حضرت امام خامنه ای: نگذارید احساس غیرت انقلابی و تکلیف در مقابل انقلاب، در دلهای شما ضعیف بشود و فرو بنشیند. مثل کسی که از خانواده و حرم و ناموس خوددفاع میکند،ازانقلاب وارزشها و دستاوردهای آن،همین طور دفاع کنید زندگی یک نیمچه ملا از تولد تا ترور/نقش موسوی خوئینی‌ها در رشد گودرزی :: فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

دیدگاه و باور ما: فضای مجازی در خدمت صدورانقلاب، اقتصاد مقاومتی، صادرات غیر نفتی، نهضت تولید علم، جنبش نرم افزاری، ایجاد اشتغال پایدار، مبارزه با امپریالیسم واستکبار ستیزی یا مهدی ادرکنی
فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی): ۱۳۹۴/۰۶/۱۸
«ان‌شاءالله تا ۲۵ سال دیگر، به توفیق الهی و به فضل الهی چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت.»

بایگانی
پیوندها

مروری بر زندگی گودرزی، رهبر فرقان؛

زندگی یک نیمچه ملا از تولد تا ترور/نقش موسوی خوئینی‌ها در رشد گودرزی

گودرزی یک روحیه انزواطلبی و اعراض از جمع داشت و همین موجب می‌شد که برداشت‌های خود را کمتر با علما و فضلا و افراد دیگر مطرح کند و متوجه اشتباهات خود شود.

گروه تاریخ مشرق - گروهک فرقان، با اینکه یک «گروه» تروریستی مبتنی بر کار جمعی بود، اما بدون رهبر بی‌باکش «اکبر گودرزی» استحکام چندانی نداشت. گودرزی در راس گروهک فرقان از چنان جایگاهی برخوردار بود که «امام» خوانده می‌شد و یارانش در حلقه پیرامون او معنا پیدا می‌کردند. در حقیقت پیدایش و بقای این گروهک خائن به ملت و کشور جز با ایده‌پردازی و اقدامات گودرزی غیرممکن بود و چنانچه دیدیم، با مرگ او هم چیزی از اندیشه و عمل گروهک باقی نماند. برای همین سیری در کارنامه عملی و فکری او ضروری است:

* تولد چوپان‌زاده
اکبر گودرزی اهل لرستان، روستای دوزان - جایی میان خمین و الیگودرز- بوده و از آنجا که پدرش چوپان بود، فرقانی‌ها از وی با عنوان «چوپان‌زاده آزاده» یاد می‌کردند. وی در حوالی سال 1335 (در شناسنامه 1338) متولد شد. در سال 51 یا 52 عازم خوانسار شد و مدتی در مدرسه علمیه آنجا تحصیل کرد و سپس یک سال در قم ماند و بعد از آن به تهران آمد. مدتی را در مدرسه چهل‌ستون و سپس در مدرسه حاج شیخ عبدالحسین بیتوته کرد و در سال 56 آنجا را نیز ترک کرد و از لباس طلبگی هم خارج شد. او علاوه بر درس طلبگی، دروس جدید را هم تا کلاس 11 خواند.

اکبر گودرزی

آیت‌الله چهلستونی و آیت‌الله حسن سعید ؛
یکی از حوزه‌های علمیه که گودرزی را بیرون کرد
حوزه چهلستونی با مدیریت آیت‌الله سعید بود.


* دوران درس و تحصیل
در دوران تحصیل ویژگی‌ها و رفتارهایی داشت که نظرها را جلب می‌کرد. یکی از کسانی که هم‌ مدرسه‌ای او بوده نقل می‌کند: «آدم مرموزی است. در اتاق خود می‌نشیند و پرده را می‌کشد. در دروس مدرسه هم حضور پیدا نمی‌کند و مدیریت مدرسه قصد دارد که او را بیرون کند... یک بار از او پرسیدیم چه می‌خوانی، گفت مشغول مطالعه قرآن و یادداشت‌های تفسیری است!... البته بعد هم گویا چیزی نگذشت که از آن مدرسه هم مانند مدرسه چهلستون، اخراج شد!»


تغییر مدرسه‌های او هم برای خود ماجرایی داشت. کسانی که او را خوب می‌شناختند، معتقدند که درسخوان نبود و اغلب هم چپ می‌زد، به همین دلیل مرحوم آیت‌الله حاج آقا حسن سعید، او را از مدرسه چهلستون هم بیرون کرد. بعد به مدرسه شیخ عبدالحسین رفت و این بار مرحوم آیت‌الله سید هادی خسروشاهی او را بیرون کرد. سپس به مدرسه مرحوم آیت‌الله مجتهدی رفت. ایشان که بیش از دو شخصیت قبلی روی طلبه‌هایش حساس بود و کوچک‌ترین انحراف که هیچ، حتی ترک اولی را هم برای طلبه نمی‌پذیرفت، سر درس به او گفته بود برو بیرون ای منافق! و او را از مدرسه بیرون کرده بود. آیت‌الله مجتهدی، خود در این باره گفته است که «چون دیدم چهره او نورانیت ندارد به او گفتم به درد طلبگی نمی‌خورد

اکبر گودرزی

مرحوم آیت‌الله العظمی مجتهدی تهرانی درباره
گودرزی گفته بود:
«چون دیدم چهره او
نورانیت ندارد به او گفتم به درد طلبگی نمی‌خورد.
»



* کلاس قرآن و اعلام موجودیت فرقان
گودرزی در سال 56 کلاس‌های تفسیری را در مناطق مختلف تهران (نازی‌آباد، سلسبیل، قلهک، جوادیه و خزانه) برگزار و نیروهایش را نیز از همین جلسات جذب کرد. برخی از این جلسات هم به اقتضای فضای آن سال‌ها در خانه‌های افراد علاقمند تشکیل می‌شدند. مساجدی که گودرزی جلسات قرآن را در آنها برگزار می‌کرد، عبارت بودند از: «مسجد الهادی خیابان شوش، مسجد فاطمیه خزانه، مسجد رضوان خیابان اتابک، مسجد شیخ هادی و مسجد خمسه قلهک.» مسجد اعظم هم که کتابخانه قائم در آن بود و جوانان مذهبی به آنجا رفت و آمد داشتند، در اختیار یکی از فرقانی‌ها به نام علی حاتمی بود که افرادی را در همان‌جا جذب گروه کرد. او بعدها پس از دستگیری، در زندان خودکشی کرد.  

اکبر گودرزی

گودرزی گروه فرقان را در همین جلسات قرآن تاسیس و رهبری کرد. او از سال 56 به صدور اعلامیه و بیانیه پرداخت و وارد حوزه سیاست و مبارزه شد، اما به‌جز این اعلامیه‌ها، فعالیت دیگری نداشت. یک بار برای مدت کوتاهی به پاکستان رفت تا عازم اروپا شود و نوشته‌های تفسیری‌اش را انتشار دهد که به دلیل فراهم نشدن شرایط به ایران بازگشت.

* ساده‌بینی و انزوا
چنانچه گفته شد، اکبر گودرزی هیچگاه نتوانست که تحصیل خود را تکمیل کند. مدام از این مدرسه به آن مدرسه کوچ می‌کرد. از سوی دیگر اعتقادی هم به مطالعه خوب و دقیق دروس عادی حوزه نداشت در حالی که کتب غیرحوزوی را در شرایطی که هنوز مقدمات علمی‌اش را تقویت نکرده بود با ولع دنبال می‌کرد و می‌خواند. درباره ضعف علمی و ساده‌بینی او خاطره‌ای را آیت‌الله العظمی سید جعفر شبیری زنجانی نقل می‌کند که ذکر آن روشن کننده است:

زندگی یک نیمچه ملا از تولد تا ترور/نقش موسوی خوئینی‌ها در رشد گودرزی

آیت‌الله سید جعفر شبیری زنجانی در تحلیل روابطی که با
گودرزی داشته‌اند او را درس نخوانده و منزوی معرفی می‌کنند


« یادم هست یک روز گودرزی مقاله‌ای از دکتر شریعتی را آورد که من مطالعه کنم. من صفحه اول آن را که خواندم، ‌ دیدم انتقاد از روحانیت است و اینکه حوزه‌های علمیه ما تحت تاثیر علوم و معارف یونان قرار گرفته!... در منطق ارسطویی گفته شده که اجتماع نقیضین محال است، ارتفاع نقیضین هم محال است، درحالی که علمای ما می‌گویند انسان از جنبه‌ای یک لجن بدبوست و از جنبه‌ای روح خدا در او دمیده شده. اینکه نقیضین است، چطور این دو با هم جمع شده‌اند؟ و...

من وقتی به این مقاله نگاهی انداختم، گفتم مطلب اشتباهی است. تصور می‌کردم گودرزی به غلط بودن مطلب پی برده و دارد آن را به من هم نشان می‌دهد، ولی دیدم دارد از جنبه اثباتش با من حرف می‌زند. گفتم: ‌«آقای گودرزی! یعنی از زمان ارسطو تا به حال هیچ یک از علما نفهمیده‌اند که این مسئله‌ای که ایشان به عنوان اجتماع نقیضین مطرح می‌کند، درست نیست؟ زمینه‌های تعالی و انحطاط در انسان که به معنای نقیضین نیست. هر انسانی می‌تواند از جهتی خوب و از جهتی بد باشد و این هم به این معنا نیست که دو صفت متضاد را در درونش با هم جمع کرده است. انسان یک نقطه تعالی و کمال دارد و یک نقطه سقوط و انحطاط و این‌ها به معنای جمع نقیضین نیست.»

وقتی من این مطلب را از گودرزی شنیدم، متوجه شدم که او در حوزه، حتی منطق را هم درست نخوانده است. فکر نمی‌کنم تا زمانی که در مدرسه چهلستون بود، لمعتین را هم خوانده یا تمام کرده بود. از این حرفش مشخص شد که حتی حاشیه ملاعبدالله را هم درست نخوانده یا نفهمیده است. اگر خوانده بود، مسئله ساده‌ای مثل اجتماع نقیضین را درست می‌فهمید. گودرزی یک روحیه انزواطلبی و اعراض از جمع داشت و همین موجب می‌شد که برداشت‌های خود را کمتر با علما و فضلا و افراد دیگر مطرح کند و متوجه اشتباهات خود شود. شاید همین یک موردی را هم که با من مطرح کرد، در رفتار او جزو استثنائات و به این دلیل بود که به من خیلی علاقه و اعتقاد داشت. گوشه‌گیری او موجب شده بود که به برداشت‌هایی خو کند و از پوسته آن‌ها بیرون نیاید و ادامه این روند برسد به‌‌ همان جاهائی که همه می‌دانند.

* نیمچه ملا
سید هادی خسروشاهی نقل می‌کند که «یک بار و پس از حوادث 15 خرداد 1342 و مراجعت امام از زندان به قم، از ایشان اجازه خواستم که کتاب «کشف‌ اسرار» را تجدید چاپ کنیم. امام موافقت نکردند و گفتند: «من این کتاب را در عرض مدت کوتاهی نوشتم و شاید امروز پاسخ‌ها و توضیحات من در رد شبهات کافی و متقن نباشد و آنگاه ما سبب بشویم که شهبه در ذهن افراد ایجاد شود، بدون آن که پاسخ لازم را دریافت کنند.

اکبر گودرزی

امام خمینی عامل عمده فرقه‌سازی در اسلام را
نیمچه ملاها می‌دانست. سیدهادی خسروشاهی،
 گودرزی را مصداقی از همین نیمچه ملاها می‌داند.


بعد امام در مورد مؤلف کتاب «اسرار هزارساله»- شخصی به نام مهدی حکمی‌زاده که سابقه طلبگی هم داشت- فرمودند: «آدم با استعدادی بود، اما متاسفانه از استعداد خود به‌طور معکوس استفاده کرد» و سپس افزودند: «اصولا همه فرقه‌هایی که در اسلام یا تشیع به وجود آمده‌اند، توسط همین «نیمچه ملاها» بوده است» - تعبیر نیمچه ملاّ از امام است- یعنی آنها‌ بعضی از اصول و روایات را دیده‌اند و بخش دیگر را ندیده و یا نخوانده‌اند. این است که منحرف شده و به فرقه‌سازی پرداخته‌اند.»

اکبر گودرزی ظهور کاملی از این «نیمچه ملا»ها بود. او استعدادهای خاصی داشت، اما به علت ترک تحصیل و خروج زودهنگام از حوزه علمیه قم و اشتغال به خود تفسیرگویی بدون آگاهی از مبانی و اصول اساسی اسلام، شناخت دقیق مفاهیم قرآنی و توجه به روایات، به انحراف کشیده شد و فرقه فرقان را تأسیس نمود و عده‌ای از جوانان ساده لوح مسلمان را گمراه کرد و آنان را به سرقت و قتل واداشت.


* چه کسی به گودرزی پر و بال داد؟!
گودرزی بعد از آنکه از طرف علمای محترم و شناخته شده و حوزه‌های علمیه مهم تهران طرد شد، به سراغ آقای موسوی خوئینی‌ها در مسجد جوستان رفت و او هم گودرزی را پذیرفت. آقای خوئینی‌ها پیش از انقلاب در آن مسجد در مقام تفسیر قرآن، حرف‌های عجیب و غریبی می‌زد. او از کسانی بود که قبل از انقلاب به این ذهنیت دامن می‌زد که هر نوع فعالیتی در دستگاه‌های دولتی و شبه‌دولتی، کمک کردن به رژیم است و حال آنکه توجه نمی‌کرد که بعضی‌ها از همین کارهای‌ شبه‌دولتی‌ توانستند به اندازه ده‌ها سال تاثیر کار او داشته باشند و بلکه هم بسیار بیشتر. علنا می‌گفت آقای مطهری و آقای مفتح که تدریس در دانشگاه را پذیرفته‌اند، با حکومت سازش کرده‌اند و تبدیل به ترمز انقلاب شده‌اند! او همین حکم را هم درباره آقای بهشتی و آقای باهنر می‌داد که به آموزش و پرورش رفته بودند و کتاب‌های درسی را تدوین می‌کردند. می‌گفت که اینها همکار فرخ‌رو پارسا شده‌اند!

اکبر گودرزی

موسوی خوئینی‌ها پس از طرد گودرزی از همه جا
در مسجد «جوستان تهران» به او پناه داد. روش
تفسیری خوئینی‌ها به‌شدت گودرزی را جلب کرد


منبرهای آقای خوئینی‌ها و مسجد او یکی از کانون‌های تبلیغ علیه علامه مطهری بود و بازار شایعه‌‌های مختلف علیه علامه را در آنجا گرم کرده بودند. گودرزی به مسجد جوستان رفت و آقای موسوی خوئینی‌ها هم او را به مسجد خمسه فرستاد. مسجد خمسه در اواسط خیابان سراب در خیابان دولت- یخچال واقع شده است. این مسجد از همان زمان تبدیل به یکی از پایگاه‌های ترویج افکار گودرزی شد و او بسیاری از اعضای گروه فرقان را در همین جا جذب کرد.

حجت‌الاسلام شجونی نقل می‌کند: «یک شیخ محترمی با من دوست است به نام آقای قاسمی. ایشان در مسجدی نزدیک میدان ونک نماز می‌خواند. ایشان نقل می‌کرد من یک شب در مسجد جوستان کنار آقای کروبی نشسته بودم و آقای موسوی خوئینی‌ها هم روی منبر بود. اکبر گودرزی و محمود کشانی که وصف حالش را برایتان خواهم گفت، نشسته و محو حرف‌های آقای خوئینی‌ها شده بودند. این آقا رفته بود بالای منبر و آیه شریفه «و یصدون عن سبیل‌الله» را کنایتاً ‌و گاهی تصریحاً بر آقایان مطهری و مفتح و بهشتی تطبیق می‌داد و می‌گفت اینها ترمز انقلاب و سازشکارند و با دستگاه روی هم ریخته‌‌اند!

من که دیدم گودرزی و کشانی مات و مبهوت حرف‌های خوئینی‌ها هستند، به کروبی گفتم: «بابا! اگر فردا انقلاب پیروز بشود، اینها با اولین اسلحه‌ای که به دستشان بیفتد، می‌روند و اینها را می‌کشند.» کروبی را که می‌دانید هم احساساتی است، هم عصبی. دستش را بلند کرد و زد روی پای من و گفت: «نه بابا! این‌جوری نیست.» ولی بعدها دیدیم که اتفاقاً این جوری شد! واقعاً برخی هم‌لباسان خودمان آنها را تحریک می‌کردند.»

اکبر گودرزی

* گروهک ضد انقلاب
در جریان پیروزی انقلاب اسلامی، فرقان با اسلحه‌هایی که وی و همراهانش از پادگان‌های فتح شده توسط مردم به دست آوردند، از همان نخست وارد فاز نظامی شد؛ اما این بار دیگر نظام شاهنشاهی سقوط کرده بود. گروه فرقان که عقده مبارزه داشت - چون همه چیزش به مفهوم مبارزه ختم می‌شد- به جنگ با نظام اسلامی روی آورد. گودرزی با در اختیار داشتن شماری از جوانانی که همچنان روحیات انقلابی سال‌های 55-57 را داشتند، آنان را براساس آموزه‌های قرآنی نشأت گرفته از برداشت‌های خود، به‌شدت بر ضد روحانیت و آنچه که آن را «آخوندیسم» می‌نامید، بسیج کرد.

او همزمان با انتشار جزوات تفسیری، خود نیز در ترورهای سال 58 درگیر شد و به‌طور مستقیم در ترور شهید قرنی شرکت کرد. این نخستین ترور اکبر گودرزی بود تا اینکه در 18 دی ماه 58 دستگیر و در 3 خرداد 59 تیرباران شد.

۹۶/۰۵/۲۶
حسن حیدری

نظر شریف شما (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

'ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی