آیت الله سیدعلی قاضی: اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ می ماند.
حضرت آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی:
« اگر نماز را تحفّظ کردید همه چیزتان محفوظ می ماند. »
حضرت آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی:
« اگر نماز را تحفّظ کردید همه چیزتان محفوظ می ماند. »
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، سخن گفتن از شهیدی با ابعاد گوناگون، از اسوهای که جمع اضداد بود، از آهن و اشک، از شیر بیشه نبرد و عارف شبهای قیرگون، از پدر یتیمان و دشمن سرسخت کافران، بسیار سخت بلکه محال است.
امروز ۳۱ خرداد سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران است و در این راستا، مروری بر زندگی پرحادثه و سراسر تلاش، ایثار، عشق و فداکاری شهید دکتر مصطفی چمران داریم.
سخن گفتن از شهید دکتر مصطفی چمران، این مرد عمل و نه مرد سخن، این نمونه کامل هجرت، جهاد و شهادت، این شاگرد مکتب علی (ع)، این مالک اشتر جنوب لبنان و حمزه کربلای خوزستان سخت و دشوار است. چرا که حتی نمیتوان یکی از ابعاد وجودی او را آنگونه که هست، توصیف کرد و نبایست انتظار داشت که بتوانیم تصویر کاملی در این مختصر از او ترسیم کنیم.
دکتر مصطفی چمران در سال ۱۳۱۱ در تهران، خیابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولک متولد شد.
بیشتر بخوانید: موجودی حساب بانکی شهید چمران چقدر بود؟ + تصاویر
تحصیلات
وی تحصیلات خود را در مدرسه «انتصاریه»، نزدیک پامنار تهران، آغاز کرد و در «دارالفنون» و «البرز» دوران متوسطه را گذراند. در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال ۱۳۳۶ در رشته الکترومکانیک فارغالتحصیل شد و یکسال به تدریس در دانشکده فنی پرداخت.
وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال ۱۳۳۷ با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به امریکا اعزام شد و پس از تحقیقات علمی در جمع معروفترین دانشمندان جهان در دانشگاه کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه امریکا –برکلی- با ممتازترین درجه علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما شد
فعالیتهای اجتماعی
از ۱۵ سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیتالله طالقانی، در مسجد هدایت و درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از استادان دیگر شرکت میکرد و از اولین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود.
در مبارزات سیاسی دوران دکتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت نفت شرکت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداری از نهضت ملی ایران در کشمکشهای مرگ و حیات آن دوره بود. بعد از کودتای ننگین ۲۸ مرداد و سقوط حکومت دکتر مصدق، به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و سختترین مبارزهها و مسئولیتهای او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناکترین مأموریتها را در سختترین شرایط با پیروزی به انجام رساند.
در آمریکا، با همکاری بعضی از دوستانش، برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را پایهریزی کرد و از مؤسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در آمریکا به شمار میرفت که به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع میشود.
پس از قیام خونین ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ دست به اقدامی جسورانه و سرنوشتساز میزند و همه پلها را پشتسر خود خراب میکند و به همراه بعضی از دوستان مؤمن و همفکر، رهسپار مصر میشود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سختترین دورههای چریکی و جنگهای پارتیزانی را میآموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته میشود و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی به عهده او گذارده میشود.
به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملیگرایی ورای اسلام گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده کرد که جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقه مسلمین میشود، به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است که نمیتوان به راحتی با آن مقابله کرد و با تأسف تأکید میکند که ما هنوز نمیدانیم که بیشتر این تحریکات از ناحیه دشمن و برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و یارانش اجازه میدهد که در مصر نظرات خود را بیان کنند.
در لبنان
بعد از وفات عبدالناصر، ایجاد پایگاه چریکی مستقل، برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا میکند و لذا دکتر چمران رهسپار لبنان میشود تا چنین پایگاهی را تأسیس کند.
او به کمک امام موسیصدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مبانی اسلامی پیریزی کرد و در میان توطئهها و دشمنیهای چپ و راست، با تکیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده میکند و علیگونه در معرکههای مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو میرود و در طوفانهای سهمناک سرنوشت، حسینوار به استقبال شهادت میتازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبارترین ستمگران روزگار، صهیونیزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها، راستگرایان «فالانژ»، به اهتزاز درمیآورد و از قلب بیروت سوخته و خراب تا قلههای بلند کوههای جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیها به یادگار گذاشته؛ در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته و شرح این مبارزات افتخارآمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاک شهدای لبنان، بر کف خیابانهای داغ و بر دامنه کوههای مرزی اسرائیل برای ابد ثبت شده است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
دکتر چمران با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، بعد از ۲۳ سال هجرت، به وطن باز میگردد و همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب میگذارد. خاموش و آرام، ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی میپردازد و همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروههای پاسداران انقلاب در سعدآباد میکند. سپس در شغل معاونت نخستوزیر در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر میاندازد تا سریعتر و قاطعانهتر مسئله کردستان را فیصله دهد تا اینکه بالاخره در قضیه فراموش ناشدنی «پاوه» قدرت ایمان و اراده آهینن و شجاعت و فداکاری او بر همگان ثابت میشود.
در کردستان
در آن شب مخوف پاوه، همه امیدها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دلشکسته در میان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اکثریت پاسداران قتل عام شده بودند و همه شهر و تمام پستی و بلندیها به دست دشمن افتاده بود و موج نیروهای خونخوار دشمن لحظه به لحظه نزدیکتر میشد. باران گلوله میبارید و میرفت تا آخرین نقطه مقاومت نیز در خون پاسداران غرق شود، ولی دکتر چمران با شهامت، شجاعت و ایثارگری فراوان توانست این شب هولناک را با پیروزی به صبح امید متصل کند و جان پاسداران باقیمانده را نجات دهد و شهر مصیبتزده را از سقوط حتمی برهاند.
آنگاه که فرمان انقلابی امام خمینی (ره) صادر شد. فرماندهی کل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در ۲۴ ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهده دکتر چمران واگذار شد.
رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حرکت درآمدند و همه تجارب انقلابی، ایمان، فداکاری، شجاعت، قدرت رهبری و برنامهریزی دکتر چمران در اختیار نیروهای انقلاب قرار گرفت و عالیترین مظاهر انقلابی و شکوهمندترین قهرمانیها به وقوع پیوست و در مدت ۱۵ روز شهرها و راهها و مواضع استراتژیک کردستان به تصرف نیروهای انقلاب اسلامی درآمد و کردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان کرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی رفتند.
وزارت دفاع
دکتر چمران بعد از این پیروزی بینظیر به تهران احضار شد و از طرف رهبر عالیقدر انقلاب، امامخمینی (ره)، به وزارت دفاع منصوب شد.
در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش از یک نظام طاغوتی به یک سلسله برنامههای وسیع بنیادی دست زد که پیاده کردن برنامههای اصلاحی از این قبیل است تا ارتشی به وجود آید که پاسدار انقلاب و امنیت استقلال کشور باشد و رسالت مقدس اسلامی ما را به سرمنزل مقصود برساند.
مجلس
دکتر مصطفی چمران در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی، بخصوص در ارتش، حداکثر سعی و تلاش خود را بکند تا ساختار گذشته ارتش به نظامی انقلابی و شایسته ارتش اسلامی تبدیل شود.
وی سپس به نمایندگی رهبر کبیر انقلاب اسلامی در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا بطور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه کند.
در خوزستان
گروهی از رزمندگان داوطلب، به گِرد او جمع شدند و او با تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد. این گروه کمکم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد. تنها کسانی که از نزدیک شاهد ماجراهای تلخ و شیرین، پیروزیها و شکستها، شهامتها و شهادتها و ایثارگریهای آنان بودند به گوشهای از این خدمات که دکتر چمران شخصاً مایل به تبلیغ و بازگویی آنها نبود، آگاهی دارند.
ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگهای نامنظم یکی از این برنامهها بود که به کمک آن، جادههای نظامی به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپهای آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود ۲۰ کیلومتر و عرض یک متر در مدتی حدود یکماه، آب کارون را به طرف تانکهای دشمن روانه ساخت، به طوری که آنها مجبور شدند چند کیلومتر عقبنشینی کنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند و با این عمل فکر تسخیر اهواز را برای همیشه از سر به دور دارند.
یکی از کارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. بازده این حرکت و شیوه جنگ مردمی و هماهنگی کامل بین نیروهای موجود، تاکتیک تقریباً جدید جنگی بود؛ چیزی که ابرقدرتها قبلاً فکر آن را نکرده بودند. متأسفانه این هماهنگی در خرمشهر بوجود نیامد و نیروهای مردمی تنها ماندند. او تصمیم داشت به خرمشهر نیز برود، ولی به علت عدم وجود فرماندهی مشخص در آنجا و خطر سقوط جدی اهواز، موفق نشد، ولی چندینبار نیروهایی بین ۲۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر را سازماندهی کرده و به خرمشهر فرستاد و آنان به کمک دیگر برادران مقاوم خود توانستند در جنگی نابرابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدتها مقاومت کنند.
محرم، ماه شهادت و پیروزی سوسنگرد
پس از یأس دشمن از تسخیر اهواز، صدام سخت به فتح سوسنگرد دلبسته بود تا رؤیای قادسیه را تکمیل کند بنابراین برای دومینبار به آن شهر مظلوم حمله کرد و سه روز تانکهای او شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم تعدادی از آنان توانستند به داخل شهر راه یابند.
دکتر چمران که از محاصره تعدادی از یاران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، با تلاش فراوان رهبر معظم انقلاب اسلامی، ارتش را آماده ساخت که برای اولین بار دست به یک حمله خطرناک و حماسهآفرین نابرابر بزند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در کنار ارتش سازماندهی کرد و با نظمی نو و شیوهای جدید از جانب جاده اهواز- سوسنگرد به دشمن یورش برد.
چمران پیشاپیش یارانش، به شوق کمک و دیدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوی این شهر میشتافت که در محاصره تانکهای دشمن قرار گرفت. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند و خود را به حلقه محاصره دشمن انداخت. در این هنگام بود که نبرد سختی درگرفت؛ نیروهای کماندوی دشمن از پشت تانکها به او حمله کردند و او همچون شیری در میدان، در مصاف با دشمن متجاوز از نقطهای به نقطهای دیگر و از سنگری به سنگری دیگر میرفت. کماندوهای دشمن او را زیر رگبار گلوله خود گرفته بودند، تانکها به سوی او تیراندازی میکردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید آنها، سریع، چابک، برافروخته و شادان از شوق شهادت در رکاب حسین (ع) و در راه حسین (ع).
در روز قبل از تاسوعا، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر میداد. در همین اثناء، همرزم باوفایش به شهادت رسید و او یک تنه به نبرد حسینگونه خود ادامه داد و به سوی دشمن حمله برد تا این که از دو قسمت پای چپ زخمی شد. با پای زخمی بر یک کامیون عراقی حمله برد. سربازان صدام از یورش این شیر میدان گریخته و او به کمک جوان چابک دیگری که خود را به مهلکه رسانده بود، داخل کامیون نشست و با لبانی متبسم، دیگران را نوید پیروزی داد.
خبر زخمی شدن سردار پرافتخار اسلام، در نزدیکی دروازه سوسنگرد، شور و هیجانی آمیخته با خشم و اراده و شجاعت در یاران او و سایر رزمندگان افکند که بیمحابا به پیش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صد تن رزمنده مؤمن را از چنگال صدامیان نجات بخشیدند.
دکتر چمران با همان کامیونی که خود را به بیمارستانی در اهواز رسانید و بستری شد، اما بیش از یک شب در بیمارستان نماند و بعد از آن به مقر ستاد جنگهای نامنظم برگشت. جالب اینجا بود که در همان شبی که در بیمارستان بستری بود، جلسه مشورتی فرماندهان نظامی (تیمسار شهیدفلاحی، فرماندة لشگر ۹۲، شهید کلاهدوز، مسئولین سپاه و سرهنگ محمد سلیمی که رئیس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نماینده امام در سپاه پاسداران (شهیدمحلاتی) در کنار تخت او در بیمارستان تشکیل شد و درهمان حال و همان شب، پیشنهاد حمله به «ارتفاعات اللهاکبر» را مطرح کرد.
آغاز حرکت مجدد
به رغم اصرار و پیشنهاد مسئولین و دوستانش، حاضر به ترک اهواز و ستاد جنگهای نامنظم و حرکت به تهران برای معالجه نشد و تمام مدت را در همان ستاد گذراند، در حالی که در کنار بسترش و در مقابلش نقشههای نظامی منطقه، مقدار پیشروی دشمن و حرکت نیروهای خودی نصب شده بود و او که قدرت و یارای به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها مینگریست و مرتب طرحهای جالب و پیشنهادات سازنده در زمینههای مختلف نظامی، مهندسی و حتی فرهنگی ارائه میداد. کمکم زخمهای پای او التیام یافت و او دیگر نتوانست سکون را تحمل کند و با چوب زیربغل به پا خاست و بازهم آماده رفتن به جبهه شد.
به دنبال نبرد بیست و هشتم صفر (پانزدهم دیماه ۵۹) که منجر به شکست قسمتی از نیروهای خودی شد و فاجعه هویزه به بار آمد، دیگر تاب نشستن نیاورد. تعدادی از رزمندگان را از جبهه «فرسیه» انتخاب کرد و با چند فروند هلیکوپتر که خود فرماندهی آنها را بر عهده داشت، با همان چوب زیربغل دست به عملی بیسابقه و انتحاری زد. او آماده حمله به نیروهای پشت جبهه و تدارکاتی دشمن در جاده جفیر به طلائیه شد، اما به خاطر آتش شدید دشمن، هلیکوپترها نتوانستند از سد آتش آنها از منطقه هویزه بگذرند و حمله هوایی دشمن هلیکوپترها را مجبور به بازگشت کرد.
دیدار با امام
پس از زخمی شدن، اولینبار، برای دیدار با امام امت و عرض گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسید و حوادثی را که اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عملیات و پیشنهادات خود را ارائه داد.
دکتر چمران از سکون و عدم تحرکی که در جبههها وجود داشت دائماً رنج میبرد و تلاش میکرد که با ارائه پیشنهادات و برنامههای ابتکاری حرکتی بوجود آورد و اغلب این حرکتها را توسط رزمندگان شجاع و جان برکف ستاد نیز عملی ساخت. او اصرار داشت که هرچه زودتر به تپههای اللهاکبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه که نزدیکی مرز است، رساند تا ارتباط شمالی و جنوبی نیروهای عراقی و مرز پیوسته آنان قطع شود. بالاخره در روز ۳۱ اردیبهشت ماه سال ۶۰، با یک حمله هماهنگ و برقآسا، ارتفاعات اللهاکبر فتح شد و پس از پیروزی سوسنگرد، بزرگترین پیروزی تا آن زمان بود.
چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولین کسانی بود که پای به ارتفاعات اللهاکبر گذاشت؛ در حالی که دشمن زبون هنوز در نقاطی مقاومت میکرد او و فرمانده شجاعش ایرج رستمی، دو روز بعد، با تعدادی از جان برکفان و یاران خود توانستند با فداکاری و قدرت تمام تپههای شحیطیه (شاهسوند) را به تصرف درآورند، درحالی که دیگران در هالهای از ناباوری به این اقدام جسورانه مینگریستند.
پس از پیروزی در ارتفاعات اللهاکبر، اصرار داشت نیروهای ما هرچه زودتر، قبل از اینکه دشمن بتواند استحکاماتی برای خود ایجاد کند، به سوی بستان سرازیر شوند که این کار عملی نشد و شهیدچمران خود طرح تسخیر دهلاویه را را به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت.
فتح دهلاویه، در نوع خود عملی جسورانه و خطرناک و غرورآفرین بود. نیروهای ستاد پلی بر روی رودخانه کرخه زدند. پلی ابتکاری و چریکی که خودشان طراحی بودند. از رودخانه عبور کردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاویه را فتح کردند. این اولین پیروزی پس از عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا بود که به عنوان طلیعه پیروزیهای دیگر به حساب آمد.
در روز ۳۱ خردادماه سال ۶۰، یعنی یک ماه پس از پیروزی ارتفاعات اللهاکبر، در جلسه فوقالعاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیتالله اشراقی شرکت و از عدم تحرک و سکون نیروها انتقاد کرد و پیشنهادات نظامی خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد.
این آخرین جلسه شورایعالی دفاع بود که شهیدچمران در آن شرکت داشت و فردای آن روز، غمانگیز بود.
به سوی قربانگاه
در سحرگاه سی ویکم خردادماه سال ۶۰، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکترچمران به شدت از این حادثه ناراحت شد. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. دستهای از دوستان صمیمی او میگریستند و گروهی دیگر مبهوت فقط به هم مینگریستند. از در و دیوار، از جبهه و شهر، بوی شهادت میوزید.
چمران، یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند و در لحظه حرکت وی، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین (ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به شهادت رسید و اینک خود او همانند ظهر عاشورای حسین (ع) آماده حرکت به جبهه است.
به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیتالله اشراقی و تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرین بار یکدیگر را بوسیدند و بازهم به حرکت ادامه داد تا به قربانگاه رسید. همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرماندهشان، ایرج رستمی را به آنها تبریک و تسلیت گفت. همچنین گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، میبرد».
شهادت
سخنش تمام شد، با همه رزمندگان خداحافظی و دیدهبوسی کرد. به همه سنگرها سرکشی کرد و در خط مقدم، در نزدیکترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده میشد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود. آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی قربانیهای دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند و از هم فاصله بگیرند. یارانش از او فاصله گرفتند. خمپارهای در اطراف او به زمین خورد و یکی از نمونههای کامل انسانی از دیار ما رخت بربست و به ملکوت اعلی پیوست.
ترکش خمپاره دشمن به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و ترکشهای دیگر صورت و سینه دو یارش را که در کنارش ایستاده بودند، شکافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران باوفایش به آسمان برخاست.
در بیمارستان سوسنگرد که بعداً به نام شهید دکترچمران نامیده شد، کمکهای اولیه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس که فقط جسم بیجانش به اهواز رسید و روح او سبکبال و با کفنی خونین که لباس رزم او بود، به دیار ملکوتیان و به نزد خدای خویش پرواز کرد و ندای پروردگار را لبیک گفت که: «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه».
منبع: ایسنا
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، شهید مصطفی چمران سال ۱۳۱۱ در تهران متولد شد. وی که تحصیلات دوران متوسطه را در دارالفنون و دبیرستان البرز گذراند، در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و سال ۱۳۳۶ در رشته الکترومکانیک فارغالتحصیل شد. این دانشگاه یک سال افتخار تدریس چمران را داشت تا آنکه در سال ۱۳۳۷ با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریکا اعزام و با ممتازترین درجه علمی موفق به اخذ مدرک دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما شد.
این دانشجوی مبارز در آمریکا، با همکاری بعضی دوستانش، برای نخستینبار «انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا» را پایهریزی کرد. وی همچنین از موسسان انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا بود و به همین دلیل بورس تحصیلی او از سوی محمدرضا شاه پهلوی قطع شد. چمران پس از قیام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ رهسپار مصر شد و مدت دو سال سختترین دورههای چریکی و پارتیزانی را آموخت. از او به عنوان بهترین شاگرد این دوره قدردانی شد و این رتبه، مسئولیت تعلیم چریکهای مبارز ایرانی را بر عهدهاش گذاشت.
بیشتر بخوانید: شهید چمران به روایت کاربران فضای مجازی
وی که برای تعلیم چریکهای مبارز ایرانی، ایجاد پایگاه چریکی مستقل را ضروری میدید، با هدف ایجاد این پایگاه به لبنان سفر کرد و توانست با کمکهای امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمانی را به نام «امل» بر اساس اصول و مبانی اسلامی ایجاد کند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
دکتر
چمران با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، بعد از ۲۳ سال هجرت، به وطن
باز میگردد و همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب
میگذارد. خاموش و آرام، ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی میپردازد و
همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروههای پاسداران انقلاب در سعدآباد
میکند. سپس در شغل معاونت نخستوزیر در امور انقلاب شب و روز خود را به
خطر میاندازد تا سریعتر و قاطعانهتر مسئله کردستان را فیصله دهد تا
اینکه بالاخره در قضیه فراموش ناشدنی «پاوه» قدرت ایمان و اراده آهینن و
شجاعت و فداکاری او بر همگان ثابت میشود.
در آن شب مخوف پاوه، همه امیدها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دلشکسته در میان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اکثریت پاسداران قتل عام شده بودند و همه شهر و تمام پستی و بلندیها به دست دشمن افتاده بود و موج نیروهای دشمن لحظه به لحظه نزدیکتر میشد؛ باران گلوله میبارید و میرفت تا آخرین نقطه مقاومت نیز در خون پاسداران غرق شود، ولی دکتر چمران با شهامت، شجاعت و ایثارگری فراوان توانست این شب هولناک را با پیروزی به صبح امید متصل کند و جان پاسداران باقیمانده را نجات دهد و شهر مصیبتزده را از سقوط حتمی برهاند.
امام خمینی (ره) به ارتش فرمان داد تا در ۲۴ ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهده دکتر چمران واگذار شد.
رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حرکت درآمدند و همه تجارب انقلابی، ایمان، فداکاری، شجاعت، قدرت رهبری و برنامهریزی دکتر چمران در اختیار نیروهای انقلاب قرار گرفت و عالیترین مظاهر انقلابی و شکوهمندترین قهرمانیها به وقوع پیوست و در مدت ۱۵ روز شهرها و راهها و مواضع استراتژیک کردستان به تصرف نیروهای انقلاب اسلامی درآمد و کردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان کرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی رفتند.
روحیه دفاع از مظلوم در تمام رفتار و سَکنات شهید چمران بروز و ظهور
داشت. زمانی که شهید چمران دید برخی عناصر در جامعه، ناآگاهانه یا
ناجوانمردانه شعار انحلال ارتش را سر میدهند، به دفاع تمام قد از ارتش
پرداخت. امام خمینی (ره)، حضرت آیتالله خامنهای و همچنین شهید چمران، ۳
چهرهای بودند که به شدت با انحلال ارتش مخالفت کردند. این چهرههای
برجسته، کُنه و ذات نیروهای ارتش را به خوبی شناخته بودند و میدانستند
که از دست دادن آنها خُسران بسیاری را به جمهوری اسلامی ایران وارد
میکند.
دکتر چمران بعد از این پیروزی بینظیر به تهران فرخوانده شد و
به وزارت دفاع منصوب شد. در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش از یک نظام
طاغوتی به یک سلسله برنامههای وسیع بنیادی دست زد که پیاده کردن
برنامههای اصلاحی از این قبیل است تا ارتشی به وجود آید که پاسدار انقلاب
و امنیت استقلال کشور باشد و رسالت مقدس اسلامی ما را به سرمنزل مقصود
برساند.
دکتر مصطفی چمران در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی، بخصوص در ارتش، حداکثر سعی و تلاش خود را بکند تا ساختار گذشته ارتش به نظامی انقلابی و شایسته ارتش اسلامی تبدیل شود.
وی سپس به نمایندگی رهبر کبیر انقلاب اسلامی در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا بطور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه کند.
در خوزستان گروهی از رزمندگان داوطلب، به گِرد او جمع شدند و او با
تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد. این
گروه به مرور قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد.
ایجاد
واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگ های نامنظم یکی از این برنامهها بود که
به کمک آن، جادههای نظامی به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب
پمپهای آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود ۲۰ کیلومتر و
عرض یک متر در مدتی حدود یکماه، آب کارون را به طرف تانکهای دشمن روانه
ساخت، به طوری که آنها مجبور شدند چند کیلومتر عقبنشینی کنند و سدی عظیم
مقابل خود بسازند و با این عمل فکر تسخیر اهواز را برای همیشه از سر به
دور دارند.
یکی از کارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول،
ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه
حضور داشتند. بازده این حرکت و شیوه جنگ مردمی و هماهنگی کامل بین نیروهای
موجود، تاکتیک تقریباً جدید جنگی بود؛ چیزی که ابرقدرتها قبلاً فکر آن
را نکرده بودند. متأسفانه این هماهنگی در خرمشهر بوجود نیامد و نیروهای
مردمی تنها ماندند. او تصمیم داشت به خرمشهر نیز برود، ولی به علت عدم وجود
فرماندهی مشخص در آنجا و خطر سقوط جدی اهواز، موفق نشد، ولی چندینبار
نیروهایی بین ۲۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر را سازماندهی کرده و به خرمشهر فرستاد و
آنان به کمک دیگر برادران مقاوم خود توانستند در جنگی نابرابر مقابل حملات
پیاپی دشمن تا مدتها مقاومت کنند.
پس از یأس دشمن از تسخیر اهواز، صدام سخت به فتح سوسنگرد دلبسته بود تا
رویای قادسیه را تکمیل کند بنابراین برای دومینبار به آن شهر مظلوم حمله
کرد و سه روز تانکهای او شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم تعدادی از
آنان توانستند به داخل شهر راه یابند.
دکتر چمران که از محاصره
تعدادی از یاران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، با تلاش
فراوان رهبر معظم انقلاب اسلامی، ارتش را آماده ساخت که برای اولین بار
دست به یک حمله خطرناک و حماسهآفرین نابرابر بزند و خود نیز نیروهای
مردمی و سپاه پاسداران را در کنار ارتش سازماندهی کرد و با نظمی نو و
شیوهای جدید از جانب جاده اهواز- سوسنگرد به دشمن یورش برد.
چمران پیشاپیش یارانش، به شوق کمک و دیدار برادران محاصره شده در
سوسنگرد، به سوی این شهر میشتافت که در محاصره تانکهای دشمن قرار گرفت.
او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند و خود را به حلقه
محاصره دشمن انداخت. در این هنگام بود که نبرد سختی درگرفت؛ نیروهای
کماندوی دشمن از پشت تانکها به او حمله کردند و او همچون شیری در میدان،
در مصاف با دشمن متجاوز از نقطهای به نقطهای دیگر و از سنگری به سنگری
دیگر میرفت. کماندوهای دشمن او را زیر رگبار گلوله خود گرفته بودند،
تانکها به سوی او تیراندازی میکردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه
دشمن و آتش شدید آنها، سریع، چابک، برافروخته و شادان از شوق شهادت در رکاب
حسین (ع) و در راه حسین (ع).
در روز قبل از تاسوعا، به آتش آنها
پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر میداد. در همین اثناء، همرزم
باوفایش به شهادت رسید و او یک تنه به نبرد حسینگونه خود ادامه داد و
به سوی دشمن حمله برد تا این که از دو قسمت پای چپ زخمی شد. با پای زخمی بر
یک کامیون عراقی حمله برد. سربازان صدام از یورش این شیر میدان گریخته و
او به کمک جوان چابک دیگری که خود را به مهلکه رسانده بود، داخل کامیون
نشست و با لبانی متبسم، دیگران را نوید پیروزی داد.
خبر زخمی شدن
سردار پرافتخار اسلام، در نزدیکی دروازه سوسنگرد، شور و هیجانی آمیخته با
خشم و اراده و شجاعت در یاران او و سایر رزمندگان افکند که بیمحابا به
پیش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صد تن رزمنده مؤمن را
از چنگال صدامیان نجات بخشیدند.
دکتر چمران با همان کامیون خود را
به بیمارستانی در اهواز رسانید و بستری شد، اما بیش از یک شب در بیمارستان
نماند و بعد از آن به مقر ستاد جنگهای نامنظم برگشت. جالب اینجا بود که
در همان شبی که در بیمارستان بستری بود، جلسه مشورتی فرماندهان نظامی
(تیمسار شهیدفلاحی، فرمانده لشکر ۹۲، شهید کلاهدوز، مسئولین سپاه و امیر
محمد سلیمی)، استاندار خوزستان و نماینده امام در سپاه پاسداران
(شهیدمحلاتی) در کنار تخت او در بیمارستان تشکیل شد و درهمان حال و همان
شب، پیشنهاد حمله به «ارتفاعات اللهاکبر» را مطرح کرد.
به دنبال نبرد بیست و هشتم صفر (پانزدهم دیماه ۵۹) که منجر به شکست قسمتی از نیروهای خودی شد و فاجعه هویزه به بار آمد، دیگر تاب نشستن نیاورد. تعدادی از رزمندگان را از جبهه «فرسیه» انتخاب کرد و با چند فروند هلیکوپتر که خود فرماندهی آنها را بر عهده داشت، با همان چوب زیربغل دست به عملی بیسابقه زد. او آماده حمله به نیروهای پشت جبهه و تدارکاتی دشمن در جاده جفیر به طلائیه شد، اما به خاطر آتش شدید دشمن، هلیکوپترها نتوانستند از سد آتش آنها از منطقه هویزه بگذرند و حمله هوایی دشمن هلیکوپترها را مجبور به بازگشت کرد.
دکتر چمران از سکون و عدم تحرکی که در جبههها وجود داشت دائماً رنج میبرد و تلاش میکرد که با ارائه پیشنهادات و برنامههای ابتکاری حرکتی بوجود آورد و اغلب این حرکتها را توسط رزمندگان شجاع و جان برکف ستاد نیز عملی ساخت. او اصرار داشت که هرچه زودتر به تپههای اللهاکبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه که نزدیکی مرز است، رساند تا ارتباط شمالی و جنوبی نیروهای عراقی و مرز پیوسته آنان قطع شود. بالاخره در روز ۳۱ اردیبهشت ماه سال ۶۰، با یک حمله هماهنگ و برقآسا، ارتفاعات اللهاکبر فتح شد و پس از پیروزی سوسنگرد، بزرگترین پیروزی تا آن زمان بود.
چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولین کسانی بود که پای به ارتفاعات اللهاکبر گذاشت؛ در حالی که دشمن زبون هنوز در نقاطی مقاومت میکرد او و فرمانده شجاعش ایرج رستمی، دو روز بعد، با تعدادی از جان برکفان و یاران خود توانستند با فداکاری و قدرت تمام تپههای شحیطیه (شاهسوند) را به تصرف درآورند، درحالی که دیگران در هالهای از ناباوری به این اقدام جسورانه مینگریستند.
پس از پیروزی در ارتفاعات اللهاکبر، اصرار داشت نیروهای ما هرچه زودتر، قبل از اینکه دشمن بتواند استحکاماتی برای خود ایجاد کند، به سوی بستان سرازیر شوند که این کار عملی نشد و شهیدچمران خود طرح تسخیر دهلاویه را به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت.
فتح دهلاویه، در نوع خود عملی جسورانه و خطرناک و غرورآفرین بود. نیروهای ستاد پلی بر روی رودخانه کرخه زدند. پلی ابتکاری و چریکی که خودشان طراحی بودند. از رودخانه عبور کردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاویه را فتح کردند. این اولین پیروزی پس از عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا بود که به عنوان طلیعه پیروزیهای دیگر به حساب آمد.
در روز ۳۱ خردادماه سال ۶۰، یعنی یک ماه پس از پیروزی ارتفاعات اللهاکبر، در جلسه فوقالعاده شورای عالی دفاع در اهواز از عدم تحرک و سکون نیروها انتقاد کرد و پیشنهادات نظامی خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد. این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود که شهیدچمران در آن شرکت داشت و فردای آن روز، غمانگیز بود.
در سحرگاه سی ویکم خردادماه سال ۶۰، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکترچمران به شدت از این حادثه ناراحت شد. به طرف سوسنگرد به راه افتاد. همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرماندهشان، ایرج رستمی را به آنها تبریک و تسلیت گفت. همچنین گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، میبرد». سخنش تمام شد، با همه رزمندگان خداحافظی و دیدهبوسی کرد. به همه سنگرها سرکشی کرد و در خط مقدم، در نزدیکترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده میشد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود.
آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی قربانیهای دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند و از هم فاصله بگیرند. یارانش از او فاصله گرفتند. خمپارهای در اطراف او به زمین خورد و یکی از نمونههای کامل انسانی از دیار ما رخت بربست و به ملکوت اعلی پیوست.
منبع: میزان
گروه معارف-رجانیوز: شبهای ماه مبارک رمضان در مسجد لولاگر محفل ذکر و موعظه با موضوع«مبانی تربیت سلوکی فقیه عارف آیتالله پهلوانی» شامل شرح کلمات اخلاقی و عرفانی این عالم ربانی در کتاب «عید وصال»، به همت «هیات رهپویان آل طاها(ع)» و «هیات کریم آل طاها(ع) کانون دانشپژوهان نخبه» برگزار شد. متن پیش رو حاصل سخنرانی جلسات بیست و سوم، و بیست و چهارم از این سلسله جلسات است:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الذی هدانا سبل السلام و نهانا عن اتباع خطوات الشیطان و الصلاه و السلام علی افضل من دعا الی سبیل ربه بالحکمه و الموعظه الحسنه سیدنا ونبینا ابی القاسم المصطفی محمّد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک الهی واجعلنی ممن نادیته فاجابک و لاحظته فصعق لجلالک فناجیته سرا و عمل لک جهرا.
محور بحث ما، شرح کلمات فقیه عارف، استاد بزرگوار مرحوم آیت الله پهلوانی بود. وارد بحث انس با قرآن شدیم و گفتیم که در این مکتب سلوکی، انس با قرآن، از ارکان سلوک به حساب میآید. جلوههایی از انس با قرآن را خدمت عزیزان عرض کردیم. بحث ما رسید به مسبحات. در باب مسبحات هم مطالبی مطرح شد و دو روایت در این زمینه، خدمت عزیزان نقل کردیم. بعد هم عرض کردیم یک مقداری مطالب باقی مانده، که به آنها توجه میکنیم.
نامه ای مهم از یک جوان به علامه طباطبائی
در سال 1355 یک جوان بیست و دو سالهای، نامهای به مرحوم علامه طباطبائی رضوان الله تعالی علیه مینویسد. این نامه مضمونش این است که ایشان از مرحوم علامه تقاضای دستورالعملهای سلوکی میکند. این نامه، نامه جالبی هست. حالا اینکه آن جوان بیست و دو ساله، در زمان طاغوت، چطور علامه را پیدا میکند و نامهای به ایشان مینویسد و مرحوم علامه جواب ایشان را میدهد، خدمت شما عرض میکنم. من متن این نامه را چون خیلی جالب هست، خدمت شما میخوانم. دلیل اینکه این نامه را عرض میکنم، شاهدم در جواب مرحوم علامه، در حین دو خطش است و اینکه چرا من این نامه را از ابتدا عرض میکنم برای این است که بدانید راه قرب الهی به روی همه، خصوصا جوانان باز است. کسی تصور نکند که راه بندگی و طی طریق قرب الهی، اختصاص به چهل سالهها و پنجاه سالهها دارد! اگر اینطور بود مرحوم علامه جواب نمیدادند. میگفتند حالا درس خودت را بخوان، هفت هشت ده سال دیگر بیا و جوابت را بگیر! اما مرحوم علامه جواب میدهد. و امّا متن نامه:
"بسم الله الرحمن الرحیم. محضر مبارک نخبة الفلاسفه و آیت الله العظمی جناب آقای طباطبائی ادام الله عمره ان شاء الله. سلام علیکم و رحمه الله و برکاته. کوتاه سخن آنکه جوانی هستم بیست و دو ساله. میزان تحصیل: پنجم ریاضی. اشتغالات فعلی: تحصیلات حوزه قم، حدود لمعه و اصول فقه [حدودا سال چهارم، پنجم حوزه بوده] آخوند زاده [یعنی پدرم هم روحانی هست.] محیط زیست من: دو سال سربازی در تهران، شش سال کودکی در قم، تحصیلات اولیه و بیشتر تحصیلات دبیرستان نیز در قم. چند سالی هم کرمانشاه.
چنین تشخیص میدهم که تنها ممکن است شما باشید که به این سوال من پاسخ میدهید [این خودش خیلی مهم است. که این جوان در سال 55 مرحوم علامه را کشف میکند و میداند که ایشان میتواند برای او راهگشا باشد. این نامه شامل سوالاتی هست که نوع جوانان این سوالات را دارند] در محیط و شرایطی که زندگی میکنم، هوای نفس و آمال و آرزوها بر من تسلط فراوانی دارند. [خب این گرفتاری نسل جوان ماست] و مرا اسیر خود ساختهاند و سبب آن شدهاند که مرا از حرکت به سوی "الله" و حرکت در مسیر استعداد خود بازداشته و میدارند." این نکته مهمی است. یعنی فهمی که آدم از درد خویش دارد. چون ما یک بحثی داریم میگوییم در پزشکی آن چیزی که خیلی مهمتر از درمان است، تشخیص درد است. اینکه یک جوان بیست و دو سالهای در دوران طاغوت، درد خودش را تشخیص داده که چیست؟ این خیلی مهم است. مطلب دیگر اینکه او برای درمان این درد، نزد کسی رفته که او طبیب این درد است. این درد را برایش برنامه دارد که چگونه درمان کند. چون گاهی اوقات درد خودمان را تشخیص میدهیم، میدانیم درد داریم؛ اما در راه درمان، گرفتار مشکلاتی میشویم. پیش هرکس و ناکسی میرویم. بدون تحقیق، بدون جستجو. به صرف اینکه یک عَلَمی در یک جا به نام سیر و سلوک و عبودیت و اینها برپا میشود، مجذوب میشویم. ده سال، بیست سال میرویم. بعد میبینیم هیچی! عمرمان هدر رفت! اشتباه آمدیم. آن إنّیّت و خودبینی و غروری که داشتیم، به شکلی دیگر تقویت شده، به جای اینکه از بین برود!
برنامه عملی برای تسلّط بر نفس
این جوان در ادامه اینطور مینویسد: "درخواستی که از شما دارم، برای من بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلّط شوم و این طلسم شوم را که همگان گرفتار آنند، بشکنم و سعادت بر من حکومت کند. [وقتی اینها را برای مرحوم علامه مینویسد، بعد از درخواستش، یک تذکری به مرحوم علامه میدهد. میگوید:] یادآور میشوم، نصیحت نمیخواهم؛ و الّا دیگران ادعای ناصحیّت فراوان دارند. [چون خیلی از چیزها هست که جنبه نصیحتی دارد، ولی این شخص میگوید من نصیحت نمیخواهم. خیلی ها در جامعه هستند که آدم را نصیحت میکنند. فرد می گوید من تسلط به هوای نفسم ندارم. نصیحت میکنند که مواظبت کن. مراقب نفست باش. همین! مواظب باش در جامعه گول نخورید. مواظب باش تو را نبرند. اینها نصیحت است. اما این ها کافی نیست. اینها درمان میخواهد]
دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم. همان گونه که شما در تحصیلات خود در نجف، پیش استاد، فلسفه داشتید. همان شخصی که تسلط به فلسفه اشراق داشت. (مسموع است) [پرانتز زده مسموع است، یعنی آن طور که به گوش من خورده] بازهم خاطر نشان میسازم که نویسنده، با خود فکر میکند که شفاها موفق به پاسخ این سوال نمیشود. [یعنی میدانم که اگر من حضوری خدمت علامه برسم، نمیتوانم پاسخ خودم را شفاهی بشونم.] وانگهی شرم دارم؛ [این هم یک نکته خیلی مهمی است. حالا من یک خاطرهای در این زمینه عرض میکنم.] وانگهی شرم دارم که بیهوده وقت گران مایه شما را بگیرم. لذا تقاضا دارم، پدرانه چنانچه صلاح میدانید و بر این موضوع میتوانید اصالتی قائل شوید، مرا کمک کنید. در صورت منفی بودن [یعنی اگر نمیخواهید به من جواب بدهید] به فکر ناقص من لبخند نزنید و مخفیانه نامه را پاره کنید و مرا نیز به حال خود واگذارید. متشکرم 23/10/1355"
672470_281 (1).mp4
| دانلود
فیلم
شباهتهای امام خمینی به امیرالمومنین علیهالسلام | |
۱- در امام دو خصوصیت متضاد جمع شده بود: یکی صلابت و ایستادگی و شدّت، و یکی لطافت و صفا و رقّت | |
صلابت و ایستادگی |
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
لطافت و رِقّت |
![]() ![]() |
۲- سه خصوصیت به ظاهر ناسازگار در امام؛ هم قدرتمند، هم مظلوم و هم در حوادث گوناگون پیروز نهائی است | |
اقتدار |
![]() ![]() ![]() ![]() |
مظلومیت |
![]() ![]() ![]() |
پیروزی نهایی |
![]() ![]() ![]()
|
۳- در مقابل امام سه جبههی قاسطین، ناکثین و مارقین وجود داشتند | |
قاسطین | «دشمنان بنیانی حکومت» که با اصل حکومت نظام اسلامی و حاکمیت انسانی مثل امام مخالف بودند: آمریکا، رژیم صهیونیستی و وابستگان آنها در داخل. |
ناکثین | «همراهان سست نهاد و سست بنیادی» که به خاطر زخارف، هوسها و آلودگیهای دنیایی بیعت را زیرپا گذاشتند و میدان مسابقه برای خیرات را تبدیل کردند به میدان جنگ برای قدرت و دستیابی به مال اندک دنیوی. |
مارقین | «کجفهمها و نادانها و جاهلهایی» که به خیال اسلام در مقابل امام ایستادند و موقعیت کشور، انقلاب و ملت ایران را نفهمیدند، جبههبندی دشمنان و شیوههای دشمنی ایشان را درک نکردند و به چیزهای کوچک سرگرم شدند. امثال گروههای داعش و منافقین و اشباه آنها که رؤسایشان خائن و طبقات پایینشان جاهل و فریبخورده بودند؛ از این دستهاند. |