آقای خوئینی ها! حد یقف نقد ولی فقیه کجاست؟ / آیا محاربه با نظام هم نوعی نقد ولایت فقیه است؟
آقای خوئینی ها! حد یقف نقد ولی فقیه کجاست؟ / آیا محاربه با نظام هم نوعی نقد ولایت فقیه است؟
گروه سیاسی - رجانیوز :
آیت الله موسوی خوئینیها، دبیرکل مجمع روحانیون مبارز در کانال تلگرامی خود به یک سوال کلیدی پاسخ داده است . سوال این است ؛ "به حاشیه راندن گروههای سیاسی از نهضت آزادی شروع شد و بعد از آن جناح چپ و امروز در درون جناح راست شروع شده است این اتفاقات حکایت از چه چیزی می کند؟" وی در پاسخ به این سوال گفته است : "جمعیت نهضت آزادی- بویژه دبیرکل این جمعیت که رحمت خدا بر او باد- از آغاز تشکیل این نظام، اعتقادی به ولایت مطلقه فقیه نداشتند و حداقل با تفسیر رایج از این نظام موافق نبودند و در نتیجه بین آنها و رهبری نظام [ بخوانید امام خمینی (ره)] اختلاف و اصطکاک پیش آمد و به تدریج به حاشیه رانده شدند."
آیا این پاسخ صحیح است ؟ آقای موسوی خوئینی ها یکی از علمای مبارز و مورد وثوق امام خمینی (ره) بودند که از سوی ایشان به عنوان امیرالحاج انتخاب شدند و مدتی هم افتخار حکم امام (ره) در خصوص دادستانی انقلاب در خطیرترین دوران انقلاب را داشتند. آیا در پاسخ به این سوال باید نقش نهضت آزادی در تاریخ ایران و نسبت او با انقلاب و برخوردش با امام (ره) را نادیده بگیرند؟!
انصاف این است که در این داوری حداقل دیدگاه امام درباره این اختلاف یا حکم به حاشیه راندن را با امانتداری می آوردند. امام خمینی (ره) در 30 بهمن 66 در پاسخ به نامه وزیر کشور وقت علت طرد و نفی نهضت آزادی و به حاشیه راندن آنها را می فرمایند.
امام یک رهبر صدیق و امانتدار و خداشناس و پیر و مراد شما هم بود چرا پاسخ او را باید در این پرسش و پاسخ تاریخی سانسور کنید؟ امام (ره) اول انقلاب به ورود نهضت آزادی به کانون قدرت رضایت داد و دبیرکل نهضت آزادی را نخست وزیر دولت موقت معرفی کرد . پس امام (ره) در مشارکت آنها در قدرت مسئلهای نداشت ، اما آنها به دلیل انحرافاتی که داشتند دست رد به این مشارکت زدند.
امام (ره) در مورد دور کردن نهضت آزادی از کانون قدرت می فرمایند :
1- عملکرد نهضت آزادی در دولت موقت نشان می دهد طرفدار جدی وابستگی ایران به آمریکاست و از هیچ کوششی فروگذار نکرده است.
2- ضرر نهضت آزادی به اعتبار اینکه متظاهر به اسلام هستند از ضرر گروهکهای دیگر حتی منافقین این فرزندان مهندس بازرگان بالاتر است.
3- برحسب پروندههای قطور و نیز ملاقاتهای مکرر اعضای نهضت، چه در منازل خودشان و چه در سفارت آمریکا، من مشاهده کردم از انحراف آنها اگر خدای متعال عنایت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند، ملت های مظلوم بویژه ملت عزیزمان تا کنون
در زیر چنگال آمریکا و مستشاران او دست و پا می زدند و اسلام عزیز نیز چنان سیلیای از این ستمکاران می خورد که قرنها
سر بلند نمیکرد.
4- نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی وقانونگذاری و قضائی را ندارد.
آنچه در مورد به حاشیه راندن نهضت آزادی واقعیت دارد دیدگاه شفاف بنیانگذار جمهوری اسلامی ، امام خمینی (ره) در مورد آنهاست.
چرا باید این دیدگاه را در پاسخ به این سوال سانسور کرد و گفت : چون آنها با ولایت مطلقه فقیه مخالف بودند به این روز افتادند. این پاسخ دقیقی نیست. من یادم می آید امیرحسین آریانپور، تئوریسین گروههای مارکسیستی قبل از انقلاب بود و مشاجراتی با شهید مطهری داشت . پس از انقلاب منافقین و چریکهای فدایی خلق و حزب توده از او دعوت کردند عضویت افتخاری شورای مرکزی آنها را بپذیرد. با آنکه او را تاحد پیامبر مارکسیستها ستایش میکردند و احترام برای او قائل بودند، هیچ یک از دعوت های آنها را نپذیرفت.
خود او روزی به مناسبتی به نگارنده گفت ؛ من به آنها گفتم اسلام را قبول ندارم اما قبول دارم این انقلاب ضدآمریکایی است و با آمریکا سرستیز دارد لذا من نمیتوانم با گروههایی که سرستیز با انقلاب دارند کار کنم.
بعد شروع کرد از درجه خصومت خود با شاه و آمریکا گفت . به او گفتم چرا اینها را رسانهای نمی کنی، گفت: همین قدر که من با این جماعتها همکاری نمی کنم کافی است.
پس جرم نهضت آزادی این نبود که فقط ولایت فقیه را قبول ندارد . جرم آنها و حکم به حاشیه راندن آنها از این قرار بود که به شهادت امام، طرفدار جدی وابستگی به آمریکا بودند و در این حوزه از وادی نظر به وادی عمل در درون حاکمیت گام برمیداشتند. جرم آنها از دیدگاه امام (ره) این بود که منافقین به لحاظ تئوریک فرزند مهندس بازرگان تلقی می شدند و از آن آبشخور تغذیه تئوریک میشدند و فجایعی را در تاریخ ایران بوجود آوردند که در دوران معاصر سابقه ندارد.
آنها 17 هزار نفر از مردم ایران که بین آنها علمای بزرگ و فقهای سترگ حوزههای علمیه بودند، را به خاک و خون کشیدند. تقاضا می کنم آقای خوئینی ها یک بار دیگر صفحات 479 و 480 و 481 و 482 صحیفهنور جلد بیستم را دقیق بخوانند. نامه آقای محتشمی وزیر کشور وقت و عضو مجمع روحانیون مبارز همین سوالی که از وی در کانال تلگرامی شده به طور مفصل تر آورده و پاسخ امام (ره) را هم آورده است. این صفحات قطعهای از تاریخ مستند ایران است .
این بی انصافی است که گفته شود نهضت آزادی به دلیل مخالفت با ولایت مطلقه فقیه چوب رانده شدن از کانون قدرت را خورده است.
مگر می شود ما سوالی را در مورد برخورد پیامبر با یک جماعت یا حضرت علی (ع)با یک طایفهای را مطرح کنیم بدون اینکه بگوییم پیامبر اعظم (ص) و حضرت علی (ع) چه استدلالی برای برخورد داشتند به آن سوال پاسخ دهیم.
این جفا به تاریخ و رهبران الهی است . چرا باید این جفا توسط فردی بشود که وقتی منصوب و امین امام (ره) بوده است.
آقای خوئینی ها! شما اول انقلاب برای سرنگونی دولت موقت به همراه دانشجویان رفتید سفارت آمریکا را تصرف کردید. علیه آمریکا هر روز یک افشاگری میکردید. دولت موقت هم به همین دلیل استعفا داد و رفت. شما از اسناد وابستگی نهضت آزادی به آمریکا مطلع هستید و خودتان آن را افشاء کردید و این اسناد را به امام دادید و امام هم در همین نامه مشهور در مورد نهضت آزادی به آن استناد فرمودند. حالا چگونه است شما همه اینها را فراموش کردهاید؟ طرد نهضت آزادی را به این دلیل دانستهاید که چون اعتقاد به ولایت فقیه نداشتند به حاشیه رانده شدند!جوانی که آن روزها را ندیده است چرا روایت امام (ره) از این رانده شدن از قدرت را از زبان شما نشنود و در قلم شما نبیند.
آیا امام (ره) را راوی صادق برای روایتهای تاریخ معاصر نمی دانید. من در حیرتم آقای خوئینیها از دبیرکل نهضت آزادی در این پاسخ با آن اوصافی که در دیدگاه امام (ره) است به نیکی یاد می کند و می گوید ، "رحمت خداوند بر او باد" اما حاضر نیست از امام (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی و استاد خود که متهم اصلی در این پرسش است، کمترین یادی کند؟!
در سطور گذشته بخشی از پاسخ آیت الله موسوی خوئینیها در مورد علل به حاشیه رانده شدن برخی گروهها و شخصیت ها را نقد کردیم. اینک ادامه نقد این پاسخ را پی میگیریم. آقای خوئینیها در بخش دوم پاسخ خود به حاشیه راندن جناح چپ از مرکز قدرت پس از رحلت امام (ره) اشاره کرده و از برخوردها با آقایان هاشمی رفسنجانی، خاتمی، کروبی، میرحسین موسوی و احمدینژاد و حتی روحانی یاد می کند و علت اصلی به حاشیه راندن این افراد و گروهها از کانون قدرت را در زاویه داشتن با ولی فقیه جستجو می کند. وی میگوید؛ تفسیر رایج این است که؛ «شهروندان نباید بر خلاف نظر ولی فقیه سخنی بگویند یا سخن او را نقد کنند.» لذا اگر پای در این وادی بنهند محکوم به حاشیه رانده شدن از کانون قدرت خواهند بود. اما در برابر این تفسیر رایج و حاکم، فقیهانی وجود دارند که نقد ولی فقیه را حرام و خلاف شرع نمیدانند.
وی با قبول فرض اول ، که این کار نه بر خلاف شرع و نه بر خلاف قانون اساسی است این سوال را مطرح می کند که آیا این کار مطلوب است و از آن مهمتر این رویکرد آیا نشانه سلامت نظام است؟ این اتفاقات آیا از نشانههای پایداری و استواری نظام است؟
وی با طرح سوال بعدی می گوید چرا روسای جمهور پس از اینکه از تایید شورای نگهبان گذشته اند در دوران مسئولیت یا پس از آن با ولی فقیه زاویه پیدا می کنند؟
پس یا باید این پست و مسئولیت را در سازوکار نظام علاج کرد و اگر مشکل سومی است آن را باید جستجو کرد. بعد پیشنهاد می کند جمعی از نخبگان سیاسی و فرهنگی بنشینند و آسیبشناسی کرده و برای حفظ سلامت نظام چارهجویی کنند.
طرح سوالات و پاسخ ها هوشمندانه است، باید از ایشان تشکر کرد. قبل از ورود به این بحث یک مطلب را ایشان فراموش کرده اند و آن حذف آیت الله منتظری از قائممقامی و زاویه دار شدن او با امام (ره) بود. چون او نیز در همین فرآیند پرسش و پاسخ برجستهترین است، با این تفاوت که او رئیسجمهور نبود و قائم مقام رهبری بود و از سوی مجلس خبرگان به طور رسمی در این سمت انجام وظیفه می کرد.
همان طور که دیروز گفته شد بدون مطالعه پاسخ امام (ره) در مورد برخورد با نهضت آزادی و به حاشیه راندن آن از کانون قدرت نمی توانیم به این سوالات پاسخ دقیقی بدهیم. هر گونه پاسخ به مثابه نادیده گرفتن حافظه تاریخی مردم و حقایق تاریخ معاصر است. در مورد آقای منتظری کافی است نامههای امام (ره) مورخ 6/1/68 و 8/1/68 خطاب به وی به نقل از صحیفه امام جلد 21 صفحات 330 الی 335 را به دقت بخوانید تا به چند و چون این حکایت پی ببرید. هر گونه تفسیر و تحلیل این رویداد بدون رجوع به مستندات تاریخی، منحرف شدن از موضوع سوال و پرسش و پاسخهای دقیق و منصفانه است.
حال برویم روی اصل پرسش! آیا واقعا بنا به آنچه که آقای خوئینیها می فرمایند مشکل حضرات زاویه داشتن با ولی فقیه و نقد نظرات ولایت است؟ آیا بحث محدود است به اینکه عده ای از فقها نقد نظر ولی فقیه را خلاف شرع و حرام می دانند و عدهای دیگر از فقها آن را حرام نمی دانند؟ مثلا آشوب 18 تیر 78 که به بهانه دفاع دانشجویان از آقای خوئینیها و مخالفت با توقیف روزنامه سلام به مدیرمسئولی وی شروع شد و از جنبش ملوس و منوچ برای سرنگونی نظام سربرآورد، آیا این شورش و اعتراض را می توان نقد نظرات ولی فقیه خواند؟ آیا این زاویه داشتن با ولی فقیه باید سر از محاربه با نظام و مردم درآورد و حمله و غارت مغازهها و آسیب به اموال عمومی و دولتی را به همراه داشته باشد؟
یا فتنه 88 که از زدن زیر میز رای مردم شروع شد و هنوز مردم پای صندوقهای رای بودند و شمارش آراء هم شروع نشده بود یک نامزد که به قول شما نخست وزیر دوران مقدس بود، آمد مصاحبه با خبرنگاران داخلی و خارجی گذاشت و گفت؛ «من پیروز انتخابات هستم.» آیا این آدم فقط به دلیل نقد ولی فقیه از کانون قدرت فاصله می گیرد یا با اعلام جنگ با جمهوریت نظام و سپس اعلام جنگ با اسلامیت نظام چنین بلایی سر خود آورد؟!
آقای کروبی که شما در همین پاسخ به نیکی از او یاد می کنید و می گویید 50 سال عمر خود را صرف مبارزه با رژیم شاه کرد، با آن آراء قلیل که کمتر از آراء باطله بود، او هم مدعی تقلب بود! او و میرحسین با بیانیههای تحریکآمیز دعوت به شورش و آشوب کردند و تا مرز محاربه با نظام پیش رفتند . آیا محاربه با نظام نوعی نقد ولایت فقیه و زاویه داشتن با ولی فقیه است؟ فرضا آنها با ولی فقیه مشکل داشتند، شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه، دیگر نقد ولایت فقیه نیست. این یعنی پیادهنظام منافقین شدن!
آقای خوئینیها! شما دبیرکل مجمع روحانیون مبارز هستید. یک بار دیگر بیانیه دعوت به اعتراض و راهپیمایی 30 خرداد 88 را بخوانید. این نقد
ولی فقیه است یا دعوت به شورش علیه نظامی که خود شما برای آن زحمت کشیدید، آن هم در سالروز اعلام جنگ منافقین با امام و نظام؟!
اینکه آقای خاتمی وزیر ارشاد خود را بفرستد به«بی بی سی» از زبان استعمار پیر با ملت ایران صحبت کند را می شود نقد ولی فقیه نام نهاد؟ اینکه برخی روزنامهنگاران دوران اصلاحات آقای خاتمی کوچ کنند بروند لندن، پاریس و نیویورک و در لجن پراکنیهای «بی بی سی» و رادیو آمریکا و رادیو فرانسه مشارکت کنند، نام آن را نقد ولی فقیه می گذارید؟ ممکن است بگویید
بی انصافی است، ما به این کارها رضایت نداشتیم. من هم قبول می کنم اما خود شما سر منبر به ما یاد دادید؛ «تبری و تولی» داشته باشیم. چرا شما آن روزگاران، هم در فتنه 18 تیر 78 و هم در فتنه 88 از منافقین، ضدانقلاب و معارضین نظام تبری نکردید و با انتشار یک بیانیه خشک و خالی، صف خود را از آنها جدا ننمودید؟ چرا آقای خاتمی زیر سقف می گفت موضوع تقلب، دروغ است و بیرون سقف، آشکارا با زندانیانی که در آشوبهای خیابانی دستگیر شدند ملاقات می کرد و از آنان استمالت می فرمود؟!
یک تاج زاده از اصلاح طلبان و یک تاج بخش از بنیاد سوروس و سلطنت طلبان دست به دست هم دادند بخشی از شورش 18 تیر و نیز فتنه 88 را ساماندهی کردند. نسبت شما با تاج زادهها و تاج بخشها، که عمری مبارزه با سلطنت کردید چیست؟ تاج بخش در تلویزیون مردانه اعتراف کرد سر در آخور سلطنتطلبان و بنیاد سوروس داشت. اما تاجزاده مقاومت کرد و اکنون در کنار شما بر طبل همان مواضع می کوبد.
همین تاجزاده قبل از فتنه 18 تیر 78 با کمک حجاریان و تاج بخش تحت رهبری حسین بشیریه در معاونت سیاسی وزارت کشور در دولت آقای خاتمی کارگروه «سکولاریزاسیون» نظام راه انداختند. بنده آن هنگام نقدی نوشتم و نصیحت شان کردم و گفتم این خیانت به نهضت امام (ره) و اسلامیت نظام است. از سنگ صدا درآمد، از آقای خاتمی و حضرات مجمع صدا در نیامد. شد آنچه باید می شد!
دیروز در روزنامه رسالت پس از دو دهه در صفحه اول روزنامه، هم عکس شما را زدیم و هم تیتری از همین پاسخهایی که مرقوم فرمودید. تیتر این بود ؛ «جمهوری اسلامی بر پایه اصل ولایت فقیه استوار است». چرا این سخن درست را در پاسخ به منافقین در شورشهای فتنه 88 که شعار میدادند مرگ بر اصل ولایت فقیه، نگفتید؟ پس بیراه نیست برخی بگویند شما نه تنها با مصداق ولی فقیه بلکه با اصل آن مسئله داشتید. شما کسانی را که به خیابانها ریختند و از نظام و ولی فقیه و رای ملت دفاع کردند، متهم به اهانت و هتاکی به هاشمی و کروبی و موسوی و خاتمی کردید. بفرمایید در عاشورای 88 که شاهد کسانی بودیم که به خیابانها آمدند و شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه به بهانه دفاع از هاشمی و کروبی و موسوی دادند، مردم چه باید می کردند؟!
آقای میرحسین موسوی بیانیه صادر کرد و همین افرادی را که شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه می دادند، «مردان خداجوی» نامید!
این مردان کدام خدا را جستجو می کردند جز رئیس جمهور آمریکا را، چون آنها این بساط را پهن کردند. چرا نقش دشمنان انقلاب و نسبت آن با فعل سیاسی خودتان را فراموش می کنید؟ ولایت فقیه اینجا چه باید می کرد؟ باید از رای ملت و اکثریت حمایت می کرد یا از یک مشت یاغی و محارب نظام که هیچ رکنی از ارکان نظام و هیچ قانونی از قوانین اساسی و عادی را در مورد انتخابات به رسمیت نشناختند؟!
بر اساس آمار بنیاد شهید 22 نفر در فتنه 88 شهید شدند، دهها نفر هم از اراذل و اوباش کشته شدند. آیا تعریف شما از نقد و زاویه داشتن با ولی فقیه باید این هزینهها را داشته باشد؟!
اسم این نقد و زاویه داشتن نیست، این اعلام جنگ با یک انقلابی است که ریشه در تاریخ انبیای الهی علیهم السلام دارد. به عقیده شما اگر امام بود با این جماعت که در این دو فتنه در مرز «بغی» و «محاربه» حرکت میکردند، چه می کرد؟
برگردیم به سوال و کمّ و کیف پاسخ جنابعالی! اگر هدایت های رهبری و خطبه های روشنگرانه و مشفقانه در چرایی این پدیده و نوع مقابله با آن و مشروعیت دفاع از مردم و نظام را سانسور کنیم چه کمکی به حل مسئله کرده ایم؟ آیا این همه حوادث تلخ و برخوردهای ناجوانمردانه با نظام و مردم را فرو بکاهیم به موضوع نقد ولی فقیه و یا زاویه داشتن با او، از حل مشکل فاصله نمی گیریم و طرح غلط صورت مسئله و تحریف آن محسوب نمی شود؟
جناب آقای خوئینیها! اگر از شما سوال کنند طلحه و زبیر با آن همه سوابق خدمت به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و آن همه سابقه در دوران صدر اسلام که همواره از علی علیه السلام و حریم ولایت دفاع می کردند و پس از 25 سال برای روی کارآمدن حضرت علی علیه السلام تلاش کردند و جزء اولینها برای بیعت بودند. چرا جنگ جمل را با آن همه خونریزی به پا کردند، چه پاسخی می دهید؟ آیا فقط به زاویه داشتن یا نقد ولایت علی علیه السلام اکتفا میکنید؟ یا از منطق حضرت علی علیه السلام در این جنگ دفاع خواهید کرد؟
حضرت علی (ع) به این پرسش تاریخی پاسخ داده و فرموده است: «إِنَّ الحَقَّ لا یعرَفُ بِالرِّجَالِ؛ اِعرِفِ الحَقَّ تَعرِف أهلَه - حق با شخصیت ها شناخته
نمی شود؛ حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی.» (روضه الواعظین، ص 31)
چرا شما که اولاد علی علیه السلام هستید این پاسخ مولا را پنهان می کنید؟ باید دید شما حق را به مرد می سنجید یا مرد را به حق؟
زاویه داشتن و نقد و حتی اعتراض به ولی فقیه یک حد یقفی دارد .
حد یقف آن شورش، عصیانگری، بغی و محاربه با وی و علیه نظام مشروعی که مردم به واسطه امام عادل به پا کردند، نیست.
چرا فعل و قول و تقریر معارضین با ولایت فقیه و همگرایی و نسبت آنها با دشمنان قسم خورده نظام به ویژه منافقین را نادیده می گیرید، بعد
می خواهید مسئله را حل کنید و از آن مهم تر فعل و قول و تقریر ولی فقیه و نسبت آن با حق، عقلانیت و حکمت سیاسی را سانسور می کنید، بعد به حل مسئله می اندیشید؟! آیا این نگاه تاکنون توانسته مشکل را حل کند؟! تمام همت این نگاه، تحریف واقعیت و وارونه گویی صورت مسئله است!
طی سطور پاسخ آیت الله موسوی خوئینیها دبیرکل محترم مجمع روحانیون مبارز در خصوص فلسفه به حاشیه رانده شدن برخی گروهها و شخصیتها از اول انقلاب تا کنون را مشفقانه نقد کردیم. اینک راه حل ایشان برای برون رفتاز این معضل را مورد واکاوی قرار می دهیم؛
آقای خوئینیها برای رفع این معضل پیشنهاد دادند جمعی از نخبگان سیاسی و فرهنگی که اعتقاد راسخ به ولایت فقیه دارند و از بن دندان به اطاعت بی چون و چرا از مقام معظم رهبری پایبندند این پدیده همزاد با جمهوری اسلامی را بررسی کنند و برای آسیب های آن چارهجویی نمایند. در صورتی که این رخدادها را نشانه سلامت نظام می دانند نتیجه تحقیقات خود را در اختیار همگان قرار دهند.
خدا رحمت کند مرحوم استاد پرورش را، آن هنگام که وزیر آموزش و پرورش بود، می گفت هر وقت در هیئت دولت معضلی پیدا می شد که کسی حال بررسی و پاسخگویی نداشت می گفتند یک کمیسیون تشکیل بدهیم تا آن مشکل را حل کنیم. بعد هم کمیسیون تشکیل نمی شد یا تشکیل هم که می شد چیزی از توی آن در نمیآمد که ناظر به حل معضل یا مشکل باشد.
بنده تا این حد بدبین به حل این معضل نیستم. اما یک پیش فرضهایی برای ورود به حل این معضل هست که نباید آن را نادیده بگیریم؛
اولاً: این حرف نادرست است که عدهای که اعتقاد راسخ به ولایت فقیه و اطاعت بیچون و چرا از مقام معظم رهبری دارند بنشینند این مشکل را بررسی کنند. می شود از عناصری که حتی با فلسفه سیاسی امام مخالفند هم در این جمع کمک گرفت.
ثانیاً: چه کسی گفته است باید از ولی فقیه اطاعت بیچون و چرا کرد؟ دینی که دعوت به عقل و عقلانیت می کند و در عمل در زمان پیامبر و علی علیهم السلام آن بزرگواران اجازه چون و چرا در تصمیمگیریها و تصمیمسازیها به مردم و نخبگان میدادند.
این قاعده قرآنی که می گوید؛ «اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم» یک قاعده عقلی و حکیمانه است، چون اگر بر اساس اصل چون وچرا کردن در امر خدا و رسول و مولا بخواهیم از کسی جز این مراتب اطاعت کنیم، اطاعت از طاغوت است. اطاعت از ولی به خاطر شخصیت کاریزماتیک او نیست بلکه بر اساس عقل و منطق، این اطاعت صورت میگیرد. انحراف برخی نهضتهای الهی از همین نقطه شروع شد. اگر آقای خوئینیها اصل زاویه داشتن و نقد ولی فقیه را تا مرز محاربه و بغی به رسمیت بشناسد، این پدیده به عنوان معضل در انقلاب، خود را نشان می دهد.
اگر نقد ولی فقیه به سمت شورش و عصیان و طغیان نرود چه معضلی باقی می ماند؟
از قبل از انقلاب و حتی بعد از انقلاب کسانی به امام (ره) و سیاستورزی او نقد و زاویه داشتند. به تدریج یا آنها قانع میشدند که امام (ره) درست می فرموده و صحیح عمل می کردند یا امام (ره) به این ادراک می رسید که اتقان و صحت موضوع در کجاست؟ در این معرکه هیچ معضلی هم پیش نمی آمد. مثل قصه تایید منافقین قبل از انقلاب، مثل موضوع مقابله با کودتا، مثل موضوع قائم مقام رهبری، مثل موضوع و موضوعات مربوط به دفاع مقدس و پذیرش قطعنامه و...
اگر بخواهیم صادقانه راه حلی برای این موضوع یا معضل پیدا کنیم قبل از ورود به مسئله اگر واقعا دغدغه سلامت نظام و بسامان بودن کارکردهای آن را داریم باید ذهن خود را نسبت به چند اصل و رکن روشن کنیم و به آن پایبند باشیم. بدون این پایبندی افقی روشن برای حل معضل نیست؛
1- تمرکز رهبری:
آنچه تا کنون موجب پیروزیهای شگفتانگیز انقلاب اسلامی شده و علت بقای انقلاب و حیات افتخارآمیز 4 دهه نظام است، موضوع تمرکز رهبری در اصل ولایت فقیه با همه الزامات آن است.
«خودمرکزبینی» و «خودرهبربینی» حسی است که پس از هر انتخابات ریاست جمهوری ممکن است خود منتخب را گرفتار کند. اگر کسانی به بهانه نقد ولی فقیه یا زاویه داشتن با او، خود را رقیب رهبری در هدایت امت بدانند و این تمرکز را به هم بریزند یکی از پایه های اقتدار ملی و مانایی انقلاب را هدف قرار دادهاند.
لذا امام (ره) قبل از انقلاب به هیچ فرد و گروه و جناحی اجازه ورود به این حوزه را ندادند و با اقتدار، انقلاب را به پیروزی رساندند و سپس در همین مسیر درست حرکت کردند. این رویکرد جلوی سایش وحدت ملی و فرسایش اراده ملی و گسست رهبری را گرفت.
2- بینش راهبرد اسلامی
انقلاب با هیچ راهبردی جز راهبرد اسلامی قابل هدایت به جلو نیست. قاطی کردن هر راهبرد دیگر و وام گرفتن از ایسمها و ایستهایی که زیربنای معرفت شناسی غیرمعرفت اسلامی دارد، ره به جایی نمیبرد. باید به مُرّ قرآن سنت و عقل و اجماع عمل کرد. پیروزیهای شگفتانگیز نهضت اسلامی امام خمینی(ره) از خرداد 42 تا بهمن 57 و از آنجا تا سقوط منافقین و لیبرالها در درون حاکمیت و نیز توفیق نظام در برخورد با منافقین جدید، نئولیبرالها و نئومارکسیست ها بر اساس همین بینش راهبرد اسلامی و تکیه بر آن بوده است.
3- وحدت ملی
هر قول و فعل و تقریری که وحدت ملی را به تلاشی بکشاند و در اراده ملی اخلال کند، حرکتی ضد اسلام و ضد انقلاب است، باید از آن به بهانه مشروعیت زاویه داشتن با ولی و نقد ولی پرهیز کرد. وحدت ملی از التزام عملی به اسلام و ولی فقیه حاصل می شود. کسانی که هنگام ثبت نام در فرمی رسما نوشتهاند به اسلام و ولایت فقیه التزام عملی دارند چرا به سمت زاویه درست کردن با رهبری رفتند؟
4- دشمن شناسی به ویژه شناخت درست از آمریکا
به عنوان دشمن اصلی باید پذیرفت انقلاب، دشمن دارد. از آن هنگام که امام (ره) پرچم نه شرقی و نه غربی را برای عزت ملت ایران به دوش گرفت قدرتهای شرق وغرب عالم با خنجرهای آخته به سراغ ما آمدند. جنگ داخلی و تجاوز خارجی به پا کردند. این یک توهم نیست، یک واقعیت است. همه گروهها و جناحها و نخبگان باید نسبت خود را با دشمن به ویژه آمریکا تعریف کنند و از قاعده «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم» با رهبری جامعه، پیروی کنند.
کسانی که پس از انقلاب در سمت ریاست جمهوری به بیراهه رفتند، در مقابل آمریکا دچار وادادگی شدند و اقتدار و امنیت ملی و نیز سلامت نظام را دچار مشکل نموده و کج راههای را رفتند که برای خود و طرفداران خود مسئله درست کردند.
«مطالعه دگردیسی مسئولیتها و مشغولیت ها در دولتهای جمهوری اسلامی به ما می آموزد که شکاف روزافزونی بین باورهای برخی دولتمردان با مسئولیتها و مشغولیتهای آنها وجود دارد.» (1) واکاوی اینکه این شکاف حاصل تنش میان تمایلات نفسانی مشغولیتها با اعتقادات است، که طرف را وادار می کند به هر قیمت و به هر شیوه دنبال جذب آراء و کسب قدرت باشد، خیلی مهم است. لذا کسانی که به دنبال ایجاد زاویه با رهبری هستند و بر این کار اصرار دارند باید به عنوان پیمان شکنانی معرفی شوند که پیمان خود را با مردم، قانون اساسی و ولایت فقیه نقض کردند، این جماعت به طور اجتناب ناپذیر در شمار ریزشهای انقلاب به شمار می آیند.
انقلاب با رویش های خود نشان داده است کسانی که به دلیل بدعهدی و نیز بی اعتقادی یا غفلت حاضر به همراهی با انقلاب و مردم نیستند و به اردوگاه دشمن پیوستند نمی تواند معطل آنان بشود. انقلاب راه خود را ادامه می دهد و مسیر درست خود را می پیماید. اگر خدای ناکرده شمار قاسطین، مارقین و ناکثین در انقلاب ما به اندازه ای برسد که در نهضت علوی در صدر اسلام رسید، طبیعی است به سرنوشت فجایع صدر اسلام دچار می شود. خداوند با هیچ قومی عقد اخوت نبسته است؛ «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم».
الحمدلله تا کنون خداوند بر این ملت به پاس حرمت خون شهیدان که برای اسلام و انقلاب ریخته شده، منت نهاده و انقلاب را حفظ کرده است. امام (ره) شک نداشت که این انقلاب به انقلاب جهانی حضرت مهدی (عج) متصل خواهد شد. به همین دلیل برای خواص و خود، همیشه عاقبت به خیری مسئلت داشت.
امام فرمود ؛ اگر پشتیبان ولایت فقیه باشید مملکت دچار دیکتاتوری نمی شود. کسانی که با ولایت فقیه زاویه پیدا می کنند سر از دیکتاتوری و وابستگی به غرب در می آورند. این یک تصویر حقیقی از این جماعت است. فقط باید برای آنها دعا کرد به این سمت نروند.
--------------------------------------------------
پی نوشت:
1- دکتر مظفر نامدار، سرمقاله، فصلنامه تخصصی در حوزه
تاریخ پژوهی ایران معاصر دوره سوم، سال چهاردهم، بهار 1396