حضرت امام خامنه ای: نگذارید احساس غیرت انقلابی و تکلیف در مقابل انقلاب، در دلهای شما ضعیف بشود و فرو بنشیند. مثل کسی که از خانواده و حرم و ناموس خوددفاع میکند،ازانقلاب وارزشها و دستاوردهای آن،همین طور دفاع کنید بایگانی تیر ۱۳۹۶ :: فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

دیدگاه و باور ما: فضای مجازی در خدمت صدورانقلاب، اقتصاد مقاومتی، صادرات غیر نفتی، نهضت تولید علم، جنبش نرم افزاری، ایجاد اشتغال پایدار، مبارزه با امپریالیسم واستکبار ستیزی یا مهدی ادرکنی
فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی): ۱۳۹۴/۰۶/۱۸
«ان‌شاءالله تا ۲۵ سال دیگر، به توفیق الهی و به فضل الهی چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت.»

بایگانی
پیوندها

۳۱۲ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

نفوذ گاه + فیلم

نفوذ گاه

با تمام غنا و پیشینه‌ای که دارد وضعیت امروزش، خواب را از چشمان مردی که خود از تبار فرهنگ و ادب است ربوده است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما؛ با تمام غنا و پیشینه‌ای که دارد وضعیت امروزش، خواب را از چشمان مردی که خود از تبار فرهنگ و ادب است ربوده است.
 
فرهنگ در نگاه بالاترین مقام نظام جمهوری اسلامی ایران، گرچه از ابتدا جایگاهی ویژه داشته، اما در سال‌های اخیر بخش مهمی از گفتمان و کلامشان نیز شده است.
 
تاکیداتی برآمده از یک نگرانی، نگرانی از تنفس در هوایی که آلودگی‌هایش ضرر دارد.
 
اینجا در ابتدای سال ۹۳، برخی باید‌ها برای تصمیم‌سازان فرهنگی یادآوری می‌شود.
 
انحرافات، خطرات و وظایف، روشن و صریح بازگو می‌شوند و همه به نترسیدن دعوت می‌شوند.
 
همزمان جوانان مومن و انقلابی در عرصه فرهنگی انقلاب به میدان فراخوانده می‌شوند.
 
تاکیدی که در حرم رضوی، علاوه بر اعلام نارضایتی از عملکرد دستگاه‌های فرهنگی، مراجع فرهنگی را به مدد می‌طلبد، تا نگاه نقادانه خودشان را نسبت به اوضاع فرهنگی کشور داشته باشند و با زبان مستدل و منطقی، محکم بیان کنند.
 
نگرانی از رهاشدگی موضاعات فرهنگی کشور به اینجا ختم نمی‌شود.
 
حالا دیگر بیان دغدغه‌ها و مطالبات فرهنگی چند سالی است صراحتا بیان می‌شوند تا همه بدانند خطر جدی است.
 
قوی شدن در میدان آفند و پدافند از مهم‌ترین توصیه‌های فرمانده مقابله با تهاجم فرهنگی به تمام مسئولان فرهنگی است تا رخنه دشمن در باور مردم رخ نشان ندهد.
 
شاید اگر در طول این سال‌ها و بعد از تذکرات مکرر، مصداق‌های عینی بی مبالاتی در عرصه فرهنگ و هنر اتفاق نمی‌افتاد، واژه ولنگاری به گوش نمی‌رسید. 
 
حتی به نظر می‌رسد اختلال در مرکز باعث شده است از آتش به اختیار صحبت شود.
 
در این میان برخی کج اندیشان و مغرضان سعی کردند آتش به اختیار را تحریف و آن را به بی قانونی و هرج و مرج تعبیر کنند.
 
سال‌ها از هشدارهای مکرر فرمانده درباره شبیخون فرهنگی، تهاجم فرهنگی و ناتوی فرهنگی می‌گذرد و اکنون به نقطه‌ای رسیده‌ایم که درخصوص نفوذگاه‌های فراوان دشمن در عرصه فرهنگی سخن به میان می‌آید.
 
حالا در عرصه فرهنگی و در شرایطی که مسئولان فرهنگی در باور تهاجم و ناتوی فرهنگی دچار اختلال هستند، صحبت از آتش به اختیار و کار خودجوش تمیز فرهنگی جوانان خوش فکر و انقلابی است؛ جوانانی که افسران جنگ نرم هستند و باید آستین همت را بالا بزنند و با ایمان و همت، خرمشهر‌ها را فتح کنند.
 
 
 

 

 
 
03:59
 
00:00 06:39 06:39

 

 

 
دانلود فیلم
۰ نظر ۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۹:۱۷
حسن حیدری

بازنگری در قانون اساسی

بنی‌صدر با چه حربه‌ای به دنبال دور زدن امام خمینی (ره) بود؟

بنی صدر

با بروز اختلافات بین رئیس جمهور و نخست‌وزیر، پست نخست‌وزیری در سال ۱۳۶۸ از قانون اساسی حذف شد و اختیارات رئیس‌جمهور در نظام سیاسی ایران افزایش پیدا کرد.

سرویس تاریخ مشرق- قانون اساسی جمهوری اسلامی یکی از مترقی‌ترین قوانین اساسی در دنیاست که در آذر ماه ۱۳۵۸ با رأی بیش از ۹۹ درصد مردم ایران به تصویب رسید. در این قانون هیچ اصلی که بیان‌کنندة نحوه بازنگری در قانون اساسی باشد گنجانده نشده بود و از آنجا که پس از جنگ تحمیلی، احساس نیازی زیادی برای بازنگری در این قانون وجود داشت، به دستور حضرت امام خمینی (ره) شورایی برای بازنگری در برخی از اصول این قانون تشکیل شد. این شورا طی دو ماه از تاریخ اردیبهشت 68 تا 20 تیر 1368 در بخش‌هایی از قانون اساسی بازنگری کرد.

صدور فرمان بازنگری در قانون اساسی؛ اقدامی ضروری و استراتژیک در سطح برنامه ریزی و هدایت کلان نظام جمهوری اسلامی ایران بود که این مهم توسط امام (ره) تشخیص داده شده و فرمان انجام آن صادر شد. یکی از مواردی که حضرت امام در نامه به آیت الله خامنه‌ای،‌ رئیس جمهور وقت، اشاره کرده بودند، بحث «تمرکز در قوه مجریه» بود که این بحث در شورای بازنگری قانون اساسی به صورت مفصل مطرح شد و زمینه‌های مشکلات در قوه مجریه بررسی شد و در نهایت پست نخست‌وریزی حذف شد. در ادامه بیشتر درباره شرایط تاریخی که منجر به بازنگری در قوه مجریه شد، بحث می‌کنیم.

در قانون اساسی سال ۵۸ ایران نظامی پارلمانی داشت یا ریاستی؟

در قانون اساسی اولیه جمهوری اسلامی ایران که در سال ۱۳۵۸ تصویب شد، نظام ایران بیشترین شباهت را به نظام نیمه ریاستی-نیمه پارلمانی داشت و سعی شده بود بین اختیارات پارلمان و قوه مجریه تعادلی برقرار شود. در آن نظام، قوه مجریه دارای دو رکنِ نخست‌وزیری و رئیس‌جمهوری بود که رئیس‌جمهور با رای مستقیم مردم انتخاب می‌شد، اما نخست‌وزیر از سوی مجلس رای اعتماد می‌گرفت.

برخی تصور می‌کنند، به خاطر وجود پست نخست‌وزیری در قبل از سال ۶۸، نظام جمهوری اسلامی، نظامی پارلمانی بوده است، اما باید توجه داشت که نظام پارلمانی نظامی است که رئیس قوه مجریه‌اش مستقیماً از سوی پارلمان انتخاب می‌شود، اما در نظام سیاسی ایران تا پیش از اصلاح قانون اساسی در سال ۶۸، رئیس‌جمهور (که رئیس قوه مجریه نیز محسوب می‌شود) با رای مستقیم مردم انتخاب می‌شد.

از سوی دیگر، نظام جمهوری اسلامی تا قبل از سال ۶۸، نظامی ریاستی نیز نبوده است، زیرا مجلس کنترل و نظارت زیادی بر ریاست جمهوری داشت و رئیس‌جمهور حق انحلال مجلس را نداشت که بتوان گفت این نظام ریاستی است. بعد از چند سال احساس شد این سیستم مشکلاتی را به وجود می‌آورد و تعارضاتی بین اختیارات رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر وجود دارد که باعث اختلال در تصمیم‌گیری‌ها می‌شود.

اختلاف دولت و مجلس بر سر انتخاب و معرفی نخست‌وزیر

پس از انتخاب حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی به ریاست مجلس شورای اسلامی در ۲۹ تیر ۱۳۵۹ و سوگند ابوالحسن بنی صدر در ۳۱ تیر ۱۳۵۹ در مجلس،[۱] مسئله معرفی و انتخاب نخست‌وزیر در میان طیف­های مختلف سیاسی آغاز شد. اولین شخصی که بنی صدر به عنوان نامزد نخست‌وزیری اعلام کرد حجت الاسلام سید احمد خمینی بود.[۲]احتمالاً هدف بنی صدر از مطرح کردن سید احمد خمینی برای مقام نخست‌وزیری و نوشتن نامه به امام خمینی (ره) در این زمینه این بود که می­خواست از این طریق، که یک ترفند سیاسی بود، ابتکار عمل را از مجلس بگیرد و مجلس را در مقابل عمل انجام شده قرار بدهد، چون اگر امام خمینی (ره) این پیشنهاد را می­پذیرفت، مجلس نیز چاره‌­ای جز پذیرفتن نظر ایشان نداشت، اما برخورد امام خمینی (ره) به قدری قاطع بود که بنی صدر از پیشنهاد خود صرف نظر کرد. حضرت امام در جواب نامه بنی صدر نوشتند:

«بسمه تعالی

بنا ندارم اشخاص منسوب به من متصدی این امور شوند. احمد خدمتگزار ملت است و در این مرحله با آزادی بهتر می­تواند خدمت کند.

والسلام علیکم

روح­‌الله الموسوی الخمینی»[۳]

پس از سیداحمد خمینی، کاندیدای مورد نظر حزب جمهوری اسلامی (جلال‌­الدین فارسی) مورد تأیید رئیس‌جمهوری و کاندیدای مورد نظر رئیس‌جمهوری (مصطفی میرسلیم) مورد تأیید مجلس قرار نگرفت و کار به بن­‌بست رسید، جهت جلوگیری از کشمکش میان بنی صدر و مجلس جمعی به منظور بررسی گزینه‌­های اصلی نخست‌وزیری انتخاب شدند و پس از بررسی و مذاکرات پنهان و آشکار، هیئت منتخب بررسی صلاحیت نخست‌وزیر، نظر نهایی خود را مبنی بر انتخاب محمدعلی رجایی به عنوان نخست‌وزیر واجد شرایط اعلام کرد.[۴]

سر انجام، در روز شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۵۹ رجایی به عنوان نخست‌وزیر به مجلس معرفی شد و بنی صدر ناچاراً وی را در ۱۹ مرداد به مجلس برای اخذ رأی تمایل معرفی کرد. رأی­گیری در ۲۰ مراد ماه ۱۳۵۹ صورت گرفت و رجایی با ۱۵۳ رأی موافق، ۲۴ رأی مخالف و ۱۹ رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت.

حکم نخست‌وزیری رجایی که به طرزی واضح نشانگر مخالفت جدی رئیس‌جمهور بود و به این شکل نگارش یافته بود: «با توجه به جریان گزینش شما و رأی تمایل نمایندگان محترم به سمت نخست‌وزیر جمهوری اسلامی ایران منصوب می­شوید.»

عبارت مهم جریان گزینش شما که در ابتدای حکم انتصاب آمده است از همان آغاز از جانب مخالفان دولت دستاویزی برای حمله و انتقاد شد و از سوی بنی صدر و طرفداران وی برای تخطئه و تضعیف دولت مورد استفاده تبلیغاتی قرار گرفت. مخالفان با استناد به همین عبارت جنجال­های فراوان تبلیغاتی به راه انداختند تا به جامعه ثابت کنند که نخست‌وزیری رجایی به بنی صدر تحمیل شده است. طی ۱۰ ماهی که رجایی نخست‌وزیر و بنی صدر رئیس‌جمهور بود درگیری و اختلافات زیادی بین این دو نفر به وجود آمد و باعث هر چه بحرانی­‌تر شدن وضع بحرانی کشور شد.

اختلاف امام خمینی (ره) و آیت الله خامنه­‌ای بر سر انتخاب میرحسین موسوی برای نخست‌وزیری

آیت الله خامنه‌ای در سال ۱۳۶۴ با کسب بیش از ۸۵ درصد آرای کلیه شرکت کنندگان در انتخابات به عنوان چهارمین رئیس‌جمهور جمهوری اسلامی ایران برگزیده شدند. مهم­ترین مسئله جریان­های فکری و سیاسی کشور پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری مسئله تعیین نخست‌وزیر بود. با توجه به جهت­‌گیری­‌های آیت الله خامنه‌ای در رقابت‌های انتخاباتی و سخنرانی‌های ایشان درباره سیاست‌های دولت در دوره چهار سال اول ریاست جمهوری ایشان برداشت محافل سیاسی این بود که به احتمال قوی در دوره چهارساله دوم ریاست جمهوری آیت الله خامنه‌ای، فرد دیگری غیر از آقای میرحسین موسوی، نخست‌وزیر خواهد شد.

از سوی دیگر، ظاهراً آیت الله خامنه‌ای قبل از انتخابات بنا نداشته‌اند که در انتخابات کاندیدا شوند، ولی طی ملاقاتی که با امام خمینی (ره) انجام می‌دهند، حضرت امام به ایشان جهت نامزد شدن در انتخابات تکلیف می‌کنند[۵] و ایشان نیز درباره نخست‌وزیر آینده اعلام می‌کنند که اگر مجدداً رئیس‌جمهور شوند، هر کسی را که خودشان بخواهند به عنوان نخست‌وزیر معرفی خواهند کرد و امام نیز مسئله مذکور را می‌پذیرند و به همین دلیل، ایشان پس از انتخابات در سخنرانی خود در مشهد و نیز در سخنرانی خود هنگام مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری نشانه‌هایی را مبنی بر تغییر نخست‌وزیر بیان کردند.[۶]

اما پس از انتخابات نظر حضرت امام تغییر کرد و تغییر نظر حضرت امام خمینی (ره)، مبنی بر مصلحت بودن معرفی مجدد آقای موسوی به عنوان نخست‌وزیر، آیت الله خامنه‌ای را در بن بست عجیبی قرار داد، چرا که ایشان از یک طرف احساس می‌کرد که از نظر شرعی و وظیفه به مصلحت کشور نیست مهندس موسوی را معرفی کند و از طرف دیگر نظر امام، آقای موسوی بود. بنابراین، برای حضرت امام نامه‌ای نوشتند که اگر حضرتعالی تشخیص می‌دهید که باید مهندس موسوی را معرفی کنم، حکم کنید، شما رهبر هستید. شما روز قیامت جواب دارید، ولی من جواب ندارم کسی را که مصلحت نمی‌دانم نخست‌وزیر کنم، مگر این که حکم ولی فقیه بالای سر او باشد. حضرت عالی حکم کنید تا من ایشان را بگذارم. امام هم می‌فرمودند من حکم نمی‌کنم، من حرف خودم را می‌زنم.

برای حل مشکل مذکور آقای ناطق نوری به اتفاق آقایان مهدوی کنی، جنتی و یزدی به دیدار حضرت امام می‌روند تا از ایشان حکم معرفی آقای موسوی را به مجلس برای آیت الله خامنه‌ای بگیرند تا از این طریق وی به مجلس معرفی گردد. امام در پاسخ به این جمله آقای ناطق نوری که «آقای خامنه‌ای می‌گویند که اگر نظر شما آقای مهندس موسوی است، حکم کنید، من روز قیامت جواب شرعی ندارم، اما اگر ولی فقیه به من دستور دهد، حجت دارم» فرموده بودند که «من حکم نمی‌کنم، اما من به عنوان یک شهروند حق دارم نظر خودم را بدهم یا خیر ... من به عنوان یک شهروند اعلام می‌کنم که انتخاب غیر از ایشان خیانت به اسلام است.» پس از اینکه حضرت امام جمله فوق را اظهار می‌دارند آقایان ناطق نوری، مهدوی کنی، جنتی و یزدی به محل دفتر ریاست جمهوری رفته و به آیت الله خامنه‌ای اعلام می‌کنند که نظر حضرت امام در واقع «حکم» است و فقط لفظ حکم را ندارد و آیت الله خامنه‌ای نیز فرمودند که «برای من اتمام حجت شد.» و پس از این مسئله تصمیم گرفتند تا مهندس میرحسین موسوی را برای بار دوم به عنوان نخست‌وزیر به مجلس شورای اسلامی معرفی کنند.[۷]

در همین زمان حضرت امام به صورت علنی نظر خود را در پاسخ به نامه ۱۳۵ نفر از نمایندگان مجلس اعلام می­کنند و می­فرمایند: «اینجانب چون خود را موظف به اظهار نظر می‌دانم، به آقایانی که نظر خواسته‌اند، از آن جمله جناب حجت الاسلام مهدوی کنی و بعضی آقایان دیگر، عرض کردم آقای مهندس موسوی را شخص متدین و متعهد و در وضع بسیار پیچیده کشور، دولت ایشان را موفق می‌دانم و در حال حاضر تغییر آن را صلاح نمی‌دانم، ولی حق انتخاب با جناب آقای رئیس‌جمهور و مجلس شورای اسلامی محترم است.»[۸]

اختلاف رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر بر سر انتخاب وزرا

یکی از مهم­ترین اختلافات بین بنی صدر و شهید رجایی درباره مسئله انتخاب وزرا بود. شهید رجایی در اول شهریور ۱۳۵۹ اسامی وزیران پیشنهادی را خود را به بنی صدر تقدیم کرد و با او به بحث و تبادل نظر نشست. روز سوم شهریور بنی صدر طی نامه­ای که برای رجایی ارسال کرد اعلام داشت با وزیرانی که وی پیشنهاد کرده کاری ندارد، تنها وزرای دفاع و کشور به لحاظ حساسیت وضع کشور باید از تصویب وی بگذرد، اما باز هم در همان روز نظر خود را عوض کرده و طی نامه بلندی رجایی و همفکرانش را متهم به جوسازی برای گرفتن کشور از دست رئیس‌جمهور کرده و استقامت خود را لازم شمرد و از اینکه وی در مورد انتخاب وزیران با او مشورت نکرده گلایه کرد. در این نامه بلند توهین­‌های زیادی به رجایی شد و بنی صدر او را فردی غیرمکتبی و بی­‌توجه به قانون اساسی خواند.[۹]

بنی صدر برای حل این مشکل نامه­‌ای به امام خمینی (ره) نوشت و در آن به اختلافاتش با نخست‌وزیر در مورد انتخاب وزیران اشاره کرد و نوشت که «معلوم شد که اعضای هیئت وزیران مثل خود نخست‌وزیر "یتغیرند".» وی در پایانِ نامه از حضرت امام (ره) خواست که هر تصمیمی که صلاح می­داند اعلام کند، اما امام خمینی (ره) پاسخی همچون پاسخ قبلی­‌اش در مورد پیشنهاد نخست‌وزیری سیداحمد خمینی داد:

«بسمه تعالی

اینجانب دخالت در این امور نمی­کنم. موازین همان بود که کراراً گفته­ام و سفارش من آن است که آقایان تفاهم کنند و اشخاص مؤمن به انقلاب و مدیر و مدبر و فعال انتخاب کنند.

والسلام علیکم

روح‌­الله الموسوی الخمینی»[۱۰]

در نهایت و با وجود اختلافات این‌چنینی، پست نخست‌وزیری در بازنگری قانون اساسی در سال ۱۳۶۸، حذف شد و اختیارات رئیس‌جمهور در نظام سیاسی ایران افزایش پیدا کرد، چرا که مجموعه اختیارات قوه مجریه در دست رئیس‌جمهور متمرکز شد، اما سئوال اساسی این است که آیا با متمرکز شدن اختیارات و صلاحیت‌های قوه مجریه در دست رئیس‌جمهور، صلاحیت‌های پارلمان کاهش پیدا کرده است؟ پاسخ این سئوال منفی است. بله، اختیارات رئیس‌جمهور افزایش پیداکرده ولی اختیارات پارلمان نیز کاهش نیافته  و از سوی دیگر پاسخگویی رئیس جمهور در برابر مجلس نیز افزایش یافته است. بنابراین در قانون اساسی سال ۶۸ در مقایسه با قانون اساسی سال ۵۸، تفاوت بنیادینی از حیث ریاستی یا پارلمانی بودن نظام سیاسی ایجاد نشده است.[۱۱]


[۱]. روابط عمومی نخست‌وزیری، چگونگی انتخاب اولین نخست‌وزیر جمهوری اسلام ایران و مکاتبات رجایی با بنی صدر، دفتر تحقیقات و انتشارات روابط عمومی نخست‌وزیری، ۱۳۶۰، ص ۱۱.

[۲]. روزنامه کیهان، ۱/۵/۱۳۵۹، ص ۱.

[۳]. امام خمینی ره، صحیفه امام، ج ۱۳، ص ۵۶.

[۴]. مشروح مذاکرات مجلس شورای اسلامی، ۲۰/۵/۱۳۵۹ صص ۱۵-۲۴. به نقل از پایگاه اطلاع رسانی کتابخانه مجلس شورای اسلامی به آدرس:

http://archive.ical.ir/files/debate/ip/۰۱/۰۱-۰۳۳.pdf

[۵]. مرتضی میردار، خاطرات حجت الاسلام و المسلمین ناطق نوری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد دوم، ص ۷۳.

[۶]. سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی به آدرس:

http://www.irdc.ir/fa/content/۶۹۴۸/print.aspx

[۷]. مرتضی میردار، خاطرات حجت الاسلام و المسلمین ناطق نوری، صص ۷۴-۷۵.

[۸]. امام خمینی (ره)، صحیفه امام، ج ۱۹، ص ۳۹۱.

[۹]. سجاد راعی، زندگی‌نامه سیاسی شهید رجایی، صص ۱۱۸.

[۱۰]. امام خمینی (ره)، صحیفه امام، همان، ج ۱۳، ص ۱۷۵.

[۱۱]. http://www.khabaronline.ir/detail/۱۰۰۶۵۹/Politics/parties

۰ نظر ۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۸:۵۹
حسن حیدری

تعلیق 78 قاضی هم تلخ هم شیرین!

روزنامه خراسان

خبر تعلیق 78 قاضی هم تلخ است و هم شیرین! تلخ است به خاطر وجود افراد متخلف – هرچند کم تعداد- در سیستم قضایی کشور و اما شیرین به این دلیل که نشان می دهد برنامه های اولویت دار دستگاه قضایی تعریف شده است.

به گزارش مشرق، کورش شجاعی در بخش یادداشت روز روزنامه خراسان نوشت:

خبر تعلیق 78 قاضی هم تلخ است و هم شیرین! تلخ است به خاطر وجود قاضی ها و  افراد متخلف – هرچند کم تعداد- در سیستم قضایی کشور و اما شیرین به این دلیل که این ماجرا نشان می دهد که اولا نظارت های قابل توجهی بر کارکنان و قضات وجود دارد ثانیا برخورد با متخلفان جزو  برنامه های اولویت دار دستگاه قضایی کشورمان تعریف شده است.
با این حال نکاتی چند درباره این موضوع بسیار مهم و این گونه مسائل قابل طرح است.

وجود تخلف و افراد متخلف در هر اداره، سازمان، نهاد و موسسه ای زشت و زیان بار و نکوهیده و غیرقابل پذیرش است اما حضور حتی تعداد اندکی قاضی و کارمند متخلف و رشوه خوار و دین فروش در این سیستم، بس خسارت بارتر ، رنج آورتر و نکوهیده تر است چرا که دستگاه قضا، که می بایست مأمن و مأوای مظلومان و ستم دیدگان باشد و قضات و کارمندانش نمونه و الگوی ایمان و درستکاری و عدالت گستری حتما و باید جزو پاک ترین ها، سالم ترین ها و قابل اطمینان ترین ها باشد تا هم مردم با اعتماد و اطمینان خاطر بیشتر برای استیفا و احقاق حق خود به محاکم مراجعه کنند، هم متخلفان و مجرمان و قانون شکنان نتوانند کمترین حاشیه امنی برای خود دست و پا کنند و هم هیچ کارمند یا قاضی متخلفی در هیچ نقطه ای از کشور نتواند زمینه ای برای حضور و ادامه فعالیت بیابد. اگرچه مدینه فاضله در همه عرصه ها، بی حضور و ظهور مهدی موعود دست نیافتنی است اما تلاش برای هرچه پاک تر شدن تمامی سازمان ها و نهادهای دولتی و قضایی و قانون گذاری وظیفه همه مسئولانی است که امروز در پیشگاه مردم، فردا در برابر تاریخ و فردایی نه چندان دورتر در محکمه عدل الهی باید پاسخگو باشند آن هم خصوصا برای مسئولانی که در نظام اسلامی برآمده از خون هزاران شهید ، مسئولیتی برعهده گرفته اند!

خبر تعلیق 78 قاضی در سال 95 که یکشنبه گذشته توسط حفاظت و اطلاعات قوه قضاییه منتشر شد و همچنین اشاره به این نکته که این رقم نسبت به سال گذشته 20 درصد افزایش داشته گرچه می تواند از افزایش فعالیت نهادهای نظارتی حکایت داشته باشد اما از این واقعیت نیز می تواند حکایت کند که برخوردها با قضات متخلف آنچنان که باید «بازدارنده» نبوده است که موجب کاهش آمار تخلفات برخی قضات یا کاهش آمار «قضات متخلف» شود! که این باید نکته ای بس قابل تامل و قابل توجه برای مسئولان دستگاه قضایی کشور باشد!
آیا اگر برای قاضی ظالم، رشوه خوار، خائن که هم به اعتماد و اطمینان مردم ضربه زده ، هم در حق مردم ظلم کرده، هم به خون شهیدان هم به انقلاب و نظام و اسلام عزیز خیانت کرده و هم آبروی قضات خداترس پاکدامن و  کارکنان پاکدست را به خطر انداخته، مجازات متناسب با این جرم و تخلف سنگین تعیین و بی هیچ تخفیف و ملاحظه ای اجرا شود باز هم شاهد افزایش تعداد قضات متخلف در دستگاه قضایی خواهیم بود- هرچند نسبت قضات متخلف و خائن به مردم و اسلام نسبت به کل قضات کم باشد- آیا وقتی معرفی و رسواکردن سارقان و قاتلان و ... که البته جرمشان بسیار سنگین است و مال و سرمایه یک یا چند نفر را به یغما برده اند، یا دست به جنایت و قتل انسان بی گناهی زده اند ، محمل قانونی و شرعی دارد نباید قضات خائنی که به آبروی قضات شریف و پاکدست و به اعتماد و اطمینان مردم و به اسلام و دین و باورها و آبروی کشور ضربه می زنند ، رسوا شوند؟!
راه های نفوذ کار چاق کن ها را ببندید

نقش کار چاق کن ها در بروز فساد و تخلف در سیستم قضایی را به هیچ عنوان نباید و نمی توان کوچک شمرد این افراد با استفاده از برخی خلاء ها و راه های نفوذ و گاه ارتباطات علاوه بر این که مانند موریانه به جان دستگاه قضا و اطمینان و اعتماد مردم می افتند موجب عادی سازی بلیه شوم «رشوه دادن» در نظر عده ای از مردم می شوند و برخی غافل از این که (الراشی و المترشی کلاهما فی النار) رشوه دهنده و رشوه گیرنده هر دو در آتشند.بر این اساس تلاش برای شناسایی و برخورد جدی با کارچاق کن ها خصوصا در دستگاه قضا به سلامت هرچه بیشتر این نهاد اساسی حکومت اسلامی کمک می کند.

خبر برخورد با 103 کار چاق کن و جاعل ، 64 کارشناس و 178 وکیل از تلاش دستگاه قضا برای پاکسازی این سیستم حکایت می کند و البته که تلاش هرچه بیشتر نهادهای نظارتی، بازرسان و بازرسی های سرزده و نامحسوس برای بستن راه های نفوذ کارچاق کن ها و جاعلان مورد انتظار جدی مردم است.

مجموعه دستگاه های نظارتی و همچنین دستگاه قضایی باید بیش از پیش بر نقش مردم در شناسایی و معرفی کارچاق کن ها، جاعلان، کارشکنان و کارمندان و قضات متخلف تکیه کنند اگر سهم و نقش مردم در این گونه مسائل آن چنان که باید جدی گرفته شود و به مردم اطلاعات به روز و موثر درباره چگونگی و محل تسلیم گزارش ها و شکایت های خود ارائه شود و این گزارش ها به جد پی گیری شود قطعا کمک موثری به پاکسازی هرچه بیشتر سیستم خواهد کرد و علاوه بر این موجب اعتماد و اطمینان بیشتر مردم به دستگاه قضایی کشور می شود.

احیای ریش سفیدی و کدخدامنشی

برخی تخلفات و نارضایتی های مردم ناشی از اطاله دادرسی ها و بعضا نبود وحدت رویه در صدور احکام است که باید انصاف داد وقتی به قول رئیس محترم قوه قضاییه در سال گذشته نزدیک به 15 میلیون و سیصد هزار پرونده [تکراری و غیرتکراری] در این مجموعه رسیدگی شده با توجه به تعداد قضات و کارکنان این قوه، هم زمان رسیدگی به درازا می کشد و هم احتمال خطا در صدور احکام افزایش می یابد و بدیهی است که حل این مشکل تنها از دستگاه قضا برنمی آید بلکه حل این معضل بسیار مهم نیازمند همکاری وهمیاری بیشتر قوای 3 گانه خصوصا دولت است.

اما نکته قابل توجه دیگر برای کمک به حل این مشکلات اولا کارآمد کردن شوراهای اختلاف است ثانیا ترویج حل دعاوی غیرغامض به روش ریش سفیدی و کدخدامنشی و مراجعه به افراد مورد اطمینان و اعتماد و ثالثا شفافیت و عدالت اطلاع رسانی در عرصه های گوناگون برای آشنایی مردم با «حقوق» و همچنین «مسئولیت های» اجتماعی و قانونی قدر مسلم همت گماشتن به این گونه مسائل علاوه بر کمک به حل مشکلات قضایی و حقوقی مردم و کاهش ضریب خطا و کاستن از اطاله دادرسی ان شاء ا... موجب می شود که نوع برخوردبرخی از قضات و بازپرسان و کارمندان دستگاه قضا با مردم و مراجعه کنندگان عوض شود و بدخلقی و تندخویی و تحقیر کردن و نگاه های از بالا به پایین برخی از این افراد به حُسن خلق و احترام و تکریم ارباب رجوع متناسب با شأن دستگاه قضایی نظام اسلامی تبدیل شود.

۰ نظر ۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۸:۵۴
حسن حیدری

گلایه روزنامه حامی دولت از گرانی گوشت قرمز

در ماه‌های منتهی به انتخابات ریاست جمهوری، روزنامه‌ها و رسانه‌های حامی دولت در مقابل کوچکترین نقد- به خصوص در حوزه معیشت- به فحاشی و متهم کردن منتقدان به سیاه نمایی روی می‌آوردند؛ اما اکنون و پس از انتخابات، این رسانه‌ها به منتقد وضعیت معیشت مردم تبدیل شده‌اند.

روزنامه قانون در گزارشی اقتصادی با عنوان «حسرت گوشت قرمز» نوشت: «با بررسی روند بازار مصرفی گوشت قرمز، می‌توان به جرات گفت که خانواده‌های ایرانی درحال تبدیل شدن به مرغ‌خواران حرفه‌ای هستند؛ هر چند که این‌روزها گوشت مرغ نیز به دلیل افزایش تقاضا برای مصرف، گران شده است... هم‌اکنون قیمت یک کیلو گوشت قرمز در مقابل پنج کیلو گوشت مرغ است... میزان فروش گوشت قرمز قصاب‌ها، ۷۰ و ۸۰‌ درصد کاهش پیدا کرده است...قصابی‌ها برای تأمین اجاره‌بهای مغازه‌های خود، گوشت را به صورت نسیه می‌فروشند...درحالی دفترهای نسیه قصابی‌ها قطورتر شده که میزان بازگشت پول به آن‌ها کمتر شده است...درحال حاضر مردم به مصرف اضافه‌های گوشت روی آورده‌اند و داخل خورش پای مرغ می‌ریزند».

روحانی- ۸ اسفند ماه ۹۵- در مجمع ملی سلامت گفت: «دو روزی گوشت گران می‌شود، در برنامه اخبار تلویزیون، خبر یک می‌شود و می‌رود قصابی! دیدم که خبر یک بخش اخبار رسمی تلویزیون، قصابی است و اینکه گوشت چقدر گران شده است. اگر ارزان شود، خبر آخر می‌شود، البته اگر یادشان بماند». براساس آمار بانک مرکزی قیمت هر کیلوگرم گوشت قرمز در مرداد سال ۹۲ یعنی ابتدای دولت یازدهم ۲۹ هزار و ۷۵۰ تومان بود، اما نرخ این ماده غذایی طبق یکی از آخرین گزارش‌های بانک مرکزی در هفته اول اسفند ۹۵ به ۴۲ هزار و ۳۰۰ تومان رسیده، یعنی ۴۲ درصد گران شده است.

۰ نظر ۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۸:۴۵
حسن حیدری
محمد دحلان رئیس سابق سرویس امنیتی تشکیلات خودگردان

یک روزنامه صهیونیستی در گزارشی به تلاش‌های قاهره و ابوظبی برای انتصاب رئیس سابق سرویس امنیتی تشکیلات خودگردان به ریاست دولت فلسطین در نوار غزه پرداخت.

 به گزارش مشرق، «زِوی برئیل» تحلیلگر امور عربی روزنامه «هاآرتص» مرحله آینده فلسطین را اینگونه توصیف کرده است: «بدون عباس و بدون حماس».

بنا به عقیده وی طرحی با حمایت امارات و مصر و با همکاری رژیم صهیونیستی در جریان است که دنبال تعیین «محمد دحلان» رئیس سابق سرویس امنیتی تشکیلات خودگردان و عضو جدا شده فتح به ریاست دولت فلسطین در نوار غزه و خلق واقعیتی جدید در منطقه است.

بر اساس ادعای برئیل، این طرح از طریق تفاهمات قبلی با حماس شامل کمک‌های مصری و طرح‌های توسعه در نوار غزه که کاهش رنج‌های مردم محاصره شده این منطقه را به همراه خواهد داشت، اعمال فشار بر محمود عباس و جایگزینی محمد دحلان به جای وی را دنبال می‌کند.

بنا به گزارش مذکور، از جمله طرح‌هایی که قرار است در نوار غزه اجرا شود راه‌اندازی یک ایستگاه تولید بوق در رفح با حمایت امارات و ایجاد یک بندر است. در صورتی که این طرح اجرایی شود عباس به گوشه‌ای رانده خواهد شود و تلاش‌ها برای جایگزینی دحلان به عنوان ریاست تشکیلات خودگردان آغاز خواهد شد.

برئیل در ادامه نوشت: زود است که موفقیت این طرح را به صورت کامل پیش بینی کرد خصوصا اگر حماس با انتصاب دحلان به عنوان رئیس دولت فلسطین در غزه موافقت کند در نهایت  قادر به جدایی کرانه باختری از نوار غزه نیست اما موقفیت این طرح، آرزوی اسرائیل و مصر است.

در پایان این گزارش آمده است طرف‌هایی که از نهایی شدن این طرح شکست می‌خورند محمود عباس و آروزی ایجاد دولت فلسطینی است به علاوه قطر و ترکیه که دیگر نمی‌توانند نقش قبلی را در نوار غزه داشته باشند. این طرح حاکمیت در نوار غزه را در دست حماس باقی خواهد گذاشت و دیگر شرط خلع سلاح این جنبش مطرح نیست اما در مقابل اسرائیل نیز از شریکی مطمئن در نوار غزه برخوردار می شود و مصر و امارات جایگزین قطر و ترکیه می‌شوند؛ مصر و اماراتی که عدم نقض آتش‌بس را تضمین می‌کند.

منبع: فارس
۰ نظر ۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۸:۲۰
حسن حیدری
فرقه رجوی

سرکرده فرقه رجوی با طرح برخی ادعاها بیان کرد که در سال ۸۸ و انتخابات ۹۶ موج‌های منفی علیه نظام به‌وجود آورده است.

سرویس سیاست مشرق - بساط ایران‌ستیزی با حضور فرقه تروریست رجوی در فرانسه به پا بود آنهم زمانی که محمد جواد ظریف و امانوئل مکرون در کاخ الیزه با هم خوش و بش می‌کردند. اینکه دولت ایران نسبت به گروهک تروریستی که کم از داعش و القاعده ندارد و بیشتر شهدای ترور ایران را این گروهک به خاک و خون کشیده‌اند حساسیتی نشان می‌دهد، ‌بسیار قابل تامل است.

از همه جالب‌تر اینکه درحالی در کاخ الیزه ظریف و مکرون دست هم را به نشانه دوستی می‌فشارند که در بیرون از آن فرقه رجوی در خاک فرانسه سخن از براندازی جمهوری اسلامی می‌گوید تا مشتری برای این گروه مزدور که روزگاری جیره‌خوار صدام بودند و امروز به طور آشکارا با حضور «ترکی الفیصل» زیر بیرق سعودی‌ها هستند و برای ترامپ دم تکان می‌دهند . درواقع این عدم حساسیت و لاابالی‌گری سیاسی دربرابر دشمن ملت ایران که از ذیل لیست ترورریستی خود را خارج کرده و اینک خود را برای دشمنان منطقه‌ای و بین‌المللی ایران عرضه می‌کند، را نمی‌توان مثبت نامید.

دامن زدن به توهم بحرانی‌ بودن اوضاع ایران، یکصدا و هماهنگ با آمریکا دم از براندازی نظام ایران زدن و سعی در عرضه خود به عنوان آلترناتیو رسمی و انتظار برای سرمایه‌گذاری غرب بر روی این آلترناتیو تماما در تقلاهای فرقه رجوی برای برگزاری همایش سالیانه در فرانسه دیده می‌شود. ادعاهایی که لازم نیست تا در متن جامعه ایران باشی تا بفهمی هیچ مابه‌ازای خارجی ندارد بلکه این موضوع در خارج از ایران و فرانسه نیز به خوبی آشکار است.

اما آنچه قابل تامل است ادعاهایی است که مریم قجرعضدانلو در مورد انتخابات سال ۸۸ و فضای انتخاباتی سال ۹۶ که نه توسط فرقه رجوی بلکه توسط برخی از گروه‌ها و عناصر داخلی در کشور به جهت مطامع سطح پایین جناحی و شخصی دامن زده شد.  حال این عنصر تروریستی روی آن موج سورای می‌کند و سعی دارد این موارد را به نام خود بزند و اعتباری بر این اساس دست و پا کند تا خریداران سعودی و آمریکایی خود را فریب دهد و از این آب گل آلود ماهی بگیرد اما باید پرسید که چه کسی به واقع این آب را برای تروریست‌ها گل آلود کرده است؟

اینجاست که سرکرده فرقه رجوی با اشاره به اقدامات فتنه ‌گران در سال ۱۳۸۸ مدعی می‌شود که در آن حوادث هسته اصلی شورش‌ها را این گروهک تشکیل داده و توانسته شعارها را از «رای من کو»  به «مرگ بر اصل ولایت فقیه» تغییر دهد!

باید پرسید چه کسانی بودند که با بی‌تدبیری دوقطبی معجول زندانیان سیاسی به قول رجوی ۲۹ سال پیش را علم کردند تا رهبر معظم انقلاب تذکر دهند که جای شهید و جلاد را در دهه شصت مبادا عوض کنیم و ظلم دیگری به خانواده قربانیان ترور منافقین صورت گیرد!  

در ادامه مریم رجوی از نقش سازمان خود در ماجرای انتشار فایل صوتی سخنرانی منتظری در باره اعدام‌های تابستان سال ۱۳۶۷ می‌گوید و مدعی می‌شود که توانسته در انتخابات ریاست جمهوری، آن را به عنوان یکی از خطوط اصلی تبلیغات انتخاباتی علیه نامزدهای جریان اصولگرا به کار گیرد!

سوال دیگر این است که چگونه یکی از جریان‌های سیاسی این مسئله را در انتخابات ۹۶ محور کار خود قرار داد و بیان کرد که « اردیبهشت ۹۶ هم یکبار دیگر مردم ایران اعلام می‌کنند آنهایی که در طول ۳۸ سال فقط اعدام و زندان بلد بودند، را قبول ندارند.»

به هر جهت چه در مورد حوادث سال ۸۸ و چه در مورد وقایع انتخابات سال ۹۶ و دوقطبی‌های کاذبی که فرقه رجوی مدعی است آنرا خود به راه انداخته و از آم نفع برده است، به نظر می‌رسد جریانی که هموانایی خاصی با منافقین کردند باید پاسخگوی این امر باشند و در خصوص صحبت‌های سرکرده منافقین در خصوص هماهنگی سیاسی خود با منافع این فرقه تروریستی جواب پس بدهند و در کمترین واکنش برائت خود را از این گروهک تروریستی اعلام نمایند

۰ نظر ۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۷:۵۴
حسن حیدری


۰ نظر ۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۱:۵۷
حسن حیدری

اختصاصی مشرق /

شهر موصل پس از ۱۰۹۳ روز اشغال، بطور کامل آزاد شد + نقشه میدانی

حیدرالعبادی موصل

عملیات پاکسازی غرب شهر موصل از اوایل اسفندماه سال گذشته آغاز و دیروز پس از ۵ ماه با موفقیت به پایان رسید. نخست وزیر عراق رسما پاکسازی کامل موصل را اعلام کرد.

به گزارش مشرق، شهر موصل، مرکز اصلی تجمع گروه تروریستی داعش پس از  ۲۶۸ روز عملیات سنگین به طور کامل به کنترل نیروهای عراقی درآمد. این شهر ۱۰۹۲ روز در اشغال تروریست ها بود. عناصر تروریستی داعش بیستم خردادماه سال ۱۳۹۳ با خیانت نیروهای دولتی توانستند وارد شهر موصل شوند.

حیدر العبادی، رئیس جمهوری عراق نیز دیروز در بیانیه ای رسما از پیروزی قاطع در موصل خبر داد. دفتر حیدر العبادی اعلام کرد که وی با قرائت بیانیه پیروزی در قلب موصل، رسما از آزادی کامل این شهر از دست داعش خبر داد.

العبادی با حضور در مقر فرماندهی نیروهای مقابله با تروریسم در مرکز شهر موصل اقدام به قرائت بیانیه پیروزی کرد. وی بیان داشت که عراق امروز بر توحش و دولت خرافه داعش پیروز شد. نخست وزیر عراق با تبریک این پیروزی به همه مردم و ارتش عراق، از اقدامات و فتواهای آیت‌الله سید علی سیستانی، رهبر شیعیان این کشور تقدیر و تشکر کرد.

**برای مشاهده اندازه اصلی روی نقشه کلیک کنید**

نیروهای عراقی پس از درگیری های نفس گیر دقایقی موفق شدند مناطق « قلیعات و رآس الکور» را در محله موصل قدیم  پاکسازی کنند و به سه سال اشغال موصل، دومین شهر بزرگ عراق پایان دهند. پیش‌تر مناطق الشهوان و  از وجود عناصر تروریستی داعش پاکسازی شده بود.

با آزادی کامل محله موصل قدیم، تمامی مناطق در غرب شهر موصل به کنترل نیروهای عراقی درآمد. این محله، آخرین منطقه اشغالی در شهر موصل به شمار می آمد.

عملیات پاکسازی غرب شهر موصل از اوایل اسفندماه سال گذشته آغاز و امروز پس از ۵ ماه با موفقیت به پایان رسید. مجموع مساحت کل شهر موصل ۱۸۰ کیلومتر مربع است.

به گزارش مشرق عملیات آزادسازی شهر موصل از ۲۸ مهرماه سال گذشته شروع شده بود؛ کرانه شرقی این شهر نیز سی ام بهمن ماه سال گذشته پس از ۴ ماه درگیری سنگین به کنترل نیروهای عراقی درآمد.

**برای مشاهده اندازه اصلی روی نقشه کلیک کنید**


۰ نظر ۲۰ تیر ۹۶ ، ۱۱:۵۳
حسن حیدری

گفت‌وگو با خانواده شهید مدافع حرم حامد جوانی؛

آچار فرانسه حاج قاسم که بود؟ / شهیدی که نحوه شهادتش را نقاشی کرد + عکس

شهید حامد جوانی

همان اوائل بستری شدن حامد بود که دیدیم سردار سلیمانی خودش آمد برای ملاقات. تا چشمش به حامد افتاد گریه کرد... گفتم سردار شما چرا گریه می‌کنی؟ گفت...

گروه جهاد و مقاومت مشرق - اول تو بگو؛ بگو قهرمان‌ها چه شکلی هستند؟ چطور قهرمان ‌شده‌اند؟ چطور اسم‌شان برای همیشه سرزبان‌ها ماندگار شده؟ بعد بگذار من برایت بگویم که زیر سقف تک تک خانه‌های ایران بزرگ و پهناور خودمان، هزار هزار روایت وجود دارد از زندگی قهرمان‌های واقعی؛ نه آن شخصیت‌های تخیلی فیلم‌های هالیوودی. یکی از این خانه‌ها ، چهار دیواری یک خانه ساده و معمولی است در تبریز. خانه شهید حامد جوانی؛ یکی از همان قهرمان‌های واقعی که گمنامند و کمتر کسی اسم‌شان را شنیده؛ شهید مدافع حرمی که در سوریه و بین غیر ایرانی‌ها، به «شهیدِ ابوالفضلی» معروف شده‌است.

زندگی حامد جوانی اما افسانه نیست، قصه نیست؛ عین حقیقت است. همه آنهایی که حامد را می‌شناسند، شهادت می‌دهند به قهرمان بودنش، به قهرمان رفتنش... بگذار ماجرای رفتنش را اینطور برایت بگویم: «یک روزِ گرم اردیبهشتی، 1400 کیلومتر آن طرفتر از خاک کشورمان ، یک جوان رعنای ایرانی بود و ده‌ها نیروی تکفیری، یک جوان رعنای ایرانی بود و ده‌ها داعشی تا دندان مسلح که از چهار طرف محاصره‌اش کردند و ناغافل به سمتش آتش گشودند...آتش باران تکفیری‌ها که تمام شد، باز هم این جوان ایرانی بود، همانجای قبلی، روی خاک لاذقیه...اما بدون دست، بدون چشم... با یک تن پر از ترکش... اسم این جوان حامد بود ؛‌ حامد جوانی»

اینجا خانه یک قهرمان است

اینجا زیر سقف یکی از خانه‌های کوی بنفشه در شهرک نور تبریز، یاد و خاطره یکی از قهرمان‌های کشورمان برای همیشه زنده‌ است؛ قهرمان گزارش ما، دوسال است که نیست، اما خانه هنوز بوی او را می دهد، هر طرف را که نگاه می‌کنیم رد و نشان او را می‌بینیم. عکس‌هایش همه جا قاب شده‌اند و نشسته‌اند روی تن دیوار، از وقتی کم سن‌وسال‌تر بود تا همان روزهای قبل از شهادتش که شده بود یک جوان رعنای بلند قامت که مادر هی قربان صدقه اش برود و بگوید:« باشیوا دولانیم بالام»

عکس‌های روی دیوار، نگاه‌ها را می‌دزدند از همان لحظه ورود.... غریبه باشی یا آشنا، ناخودآگاه چشم در چشم می‌شوی با حامدی که از دو سال و شانزده روز پیش شده یک قاب عکس روی دیوار این خانه. برای اهالی این خانه اما حامد زنده است، درست مثل همان روزها که در همین حیاط می‌دوید و شیطنت می‌کرد. همان روزها که کنج همین اتاق می‌نشست و درس می‌خواند، همان روزهایی که برای اعزام به سوریه لحظه‌شماری می‌کرد.

اینجا حتی عقربه‌های ساعت هم با یاد حامد جلو می‌روند و هرکسی ، هر وقت نگاه بیندازد به ساعت ، اول چشمش به عکس جوان رعنای خانه می‌افتد، بعد عقربه‌هایی که از وقتی حامد رفته انگار کندتر از همیشه حرکت‌می کنند.

این را جعفر جوانی می‌گوید؛ پدر 53 ساله حامد. پدری که از دار دنیا ، دو پسر داشته و حالا یکی از آنها شهید شده ؛ همان پسر کوچکتری که دلشان را گره زده بودند به لبخندهایش ، گریه‌هایش، بیقراری‌هایش. همان ته‌تغاری خانه که هیچ‌کس تاب دیدن یک لحظه دردکشیدنش را نداشت. همان که حالا نیست، جایش اینجا خالی است و داغش کهنه نمی‌شود.

رفتنش اما - چطور رفتنش- افتخار اهالی این خانه است:«ما از همان اول ، همان روزی که حامد آمد و گفت می‌خواهم بروم سوریه ، به او و شجاعتش و ایمانش افتخار کردیم.»

همان اول برای این خانواده می‌شود، پاییز 93 ... یکی از همان روزهای پاییزی و سرد تبریز، که حامد سراسیمه آمد خانه و با ذوق و شوق گفت که یک خبر خوب برای شما دارم. خبر خوب؟! همه اهل خانه نشستند و سراپاگوش شدند تا حامد برایشان بگوید که چه چیزی اینقدر خوشحالش کرده و حامد لب باز کرد و گفت:« یادتان است که من همیشه می گفتم ای کاش 1400 سال پیش به دنیا می آمدم تا بتوانم در رکاب اباعبدالله(ع) بجنگم و از خاندانش دفاع کنم؟ حالا این فرصت برایم پیش آمده ، می‌خواهم بروم سوریه و از خواهر اباعبدالله (ع) دفاع کنم.»

واکنش اهالی خانه بعد از شنیدن این جمله‌ها چه بود؟ جواب را از زبان پدر حامد بشنوید:« به پسرم افتخار کردم، آرزوی هر خانواده شیعه و مسلمانی است که بتواند از دین اسلام و خاندان اهل بیت دفاع کند، پسر من هم هدفی جز این نداشت، چرا رضایت نداشته باشم؟!»

برای اعزام دوباره بیتاب بود

رضایت خانواده حامد جوانی، بهمن ماه 93 ، برای اولین بار او را راهی سوریه کرد و این شد اولین ماموریت خارج از کشور حامد:« با حامد زیاد در ارتباط نبودیم، چون تماس یک طرفه بود ، گهگاهی خودش زنگ می‌زد.»

این را پدر حامد می گوید و حمیده پادبان ، مادر حامد دنباله حرفش را می‌گیرد و می‌گوید:« ما شماره‌ تماسی از حامد نداشتیم، خودش هر ده روز یک بار زنگ می‌زد حالمان را می‌پرسید. می‌گفت حالم خوب است، نگران نباشید، ما هم نمی‌دانستیم دقیقا آنجا چه کار می‌کند فقط می‌دانستیم که از حرمین دفاع می‌کند و به او افتخار می‌کردیم.»

در خلال همان تلفن‌های گاه و بیگاه اما پدر حامد یادش می‌آید که یک بار وقتی این طرف تلفن، اهالی خانه دلتنگی‌هایشان را دریف کرده بودند و شرح این دلتنگی را امواج به سوریه رسانده بودند، حامد در جواب گفته بود :« من اینجا حس خیلی خوبی دارم؛ انگار که تازه به دنیا آمده باشم. من از وقتی اینجا رسیدم خودم را شناخته‌ام ، از خدا می‌خواهم که این جهاد را از من قبول کند؛ شما هم دعا کنید.»

خواستِ ته تغاری خانه را مگر می‌شد نشنیده گرفت و پشت گوش انداخت؛ همین شد که پدر و مادر سر نمازهای شان دعا کردند که خدا جهاد حامد را قبول کند...

این اما حکایت ماموریت اول بود؛ ماموریتی که در آخرین روزهای اسفند با برگشتن حامد به ایران تمام شد؛ پدر حامد هنوز آن روزها را خوب به خاطر دارد:« حامد 25 اسفند 93 به خانه برگشت و نوروز 94 را پیش ما بود. ما از برگشتنش خیلی خوشحال شدیم چون از قبل قرار گذاشته بودیم که ششم فروردین مراسم عقد حامد را برگزار کنیم و استرس داشتیم که نکند حامد به مراسم نرسد...»

اما حامدی که برگشته بود دیگر آن حامد قبلی نبود؛« حامد خیلی بیتاب بود؛ اصلا نمی‌توانست اینجا دوام بیاورد، مدام می‌گفت باید بروم و درست فردای روز بازگشتش هم من را کنار کشید و گفت : بابا من ازدواج نمی‌کنم. شرایطش را ندارم. گفتم حامد ما با خانواده دختر صحبت کردیم ، قرار گذاشتیم، حالا چطور بهم بزنیم؟ گفت: من می‌دانم که این بار که بروم سوریه ، شهید می‌شوم ؛ دیگر برنمی‌گردم. به خاطر همین نمی‌خواهم ازدواج کنم، من مدت زیادی زنده نیستم. »

بیتابی حامد را مادر، یک جور دیگر برای ما به تصویر می‌کشد:« می‌گفت مامان دعا کن من را زودتر صدا بزنند برای اعزام...بعد که اعزامش چند روز دیر شده بود می‌گفت پس چرا من را صدا نمی‌کنند ؟ نکند دعا نکرده باشی؟... ساکش را آماده بسته بود و گذاشته بود کنار در ، تا هروقت زنگ زدند سریع ساک را بردارد و برود.»

اعزام دوباره و اینبار شهادت

بیتابی‌های حامد برای رفتن به سوریه، تا 21 فروردین ادامه داشت،‌اما بالاخره در این روز با اعزام دوباره او موافقت شد و حامد دوباره رخت دفاع از حرم پوشید ؛ این روز را هم مادر حامد خوب به‌خاطر دارد:« با خوشحالی آمد و گفت مادر می‌خواهم یک قولی از شما بگیرم. من دوباره می‌روم سوریه، اما می‌دانم این بار شهید می‌شوم، قول بده وقتی خبر شهادتم را شنیدی گریه نکنی، گریه تو دشمن را شاد می‌کند... بعد پرسید: راضی هستی ؟گفتم حامدجان ، چرا راضی نباشم؟ من افتخار می‌کنم که تو اینقدر عاشق اهل بیتی ...»

حالا نوبت پدر حامد است که برسد به ماجرای شهادت پسرش؛ لحظه‌هایی که آنها به چشم‌ ندیده‌اند،اما حکایتش را ازدوستان وهمرزمان حامد شنیده‌اند و در این دوسال ، بارها و بارها موقع خواب وبیداری ، توی ذهن‌شان به تصویر کشیده‌اند:« من از دوستانش شنیدم که در منطقه لاذقیه یک روستای شیعه‌نشین در محاصره تکفیری‌ها بوده و اوضاعش آنقدر وخیم بوده که حتی خود نظامی‌های سوری برای آزادی آنجا پیشقدم نمی‌شدند اما حامد و چند نفر ازدوستانش داوطلبانه برای دفاع ازمردم مظلوم ومسلمان آنجا به آن روستا می‌روند. خوشبختانه چون حامد متخصص توپ وموشک بود، توانسته بودند ضربه‌های مهلکی به تکفیری‌ها بزنند و آنها را تا اندازه ای عقب برانند. اما آنها حامد را شناسایی کرده بودند و بالاخره 23 اردیبهشت او را از چهارطرف غافلگیر کرده و زده بودند. حامد از همان روز به کما رفت.»

حالا تن صدای پدرآهسته‌تر ‌است؛ بغض راه گلویش را بسته ،چند لحظه سکوت می‌کند و بعد دوباره می‌گوید:« ما سوم خرداد بود که از این ماجرا مطلع شدیم، درچند روزی که بی‌خبر بودیم چون خودش گفته بود یک ماموریت مهم می‌رود و امکان تماس برایش وجود ندارد،خیلی نگران نبودیم...حتی یادم است،‌آخرین بار سه روز قبل از مجروحیتش با او صحبت کردم، زنگ زد و گفت : بابا من یک چیزی از شما می‌خواهم.گفتم بگو پسرم. گفت: فقط از شما می‌خواهم من را از ته دل حلال کنید.... انگار که به خودش هم الهام شده بود که این مکالمه آخرمان است. »

سوری‌ها به او می‌گفتند شهید ابوالفضلی

« حامد جانباز شده... اسیر شده... شهید شده..چون قابل شناسایی نیست شما را می‌برند سوریه.» خبر ماجرا اینطوری به خانواده حامد رسید؛همینقدر متفاوت...همینقدر سردرگم...همین شد که از همان ابتدا ته دلشان لرزید. حرف‌و حدیث ها درباره حامد زیاد بود، تا اینکه به آنها اطلاع دادند برای رسیدگی به وضعیت حامد ، باید به سوریه بروند و این شد اولین دیدار پدر و پسر بعد از حمله تکفیری‌ها به او:« وقتی به من گفتند که باید خودت به سوریه بروی، فهمیدم که وضع حامد خیلی حاد است، حس پدری‌ام می‌گفت که شرایط خوبی ندارد اما جزئیاتش را نمی‌دانستم.»

جعفر جوانی ، وقتی به سوریه رسید،بالای پلکان هواپیما ایستاد و از همان جا به چهار طرف چرخید و به حضرت‌ زینب (س) سلام کرد وگفت:« من نمی‌دانم حرم مطهرت کدام سمت است،اما خانم این را شنیدم که آخرین وداع اباعبدالله شما خیلی بیتابی می‌کردید، حضرت اباعبدلله دستش را گذاشت روی سینه شما و شما آرام گرفتید، شما را به مادرتان قسم می‌دهم که این آرامش را به قلب من هم برسانید چون من هم می خواهم بروم بالای سر پسر مجروحم...»

پدر حامد این را گفت و رفت بیمارستان و رسید بالای سر حامد ؛ دید که حامد چشم‌هایش را، دست‌هایش را همانجا در لاذقیه جا گذاشته...دید تن پسرش جابه‌جا پر از ترکش است:« بعد از آن هرکسی از ایران زنگ می‌زد و از من می‌پرسید وضعیت حامد چطور است، می‌گفتم برو مقتل حضرت ابوالفضل را بخوان.»

جانبازی حامد اما یک خاطره قدیمی را در ذهن پدر زنده ‌کرد ، یاد روزهایی افتاد که حامد می‌گفت:«دوست دارم مثل حضرت عباس(ع) از خواهرش دفاع کنم.»

حالا حامد هم، دستهایش را داده بود، تا بال دربیارود و بپرد سمت آسمان ... همان دست‌هایی که قطع شدن‌شان او را در سوریه و بین غیرایرانی‌ها معروف کرده بود به شهید ابوالفضلی:« آنجا مدافعان حرم اسم مستعار دارند، وقتی ما در بیمارستان های سوریه دنبالش می‌گشتیم و می‌گفتیم حامد جوانی ،کسی او را نمی‌شناخت اما می‌گفتند یک ایرانی داریم که مثل حضرت ابوالفضل شهید شده...»

سردارسلیمانی گفت: حامد آچار فرانسه من بود

جعفر جوانی چند روز در سوریه در کنار پسرش ماند تا وضع جسمی او برای پرواز به سمت ایران بهتر شود، بعد پدر و پسر سوارهواپیما شدند و رسیدند تهران، بیمارستان بقیه‌الله. جایی که مادر هم توانست هم او را یکبار دیگر ببنید:« من از پدرش شنیده بودم که وضعیت حامد چطوری است، اما چون به حامد قول داده بودم اصلا گریه نکردم، می‌دانستم که خود حامد به این وضعیتش رضایت دارد... من حامد را با اهل بیت معامله کرده بودم و او را سالم می‌دیدم...»

حامد 20 روز دیگر هم در بیمارستان بقیه الله در کما بود؛ در این 20 روز ،اما مهمان ‌های ویژه‌ای داشت. پدر حامد می‌گوید:« همان اوائل بستری شدن حامد بود که دیدیم سردار سلیمانی خودش آمد برای ملاقات. تا چشم‌اش به حامد افتاد گریه کرد... گفتم سردار شما چرا گریه می‌کنی؟ گفت من برای حامد گریه نمی‌کنم، من برای خودم گریه می‌کنم. حامد راهش را انتخاب کرده بود، موفق شد، رفت...من برای خودم گریه می‌کنم از او و امثال او عقب افتادم...اینها روسفید شدند و من هنوز در آرزوی شهادتم ...»

سردار قاسم سلیمانی به اینجا که رسید رو کرد به پدر حامد و گفت:« من آچار فرانسه نیروهایم را از دست دادم.. حامد آچار فرانسه من بود...هرکاری ازدستش برمی‌آمد در منطقه عملیاتی انجام می‌داد...به خاطر همین ناراحتم.» همین جا بود که پدر حامد از روی صندلی کنار تخت حامد بلند شد و با دست حامد را نشان داد و گفت:« سردار، ناراحت نباش... من آدم‌های زیادی را دیده‌ام که به خاطر دارایی و موفقیت‌شان خدا را شکر می‌کنند و می‌گویند :« هاذا من فضل ربی» اما من می‌گویم: « هاذا من فضل ربی» می گویم: این وضعیت حامد من، از فضل پروردگار من است... من می‌دانم که این بهترین سرنوشت برای او بوده.»

سردار همدانی هدیه رهبری را به دست خانواده حامد رساند

دو روز بعد از ملاقات سردار قاسم سلیمانی از این جانباز مدافع حرم روی تخت بیمارستان بقیه‌الله، او یک مهمان ویژه دیگر هم داشت؛ مهمانی با یک هدیه خاص. روایت این دیدار را هم از زبان پدر حامد بشنوید:« ما بالای سر حامد بودیم که سردارشهید حسین همدانی ، به ملاقات او آمدند. سردار باخودشان یک چفیه و یک انگشتر آورده بودند و گفتند:« این چفیه راحضرت آقا فرستاده‌اند تا روی بدن زخمی حامد بکشید، این انگشتر را هم سیدحسن نصرالله به حضرت آقا هدیه کرده، حضرت آقا هم آن را متبرک کرده اند و فرستاده‌اند برای حامد، اما فرموده اند: ما می‌دانیم که حامد دیگر دست ندارد که انگشتر بیندازد، این انگشتر را پدرش به دستش بیندازد.» و از همان روز این هدیه ارزشمند، همیشه وهمه‌جا با پدر شهید مدافع حرمی‌است که افتخارش شهادت پسرش است؛ شهادتی که بعد از 42 روز کما، سوم تیر 1394 نصیب حامد شد.

سردار همدانی هم چند ماه بعد یعنی 16 مهر همان سال در سوریه به شهادت رسید.

یک دیدار و یک دنیا خاطره

26 آبان 94 ، تولد 25 سالگی حامد بود؛‌ روزی که خانواده‌اش قرار گذاشته بودند سرمزارش در گلزار شهدای وادی رحمت تبریز جمع شوند و میلادش را جشن بگیرند. اما این بار حامد برای خانواده‌اش یک هدیه ویژه داشت؛ ملاقاتی به یادماندنی که پدر حامد درباره‌اش به ما می‌گوید:« دو روز قبل از تولد حامد به ما خبر دادند که باید به تهران برویم و سعادت دیدار خصوصی با حضرت آقا نصیب ما شده است. ما هم همگی به بیت رفتیم ، نماز ظهر را با حضرت آقا خواندیم و بعد از نماز ایشان برای ما درباره مدافعان حرم صحبت کردند و فرمودند: مردم ما قدر این شهدای مدافع حرم را 10-20 سال دیگر می‌فهمند. الان نمی‌دانند که وجود اینها چقدر مهم است و چطور امنیت رابه کشور ما آورده‌اند. نمی‌دانند که اینها نظام و اسلام را حفظ کرده‌اند. بعد وقتی می خواستند با ما صحبت کنند،گفتند شما آذری هستید، با من آذری صحبت کنید. خودشان هم از آن به بعد با ما به زبان آذری صحبت کردند.»

حالا نوبت مادر حامد است که خاطره این دیدار را برای ما زنده کند :« موقع خداحافظی من برگشتم به سمت آقا گفتم حاج آقا می‌شود من از شمایک خواهشی بکنم؟ حضرت آقا هم گفتند: شما خواهش نکنید...شما مادر شهید هستید، شما امر بفرمایید. من هم گفتم : آقا من می‌خواهم این انگشتری که در دست شماست، روز قیامت من را شفاعت بکند، ایشان هم همانجا انگشترشان را از انگشت درآوردند و به من دادند. بعد هم یک انگشتر دیگر به امیر پسر بزرگم دادند و همانجا نوه کوچک مان علی را که آن موقع 5 ماهه بود در آغوش گرفتند. ما گفتیم آقا ، حامد در وصیت نامه اش نوشته تنها دلخوشی من علی است، موقعی علی بزرگ شد به او بگویید که عمویت در جهت دفاع از حرم حضرت زینب(س) رفته و شهید شده و بگذارید افتخار بکند. حضرت آقا این را که شنیدند، یک انگشتر هم به علی یادگاری دادند و فرمودند این انگشتر را نگهدارید وقتی علی بزرگ شد به او بدهید تا همیشه یاد عموی شهیدش باشد.»

حالا زیر سقف خانه حامد، بعد از این دیدار به‌یادماندنی، چند هدیه با ارزش وجود دارد، یک قرآن با دست‌نوشته‌ای از مقام معظم رهبری ،سه انگشتر یادگاری و یک چفیه ...هدایایی‌ که خانواده‌اش مثل یک گنج گرانبها یک جای خاص کنار بقیه وسایل به یادگار مانده از حامد نگه‌می‌دارند... مثلا کنار پوتین‌هایش ، لباسهای نظامی‌اش، یادگاری‌هایی که از ماموریت‌های مختلف با خودش آورده بود، کنار همان عکسی که سفارش کرده بود اگرشهید شد با همان عکس تشییع‌اش کنند...

مثلا کنار همان دفترچه ‌یادداشتی که بعد از مجروحیت حامد در جیب لباسش ‌پیدا کردند،‌ همان که نقاشی یک رزمنده بود بدون دست... همان نقاشی‌ای که حامد قبلا هم یکبار وقتی دانشجوی رشته علوم قضایی دانشگاه امام حسین(ع) بود کشیده بود؛ رزمنده‌ای که دست‌هایش قطع شده...انگار که دیده باشد خودش را و آینده‌اش را... انگار که از همان موقع معامله‌کرده باشد دست‌هایش را با یک جفت بال برای پریدن، آسمانی شدن، شهید شدن...

دفترچه یادداشت حامد را که ورق بزنید ، به این نقاشی می‌رسید؛ راز این رزمنده بدون دست چیست؟

منبع: جام جم آنلاین


۰ نظر ۱۹ تیر ۹۶ ، ۱۰:۲۰
حسن حیدری
مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتتشر کرد: پرونده عملیات روانی 18 تیر 78

ماجرای سناریوی "لباس شخصی‌ها" در فتنه 18 تیر 78/ چه کسی به "لباس شخصی‌ها" پول می‌داد؟

علی‌اکبر ناطق نوری درباره نقش لباس شخصی‌ها در حادثه کوی دانشگاه می‌گوید: من یقین دارم در ماجرای کوی دانشگاه، لباس شخصی‌هایی که می‌گویند سازمان‌یافته و از جناح راست هستند، اصلاً وجود خارجی نداشتند، کما این‌که دادگاه هم به همین جمع‌بندی رسید. تحلیلم این است که خود این‌ها ممکن است از جریانی باشند که خواستند بروند آنجا، شلوغ کنند، به هم بریزند و آشوب به وجود بیاورند که بعد بهره‌برداری کنند؛ ممکن است این‌طوری باشد.

به گزارش سرویس سیاسی پایگاه 598، در تجمع غیرقانونی به ظاهر دانشجویی کوی دانشگاه که در اعتراض به توقیف روزنامه سلام در 18 تیر 78 کلید خورد٬ طراحان سناریوی عملیات روانی این فتنه در صدد بودند با سازمان‌دهی نیروهای به اصطلاح "لباس شخصی" پازل پروژه "مظلوم نمایی" را هدایت کنند و از سوی دیگر نیز هزینه‌هایی را به نظام و دستگاه‌های انتظامی٬ امنیتی و دانشجویی کشور تحمیل کنند.


 
تئوریسین‌های فتنه 18 تیر 78 در این سناریو سعی داشتند "لباس شخصی‌ها" را به نام نیروهای انقلابی و حزب‌اللهی و عوامل نیروی انتظامی معرفی کنند و اقدامات آنها را در کارنامه نیروهای حافظ امنیت مردم ثبت کنند اما خاطرات، اعترافات و اسناد مربوط به واقعه کوی دانشگاه پرده از واقعیت برداشت و سناریوسازی‌های تئوریسین‌های فتنه 18 تیر 78 را عیان کرد و مشخص شد نه تنها عناصر "لباس شخصی" هیچ وابستگی به جریان انقلاب٬ دستگاه‌های امنیتی٬ انتظامی و دانشجویان دانشگاه نداشتند بلکه با صنه گردانی عوامل فتنه به ضرب و شتم دانشجویان پرداختند.
 
***روایت ناطق‌نوری از هویت لباس‌شخصی‌ها***
 
علی‌اکبر ناطق نوری در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره نقش لباس شخصی‌ها در حادثه کوی دانشگاه می‌گوید: «خبر نداشتم در کوی دانشگاه تظاهراتی اتفاق افتاده و لباس شخصی‌ها در خوابگاه جمع شدند. قراینی که هست نشان می‌دهد –کسانی که آنجا سخنرانی کردند- از قبل خبر داشتند چنین حادثه‌ای رخ می‌دهد. من و دوستانم از وقوع حادثه خبر نداشتیم، صبح که به مجلس آمدم؛ خبردار شدم کوی دانشگاه شلوغ شده. اگر دوستان ما جلسه یا تصمیمی داشتند، چون در رأس این فراکسیون بوده و هستم، خبردار می‌شدم. چنین چیزی که این‌ها نشسته و طرحی ریخته باشند و بعد هم با هماهنگی سپاه و بسیج، نیرویی به آنجا بفرستند، هرگز نبوده است.
 
من یقین دارم در ماجرای کوی دانشگاه، لباس شخصی‌هایی که می‌گویند سازمان‌یافته و از جناح راست هستند، اصلاً وجود خارجی نداشتند، کما این‌که دادگاه هم به همین جمع‌بندی رسید.
 
جناح راست جامعه روحانیت، جامعه مدرسین، جامعه مهندسین، جامعه فرهنگیان، جامعه دانشگاهیان و جامعه دانشجویان و امثال آن‌ها هستند و یقیناً هیچ‌یک از این‌ها در این جریان نبودند. آن لباس شخصی‌هایی هم که داخل کوی دانشگاه رفتند، معلوم نیست از کدام گروه بودند، یکی از ابهام‌ها هم همین است که اصلاً این لباس شخصی‌ها چه کسانی هستند؟ تحلیلم این است که خود این‌ها ممکن است از جریانی باشند که خواستند بروند آنجا، شلوغ کنند، به هم بریزند و آشوب به وجود بیاورند که بعد بهره‌برداری کنند؛ ممکن است این‌طوری باشد.
در ماجرای فیضیه سال 1342، پای منبر مرحوم «انصاری» یک‌مشت لباس شخصی ریختند و شلوغ کردند، برای این‌که بتوانند فرصتی به وجود بیاورند که طلبه‌ها را بزنند و زهرچشمی بگیرند. شاید این لباس شخصی‌های حادثه کوی دانشگاه از همین آقایانی بودند که آشوب راه انداختند؟ یا این‌که گفتند کسی کلت داشته و تیراندازی کرده، او چه کسی بوده؟ چه کسی او را فرستاده؟ از قراین برمی‌آید آمادگی مقابله از آن‌طرف بوده!
 
***اعتراف عزت‌اله‌ سحابی به سازماندهی لباس‌شخصی‌ها***
 
 
با دستگیری آشوبگران 1379، اسرار پشت پرده این وقایع آشکار شد. دادگاه انقلاب اسلامی پس از دستگیری لباس شخصی‌ها و دانشجونماها، در قسمتی از اطلاعیه خود چنین آورده است:«متهم دیگری اعتراف می‌کند که برای بدبین کردن مردم به حاکمیت دینی، فردی را در نیروهای منتسب به حزب‌الله نفوذ داده تا برای ایجاد تشنج، به اقدامات تهدیدآمیز و حملات فیزیکی تحریک نماید.»
 
 
این متهم کسی جز عزت‌الله سحابی، از فعالان و رهبران ملی- مذهبی نیست. در نامه‌هایی که سحابی از زندان به دختر خود نوشته بود و توسط نیروهای امنیتی کشف شد وی اعتراف می‌کند که:«اگر مردم بفهمند که من به یک جوان به ظاهر حزب‌اللهی پول دادم تا در جهت مقاصد و نیات من کار کند... آیا برای من آبرویی می‌ماند.»
 
 
***اعتراف لباس‌شخصی‌ها به ارتباط با بنگاه‌های خبری امریکا ***
 
اطلاعیه دوم دادگاه انقلاب اسلامی، از ابعاد دیگر فعالیت لباس‌شخصی‌ها پرده برمی‌دارد، بنابر این اطلاعیه متهم دیگری اعتراف می‌کند: « کار ما نفوذ فرهنگی در دانشجویان و هدایت آن‌ها به سمت رادیکالیسم بوده است. در لایه‌های عمیق‌تر، و دیگر گروه‌های وابسته به ائتلاف، حرکت به سمت خشونت و اقدام مسلحانه بوده است»؛ در واقع حضور مسلحانه این اشخاص در جریان حادثه کوی دانشگاه باعث ضرب و شتم دانشجویان شده بود.
 
یکی دیگر از متهمین ضمن اعتراف به نقش خود در اغتشاشات خیابانی روز 21 تیرماه 1378 می‌گوید: خود من در سنگ پراکنی شرکت داشتم و یکی از اعضای حزب ملت که اسم مستعار داشت، با موبایل گزارش درگیری‌ها را هر لحظه به رادیوی ضدانقلابی لس‌آنجلس در امریکا می‌داد. عده‌ای نیز نقاب داشتند و ماشین‌های نیروی انتظامی را به آتش می‌کشیدند.

۰ نظر ۱۹ تیر ۹۶ ، ۱۰:۱۸
حسن حیدری