن هم در لبنان، کنار هم بودیم. همسرم در لبنان 9 بار ترور شد که یک بار 90 گلوله به سمت ایشان شلیک شد. خود او میگفت: احساس میکردم دورم پردهای از آهن کشیده شده و گلولهها از کنار بینی و صورتم رد میشود. هیچکدام از گلولهها به ایشان اصابت نکرد! رادیو رژیم اشغالگر همان موقع اعلام کرده بود که کاردار سفارت ایران در لبنان مورد ترور قرار گرفت، ولی به طور معجزهآسایی جان سالم به در برد! از این موارد زیاد بود. ایشان هر بار ارادهاش راسختر میشد و میگفت: "به حقانیت راهی که میروم، بیشتر ایمان میآورم. احساس میکنم وجودم مفید است که دشمن می خواهد من را از صحنه خارج کند." من در این شرایط در کنار ایشان بودم.
در مورد آخرین دیدارتان با آقای سیدمحسن موسوی برایمان بگویید.
آخرین دیدار ما زمانی بود که برای مرخصی کوتاه به ایران آمده بود که رژیم صهیونیستی به بیروت حمله میکند. او مرخصیاش را نیمه تمام گذاشت و گفت که من باید بروم و تکلیفم رفتن است. قبل از انقلاب همیشه میگفت که من شهید میشوم، (چون آن زمان او را گرفته بودند و شکنجه سختی هم داده بودند) بعد از انقلاب به او گفتم: دیگر شهید نمیشوی! گفت: مگر دشمنان ما را رها میکنند! همیشه هم یادم است که این شعر را زمزمه میکرد: "ما زنده به آنیم که آرام نگیریم، موجیم که آسودگی ما عدم ماست."
روزی که میخواست به سمت بیروت برود به من زنگ زد و گفت: بیروت در محاصره کامل است، من دارم میروم، ولی نگران شما هستم. آن موقع پسرم یک سال و چهار ماهه بود. گفتم: باید بروی؟ گفت: بله تکلیف است باید بروم. گفتم: چرا نگران ما هستی ما هم خدایی داریم. گفت: مطمئن باشید اگر من نباشم، آقا امام زمان (عج) از شما محافظت میکند. گفتم: این مژده بسیار خوبی است فقط آن دنیا قول بده که ما را شفاعت میکنی! گفت: اینکه هست. در حال بگو و بخند با هم خداحافظی کردیم.
دو ساعت بعد رادیو رژیم صهیونیستی اعلام کرد که چهار نفر ایرانی را گرفتهاند و بعد از آن خبرهای ضد و نقیض شروع شد. فراز و فرود در سه، چهار سال اول زیاد بود. یک مدت میگفتند آنها زندهاند، بعد میگفتند: نه به شهات رسیدند. دوباره دو ماه بعد میگفتند که آنها زندهاند.
دوستان من به من گفتند: در چه وضعیتی هستی؟ زنده بودن و یا شهادت؟! هنوز هم پس از گذشت 34 سال این حالت و جود دارد. جالبه در آخرین نامهای که محسن برای من نوشته بود، گفته بود: دقیقا عین این کلمات: "مریم! سرنوشتی برای من است اتفاق میافتد که معلوم نیست، چیست، نه معلوم است که زندهام و نه معلوم است که شهیدم. تا همیشه زنده باشم." دقیقا عین این اتفاق افتاد. این آخرین حرفهایی بود که بین من و ایشان رد و بدل شد.
۹۵/۰۴/۱۸