مقامات تلآویو در روز پنجشنبه نگرانی جدی خودر در مورد تهدید ایران را صراحتا به مقام روسی ابلاغ کردند.
به گزارش مشرق، مقامات رژیم صهیونیستی در دیدار با سرگئی ناریشکین، رئیس سازمان جاسوسی اسرائیل بار دیگر مواضع سابق خود در مورد حمله به نیروهای جبهه مقاومت در سوریه را تکرار کردند!
کانال ده شبکه دولتی اسرائیل در گزارشی با اشاره به حضور ناریشکین در فلسطین اشغالی نوشت: «مقامات تلآویو در روز پنجشنبه نگرانی جدی خودر در مورد تهدید ایران را صراحتا به مقام روسی ابلاغ کردند.»
مقامات تلآویو در این دیدار صراحتا از نقض قوانین بین المللی صحبت کردهاند: «آویگدور لیبرمن وزیر دفاع، یوسی کوهین رئیس سازمان جاسوسی موساد و مئیر بن شابات مشاور امنیت ملی در دیدار با مقام روسی صریحا اعلام کردند تلآویو نسبت به رعایت آتش بس در سوریه ملتزم نخواهد بود و هر تهدیدی در این کشور را به روش حمله نظامی پاسخ میدهد!»
لازم به ذکر است که این دیدارها تنها یک روز بعد از اجلاس سران سه کشور ایران، روسیه و ترکیه در شهر سوچی صورت گرفته است.
منبع:اعلام الحربی
رسیدیم به چادر و سفره را باز کردیم و با نان خورده های خشک و پنیر سفید آن زمان یک لقمه برداشتیم. کریم از خوردن دست کشید. گفتم: تو که داشتی می افتادی چرا دست کشیدی؟ بخور دیگه...
گروه جهاد و مقاومت مشرق - بعد از عملیات والفجریک لشگر عاشورا به گیلان غرب و منطقه کاسه گران انتقال یافت. ما اولین نیروهایی بودیم که به لشگر اعزام شده بودیم و خبری از عملیات نبود. مشکلاتی برایمان پیش آمده بود. قرار شد مدتی برگردیم به اردبیل و بعدا اعزام شویم. با آقا کریم رفتیم ستاد لشگر. با رئیس ستاد که آن موقع مهدی پورحسینی بود صحبت کردیم؛ تسویه مان را گرفتیم و راه افتادیم به طرف چادرمان که فاصله اش حدود یک کیلومتر بود. ماشینی هم نیامد. آقاکریم به من گفت: زود برسیم به چادرمان؛ دارم از گرسنگی می افتم!
رسیدیم به چادر و سفره را باز کردیم و با نان خورده های خشک و پنیر سفید آن زمان یک لقمه برداشتیم. کریم از خوردن دست کشید. گفتم: تو که داشتی می افتادی چرا دست کشیدی؟ بخور دیگه...
تبسمی کرد و گفت: تو هم نخور اگر می تونی. فکر کردم شاید آثاری از موش و از این چیزها دیده. منم نخوردم. ساک هایمان را برداشتیم و راه افتادیم تا برویم به اسلام آباد و از آنجا هم به اردبیل. توی راه در پشت تویوتا و در پیچ های جاده اسلام آباد از آقاکریم پرسیدم: چرا نان نخوردی؟ باز تبسمی کرد و گفت: آقایاور ما تا زمانی حق داشتیم از آن نان و پنیر بخوریم که رزمنده بودیم. الان که تسویه حساب گرفته ایم دیگر نمی توانیم از آن بخوریم. نگاهی کردم و به فکر فرو رفتم و سرم را پایین انداختم.
شهید فعال نظری در سمت راست تصویر و شهید غلامرضا جاوید در سمت چپ
شهید کریم فعال نظیری با نان حلال در خانه ای به ظاهر محقر ولی پاک، با پدری که کارش تعمیر کفش بود بزرگ شده بود.
در عملیات خیبر شجاعانه جنگید و شهید شد. هرچی کردم نتوانستم جنازه اش را بیاورم و بعد از سال ها جنازه اش آمد.
* راوی: یاور اسمعیل نژاد (همرزم شهید)
خلید خار درشتی بپای طفلی خرد
بهم برآمد و از پویه باز ماند و گریست
بگفت مادرش این رنج اولین قدم است
ز خار حادثه، تیه وجود خالی نیست
هنوز نیک و بد زندگی بدفتر عمر
نخواندهای و بچشم تو راه و چاه، یکیست
ز پای، چون تو در افتادهاند بس طفلان
نیوفتاده درین سنگلاخ عبرت، کیست
ندیده زحمت رفتار، ره نیاموزی
خطا نکرده، صواب و خطا چه دانی چیست
دلی که سخت ز هر غم تپید، شاد نماند
کسیکه زود دل آزرده گشت دیر نزیست
ز عهد کودکی، آمادهٔ بزرگی شو
حجاب ضعف چو از هم گسست، عزم قویست
بچشم آنکه درین دشت، چشم روشن بست
تفاوتی نکند، گر ده است چه، یا بیست
چو زخم کارگر آمد، چه سر، چه سینه، چه پای
چو سال عمر تبه شد، چه یک، چه صد، چه دویست
هزار کوه گرت سد ره شوند، برو
هزار ره گرت از پا در افکنند، بایست