حضرت امام خامنه ای: نگذارید احساس غیرت انقلابی و تکلیف در مقابل انقلاب، در دلهای شما ضعیف بشود و فرو بنشیند. مثل کسی که از خانواده و حرم و ناموس خوددفاع میکند،ازانقلاب وارزشها و دستاوردهای آن،همین طور دفاع کنید بایگانی اسفند ۱۳۹۶ :: فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

دیدگاه و باور ما: فضای مجازی در خدمت صدورانقلاب، اقتصاد مقاومتی، صادرات غیر نفتی، نهضت تولید علم، جنبش نرم افزاری، ایجاد اشتغال پایدار، مبارزه با امپریالیسم واستکبار ستیزی یا مهدی ادرکنی
فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی): ۱۳۹۴/۰۶/۱۸
«ان‌شاءالله تا ۲۵ سال دیگر، به توفیق الهی و به فضل الهی چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت.»

بایگانی
پیوندها

۲۳۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

مرد باید قدردان زنش باشد

۰ نظر ۰۷ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۳۳
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

هدفتان نفوذ معارف شهادت در دل مخاطبین باشد

۰ نظر ۰۶ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۰۲
حسن حیدری

http://cdn-tehran.wisgoon.com/dlir-s3/10531516919061667786.png

۰ نظر ۰۶ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۴۰
حسن حیدری
مرز سرزمین های اشغالی

یک خبرگزاری فلسطینی به اسنادی از طرح تل‌آویو برای تشکیل «کشور واحد» دست یافته که نشان می‌دهد این رژیم دنبال تشکیل 30 استان و اختصاص 20 استان آن به صهیونیست‌هاست.

به گزارش مشرق، یک خبرگزاری فلسطینی به اسنادی دست یافته است که نشان می‌دهد رژیم صهونیستی به دنبال تشکیل یک کشور با 30 استان است که 20 استان آن صرفا متعلق به صهیونیست‌ها باشد.

تا پیش از این مذاکرات در خصوص طرح دو کشور (دو دولت) بود اما اسناد و مدارک فاش شده نشان می‌دهد که تل‌آویو دنبال ایجاد یک قانون اساسی مشترک مورد موافقت صهیونیست‌ها و فلسطینی‌هاست و دیگر اینکه دنبال تحمیل قانون اسرائیلی بر کرانه باختری و غور اردن و اعطای شهروندی اسرائیل است و می‌خواهد غزه را یک نهاد جداگانه قلمداد کند.

رژیم صهیونیستی به دنبال تشکیل یک کشور با 30 استان است

بندهای این طرح رژیم صهیونیستی به شرح زیر است:

**تحمیل قانون اساسی (اسرائیلی) در یهودا و سامره (کرانه باختری) و غور اردن

**کسب موافقت بین‌المللی برای باقی ماندن شهرک‌های اسرائیلی در جایگاه‌های خود

**اعطای تابعیت اسرائیلی به ساکنان کرانه باختری

**تشکیل قانون اساسی مشترک که مورد موافقت دو طرف باشد

**تقسیم کشور به 30 استان که حدود 20 استان دارای اکثریت صهیونیست و 10 استان از آن دارای اکثریت عربی‌اند

**تقسیم دموگرافی به شکل فوق: 60 درصد صهیونیست و 35-40 از فلسطینی‌ها

**ایجاد روابط متقابل میان استان‌های صهیونیست‌نشین و فلسطینی

**بازگرداندن شایستگی‌های اجتماعی و اقتصادی به اردوگاه‌های آوارگان در کرانه باختری و روستاهای «النقب»

**به رسمیت شناخته شدن قانون اسرائیلی در کرانه باختری از سوی مجامع بین‌المللی و تبدیل اسرائیل به دولتی فدرال

**اجرا و توسعه طرح‌های مشترک با کشورهای همسایه بویژه اردن و مصر

**برشمردن غزه به عنوان نهادی مستقل

**صهیونیست‌ها به توسعه روابط خود با یهودیان دیگر کشورهای ادامه دهند و فلسطینی‌ها نیز به روابط مشترک مشابه با کشورهای عربی و اسلامی ادامه دهند.

بندهای طرح «کشور واحد» رژیم صهیونیستی

جزئیات این طرح در زمانی منتشر شده که آمریکا در پی اجرای طرح موسوم به «معامله قرن» است و اخیرا وزیر خارجه تشکیلات خودگردان فلسطین اعلام کرد که آمریکا اجرای این طرح را عملا آغاز کرده است. 

معامله قرن یا توافق نهایی، طرحی به پیشنهاد دولت آمریکا و رژیم صهیونیستی و حمایت عربستان، برای پایان منازعه اسرائیل با فلسطین و مقدمه‌ای برای عادی‌سازی روابط عربی اسرائیلی است.

در این طرح و مذاکرات بعدی، مسئله آوارگان با «وطن جایگزین» در خارج از فلسطین اشغالی حل و «حق بازگشت» آوارگان فلسطینی به کشورشان برای همیشه لغو می‌شود. بر اساس این طرح دولت فلسطین در نوار غزه و صرفا در مناطق الف و ب و بخش‌هایی از منطقه ج کرانه باختری تشکیل و وضعیت نهایی قدس و بازگشت آوارگان به مذاکرات بعدی موکول می‌شود و در گام آخر، مذکرات «صلح» میان رژیم صهیونیستی و کشورهای عربی به رهبری عربستان سعودی آغاز می‌شود.

منبع: فارس
۰ نظر ۰۶ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۲۷
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

عاشقان و منتظران حضرت امام مهدی(عج) بخوانند

http://photos03.wisgoon.com/media/pin/photos03/images/o/2018/2/23/14/1519382918533705.jpg


۰ نظر ۰۴ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۲۲
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

زندگی جهادی حضرت فاطمه سلام الله علیها


http://photos03.wisgoon.com/media/pin/photos03/images/o/2018/2/23/20/1519404439742756.jpg

۰ نظر ۰۴ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۱۳
حسن حیدری

http://photos03.wisgoon.com/media/pin/photos03/images/o/2018/2/23/0/500x707_1519332463871090.png

۰ نظر ۰۴ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۰۳
حسن حیدری
 180 نماینده امضا می‌کنند مبنی‌بر اینکه باید از رئیس‌جمهور سوال داشته باشیم و حق معمولی نمایندگان است. ولیکن هیات‌رئیسه 6 ماه این سوال را نگه می‌دارد و نهایتا وقتی اعتراض می‌شود و این موضوع را مطرح می‌کنیم و با وقت‌کشی تلاش می‌کنند تیم دولت بایستد و دانه‌دانه با وعده و وعیدها امضاها را پس بگیرند و اگر دفعه بعد بگویند 50 نفر هم نباشند.
حجت‌الاسلام پژمانفر در گفت‌وگویی تفصیلی:

مجلس امروز دیگر زبان ملت نیست؛ اهداف دولت را پیگیری می کند/ متهمان اصلی اغتشاشات اخیر هیات رئیسه مجلس و دولت هستند/ لاریجانی تلاش می‌کند تا خود را منجی کشور معرفی کند/ اگر قالیباف کنار نمی‌رفت انتخابات به مرحله دوم می‌رفت

180 نماینده امضا می‌کنند مبنی‌بر اینکه باید از رئیس‌جمهور سوال داشته باشیم و حق معمولی نمایندگان است. ولیکن هیات‌رئیسه 6 ماه این سوال را نگه می‌دارد و نهایتا وقتی اعتراض می‌شود و این موضوع را مطرح می‌کنیم و با وقت‌کشی تلاش می‌کنند تیم دولت بایستد و دانه‌دانه با وعده و وعیدها امضاها را پس بگیرند و اگر دفعه بعد بگویند 50 نفر هم نباشند.

گروه سیاسی-رجانیوز: حجت‌الاسلام‌والمسلمین پژمانفر در سال ۱۳۴۳ در شهر تهران متولد شد. در مقطع متوسطه، در رشته مکانیک خودرو (اتو مکانیک) تحصیل کرد. سپس وارد حوزه علمیه تهران شد و پای درس شهید بهشتی، مجتهدی تهرانی و حق‌شناس حاضر شد. بعد از آن به حوزه علمیه خراسان مهاجرت کرد. وی همچنین در سال‌های دفاع مقدس در جنگ حضوری فعال داشت و جانباز شد. پس از چند سال ادامه تحصیل در مشهد، همکاری خود را با جامعه المصطفی العالمیه شعبه مشهد آغاز کرد. در همین دوران نیز مدیریت مدرسه علمیه‌ شهید محراب آیت‌‌ا... صدوقی مشهد را در شهر مشهد برعهده داشت. او در سال ۸۸ به‌عنوان معاون آموزش و پژوهش مرکز مدیریت حوزه علمیه خراسان، فعالیت خود را آغاز کرد و دو سال بعد در انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی از حوزه مشهد و کلات نامزد شد و به مجلس راه یافت. سعی کردیم در این مصاحبه فرصت را مغتنم بشماریم و درخصوص اعتراضات اخیر مردم، راهپیمایی تماشایی مردم در 22 بهمن، انتخابات 96، جبهه پایداری و گفت‌وگوی ملی به گفت‌وگو بنشینیم. وی همواره در طول مصاحبه سعی کرد با خضوع و تواضع سوالات را پاسخ دهد و از پاسخ‌های حاشیه‌ای پرهیز کند، چون معتقد است نباید باعث تشتت در جامعه شد. او مقصر اصلی اغتشاشات را لاریجانی و روحانی می‌داند و بر این باور است که آنها اجازه نمی‌دهند نمایندگان مجلس به مسائل موسسات مالی غیرمجاز ورود پیدا کنند و مانع سوال از روحانی ‌می‌شوند. پژمانفر بر این باور است که لاریجانی به سمت اعتدال تغییر موضع داده است. او معتقد است که اگر قالیباف کنار نرفته بود انتخابات به مرحله دوم کشیده می‌شد. پژمانفر می‌گوید جبهه پایداری از نظرات فقها طبق اساسنامه بهره می‌گیرد و برای انتخابات 98 بنایی برای ارائه لیست جداگانه ندارد. در ادامه متن گفت‌وگوی تفصیلی «فرهیختگان» با حجت‌الاسلام پژمانفر آمده است.

 

 انقلاب اسلامی ایران این روزها وارد چهلمین سال خود شده است، با توجه به حضور میلیونی مردم در راهپیمایی 22 بهمن امسال و همچنین وجود برخی اعتراضات در دی ارزیابی خود را بیان بفرمایید.

همان‌طور که همگان شاهد بودند امسال نیز مردم با حضور میلیونی خود در راهپیمایی ۲2 بهمن نشان دادند که پس از گذشت 39 سال همچنان پای آرمان‌های امام راحل و شهدا ایستاده‌اند، گوش به فرمان رهبر فرزانه انقلاب هستند و با وجود همه گلایه‌ها نظام و انقلاب خود را رها نکرده‌اند و میان حکومت به معنای همه مسئولان، کارگزاران و حاکمیت به معنای نظام جمهوری اسلامی تحت زعامت ولایت امر تفکیک معناداری قائل هستند و ان‌شاء‌ا... همان‌طور که رهبری فرمودند نهیب ملت ایران دشمن را به عقب می‌راند و عزم راسخش معادلات غلط‌شان را به هم می‌ریزد.

 مردم به دلیل افزایش گرانی کالاهای اساسی خود و برخی مشکلات اقتصادی دیگر اعتراضاتی داشتند و اینها به‌مرور زمان و با سوءاستفاده عده‌ای تبدیل به اغتشاش شد. تحلیل کلی شما در این خصوص چیست؟

اساسا دموکراسی در جمهوری اسلامی اصل اساسی تلقی می‌شود که قبل از شروع نظام به‌عنوان یکی از مطالبات مردم بوده است. یکی از عواملی که باعث شد مردم انقلاب کنند و چهار دهه پیش مردم را به خیابان‌ها کشاند، این بود که فرصت برای گفتن حرف‌ها و پیگیری مسائل خود نداشتند.  در جمهوری اسلامی وقتی قانون اساسی تدوین شد موضوع رای مردم، حرف مردم و پیگیری مطالبات مردم به‌عنوان اصل اساسی مدنظر بود. در همین راستا در قانون اساسی و قوانین دیگر به این موضوع توجه شد که ما مسیری را ریل‌گذاری کنیم که بتوانیم حرف‌های مردم را بشنویم.  در دنیا فرصت‌های حداقلی و صوری ایجاد و خیابانی را تعریف می‌کنند تا مردم در آنجا جمع شوند و حرف‌های خود را بازگو کنند. آن خیابان برای افراد معترض و مردم منطقه تداعی‌کننده این است که مردم در این مکان حرف‌های خود را بازگو می‌کنند تا تخلیه شوند.

 مجلس مسیر پیگیری مسائل مردم است

در جمهوری اسلامی ایران مسیر روشنی برای حرف‌ها و پیگیری مسائل مردم وجود دارد و آن مسیر مجلس است. مجلس به‌عنوان یک نهاد قانونگذار که امام(ره) تعبیر کردند در راس امور است، باید زبان مردم و پیگیری‌کننده مطالبات مردمی باشد. هر نماینده باید با حضور در بین مردم حرف‌های مردم را بشنود و مردم به صورت سیستم دقیق امکان پیام‌رسانی و انتقال مباحث و مسائل خود را داشته باشند.

 مجلس به صورت مویرگی به آحاد ملت متصل است

مجلس از این سو به آحاد ملت به صورت مویرگی متصل است و از سوی دیگر به‌عنوان قوه قانونگذاری باید این مسائل را پیگیری کند. غالب پیگیری‌ها این است که تذکر دهد و سوال بپرسد، حتی استیضاح کند و مسائل را در صورت لزوم ادامه دهد تا به دستگاه قضایی برسد و در آنجا برخورد شود.  اگر در این مسیر که به‌خوبی تدوین شده، خللی ایجاد شود و مردم نتوانند از مسیر مجلس حرف‌های خود را بیان کنند، نتیجه این می‌شود که مردم به شکلی دیگر اعتراض را پیگیری کنند.

 مردم در زمینه اغتشاشات اخیر ظلم ها دیدند

به‌عنوان نمونه‌ای در زمینه اغتشاشات باید بگوییم که مردم ظلم‌هایی دیدند. نسبت به کلمه ظلم تاکید دارم به دلیل آنکه ظلم‌هایی به مردم در ارتباط با موسسات مالی شد که بخش قابل توجهی از اینها در مشهد بود. مردم دنبال این بودند که به نماینده‌ها منتقل کنند، ابتدا هم به نمایندگان مراجعه کردند و نماینده‌ها مکرر این مسائل را مطرح می‌کردند تا فردی جواب دهد.

 هیات‌رئیسه مجلس و دولت مخالف ورود مجلس هستند

حال سوال من اینجاست چرا در مقابل پیگیری این موضوع که حق قانونی نماینده‌هاست یک نوع دیکتاتوری ایجاد می‌شود، یعنی هیات‌رئیسه مجلس و دولت در مقابل این خواست مردم معتقدند نباید از طریق مجلس پیگیری شود و تنها در اتاق‌های دربسته به آن پرداخته شود؛ اشکال اینجاست.  وقتی 180 نماینده می‌خواهند موضوع را پیگیری کنند و در ارتباط با این موضوع طرح سوال از رئیس‌جمهور دارند و هیات‌رئیسه مجلس اجازه این مساله را نمی‌دهد، 6 ماه می‌گذرد و دولت هم آماده پاسخگویی به این موضوعات نمی‌شود، نتیجه این می‌شود که مردم احساس می‌کنند راهی که به‌عنوان دموکراسی، پیام‌رسان و پیگیری مسائل خود در قانون اساسی می‌بینند، مسدود است و راهی از این مسیر وجود ندارد.  بنابراین ممکن است در این اعتراضات درونی مردم جریان‌های باطلی را پرچمداری کنند و این اعتراض مردم را به انحراف ببرد. اگر انحرافی در پیگیری مطالبات مردم ایجاد شد، به این دلیل بود که برخی تعمدا اجازه ندادند، سوپاپ اطمینان عمل کند، یعنی اجازه ندادند مردم از طریق مجلس مطالبات خود را پیگیری کنند. وقتی این نشد نتیجه این می‌شود که برخی بیرون می‌ریزند.

 لاریجانی و روحانی باید پاسخگوی مردم باشند

بنابراین به نظر من اشکال را نباید در مردم دید، بلکه باید در سیستم برخی ببینیم که بعضی آن را مسدود کرده‌اند. به نظر من ابتدا باید رئیس مجلس و رئیس‌جمهور پاسخ دهند که چرا این راه پیگیری مطالبات مردم  راکه قانون اساسی پیش‌بینی کرده است، مسدود کردند؟ چرا اجازه ندادند مردم حرف‌های خود را از مجاری قانونی که نماینده‌ها هستند، بیان کنند.

 

 علت چه بود؟

علت این امر را باید خود آقای لاریجانی بیان کنند اما آنچه را محقق شده من بیان می‌کنم. ما نیت‌خوانی نکنیم که علت چه بود. آنچه اتفاق افتاده مسدود شدن راه پیگیری مطالبات مردمی از مسیر قانونی بود.

 امروز بین هیات رئیسه مجلس و دولت هماهنگی برای تضعیف حقوق مردم وجود دارد

ما به دنبال نیت‌خوانی نیستیم، ولی برخی بر این باورند که آقای لاریجانی در 20 دقیقه برجام را تایید کرد و عملا باعث شد بعضی وزرا رای بیاورند و از سوی دیگر به گفته شما زمانی که 180 نماینده طرح سوال از رئیس‌جمهور را مطرح کردند، باعث شد که 6 ماه این طرح مسکوت بماند، این برخوردها و عملکردها نشان‌دهنده چیست؟

مردم به‌خوبی می‌فهمند این رفتار و کردار نشان‌دهنده چیست. هماهنگی بین این دو قوه برای این است که بسیاری از مسائل مردم طرح نشود. امروز هماهنگی بین هیات‌رئیسه مجلس و هیات دولت وجود دارد که حقوق مردم تضعیف می‌شود و این بسیار غلط است.

مجلس باید پاسخ دهد. امروز برخی فرار رو به جلو کرده‌اند و مسائل را در میدان‌های دیگر بررسی و گاهی مردم و جریان‌های دیگر را متهم می‌کنند. به نظر من این فرار رو به جلو است.

 متهمان اصلی اغتشاشات اخیر هیات رئیسه مجلس و دولت هستند

امروز به نظر من متهم اصلی در ایجاد این اغتشاشات و بسترسازی برای ایجاد اغتشاشات هیات‌رئیسه مجلس و هیات دولت است. این موضوع روشن و شفاف است.

اولین داستان غلط را بانک مرکزی درباره موسسه مالی میزان مطرح کرد، مردم دیدند در مورد موسسات مالی و پدیده حقوق آنها پایمال شده و تنها کسانی که به‌عنوان مقصر شناخته می‌شود، خود مردم هستند.

 سوءمدیریت در دولت وجود دارد

از سوی دیگر رئیس‌جمهور تعبیر غلطی را در مصاحبه آخر خود بیان کردند و گفتند یک‌سری از موسسات فساد مالی داشتند و پول مردم را از بیت‌المال برمی‌داریم و به آنها پرداخت می‌کنیم. سخنان آقای روحانی به‌گونه‌ای بود که انگار دولت به مردم صدقه می‌دهد. اگر پولی از بیت‌المال برداشته و به مردم پرداخت می‌شود پول سوءمدیریتی بوده که در دولت وجود داشته است.

امروز نباید بگوییم مردم مقصر بودند و ما به خاطر مردم این پول را پرداخت کرده‌ایم. به نظر من سوءمدیریت باعث شده این ضرر و زیان متوجه بیت‌المال شود و باید این موضوع روشن شود.

 اموال و دارایی موسسات غیر مجاز را زیر قیمت می گذارند

نکته بعدی این است که به نظر من شیطنتی در رابطه با قیمت‌گذاری‌ها وجود دارد که همه این مجموعه‌ها را به‌عنوان مجموعه‌های ضرر دیده معرفی می‌کنند. اموال و دارایی‌های موسسه‌ای را قیمت‌گذاری می‌کنند، اگر آن را نصف یا ثلث و ربع قیمت گذاشتیم در نتیجه دارایی‌های این مجموعه با آنچه مردم مطالبه دارند برابری نخواهد کرد. نتیجه این می‌شود که ما اعلام می‌کنیم این مجموعه ورشکسته و دارای فساد مالی بوده است.

این اتفاق رخ داده است؟

به نظر من شواهد متعددی وجود دارد که این اتفاق افتاده است.

 همه تصمیمات دولت پشت درهای بسته اتخاذ می شود

 دولت پاسخی نداده است؟

به هیچ‌کدام از این مسائل پاسخ نداده است. دولت به هیچ‌یک از ابهامات نمایندگان که در طول این چند سال داشته‌اند، پاسخی نداده است و همه تصمیمات در پشت در‌های بسته صورت می‌گیرد و هیچ درزی به بیرون ندارد. به‌عنوان نماینده مردم نمی‌دانم چطور تصمیم گرفتند و چطور الان محاسبه می‌کنند و به مردم پول را بازمی‌گردانند. با چه منطقی اینچنین پول مردم را بازمی‌گردانند؟ من به‌عنوان نماینده توجیه نیستم چه برسد به مردمی که اموال و دارایی آنها از بین می‌رود.

 چرا برخی جریانات مانند اصلاح‌طلبان و برخی سردمداران آن مانند آقای کرباسچی اعلام کردند که منشا این اعتراضات به مشهد بر می‌گردد و هجمه‌های زیادی را علیه آیت‌ا... علم‌الهدی شکل دادند؟

وزیر اطلاعات گزارش‌های غلطی را در مجلس اعلام کرد، این گزارش‌ها و آدرس‌های غلطی که از سوی مسئولان ارائه شد، شایعه‌سازی نیست، بلکه دروغ‌هایی است که عنوان شد. شایعه آن چیزی است که پشتوانه‌ای ندارد اما وقتی وزارت اطلاعات گزارش‌های غلطی درباره اینکه نقطه آغاز این اغتشاشات در مشهد بود، ارائه می‌دهد یا گزارشی ارائه می‌شود که مقصر اصلی در این رابطه ائمه‌جمعه شهرستان‌ها هستند، همه مسائل این می‌شود که چهار سایت مخالف دولت و ائمه جمعه بودند که چنین مسائلی را راه‌ انداختند، بحث شایعه مطرح نمی‌شود.

 

استاندار خراسان باصراحت صحبت‌هایی مطرح و اعلام کرد که این موضوع اصلا ربطی به نیروهای مخالف دولت نداشته و جریان‌های ضدانقلاب خارجی عامل اصلی آن بوده‌اند.  البته در گزارش‌های بعدی که درخصوص اعتراضات ارائه شده بود، روشن شد که چهار روز قبل از اعتراضات در میدان انقلاب و بازار تهران شاهد برخی تجمعات بودیم ولی آقایان گزارش غلط دادند و بر اساس گزارش غلط این نتایج حاصل شد. به نظر من می‌خواستند از این فرصت سوءاستفاده کنند و یک بهره‌برداری سیاسی به نفع خود داشته باشند.

در بایکوت رسانه ای قرار گرفتیم

  به وزیر اطلاعات از سوی نمایندگان تذکری داده شد؟

ما تذکر دادیم. مشکل ما این است که رسانه‌ای نداریم تا مسائل و تذکراتی را که بیان می‌کنیم بتواند ضریب دهد و به کشور منتقل کند. ما در بایکوت رسانه‌ای از سوی امپراتوری رسانه‌ای که دولت با پول‌های خود در اختیار دارد و سایت‌های غیررسمی را حمایت می‌کند، هستیم.

 مواردی هست که بتوانید بیان کنید؟

گاهی دم خروس پیوند بین جریان‌های ضدانقلاب و جریان‌های داخلی بیرون می‌زند و نشان می‌دهد اینها هماهنگی‌هایی خواسته و ناخواسته با هم در یک میدان دارند.

 مجلس امروز دیگر زبان ملت نیست؛ اهداف دولت را پیگیری می کند

 اشاره کردید یکی از بحث‌هایی که باعث اعتراضات شد مدیریت هیات‌رئیسه مجلس شورای اسلامی بود. خیلی از کنشگران بر این باور هستند که مدیریت مجلس دهم ضعیف‌تر شده است. علت این امر به نظر شما چیست؟

به نظر من اتفاق بسیار بدی است که در فضای مجلس ما شکل می‌گیرد. مجلس جایگاه زبان ملتی خود را از دست می‌دهد و به‌عنوان مجموعه‌ای که تلاش می‌کند اهداف دولت‌ها یا جریاناتی را پیگیری کند، کار می‌کند. به نظر من این مجلس توانمندی‌های خود را نتوانسته بروز دهد و نمره‌اش پایین است.

یک نمونه عرض کنم که امروز 180 نماینده امضا می‌کنند مبنی‌بر اینکه باید از رئیس‌جمهور سوال داشته باشیم و حق معمولی نمایندگان است. ولیکن هیات‌رئیسه 6 ماه این سوال را نگه می‌دارد و نهایتا وقتی اعتراض می‌شود و این موضوع را مطرح می‌کنیم و با وقت‌کشی تلاش می‌کنند تیم دولت بایستد و دانه‌دانه با وعده و وعیدها امضاها را پس بگیرند و اگر دفعه بعد بگویند 50 نفر هم نباشند.

 مجلس دهم در تاریخ ایران به هیچ وجه قابل افتخار نیست

مجلسی که 180 نماینده امضا می‌کنند، یک نفر این موضوع را نگه می‌دارد، معطل می‌کند، با آن بازی می‌کند و درنهایت اجازه سوال کردن پیدا نمی‌کند، مجلسی نیست که در تاریخ جمهوری اسلامی بتوان به آن افتخار کرد. این مجلس مجموعه‌ای بسیار ضعیف و ناتوان است. موارد متعددی را می‌بینیم که رئیس مجلس موضوعی را مطرح می‌کند و خیلی از اتفاقات در مجلس و کارشناسی‌های مجلس رخ می‌دهد.

درخصوص موضوع 2030 مرکز پژوهش‌های مجلس گزارشی ارائه کرده بود. وقتی رئیس مجلس در جلسه‌ای که من حضور داشتم، این گزارش را شنید، گفت نباید مرکز پژوهش‌ها چنین گزارشی داشته باشد و فردا آن گزارش را مرکز پژوهش با 180 درجه تغییر بیان کرد. در ارتباط با موضوع وزارتخانه شدن میراث فرهنگی مرکز پژوهش‌ها گزارشی داد و وقتی هیات‌رئیسه یا دولت نظر دیگری داشتند دقیقا آن کارشناس از مرکز پژوهش‌ها اخراج شد و یک نفر که اصلا در آن حوزه اطلاعی نداشت گزارش 180 درجه برعکس را ارائه داد. یعنی کارشناسی بر اساس میل آنها باید انجام داد.

 لاریجانی تلاش می کند خود را منجی کشور معرفی کند

به نظر من قضاوت را باید به مردم بسپاریم. مردم به‌خوبی می‌بینند. امروز آقای لاریجانی تلاش می‌کند بین دو مجموعه‌ای که وجود داشته تعریف جدیدی داشته باشد و خود را پرچمدار نجات کشور معرفی کند.

نگاه ایشان این است که تعدادی در جامعه به‌عنوان اصلاح‌طلب تند و اصولگرای تند وجود داشتند که عمر این دو جریان تمام شده و امروز باید چیزی به‌عنوان جریان اعتدال داشته باشیم و با همین مسیر جلو برویم.

حال من با جزئیات این گفت‌وگوها و بحث‌ها ورود پیدا نمی‌کنم. به هر حال لاریجانی خود را به‌عنوان لیدر جریان فکری‌ای می‌بینند که می‌تواند موجب نجات کشور باشد و در همان راستا همه اقدامات را تبیین می‌کند.  فکر می‌کنم نزدیکی به دولت و حمایت‌هایی که در دولت دارند، پیگیری‌هایی که درخصوص تصویب مصوبات دولت و اغماض‌هایی که نسبت به تخلفات صریح آنها صورت می‌گیرد، نشان‌دهنده این است که آقای لاریجانی خود را با همان جریان فکری سابق خود در یک امتداد نمی‌بینند و تصمیم جدیدی گرفته‌اند که از گذشته خود جدا شوند و با همین مسیر جلو بروند.

 اقدامات لاریجانی به دلیل برخی بلندپروازی‌هاست

 این مواضع ربطی به سال ۱۴۰۰ دارد؟

شاید بخشی همین باشد و شاید بلندپروازی‌های دیگر باشد. برخی بلندتر از اینها در مخیله خود دارند. من فکر می‌کنم در این قضایا مجلس باید استقلال خود را حفظ کند و برای مجلس باید مردم اولویت بیشتر داشته باشد. امروز این‌طور است که رئیس مجلس تلاش دارد و نتایج آن در انتخابات داخلی مجلس و روسای کمیسیون‌ها خودنمایی می‌کند؛ باید مراقب این نکته بود.  فکر می‌کنم در دوراهی‌ای هستیم که آیا مانند یک سال گذشته بپذیریم که در مجلس یک نفر عقل کل است، همه مسائل را می‌فهمد، همه مسائل را بهتر درک می‌کند و او هر تصمیمی گرفت برای ما دیکته کند و انجام دهیم ولو به‌ضرر مردم و مصالح کشور باشد مانند اتفاق موضوع برجام، مانند بی‌توجهی به حقوق مردم در سپرده‌گذاری‌ها یا مجلس استقلال خود را داشته باشد. من فکر می‌کنم مجلس اگر بخواهد این کار را بکند در انتخابات هیات‌رئیسه باید خود را نشان دهد اگرچه صف‌آرایی‌های جریانات سیاسی خیلی متفاوت شده است.

 طرفداران ریاست عارف امروز به دنبال ماندن لاریجانی هستند

مجموعه‌ای که تلاش داشتند در انتخابات آقای عارف را به‌عنوان رئیس داشته باشند تمام همت خود را در نگهداری آقای لاریجانی معطوف می‌کنند و از طرفداران او در برخی بحث‌های ایشان هستند.

این را دوستان و هم‌فکران آقای لاریجانی بیان کردند که برای 1400 آماده است ورود پیدا کند اما ژست‌ها نشان می‌دهد که به‌عنوان لیدر یا گزینه یا برای رسیدن به گزینه باید احتمال ورود و نقش‌آفرینی ایشان وجود داشته باشد.

 لاریجانی یا از اصولگرایان فاصله گرفته یا‌ اصلاح‌طلبان اصولگرا  شده‌اند

 آقای روحانی از گزینه اصلاح‌طلبان یعنی آقای عارف که جزء حامیان ایشان در انتخابات بودند، برای ریاست مجلس حمایت نمی‌کنند و می‌گویند آقای واعظی در بین نمایندگان گفته که به آقای لاریجانی رای بدهید.

آقای لاریجانی با توجه به گذشته‌ای که داشته و نسبت به مسائل با دیدگاه خاصی ورود پیدا می‌کرد، دیگر آن لاریجانی نیست و جریان دیگری را پرچمداری می‌کند. به همین دلیل طیف فکری خاصی با ایشان در مجلس همراهی و همکاری می‌کنند و سمت چپ و راست ایشان را پر کرده‌اند.  نماینده‌هایی که در کنار لاریجانی هستند در انتخابات تهران شاهد بودیم که در لیست امید قرار گرفتند. البته یکی از مجموعه‌هایی که برای لاریجانی در قم کار کرد همان لیست امید بود، یا امیدی‌ها به سمت اصولگرایی خود را نزدیک کردند یا آقای لاریجانی از جریان اصولگرایی فاصله گرفته است. بالاخره یکی از این دو اتفاق رخ داده است.

 پشت صحنه برگزاری انتخابات ریاست مجلس انتخابات رفاقتی است تا رقابتی

 یعنی آقای لاریجانی به اصلاح‌طلبان نزدیک شده است؟

فکر می‌کنم اتفاقاتی رخ می‌دهد که مردم باید بهتر قضاوت کنند. هر اتفاقی باشد باید خودشان بگویند چه شده است. اتفاقی که مدیریت می‌شود و به‌رغم اختلافاتی که وجود دارد هیچ‌کس در انتخابات رئیس مجلس، رقیب ایشان نمی‌شود، که این امر نشان می‌دهد پشت صحنه رقابتی نیست و رفاقت است.

 با توجه به اینکه چند ماه از انتخابات گذشته است وضعیت اصولگرایی را چطور می‌بینید؟

گاهی در تحلیل‌های ما اشتباهاتی صورت می‌گیرد و بر اساس نتایج آن تحلیل‌ها مسیرهای اشتباهی را طی می‌کنیم. من فکر می‌کنم از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون مردم ما یک رفتار کاملا مطابق با اصول نظام اسلامی و جمهوری اسلامی داشته‌اند.

 گاهی افراد خود را شاخص اصولگرایی می‌دانند

اگر بخواهیم در یک جمله مطرح کنیم این است که همه مردم ایران اصولگرا بودند و به اصول و مبانی جمهوری اسلامی پایبندی داشتند. منتها گاهی اصولگرایی را منحصر به حمایت از فردی خاص می‌بینیم و گاهی افراد خود را شاخص اصولگرایی می‌دانند و می‌گویند اگر از من دفاع شد جامعه اصولگراست و اگر دفاع نشد جامعه اصولگرا نیست که این مساله کمی انحراف در مسیر ایجاد می‌کند.  این موضوع باعث می‌شود احساس کنیم که جامعه تقلیل پیدا کرده و فضای جامعه در حال تغییر است. امروز اگر کسی به مبانی واقعی جمهوری اسلامی پایبند و به معنای واقعی اصولگرا باشد، در راس انتخاب مردم قرار دارد. نمونه‌ای را عرض کنم که اگر شخصیت مقام معظم رهبری را ببینید، دقیقا چهره کاملا معتقد و پایبند به مبانی جمهوری اسلامی دارند. این اسوه اصولگرایی است.  مردم ما از خیلی از افراد عبور می‌کنند، اما یک رابطه عاطفی بین آنها و رهبری ایجاد شده و رابطه مردم و رهبری یک جریان تعقلی بوده که اطمینان مردم را روز‌به‌روز بیشتر کرده و منجر به یک رابطه کاملا عاطفی با شخص ایشان شده است. اگر اصولگرایان واقعا نسبت به مبانی اصولگرایی پایداری و استقامت داشته باشند، قطعا جامعه ما در هر زمانی بدون اینکه تردیدی در آن داشته باشیم، به این مجموعه اقبال دارند.

 اصولگرایی یک برچسب نیست

گاهی افرادی که به‌عنوان اصولگرا فعال بودند، درباره آنها ان‌قلت داشتیم و نسبت به رفتار آنها نمی‌دانستیم چطور توجیه کنیم. اصولگرایی یک برچسب نیست که به پیشانی کسی بزنیم و آن فرد اصولگرا شود. اصولگرایی مفهوم و اعتقاد و منش است و مردم این منش را امروز هم می‌پسندند، کما اینکه در 40-30 سال قبل این منش را پسندیدند و براساس همین به میدان آمدند.

 اشکال ما این است که اصولگرایی را یک لباس می‌دانیم و به دنبال تغییر اسامی هستیم

 قبل از انتخابات 96 برخی سردمداران جریان اصولگرایی گفتند از لحاظ اسم اصولگرایی باید از این اسم عبور کنیم و به‌عنوان جبهه نیروهای مردمی انقلاب اسلامی کار را شروع کردند و جمنا تشکیل شد. چقدر جمنا در انتخابات 96 موفق عمل کرد؟

اشکال این است که اصولگرایی را لباسی می‌دانیم، ولی آن را به‌عنوان باطن، اعتقاد و رفتار نمی‌شناسیم، لذا می‌گوییم اگر در این پیکره لباس و اسم را تغییر دهیم، کار درست می‌شود. فکر می‌کنم اشکالی که قبلا وجود داشت، امروز هم در این جمع وجود دارد، به این دلیل که جمنا تلاش زیادی کرد.

 بسیاری از افراد یا وارد جمنا نشدند یا از آن خارج شدند.

گاهی همان مبانی در ارتباط با ایجاد وحدت جامع لحاظ نشد، به‌رغم خیلی از تلاش‌ها بسیاری از افراد به دلیل اعتراضی که داشتند، وارد این جمع نشدند یا از این جمع خارج شدند.

 در مبانی اصولگرایی در جمنا ان‌قلت وارد شد

 چرا این وحدت شکل نگرفت؟

فکر می‌کنم مبانی اصولگرایی که باید توجه می‌شد در آن ان‌قلت شد. درخصوص جمنا نمی‌خواهم خیلی وارد شوم، درباره جمنا حرف‌های زیادی دارم که در جای خود به آن می‌پردازم.

 فکر می‌کنید نیاز به ادامه کار وجود دارد؟

فکر می‌کنم بیشتر از مقداری که بقیه دنبال اسم هستند که به‌عنوان چتر پهن کنند تا همه زیر آن جمع شوند، باید روی اصول پایبندی را ایجاد کنند تا همه زیر آن جمع شوند. چترهایی که گاهی سیاسی و گاهی جانبدارانه پهن می‌شود، نمی‌تواند همه را کنار هم جمع کند.

 وحدت مشکل امروز اصولگرایان نیست

آیا مشکل جریان اصولگرایی را وحدت می‌دانید؟

خیر. من فکر می‌کنم پایبندی به این موضوع است. وحدت هم یکی از مسائل است. وحدت خود اصالت ندارد، باید جریان اصولگرایی منجر به وحدت شود، اما وحدت هم تحکمی نیست. وحدت امری است که افراد همدل با هم باشند و پای کار بیایند.

در انتخابات ریاست‌جمهوری خیلی‌ها در جمنا حضور رسمی داشتند، اما حضور دلی نداشتند، به همین دلیل از همه ظرفیت‌های خود برای حضور استفاده نکردند.

 معتقد به ورود آقای رئیسی و آقای قالیباف در انتخابات 96 بودید؟

ما وظیفه‌مان را باید انجام می‌دادیم. با توجه به اشکالات فراوانی که در ریاست‌جمهوری آقای روحانی داشتیم، باید فردی را به‌عنوان کسی که می‌تواند به برون‌رفت کشور از این وضعیت موجود کمک کند، معرفی می‌کردیم. این کار ضرورت داشت. در ارتباط با این موضوع اشکالاتی به وجود آمد و از همه بیشتر فضاها و موج‌های تخریبی که جریان مقابل در مقابل این جریان ایجاد کرد، تخریب‌ها بیشتر از این دست بود که نامزدهای اصولگرا می‌خواهند دیوارها را سیم‌خاردار و وسط پیاده‌روها دیوار بکشند و فضای بگیر و ببند در کشور ایجاد شود و همین امر نتیجه انتخابات را این‌گونه رقم زد.

این نشان می‌دهد که در فضای انتخابات همه باید به چارچوب‌هایی تعهد داشته باشند. طرف مقابل این چارچوب‌ها را رعایت نکرد؛ تهمت زدن، استفاده از امکانات دولتی، تخریب کردن و در نتیجه گزارش‌هایی که از اقبال مردم بود، تغییر پیدا کرد.

 اگر قالیباف کنار نمی رفت انتخابات به مرحله دوم می رفت

 در آن دوره زمانی 4-3 روز مانده به انتخابات، آقای قالیباف کناره‌گیری کرد. برخی معتقد بودند در آن زمان نباید این اتفاق رخ می‌داد. تحلیل شما در این‌باره چیست؟

فکر می‌کنم در آن مقطع اگر آقای قالیباف کنار نمی‌رفت، احتمال به مرحله دوم کشیده شدن انتخابات بیشتر بود.

 جمنا از جبهه پایداری نظری نخواست

 نظر خود را به جمنا یا کسانی که تصمیم‌گیرنده بودند، ارائه کردید؟

بالاخره کسانی که تصمیم گرفتند از ابتدا بنایی بر این نداشتند که به نظرات ما هم توجه کنند و در آن زمان هم از جبهه پایداری نظری نخواستند، ضمن آنکه خیلی‌ها از جمله برخی اعضای جبهه پایداری آن روزها علنا و با منطق این نظر را در رسانه‌ها اعلام کردند، اما انگار افرادی قصد دیگری داشتند و کاری به این حرف‌ها نداشتند.

 تحلیل شما از رای 16 میلیونی آقای رئیسی چیست؟ هرچند اصولگرایان و آقای رئیسی دیر کار انتخابات را شروع کردند، اما در مقابل رئیس‌جمهور مستقر 16 میلیون کسب کردند.

فکر می‌کنم رای در این سبد بیشتر از این مقدار بود. اگر واقعا این فضاسازی‌ها و عدالت در تبلیغات و انصاف در گفتمان بود، مطمئنا نه آقای روحانی 24 میلیون رای داشت و نه آقای رئیسی 16 میلیون. قطعا شاید به هم بسیار نزدیک می‌شدند و شاید نتیجه چیز دیگری می‌شد. و این صرفا ادعا است، اما مطمئنا اگر انصاف را طرف مقابل رعایت می‌کرد و نگرانی‌ها را در فضای رسانه‌ای که دست خودشان بود، ایجاد نمی‌کرد، قطعا این آرا به هم نزدیک‌تر می‌شدند.

 

 اعضای جبهه پایداری در مسائل سیاسی تازه‌کار و کم‌تجربه نیستند

 آسیب‌شناسی برای انتخابات در جبهه پایداری شروع شده است؟

بله. جلساتی را جبهه پایداری دارد. هر هفته جلسات را تشکیل می‌دهد و مرتب در این خصوص تحلیل می‌کنند. دوستان ما  در مسائل سیاسی تازه‌کار و کم‌تجربه نیستند. افرادی هستند که به مسائل اشراف کامل دارند و با مجموعه مرتبط با خود در استان‌ها و شهرستان‌ها نشست‌های منظمی دارند. تلاش آنها این است که بتوانند در ارتباط با وظایفی که دارند کوتاه نیایند و مسئولیت خود را دقیق انجام دهند.

 جلسات ماهیانه پایداری با حضور فقها

 ارتباط فقها با جبهه پایداری برقرار است و از نظرات آنها استفاده می‌شود؟

بله. اساسنامه مجموعه همین است. جلسات که برگزار می‌شود، به صورت منظم با فقها مطرح و نظرات آنها اخذ می‌شود و این ارتباط را منظم داریم، به‌طوری‌که حداقل به صورت ماهیانه جلسات با حضور حداقل یکی از فقها تشکیل می‌شود و از راهنمایی‌های ایشان به صورت مستمر استفاده می‌کنیم.

 جمنا از جبهه پایداری هیچ دعوتی نکرده است

 آقای حسینی چند وقت پیش به‌عنوان سخنگوی جمنا اعلام کرد که ما از جبهه پایداری دعوت کردیم در شورای مشورتی جمنا شرکت کنند. این دعوت به عمل آمد؟

این جریان تاکنون هیچگونه دعوتی از جبهه پایداری جهت شنیدن دیدگاه‌ها و نظراتش به عمل نیاورده است.

 دوره شیخوخیت دیگر منسوخ شده است

 یک زمانی در جریان اصلاح‌طلبان و اصولگرایان شاهد یک محوریت یا شیخوخیت بودیم. این شیخوخیت را در جریان سیاسی قبول دارید و الان وضعیت اصولگرایی بعد از مرحوم آیت‌ا... مهدوی‌کنی چطور است و فردی جایگزین ایشان شده است؟

ابتدا باید بیان کنم که در حال حاضر دوره شیخوخیت به معنای سابق آن در جریان‌های سیاسی ما تا حد زیادی منسوخ شده و دیگر نتیجه نمی‌دهد. به این معنا که مواضع منطقی جریانات سیاسی است که می‌تواند نظر مردم را جلب کند، اما همچنان حضور افراد دارای سابقه خوب و اهل منطق و گفت‌وگو برای پیشبرد اهداف انقلابی بسیار لازم است. به‌طور مثال در حال حاضر جبهه پایداری در مجموعه خود از حضور فقهایی بهره می‌برد تا هم تصمیماتش براساس مبانی دینی مورد ارزیابی قرار گیرد و هم از تجربه آنها بهره گیرد و نظر نهایی با مشورتی که با ایشان گرفته می‌شود، نهایی می‌شود. بنابراین نباید از این فرصت بسیار بسیار ارزشمند که داشتیم و بسیار قابل دفاع بود، غافل شد و باید سراغ کسانی برویم که این ویژگی‌ها را دارند. البته اشکال جریان‌های سیاسی این است که گاهی شخصیت‌های مهمی را مطرح می‌کنند، اما آنها نه تجربه جمع کردن مسائل را دارند و نه آن کسی هستند که بالاخره بتوانند این محوریت را داشته باشند.

 

در مورد گزینه‌ها باید قدری بیشتر صحبت کرد و مجموعه‌ها کنار هم بیشتر بنشینند. اگر این اصل را بپذیرند که پتانسیل مجموعه‌ها با قرار گرفتن یک محور جامع مسائل را می‌تواند جلو ببرد، این پذیرش کمک می‌کند در اینکه در شخص هم زودتر به نتیجه برسد.

 آدم‌های پرتوانی که به معنای واقعی شیخوخیت دارند در اصولگرایان زیادند

 افرادی برای شیخوخیت در جریان اصولگرایی وجود دارد؟

خدا زمین را خالی از حجت نمی‌کند. اعتقاد داریم همیشه افرادی هستند. در از دست دادن برخی ظرفیت‌های کشور خیلی آسیب دیدیم و یکی از آسیب‌ها این بود که بسیاری از ظرفیت‌های پنهان کشور را کشف نکردیم و روی آنها برنامه‌ریزی نداشتیم. اگر امروز اطراف خود را نگاه کنیم، خیلی‌ها هستند، کمااینکه در قشرهای متفاوت از کارگری و کارمندی و دانشجویی و طلبگی که نگاه کنید، افراد متفاوت را می‌توانید پیدا کنید.

 

فکر می‌کنم این موضوع هم اینچنین است که ظرفیت‌های کشف‌نشده و آدم‌های پرتوانی که به معنای واقعی شیخوخیت دارند نه اینکه تنها سن آنها از همه بالاتر باشد، زیاد است و باید بگردیم و پیدا کنیم. لازمه آن این است که بیشتر کنار هم بنشینیم و بیشتر دیالوگ‌های وحدتی و مبانی مسلم را بین خود تبادل کنیم. این خیلی کمک می‌کند.

 

 گفت وگوی ملی یک مساله تاکتیکی غیراعتقادی است

 اخیرا جریان اصلاح‌طلب بحث گفت‌وگوی ملی را مطرح کردند مبنی بر اینکه به دنبال این هستیم  تابا اصولگرایان و روسای قوا و با برخی شخصیت‌ها این گفت‌وگو را شکل دهیم. علت بیان این موارد چیست؟

بحث میان گروه‌ها و جریانات سیاسی حول محور مسائل ملی و با هدف تامین منافع ملی امر بسیار خوبی است، اما اولین لازمه آن این است که طرفین گفت‌وگو ابتدا حسن‌نیت خود را در این خصوص نشان دهند، به‌طوری‌که برخی یک چک پاس‌نشده در انتخابات سال 88 دارند که باید برای اثبات صداقت در کلام‌شان ابتدا درخصوص وقایع سال 88 و رفتارهایی که در آن زمان صورت دادند و از تمام ظرفیت‌شان علیه منافع ملی بهره بردند، عذرخواهی کرده و از فتنه سال 88 اعلام برائت کنند.  تصمیمات تاکتیکی خیلی اعتقادی نیست. تاکتیک امروز اقتضا می‌کند که اگر به خاکریزی دست یافتیم، برای اینکه پاتک نخورد، پرچم صلح را بالا ببریم و بنشینیم و دعوا نکنیم تا خاکریز برای ما باشد. من فکر می‌کنم آقایان شعار خیلی تاکتیکی مطرح می‌کنند، به دلیل اینکه امروز فرصت‌ها و رفتارهایی که در این فرصت‌ها دارند، این را نشان نمی‌دهد.

 

مثالی بزنم؛ در استان خراسان یک فراشی به دفتر من مراجعه کرد؛ فراشی که در مدرسه کار می‌کرد. گفت مدیر مدرسه ما از من پرسیده است که به چه کسی رای دادید و من از روی سادگی گفتم مثلا به آقای رئیسی رای دادم. نیمه شهریور گذشته بود که مدیر مدرسه به من اعلام کرد که به فکر جایی باشید. گفتم من چند سال است در این مدرسه کار می‌کنم و همین جا خانه‌ای دارم و برای چه باید بروم؟ گفت همان زمان که به آقای رئیسی پای صندوق رای دادید، باید فکر اینجا را می‌کردید. گفت اگر می‌خواهید پیگیری کنید، به دفتر آقای رئیسی مراجعه کنید که کار شما را درست کند.

 

این نوع رفتارهای چندش‌آور که به نفع خودشان هم نیست، خیلی به آنها ضربه می‌زند. من فکر می‌کنم برخی آدم‌هایی که در جریان اصلاحات هستند، به اعتقادات مردم نگاه تاکتیکی نکنند. نگاه باوری داشته باشند که مردم به چه مسائلی می‌پردازند.

 

حرف قشنگی است که وحدت ملی داشته باشیم، اما وحدت شاخصی می‌طلبد. شاخص را وسط بگذاریم و این کار را انجام دهیم. شاخص رهبری است. چرا در این مسائل در روزنامه‌ها و محتواهایی که تولید می‌شود و صحبت‌هایی که درز پیدا می‌کند، هیچ بویی از این مساله در برخی گفتمان‌ها نیست؟

 چرا اذعان دارید این تاکتیک است؟ چرا برخی افراد جریان اصولگرایی با آنها همراهی دارند؟ نمونه بارز آن دیدار آقای باهنر با بخشی از جریان اصلاح‌طلب است.

علت‌ها را باید از خود افراد پرسید. کسانی که چنین رفتارهایی دارند باید مورد سوال قرار گیرند.

 آیا چهره های اصولگرا در مقابل گفت و گوی ملی اصلاح طلبان تاکتیکی دارند؟ یعنی کسانی که با اصلاح طلبان در راستای گفت و گوی ملی دیدار کردند، باور ندارند که این تاکتیک است؟

باید سوال شود در مقابل این تاکتیک شما هم تاکتیکی دارید یا اینکه اعتقادی این کار را می‌کنید؟ روشن شدن اینکه منشا گفت‌وگوها و عمل‌ها چیست، بهتر است. اگر قرار است جواب موشک، موشک باشد، روش خاصی است.

 به قالیباف فرصت ندادند از نواصولگرایی دفاع‌کند

 بعد از انتخابات شاهد بودیم که آقای قالیباف بحث نواصولگرایی را مطرح کردند. نواصولگرایی به نظر شما ریشه‌ای و بنیادین است یا اسم ظاهری است؟

به آقای قالیباف فرصت داده نشد که از حرف‌های خود دفاع کند و بگوید منظور چه بود. واقعا اگر منظور ایشان اصولگرایی است، همین امروز تا قیامت هم می‌گوییم اگر چارچوب انسانیت، اخلاق و مبانی دین را رعایت کند، وظیفه خود را انجام داده و تا انتها باید پیش برود. اگر بخواهد از اینها عدول کند اشتباه کرده است.

 

این مفهوم اصولگرایی است. حال بخواهیم هر اسمی بر آن بنهیم، اگر واقعا اقتضا می‌کند تغییراتی در اسم‌ها بدهیم و نتیجه قضیه را فعال‌تر کنیم، به نظر من اشکالی ندارد، منتها به نظر من آقای قالیباف فرصت پیدا نکرد این حرف‌ها را بیان کند. هجمه‌هایی به ایشان شد، حرف‌هایی به ایشان زده شد و به نظر من ایشان بی‌منطق یک‌سری از حرف‌ها را بازگو نمی‌کنند و حتما برای این موضوع طرح و برنامه‌ای داشتند و دارند و امیدواریم تبیین کنند و شاید نقطه مفقوده و آن محوریت شکل گیرد.

 جبهه پایداری در شورای شهر گذشته به قالیباف رای داد

 برخی از کنشگران اذعان داشتند که اگر آقای قالیباف کنار نمی‌رفت و آقای رئیسی کناره‌گیری می‌کرد، جبهه پایداری از ایشان حمایت نمی‌کرد. این سخن درست است؟

خیر. اینچنین نیست. به این مسائل را در عالم فرضیات نمی‌پردازیم و نمی‌خواهیم مسائل را بازگو کنیم. اگر وظیفه خود را احساس کنیم، در مقابل آن وظیفه سرسوزنی عقب‌نشینی نمی‌کنیم ولو اینکه تنها باشیم، کما اینکه این را به‌عنوان امتیازی برای خود تلقی کنیم و خیلی این را ضعف می‌دانند و قبول دارند که ما به این حرف خود پایبند هستیم.  برای روشن شدن بحث کافیست به عملکرد جبهه پایداری در انتخابات شورای شهر که همزمان با انتخابات ریاست‌جمهوری بود رجوع کنیم. آنجا که جبهه پایداری احساس کرد به‌رغم عدم پایبندی برخی آقایان به تعهدات‌شان در تعیین لیست کاندیداهای تهران و با توجه به اقتضائات و مصالح فعلی نظام و در راستای تقویت انسجام نیروهای موجود جریان انقلاب در انتخابات شورای شهر تهران، جبهه پایداری به‌رغم توانایی ارائه فهرست از نیروهای انقلابی و خدوم، از ارائه لیست مستقل در این دوره صرف‌نظر کرد. شکست در آن انتخابات را گردن چه کسی می‌اندازند؟ در ضمن مگر در شورای شهر گذشته اعضای نزدیک به جبهه پایداری براساس همان احساس وظیفه و میان کاندیداهای موجود برای شهرداری تهران آقای قالیباف را انتخاب نکردند؟

 اجازه دهید سوالاتی را درخصوص نحوه انتخاب نامزد نهایی در جبهه پایداری مطرح کنیم. برخی تحلیلگران بر این باورند که جبهه پایداری در گزینه اصلی بیشتر به دنبال گزینه اصلح است و رای‌آوری آن فرد برای جبهه شاید از اهمیت کمتری برخوردار است، به‌عنوان مثال در سال 92 پایداری به آقای باقری لنکرانی می‌رسد، با وجود آنکه می‌داند ایشان رای نمی‌آورد. آیا اصلح بودن برای شما مهم‌تر است؟

این بحث‌ها جزئیاتی دارد و بحث‌هایی اعتقادی است و ژورنالیستی نیست. باید مبانی توضیح داده شود و مردم حوصله این توضیحات را ندارند.

 اتفاقا با همین حرف‌ها جبهه را تخریب می‌کنند.

رای‌آوری یکی از اصلی‌ترین شاخصه‌های انتخاب یا پیدا کردن فرد اصلح است. این سخنانی که به جبهه پایداری نسبت می‌دهند حرف غلطی است. جبهه پایداری همواره به پایگاه اجتماعی و بدنه رای‌آوری فرد اصلح توجه می‌کند، البته این به معنای آن نیست که در بحث رای‌آوری بقیه شاخصه‌های دیگر حذف شوند.  در قضیه آقای لنکرانی در آن زمان با بررسی‌های صورت‌گرفته به یک گزینه‌ای رسیدیم و کار را انجام دادیم. در همان مقطعی که به آقای لنکرانی رسیدیم، به نظر ما می‌توانست گزینه خوبی باشد و نتایج خوبی را در فضا داشته باشد. تخریب‌هایی که صورت گرفت و شرایطی که برای ایشان ایجاد کردند و ایجاد شد، باعث این بود که ما از ایشان عبور کنیم به دلیل اینکه نهایتا ایشان خود براساس فشارهایی که ایجاد شد، استعفا دادند. ما آقای لنکرانی را کنار نگذاشتیم، بلکه آقای لنکرانی ادامه نداد. باید با ایشان مصاحبه شود که چرا چنین شد.

 برای انتخابات 98 جبهه پایداری به جمع‌بندی رسیده است؟

خیلی زود است. جبهه جریان انتخاباتی نیست. بیشتر برای تعمیق باورهای دینی در بین مردم تلاش می‌کنیم. اساسا دوستان وارد عرصه مسائل اجتماعی شدند به دلیل اینکه بر این باورند که کار را در این قالب می‌توان انجام داد. این نگاهی که بین دوستان خود با توجه به ارتباطاتی که با فقها داریم، وجود دارد، بر این مبنا است که بتوانند آن تکلیف خود را انجام دهند.  امروز تکلیف این است که به تعمیق باورهای دینی که به‌شدت مورد هجمه واقع شده و جامعه را به جریان سکولار گرایش می‌دهد، بپردازیم که تلاش خود را هم می‌کنیم. برخی احساس می‌کنند پایداری در لاک خمودگی و سستی کشیده شده است.  امروز پایداری کار خود را انجام می‌دهد. به وظایف اصلی می‌پردازد. من این تشبیه را از باب تداعی ذهنی مطرح  می‌کنم؛ وقتی به امام گفتند شما را تبعید می‌کنند و یاران شما کجا هستند؟ گفت یاران ما همان کسانی هستند که در آغوش مادران خود شیر می‌خورند. ما داریم وظایف خود را در استحکام بنیه فکری انجام می‌دهیم که افرادی که وارد جامعه می‌شوند، در مقابل بی‌عدالتی‌ها و ضدارزش‌ها بایستند و مهم‌ترین وظیفه تلاش در این قالب‌ها است.

 پایداری بنا ندارد که در انتخابات 98 لیست مجزا بدهد

 امکان دارد همچون سال 90 جبهه پایداری لیست جداگانه بدهد؟

واقعا شرایط را نمی‌دانم. بنا بر این نیست که لیست‌های مجزا داده شود. به‌شدت نظر به این داریم که تنها کاری را انجام ندهیم. اگر امر دایر به تنها بودن و انجام تکلیف شود، حس این است که انجام تکلیف مهم‌تر از تنهابودن است.

۰ نظر ۰۴ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۲۰
حسن حیدری
 
دیگر این ‌که اگر نظامِ  از اسلام‌گرایی دست بکِشد و در فضای سیاسی و فرهنگیِ غالب، هضم شود، مقتدرتر نخواهد شد، بلکه به دنبالة خنثی و وابسته‌ای تبدیل می‌شود که اختیاری از خویش ندارد. نکتة پایانی این ‌که نظامِ اسلامی، الگوی اسلام‌گراییِ حداکثری را در پیش نگرفته است؛ بدین معنی که خواهانِ تحقّقِ یکباره و دفعیِ همة آموزه‌های اسلامی نیست، بلکه روندی تدریجی و تکاملی را برای خویش در نظر گرفته است.
یادداشت "مهدی جمشیدی" عضو هیأتِ علمیِ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه

انقلابِ اسلامی بر سرِ دو راهیِ تاریخی: «رفاه‌طلبیِ تجدُّدمدارانه» یا «انقلابی‌گریِ مؤمنانه»؟!

دیگر این ‌که اگر نظامِ از اسلام‌گرایی دست بکِشد و در فضای سیاسی و فرهنگیِ غالب، هضم شود، مقتدرتر نخواهد شد، بلکه به دنبالة خنثی و وابسته‌ای تبدیل می‌شود که اختیاری از خویش ندارد. نکتة پایانی این ‌که نظامِ اسلامی، الگوی اسلام‌گراییِ حداکثری را در پیش نگرفته است؛ بدین معنی که خواهانِ تحقّقِ یکباره و دفعیِ همة آموزه‌های اسلامی نیست، بلکه روندی تدریجی و تکاملی را برای خویش در نظر گرفته است.
گروه اجتماعی- رجانیوز: در فرهنگِ غربی، ابتدا اعتبار و واقع‌نماییِ گزاره‌های دینی به چالش کشیده شد و معرفتِ دینی، به معرفتی شخصی و اثبات‌ناپذیر تبدیل گردید، و سپس در سده‌های بعدی، حتّی احکامِ عقلی و انتزاعی نیز زیرِ سؤوال رفت و به مثابه مقولاتی در نظر گرفته شد که چندان نمی‌توان دربارة آن‌ها، داوریِ بین‌الاذهانی کرد و آن‌ها را پایان‌ناپذیر و نهایی، تصوّر نمود. به این ترتیب، معرفتِ وحیانی و عقلی به صورتِ کامل، متزلزل و نامعتبر شدند و از حوزة آن‌چه در فرهنگِ غربی، «علم» انگاشته می‌شود، خارج گردیدند. در این میان، تنها تجربة حسی باقی ماند که صفاتِ بین‌الاذهانی و معتبر بودن به آن نسبت داده شد. از این ‌رو، «علم» به عنوانِ معرفتی قلمداد گردید که از طریقِ «روشِ تجربی» کسب می‌شود؛ یعنی حاصلِ ارتباطِ حواسِ آدمی با جهانِ خارج است. نیروهای تکنوکرات معتقدند باید به «عقلانیّت» روآورد و عقلانیّت نیز برخاسته از «علم» است و علم از به کار بستنِ «روشِ پوزیتیویستی» به دست می‌آید:
 
«از مبانیِ مهمِ فلسفیِ جهان‌شدن، فراگیر شدنِ عقلانیّت است. [...] کارِ عُقلایی، ریشه در تفکّرِ علمی و پوزیتیویستی دارد. در کارِ عقلایی، منافع، نقشِ مهم‌تری از تعصّب، جزمیّت، قوم‌گرایی، عصبانیّت، کینه و حسد دارد.» 
 
بنابراین، «روشِ علمی» به «روشِ تجربی» محدود می‌شود و هر آن‌چه متّکی بر روش‌های دیگر است، علمی نیست. البته در این‌جا، مناقشه و اختلاف در حدّ الفاظ باقی نمی‌ماند و مسأله این نیست که یک قراردادِ ساده برای معنای لفظِ علم صورت گرفته است و پاره‌ای از معارفِ بشری، علم خوانده شده‌اند، بلکه مسأله این است که علم، «معتبر» است و غیرعلم، «نامعتبر» و آن‌چه که معتبر است باید مبنای جامعه‌پردازی واقع شود. از این جهت، به علم در این معنای محدود، عقلانیّت نسبت داده می‌شود و گفته می‌شود که علم، عقلانیّت را در آغوش می‌گیرد و از آن دفاع می‌کند. نیروهای تکنوکرات بر این باورند که رهیافتِ علمی - در معنای پوزیتیویستیِ آن - در جهانِ سوم، رقیق و کم‌مایه است و همین کاستی و نقصان موجب شده است که این جوامع، توسعه نیابند و از قافلة پیشرفت عقب بمانند. این واقعیّت نیز معلولِ سیاستمدارانِ جهانِ سوم است که به مطالعة واقعیّت‌های عینی با روشِ علمی، علاقه ندارند و اسیرِ ذهنیّاتِ خود هستند: «رهیافتِ علمی و عینیِ تحتِ تأثیرِ فلسفة پوزیتیویسم، در بعضی از مناطقِ جهانِ سوم، ضعیف بوده و رشد و توسعه را به تأخیر انداخته است. در این کشورها، سیاستمداران اغلب افرادِ ایده‌آلیستی بودند.»  
 
حاصل این که توسعه‌یافتگی، وابسته به اتّکای بر روشِ پوزیتیویستی است و هر اندازه جامعه‌ای از ذهن‌گرایی و آرمان‌پردازی فاصله بگیرد و به عالَمِ واقعی و عینی نظر کند، زودتر و بیشتر به توسعه دست خواهد یافت. 
 
در مقامِ نقد این سخن باید گفت این ‌که هر آن‌چه غیر از پوزیتیویسم است با برچسبِ ایده‌آلیسم رانده و طرد شود، مغالطه است، چراکه مسأله، انتزاعی‌اندیشی و ذهن‌زدگی و آرمان‌گراییِ خیال‌بافانه نیست. ما اگر با رهیافتِ پوزیتیویستی مخالف هستیم و علم را به لحاظِ روش‌شناختی، مساوی با آن قلمداد نمی‌کنیم، به این معنی نیست که به مطالعة واقعیّت‌های عینی و محسوس تمایل نداریم، بلکه به این معنی است که علاوه بر تجربه، روش‌های دیگر را نیز برای شناختِ واقعیّت‌ها، معتبر می‌انگاریم و تنها، به تجربه بسنده نمی‌کنیم. محلّ نزاع، «واقعیّت» و «غیرواقعیّت» نیست، «تجربه‌بسندگی» و «تکثّرگراییِ روش‌شناختی» است. ما نه واقعیّت را نفی می‌کنیم، نه کارآمدی و اعتبارِ روشِ تجربی را، بلکه بر این باوریم که در کنارِ روشِ تجربی، باید روش‌های دیگر را نیز معتبر بدانیم و در معنای علم به لحاظِ روش‌شناختی، انحصارگرا و بسته عمل نکنیم. علم باید کاشف از واقعیّت باشد، اما راه‌های شناختِ واقعیّت، به تجربه محدود نمی‌شود. نگاه پوزیتیویستی به پیشرفت، تنها در لایة معرفت‌شناسی متوقف نمی‌ماند، بلکه دلالت‌ها و نتایجِ وسیعی را به دنبال خواهد داشت و کلیّتِ برنامة پیشرفت را دچارِ جهت‌گیریِ مادّی و دنیویِ محض خواهد کرد. از جمله تفاوت‌های مهم میانِ پیشرفت در تلّقیِ اسلامی با پیشرفت در تلّقیِ غربی، فراتر رفتنِ مبادیِ معرفتیِ پیشرفتِ اسلامی از رویکردِ پوزیتیویستی است.
 
از معرفت‌شناسیِ پوزیتیویستی،‌ «هستی‌شناسیِ مادّی» برمی‌آید، و هستی‌شناسیِ مادّی نیز در میانِ شؤون و ساحاتِ مختلفِ حیاتِ آدمی، قائل به «اصالتِ اقتصاد» است و مناسبات و نهادهای اقتصادی را کانونی و اصلی می‌انگارد. در الگوی پیشرفتِ غربی، همة امورِ نظامِ اجتماعی، در خدمتِ اقتصاد و به طورِ کلّی، منافعِ مادّی و محسوس است. از این ‌رو، رتبه‌بندیِ جوامعِ بشری بر اساسِ اندازة ترّقیِ اقتصادی و مادّیِ آن‌‌ها صورت می‌گیرد، نه بر اساسِ ترقیّاتِ فرهنگی و معنوی. در برنامة توسعه، انسان یک «حیوانِ اقتصادی» شمرده می‌شود که قادر است طبیعت - یا همان منبعِ عظیم برای به دست آورنِ موّادِ خام و اولیّه - را دست‌مایة خلاقیّت و ابداعِ صنعتی خود قرار دهد و آن را مُسخَّرِ غایات و مقاصدِ مادّی‌اش نماید. به بیانِ دیگر، چون «وضعیّتِ اقتصادی» بر «وضعیّتِ فرهنگی» تأثیر می‌گذارد، بنابراین، «اصلاحِ اقتصادی» می‌تواند خودبه‌‌خود به «اصلاحِ فرهنگی» بینجامد:
 
«همان‌ گونه که در متونِ دینی مشخص است، بنیان‌های اقتصادی و داشتنِ حداقل‌ها در پذیرشِ فرهنگِ خداپرستی، بسیار نقش‌آفرین است. [...] برخورداری از حداقل‌های معاش و رضایتِ روانی از ثباتِ اقتصادی، در رویکردهای فرهنگی و شناختیِ انسان، مؤثّر است. [...] وقتی انسان‌ها از ثباتِ اقتصادی بهره‌مند نباشند، آزادیِ‌ اندیشه و دین‌داریِ آن‌ها هم مخدوش می‌شود؛ از آن‌جا که اساسِ دین‌داری، عقل‌محوری است، روی آوردن به استدلال و برهان در شرایطی محقَق می‌شود که حداقل‌های معاش، تأمین شده باشد. [...] چون اعتدال‌گرایی در ذاتِ خود، به حلّ و فصلِ معیشتِ مردم عنایت دارد و می‌تواند ثبات بیافریند، در میان‌مدّت، به اخلاق، دین‌داری و توجه به حقوقِ انسان‌های دیگر، حقوقِ شهروندی و رشدِ معنویِ انسان نیز می‌تواند مساعدت بخشد.» 
 
این ‌که وضعیّتِ اقتصادی بر وضعیّتِ فرهنگی اثر می‌گذارد، تحلیلِ صوابی است، اما از آن نمی‌توان نتیجه گرفت که این تأثیر، مطلق است و یا نباید به فرهنگ به عنوانِ امری مستقل و اصیل نگریست و برای آن برنامه‌ریزی کرد. فرهنگ، فرع بر اقتصاد نیست که بتوان گفت همین‌ که به واسطة گشایشِ اقتصادی، فرهنگ نیز ارتقاء پیدا می‌کند، کافی است و ضرورت ندارد فرهنگ به صورتِ مستقل از اقتصاد، در دستورِ کار قرار بگیرد. از طرفِ دیگر، این ‌گونه نیست که همواره بهبودِ وضعیّتِ اقتصادی، فرهنگِ دینی را در جامعه کمال بخشد و بر عمقِ دیانتِ مردمان بیفزاید، بلکه گاه برعکس، غرق شدن در نعماتِ مادّی، جامعه را دچارِ طغیان و عصیان می‌کند و موجِ مادّی‌گری به راه می‌اندازد. غرب، مَثَلِ اعلای این گفته است؛ در غرب، توسعة اقتصادی نه تنها جامعه را متدیّن‌تر نساخته، بلکه آن را از ارزش‌های دینی، دورتر کرده است.
 
به باورِ تکنوکرات‌ها، در دنیای کنونی، توسعة اقتصادی و ثروتِ مادّی است که اقتدارِ ملّی می‌آفریند و به تفوّق و برتریِ یک دولت - ملّت نسبت به دولت - ملّتِ دیگر می‌انجامد: «در حاکمیّتِ ملّیِ نوین، مبنا توسعة اقتصادی و افزایشِ ثروتِ ملّی است در حالی ‌که در حاکمیّت‌های ملّیِ سابق، قدرتِ نظامی و پرستیژِ سیاسی، اولویّت داشتند.»  مبنا بودنِ توسعة اقتصادی در دورة تاریخیِ جدید به این معنی است که سایرِ ابعادِ توسعه - یعنی توسعة سیاسی و توسعة اجتماعی- اگرچه بر روندِ پیشرفت، مؤثر هستند و قدرت می‌آفرینند، اما نقشِ توسعة اقتصادی، بسیار بیشتر از آن‌هاست. از این ‌رو، چنانچه دولتی قصد کند که اقتدارِ بین‌المللی به چنگ آورد و بر دیگرِ دولت‌ها، غلبه یابد، باید بر توسعة اقتصادی تمرکز کند.
 
افزون بر این، غرب در جهانِ معاصر، در سه ضلعِ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، جهانی شده است، به طوری ‌که این سه ضلع در ارتباطِ تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارند و نمی‌توان یکی را برگزید و دیگری را وانهاد. غرب، همة غرب است و ما یا باید از آن و دستاوردهایش روبگردانیم، و یا باید تمامیّتِ آن را برگزینیم و توهمِ مطلوبیّتِ گزینش‌گری را در ذهنِ خود نپرورانیم:
 
«جهانی شدن، مثلثی است که از سه زاویه به هم مرتبطِ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تشکیل شده است. [...] در تعاریفِ فلسفی پس از انقلابِ اسلامی در ایران، نگاه بسیاری از سیاستمداران و دولتمردان به غرب، به واسطة عملکردِ منفیِ غربی‌ها در ایران، مبتنی بر اصلِ تفکیک‌پذیری بوده است. به عبارتِ دیگر، برای تضمینِ مصونیّت و دوری جُستن از آسیب‌های سیاسی، سیاستمداران ایرانی سعی داشتند مثلثِ جهانی شدنِ فوق را تجزیه و با هر زاویة آن، مستقل برخورد کنند و روابطِ اقتصادی را از روابطِ فرهنگی و سیاسی آن جدا سازند. این در حالی است که تفکیک‌ِ اصولِ جهانی شدن از یکدیگر، از یک طرف، منجر به ناکارآمدی می‌شود، و از طرفِ دیگر، در ایجادِ ارتباط و گسترشِ روابط با کانون‌های اصلیِ جهانی‌شدن، اصطکاک به وجود می‌آورد و در نهایت، بهره‌برداری از فرآیندهای جهانی شدن را محدود می‌کند.» 
پس اگر بخواهیم بهره‌برداری از فرصت‌ها و امکاناتِ روندِ جهانی شدن را به ‌ضلعِ اقتصادیِ آن محدود سازیم و اضلاعِ سیاسی و فرهنگیِ آن را کنار نهیم، موفق نخواهیم بود؛ زیرا منحصر کردنِ اقتباس از غرب به ضلعِ اقتصادی، مفید و اثرگذار نخواهد بود و گِرهی از مشکلاتِ ما را نخواهد گشود. این در حالی است که در تجربة نظامِ جمهوریِ ‌اسلامیِ ایران، برنامه‌ریزی‌ها در مناسباتِ بین‌المللی به گونه‌ای صورت گرفته که نظامِ سیاسی از ظرفیّت‌های اقتصادیِ غرب استفاده کند، اما به الزامات و اقتضائاتِ سیاسی و فرهنگی آن تن ندهد. ولی غرب نمی‌تواند این تجزیه و برخوردِ گزینشی را تحمل کند و به ایران مجال دهد تا از امکاناتِ اقتصادیِ غرب استفاده کند، اما چارچوب‌های سیاسی و فرهنگیِ آن را نفی نماید:
 
«طرزِ تفکّرِ رایج در جمهوریِ ‌اسلامی از ابتدای انقلاب، قدرتِ اقتصادی و فن‌آورانة غرب را نفی نکرده است، بلکه مقاصدِ سیاسی و مبانیِ فلسفی و فزون‌خواهیِ آن را نفی می‌کند. پاسخِ غرب در مقابلِ جمهوریِ ‌اسلامیِ ایران این بوده که غرب یک سیستمِ یکپارچه است و ایران نمی‌تواند با بخشی از آن ارتباط برقرار کند و با بخشی دیگر، مبارزة سیاسی و اعتقادی داشته باشد.» 
 
شکل‌گیریِ این تعارض و دوگانگی، ریشه در مبادیِ نظریِ قانونِ اساسی و ذاتِ نظامِ جمهوریِ ‌اسلامیِ ایران دارد، نه تلّقی‌های سلیقه‌ای و موقتیِ برخی از سیاستمداران:
 
«مبانیِ قانونِ اساسی، هویّتِ نظامِ سیاسی و تجربیّاتِ منفیِ تاریخیِ ایران با غرب، محدودیّت‌های بسیاری در پذیرشِ وجوه فرهنگی و سیاسیِ جهانی شدن پیش روی جمهوریِ ‌اسلامیِ ایران می‌گذارد. بهره‌برداری ایران از وجوه اقتصادیِ جهانی شدن، بدونِ حلّ و فصلِ پارادوکس‌های سیاسی و فرهنگیِ ایران و جهان، امکان‌پذیر خواهد بود.» 
 
از این رو، برای دست‌یابی به توسعة اقتصادی و بهره‌برداری از فرصت‌ها و ظرفیّت‌های اقتصادیِ غرب که در اختیارِ ما می‌نهد، باید داعیه‌ها و آرمان‌های سیاسی و فرهنگیِ خود را فروبکاهیم و به حداقل‌ها بسنده کنیم. تا هنگامی که سیاستِ «اسلام‌گراییِ حداکثری» در نظامِ جمهوریِ ‌اسلامی تداوم یابد، ما از امکاناتِ جهانی شدن، محروم خواهیم ماند؛ زیرا در این حال، خواسته‌های ما با خواسته‌های غرب، دچارِ اصطکاک و تنش است و این وضعیّت، مانعِ استفادة اقتصادی ما می‌شود: «تا زمانی که خواسته‌های اسلامیِ جمهوریِ ‌اسلامیِ ایران از محیطِ بین‌المللیِ خود، جنبة حداکثری داشته باشد، تعارضِ موجود [میانِ تعاملِ ایران با جهانی شدن] همچنان ادامه پیدا خواهد کرد.»  نیروهای تکنوکرات حتّی از «اسلام‌گراییِ حداکثری» نیز فراتر می‌روند و می‌گویند تقیّدِ به «اسلام»، به طورِ کلّی، اجازه نمی‌دهد ما با غرب همکاری کنیم؛ خواه این تقیّد، حداکثری باشد، خواه حداقلی. نظامِ جهانِ موجود، با آموزه‌های اسلام، ضدیّتِ آشکار دارد، پس اسلام تجویز نمی‌کند که ما به تعامل با چنین نظامی رو آوریم. بنابراین، یا باید به اصول و قواعدِ اسلامی خود پایبند باشیم، یا باید با جهانِ معاصر که زمامِ آن در اختیارِ غرب است، تفاهم کنیم و توسعة اقتصادی را ترجیح دهیم:
 
«اگر جمهوریِ ‌اسلامیِ ایران بخواهد اسلامی رفتار کند و اسلام را راهنمای تصمیم‌گیری‌ها و اقداماتِ خود قرار دهد، مسلّم است که نمی‌تواند با جهانی که بر مبنای سرمایه‌داری، قدرتِ نظامیِ صِرف و ائتلاف‌های صرفاً مبتنی بر قدرت است، همکاری و مناسباتِ راهبردی برقرار کند.» 
 
این نگاه را باید در کنار نگاهی قرار داد که آیت‌الله خامنه‌ای آن را به عنوانِ راهبرد، پیش روی ما می‌نهد و ناظر به تحقّق یافتنِ تمامیّتِ دین، به خصوص لایه‌های سیاسی و اجتماعی آن است:
 
«دشمنِ دین، از آن دینی می‌ترسد که دولت دارد، [...] وَالّا آن دینی که مردم [در آن، فقط ...] در مسجد، عبادت می‌کنند [... ترسی ندارد]. عدمِ انفکاکِ دین از زندگی و از سیاست و جریانِ دین در همۀ شراشرِ زندگیِ جامعه، یک معرفتِ درستِ دینی است؛ این باید تحقّق پیدا بکند و باید دنبال این بود، وَالّا اسمِ دین و اسمِ روحانی‌صفتیِ ماها و عمّامه‌به‌سریِ ماها و مانندِ اینها که کاری نمی‌کند. باید حقیقتاً [به سوی حاکمّیتِ دین] حرکت کنیم.» 
 
نیروهای تکنوکرات معتقدند راهبردِ اسلام‌گراییِ نظامِ جمهوریِ ‌اسلامیِ ایران تاکنون، ناکارآمد بوده است و در آینده نیز از چشم‌اندازِ مطلوبی برخوردار نخواهد بود:
 
«[اولاً] عملکردِ جمهوریِ ‌اسلامی، باعثِ کاهشِ قدرتِ غرب و از بین رفتنِ سرمایه‌داری و یا برکناریِ حکّامِ عرب و یا نابودیِ اسرائیل نشده است. [... ثانیاَ] آیا در شرایطِ فعلیِ نظامِ بین‌‌الملل و حاکمیّتِ هفتادِ درصدِ غرب بر نظم و قواعدِ موجود، پی‌گیریِ هدفی مانندِ عدالت در سطحِ جهانی، صرفاً یک رضایتِ انتزاعی را به همراه دارد و نوعی جبرانِ تاریخ است و یا می‌توان یا دست‌یابی به قدرت، نظمِ جدید را در مقابلِ این هفتاد درصد ایجاد کرد؟ آیا تمامِ اهداف و آرمان‌های اسلامی باید همزمان انجام پذیرد؟ یا این ‌که آماده‌سازی قوّه و قدرت و برنامه‌ریزی و سنجشِ سطحِ مقدورات و فازبندیِ اجرای اهدافِ اسلامی، منطقی‌تر است؟» 
 
به بیانِ دیگر، آرمان‌‌ها، «شکننده» و «تنش‌آفرین» است. «آرمان‌ها» همچون واقعیّت‌ها نیستند؛ آرمان‌ها در اختیارِ ما هستند و ما آنها را «تعریف» و «طراحی» می‌کنیم و به آنها «معنا» می‌بخشیم. آرمان‌ها، مجّرد و انتزاعی و برساختۀ ذهن و خواستِ ما هستنند و چون ما شکننده و متغیّر هستیم، آرمان‌ها نیز چنین حُکمی دارند. بنابراین، در عرصۀ تزاحمِ میانِ «آرمان‌ها» و «واقعیّت‌ها»، این آرمان‌ها هستند که باید به نفعِ واقعیّت‌ها عقب‌نشینی کنند و در حاشیه بنشینند تا زیستن و ماندن، ممکن و مقدور شود. آرمان‌ها را می‌توان با توجیه‌های متنوّع، به حاشیه راند و بستر را برای گفتگو و مذاکره هموار کرد: این‌که آرمان، به صورتِ ذاتی، «تاریخی» هستند و با دگرگون شدنِ شرایط و اقتضائاتِ تاریخی باید در آنها تجدیدِ نظر کرد؛ و یا این ‌که می‌توان در آرمان‌ها، به گونه‌ای «بازاندیشی» و «بازتفسیر» کرد که با واقعیّت‌ها، سرِ ستیز و ناسازگاری نداشته باشند؛ و این‌که آرمان‌های موردِ ادعا، «اصولِ بنیادی و اساسی» نیستند که نتوان از آنها دست کشید و ... . از سوی دیگر، زمانۀ نگاه ایدئولوژیک و اعتقادی به جهان، به سَر آمده است؛ انسانِ کنونی نمی‌خواهد خود را در پای آرمان‌ها و ارزش‌ها، نابود کند و یا حتّی زندگی را بر خود دشوار گرداند، بلکه به مقولاتی از این دست به مثابه ابزار و وسایلی می‌نگرد که زندگی را برای او، هموار و مساعد کنند و از تلخی‌ها بکاهند. نزاع‌های ایدئولوژیک و آرمان‌خواهانه، دیگری هوادار و سرباز ندارند، چون همگان، به واقعیّت‌ها بها می‌دهند و به نیازهای روزمره و شخصیِ خود می‌اندیشند و در اکنون و حال، زندگی می‌کنند و به فردای تاریخ و اتوپیاهای موعود، بها نمی‌دهند.
 
تکنوکرات‌ها معتقدند که نظمِ جهانی، «ثابت» و «مستقر» و «متداوم» و «غیرِ قابلِ تغییر» است. نظمِ جهانی، همین است که هست و دگرگونی در آن راه ندارد. در این نظم، قطب یا اقطابِ جهان مشخص شده‌اند و رهبری آن نیز در اختیارِ ایالاتِ متحدة امریکا است. بنابراین، ایجادِ تغییر در آن ممکن نیست و ما قدرتِ ایجادِ تغییر نداریم. به این سبب، ما باید «تسلیمِ» معادلات و مناسباتِ موجود شویم و آن‌ها را بپذیریم. دست به گریبان شدن با این واقعیّت‌های غیرشکننده، حاصلی ندارد جز این ‌که ما را بی‌ثبات و ضعیف می‌کند. نباید خیال‌پردازی و بلندپروازی کرد و با «ماجراجویی» و «تنش‌زایی»، ایران را «منزوی» و «مطرود» نمود. اگر واقع‌بین باشیم، به روشنی در می‌یابیم که واقعیّت‌های منجمد و مقاومِ جهانی، آرمان‌های ایدئولوژیک و ارزشیِ ما را برنمی‌تابند و با آن‌ها سازگار نیستند. در این میان، بدیهی است که ما باید «اندیشه‌ها»ی خود را با «واقعیّت‌ها» تطبیق بدهیم، نه برعکس. عینیّت اقتضا می‌کند که جانبِ «واقعیّت» را بگیریم، نه «ایدئولوژی» را. احکام و آرمان‌های ایدئولوژیک، اگرچه در مقامِ شعار و خطابه‌های سیاسی، اثرگذار و هیجان‌آفرین هستند، اما هرگز توانِ ایجادِ تغییر در واقعیّت‌ها را ندارند. پس به جای «معارضه‌جویی» و «دشمن‌تراشی»، باید قواعدِ پیش‌ساختة بازی در نظمِ جهانیِ موجود را بپذیریم یا بتوانیم از «فرصت‌ها» و «ظرفیّت‌ها»یی که این نظم برای پیشرفت و توسعه در اختیارِ ما می‌گذارد، استفاده کنیم.
 
ریشۀ معرفتی چنین تحلیلی، «عمل‌گرایی» است، و تکنوکرات‌ها در عمل‌گرایی، گوی سبقت را از همگان ربوده‌اند. در این چارچوب، هیچ‌ گونه اصول و محکمات و قطعیّاتی وجود ندارد و همه چیز به «شرایطِ عینی» و «اقتضائاتِ کنونی» وابسته است. از این رو، آرمان‌ها که مشتمل بر ارزش‌های اسلامی و انقلابی هستند، اصالتی ندارند و می‌توان آنها را به طورِ کلّی، کنار نهاد. این نوع «محاسباتِ مادّیِ محض» و «منفعت‌اندیشی‌هایِ مطلق»، نه با دیانت سازگار است و نه با انقلابی‌گری.
 
در اینجاست  که - دست¬کم به صورتِ موقتی- میانِ باورهای ایدئولوژیک و واقعیّت‌های مادّی و معیشتی، تزاحم می‌افتد و یکی با دیگری قابلِ جمع نیست. در چنین شرایطی، می‌باید کدام یک را اصیل انگاشت و بر دیگری ترجیح داد؟! دو منطقِ کنشی پیشِ روی ماست: یکی منطقِ منفعت که عمل‌گراست و به جز سودِ مادّی و محسوس نمی‌فهمد؛ دیگری منطقِ عزّت که بر شرافت و کرامتِ الهی پای می‌فشارد و مرگِ عزّتمندانه را بر زندگیِ ترجیح می‌دهد. منطقِ امام خمینی، منطقِ اخیر است، چنان که با صراحت در وصیّت‌نامة خویش می‌نویسند: 
 
«اگر ما با دستِ جنایتکارِ امریکا و شوروی از صفحة روزگار محو شویم و با خونِ سرخ، شرافتمندانه با خدای خویش ملاقات کنیم، بهتر از آن است که در زیرِ پرچمِ ارتشِ سرخِ شرق و سیاه غرب، زندگیِ اشرافیِ مرفّه داشته باشیم. و این، سیره و طریقة انبیای عظام و ائمة مسلمین و بزرگانِ دینِ مبین بوده است و ما باید از آن تبعیّت کنیم.» 
 
موضعِ امام خمینی در برابرِ نظامِ استکبار، «انفعالی» نبود، بلکه ایشان از «تقابل و رویاروییِ صریح»، هرگز بیم نداشت و آشکارا، مسئولانِ نظامِ اسلامی را دعوت به «مبارزه با نظامِ استکبار» می‌کرد و نظامِ لیبرال- ‌سرمایه‌داریِ غرب را به «فساد» متهم می‌نمود و سخت معتقد بود که در این مبارزه، هر هزینه‌ای که بپردازیم و به هر سختی و مشقّتی که گرفتار شویم، نباید میدانِ مبارزه را خالی کنیم:
 
«من بارِ دیگرِ از مسئولینِ بالای نظامِ جمهوریِ اسلامی می‌خواهم که از هیچ کس و از هیچ چیز، جز خدای بزرگ نترسند و کمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد علیه فساد و فحشای سرمایه‌داریِ غرب و پوچی و تجاوزِ کمونیزم نکِشند؛ که ما هنوز در قدم‌های اولِ مبارزه جهانیِ خود علیه غرب و شرقیم. مگر بیش از این است که ما ظاهراً از جهانخواران، شکست می‌خوریم و نابود می‌شویم؟ مگر بیش از این است که ما را در دنیا، به خشونت و تحجّر معرفی می‌کنند؟ [...] مگر بیش از این است که فرزندانِ عزیزِ اسلامِ نابِ محمدی در سراسرِ جهان، بر چوبه‌های ‌دار می‌روند؟ مگر بیش از این است که زنان و فرزندانِ خردسالِ حزب‌الله در جهان، به اسارت گرفته می‌شوند؟ بگذار دنیای پَستِ مادیّت، با ما چنین کند، ولی ما به وظیفۀ اسلامیِ خود عمل کنیم.» 
 
همچنین امام خمینی از آرمانِ «صدورِ انقلاب» دست نکشید، بلکه تصریح کرد که انقلابِ اسلامی، محدود به «ایران» نیست؛ انقلابِ اسلامی، در حُکمِ مقدّمه‌ای بر «انقلابِ حضرتِ ولی‌عصر» - علیه السلام- است و نیروهای انقلابی باید برای «حکومتِ عظیمِ جهانی»، زمینه‌سازی کنند، نه این ‌که خود را در ساحتِ «ملّی»، محدود و محصور سازند. ایشان به صراحت می‌گفت انقلابِ اسلامی در پیِ برپاییِ «حکومتِ جهانیِ اسلام» است، و در مسیرِ وصول به این هدف، نباید معضلات و دشواری‌های مادّی و اقتصادی را دستاویز قرار داد و تسلیمِ نظمِ جهانیِ موجود شد:
«مسئولان ما باید بدانند که انقلابِ ما، محدود به ایران نیست. انقلابِ مردمِ ایران، نقطۀ شروعِ انقلابِ بزرگِ جهانِ اسلام به پرچم‌داریِ حضرتِ حجّت – ارواحنا فداه - است که خداوند بر همۀ مسلمانان و جهانیان، منّت نهد و ظهور و فرجش را در عصرِ حاضر قرار دهد. مسائلِ اقتصادی و مادّی، اگر لحظه‌ای مسئولین را از وظیفه‌ای که بر عهده دارند منصرف کند، خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد. باید دولتِ جمهوریِ اسلامی، تمامی سعی و توانِ خود را در ادارۀ هر چه بهترِ مردم بنماید، ولی این بدان معنا نیست که آنها را از اهدافِ عظیمِ انقلاب، که ایجادِ حکومتِ جهانیِ اسلام است، منصرف کند.» 
 
از این فراتر، امام خمینی حتّی مردم را نیز دعوتِ به خویشتن‌داری و استقامت در برابرِ چالش‌ها و تنگناهای اقتصادی و مادّی می‌کند و آن‌ها را توصیه می‌کند که برای رضایتِ خدای متعال، مشکلاتِ معیشتی را تحمّل کنند تا نظامِ اسلامی بتواند به پاره‌ای از تکالیفِ تاریخی و اسلامیِ خود دربارۀ گسترشِ اسلام و غلبۀ آن در عرصۀ جهانی بپردازد. ایشان می‌گوید مردمِ ایران، خود می‌دانستند که رویارویی با نظامِ استکبار، آسان و بی‌هزینه نیست، اما با این حال، آگاهانه و داوطلبانه این آرمان را برگزیدند و سختی‌ها و مصائب را به جان خریدند:
 
«مردمِ عزیزِ ایران، که حقاً چهرۀ منوّر تاریخِ بزرگِ اسلام در زمانِ معاصرند، باید سعی کنند که سختی‌ها و فشارها را برای خدا پذیرا گردند تا مسئولانِ بالای کشور به وظیفۀ اساسی‌شان که نشرِ اسلام در جهان است، برسند و از آنان بخواهند که تنها برادری و صمیمیت را در چهارچوبِ مصلحتِ اسلام و مسلمین در نظر بگیرند. چه کسی است که نداند مردمِ عزیزِ ما در سختی هستند و گرانی و کمبود بر طبقۀ مستضعف فشار می‌آورد، ولی هیچ‌ کس هم نیست که نداند پشت کردن به فرهنگِ دُوَلِ دنیای امروز، و پایه ریزی فرهنگیِ جدید بر مبنای اسلام در جهان، و برخوردِ قاطعِ اسلامی با امریکا و شوروی، فشار و سختی و شهادت و گرسنگی را به دنبال دارد، و مردم ما این راه را خود انتخاب کرده‌اند و بهای آن را هم خواهند پرداخت و بر این امر هم افتخار می‌کنند. این روشن است که شکستنِ فرهنگِ شرق و غرب، بی‌شهادت میسّر نیست.» 
 
این برداشتِ امام خمینی از راهبرد و رسالت‌ِ جهانیِ انقلابِ اسلامی، در نقطۀ مقابلِ مواضعِ کسانی قرار دارد که آرمانِ «صدورِ انقلاب» را امری تاریخی و یا حتّی ناصواب می‌انگارند و آن را به شعار و خطابه‌ای سیاسی فرومی‌کاهند، و یا بر این باورند که نظامِ اسلامی باید ابتدا بر دشواری‌ها و چالش‌های اقتصادی فائق آید و گِره از مشکلاتِ معیشتی و مادّی مردم بگشاید، آن‌گاه چنانچه ضرورت اقتضاء کرد و زمینه‌های گوناگون فراهم بود، پا در پهنۀ رقابت‌های جهانی بنهد و ایدئولوژیِ خود را بسط دهد. اینان معتقدند که چنانچه میانِ «ایدئولوژی» و «واقعیّت» تزاحم افتد، باید جانبِ واقعیّت‌ را گرفت؛ زیرا مردم با واقعیّت، زندگی می‌کنند و به ایدئولوژی نیز تا آن‌جا وفادار هستند که واقعیّت‌های تلخ و دشوار را بر آن‌ها تحمیل نکند. بنابراین، نباید معیشت و زندگیِ مادّیِ مردم را نادیده بگیریم و در پیِ «صدورِ انقلاب» و ایجادِ «حکومتِ جهانیِ اسلام» باشیم. اما امام خمینی میانِ این دو، توازن برقرارمی‌کند و البته بسط و نشرِ ایدئولوژیِ اسلامی را اصیل می‌شمارد و انگیزه‌های الهی و معنویِ مردم را تحریک می‌کند تا آن‌ها از مسیرِ مبارزه و انقلابی‌گری بازنگردند.
 
در تفکّرِ اسلامی، هرگز اقتصاد و شؤونِ مادّیِ ‌زندگیِ انسان، اصالت ندارد. عمده‌ترین و اساسی‌ترین نهادِ اجتماعی، نهادِ فرهنگ است که ناظر به بُعدِ معنوی و روحیِ انسان است و موجباتِ تعالی یا سقوطِ آن را فراهم می‌کند؛ زیرا آن‌چه در انسانِ اصالت دارد، روح است و نه جسمش. بنابراین، اگر میانِ شؤونِ مادّی و معنویِ زندگیِ انسان تزاحم رخ دهد، باید شؤونِ معنوی را بر شؤونِ مادّی ترجیح داد. 
 
از طرفِ دیگر، جهانی که تکنوکرات‌ها از آن سخن می‌گویند، «جهان» نیست، بلکه «بخشی از جهان» است؛ یعنی «غرب». جهان، غرب است، نه همۀ جهان، چون قدرت در غرب متمرکز شده و عنان و زمامِ جهان، در اختیارِ غرب است. به سببِ همین تمرکز و انباشه شدنِ قدرت در غرب، جهان آن گونه است که غرب می‌خواهد و اراده می‌کند، نه به آن صورت که همگان بدان رضایت داده‌اند. پس تأکید بر تعامل با «جهان»، برخلافِ اقتضای لفظ، اصرار بر تعامل با «غرب» است. نیروهای تکنوکرات می‌گویند «جهان»، ولی ما باید دریابیم که در واقع، آنها چیزی جز «غرب» را اراده نمی‌کنند؛ چون گرانیگاه و نقطۀ کانونیِ جهانِ کنونی، غرب است. برخلاف این تحلیل، درست است که غرب، قدرتِ برتر و فراگیر است، ولی غرب، همة جهان نیست. هنگامی که از مناسبات و ارتباطاتِ جهانی سخن به میان می‌آید، نباید این‌ گونه القاء شود که همه ‌چیز، وابسته به ارادة غرب است و تعامل با سایرِ کشورها، فایده‌ای به دنبال نخواهد داشت. قدرت‌های جدیدی در کنارِ غرب پدید آمده‌اند که در معادلاتِ جهانی، مؤثر هستند و نوعی «تکثّر در قدرت» به وجود آورده‌اند.
 
دیگر این ‌که اگر نظامِ جمهوریِ ‌اسلامیِ ایران از اسلام‌گرایی دست بکِشد و در فضای سیاسی و فرهنگیِ غالب، هضم شود، مقتدرتر نخواهد شد، بلکه به دنبالة خنثی و وابسته‌ای تبدیل می‌شود که اختیاری از خویش ندارد. نکتة پایانی این ‌که نظامِ اسلامی، الگوی اسلام‌گراییِ حداکثری را در پیش نگرفته است؛ بدین معنی که خواهانِ تحقّقِ یکباره و دفعیِ همة آموزه‌های اسلامی نیست، بلکه روندی تدریجی و تکاملی را برای خویش در نظر گرفته است. در این روند، نظامِ اسلامی باید همچنان بر توان و ظرفیّتِ خود بیفزاید تا بتواند موانعِ بازدارنده در مسیرِ تحقّقِ ارزش‌های اسلامی را از پیش روی خود بردارد، از این‌ رو، چه‌بسا در کوتاه‌مدّت و از سرِ اضطرار، پاره‌ای ساختارهای تحمیلی را نیز بپذیرد، اما جهت‌گیری اصلی و بلندمدّتِ این نظام، خروجِ کامل از سیطرة غرب و گشودنِ افقی نو و متفاوت است.
 
۰ نظر ۰۴ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۱۵
حسن حیدری
نقطه ضعف و زبونی در برابر انگلیسی‌ها از ابتدای سلطنت رضاخان جریان داشت و او همیشه در برابر غربی‌ها یک حالت خفت و خودکم‌بینی داشت. حالا ممکن است در یکی دو جا هم از باب عصبانیت کارهایی کرده باشد اما بعد به سرعت پشیمان می‌شد و درصدد جبران برمی‌آمد.
در گفتگو با یعقوب توکلی مطرح شد:

نمونه‌هایی از حقارت رضاخان و محمدرضا پهلوی در برابر غرب/ ذلت رضاخان در ماجرای واگذاری جزایر خلیج فارس به انگلیس/ حقارتی که در کتب درسی دوران پهلوی با افتخار از آن یاد می‌شد

نقطه ضعف و زبونی در برابر انگلیسی‌ها از ابتدای سلطنت رضاخان جریان داشت و او همیشه در برابر غربی‌ها یک حالت خفت و خودکم‌بینی داشت. حالا ممکن است در یکی دو جا هم از باب عصبانیت کارهایی کرده باشد اما بعد به سرعت پشیمان می‌شد و درصدد جبران برمی‌آمد.

گروه تاریخ - رجانیوز: وقتی صفحات تاریخ پهلوی را ورق می‌زنیم، با پدیده‌ای تحت عنوان "وابستگی" مواجه می‌شویم. پدیده‌ای که در سراسر دوران سلطنت رضاخان و محمدرضا پهلوی، به وضوح مشاهده می‌شود. اما در ورای این وابستگی، موضوع دیگری نیز مشاهده می‌شود و آن ذلت رژیم پهلوی در برابر غرب است. به طوری که انگلیس و امریکا در موارد متعددی، رضاخان و محمدرضا را تحقیر می‌کردند.

از آنجا که تاکنون کمتر به این مسئله توجه شده است تصمیم گرفتیم برای بررسی حقارت رژیم پهلوی در مقابل کشورهای غربی به سراغ یک مورخ برویم.

یعقوب توکلی، پژوهشگر و مورخ که بسیاری از کتب درسی تاریخ به قلم او نگاشته شده است، لیستی از تحقیرها و ذلت‌ها سلطنت پهلوی در برابر غرب را ارائه می‌کند. 

یعقوب توکلی درباره ذلت و حقارت‌های رضاخان دربرابر انگلیسی‌ها می‌گوید:  نقطه ضعف و زبونی در برابر انگلیسی‌ها از ابتدای سلطنت رضاخان جریان داشت و او همیشه در برابر غربی‌ها یک حالت خفت و خودکم‌بینی داشت. رضاخان عملاً در مقابل غربی‌‌ها خصوصاً انگلیسی‌ها که او را روی کار آورده بودند هیچ اقدامی جز ضعف و تسلیم نداشت.

 

وی واگذاری امتیاز 1933 با شرایطی بهتر از قرارداد دارسی به انگلیسی‌ها و مسئله پذیریش واگذاری شط‌‌ العرب به عراق را نمونه‌های خواری و زبونی رضاخان در برابر انگلیسی‌ها می‌داند و می‌گوید: رضاخان عملاً بخش‌های وسیعی از سرزمین ما را به عراقی‌ها و در واقع به انگلیسی‌ها واگذار کرد و از حقوق ما در ماجرای شط العرب به طرز نادرستی عدول کرد.

این مورخ با اشاره به نمونه دیگری از ذلت‌های رضاخان در برابر انگلیسی‌ها می‌گوید: یکی دیگر از خفت‌ها و زبونی‌های رضاخان در مقابل انگلیس، ماجرای جزیره‌های خلیج فارس بود که مرحوم غلامعلی بایندر در منطقه خلیج فارس تعدادی از جزیره‌‌های متروکه را به نام ایران پرچم زده بود. این اقدام بایندر باعث شد انگلیسی‌ها به رضاخان اعتراض ‌کنند. رضاخان هم به جای این ‌که در برابر این خواست انگلیسی‌ها مقاومت کند، بایندر را توبیخ می‌کند که شما چرا بی اجازه رفتید و در این جزایر پرچم ایران را زدید؟!

یعقوب توکلی به تحقیر محمدرضا پهلوی توسط غرب بعد از سقوط رضاخان اشاره می‌کند و می‌گوید: در کتاب‌های درسی قبل از انقلاب، یا مثلا در کتاب "عظمت بازیافته"، آمدن چرچیل، روزولت و استالین به ایران به عنوان یکی از افتخارات تاریخ ایران تلقی می‌شد. اما کم‌تر کسی می‌دانست که انگلیسی‌ها، شوروی‌ها و آمریکایی‌ها قرار مذاکرات تهران را خودشان و بدون این‌ که شاه دولت ایران در جریان باشد گذاشتند. اصلاً شاه را به حضور خود هم نپذیرفتند و حاضر به ملاقات با شاه نشدند و مهم‌تر از همه چرچیل که خودش در روی‌ کارآوردن رضاخان و بعد در روی‌ کار آوردن محمدرضا موثر بود، اصلا حاضر به ملاقات با محمدرضا پهلوی نشد و شاه خودش شخصا به سفارت انگلیس، سفارت آمریکا و بعد سفارت شوروی رفت. جالب است که روزولت هم به این بهانه که پا درد دارد حتی در مقابل شاه از جایش بلند نمی‌شود. 

این پژوهشگر و مورخ، با بیان این که محمدرضا پهلوی در مواجهه غرب برای خودش شخصیت قائل نبود، به نمونه دیگری از حقارت‌های وی در برابر امریکایی‌ها اشاره کرده و می‌گوید:  آقای ابوالحسن ابتهاج (وزیر مشاور و مدیرعامل سازمان برنامه و بودجه در دوران پهلوی) در کتاب خاطراتش می‌گوید: ما معمولا برای انجام طرح‌ها و کارهای خود از مستشاران آمریکایی دعوت می‌کردیم. یکی از این مستشارها که یک بار ما دعوت کرده بودیم و قرار بود به ایران بیاید، معاون سابق وزارت خارجه آمریکا بود. ابتهاج می‌گوید من لیست مستشارها را به شاه دادم. او لیست را دید و وقتی به اسم آن معاون وزیرخارجه رسید گفت: «این شخص نیاید.» گفتم: «چرا نیاید؟» شاه یک مقدار گوشش سرخ شد و گفت: «این فلان فلان شده در جریان سفر ما، ملکه ثریا را به یک جلسه خصوصی دعوت کرد و پیشنهاد وقیحانه و بی‌ادبانه‌ای به او داد.» جالب این است که ابتهاج می‌گوید با این وجود بعدا باز شاه پشیمان شد و گفت: «اشکال ندارد، بیاید.» یعنی شاه نمی‌تواند به آمریکایی‌ها بگوید که آن آدم به ایران نیاید.

توکلی با استناد به خاطرات آذربرزین به نمونه‌ دیگری از حقارت‌ها و ذلت‌های محمدرضا پهلوی در برابر غرب اشاره می‌کند و می‌گوید: آذربرزین در خاطراتش می‌گوید: من یک بار با ارائه شواهدی به شاه گفتم کاخ در سفارت آمریکا شنود می‌شود، شما اجازه بدهید من سیستم شنود را در کاخ پیدا کنم. اما شاه با وجود این که می‌دانست آمریکایی‌ها در کاخ شنود دارند ولی قبول نکرد. 

 

آنچه در ادامه می‌خوانید مشروح گفتگوی پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی با یعقوب توکلی است.

 

در سوم اسفند 1299 رضاخان با کمک انگلیسی‌ها نام خودش را مطرح کرد و بعد هم انگلیسی‌ها او را به تخت سلطنت رساندند. به نظر شما چرا انگلیس بر روی یک افسر دون پایه مثل رضاخان سرمایه‌گذاری کرد؟ و از روی کار آوردن او چه هدفی داشت؟

یعقوب توکلی: بسم‌الله الرحمن الرحیم. در طول تاریخ دولت‌ها و سلسله‌هایی که به وجود آمده‌اند بر اساس شرایط داخلی کشور شکل گرفته‌اند. یعنی این ‌که یک نظام سیاسی تضعیف شده و نمی‌توانست حوزه سرزمینی را به خوبی اداره کند و در کنار تضعیف یک سلسله و با پراکنده شدن نیروهای حامی آن، یک جریان قدرت جدید در کشور شکل می‌گرفت و می‌توانست با استفاده از فرصت‌های مختلف سیاسی و اجتماعی حاکمیت کشور را به دست بگیرد. از این طریق شهرهای مختلف کشور را با خودش همراه می‌کرد و یک اتحادیه نیرومند شکل می‌داد و نهایتاً بر پادشاه غلبه پیدا می‌کرد و تاج پادشاهی را به دست می‌آورد.

تا آن زمان هیچ نیروی خارجی در شکل‌دهی به این جایگاه سیاسی موثر نبود. اما بعد از اواسط دوره قاجار، در یکی از قراردادهای ایران و روس بندی آمد که به حمایت روس‌ها از جانشینی فرزندان عباس‌میرزا مربوط می‌شد و این بند باعث شد پای دخالت بیگانگان در حمایت از پادشاه به ایران باز شود.

این یک گسلی ایجاد کرد و در نهایت باعث شد دستگاه آن قدر به دو طرف قدرت روس و انگلیس وابسته شود که تمام اختیارات کشور از دست برود و درست زمانی که کشورهای مختلف وارد عصر پیشرفت شده بودند ما وارد عصر استثمار شدیم. حتی روس و انگلیس در قرارداد 1915 ایران را بین خودشان تقسیم کردند و بعدا هم با توجه به این که روسیه به خاطر وقوع انقلاب اکتبر برای مدتی از تحولات منطقه‌ای کنار رفته بود، انگلستان با قرارداد 1919 می‌خواست ایران را تحت‌الحمایه خودش کند و کشور ایران را جزء امپراطوری انگلستان دربیاورد.

اما این روند می‌بایست تدریجی شکل بگیرد و یک‌دفعه و یک‌جا نمی‌شد اعلام کنند. چون خسارات سنگینی را به بار می‌آورد و انگلستان نمی‌خواست در این باب هزینه بدهد. اما سیستم تحت‌الحمایگی هزینه‌های سنگینی به لحاظ مالی و حتی اعزام نیرو برای اداره کشور ایران داشت و این‌جا وزارت مستعمرات انگلیس به رهبری چرچیل و حمایت لوید جرج نخست‌وزیر انگلستان به سمت تأسیس دولت‌هایی در منطقه می‌روند و این دولت‌ها، نظام‌های سلطنتی هستند اما ماهیت شبه مدرنیستی دارند ولی عملاً با اراده انگلستان روی کار آمده‌اند. 

 

رضاخان همیشه در برابر غربی‌ها خفت و خودکم‌بینی داشت

 

آیا در تاریخ نمونه‌هایی از تحقیر رضاخان توسط انگلیسی‌ها وجود دارد؟ نحوه روی کار آمدن رضاخان که با کمک انگلیسی‌ها صورت گرفته بود چه تاثیری در تحقیر او توسط انگلیس داشت؟ 

یعقوب توکلی: نقطه ضعف و زبونی در برابر انگلیسی‌ها از ابتدای سلطنت رضاخان جریان داشت و او همیشه در برابر غربی‌ها یک حالت خفت و خودکم‌بینی داشت. حالا ممکن است در یکی دو جا هم از باب عصبانیت کارهایی کرده باشد اما بعد به سرعت پشیمان می‌شد و درصدد جبران برمی‌آمد.

رضاخان عملاً در مقابل غربی‌‌ها خصوصاً انگلیسی‌ها که او را روی کار آورده بودند هیچ اقدامی جز ضعف و تسلیم نداشت. او می‌دانست انگلیس‌ها او را بر سر کار آورده‌اند و اعتبارش به اندازه توجه انگلستان به او است و اگر توجه انگلیس از بین برود، اعتبار پهلوی‌ها هم از بین می‌رود. 

 

نمونه‌هایی از ذلت رضاخان در برابر غرب

 

نمونه‌های خواری و زبونی رضاخان را می‌توانیم در واگذاری امتیاز 1933 با شرایطی بهتر از قرارداد دارسی به انگلیسی‌ها و مسئله پذیریش واگذاری شط‌‌ العرب به عراق که تحت‌الحمایه انگلستان بود ببینیم. او حتی عملاً بخش‌های وسیعی از سرزمین ما را به عراقی‌ها -در واقع به انگلیسی‌ها- واگذار کرد و از حقوق ما در ماجرای شط العرب به طرز نادرستی عدول کرد.

یکی دیگر از خفت‌ها و زبونی‌های رضاخان در مقابل انگلیس، ماجرای جزیره‌های خلیج فارس بود که مرحوم غلامعلی بایندر در منطقه خلیج فارس تعدادی از جزیره‌‌های متروکه را به نام ایران پرچم زده بود. این اقدام بایندر باعث شد انگلیسی‌ها به رضاخان اعتراض ‌کنند. رضاخان هم به جای این ‌که در برابر این خواست انگلیسی‌ها مقاومت کند، بایندر را توبیخ می‌کند که شما چرا بی اجازه رفتید و در این جزایر پرچم ایران را زدید؟!

باید بگویم آن تبعید خفت‌بار رضاخان در شهریور 1320 نتیجه همان خفت‌هایی است که او به خاطر پیوند نامشروعش با انگلستان به مردم ایران تحمیل کرد و آن خفت‌ها در نهایت یقه خودش را گرفت.

 

نمونه‌هایی از تحقیر محمدرضا پهلوی توسط غرب

 

بعد از اینکه رضاخان عزل و تبعید شد و محمدرضا روی کار آمد، آیا غربی‌ها برخوردهای تحقیرآمیزی که با رضاخان داشتند با محمدرضا هم داشتند؟ چه شواهدی در رابطه با حقارت‌های محمدرضا پهلوی در مقابل دولت‌های اروپایی در تاریخ وجود دارد؟

 

یعقوب توکلی: من خاطرم هست که در کتاب‌های درسی قبل از انقلاب، یا مثلا در کتاب "عظمت بازیافته"، آمدن چرچیل، روزولت و استالین به ایران به عنوان یکی از افتخارات تاریخ ایران تلقی می‌شد و به عنوان متن مانیفست تاریخ شاهنشاهی آمده بود. اما کم‌تر کسی می‌دانست که انگلیسی‌ها، شوروی‌ها و آمریکایی‌ها قرار مذاکرات تهران را خودشان و بدون این‌که شاه دولت ایران در جریان باشد گذاشتند و زمانی شاه این را فهمید که این‌ها به ایران آمده بودند و کنفرانس تهران را در سفارت انگلیس و بعضی جلسات را در سفارت روسیه ترتیب داده بودند. یعنی تا زمان آمدن این‌‌ها به ایران، سران رژیم پهلوی اصلا خبر نداشتند و نیروهای نظامی طرفین امکانات آن را فراهم کردند و شاه و دستگاه سلطنت از این ماجرا خبر نداشت.

جالب‌تر این ‌که اصلاً شاه را به حضور خود هم نپذیرفتند و حاضر به ملاقات با شاه نشدند و مهم‌تر از همه چرچیل که خودش در روی‌ کارآوردن رضاخان و بعد در روی‌ کار آوردن محمدرضا موثر بود، اصلا حاضر به ملاقات با محمدرضا پهلوی نشد و شاه خودش شخصا به سفارت انگلیس، سفارت آمریکا و بعد سفارت شوروی رفت. جالب است که روزولت هم به این بهانه که پا درد دارد حتی در مقابل شاه از جایش بلند نمی‌شود.

یا مثلاً در جریان جنگ جهانی دوم، خود شاه می‌گوید که من تمام کارخانه‌های کشور را به این‌ها دادم اما بلافاصله بعد از آمدن آمریکایی‌ها آنها قیمت دلار را به خاطر کمک به سربازان خارجی دو برابر کردند. یعنی اگر یک گروهان آمریکایی که در ایران مستقر بود قبلا برای غذای سربازانش مثلاً روزی دو گوسفند با قیمت 10 دلار می‌خرید، حالا برای همان دو گوسفند 5 دلار پول می‌داد.

در شرایط مختلف شما این خفت و خواری را می‌بینید. مثل همان ماجرایی که حضرت امام به آن اشاره کردند و فرمودند محمدرضا دست به سینه در کنار رئیس‌جمهور امریکا ایستاده بود.

خیلی از این خفت‌ها را حتی نمی‌شود گفت. آقای ابوالحسن ابتهاج (وزیر مشاور و مدیرعامل سازمان برنامه و بودجه در دوران پهلوی) در کتاب خاطراتش می‌گوید: ما معمولا برای انجام طرح‌ها و کارهای خود از مستشاران آمریکایی دعوت می‌کردیم. یکی از این مستشارها که یک بار ما دعوت کرده بودیم و قرار بود به ایران بیاید، معاون سابق وزارت خارجه آمریکا بود. ابتهاج می‌گوید من لیست مستشارها را به شاه دادم. او لیست را دید و وقتی به اسم آن معاون وزیرخارجه رسید گفت: «این شخص نیاید.» گفتم: «چرا نیاید؟» شاه یک مقدار گوشش سرخ شد و گفت: «این فلان فلان شده در جریان سفر ما، ملکه ثریا را به یک جلسه خصوصی دعوت کرد و پیشنهاد وقیحانه و بی‌ادبانه‌ای به او داد.» جالب این است که ابتهاج می‌گوید با این وجود بعدا باز شاه پشیمان شد و گفت: «اشکال ندارد، بیاید.» یعنی شاه نمی‌تواند به آمریکایی‌ها بگوید که آن آدم به ایران نیاید. یعنی او حتی در این حد هم برای خودش در برابر آمریکایی‌ها شخصیت قائل نبود.

یک نمونه دیگر از حقارت محمدرضا پهلوی را در جریان عزل و نصب‌ها می‌بینیم. مثلا آذربرزین، فرمانده عملیات نیروی هوایی شاه در خاطراتش می‌گوید: من به عنوان فرمانده نیروی هوایی انتخاب شدم و حتی زاهدی دسته گل تبریک برایم فرستاد، علم دسته گل فرستاد ولی به این دلیل که سفارت آمریکا با فرمانده شدن من مخالفت کرده بود شاه آن را پس گرفت.

 

یعنی امریکایی‌ها در عزل و نصب‌ها هم دخالت می‌کردند و شاه نمی‌توانست در مقابل دستور آنها ایستادگی کند؟

یعقوب توکلی: بله، خود آذربرزین می‌گوید که حتی غروب با شاه توافق کردیم و بلافاصله اردشیر زاهدی برای من دسته گل فرستاد و به من تبریک گفت. اما اول صبح وقتی من آمدم که فرمان نیروی هوایی را بگیرم دیدم که سفیر آمریکا آمده و هوشنگ حاتم را به عنوان فرمانده نیروی هوایی آورده است. دوباره دفعه بعد همین‌ اتفاق افتاد؛ بعد از کنار رفتن حاتم قرار شد که من فرمانده نیروی هوایی شوم که باز هم سولیوان آمد و این بار ربیعی را روی کار آورد.

یعنی عملاً ژنرال سیکو رئیس مستشاری آمریکا در نیروی هوایی و سفیر آمریکا دخالت می‌کردند. آذربرزین می‌گوید: من یک بار به شاه گفتم ما درون کاخ با هم صحبت کردیم و کسی به جز من و شما نبود. حتما شما داخل کاخ شنود دارید که سفارت امریکا از تغییر فرمانده نیروی هوایی مطلع شده است. با ارائه شواهدی به او گفتم کاخ در سفارت آمریکا شنود می‌شود، شما اجازه بدهید من سیستم شنود را در کاخ پیدا کنم. اما شاه با وجود این که می‌دانست آمریکایی‌ها در کاخ شنود دارند ولی قبول نکرد.

توجه کنید، این حرف را کسی می‌زند که هم به شاه، هم به آمریکا و هم به رژیم صهیونیستی بسیار وفادار بود و برای آن‌ها جنگید و برایشان کارهای فراوانی کرد.

 

ماجرای خفت محمدرضا پهلوی در جریان موشک‌های فونیکس

 

یکی دیگر از زبونی‌ها و ترس شاه در مقابل امریکایی‌ها را در جریان موشک‌های فونیکس می‌بینیم. در جریان ارسال موشک‌های فونیکس، آمریکایی‌ها یکی از کارهایی که کردند این بود که آن موشک‌ها را به صورت قطعات منفصله در بین کالاهای نیروی زمینی فرستادند. یعنی هواپیمای اف14 را آوردند اما اصلی‌ترین خاصیت هواپیمای اف14 که موشک بود را ندادند. اف14 وقتی موشک نداشته باشد یک پرنده بی‌آزار است و کاری نمی‌تواند بکند. اصلاً تمام خاصیتش به موشکش بود.

آذربرزین می‌گوید تحقیق کردیم و دیدیم که قطعات موشک به صورت قطعات منفصله در انبارهای نیروی زمینی است و آمریکایی‌ها عمداً این کار را کرده‌اند که ما نتوانیم همیشه هواپیمای آماده داشته باشیم. او می‌گوید من این‌ را به شاه گزارش کردم. شاه گفت: اشکالی ندارد، شما به آمریکایی‌ها چیزی نگویید.

یا مثلاً آن زمان خیلی هیاهو می‌کردند که ما بزرگ‌ترین اسکادران سوخت‌رسانی را داریم. اما واقعیت این بود که اینها تعدادی هواپیمای آمریکایی از رده خارج شده بودند و امریکایی‌ها این‌ها را در قبرستان هواپیماها گذاشته بودند و ژنرال سیکو پیشنهاد می‌دهد که این هواپیماها به عنوان هواپیمای ناوگان هوایی توسط ایران خریداری شود.

واقعا مگر در آن زمان ایران چقدر هواپیما داشت که این تعداد هواپیمای سوخت‌رسان برای آنها خریداری شود؟ تازه آن‌ هم هواپیمای از رده خارج‌شده. شما در نظر بگیرید مثل این‌ که شما 50 تا ماشین دارید، برای این تعداد مثلا 10 تا پمپ بنزین درست کنید درحالی که مثلا یک یا دو پمپ بنزین برای آن تعداد کافی و منطقی است و بیشتر از آن دیگر ولخرجی است. ولی چون دستور از طرف امریکایی‌ها بود، شاه هم دستور خرید صادر می‌کرد.

همین‌طور در ماجرای خرید هواپیمای اف14 نیز یک زبونی و حقیری در رژیم پهلوی مشاهده می‌شود. آن زمان، شرکت گرومن هواپیمای اف14 ساخته بود. برد اف 14 خیلی کوتاه بود و تقریبا 150 مایل بیشتر برد نداشت. در نتیجه نیروی دریایی آمریکا آن را نپذیرفت. اما برای این ‌که شرکت گرومن ورشکست نشود، امریکایی‌ها آن هواپیماها را به ایران فروختند در حالی که ایران می‌دانست اف14 این اشکالات را دارد. در نوع خودش پیشرفته بود اما واقعا کاربردی در نیروی دریایی نداشت. اما با این وجود شاه این هواپیماها را از امریکا خرید و بعد از انقلاب و در دوران جنگ تحمیلی هم ایرانی‌ها تقریباً 290 تغییر در آن هواپیماها ایجاد کردند تا آن قابلیت‌های عملیات‌های زمان جنگ تحمیلی را پیدا کرد و قابلیت‌هایش افزایش یافت. لذا موارد فراوانی وجود دارد که شاه در برابر آمریکایی‌ها واقعاً ذلیل و زبون بود.

 

آیا محمدرضا پهلوی از این تحقیرها آگاه بود و می‌دانست که امریکایی‌ها و انگلیسی‌ها او را تحقیر می‌کنند؟

یعقوب توکلی: بله، محمدرضا نمونه کامل یک انسان خودباخته در مقابل غربی‌ها بود. او خیلی جاها هم می‌فهمید که دارند تحقیرش می‌کنند. در گفت‌گوهای خصوصی هم گاهی به این موارد با تلخی اشاره می‌کرد. مثلا در گفت‌گوهایی که با علم و امثال او داشت این حالت‌ها نشان داده می‌شود.

 

آیا محمدرضا پهلوی واکنشی به این تحقیرها نشان می‌داد؟

یعقوب توکلی: ببینید، محمدرضا یک شخص وابسته به آمریکا بود و به شدت از آمریکایی‌ها می‌ترسید و از آنها حساب می‌برد. از همین رو هم نمی‌توانست کاری بکند. چون ترس او در برابر آمریکایی‌ها، ترس حداکثری بود. او فکر می‌کرد که آمریکایی‌ها ممکن است یک روز او را کنار بگذارند و این از خود بیگانگی باعث شده بود او دائماً به صورت یک آدم تابع آمریکایی‌ها در مسائل سیاسی عمل کند و چمشش به دهان کاخ سفید باشد.

بعد از شهریور 1320 و بعد از کودتای 28 مرداد، شاه این مسئله را فهمید که فقط انگلیس و امریکا می‌توانند به او کمک کنند. او به خصوص بعد از 28 مرداد، بیش از پیش تاثیر انگلیس و امریکا در بازگشتش به قدرت را مشاهده کرد. لذا او همیشه در برابر آنها زبون و حقیر بود و هرگونه حقارت در برابر آنها را می‌پذیرفت.

 

از شما بسیار ممنونیم که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید.

یعقوب توکلی: من هم از شما تشکر می‌کنم. ان‌شاءالله موفق باشید.

۰ نظر ۰۴ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۱۳
حسن حیدری