تعداد شهدای انتفاضه سوم به ۷۱ تن رسید / کسی صدای فلسطین را می شنود؟
تعداد شهدای انتفاضه سوم به ۷۱ تن رسید
تعداد شهدای انتفاضه سوم به ۷۱ تن رسید
فارس: من هم مثل خیلیهای دیگر از جنگ «بوسنی» چیزهایی شنیده بودم و میدانستم. چیزهایی مثل اینکه سالها قبل در «بوسنی» جنگی رخ داده که در جریان آن مسلمانان زیادی قتل عام و آواره شدند. جنگی که در آن، مردمِ مسلمان در وسط اروپا در مظلومیتِ مطلق بودند و در این میان، جوانانی از ایران به کمک آنان میروند. من اینها را میدانستم و شاید کمی بیشتر از اینها.
وقتی نام شهید «رسول حیدری» را برای اولین بار شنیدم و فهمیدم که او در «بوسنی» به شهادت رسیده، تصمیم گرفتم کتاب زندگینامه این شهید را بخوانم. بخوانم تا بدانم چرا باید یک جوان ایرانی کیلومترها آن طرفتر از مملکتش کشته شود؟ کیلومترها آن طرفتر، در سرزمینی به نام «بوسنی».
نزدیک غروبِ یکی از روزهای مهر ماه بود که بعد از پُرس و جو از چند کتاب فروشی در خیابان انقلاب، «ر» را در فروشگاه «ترنجستان سروش» پیدا کردم و خریدم و همان شب شروع کردم به خواندنش. کتاب، سه فصل دارد. فصل اول درباره دوران کودکی و نوجوانی شهید حیدری است و حال و هوای او در شهرش؛ ملایر. در این فصل با خانواده شهید آشنا میشویم. با خواهرها و برادر، پدر و البته مادر او؛ بدری خانم. اینکه شهید در چه خانوادهای و در دامان چه مادری بزرگ شده. پیش از انقلاب چه دورانی را تجربه کرده و چه افکاری در سرش میآمده و میرفته و دوستانش چه کسانی بودهاند. در این فصل به روزهای بازگشت شهید حیدری از سفر اولش به بوسنی هم پرداخته شده. اشارهای هم به ایّام دانشجویی شهید در دانشگاه امام حسین (ع) شده است.
فصل دوم تماماً به زندگی شهید در اوایل انقلاب و دوران دفاع مقدس میپردازد. کسی مثل شهید حیدری همه سالهای جنگ را در جبهه و مبارزه گذرانده است. و البته حضور متفاوتی داشته. مسئولیتش در «قرارگاه رمضان» باعث میشود او فرماندهی در جبهه غرب باشد. موقعیت و جبههای که آدمهایی به غایت مَرد طلب میکرده.
و اما فصل سومِ «ر» روایت روزهای حضور شهید حیدری در بوسنی است. فصل پایانی کتاب، نُه ماهِ آخرِ حیات شهید حیدری را به تصویر میکشد و به شهادت او ختم میشود.
این اجمالی از چگونگی ساختار کتاب «ر» است. کتابی که «مریم برادران» زحمت نگارش آن را کشیده. از لا به لای سطرهای کتاب مشخص است که نویسنده اطلاعات و داده بسیار زیادی در دست داشته. بالاخره رسول حیدری، یک شهید معمولی نبوده و غیر از شخصیت منحصر به فرد و تا حدودی عجیبش، حیات اجتماعی شهید و سالهای مبارزه و حضورش در دفاع مقدس و پس از آن، حجم بالایی از داده را فراهم میکند. برای همین «برادران» تصمیم گرفته تا حدّ امکان از شرح فعالیتها و مسئولیتهای شهید حیدری در انقلاب، جنگ و بعد از آن صرف نظر کند. این یعنی «ر» کتابی نیست که بتوان آن را به عنوان منبعی برای شناخت و مطالعه دفاع مقدس معرفی کرد. با اینکه شهید حیدری مسئولیتهای جدی و مهمی داشتهاند، اما این طور نیست که خواننده بعد از اتمام کتاب، بتواند توضیح زیادی درباره «قرارگاه رمضان» بدهد. یا مثلا چیز زیادی از جغرافیای جنگ بوسنی بداند. یا اینکه بتواند بگوید شهید حیدری و یارانش سالها در جبهه غرب و در فراز و نشیب کوههای سرد کردستان چه میکردهاند؟
این اختصار و تا حدی گُنگی در مسائل مربوط به فعالیتهای نظامی شهید، گرچه به گفتهٔ «برادران» تعمّدی بوده، اما به نظر حقیر میشد با صبر و تامل بیشترِ نویسنده، این ابهام در کتاب وجود نداشته باشد. به گمانم میشد تدبیری اندیشید تا خواننده چیزهای بیشتری درباره تاریخ جنگ بداند. و این البته منافاتی با روح کلّی کتاب که همانا ترسیم وجوه انسانی شخصیت شهید حیدری است، ندارد. در همین راستا قرار بوده به جزییات فعالیتهای نظامی شهید، پرداخته نشود اما جاهایی در کتاب هست که چیزهایی از جزییاتِ وقایع آورده میشود که عملاً نقطه عطفی ندارند و اصطلاحا از پِرتیهای کتاب هستند. مثلا در روایتِ سفر شهید به عراق در جریان انتفاضه این کشور، نویسنده سطرهایی را به این اختصاص میدهد که شهید و سه نفرِ دیگر، شب را در اداره کشاورزی یکی از شهرهای اقلیم کردستان میخوابند. و خواننده منتظر است ببیند که این خوابیدن در آن اداره منجر به چه حادثهای میشود؟ مخاطب جلو میرود و میبیند هیچ اتفاق خاصی نمیافتد!! یعنی ربطی بین روایت خواب آن شب در اداره با باقی ماجرا نمیبیند. و اینجاست که از خود میپرسد اگر این خوابیدن در اداره کشاورزی را در کتاب نمیآوردند، چه اتفاقی میافتاد؟! اصلا چه فرقی میکرد؟! و این یعنی پِرتی یک روایت.
در مطالعه کتاب «ر» خواننده گهگاه در مواجهه با اسامی آدمهای داستان دچار سردرگمی میشود. اسمهایی ناگهان در خلال روایت میآیند که مخاطب هیچ آشنایی قبلیای با آنها نداشته و پس از آن هم آنان را نمیشناسد. اسمهایی که نام خانوادگی ندارند و برای خوانندهٔ کتاب کاملا ناآشنا هستند. و این ناآشنایی باعث کلافگی خواننده میشود. شاید میشد با ترفند و راهکار سادهای مثل استفاده از تعابیر و ترکیبهایی مثل «یکی از دوستان رسول»، «یکی از فامیل»، «یکی از بچهها» و... جلوی این کلافگی در مخاطب را گرفت.
اینهایی که گفتم اشکالات فُرمیای است که به نظرم نثرِ «ر» به آن دچار است. نکاتی که اگرچه نبودنشان میتوانست کتاب روان تری بسازد اما به هر حال چندان اهمیتی در اصل ماجرا ندارند. اصل ماجرا این است که شکوه و جذابیت شخصیت شهیدِ والامقام؛ رسول حیدری، همان همه پُررنگ است که این کتاب را به کتابی شیرین و موفق تبدیل کرده. «ر» حقیقتا کتاب تاثیرگذاری است. چون داستان زندگی مردی را روایت میکند که از آدمهای کم نظیر عصرش بوده. مردی با شخصیتی چند لایه. کسی که در عین اینکه برونگرا و هیجانی است و گاهی زود جوش میآورد، اما در عین حال خیلی مواقع زود متاثّر میشود و اشک امانش نمیدهد. چریکی که ماهها در سرما و خطر میجنگد اما در همان حال از کیلومترها فاصله برای همسرش نامههای عاشقانه مینویسد. نامههایی که خواندن هرکدامشان میتواند انسان را متحیر کند، بس که شدت عشق در قلب یک پاسدارِ دور از خانه و خانواده را خوب به تصویر کشیده.
رسول حیدری برای من شخصیت جذابی است چرا که او جمع صفات و ویژگیهایی است که «انسان عصر انقلاب اسلامی» به آن محتاج است. رسول، انقلابی است و مصالح انقلاب بر پسندها و برنامههای شخصی زندگیاش ارجحیت دارند. برای همین است که پس از بهمن ۵۷ قید دانشگاه و سفر به خارج از کشور را میزند تا در سپاه ملایر به دردِ انقلاب برسد. او در جریان جهاد و مبارزه سعی میکند کارش را به بهترین وجه انجام دهد. به همین خاطر است که در هر سرزمین و میان هر قومی که وارد میشود تلاش میکند با مردم آن منطقه صمیمی باشد و اینچنین وظیفهاش و کار انقلاب را به احسنِ وجه پیش ببرد. شهید حیدری آدمِ ماندن و اهلی شدن نیست. بعد از جنگ که همه نشستهاند سر جایشان و با جبهه و مبارزه خداحافظی کردهاند، رسول نمیتواند در «شهر» بماند و برای همین از هر فرصتی برای شرکت در جهاد استفاده میکند و سرانجام به بوسنی میرود. امثال رسول حیدری در درونشان چیزی دارند که آنها را از ماندن و اهلی شدن فراری میدهد. رسول نتوانست مظلومیت و صعوبت وضع مردم بوسنی را ببیند و تصمیم گرفت هجرت کند. آنچنان که در کتابِ حق تعالی آمده: ربّ انی مهاجرٌ الیک...
«ر» کتابی پُر از زندگی است. زندگی یعنی عشقِ «بدری خانم» به پسر بورش که خدا بعد از چند دختر به او داده است. پسری که هنوز هم بعد از سالها از شهادتش، حالات و رفتارش برای مادر، زنده است. زندگی یعنی حال «معصومه» -همسر رسول- در جلسه خواستگاریشان. خواستگاریای که رسول با لباس سپاه آمده بود و حرفهایش در آن جلسه. اینکه «من پاسدارم، شاید بروم و شهید بشوم...» زندگی یعنی مردی آن قدر دل تنگ کودکانش باشد که از بوسنی برای تک تکشان نامه بنویسد و نقاشی کند.
من وقتی مشکلات، خانه به دوشیها و دوریهای رسول و معصومه از هم را در این کتاب میخواندم، مدام از خودم میپرسیدم که چند دختر جوان در این روزگار پیدا میشوند که تاب چنین رنجهایی را داشته باشند؟ این چه روح و نیرویی بوده که زندگی امثال معصومه و رسول را در آن سالها نگه میداشته است؟ رسول حیدری قیدِ شرکت در مراسم چهلم امام (ره) را میزند و در خانه میماند و از بچههای خردسالش مواظبت میکند تا همسرش بتواند به راحتی به تهران برود و در عزای رهبرش شرکت کند. امروز چند نفر پیدا میشوند که چنین روحیه تعاون و ایثاری داشته باشند؟
«ر» از این حیث که به موضوع «سپاه قدس» و نیروهایش میپردازد هم اهمیت دارد. به هرحال حضور رسول و دوستانش در بوسنی در همین راستا بوده. موضوع «سپاه قدس» همچنان زنده است و محل اشکال و ابهام برای جامعه. اینکه اصلا آدمهای نیروی قدس در دنیا دارند چه میکنند و از جان عالم چه میخواهند؟!... معتقدم با تمام زیبایی و کششی که فصل پایانی کتاب -که در بوسنی میگذرد- دارد اما باز هم جا داشت که حضور شهید حیدری و یارانش در بوسنی تفصیل بیشتری پیدا کند. واقعیت این است که با گذشت بیش از ۲۰ سال از وقوع جنگ بوسنی و حضور نیروهای ایرانی در آن کشور، هنوز جامعه ایران چیزی از واقعیت مجاهدت و تاثیر ایرانیها در بوسنی نمیدانند. باز خدا بیامرزد اموات «نادر طالبزاده» را که سالی یک بار برنامهای را به ماجرای بوسنی اختصاص میدهد. وگرنه امثال من و هم نسلیهایم همین اندازهای هم که از این موضوع میدانیم، نمیدانستیم.
کتاب «ر» زبان ساده و صادقی دارد. در این کتاب با روایتهای غلو شده و روحانیزه شده از یک شهید مواجه نیستیم. هم تمنای شهادت را در دست نوشتههای رسول میبینیم و هم سیگار کشیدنها و فلوت زدن او در وقت دلتنگی را. هم عشق شدید به خانواده را میبینیم و هم غیرت دینی و انقلابی شهید را، وقتی میفهمد مردی در محل به امام توهین کرده و او میخواهد برود فرد هتّاک را گوش مالی بدهد.
آن شب که کتاب را برای اولین بار دستم گرفتم و خواندنش را شروع کردم، فکر نمیکردم با اتمامش همین همه شهید حیدری را دوست داشته باشم. حالا من روزهاست «ر» را خواندهام و شیفته مردی شدهام که مرغ جانش هوای «شهر» را خوش نداشت و برای همین سفر کرد به سرزمینی که نه زبان مردمانش را میدانست و نه تا پیش از آن، ایشان را میشناخت. او به سمت پروردگارش هجرت کرد و تقدیر بر این بود که خونش کیلومترها دورتر از وطنش در جادهای بینِ شهری بر زمین بریزد. او میتوانست بعد از جنگ، همان چند واحدِ باقی مانده از دانشگاهش را هم تمام کند و بیخیالِ آنچه که در عالم میگذرد، بالای سر زن و بچهاش بماند. قطعا در این حالت هیچ کس یقه او را نمیگرفت. رسول میتوانست هجرت و جهادِ در راهِ حق را انتخاب نکند و در «شهر» بماند تا عروس شدن دخترش –زینب- را ببیند و مثل امروزی بر سرِ نوههایش دست بکشد. اما راه مردان خدا از طریقی دیگر میگذرد و بر همین مبناست که زمینِ «ویسوکو» در بوسنی، خون او را انتظار میکشید. سید شهیدان اهل قلم میگوید: «هر شهید کربلایی دارد که خاک آن کربلا تشنه خون اوست. و زمان انتظار میکشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد و آنگاه خون شهید جاذبه خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید.» خاک بوسنی هم طالب و تشنه خون رسول بود و اینچنین بوسنی شد کربلای رسول حیدری.
یادداشت از زینب افراخته
حضرت امام خمینی (س):
«رهبر ماآن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ تر است، با نارنجک ، خود را زیر تانک دشمن انداخت وآن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید.»
اگر تقوی نباشد:
سینما برخی زنان را با سی نما نشان می دهد
سیاست نیز برخی زنان را سی تا صددرصد فاسد می کند
پایانی شرمگین برای بی شرمها
وقتی زرع و زارع و مزرع پاک نباشد همین می شود
گلشیفته فراهانی
شیرین عبادی
چکامه چمن ماه
فاطمه حقیقت جو
فاطمه معتمد آریا
صدف طاهریان
به گزارش مشرق، رسول منفرد دبیر اجرایی جشنواره فیلم عمار ضمن اشاره به برگزاری اولین دوره این جشنواره بازیهای رایانهای گفت: برای اینکه جشنواره بازیهای رایانهای زیر سایه جشنواره فیلم عمار قرار نگیرد تصمیم گرفتیم آن را به صورت جداگانه و در اردیبهشت ماه برگزار کنیم. بازینویسان و بازیسازان میتوانند تا 15 اسفندماه آثار خود را در 6 موضوع استقلالخواهی و استقلالستیزی، بیداری اسلامی، تحولات منطقه و مسئله فلسطین، فناوری هستهای، انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، سبک زندگی ایرانی - اسلامی و بازیهای اقتباسی ارسال کنند.
منفرد در مورد قالبهای بازیها گفت: قالبهای مسابقه اولین دوره بازیهای جشنواره عمار عبارتند از: بازینامهنویسی، بازیهای اندروید و بازیهای تک مرحله و چند مرحله پی سی است.
در ادامه نشست حسن عباسی گفت: موضوع بازیهای رایانهای عصارهای از هفت هنر است و کمتر از 10 سال آینده تحولات ساختاری، نظامسازی جوامع را بوجود میآورد. ثقل کلاسداری در آموزش و پرورش در بازی تمرکز میکند و در مفهومسازی اخیر از آموزش، اصالت در بازی قرار گرفته است. در حوزه علوم دانشگاهی هم در آینده شاهد خواهیم بود که نظام سازی از طریق سازوکارهای بازیها رقم خواهد خورد.
وی ادامه داد: بر اساس مطالعات مختلفی که مراکز تحقیقات استراتژی در اروپا اعلام شده است تلویزیون، رادیو و سینما با ریزش شدید مخاطب روبرو میشوند و چنین مسئلهای را در سینمای ایران هم شاهد هستیم. یکی از دلایل چنین امری این است که آثار سینمایی و تلویزیونی یک سویه هستند و امکان تعامل وجود ندارد. صنعت ملی رسانه با بحران عدم تعادل روبروست.
عباسی افزود: بازیهای رایانهای 3 ویژگی را دارند که در سایر رسانهها نیست اول اینکه نقش اول بازی را مخاطب آن بازی را خواهد داشت دومین ویژگی این است که در اثر سینمایی و فیلمنامه نمیتوان هیچ دخل و تصرفی داشت ولی در بازی کامپیوتری این امکان برای کاربر است که سناریوهای مختلف را اعمال کند. مسئله سوم اینکه کارگردانی کار در بازیهای رایانهای به دست مخاطب است و خودش صحنه را کارگردانی میکند.
وی گفت: کنشگری و آزادی شخص بازی کننده در بازیهای رایانهای سبب شده که رسانههای دوره قبل مثل سینما، رادیو و تلویزیون مخاطبانشان را از دست دهند. چون نسل جدید درگیر قابلیت کنشگری و تعامل شده است.
وی با تاکید بر اینکه جهتگیری جشنواره بازیهای رایانهای عمار به خاطر امنیت نظامسازی این رسانه است گفت: بر اساس تحقیقاتی که موسسه «ترند وان» انجام داده است دگردیسی در جامعه به 5 مرحله تقسیم شده است. جامعه صنعتی، جامعه اطلاعاتی، جامعه دانشپایه که از جمله ویکیها و تعامل اشتراک بین دانشها در آن دیده میشود و جامعه چهارم جامعه مجازی است که بر مبنای اصالت و کاراکتری است که مخاطب خلق میکند. برای اولین بار است که این اتفاق در تاریخ مدرن تحقق یافته است و فرد در قالب آواتار اسطوره خودش را میسازد و این کنشگری در طول تاریخ بشری سابقه نداشته است.
دبیر بازیهای رایانهای به پنجمین مرحله دگردیسی جامعه از منظر موسسه تحقیقاتی «ترند وان» اشاره کرد و گفت: جامعه الحاقی در کمتر از 10 سال آینده فراگیر خواهد شد و ثقل آن در بازی است. بازی فقط یک پدیده هنری، رسانهای و سرگرمی نیست. اهمیت بازی در سیاستگذاری فرهنگی به عنوان ثقل اقدامات فرهنگی محسوب میشود.
وی با اشاره به هدفهای جشنواره بازیهای رایانهای عمار گفت: مهمترین جهتگیری این است که جامعه نگاه جدی به مقوله بازی پیدا کند و اینکه مسئولان بازی را به عنوان پدیده نوظهور و گران بپذیرند و حمایتهای جدی کنند.
وی ادامه داد: در جشنواره تلاش داریم ارزشگذاریهای مناسبی در آثار صورت بگیرد تا زیرساختهای فنی بازیهای کامپیوتری فراهم شود ضمن اینکه هنرمندان حوزه گرافیک و هنر باید ورود جدی به این حوزه داشته باشند.
عباسی خاطر نشان کرد: مهمترین مسئله برای بازیهای رایانهای مسئله توزیع است. عمده بازیهایی که در کشور تولید میشوند بیشترین صدمات مالی و اقتصادی را از این حوزه میخورند. یکی از موضوعاتی که در جشنواره پیگیری میکنیم این است که عقبه پشتیبانی بازیهای رایانهای قوی شود چون متفاوت از انواع دیگر رسانهای است.
در ادامه نشست وحید جلیلی مسئول شورای سیاستگذاری جشنواره فیلم عمار گفت: در مواجهه با جهان غرب 3 رویکرد متفاوت وجود دارد؛ عدهای از ابزارها فرار میکنند و برای مصونیت رویکرد فرار را انتخاب میکنند گروهی دیگر هم هستند که فقط نقد میکنند اما رویکرد سوم بنا به تعبیر شهید آوینی این است که حجاب تکنیک را در اختیار میگیرند و ابزارها را به نفع آرمانهای ملکوتی مصادره میکنند.
وی با اشاره به موضوع ساخت بازیهای رایانهای گفت: بچههای انقلاب در این عرصه هم فرصتهای خوبی به دست آوردهاند ضمن اینکه فضای بازی ابعاد فلسفی و منطقی دارد و جامعه ایرانی با همان عقبه فرهنگی و فلسفی خود میتواند قابلیتهای چشمگیری را فراهم کند.
جلیلی اضافه کرد: در زمینه بازیهای رایانهای گنجینه بسیار بزرگی در اختیار داریم چون اسطورهها و ماجراهای بسیاری در کشور داریم که میتوان از آنها بازی ساخت. جشنواره بازیهای رایانهای میتواند این بستر را فراهم کند که بازیسازان و مهندسان جوان کشور نظریهپردازان و هنرمندان به هم نزدیک شوند. تا به امروز آثار نسبتا خوبی تولید شده است و امیدواریم این جشنواره فرصتهای دیگری را فراهم کند.
وی در مورد حمایتهای مالی که از ساخت بازیهای رایانهای صورت خواهد گرفت گفت: من از سمت مدیریت فرهنگی مشهد این وعده را میدهم که پروژهها و موضوعاتی که در مورد واقعه مسجد گوهرشاد ساخته شود، حمایت مالی کنیم و از کسانی که در موضوع واقعه مسجد گوهرشاد و 7 سال دفاع مقدس (سالهای 1313 تا 1320 از زمان صدور فرمان کشف حجاب تا کنار رفتن دیکتاتوری رضا خان) حمایت مالی میکنیم.
جلیلی گفت: سنت وقف، این امکان را هم برای ساخت آثار و بازیهای کامپیوتری فراهم میکند.
در ادامه حسن عباسی در پاسخ به سوالی درمورد حمایتهای دولتی از جشنواره عمار گفت: مهمترین هدف جشنواره مردمی بازیهای رایانهای عمار موضوع گفتمانسازی است و 3 جامعه هدف از جمله مردم یا مخاطبان بازیهای رایانهای، مسئولان و جامعه نخبگان و سوم بازیسازان و بازینویسان را درگیر میکند.
عباسی همچنین از ترجمه کتاب فلسفه بازیها و انتشار آن برای ایام جشنواره خبر داد.
او تحصیلاتش را در دانشگاه تهران و سپس در دانشگاه شیکاگو ادامه داد و در سال ۱۹۸۷ میلادی، دکترای خود را از این دانشگاه اخذ کرد. او کاوشهای متعددی از جمله کاوشهای تپه چغامیش و چغابنوت را مدیریت کرده است.
علیزاده در عین حال کار سازماندهی مجموعه سفالینههای موزه ایران باستان را پذیرفته است. کیسههایی بزرگ از تکه سفال در زیرزمینی مرطوب نگهداری میشد و کارکنان موزه در شرف دور ریختن این توده بینظم و ترتیب بودند. اما علیزاده مانع این کار شد، و امروز این موزه میتواند به داشتن مجموعه قابلتوجهی از یک میلیون قطعه سفال به خود ببالد که با تلاش علیزاده بر اساس نوع و منطقه، طبقهبندی شده و در زیرزمینی که با بودجه دولت بازسازی شده نگهداری میشود. نیکلاس کوچوکوس، قومشناس دانشگاه شیکاگو، که به علیزاده در این کار کمک کرده است میگوید: «بسیاری از سایتهایی که این سفالها در آنها پیدا شده اکنون اصلاً وجود ندارند. این مجموعه بینظیری است که ما تصور میکردیم از دست رفته است.»
اما این همه آنچه که باید از عباس علیزاده بدانیم نیست.
بخش تاریک زندگی عباس علیزاده مربوط به زمانی است که بین سالهای 1985 تا 1991 در خاک فلسطین اشغالی و در همکاری با رژیم صهیونیستی به کاوشهای باستانشناسانه در پروژه اشکلون برای یافتن منابع تاریخی در تایید تعلق بیتالمقدس به صهیونیستها فعالیت میکرد.
به شهادت اسناد موجود در فضای مجازی، عباس علیزاده از نزدیک با کاوشهای رژیم صهیونیستی در منطقه باستانی اشکلون در ارتباط بوده و از سوی آنان بارها مورد تشویق و تقدیر قرار گرفته است.
یکی از این اسناد کتاب اشکلون، چاپ رژیم صهیونیستی است که در آن تلاش شده تا جزئیات کشف آثار باستانی مربوط به یهود در خاک فلسطین اشغالی به شکل مستند ارائه شود و عباس علیزاده در جهت مستندسازی برای این ادعای گزاف تلاش بسیار کرده است.
در این کتاب بارها از عباس علیزاده نام برده شده و حضور وی در عکسهای یادگاری باستانشناسان در همین کتاب بیشتر اثبات میشود:
کاوشهای سال 1986
عباس علیزاده سابقه حضور در تلویزیون بهاییها را نیز دارد. در فیلم زیر، مصاحبه اخیر او با شبکه آیین بهایی را مشاهده میکنید:
قضیه
حضور عباس علیزاده در ایران زمانی جالبتر میشود که بدانیم او در امر
رسیدن به اهدافش یعنی سیطره به کل منطقه باستانی شوش از هیچ تلاشی فروگذار
نکرده و جامعه باستانشناسی ایران را به سخره میگیرد. وی در سخنرانی خود
که به تازگی در ایران ایراد کرده گفته است:
«وقتی کسانی از من میپرسند در شوش چه کردی؟ من پاسخ میدهم خوشحالم که
آبدارچی ما هم میتواند هزارهی سفالهای شوش را تشخیص دهد.» معنای این
جملات زمانی آشکارتر میشود که با جمله «کارکنان
موزه در شرف دور ریختن این توده بینظم و ترتیب بودند» که در
وبسایت ویکیپدیا آمده مقایسه شود. البته شایان ذکر است که مخاطب چنین
توهینی جامعه دانشگاهی و دولتی باستانشناسی کشور است که به آسانی چنین
تحقیرهایی را تحمل میکنند.
او که اکنون سواد جامعه باستانشناسی آکادمیک ایران را هیچ میپندارد و خود را سلطان بلامنازع پیش از تاریخ ایران میداند، از داخل ایران به شدت حمایت میشود و اساسا دلیل حضور مجدد وی در ایران نیز دعوت رسمی از وی برای بازگشت به ایران برای راهاندازی مرکز بینالمللی شوش است.
سوال
مهمی که به ذهن متبادر میشود میشود آن است که اگر فرض را بر آن بگذاریم
که سواد جامعه باستانشناسی کشور آنقدر کم است که خود به تنهایی قادر به
کشف، تعیین تاریخ و حفظ اشیای باستانی ایرانزمین نیست، چرا با وجود حضور
باستانشناسان کشورهایی چون ایتالیا و فرانسه، تنها از تیم عباس علیزاده در
پایگاه شوش استفاده میشود؟
سوال دیگر آن است که با وجود پایگاههای باستانی متعدد و البته مهم در سراسر ایران چه توجیهی برای این همه تکیه بر تحویل پایگاه شوش به علیزاده وجود دارد؟ البته کسی منکر اهمیت باستانشناسی در منطقه شوش نیست اما آنچه که جالب است نادیده گرفتن دیگر مناطق ایران است. آیا دلیل این امر به «یهودیسازی تاریخ باستان ایران» بازنمیگردد؟
به نظر میرسد زیر پوست جامعه باستانشناسی کشور جریاناتی در حال روی دادن است که جناب «افتخار باستانشناسی ایران! عباس علیزاده» در حال مدیریت کردن آن است. در هر حال امیدواریم مقامات مسئول در این زمینه، در پاسخ به مدارکی که در این گزارش آمده است، پاسخ مناسبی به افکار عمومی ارائه کنند.