حضرت امام خامنه ای: نگذارید احساس غیرت انقلابی و تکلیف در مقابل انقلاب، در دلهای شما ضعیف بشود و فرو بنشیند. مثل کسی که از خانواده و حرم و ناموس خوددفاع میکند،ازانقلاب وارزشها و دستاوردهای آن،همین طور دفاع کنید ماجرای عذرخواهی شهید سیاح طاهری از یک جوان :: فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

دیدگاه و باور ما: فضای مجازی در خدمت صدورانقلاب، اقتصاد مقاومتی، صادرات غیر نفتی، نهضت تولید علم، جنبش نرم افزاری، ایجاد اشتغال پایدار، مبارزه با امپریالیسم واستکبار ستیزی یا مهدی ادرکنی
فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی): ۱۳۹۴/۰۶/۱۸
«ان‌شاءالله تا ۲۵ سال دیگر، به توفیق الهی و به فضل الهی چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت.»

بایگانی
پیوندها
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

ماجرای عذرخواهی شهید سیاح طاهری از یک جوان

حبیب احمد زاده از دوستان صمیمی شهید سعید سیاح طاهری خاطره ای از عذرخواهی شهید سیاح را از یک جوان گفت.
به گزارش رجانیوز به نقل از تسنیم، حبیب احمد زاده نویسنده, پژوهشگر و از دوستان صمیمی شهید مدافع حرم سعید سیاح طاهری در پستی اینستاگرامی خاطره ای را از یک روز برفی با شهید سیاح منتشر کرد.
 
او نوشت:«گفتم در این شب سرد زمستانی چگونه گرمتر شوید.
هدیه امشب : خاطره ای کاملا ساده ولی کارا از روشهای منحصر بفرد حاج سعید  تا بدانید چرا اینقدر دوستش داشتیم .یکی از بچه ها می‌گفت پیرمردی در مراسم شهادت حاج سعید خیلی بی‌تابی می‌کرد
دوستی پرسید ببخشید پدرجان شما  چیکاره آقای طاهری هستی؟
 گفتش کاره ای نیستم چند وقت پیش اومده بود دم در خانه ما در زده بود. دیدم این آقاست به من گفت پسرت خونه است. 
گفتم :بله 
گفتش: میشه صداش کنید. 
 
 
 
گفتم: این دیگه چی میخواد در خونه ما ؟ بچم با حزب الهی ها سروکار نداره  بچه ما که ژیگولیه. 
به پسرم گفتم: بابا برو دم در!  یکی کارت داره. 
پسرم که اومد. پریدن تو بغل هم قبل از خداحافطی یه هدیه هم داد به پسر من و رفت.
به پسرم گفتم :بابا ایشونو می‌شناختی ؟گفت: نه بابا، چند روز پیش داشتم تو خیابون می‌رفتم ایشون با ماشینش عبور کرد آب زیر تایر ماشینش ریخت رو شلوار من، من یه دادی زدم و ناسزایی گفتم ،  ایشون ایستاد اومد پایین . بابا نیم ساعت از من داشت عذرخواهی می‌کرد. «پسرم منو ببخش؛ پسرم من حواسم نبود».
 دیگه نگفت من یک چشم ندارم، اصلا  نصف اینور نمی‌بینم. بعد از عذرخواهی گفت: پسرم میشه این آدرس خونتون رو به من بدی. با ترس و لرز دادم، الان اومده بود در خونه، برام یه شلوار جین هدیه  آورده ......
بخودم میگویم کاش شعور امثال شهید حاج سعیدها را میشد در این کشور در ذهن همه مان قلمه زد و تکثیر کرد، در بین همه بدور از هر لقب و ادعا مدعی حزب اللهی و مدعی روشنفکری، فقیر و غنی ... ایکاش، ایکاش»
۹۶/۱۱/۰۹
حسن حیدری

نظر شریف شما (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

'ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی