مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل
سلام من به مدینه به لاله های بقیعش
حسینیه رجا به مناسبت سالروز رحلت پیامبر اعظم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع):
آســـــمــان خـــون گریــه کــــن امــــشب که زهــــــرا مضــــطر اســت
هجرت پیغمبر به مدینه - که قبل از ورود پیامبر به این شهر، یثرب
نامیده میشد و بعد از آمدن آن حضرت، مدینةالنّبی نام گرفت - مثل نسیم خوش
بهاری بود که در فضای این شهر پیچید و همه احساس کردند کأنّه گشایشی
بهوجود آمده است؛ لذا دلها متوجّه و بیدار شد. وقتی که مردم شنیدند پیغمبر
وارد قُبا شده است - قُبا نزدیک مدینه است و آن حضرت پانزده روز در آنجا
ماند - شوق دیدن ایشان روزبهروز در دل مردم مدینه بیشتر میشد.
گروه معارف - رجانیوز: به
حرمت حضور فاطمه علیه السلام ، آرام، در خانه را میکوبی؛ این بار صدای در
زدن ملک الموت، آهنگی دیگر دارد. به میهمانی رسول آمده ای؛ آمده ای تا
او را به معراج ابدی ببری. کمی درنگ کن؛ اینکه با تو سخن میگوید، امین
آسمانها و زمین، جبرئیل است.
میدانم
که برای تو نیز دشوار است تا زیر باران اشک های فاطمه علیه السلام ، جان
نبی را بستانی. میدانم که تو نیز سر به زیر افکنده ای تا چشمانت همسو با
غم چشمان زهرای اطهر علیه السلام نباشد؛ اما گویا چاره ای نیست و زمان پر
کشیدن محمد صلی الله علیه وآله فرا رسیده است.
برادرم.
ملک الموت! میخواهی از کجا آغاز کنی؟ تمامی وجود رسول اللّه در راه حق
ذوب شده است، چشمانش، نور خدا را در معراج دیده، زبانش با خدا سخن گفته و
کلام او بر آن جاری بوده، قلبش، محل نزول کتاب خدا بوده و پاهایش، راه های
آسمانی را بهتر از مسیرهای زمینی پیموده است.
آه
چه دشوار است تاب آوردن این لحظه اندوهناک! آیا میدانی بعد از او، با
فاطمه عزیزش چه خواهند کرد؟ میدانی این در را که تو بی اذن زهرا علیه
السلام از آن عبور نکردی، به آتش جهل و کینه خواهند سوزاند و دستان علی
مرتضی علیه السلام را که با دستان رسول صلی الله علیه و آله، انس
دیرینه داشت، به بند خواهند کشانید؟ آیا میدانی پس از رسول خدا، بر پاره
های تن او چه خواهد گذشت؟ میدانی که چگونه قامت رعنای فاطمه را به خمیدگی
می نشانند و جایگاه بوسه های رسول را به کبودی می نمایند؟
کوچه های مدینه، پس از این برای من هم غریب میشود و اهل بیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از آن هم غریب تر!
نگاه کن که چگونه فاطمه علیه السلام با تمام دلتنگی هایش سر به زیر افکنده تا تو در تلاقی چشم هایش، در کارَت درنگ نکنی!
برخیز
و جان عزیزترین و مقرب ترین بنده خدا را بستان! روح محمد صلی الله
علیه وآله از ازل، آسمانی بود؛ این چند صباح را هم که بر زمین هبوط کرد،
برای هدایت خلق بود و بس!(1 و 2)
Video Player
***
بخشی از سخنان حضرت آیتالله خامنهای در باره دوران حیات پیامبر اعظم(ص) | انسان 250 ساله
پیامبر اعظم صلّیاللهعلیهوآله و پایهگذاری نظام اسلامی
.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.
رهبر معظم انقلاب- انسان 250 ساله.mp3 | دانلود فایلدوره
مدینه، فصل دوم دوران بیستوسه ساله رسالت پیغمبر است. سیزده سال در مکه،
فصل اوّل بود - که مقدمه فصل دوم محسوب میشود - و تقریباً ده سال هم دوران
مدینه پیغمبر است که دوران شالودهریزی نظام اسلامی و ساختن یک الگو و
نمونه از حاکمیّت اسلام برای همه زمانها و دورانهای تاریخ انسان و همه
مکانهاست. البته این الگو، یک الگوی کامل است و مثل آن را دیگر در هیچ
دورانی سراغ نداریم؛ لیکن با نگاه به این الگوی کامل، میشود شاخصها را
شناخت. این شاخصها برای افراد بشر و مسلمانها علامتهایی است که باید به
وسیله آنها نسبت به نظامها و انسانها قضاوت کنند. هدف پیغمبر از هجرت به
مدینه این بود که با محیط ظالمانه و طاغوتی و فاسد سیاسی و اقتصادی و
اجتماعیای که آن روز در سرتاسر دنیا حاکم بود، مبارزه کند و هدف، فقط
مبارزه با کفّار مکه نبود؛ مسأله، مسأله جهانی بود. پیامبر اکرم این هدف را
دنبال میکرد که هرجا زمینه مساعد بود، بذر اندیشه و عقیده را بپاشد؛ با
این امید که در زمان مساعد، این بذر سبز خواهد شد. هدف
این بود که پیام آزادی و بیداری و خوشبختی انسان به همه دلها برسد. این جز
با ایجاد یک نظام نمونه و الگو امکانپذیر نبود؛ لذا پیغمبر به مدینه آمد
تا این نظام نمونه را به وجود آورد. اینکه چقدر بتوانند آن را ادامه دهند و
بعدیها چقدر بتوانند خودشان را به آن نزدیک کنند، بسته به همّت آنهاست.
پیغمبر نمونه را میسازد و به همه بشریت و تاریخ ارائه میکند.
پیغمبر
وارد مدینه شد تا این نظام را سرِ پا و کامل کند و آن را برای ابد در
تاریخ، به عنوان نمونه بگذارد تا هر کسی در هر جای تاریخ - از بعد از زمان
خودش تا قیامت - توانست، مثل آن را به وجود آورد و در دلها شوق ایجاد کند
تا انسانها به سوی چنان جامعهای بروند. البته ایجاد چنین نظامی، به
پایههای اعتقادی و انسانی احتیاج دارد. اوّل باید عقاید و اندیشههای
صحیحی وجود داشته باشد تا این نظام بر پایه آن افکار بنا شود. پیغمبر این
اندیشهها و افکار را در قالب کلمه توحید و عزّت انسان و بقیه معارف اسلامی
در دوران سیزده سال مکه تبیین کرده بود؛ بعد هم در مدینه و در تمام آنات و
لحظات تا دم مرگ، دائماً این افکار و این معارف بلند را - که پایههای این
نظامند - به این و آن تفهیم کرد و تعلیم داد.
دوم،
پایهها و ستونهای انسانی لازم است تا این بنا بر دوش آنها قرار گیرد -چون
نظام اسلامی قائم به فرد نیست- پیغمبر بسیاری از این ستونها را هم در مکه
به وجود آورده و آماده کرده بود. یک
عدّه، صحابه بزرگوار پیغمبر بودند -با اختلاف مرتبهای که داشتند- اینها
معلول و محصول تلاش و مجاهدت دوران سخت سیزدهساله مکه بودند. یک عدّه هم
کسانی بودند که قبل از هجرت پیغمبر، در یثرب با پیام پیغمبر به وجود آمده
بودند؛ از قبیل سعدبنمعاذها و ابیایّوبها و دیگران. بعد هم که پیغمبر
آمد، از لحظه ورود، انسانسازی را شروع کرد و روزبهروز مدیران
لایق، انسانهای بزرگ، شجاع، با گذشت، با ایمان، قوی و بامعرفت به عنوان
ستونهای مستحکم این بنای شامخ و رفیع، وارد مدینه شدند.
هجرت
پیغمبر به مدینه - که قبل از ورود پیامبر به این شهر، یثرب نامیده میشد و
بعد از آمدن آن حضرت، مدینةالنّبی نام گرفت - مثل نسیم خوش بهاری بود که
در فضای این شهر پیچید و همه احساس کردند کأنّه گشایشی بهوجود آمده است؛
لذا دلها متوجّه و بیدار شد. وقتی که مردم شنیدند پیغمبر وارد قُبا شده است
- قُبا نزدیک مدینه است و آن حضرت پانزده روز در آنجا ماند - شوق دیدن
ایشان روزبهروز در دل مردم مدینه بیشتر میشد. بعضی از مردم به قُبا
میرفتند و پیغمبر را زیارت میکردند و برمیگشتند؛ عدّهای هم در مدینه
منتظر بودند تا ایشان بیاید. بعد
که پیغمبر وارد مدینه شد، این شوق و این نسیم لطیف و ملایم، به توفانی در
دلهای مردم تبدیل شد و دلها را عوض کرد. ناگهان احساس کردند که عقاید و
عواطف و وابستگیهای قبایلی و تعصّبات آنها، در چهره و رفتار و سخن این مرد
محو شده است و با دروازه جدیدی به سوی حقایق عالم آفرینش و معارف اخلاقی
آشنا شدهاند.
همین
توفان بود که اوّل در دلها انقلاب ایجاد کرد؛ بعد به اطراف مدینه گسترش
پیدا کرد؛ سپس دژ طبیعی مکه را تسخیر کرد و سرانجام به راههای دور قدم
گذاشت و تا اعماق دو امپراتوری و کشور بزرگِ آن روز پیش رفت؛ و هرجا رفت،
دلها را تکان داد و در درون انسانها انقلاب به وجود آورد. مسلمانان
در صدر اسلام، ایران و روم را با نیروی ایمان فتح کردند. ملتهای مورد هجوم
هم به مجردی که اینها را میدیدند، در دلهایشان نیز این ایمان به وجود
میآمد. شمشیر برای این بود که مانعها و سرکردههای زر و زورمدار را از سر
راه بردارد؛ والّا تودهی مردم، همه جا همان توفان را دریافت کرده بودند و
دو امپراتوری عظیم در آن روزگار - یعنی روم و ایران - تا اعماقِ خودشان جزو
نظام و کشور اسلامی شده بودند. همه اینها چهل سال طول کشید؛ ده سالش در
زمان پیغمبر بود؛ سی سال هم بعد از پیغمبر.
***
طرح گرافیکی
پایهگذاری نظام اسلامی
برای دریافت فایل در ابعاد اصلی روی آن کلیک نمایید
برای دریافت فایل در ابعاد اصلی آن را ذخیره نمایید
***
سخنرانی مکتوب/ حجت الاسلام والمسلمین سید محمدمهدی میرباقری
صبرتاریخی نبی اکرم، مبدأ «رسوایی دستگاه باطل، ظهور نورانیت اولیای حق و بزرگترین شفاعت عالم» + صوت
آن
چه پیش رو دارید چکیده سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری در شب
بیست و دوم ماه صفر 92 می باشد که در هیأت ثارالله قم واقع در حسینه مرحوم
آیت الله عظمی مرعشی برگزار شده است. در این جلسه استاد میرباقری با اشاره
به جریان شفاعت رسول اکرم(ص) و تحلیل آن که برگشت به توحید و نجات از شرک
است، بیان می کند که این ولایت ضرورت رشد و سلوک همه عوالم است و بندگی
ایشان بازکننده درب های توحید و نور به عالم می باشد. و نیز رسوایی جریان
باطل هم به همین واقع شده است.
در
جلسات گذشته چند نکته در مورد شفاعت ذکر شد. نکته اول این بود که شفاعت یک
امر جاری در همه زندگی ما است و اختصاص به قیامت ندارد. نکته دوم این بود
که شفاعت نبی اکرم، یک شفاعت عامی است که نسبت به همه مخلوقات وجود دارد و
همه کسانی که در وادی درجات توحید و ولایت وارد می شوند؛ به شفاعت نبی اکرم
نیاز دارند. یعنی فیض الهی باید از طرف ایشان جاری شود و کار را تمام کند.
همه خوبان در هر درجه ای که باشند؛ نیازمند این شفاعت هستند. موضوع این
شفاعت نیز هدایت، رفع حجاب و سیر در درجات توحید است که همان نجات از درکات
جهنم و سیر در درجات رضوان و معرفت است. رفع این حجب و سیر در این درجات
با عبادت معصوم محقق می شود.
بازگشت همه شفاعت های نبی اکرم به شفاعت برای نجات از شرک و سیر در توحید
خدای متعال در سوره هود می فرماید «الر
کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیرٍ
أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنَّنی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ»(هود/1و2)
قرآن مقام احکامی دارد که توسط خدای متعال تفصیل داده شده است. خلاصه قرآن
در مرحله احکام آن که همه قرآن تفصیل این مقام می باشد؛ همین یک نکته است
که غیر او را عبادت نکنید . همه بشارت ها، بشارت به توحید است و همه انذار
ها انذار از شرک است.حضرت
در همین دو مقام از ما دستگیری می کنند. یعنی اولا ما را وارد وادی توحید
می کنند و از شرک نجات می دهند و در قدم بعد ما را در وادی توحید سیر می
دهند. معنای شفاعت نبی اکرم نیز همین است. ممکن است به اشتباه تصور
شود شفاعت فقط در عالم آخرت و به هنگام ورود به بهشت و نجات از آتش می
باشد، در حالی که ورود به بهشت یا جهنم به وسیله حضرت امیر علیه السلام،
آخرین مرحله و تجلی این سیر است. البته لازمه چنین شفاعتی نیز این است که
جنت، ذیل اختیار ایشان باشد و الا شفاعت و سیر در این جنت به وسیله ایشان
بی معنا بود. فلذا وقتی در زیارت حضرت فاطمه معصومه علیها سلام می خوانیم
«یا فاطمه اشفعینی فی الجنه» سخن از جنت تحت اختیار ایشان است. این جنت،
ظاهری و باطنی دارد. باطن این بهشت از همین دنیا شروع می شود و باطن آن،
درجات ولایت و توحید است. بنابراین حضرت می توانند ما را وارد حقیت این
بهشت نمایند. در حرم حضرت معصومه علیها سلام، درهای ولایت ائمه علیهم
السلام متناسب با ظرفیت ما گشوده می شود و حضرت معصومه سلام الله علیها ما
را وارد این وادی می کنند و به عبارت دیگر ولایت اهل بیت علیهم السلام در
این حرم مطهر، تجلی یافته است. این شفاعت هم، یک شفاعت مستمر است که حتی در
بهشت نیز ادامه دارد.
جامعیت شفاعت نبی اکرم و نیازمندی «همه موحدین» و «در همه درجات» به این شفاعت
پیامبری
آمده که از سوی خدای متعال، مأمور است و به اذن خدای متعال، داعی الی الله
است. همه عظمت رسول خدا نیز همین است و مشرکین نیز همین مطلب را انکار می
کردند. قرآن کتاب آسمانی و حامل همه اخبار غیبی است که این پیامبر آن را با
خود آورده است و اگر ایشان این حقیقت را با خود نمی آوردند؛ این حقایق
برای همیشه در پرده غیب می ماند. «وَ
کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْری مَا
الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ
نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدی إِلى صِراطٍ مُسْتَقیم»(شوری/52)
به این وجود مقدس، کلمه روح وحی شده که همه حقایق توحید در آن است و خدای
متعال هر کس را بخواهد هدایت کند، در هر درجه ای از درجات توحید که باشد؛
با این نوری که به رسول خدا اعطا شده هدایت می شود. مقصود از آیه «قُلْ
إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ
واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً
وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا»(کهف/110) نیز همین نکته
است که حقیقت توحیدی که هر موحدی (در هر درجه ای از توحید که باشد) می
خواهد به آن برسد؛ در این کلمه هست. بنابراین موحد در همه درجات، نیازمند
ایشان است. هر کس در جستجوی لقاء است باید با ایشان برود؛ راه دیگری نیست .
این خبر، همان خبری است که عالم را با خبر می کند . همه باخبرهای عالم،
وقتی به این وجود مقدس و خبری که او آورده می رسند؛ بی خبرند و باید از خبر
عظیمی که ایشان از غیب آورده خبر بگیرند.
گشایش درهای غیب و حقیقت توحید با صبر و عبادت نبی اکرم
اگر
این رسول خبری آورده است که درهای غیب را باز می کند و همه عالم را با
خودش سیر می دهد؛ با عبادت او، این خبر آوردنی شده است. در محشر هم، با
سجده ایشان، باب الرحمن باز می شود. حضرت
با عبادت خوشان در های سیر دیگران را گشوده اند که اعظم این عبادات و
صبرها در عاشورا است. چنان که در جلسات گذشته نیز بیان شد از این عبادت
حضرت نیز دو باب گشوده شده است، یکی باب زیارت و دیگری باب بکاء. که این دو
باب، بالاترین درجات را برای ما فراهم می کند و سیر ما را ممکن می سازد. یعنی
اگر شهادت سید الشهداء نبود، درهای غیب به روی احدی گشوده نمی شد . جناب
ابراهیم هم که خلیل الرحمن است، پشت این درب ایستاده و می خواهد این درب را
با قربانی کردن اسماعیل باز کند؛ ولی این درب، با این قربانی باز نمی شود،
ایشان را به گودی قتلگاه می برند و زمانی که تحول حال برای ایشان حاصل شد؛
درب باز می شود. شفاعت
یعنی بار امت را به دوش کشیدن . عصر عاشورا جن و ملک آمدند تا حضرت را
یاری کنند ولی سید الشهداء اجازه ندادند. چون مسأله، مسأله نابودی این
جماعتِ مقابل حضرت نبود و الا حضرت با اشاره ای کار تمام لشکر را یکسره می
کردند. حضرت به دنبال هدایت دوستانشان بودند و این تنها با شهادت خود حضرت
ممکن بود. حضرت معقل المؤمنین است و برای تک تک ما سرمایه گذاری و
برنامه ریزی کرده اند. این شفاعت مختص به انسان ها هم نیست بلکه همه جمادات
و نباتات با حضرت رشد می کنند.
آن حقیقتی که در عاشورا از آن پرده برداشته شده همان «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه»
است. به اندازه ای که انسان به این دو بابِ شفاعت نبی اکرم ورود پیدا می
کند؛ آثار و برکات آن حاصل می شود. سید الشهداء، از وادی عاشورا تک تک ما
را صدا می زنند و هر کس به اندازه ظرفش و اجابتش با ایشان همراه می شود.
تفسیر حقیقت توحید و شرک به تبعیت از ولات حق و باطل
نبی اکرم انذار هایی دارند و خودشان هم ضامن سیر در این درجات و وصول به این بشارت ها هستند. آن
بهشتی که حضرت به آن بشارت می دهند؛ کلمه توحید است. کلمه توحید چنان که
قرآن می فرماید شجره پاکی است که فرع آن در آسمان است و البته اصل آن نیز
فوق آسمان است. بر اساس روایات، اصل این درخت، اهل بیت و فرع آن، ولایت
ایشان است. میوه این درخت نیز علم اهل بیت است. اگر کسی سمائی و
وارد محیط ولایت اهل بیت علیهم السلام شد؛ سیر به سوی اصل، برای او ممکن می
شود. اصل این شجره کنه نورانیت معصوم است که همان حقیت معرفت الله است.
این اصل، همان کلمه لا اله الا الله است که به این شجره تفسیر شده است . هم
ورود به این وادی با پیامبر ممکن است و هم سیر در این وادی با دو بابی است
که ایشان گشوده اند.
وادی
شرکی هم که حضرت از آن انذار می دهند؛ ولایت اهل باطل است. همه بت پرستی
ها، اعم از بت پرستی های ظاهری که پرستش چوب و سنگ است یا همانند تمدن
مادی، که دنیا پرستی است و یا تبعیت از هوای نفس، همه شیطان پرستی و پرستش
اولیای طاغوت است و باطن همه آن ها نیز درکات جهنم است.
درجات بهشت هم چیزی جز ولایت امیر المؤمنین نیست. باطن لذات ظاهری بهشت از خمر و شیر و حور و ...، ولایت اهل بیت علیهم السلام است. همان
طور که باطن آتش، حمیم، غسلین و زقوم و... هم ولایت اولیای طاغوت است. همه
قرآن بیان شرک و توحید است و همه شرک و رذالت ها برمحور اولیای طاغوت است و
از طرف دیگر همه توحید بر محور ولایت اولیای حق است. بنابراین همه شرک ها و
توحید ها، مربوط به این دو وادی است. چنان که روایت می فرماید: «ولایتنا قطب القران و قطب جمیع الکتب»
صبر نبی اکرم، مبدأ رسوایی دستگاه باطل و ظهور نورانیت اولیای حق
همه این مباحث مقدمه ای برای بیان صبر نبی اکرم است. صبر
نبی اکرم موجب شده تا حقیقت نورانی صابرین عالم و حقیقت ظلمانی کلمه کفر و
اهل نفاقی که ظواهر را رعایت می کردند و حتی مدعی پرچمداری نیز بودند؛
آشکار شود. اوج صبر نبی اکرم نیز در کربلا ظاهر شده است. در مصباح الشریعه از امام صادق علیه السلام نقل شده است «الصَّبْرُ
یُظْهِرُ مَا فِی بَوَاطِنِ الْعِبَادِ مِنَ النُّورِ وَ الصَّفَاءِ وَ
الْجَزَعُ یُظْهِرُ مَا فِی بَوَاطِنِهِمْ مِنَ الظُّلْمَةِ وَ الْوَحْشَة»
صبر رسول اکرم موجب شد تا هم نور حضرت در باطن عالم ظاهر شود و هم باطن
ظلمانی کسانی که خودشان را اهل ایمان و پرچمداران آن معرفی می کردند؛
شناخته شود.
.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.
سخنرانی استاد میرباقری.mp3 | دانلود فایل***
فیلم/ واحدخوانی
Video Player
***
نوشتاری پیرامون صلح امام حسن علیهالسلام
امام مجتبی علیهالسلام، مقتدر مظلوم
مسأله
پذیرش صلح امری بود که پیشوای دوم معصوم، حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام
هیچ گریزی از آن نداشت.(3) در مقابل این رفتارِ امام علیه السلام، موضع
گیری های متفاوتی به وجود آمد. در این میان عده ای از یارانِ ایشان، او را
متهم به کوتاهی در امر خلافت و واگذاری آن به معاویه می کنند. اما شواهد
تاریخی گواهی بر بطلان این نظر می دهد. چرا که رفتار امام علیه السلام در
برهه های گوناگون زندگی خود، گواه بر شجاعت آن امام همام است.
از سستی مردم تا غربت امیر
شرایط
حاکم بر زمان امامت حضرت حسن بی علی علیهما السلام، نشان می دهد که راهی
جز پذیرش صلح نبود. حکومت امیرالمومنین علی علیه السلام در رمضان سال 40 به
پایان رسید.(4) این حکومت چهار سال و ده ماهه، به سبب اصرار امام علیه
السلام در اجرای دستورهای خداوند و احیای سنت های نبوی با مخالفت های زیادی
همراه گشت. تا جایی که بخش عمده ای از این دوران به جنگ گذشت. این جنگ های
پی در پی و بعضا طولانی، سپاه امام علیه السلام را خسته و فرسوده کرده
بود. از طرف دیگر انشقاق در جبهه یاران امام علیه -السلام در ماجرای حکمیت،
خود علت دیگری در سستی و تعلل مردم کوفه شد. این کوتاهی مردم کوفه تا آنجا
ادامه یافت که امام علی علیه السلام در آخرین روزهای زندگی خود، از خدا می
خواهد مردمی بهتر از اینان به او بدهد و حاکمی بدتر از او نصیب این مردم
کند. (5)
امام و جام زهری که از دست بیبصیرتان نوشید
بعد
از شهادت امیرالمومنین علیه السلام، ضربه دیگری بر پیکره این سپاه فرسوده
وارد می شود. با این حال بعد از بیعت مردم کوفه با فرزندش امام حسن علیه
السلام، امام دوم شیعیان پیگیر تلاش پدر برای تشکیل سپاهی جهت دفع تهاجم
معاویه می شود. در نهایت، او موفق می شود تا سپاه را تشکیل داده و از کوفه
خارج کند.(6) اما اتفاقاتی که در مدائن برای امام علیه السلام و پیش
قراولان لشکر او پیش میآید،(7) حسن بن علی علیه السلام را به این نتیجه
می رساند که این لشکر توانایی جنگ با معاویه را ندارد. همچنین این اتفاقات
نشان داد که یاران حضرت، بصیرت و فهم درستی ندارند و معاویه و مشاور حیله
گر او عمرو بن عاص با استفاده از این بی بصیرتی خواهند توانست حقایق را
واژگون جلوه داده و مسئولیت کشته شدن مسلمانان را به امام حسن علیه السلام
متوجه کنند تا جایی که یاران خود حضرت علیه او بشورند. از این روست که امام
علیه السلام در مقابل خود راهی جز صلح نمی بیند و سرانجام به علت سستی و
بی بصیرتی یاران خود، جام زهر را نوشیده و حکومت را به معاویه ملعون تسلیم
می کند.
آنچه
سبب نوشیدن جام زهر توسط امام دوم شیعیان گردید، سستی مردم کوفه و بی
بصیرتی یاران او بود. اما حسن بن علی علیهما السلام، همواره در کمال شجاعت و
درایت، سعی در حفظ حکومت کرد و تنها هنگامی تن به پذیرش صلح داد که راهی
جز آن در مقابل خود نمی یافت
بعد
از این واقعه، گروهی از یاران حضرت، او را متهم به ضعف و سستی نموده و
عباراتی تند علیه ایشان به کار می برند. عباراتی همچون «یا عار
المومنین»(8) و «یا مسوّد وجوه المومنین»(9) از این قبیل است. در یکی از
صحنه های تلخی که تاریخ برای ما به یادگار آورده است، یکی از بزرگان کوفه
به نام سفیان بن اللیل، ایشان را «یا مذّل المومنین» خطاب می کند. حضرت در
جواب او می فرماید: ای سفیان! من مایه ننگ مومنین نیستم، بلکه نخواستم برای
به دست آوردن حکومتی، خون مومنان را بریزم.(10) در حالی که از گفتگوی او و
امام علیه -السلام، معلوم است که به خوبی معاویه را شناخته و می داند که
خلافت حق حسن بن علی علیهما السلام است. با این حال توان درک مقام عصمت
امام را نداشته و آن حضرت را با چنین عنوانی خطاب می نماید.
شجاعتی تمام قد در برابر باطل
این
در حالی است که شواهد تاریخی علیه این باور است. این شواهد را در دو دسته
قبل و بعد از صلح می توان جای داد. حضور در نبرد با لشکریان سایر کشورها در
زمان خلیفه دوم،(9) از جمله شواهد قبل از صلح است که شجاعت این امام را
بیان می کند. همچنین دفاع آن حضرت در سن جوانی از خلیفه سوم در مقابل مردمی
خشمگین که قصد کشتن او را دارند، کاری خطرناک است که فرزند علی علیه
السلام و معدودی دیگر آن را عهده دار شده اند.(12) در دوران خلافت پدر نیز،
صحنه های جنگ جمل از جمله شواهد تاریخی است که به خوبی گواهی بر شجاعت آن
حضرت می دهد.(13)
اما
بعد از صلح صحنه هایی روشن تر و واضح تر از شجاعت پسر پیامبر صلی الله
علیه و آله به تصویر کشیده می شود. لحظاتی پس از صلح، معاویه به پیشنهاد
عمرو بن عاص و به غرض نشان دادن ضعف فرزند رسول اکرم صلی الله علیه و آله،
به ایشان می گوید در فضیلت ما سخن بگو. اما پاسخ امام چنان کوبنده و
سرسختانه است که معاویه ناچار میشود صحبت او را قطع نماید. و سپس به سرزنش
عمرو بن عاص به خاطر این پیشنهاد میپردازد.(14)
عدهای
از یارانِ ایشان، او را متهم به کوتاهی در امر خلافت و واگذاری آن به
معاویه می کنند. اما شواهد تاریخی گواهی بر بطلان این نظر می دهد. چرا که
رفتار امام علیهالسلام در برهههای گوناگون زندگی خود، گواه بر شجاعت آن
امام همام است.
در
مورد دیگری که آن مورد نیز با فاصله اندکی از صلح، رخ می دهد، خوارج به
جنگ با سپاه معاویه می پردازند. شکست بخشی از سپاه معاویه از خوارج سبب می
شود تا فرزند ابوسفیان ملعون، در نامه ای پسر پیامبر صلی الله علیه و آله
را به جنگ با خوارج امر کند. پاسخ حضرت حسن بن علی علیهما السلام به این
نامه اینگونه است:
«اگر قرار بود با کسی از اهل قبله بجنگم، باید اول از همه با خود تو می جنگیدم. من تو را رها کردم تا جان امت را حفظ نمایم». (15)
در این نامه نیز شجاعت امام حسن علیه السلام به وضوح نمایان است.
زندگیِ سراسر افتخار سبط اکبر
از
مجموع آنچه تاریخ از صحنههای زندگی سبط اکبر پیامبر صلی الله علیه و آله
ترسیم می کند –چه وقایع قبل از صلح و چه وقایع بعد از آن-، معلوم می شود که
آن بزرگوار حتی لحظه ای در مقابله با معاویه -که دشمن اساس دین است-، نه
کوتاهی کرده است و نه دچار ترس شده است. بلکه آنچه سبب نوشیدن جام زهر توسط
امام دوم شیعیان گردید، سستی مردم کوفه و بی بصیرتی یاران او بود. اما حسن
بن علی علیهما السلام، همواره در کمال شجاعت و درایت، سعی در حفظ حکومت
کرد و تنها هنگامی تن به پذیرش صلح داد که راهی جز آن در مقابل خود نمی
یافت.(16)
***
پرتوی از زندگانی امام حسن مجتبی علیهالسلام
از کودکی تا شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
نخستین
مظهر و نشانهی کوثر که بر دامان پاک فاطمهی اطهر (سلاماللهعلیها) پا
به عرصهی گیتی نهاد امام حسن علیه السلام بود. نشانهای از تجلی مقدسترین
پدیدهای که از خجستهترین پیوند برین انسانی، نصیب حضرت محمد صلی الله
علیه و آله، علی مرتضی علیهالسلام و فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) گردید.
همان لؤلؤی که از برزخ دو اقیانوس نبوت و امامتبه ظهور پیوست ومعجزهی
بزرگ «مرج البحرین یلتقیان، بینهما برزخ لا یبغیان، یخرج منهما اللؤلوء والمرجان».
(17) را تجسم بخشید و کلام خدا در کلمهی وجود چنین ظاهر شد. از نیایی
الهام گیر و پدری پیشوا، وارثی برخاکیان و جلوهای برافلاکیان پدید آمد با
وراثتی ابراهیمی، مقصدی محمدی، منهجی علوی، زهرهای زهرایی که عصای فرعون
کوب موسی را در دست صلح آفرین عیسوی داشت و تندیس زندهی اخلاق قرآن بود و
رایت جاودانگی اسلامی را در زندگی توام با مجاهده و شکیبایی تضمین کرد و
بقاع امن و ایمان را به ابدیت در بقیع شهادت بر افراشت و مکتبش از خاک گرم
مدینه به همه سوی جهان جهتیافت و با همهی مظلومیتش در برابر سیاهی و
تباهی جبهه گرفت و به حقیقت اصالتبخشید و مشعلدار گمراهان و زعیم ره
یافتگان گردید. حضرتش در بقیع بی بقعه; در جوار جدهی پدریش فاطمه بنت اسد،
برادر زاده نازنینش امام سجاد علیه السلام و مضجع امام باقر و امام صادق
علیهما السلام آرمیده است. (18)
تولد و کودکی
فرزند گرامی رسول الله و نخستین نوهی او در مقدسترین ماههای سال قمری یعنی پانزدهم (19) رمضان سال سوم هجرت چشم به جهان گشود.
امام
مجتبی علیه السلام در دامان حضرت زهرا (سلام الله علیها) بزرگ شد. او از
همان دوران کودکی از نبوغ سرشاری برخوردار بود وی با حافظهی نیرومندش،
آیاتی را که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل میشد، میشنید و همه
را حفظ میکرد و وقتی به خانه میرفتبرای مادرش میخواند و حضرت فاطمه
(سلام الله علیها) آن آیات و سخنان رسول الله صلی الله علیه و آله را برای
حضرت علی علیه السلام نقل میکرد و علی علیه السلام به شگفتی میپرسید: این
آیات را چگونه شنیده است؟ و زهرای مرضیه میفرمود: از حسن علیه السلام
شنیدهام. (20)
به داستانی در این مورد توجه کنید:
«روزی علی علیه السلام پنهان از دیدگان فرزندش به انتظار نشست، تا ببیند فرزندش چگونه آیات را بر مادرش تلاوت میکند.
امام
حسن علیه السلام به خانه آمد و خواست آیات قرآن را برای مادرش بخواند; ولی
زبانش به لکنت افتاد و از گفتار باز ماند و چون مادرش علت را پرسید، گفت:
مادر جان! گویا شخصیتبزرگی در این خانه است که شکوه وجودش، مرا از سخن
گفتن باز میدارد». (21)
درس اخلاق
از امام مجتبی علیهالسلام خواستند که سخنی و مطلبی دربارهی اخلاق نیکوی پیامبر صلی الله علیه و آله بگوید. او فرمود:
هر
کس نیازی به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله میبرد حاجتش رد نمیشد و
هرچه در توان داشتبرای رفع نیاز مردم به کار میبرد و شنیدم پیغمبر صلی
الله علیه و آله فرمود: هر کس نماز صبح را بگذارد، آن نماز بین او و آتش
دوزخ دیواری ایجاد میکند. (22)
امام حسن علیه السلام از منظر رسول الله صلی الله علیه و آله
حضرت
ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن مجتبی
علیه السلام را بین مسلمانان تبلیغ میکرد و از ارتباط او با مقام نبوت و
علاقهی حقیقی که به وی داشت همهجا سخن میگفت.
آنچه از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد حضرت مجتبی علیه السلام بیان شده است چنین است:
«هر کس میخواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن علیه السلام نگاه کند». (23)
«حسن گل خوشبویی است که من از دنیا برگرفتهام». (24)
روزی
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به منبر رفت و امام حسن علیه السلام را
در کنارش نشانید و نگاهی به مردم کرد و نظری به امام حسن علیه السلام
انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده کرده که به برکت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد».
(25) یکی از یاران رسول الله صلی الله علیه و آله میگوید: پیغمبر صلی
الله علیه و آله را دیدم که امام حسن علیه السلام را بر دوش میکشید و
میفرمود: «خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار». (26)
روزی
پیامبر معظم اسلام صلی الله علیه و آله امام حسین علیه السلام را بر دوش
گرفته بود، مردی گفت: ای پسر بر مرکب خوبی سوار شدهای. پیامبر فرمود: «او
هم سوار خوبی است». (27)
شبی
پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله نماز عشاء میخواند و سجدهای طولانی به
جا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود: پسرم حسن، بر
پشتم نشسته بود و ناراحتبودم که پیادهاش کنم. (28)
انس بن مالک نقل میکند که: رسول الله صلی الله علیه و آله دربارهی امام حسن علیه السلام به من فرمود:
ای انس! حسن فرزند و میوهی دل من است، اگر کسی او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را اذیت کرده است. (29)
زینب
دختر ابو رافع میگوید: حضرت زهرا (سلام الله علیها) در هنگام بیماری رسول
الله صلی الله علیه و آله هر دو فرزندش را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله
آورد و فرمود: اینان فرزندان شما هستند. اکنون ارثی به آنان بدهید. حضرت
فرمود:
«شرف و مجد و سیادتم را به حسن علیه السلام دادم و شجاعت وجود خویش را به حسین علیه السلام بخشیدم». (30)
اسوه بزرگواری
امام
حسن علیه السلام در طول زندگی پر برکتش همواره در راه هدایت و ارشاد مردم
گام بر میداشت و شیوهی برخوردش با عموم مردم - حتی دشمنان - چنان جالب و
زیبا بود که همه را به خود جذب میکرد.
مورخین
نوشتهاند «روزی امام مجتبی علیه السلام سواره از راهی میگذشت. مردی شامی
بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتی که فحشهایش تمام شد، امام علیه
السلام رو به او کرده و سلامش کرد! آنگاه خندید و گفت: ای مرد! فکر میکنم
در این جا غریب هستی... اگر از ما چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم کرد. اگر
گرسنهای سیرت میکنیم، اگر برهنهای میپوشانیمت، اگر نیازی داری،
بینیازت میکنیم، اگر از جایی رانده شدهای پناهت میدهیم، اگر حاجتی
خواسته باشی برآورده میکنیم، هماینک بیا و مهمان ما باش. تا وقتی که
اینجا هستی مهمان مایی...
مرد شامی که این همه دلجویی و محبت را از امام مشاهده کرد به گریه افتاد و گفت:
«شهادت
میدهم که تو خلیفهی خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر میداند که مقام
خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. من پیش از این، دشمنی تو و پدرت را به
سختی در دل داشتم. اما اکنون تو را محبوب ترین خلق خدا میدانم.»
آن
مرد، از آن پس، از دوستان و پیروان امام علیه السلام به شمار آمد و تا
هنگامی که در مدینه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود. (31)
اسوهی ایثارگری
یکی دیگر از صفات برجسته امام مجتبی علیه السلام انفاق و بخشش بیسابقهی اوست.
تاریخ
نگاران نوشتهاند: امام حسن علیه السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه
خدا خرج کرد و سه بار داراییاش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشت
و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد. (32)
امام
حسن علیه السلام ملجاء درماندگان، آرام بخش دلهای دردمندان و امید
تهیدستان بود، هیچ گاه نشد که فقیری به حضور آن بزرگوار برسد و دستخالی
برگردد. در همین مورد نقل کردهاند: مردی به حضور امام حسن علیه السلام آمد
و اظهار فقر و حاجت کرد. امام حسن علیه السلام دستور داد تا پنجاه هزار
درهم، به اضافهی پانصد دینار به او بدهند. مرد سائل حمالی را صدا زد که
پولهایش را برایش ببرد. امام مجتبی علیه السلام پوستین خود را هم به آن
مرد داد و فرمود: این را هم به جای کرایه به آن مرد بده. (33)
امام حسن مجتبی علیه السلام بعد از پدر
پس
از آن که حضرت علی علیه السلام در محراب عبادت خون خویش را به پای درخت
توحید نثار کرد امام مجتبی غمگین در سوگ اسوهی صبر و بردباری، برفراز منبر
رفت و بعد از حمد و سپاس خداوند در فرازی از سخنانش فرمود:
... لقد قبض فی هذه اللیلة رجل لم یسبقه الاولون بعمل ولا یدرکه الاخرون بعمل... (34)
«شب
گذشته مردی از این جهان در گذشت که هیچ یک از پیشینیان - در انجام وظیفه و
اعمال شایسته بر او سبقت نگرفتند و از آیندگان نیز کسی را یارای پا به
پایی او نیست...
و
سپس فرمود: علی علیه السلام در شبی رخت از جهان بست که در آن شب عیسای
مسیح به آسمان عروج کرد، یوشع بن نون جانشین موسای پیامبر نیز در آن شب
درگذشت.
پدرم
در حالتی دنیا را ترک کرد که هیچ سیم و زر و اندوختهای نداشت. مگر تنها
هفتصد درهم که از هدایای مردم به جا مانده بود که قصد داشتبا آن خدمتکاری
بگیرد.
در اینجا، امام گریست و مردم نیز همصدا با حضرت مجتبی علیه السلام گریستند.
سپس
ادامه داد: من پسر بشیرم، من پسر نذیرم، من از خانوادهای هستم که خداوند
دوستی آنان را در کتاب خویش (قرآن) واجب کرده است آن جا که میفرماید:
«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی ومن یقترف حسنة نزد له فیها حسنا..».
(35) بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم در خواست نمیکنم جز دوست داشتن
نزدیکانم [اهل بیتم]; و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکیاش
میافزاییم».
بر این اساس دوستی ما - خاندان - همان حسنه و خوبی است که خداوند بدان اشاره کرده است.
سپس بر جای خود نشست.
در
این هنگام «عبدالله بن عباس» برخاست و به مردم گفت: این فرزند پیامبر شما
و جانشین امام علی علیه السلام است، اکنون او رهبر و امام شماست. بیایید و
با او بیعت نمایید!
مردم
گروه گروه به سوی حضرت مجتبی علیه السلام روی آوردند و بیعت کردند. سپس
امام علیه السلام خطبهای بیان فرمود که در آن بر لزوم اطاعت از خدا و
پیامبر و اولی الامر تاکید شده بود و مردم را از پیروی شیطان برحذر داشت و
اهمیت ایمان و عمل خیر را یادآور گردید (36).
امام
مجتبی علیهالسلام در سال چهلم هجرت و در سن 37 سالگی با مردم بیعت کرد و
با آنها شرط کرد که: با هر که من صلح کنم شما هم صلح کنید، با هر که من
جنگ کنم شما هم جنگ کنید و آنها قبول کردند (37).
در
ضمن امام علیه السلام نامهای به معاویه نوشت و او را دعوت به بیعت کرد و
متذکر شد که اگر در امر ادارهی جامعه اخلال کند و جاسوس بگمارد با
قاطعیتبرخورد خواهد کرد و در مورد دستگیری و اعدام دو جاسوس وی به او
هشدار داد (38).
معاویه در پاسخ امام نوشت:
...
من از تو سابقه بیشتری دارم، پس بهتر آن که تو پیرو من باشی. من نیز قول
میدهم که خلافت مسلمانان، پس از من با تو باشد و هر چه بیتالمال عراق است
در اختیار تو خواهم گذارد... (39) و چنین بود که معاویه از پذیرش حق
امتناع ورزید و نه تنها از بیعتبا امام حسن علیه السلام خودداری کرد، بلکه
عملا به طرح توطئه علیه حضرت پرداخت و با خدعه و فریب و تطمیع، افرادی را
برانگیخت تا نسبتبه قتل امام علیه السلام اقدام نمایند و سرانجام این امام
مظلوم در بیتخودش به دست همسرش «جعده» زهر خورانده شد و به جای این که
نوشی برای مولی باشد نیشی شد که جگر امام مجتبی علیه السلام را پاره کرد.
امام
علیه السلام با دسیسه معاویه مسموم گردید... (40) و پس از چهل روز در روز
بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاهم هجری به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به
خاک سپرده شد. چونان خورشیدی در دل زمین (41).
***
صوت/ مرثیه سرایی
شهادت پیامبر اعظم(ص) و امام حسن مجتبی(ع)
.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.
روضه خوانی حاج محمود کریمی- رحلت پیامبر اعظم.mp3 | دانلود فایل
.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.
حاج حسن خلج- شهادت امام حسن.mp3 | دانلود فایل
.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.
صلوات بر پیامبر اعظم(ص).mp3 | دانلود فایل
.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.
توسل به امام حسن مجتبی- میثم مطیعی.mp3 | دانلود فایل
.:اشکال در بارگذاری پخش کننده:.
شهادت امام حسن مجتبی- حاج محمود کریمی.mp3 | دانلود فایل
--------------------------------------
پینوشتها:
(1) سایت سبطین
(2) نویسنده خانم نزهت بادی
(3) انسان 250 ساله، مقام معظم رهبری، مرکز صهبا، صفحه117
(4) تاریخ یعقوبی، یعقوبی، نسخه المکتبة الشاملة ویرایش دوم، جلد1، صفحه 193
(5) الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، انتشارات دار صادر (بیروت)، جلد3، صفحه 388
(6) همان، صفحه 404
(7) همان
(8) الاصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، انتشارات دار الجیل (بیروت)، جلد2، صفحه72
(9) اسد الغابة فی معرفة الصحابه، این اثیر، انتشارات دار احیاء التراث العربی (بیروت) جلد2، صفحه20
(10) الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، جلد1، صفحه 114 و مقاتل الطالبین، جلد1، صفحه 18
(11) تاریخ الاسلام، ذهبی، نسخه مکتبة الشاملة، جلد1، صحفه 429
(12) الکامل فی التاریخ، همان، صفحه172
(13) الکامل فی التاریخ، همان، صفحه 227 تا 232
(14) اسد الغابة، همان، صفحه20 و 21
(15) الکامل فی التاریخ، همان، صفحه409
(16) نوشتار تألیف مهدی بخشی کارشناس حوزه
(17) الرحمن، 19، 20 و 22
(18) با استفاده از مقدمهی مترجم کتاب زندگانی امام حسن علیه السلام تالیف باقر شریف القرشی
(19) تاریخ خلفاء، ص 73، سیوطی - دائرة المعارف بستانی واژهی حسن
(20) ترجمهی زندگانی امام حسن، ص59، باقر شریف القرشی
(21) همان، ص60
(22) اسد الغابه، ج2 ص185
(23) البدایة والنهایة، ج8
(24) الاستیعاب، ج2.
(25) مسند احمد حنبل، ج5 ص44.
(26) البدایة والنهایة، ج8.
(27) صواعق المحرقة، ص280- حلیة اولیاء، ص226
(28) الاصابه، ج2
(29) کنز العمال، ج6 ص222، متقی هندی.
(30) ترجمهی اعلام الوری ص304، طبرسی.
(31) ستارگان درخشان، ص42، محمد جواد نجفی.
(32) تاریخ یعقوبی، ج2 ص215- اسد الغابه، ج2 ص13، تذکره سبط بن جوزی، ص196
(33) ستارگان درخشان، ص46
(34) ارشاد مفید، ص348- جلاء العیون مجلسی، ص378، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ 1353
(35) شوری / 23
(36) زندگانی چهارده معصوم علیه السلام، ص543، عماد زاده.
(37) جلاء العیون، ص378
(38) ارشاد مفید، ص350
(39) نهج البلاغه، شرح ابن ابی الحدید، ج16، ص35
(40) پیشوای دوم، ص28
(41) آفتابی در هزاران آیینه، ص119، جواد نعیمی. نویسنده: سید عباس رفیعی پور
۹۶/۰۸/۲۶