حضرت امام خامنه ای: نگذارید احساس غیرت انقلابی و تکلیف در مقابل انقلاب، در دلهای شما ضعیف بشود و فرو بنشیند. مثل کسی که از خانواده و حرم و ناموس خوددفاع میکند،ازانقلاب وارزشها و دستاوردهای آن،همین طور دفاع کنید به خمینی بگو ما شما رو ندیده خریدیم :: فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

دیدگاه و باور ما: فضای مجازی در خدمت صدورانقلاب، اقتصاد مقاومتی، صادرات غیر نفتی، نهضت تولید علم، جنبش نرم افزاری، ایجاد اشتغال پایدار، مبارزه با امپریالیسم واستکبار ستیزی یا مهدی ادرکنی
فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی): ۱۳۹۴/۰۶/۱۸
«ان‌شاءالله تا ۲۵ سال دیگر، به توفیق الهی و به فضل الهی چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت.»

بایگانی
پیوندها
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

به خمینی بگو ما شما رو ندیده خریدیم

طیب حاج رضایی

طیب زد به میله سلول من و گفت: محمد آقا اگه یه روز خمینی رو دیدی سلام من رو بهش برسون و بگو خیلی ها شما رو دیدن و خریدن؛ ما شما رو ندیده خریدیم.

به گزارش مشرق، به مناسبت سالگرد شهادت «طیب حاج رضائی»، داریوش سجادی در کانال ایتا خود نوشت:

بخشی از خاطرات «محمد باقری» دوست «طیب حاج رضائی» بار فروش میدان شوش در تهران که در قیام ۱۵ خرداد اعدام شد.
...
توی دادگاه، طیب رو به سرهنگ نصیری گفت:

حرف های شما درست؛ اما ما تو قانون مشتی‌گری، با بچه‌های حضرت زهرا در نمیفتیم، من این سید (خمینی) را نمی‌شناسم؛ اما با اون در نمی‌افتم.

دادگاه به اسماعیل حاج رضایی، طیب حاج رضایی، من و حاج علی نوری حکم اعدام داد. بعد از اعلام حکم، ما رو به بندهامون منتقل کردن. نصف شب، مأمور شهربانی اومد و زد به در زندون و گفت:

اعلی‌حضرت به محمد باقری، حاج علی نوری با یه درجه تخفیف عفو ملوکانه دادن.

اینها رو گفتن که طیب تو بزنه و از ترس اعدام، حرفش رو پس بگیره و بگه آقای خمینی من رو تحریک کرد؛ اما طیب که تو یه سلول دیگه زندونی بود بلند گفت:

این حرفها رو برای ننت بزن! یه بار گفتم باز هم می‌گم؛ من با بچه حضرت زهرا(س) در نمی‌افتم.

فردا شب صدایی از سلول طیب آمد. فهمیدم دارن می برندشون برای اعدام. وقتی می رفتن، طیب زد به میله سلول من و گفت:

محمد آقا اگه یه روز خمینی رو دیدی سلام من رو بهش برسون و بگو خیلی ها شما رو دیدن و خریدن؛ ما شما رو ندیده خریدیم.

نیم ساعت بعد صدای رگبار اومد و معلوم شد طیب رو تیربارون کردن.

نظر شریف شما (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

'ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی