وصیتنامه شهید رضا پناهی 12 ساله +صوت
کبوتری که در 12 سالگی به سمت جاودانگی پر گشود؛
زندگی نامه شهید رضا پناهی اعزامی از کرج به جبهه های دفاع مقدس
شهید رضا پناهی سال ۱۳۴۹ بود که در کرج به دنیا آمد. در خانوادهای مذهبی؛
اما بیشتر از ۱۲ سال نتوانست سنگینی تن کوچکش را بر روح بزرگش تحمل کند و
به اصرار، پدر و مادر خود را راضی کرد تا سرانجام در دوازدهمین سال
زندگیاش ابدی شود.
زندگینامه نامه شهید رضا پناهی:
نام: رضا پناهی
تولد: ۱۳۴۹
محل تولد: کرج - در خانوادهای مذهبی
تاریخ شهادت: 1361 در 12 سالگی
شهید رضا پناهی سال ۱۳۴۹ بود که در کرج به دنیا آمد. در خانوادهای مذهبی؛ اما بیشتر از ۱۲ سال نتوانست سنگینی تن کوچکش را بر روح بزرگش تحمل کند و به اصرار، پدر و مادر خود را راضی کرد تا سرانجام در دوازدهمین سال زندگیاش ابدی شود. وصیت نامهاش را قبل از اعزام مخفیانه در نواری ضبط کرد و در گوشهای پنهان؛ که بعد از شهادتش به دست خانوادهاش رسید.
یکبار، بلکه چند بار باید این وصیت نامهها را بخوانیم تا بفهمیم که چطور جبهه برای بعضی دانشگاهی بود که حتی بدون گذراندن تحصیلات مقدماتی، از آن فارغ التحصیل شدند و مدرک خود را از اباعبدالله علیه السّلام گرفتند و به راستی چه تفاوتی بین نوجوانان آن زمان و نوجوانان این عصر وجود دارد؟!!
مادر شهید:
قبل از اعزام آخر رضا، یک نوار کهنه از یکی از همسایه ها گرفتم، رضا اومد گفت: مامان! میشه شما چند لحظه برید بیرون. گفتم باشه. من اومدم بیرون گفتم بزار این بچه راحت باشه هر صحبتی داره، تو دلش هر چی هست بگه. اومدم بیرون رضا شروع کرد به صحبت کردن و نوار کاست را پر کرد. وقتی صحبت هاشو رو کاست آورد، برگشت به من گفت:مامان! این نوار را از من میگیری به صورت امانت، نگه میداری مبادا روی ضبط بیاری. اگر روزی توفیق شهادت را پیدا کردم، بعد از شهادتم میتونید بیارید روی ضبط و گرنه اصلا روی ضبط نمیارید.
وصیت نامه شهید ۱۲ ساله رضا پناهی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ
وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیتُه وَ مَن عَلی دِیتُه وَ اَنَا دِیتُه؛
هرکس من را طلب میکند مییابد مرا، و کسی که مرا یافت، میشناسد مرا، و کسی که من را دوست داشت، عاشق من میشود و کسی که عاشق من میشود، من عاشق او میشوم و کسی که من عاشق او بشوم، او را میکشم و کسی که من او را بکشم، خونبهایش بر من واجب است، پس خونبهای او من هستم.
هدف من از رفتن به جبهه این است که:
اولاً به ندای «هل من ناصر ینصرنی» لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفهای را که امام عزیزمان بارها در پیامها تکرار کرده، که هر کس که قدرت دارد واجب است که به جبهه برود، و من میروم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم. آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است و امیدوارم که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملتهای زیر سلطه آزاد شوند و صدام بداند که اگر هزاران هزار کشور به او کمک کنند او نمیتواند در مقابل نیروی اسلام مقاومت کند. من به جبهه میروم و امید آن دارم که پدر و مادرم ناراحت نباشند، حتی اگر شهید شدم، چون من هدف خود را و راه خود را تعیین کردهام و امیدوارم که پیروز هم بشوم.
پدر و مادر مهربان من! از زحمات چندین ساله شما متشکرم.
من عاشق خدا و امام زمان گشتهام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمیرود، تا اینکه به معشوق خود یعنی «الله» برسم؛ و به حق که ما میرویم که این حسین زمان و خمینی بتشکن را یاری کنیم و به حق که خداوند به کسانی که در راه او پیکار میکنند، پاداش عظیم میبخشد. من برای خدا از مادیات گذشتم و به معنویات فکر کردم، از مال و اموال و پدر و مادر و برادر و خواهر چشم پوشیدم، فقط برای هدفم یعنی الله.
===============================
وصیتنامه شهید رضا پناهی+صوت
نه یکبار، بلکه چندبار باید این وصیتنامه را بخوانیم و یا به صدایش گوش دهیم تا بفهمیم که چطور جبهه برای بعضیها دانشگاهی بود که حتی بدون گذراندن تحصیلات مقدماتی، از آن فارغ التحصیل شدند و مدرک خود را از اباعبد ا..(ع) گرفتند. و به راستی چه تفاوتی بین نوجوانان آن زمان و نوجوانان این عصر وجود دارد؟!!
صفایی ندارد ارسطو شدن
خوشا پرگشودن، پرستو شدن
سال
1349 بود که در کرج بدنیا آمد. در خانواده ای مذهبی؛ اما بیشتر از 12 سال
نتوانست سنگینی تن کوچکش را بر روح بزرگش تحمل کند و به اصرار، پدر و مادر
خود را راضی کرد تا سرانجام در دوازدهمین سال زندگیش ابدی شود. وصیتنامه اش
را قبل از اعزام مخفیانه در نواری ضبط کرد و در گوشه ای پنهان؛ که بعد از
شهادتش بدست خانواده اش رسید.
فرازهایی از وصیتنامه شهید 12 ساله، شهید رضا پناهی
بسم الله الرحمن الرحیم
مَن
طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ
مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ
فَعَلی دِیَتُه وَ مَن عَلی دِیَتُه وَ اَنَا دِیَتُه
هرکس
من را طلب می کند می یابد مرا، و کسیکه مرا یافت می شناسد مرا، و کسیکه من
را دوست داشت، عاشق من می شود و کسیکه عاشق من می شود، من عاشق او می شوم و
کسیکه من عاشق او بشوم، او را می کشم و کسیکه من او را بکشم، خونبهایش بر
من واجب است، پس خون بهای او من هستم.
هدف من از رفتن به جبهه این است که، اولاً به ندای "هل من ناصر ینصرنی" لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم
و آن وظیفه ای را که امام عزیزمان بارها در پیامها تکرار کرده، که هرکس که
قدرت دارد واجب است که به جبهه برود، و من می روم که تا به پیام امام لبیک
گفته باشم. آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است و امیدوارم
که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملتهای زیر سلطه آزاد شوند و صدام بداند
که اگر هزاران هزار کشور به او کمک کند او نمی تواند در مقابل نیروی اسلام
مقاومت کند. من به جبهه می روم و امید آن دارم که پدر و مادرم ناراحت
نباشند، حتی اگر شهید شدم، چون من هدف خود را و راه خود را تعیین کرده ام و
امیدوارم که پیروز هم بشوم.
پدر و مادر مهربان من! از زحمات چندین ساله شما متشکرم. من عاشق خدا و امام زمان گشته ام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمی رود، تا اینکه به معشوق خود یعنی «الله» برسم.
و بحق که ما می رویم که این حسین زمان و خمینی بت شکن را یاری کنیم و بحق
که خداوند به کسانی که در راه او پیکار می کنند پاداش عظیم می بخشد. من
برای خدا از مادیات گذشتم و به معنویات فکر کردم، از مال و اموال و پدر و
مادر و برادر و خواهر چشم پوشیدم، فقط برای هدفم یعنی الله .....
التماس دعا
کسانیکه مایل به دریافت و شنیدن فایل صوتی اش هستند اینجا رو کلیک کنن. پسورد: qafeleh.ir