حضرت امام خامنه ای: نگذارید احساس غیرت انقلابی و تکلیف در مقابل انقلاب، در دلهای شما ضعیف بشود و فرو بنشیند. مثل کسی که از خانواده و حرم و ناموس خوددفاع میکند،ازانقلاب وارزشها و دستاوردهای آن،همین طور دفاع کنید هاشمی رفسنجانی (جمعه ۱۹خرداد۶۸):«ما نمیخواهیم بعد از رحلت امام خمینی به جانشین ایشان “امام” بگوییم» :: فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

دیدگاه و باور ما: فضای مجازی در خدمت صدورانقلاب، اقتصاد مقاومتی، صادرات غیر نفتی، نهضت تولید علم، جنبش نرم افزاری، ایجاد اشتغال پایدار، مبارزه با امپریالیسم واستکبار ستیزی یا مهدی ادرکنی
فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی): ۱۳۹۴/۰۶/۱۸
«ان‌شاءالله تا ۲۵ سال دیگر، به توفیق الهی و به فضل الهی چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت.»

بایگانی
پیوندها
منبع:http://ma-ramin.ir

۶۸۶۴۷_mdwzQTZp

مقدمه: مطلبی را که در چند سال اخیر از یک سخنرانی محمدعلی رامین (مربوط به سال ۱۳۷۹) بسیار نامنظم و درهم ریخته و ناقص استخراج شده و توسط علاقه مندانی با عنوان چرا بگوییم « امام خامنه ای » منتشر شده بود؛ چون مطالب تقطیع شده، نامفهوم بود؛ اینک با ویراستاری لازم، تقدیم علاقه مندان می شود:
نقش کلید واژه ها در نبرد ایدئولوژی ها :
در تمام نهضت های عمده جوامع بشری، اگر یک تمدنی شکل می گرفته، دارای یک گفتمانی بوده و هر گفتمان هم دارای کلیدواژه های خاص خود بوده است؛ مثلاً در نهضت انبیاء الهی هم شعارها و کلیدواژه هایی برای گفتمان سازی توحیدی طراحی می شد؛ مانند شعار «لا اله الاّ الله» که با نفی غیرخدا، «ایمان به خداوند»، اساس گفتمان توحیدی اسلام شد.
طی دو قرن اخیر هم غربی ها بعد از چند قرن مبارزه برای رهایی از چنگال استبداد کلیسایی، توانستند با سه کلید واژه “آزادی” ، “دموکراسی” ، و “حقوق بشر”، بخش عمده افکار عمومی جهان را با شگرد «فریب و جنایت»، به زیر سلطه خود درآورند.
بلوک کمونیستی شرق نیز با دو کلید واژه ی مبارزه “پرولتاریا علیه امپریالیسم” و “برابری”، بخش بزرگی از جامعه بشری را حدود ۸۰ سال به اسارت در آورند. در میان این دو قطب قدرت سیاسی نظامی جهان که بشریت را با نیرنگ و جنگ و وحشت، در اسارت گرفته بودند، نقش مذهب، کاملاً خنثی و حاشیه ای شده بود. از یک طرف مسلمانان، حکومت بیدار اسلامی نداشتند و حکومت قاجار ایران و عثمانی ترکیه، رو به از هم گسستگی و اضمحلال ونابودی می رفت؛ و از سوی دیگر، کلیسای مسیحیت که از قرن هفدهم عملاً دوپاره شد و از ابتدای قرن نوزدهم میلادی از صحنه حاکمیت اروپا حذف شد، مردم دو بلوک شرق و غرب را صرفاً به ایمان به حضرت مسیح و امید به نجات در آخرت با واژگان “قداست” و “معنویت”، دعوت می کرد و از دخالت در تعیین سرنوشت اجتماعی سیاسی خودشان که آن را “سهم حاکم و حق قیصر” می شناخت، پرهیز می داد.
در دیگر سوی مذهب، یهودیت هزار فامیل، قبیله ای پراکنده و نژاد پرست قرار داشت که با رهبری خاندان «روتشیلد» و کمک به تأسیس کمپانی های استعماری هند شرقی هلند و انگلیس، رسماً وارد غارت سرزمین های مستعمره شدند و بعد از جنگ اول اروپا، مقدمات تأسیس اسرائیل را با حمایت انگلیس بنا نهادند؛ و در نهایت، با خاتمه جنگ دوم، اشغال سرزمین مسلمین را با مظلوم نمایی و به بهانه مدعای “هولوکاست”، توجیه کردند.
در چنین شرایطی از تارخ معاصر، امام خمینی (رحمت الهی بر او باد) در بهمن ماه سال ۱۳۴۸ در تبعیدگاه خود، نجف اشرف، با درس “ولایت فقیه”، به تدوین ایدئولوژی حاکمیت ولایی و معنوی اسلام و تنظیم ساختار حکومت جهان شمول عادلانه و عاقلانه اسلامی بر پایه نظام “امت-امامت” پرداختند؛ شالوده اندیشه توحیدی و عدالت گستر ولایت فقیه، مبتنی بر کلید واژه های قرآنی است که در مقابل کلید واژه های سکولاریستی و اومانیستی و نژاد پرستانه قرار دارند . « امامت محوری ، امّت گرایی ، عدالت گستری ، تکلیف مداری، مستکبر ستیزی، مستضعف نوازی و نفی هر گونه ستمگری و ستم پذیری»، کلیدواژه های ایدئولوژیک تئوری امام خمینی(ره) بودند.
ایشان در مقابل واژه “آزادی بدون معیار لیبرالیستی”، آزاد ی معنوی و آزادگی از گناه و رهایی از ظلم را تعریف کردند؛
در مقابل “دموکراسی فریبنده سرمایه سالاران”، حاکمیت مستضعفین را مطرح نمودند؛
به جای “حقوق بشر دروغین غربی”، بحث کرامت، استقلال و عزت بندگان خدا را ارئه دادند؛
در برابر “معنویت معطوف به آخرت کلیسایی” که هر مسئولیت اجتماعی سیاسی را نفی می کرد، تکلیف مداری و رسالت شناسی و پذیرش تعهد و مسئولیت انسان ها را برای تشکیل جامعه معنوی طرح کردند؛
به جای شعار قشری “مبارزه پرولتاریا علیه امپریالیسم”، مفهوم ضرورت مقاومت مستضعفین مقابل مستکبرین را تشریح کردند؛
و بالاخره واژه عدالت را که اساس خلقت و از اصول تفکر اسلامی است، جایگزین کلمه غیر واقعی و ظالمانه “برابری انسان هایی که متفاوت خلق شده اند”، قرار دادند و مفهوم شعار قرآنی «لا تَظلِمونَ و لا تُظلَمونَ» را برافراشتند.
این واژگان و مفاهیم قرآنی، محوریت تمام اندیشه ها و مواضع سیاسی امام خمینی را شکل دادند و ملت مسلمانی سرکوب شده را برای یک انقلاب ایدئولوژیک اسلامی بسیج نمودند و باعث پیروزی نهضت و تشکیل جمهوری اسلامی در ایران شدند.
اهمیت کلیدواژه ها چنان است که به تعبیر یکی از فیلسوفان و اندیشمندان مبارز فرانسوی به نام «لویی آلتوسر»، گاهی در یک نبرد فکری و ایدئولوژیک، تنها یک واژه موجب پیروزی در مبارزه می شود. وی حدود پنجاه سال پیش می گوید: «در مبارزه سیاسی، ایدئولوژیک و فلسفی، واژگان نقش “سلاح” دارند؛ یا “موج آفرین” یا “رام کننده” و یا “مسموم کننده” عمل می کنند؛ گاهی ممکن است، تمام یک مبارزه در نبرد بر سر یک کلام علیه کلامی دیگر، خلاصه شود؛ برخی واژگان همچون “دشمنان” با یکدیگر مبارزه می کنند…»
تجربه معاصر هم نشان داد که میخائیل گورباچف رهبر شوروی که مجذوب غرب شده بود، تنها با ارائه دو واژه جدید به نام “گلاسنوست” و “پرستریوکا” در مقابل دو واژه انقلاب اکتبر۱۹۱۷ یعنی “مبارزه با امپریالیسم” و “برابری”، توانست ظرف چند سال ابرقدرت شوروی را متلاشی کند.
با رحلت امام خمینی (ره) در روز یکشنبه ۱۴خرداد ۱۳۶۸، آقای هاشمی رفسنجانی پنج روز بعد (جمعه ۱۹خرداد۶۸) در دومین خطبه نماز جمعه خود، با دو جمله تعیین کننده راجع به جایگاه جانشین امام خمینی، مسیر ادامه نهضت فکری امام راحل را قطع کرد و مسیر دیگری را فرا روی مملکت ما گذاشت. وی پس از تعریف و تمجید فراوان و شایسته از امام خمینی، (نقل به مضمون) گفت:« اولاً مجلس خبرگان، مرجع تقلید تعیین نکرده است، بنابراین مردم برای مرجعیت خود به حوزه های علمیه مراجعه کنند؛ و ثانیاً ما نمیخواهیم بعد از رحلت امام خمینی به جانشین ایشان “امام” بگوییم»… لذا با این شگرد، دو بال مرجعیت و امامت جانشین امام خمینی را شکستند، تا ولایت فقیه، به یک ریاست تشریفاتی بر قوای سه گانه و به یک «رفاقت شخصی» برای خودشان تنزل یابد. اما از طرف دیگر، وقتی رهبریت سیاسی از مرجعیت دینی جدا شد، نظام اسلامی تبدیل می شود به یک نظام سکولار ؛ وقتی مقام رهبریت از جایگاه امامت و معنویت دینی مُنفَک شد، نظام «امت-امامت» اسلامی به سیستم «ملت-رهبر» معادل رژیم ناعادلانه “Nation-State” انگلیسی مبدل می شود. این سیستم برای تقسیم ظالمانه سرزمین های اسلامی و تقطیع «امت اسلامی» و سایر جوامع بشری به ملیت های غیرواقعی و از هم گسسته طراحی شده تا همواره جنگ و نزاع بر مسلمانان و دیگر جهانیان تحمیل شود و استکبار صهیونیستی بر جهان مستولی باشد.
از منظری دیگر، هنگامی که یک امام وجود نداشته باشد، تشکیل امت واحده که یکی از اهداف اصلی انقلاب اسلامی است (ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون ۲۱/۹۲)، خود به خود منتفی می شود و سرنوشت امت اسلامی در چارچوب “ملت” های تحقیر شده، در اختیار جهان خواران سلطه گر قرار می گیرد. درنتیجه، نظام سلطه از خطر فروپاشی خود بخاطر طرح نظام جهان شمول اسلامی رها می شود و نظام «امت-امامت» که بدون «امام» مانده است، در همان مبدأ تشکیل خود، محاصره و منزوی و قابل کنترل می شود.
در هر تجربه تاریخی، چنین کار مشابهی، به مثابه یک «کودتای ایدئولوژیک» تعبیر می شود، ولی در آن فضای غم انگیز فقدان امام خمینی، هیچ کس فریادی نزد، که اگر هم میزد، شنیده نمی شد! این درحالی بود که قانون اساسی پنج بار بر موضوع “امامت ولی فقیه” تاکید کرده است (مقدمه، اصول۲، ۵، ۵۷ و ۱۷۷) و امام خمینی (ره) از بهمن ماه سال ۱۳۴۸ ولی فقیه را «امام مسلمین» معرفی کردند و ده سال بعد نیز، ولی فقیه را «امام امت» نامیدند… با این حال، هاشمی رفسنجانی با زرنگی خاص خود توانست، در قالب تعریف و تمجید از شخص امام خمینی، اندیشه و عقیده امام راحل را در شخص آن بزرگوار محدود و به زعم خود، به بایگانی تاریخ بسپارد… درست مثل این که کسی به ما بگوید: “من چون خیلی شما را دوست دارم ، افکار شما را با خود شما دفن میکنم و از استمرار اندیشه و ایدئولوژی شما جلوگیری خواهم کرد” …
با تغییر کلید واژه های امامت و امت، چه پیش آمد:
زمانی که بجای لفظ « امام» کلمه « رهبر» گذاشته شد، شکل گیری مفهوم امت نیز منتفی می شود و تعبیر « امّت » هم مبدل به « ملّت » خواهد شد؛ یعنی عملا” ما سیستم سکولاریستی « ملت- رهبر » تحمیلی را پذیرفتیم و اساس مکتب فکری امام خمینی (ره) یعنی نظام «امت – امامت» را کنار گذاشتیم . وقتی « امت» شد « ملت »، به تبع آن، اعضای امت که بفرموده خداوند (انما المؤمنون اخوه فاصلحوا بین اخویکم ۴۸/۱۰) همگی «خواهر و برادر دینی» هستند، تبدیل می شوند به عناصر ملت، یعنی « هموطن » و «همشهری» و « شهروند »؛ که نباید کاری به کار هم دیگر داشته باشند و اجازه اعمال ولایت و پذیرش مسئولیت نسبت به همدیگر را ندارند و حق امر بمعروف و نهی از منکر در جامعه از آنان سلب می شود؛ این فرایند، کاملاً خلاف نظر پروردگار است که مؤمنان را نسبت به هم دارای رسالت و مسئولیت می شناسد (والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر ۹/۷۱ ). لذا با تغییر همین دو کلمه «امام و امت»، هویت جامعه اسلامی ما تغییراتی بنیادی را متحمل شد و فرسنگ ها از اهداف اولیه خود دور شد.
«عدالت»، رابطه امت و امامت!
اما کلیدواژه « عدالت » که رابطه امت و امامت را شکل داده و مسئولیت مشترک امام امت و امت امام را برای عدالت گستری تشریح می کند، به چه سرنوشتی توسط هاشمی رفسنجانی گرفتار شد؟ آن چه حادث شد، ابعاد گسترده و تلخی به خود گرفت؛ مقدس ترین کلمه ی قرآنی که در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی لگدمال شد، همین مفهوم عدالت بود که جای آن را واژه « توسعه » اشغال کرد و نظام اسلامی را از فلسفه وجودی خودش، یعنی تحقق عدالت، سال ها دور ساخت؛ بزرگترین تفاوت اصولی مفاهیم «عدالت» و «توسعه»، این است که «عدالت» را خداوند عادل علیم و پیامبر رئوف و حکیمش (ص) و حضرت امیر المومنین (ع) تعیین و تبیین کرده اند، ولی مفهوم و موازین «توسعه» را صندق بین المللی پول و بانک جهانی، یعنی صهیونیسم غارتگر بین الملل تدوین و تحمیل می کنند. وقتی در جامعه انقلابی ما توسط دولت هاشمی با اجرای سیاست بانک جهانی، بی عدالتی حاکم شد، فقر و فساد و تبعیض، بنیان جامعه اسلامی را و ریشه اخلاق و معنویت را هدف گرفت؛ و هزاران افسوس که عوارض آلوده آن عصر، نسل های ما را به این زودی رها نخواهد کرد…
نابسامانی در روابط بین الملل ما:
با بینش قرآنی امام خمینی، جهانیان به یک گروه اقلیت (یک درصدی) با عنوان « مستکبرین » و یک اکثریت عظیم (نود ونه درصدی) به نام « مستضعفین » تقسیم می شوند؛ وظیفه حکومت اسلامی حمایت همه جانبه از اکثریت مستضعف روی زمین در برابر اقلیت مستکبر جهانی است. در دوره تنش زدایی ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، واژه مستکبرین را توهین آمیز شناختند و به جای آن لفظ « قدرت های جهانی» را به کار بردند، تا در برابر آن قدرت های ظالم، ابتدا کرنش و تواضع و بعد تعامل و سپس تبعیت کنند و مجبور به مقاومت در مقابل آنها نباشند! «مستضعفین» را هم « قشر آسیب پذیر» نامیدند و آنها را مردمانی بی عرضه پنداشتند که لایق حمایت نیستند!
به این ترتیب هویت اسلامی ما در جهان هم تغییر کرد و دولت هاشمی و سپس دولت خاتمی، آگاهانه از ارائه چهره عدالت خواه جمهوری اسلامی ایران که در مقابل زورگویان جهانی مقاوم و در برابر محرومین و مظلومین و مستضعفین جهان، رئوف و دلسوز بود، طفره رفتند تا خودشان مطلوب گردن کشان عالم قرار گیرند.
شعار «حق در برابر تکلیف»، اراده «تکلیف گرایی» جامعه را شکست
از سوی دیگر، نگاه انسانی اسلامی مردم ما به «تکلیف گرایی» و رسالت مداری که از فرهنگ قرآنی امام خمینی آموخته بودند، با تبلیغات سرسام آور دولت هاشمی مبتنی بر نگاه سودجویانه و منفعت طلبانه، تغییرات بنیادی را پذیرفت و فرهنگ انقلابی ما دگرگون شد. شعار هاشمی «حق در برابر تکلیف» بود که ظاهری صحیح داشت، اما هدف یا نتیجه گیری از این سخن بظاهر منطقی، نفی تکلیف مداری و گرایش به حق و حقوق مادی خود بود؛ حاصل این تفکر مادیگرایانه این شد که هرکس برای انجام هر کاری و اخذ هر تصمیم یا اعلان هر مواضعی، در ابتدا و انتهایش، به سود و منفعت دنیایی حاصل از آن بیاندیشد و بس!… این نوع نگرش سوداگرانه و منفعت طلبانه، حقیقتاً ماهیت بندگی خدا را از بخش های عمده کارگزاران نظام و طبقاتی از جامعه اسلامی گرفت و نگرش و گرایش مادی گرایانه محض را بر همگان تحمیل کرد. دیگر روابط زن وشوهرها، فرزند و والدین، اقوام و خویشاوندان، همسایگان، همکاران، شهروندان و هموطنان تا روابط میان ایران با دیگر ملل و دول جهان، از ساحت تکلیف گرایی و رسالت مداری خداپسندانه، به سوی منفعت طلبی خودپرستانه، تغییر جهت داد و «پول» در جای «خدا» نشست ! و همه درمانده شدیم، زیرا به تذکرات امام خامنه ای توجه کافی نکردیم و دنبال دجال افتادیم…
این شد که ما امروز با وجود داشتن امامی بصیر و حکیم و شجاع و صبور مانند امام خامنه ای، هنوز با آرمان ها و اهداف اسلامی خود بسیار فاصله داریم.
چرا غربی ها مخالف «امامت ولی فقیه» بودند :
ما ده سال اول انقلاب اسلامی را هر کاری کردیم که یک رسانه غربی بگوید « امام» خمینی، پیدا نشد! و همه رسانه ها و سیاستمداران غرب، صرفاً می گفتند « آیت الله خمینی » و حالا هم رسانه های غربی و شبکه های ماهواره ای، همه به امام خامنه ای می گویند « رهبر ایران» یا «آقای خامنه ای» یا «آیهالله خامنه ای»؛ اما علت این اصرارشان بر نفی امامت ولی فقیه چیست ؟
سال ۵۹ به یکی از اساتید یهودی آلمان در سمیناری در دانشگاه گوتینگن گفته شد: « استاد ! چرا شما و رسانه های شما نمی گویند “امام خمینی” ؟… وی خنده ای کرد و گفت: « آخر ما بعضی چیز ها را متوجه شدیم …», بعد هم کیفش را باز کرد و یک کتاب درآورد، ترجمه آلمانی کتاب « ولایت فقیه » امام خمینی (ره) بود که در برلین شرقی منتشر شده بود. وی با تورق کتاب آن کتاب گفت: «آقای خمینی یک تئوری جهانی دارد… وقتی ما بگوییم “امام خمینی”، ایشان در بین کشور های دنیا شخصیتی ممتاز می شود؛ چون کلمه “امام” ویژه مسلمانان است و معادلی در غرب ندارد و قابل ترجمه نیست؛ اما وقتی بگوییم «رهبر»، این کلمه در فرهنگ غرب بار منفی و سابقه سوء دارد که با تأکید بر صفت رهبری خمینی، ایشان همردیف افرادی مانند هیتلر، استالین و موسیلینی قرار می گیرد و بخشی از اهداف تبلیغاتی را تأمین می کند. کلمه «رهبر» به نفع ما و کلمه «امام» به نفع آقای خمینی است. از طرفی اگر ایشان یک جایگاه دینی دارد ما به ایشان میگوییم «آیت الله»، اما « امام » نخواهیم گفت؛ چون برای آقای خمینی یک بار دینی و معنوی به همراه دارد که ایشان را «امام امت اسلامی» القاء میکند و عواقب خطرناکی را برای ما به دنبال خواهد داشت؛ از جمله این که ایشان مسلمانان پنجاه و چند کشور جهان را دوباره به صورت یک واحد جهانی به نام «امت اسلامی» تجمیع کند و تلاش چند صدساله ما را به خطر اندازد. پس ما هرگز نباید از کلمه «امام» استفاده کنیم…
ملی گراها مخالفان «امامت ولی فقیه» در مجلس خبرگان قانون اساسی :
شهریور ۱۳۵۸که در مجلس خبرگان قانون اساسی، اصل پنجم با موضوع «امامت ولی فقیه به نیابت از حضرت ولیعصر عج در زمان غیبت» مطرح شد، مدیریت جلسه به خاطر اعتراضات شدید مخالفان امامت ولی فقیه (از جمله بنی صدر-سحابی- مقدم مراغه ای- بازرگان-…) از دست رئیس وقت مجلس (آقای منتظری) خارج شد؛ به طوری که با توصیه ی امام خمینی (ره) از آن روز به بعد مدیریت مجلس از آقای منتظری به شهید بهشتی واگذار شد. وقتی اصل پنجم قانون اساسی که ولی فقیه را به عنوان نائب امام زمان (عج) و امام امت اسلامی معرفی می کند، به تصویب خبرگان رسید، کشور بهم ریخت؛ دولت بازرگان تهدید به استعفای دسته جمعی کرد؛ امیر انتظام ، سخنگوی بازرگان، خواستار انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی شد؛ دولت های غربی نظام جمهوری اسلامی را نامشروع خواندند و با انواع تحریم ها، تهدیدهایشان را شروع کردند؛ زیرا جمهوری اسلامی فراتر از نظام «ملت- دولت»ها، در اندیشه تشکیل نظام «امت- امامت» بود… یعنی در آن ایام یک نبرد واقعی ایدئولوژیک میان اسلام خواهان و غرب گریان ظاهر شد و موجودیت نظام نوپا به خطر افتاد،لیکن امام خمینی و بهشتی و دستغیب و خامنه ای و مدنی و دیگران کوتاه نیامدند و بر امامت ولی فقیه اصرار ورزیدند. حتی سال ها بعد از رحلت امام خمینی، وقتی آیت الله سید محمد باقر حکیم به نجف اشرف بازگشتند و از آنجا نامه ای نوشتند با عنوان «آیت الله العظمی امام خامنه ای»، یک هفته بعد شهیدش کردند. آن مرد بزرگ از خاندان شریف حکیم می فهمید که پیام به «امام خامنه ای» و اظهار امامت معظم له برایش هزینه خواهد داشت؛ و او این هزینه را با جان خود پرداخت؛ یا سید حسن نصرالله قهرمان با آن شرایط سختی که دارد، آگاهانه بر لفظ مبارک امام خامنه ای اصرار می ورزد؛ لیکن بعضی از ما در سرزمین امن کشور انقلابی خود نشسته ایم و بخاطر رو در بایستی با همدیگر یا از ترس هاشمی رفسنجانی و جوسازی اطرافیان او، با تسامح از کنار واژه های قرآنی اندیشه نورانی امام خمینی عبور می کنیم و نمی دانیم که تغییر گفتمان انقلاب اسلامی به یک گفتمان سکولاریستی چقدر زیانبار است! …
بهانه ای که بعضی مطرح می کنند، این است که همه می گویند «اگر دیگران بگویند، ما هم می گوییم »… اصولگرا ها می گویند: « اگر صدا و سیما شروع کند، ما هم می گوییم».. . صدا و سیما می گوید: «ما که از روحانیون جلو نمی زنیم»… روحانیون می گویند: «مسئولین و مدیران ارشد نظام باید بگویند، تا ما هم بتوانیم به مردم بگوییم» . مدیران ارشد و مسئولین قوای نظام می گویند: «وقتی جوانان و دانشجویان انقلابی نمی گویند، ما چرا هزینه بدهیم»… !؟…
«لویی پییر آلتوسر» فیلسوف شهیر فرانسوی نیمه دوم قرن بیستم و اندیشمند ضد «سرمایه سالاری و اومانیسم»، در مصاحبه ای با «ماریا آنتونیتا ماچیوچی» در سال ۱۹۶۸ میلادی در پاسخ به این پرسش که «چرا فلسفه بر سر واژگان می جنگد؟»، به نقش واژگان در تبیین مفاهیم و تأثیر تعیین کننده آنها اشاره کرده و می گوید:
واقعیات مبارزه، در «ایده»هایی تجسم یافته اند که خودشان در قالب «کلمات» نمودار می شوند. در استدلال علمی و فلسفی، «واژگان» با مفاهیمشان، «ابزار معرفت» هستند؛ اما در مبارزه سیاسی، ایدئولوژیک و فلسفی، علاوه بر ابزار معرفتی بودن آنها، «واژگان» نقش سلاح را دارند و همانند عاملی «موج آفرین» یا «رام کننده» و یا «مسموم کننده» عمل می کنند! گاهی ممکن است «تمامیت یک مبارزه» در نبرد بر سر یک کلام علیه کلامی دیگر، خلاصه شود؛ برخی واژگان همچون «دشمنان» با یک دیگر مبارزه می کنند… (L,Unita 1968: das Gesraech von M.A.Macciocchi mit Louis P. Althusser)
لذا حیرت آور است که ما هنوز هم تحریف مکتب فکری امام خمینی و انحراف فکری- ایدئولوژیک از فلسفه انقلاب اسلامی را از این منظر مورد توجه قرار نداده ایم که چگونه تغییر واژگان «امام» به «رهبر»، «امت» به «ملت»، «برادر» به «شهروند»، «عدالت» به «توسعه»، «مستکبرین» به «قدرتهای جهانی»، «مستضعفین» به «قشرآسیب پذیر» و «تکلیف گرایی» به «منفعت طلبی»، توانست ما را در نبرد با دشمنان بشریت برای احیای دین خدا، منفعل کرده و به عقب نشینی وادار کند …
۹۵/۱۰/۰۷
حسن حیدری

نظر شریف شما (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

'ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی