مزدک میرزایی - محمد تقوی / وزارت ورزش ایران یا وزارت نرمش جاسوسان؟!
چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸
کد مطلب: 694641
وزن و جایگاه واقعی فریدون وردینژاد در حلقه مشاوران و اطرافیان روحانی بسیار بیشتر از نمود بیرونی آن است و این امر بیش از هر چیز، به سالها سابقه نظامی-اطلاعاتی این چهره سیاسی-رسانهای باز میگردد.
به گزارش جهان نیوز، روز دوشنبه(24 تیر 98)، رسانهها از انتصاب معاونت جدید سیاسی دفتر رییس جمهور خبر دادند. طبق حکم محمود واعظی(رییس دفتر رییس جمهور)، فریدون وردینژاد، جایگزین مجید تخت ورانچی به عنوان معاون سیاسی دفتر ریاست جمهوری شد. او تا پیش از این، مشاور رسانهای دفتر رییس جمهور بود.
معارفه وردینژاد توسط محمود واعظی
شاید به واسطه این که وردینژاد سالهاست که از لایه بیرونی عرصه سیاست ایران به دور مانده، نسلهای جدیدتر فعالان سیاسی و رسانهای چندان با او و سابقه او آشنا نباشند، لیکن برای نسل پیشتر این فعالان، وردینژاد عمدتا به واسطه مدیریت حدودا یک دههای خود(از 71 تا 80) بر خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران(ایرنا) و به عنوان موسس و اولین مدیرعامل روزنامه دولتی «ایران» شناخته شده باشد. او در سال 80 در دولت دوم خاتمی جامه دیپلماتیک بر تن کرد و با حکم خاتمی به عنوان سفیر جمهوری اسلامی در چین منصوب شد که تا سال 84 در این سمت باقی ماند. علاوه بر این، او عضو هیات علمی دانشکده مدیریت دانشگاه تهران نیز بود که در سال 89 بازنشسته شد.
اما وزن و جایگاه واقعی فریدون وردینژاد در حلقه مشاوران و اطرافیان حسن روحانی بسیار بیشتر از نمود بیرونی آن است و این امر بیش از هر چیز، به سالها سابقه نظامی-اطلاعاتی این چهره سیاسی-رسانهای باز می گردد.
وردینژاد که در بین همکاران سابق و برخی محققان و روزنامهنگاران قدیمیتر، با اسم مستعار «مهدینژاد» شناخته می شود، در ابتدای انقلاب، عضو یکی از سازمانهای هفتگانه شکلدهنده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود که شاکله مدیریتی دستگاههای نظامی-امنیتی جمهوری اسلامی را در فضای بعد از پیروزی انقلاب شکل دادند. از همانجا بود که به همراه عضو شاخص سازمان مجاهدین انقلاب، «سبزوار رضایی میرقائد» (سردار محسن رضایی) وارد سازمان تازه تاسیس «اطلاعات سپاه» شد و جزو گردانندگان اصلی این واحد اطلاعاتی نوپا قرار گرفت و طبیعتا وردینژاد در پیگیری بسیاری از پروندههای امنیتی سالهای ملتهب بعد از پیروزی انقلاب نقش داشت.
یکی از مهمترین پروندههایی که نام وردینژاد را(به عنوان یک عنصر اطلاعاتی رده بالا) هم در منابع خارجی و هم داخلی وارد کرد، ماجرای سفر رابرت مک فارلین، مشاور وقت امنیت ملی کاخ سفید، به ایران در خرداد سال 65 بود.
مرحوم هاشمی رفسنجانی، درباره افرادی که از ماجرای ورود هیات آمریکایی به سرپرستی مکفارلین(به همراه سرهنگ الیور نورث، عضو شورای امنیت کاخ سفید، جرج کِیو، عضو شورای امنیت ملی آمریکا و آمیرام نیر، مشاور اطلاعاتی نخست وزیر اسراییل که در پوشش بازرگان ایرلندی در این هیات بود) باخبر بودند و در مذاکره با این هیات در هتل استقلال تهران نقش داشتند، چنین گفته است:
" هیأت آمد و در فرودگاه نیروهای ایرانی فهمیدند که مکفارلین رئیس آنهاست. طول کشید تا به ما اطلاع دادند و ما هم جلسه تشکیل دادیم و به امام گفتیم که مکفارلین در هیأت هست، چهکار کنیم؟ ایشان گفتند: حالا که آمدند، نمیشود برگردانید. منتها برایش تشریفات آنگونه قائل نشوید و در مقرهایی که برای میهمانان عالیرتبه داریم، نبرید و به هتل ببرید و شما هم ملاقات نکنید، یعنی هیچکس از سران با آنها ملاقات نکند. ولی افراد وارد را برای مذاکره بفرستید. سه روز در هتل مذاکره کردند که آقای وردینژاد از اطلاعات سپاه و آقای دکتر هادی از مجلس مأمور شدند تا مذاکره کنند.
اشکالاتی در مذاکرات بود. چون آسان نیست که همه مسائل را در یک جلسه بتوان حل کرد. به جایی رسیدند و آنها رفتند."
اعضای هیات آمریکایی که در خرداد 65 به ایران سفر کردند
علی هاشمی، برادرزاده مرحوم هاشمی رفسنجانی، که کانال ارتباطی آمریکاییها با دولت وقت ایران بود. در سفری که او در شهریور 65 به بلژیک داشت، آمریکاییها به او پیامی می دهند تا به مرحوم هاشمی(رییس مجلس وقت) برساند. چون بخشی از وعده آمریکاییها در این پیام، تامین بخشی از نیازهای نظامی ایران در نبرد با عراق بود، هاشمی برادرزادهاش را به نزد محسن رضایی(فرمانده وقت سپاه) می فرستد. خود علی هاشمی درباره دیدار با رضایی می گوید:
" آمریکاییها درباره آن{تحرکات عراق در جبهه علیه ایران از جمله استفاده از سلاح شیمیایی} با من بحث میکردند. میگفتند که ما همچنین راهکارهایی برای فلان کار داریم یا مثلا میگفتند برخی به دنبال قطع صادرات نفت ایران هستند یا میخواهند به خارک حمله کنند. در چنین وضعیتی سوالی در ذهن من میآمد با این مضمون که آیا میتوان از این وضعیت نجات پیدا کرد؟ با این شرایط به دیدار آقای رضایی رفتم و موضوع را توضیح دادم. آقای رضایی تکذیب نکرد و گفت آنچه گفتی اتفاق افتاده است. ما هم اگر بتوانیم از نظر استراتژیک از آنان کمک بگیریم، این همه تلفات نخواهیم داشت و پیروزی بچهها در جنگ بیشتر میشود. ما از طریق واحدهای سپاه به جریان کمک میکردیم و حالا شما هم کاری به این موضوع نداشته باش. فقط سرنخهایت را به بچههایی که من معرفی میکنم وصل کن تا کار ادامه پیدا کند. از این مقطع به بعد من دیگر شخصا مداخلهای نداشتم و فقط سفری به خارج داشتم تا نیروهایی که سپاه معرفی کرده بود را به نیروهای آمریکایی وصل کنم."
رابرت مکفارلین
دیوید کریست، کارشناس ارشد تاریخ در پنتاگون، در کتاب ««جنگ گرگ و میش؛ تاریخ سری مناقشه ٣٠ ساله آمریکا با ایران»، نوشته که در ادامه مذاکرات، در ۲۸ شهریور ۱۳۶۵ علی هاشمی بهرمانی و دو نفر از مسئولان سپاه پاسداران برای مذاکرات محرمانه به واشنگتن می روند. وی یکی از دو مسئول سپاهی را "مهدینژاد" معرفی کرده -که نام مستعار "فریدون وردی نژاد" از مسوولان وقت اطلاعات سپاه است. به نوشته دیوید کریست، نمایندگان سپاه در زمان اقامت در واشنگتن، حتی برای بازدید از کاخ سفید -و البته نه ملاقات با رئیس جمهور آمریکا- وارد این ساختمان می شوند.
چهرههای مرتبط با پرونده مک فارلین
دیوید کریست مدعی است که بعد از افشای ماجرای مک فارلین، مهدی نژاد (وردی نژاد) به آمریکایی ها گفته ایران کماکان به ادامهٔ روابط پایبند است و حتی روز ۶ دیماه ۱۳۶۵ ملاقات مجددی میان طرفین در ژنو انجام شده است. هرچند مطابق روایت او، وزارت دفاع آمریکا با اطلاع از ادامه مذاکرات محرمانه ماموران وزارت خارجه با ایران در مقطع جدید، برای توقف این تماس ها فشار می آورد و پرونده مبادله محرمانه سلاح با گروگان ها در دوره ریاست جمهوری ریگان بسته می شود.
«جنگ گرگ و میش» اثر دیوید کریست
با وجود تجربه ناکام مذاکرات محرمانه در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان با دستور قطع این مذاکرات از سوی حضرت امام(ره)، ارتباطات دولت آمریکا با آنچه که در واشینگتن «عناصر میانهرو» در حاکمیت ایران خوانده می شدند و حول اکبر هاشمی رفسنجانی گرد آمده بودند، ادامه می یابد. هاشمی رفسنجانی که در آن مقطع(سال 69) تازه به ریاست جمهوری رسیده بود، به نوعی فریب وعدههای جرج هربرت واکر بوش(بوش پدر)، رییس جمهور بعد از ریگان را خورد و مایل بود خواسته آمریکاییها را برای آزادی 8 گروگان آمریکایی(از جمله فرانک رید و پل هیل) نزد حزبالله لبنان، برآورده کند که تفصیل این پرونده در مستندی به نام «لاتاری در بیروت»(جواد موگویی/97) به تصویر کشیده شده است. به واقع هاشمی، دقیقا در همان تلهای افتاد که سه دهه بعد، شاگرد و دستپروده سیاسی او، حسن روحانی، در آن افتاد و آن «اعتماد به آمریکا» و خوشبینی مفرط به «مذاکره» بود. بعد از آزادی دو تن از گروگانهای آمریکایی(با وجود ناراحتی و نارضایتیی نیروهای حزبالله لبنان)، هیچ خبری از امتیازات وعده داده شده از سوی بوش پدر نشد. هاشمی در خاطرات روز 10 اردیبهشت 69 خود نوشته است:
" شب به خانه آمدم. در حالی که مشغول نوشتن خاطرات بودم، به اخبار بخش فارسی صدای آمریکا [VOA] گوش میدادم، خبر داد که دومین گروگان آمریکایی در لبنان، امشب آزاد شد. اظهاراتی شده که نشان میدهد دولت آمریکا میخواهد تا پایان آزادی همه گروگانهایش، امتیازی ندهد. به نظر میرسد، اگر چنین باشد، لبنانیها آزادی گروگانها را متوقف میکنند و آمریکا پشیمان میشود."
با وجود آشکار شدن نشانههای بدعهدی شیطان بزرگ، باز به واسطه همان اعتماد و خوش بینی مفرط، با اصرار هاشمی بقیه 6 گروگان آمریکایی آزاد می شوند، اما دولت آمریکا نه تنها هیچ امتیازی به ایران نمی دهد، که رییس جمهور آمریکا، بوش پدر، ایران را حامی تروریسم خواند و در همان مقطع، در اقدامی به شدت موهن به فرمانده ناو وینسنس، که هواپیمای مسافربری ایران را سرنگون کرده بود، مدال شجاعت اهداء شد. عین همین برخورد، بعد از انعطافهایی که دولت خاتمی در مواجهه با آمریکا نشان داد، از سوی آمریکا صورت گرفت و بعد از همه تلاشهای دولت خاتمی برای مصالحه با آمریکا، جرج بوش پسر، ایران را عضوی از «محور شرارت» خواند.
خبرگزاری رویترز همزمان گزارشی به این مضمون منتشر کرد:
"عدم تمایل جورج بوش به انجام معامله پس از آزادی دو گروگان آمریکایی، موجب خشم رهبران میانهرو در ایران شده و امیدها را برای کمک به آزادی ۱۵ گروگان دیگر غربی در لبنان، به یأس تبدیل کرده است. «رابرت پل هیل» و «فرانک رید»، دو گروگان آمریکایی که طی دو هفته گذشته آزاد شدهاند، نجات خود را عمدتا مدیون کمک اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیسجمهور ایران میدانند که علیرغم خطرات سیاسی در کشورش، جهت پایان دادن به بحران طولانی گروگانها مصمم بوده است. ایران و متحدش حزبالله لبنان میگویند آزادی شش گروگان دیگر آمریکایی، منوط به آن است که واشنگتن، اسرائیل را جهت آزادی صدها عرب زندانی، تحت فشار بگذارد. جورج بوش اعلام کرده است با گروگانگیران وارد معامله نخواهد شد و تا آزادی شش گروگان دیگر آمریکایی، در جهت عادی ساختن روابط با تهران، گامی برنخواهد داشت. این موضعگیری جورج بوش، هاشمی رفسنجانی را که برای ساکت کردن رادیکالهای مخالف، بر روی دریافت امتیازاتی سریع از سوی آمریکا، شرطبندی کرده بود، خشمگین کرده است؛ رادیکالهایی که کنار نشستهاند، در انتظارند از هر گونه اشتباه هاشمی بهرهبرداری کنند."
جرج هربرت واکر بوش(بوش پدر)
نماینده هاشمی برای مذاکره با حزب الله لبنان، که گروگانها در اختیار داشت، کسی جز «فریدون وردینژاد» نبود که در همان سالها، با تشکیل نیروی قدس سپاه، به این نیروی تازه تاسیس پیوسته بود و مسوول اطلاعات نیرو در خارج از مرزها محسوب می شد. لازم به ذکر است که وردینژاد بعد از پایان جنگ، و برقراری نظام درجه در سپاه، جزو اولین فرماندهانی بود که درجه گرفت و سرتیپ تمام شد. به نظر می رسد که از همان اواسط جنگ ایران و رژیم بعث، زمانی که مذاکرات پنهان «عناصر میانهرو» درون نظام با آمریکاییها اغاز شد، فریدون وردینژاد در سلک یاران و همراهان هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی قرار گرفت، طرفه آن که در جریان مذاکرات با مکفارلین، هم وردینژاد و هم حسن روحانی جزو مذاکرهکنندگان بودند که به هاشمی گزارش می دادند. وردینژاد از همان مقطع، جزو حواریون مرحوم هاشمی رفسنجانی بوده است.
وردینژاد(پوشه به دست) در لباس سرتیپی سپاه در کنار سردار رحیم صفوی(قائم مقام وقت سپاه)
محسن رضایی در مستند «ایران و غرب» که در شبکه 2 بی بی سی تهیه شد(1387) درباره ماجرای آزادی گروگانهای آمریکایی در سال 69 گفت:
"آقای هاشمی به من گفت ... می شود [برای آزادی گروگان ها] کاری بکنیم یا نه... من یکی از فرماندهان سپاه را فرستادم لبنان... رفتند با بچه های حزب الله صحبت کردند. آنها به شدت مخالفت کردند... من اصرار کردم که تو تا اینها آزاد نشده اند بمان آنجا. "
محسن رضایی در این مستند می افزاید:
"وقتی بچه های حزب الله دیدند ایشان خیلی اصرار می کند، عدهای از آدمهای تندشان شبانه به ساختمان این برادر ما حمله کرده بودند. چند تا آر پی جی زده بودند توی اتاقش تا ایشان فرار کند بیاید ایران. ولی ایشان مانده بود و با مسئولان حزب الله بالاخره کار را تمام کرد."
یکی از ملاقاتهای وردینژاد با سیدحسن نصرالله
این فرمانده سپاه مورد اشاره در بیان دکتر رضایی، همان فریدون وردینژاد بود. البته روابط دوستانه دکتر رضایی با همرزم و همکار سابق خود ظاهرا هنوز هم برقرار است و در دستکم دو موسسه، هر دوی این چهرهها، عضو هیات مدیره هستند:
در کتاب «جنگ گرگ و میش؛ تاریخ سری مناقشه ٣٠ ساله آمریکا با ایران»، نوشته دیوید کریست، سرهنگ تفنگدار نیروی دریایی ایالات متحده و کارشناس ارشد تاریخ در پنتاگون، درباره ماجرای سفر مکفارلین و همراهان به این اشاره شد که دار و دسته سید مهدی هاشمی، برادر داماد مرحوم منتظری، با اطلاع از سفر آمریکاییهای قصد داشتند آنها را به گروگان بگیرند و به سوی فرودگاه حرکت کردند، در همین گیر و دار، کریست به نام وردی نژاد اشاره می کند:
" آمریکاییها در خلوت خودشان نگران بودند نکند ایرانیها بخواهند آنها را گروگان بگیرند، اما خطر واقعی از جانب مخالفان داخلی مذاکرات بود. خبر آمدن مکفارلین و دیگر آمریکاییها پیچیده بود.
همه استقبال نکردند و مهدی هاشمی جمعیتی راه انداخت که بروند آمریکاییها را بگیرند. حدود هشت صبح جمعیت متعصب هوادار او گرد آمدند و راه افتادند به سمت هتل. کنگرلو آمد به هتل و رو به {جرج} کیو داد کشید که «همه پا شوید. درجا باید راه بیفتید بروید!» ایرانیها سه تا ماشین قدیمی بینشان آوردند و گروه مکفارلین را از کوچه پس کوچهها بردند به قسمت نظامی فرودگاه. اگر هاشمی موفق میشد، احتمالاً ریگان هم گرفتار بحران گروگانگیریای مختص خودش میشد.
تا کِیو سوار هواپیما شد، مأمور اطلاعاتی ارشد سپاه پاسداران فریدون مهدینژاد [وردینژاد صحیح است.] آمد نزدیکش و تعارف کرد چند روز دیگر بماند. دو مأمور اطلاعاتی طی سه روز مذاکرات با همدیگر صمیمی شده بودند. به کیو گفت «در تماس بمانیم.» کیو به نشان موافقت سر تکان داد."
دیوید کریست
در بخش دیگری از همین کتاب، درباره نقش وردینژاد در مذاکره با آمریکاییها در دوره ریگان امده است:
" وقتی ماجرای گشایش مخفیانهٔ روابط با ایران کامل رو شد، ریگان به وزارت امور خارجه دستور داد مسئولیت هر گونه گفتوگوهای تازه با ایران را به عهده بگیرد. چارلز دانبار، از مأموران وزارت امور خارجه که هیچ اطلاعی از مذاکرات پیشین با ایرانیها نداشت، به جورج کیو پیوست تا روز ۲۲ آذرماه در فرانکفورت با فریدون وردینژاد دیدار کنند. دانبار به دستورات پایبند بود. نگرانیهای استراتژیک در مورد اتحاد جماهیر شوروی که به مبادلات تسلیحاتی انجامیده بود، هنوز پابرجا بود. اما قرار بود تا وقتی ایران کماکان دارد از گروگانگیری و تروریسم پشتیبانی میکند، دیگر حرفی از تبادلات تسلیحاتی یا عادیسازی روابط وسط نباشد. وردینژاد کوشید برای آمریکاییها خودشیرینی کند. گفت ایران کماکان به ادامهٔ روند گشایش روابط پایبند است. تأکید کرد که ایالات متحده باید سر حرفهایش در مورد تأمین سلاح بیشتر برای ایران و تلاش برای آزادی افراد زندانی در کویت بماند و در عوض ایران هم از نفوذش برای آزادی گروگانهای ایرانی استفاده خواهد کرد. دو طرف نهایتاً به بنبست رسیدند."
در جریان جنگ بوسنی(از 1992 تا 1995) که اولین معرکه نبردی بود که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بعد از جنگ تحمیلی در آن حضور یافت، طبیعی بود که وردینژاد به عنوان یکی از فرماندهان نیروی قدس سپاه، در جریان کمکهای مستشاری و تجهیزاتی جمهوری اسلامی ایران به مسلمانان بوسنی حضور داشت. وبسایت ضدانقلاب «گویا»، در گزارشی، مدعی شد که بعد از کنار رفتن سردار سعید قاسمی از فرماندهی یکی از واحدهای اعزامی سپاه قدس به بوسنی، وردینژاد به جای او به عنوان فرمانده آن واحد به بوسنی فرستاده شد.
بر اساس گزارش برخی رسانههای خارج از کشور، ظاهرا در جریان جنگ بوسنی بود که به واسطه برخورد و درگیری که میان وردینژاد به عنوان فرمانده بخشی از نیروهای اعزامی به بوسنی و یکی از نیروهای زیردست او به وجود می آید، حکم انفصال از خدمت برای او صادر می شود.
اینجاست که فریدون وردینژاد در یک تغییر فاز آشکار، از هیات نظامیگری بیرون می آید و به سراغ مراد و مرشد سیاسی خود، مرحوم هاشمی می رود و از جانب او به ریاست خبرگزاری جمهوری اسلامی می رسد. خیلی زود، او روزنامه دولتی «ایران» را به عنوان زیرمجموعه خبرگزاری ایرنا تاسیس می کند تا تریبون مطبوعاتی رسمی دولت باشد و خود او اولین مدیرعامل این مجموعه می شود. مواضع و رفتار سیاسی وردینژاد هم با این تغییر فاز، کاملا تغییر می کند و او از یک سردار سرتیپ سپاهی، خیلی زود تبدیل به یکی از تکنوکراتهای دولت سازندگی می شود که به دنبال گشودگی روابط با غرب در سیاست خارجی و نوعی لیبرالیسم اقتصادی-فرهنگی در داخل بود. او یکی از حامیان تبلیغاتی-رسانهای سید محمد خاتمی بود و روزنامه ایران در زمان مدیریت او در عصر اصلاحات، چند باری به دادگاه انقلاب رفت که منجر به محکومیت وردینژاد به عنوان مدیرعامل هم شد. او در همین دوران مدیریت مطبوعاتی، روزنامههای «الوفاق»، «ایران دیلی» و دانشکده خبر را هم تاسیس کرد.
وردینژاد در دوران ریاست بر ایرنا در دولت هاشمی
یکی از نکات جنجالی مدیریت او بر روزنامه ایران زمانی بود که در 1 شهریور 77، سید اسدالله لاجوردی، دادستان مقتدر انقلاب اسلامی در سالهای نخست انقلاب، در محل حجره خود در بازار توسط عوامل منسوب به سازمان منافقین ترور شد و به شهادت رسید. روزنامه دولتی ایران در پوشش این خبر، از استفاده از واژه ترور برای این جنایت و لفظ «شهید» برای بزرگمرد تاریخ انقلاب، خودداری کرد، مسالهای که حتی گلایه رهبر معظم انقلاب را هم به دنبال داشت و ایشان در خطبههای نمازجمعه 26 فروردین 79 فرمودند:
" من این درد درونی خودم را فراموش نمیکنم که در یکسالونیم پیش، وقتی که شهید عالیمقام و سید عزیز و بزرگوار، شهید لاجوردی به شهادت رسید - کسی که چهره بسیار درخشانی بود و بسیار کسان از مجاهدات او در دوران مبارزات و در دوران اختناق خبر ندارند که این مرد چه کرد و کجاها بود و چگونه زندگی کرد؛ چه زندانهایی کشید و چه زحمتهایی متحمل شد. بعد از انقلاب نیز بیتظاهرترین کارها را که سختترین هم بود، بر دوش گرفت و آخر هم شهید شد - یکی از روزنامهها نوشت ترور لاجوردی، ترور نیست! یعنی آنها عنوان ترور را هم عوض کردند."
وردینژاد در سال 80، بعد از حدود یک دهه از مدیریت ایرنا کنار رفت و اینبار در قامت یک دیپلمات، با حکم خاتمی در سال 80 کلیددار سفارت ایران در پکن شد، ماموریتی که تا پایان دولت اصلاحات ادامه داشت.
منبع:مشرق
حضرت امام خامنه ای(حفظه الله تعالی):
«این سیاست شیطانی و خبیثی که آمریکا در مورد فلسطین در نظر گرفته است، اسمش را هم گذاشته است «معاملهی قرن». البتّه بدانند که این معاملهی قرنی که آنها فکر کردهاند، به توفیق الهی هرگز تحقّق نخواهد یافت. به کوری چشم دولتمردان آمریکا که دارند خودشان را میکشند برای اینکه در قضیّهی فلسطین یک کاری انجام بدهند، قضیّهی فلسطین از یادها نخواهد رفت و شهر مقدّس بیتالمقدّس پایتخت فلسطین باقی خواهد ماند و قبلهی اوّل مسلمانها برای مسلمانها باقی خواهد ماند. این خواب آشفتهای که اینها دیدهاند که خیال میکنند بیتالمقدّس را بگیرند و میگویند هم روی شهر، هم زیر شهر، هم اعماق شهر -شرقش، غربش، همهجایش- باید دست یهود باشد، غلط بیخودی میکنند؛ این اتّفاق نخواهد افتاد و مسلّماً ملّت فلسطین در مقابل این میایستد و ملّتهای مسلمان همه پشت سر ملّت فلسطین خواهند ایستاد و به توفیق الهی نمیگذارند این اتّفاق بیفتد.»
ما هیچوقت در آن ساعات ظهر، پزشک جراح در بیمارستان نداشتیم. اما خواست خدا بود که آن روز دکتر «محجوبی» در بیمارستان بود. او بلافاصله خود را به اتاق عمل رساند و با ۲، ۳ ساعت تلاش توانست خونریزی شدید آقا را کنترل کند. آن روز در اتاق عمل واقعاً معجزه شد...
بیشتر بخوانید:
در بازخوانی آن حادثه تاریخی به سراغ دو نفر از اهالی دیروز و امروز بیمارستان بهارلو رفتهایم؛ «حسین یزدان یار»، شاهد عینی که در سرعت بخشیدن به روند درمانی امام جمعه وقت تهران نقش موثری داشت و «مختار محمدی»، پژوهشگر که با مطالعاتش، جزییات خوبی از ماوقع آن روز خاص در اختیارمان قرار میدهد.
شنبهها برای اهالی مساجد جنوب شهر تهران، روز خاصی بود. روزشماری میکردند در یکی از این شنبهها، قرعه فال به نام آنها و مسجدشان بیفتد و بتوانند از یکی از شخصیتهای محبوب انقلاب میزبانی کنند. این برنامه ثابت هفتگی آیتالله خامنهای، امام جمعه وقت تهران بود که شنبهها برای سخنرانی و پاسخ به شبهات به یکی از مساجد جنوب شهر بروند. شنبه آن هفته مصادف بود با ۶ تیر و این بار قرار بود مهمان مسجد «ابوذر» در محله «فلاح» باشند.
خودروی آیتالله خامنهای آن روز یک سرنشین ویژه دیگر هم داشت؛ خلبان «عباس بابایی» که آمدهبود بیواسطه با نماینده امام (ره) در شورای عالی دفاع گفتگو کند. آنها نیم ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفتوگویشان را در همان مسجد ادامه دادند.
منشأ اختلال، ضبط صوتی بود که کنار ایشان و در سمت چپشان قرار دادهشدهبود. کار خدا بود که بلندگو سوت کشید و باعث شد مجریان مراسم جای ضبط صوت را تغییر داده و در سمت راست ایشان قرار دهند. با رفع مشکل، امام جمعه تهران به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین (ع)، زن در همه جوامع بشری نهفقط در میان عربها مظلوم بود. نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد شود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا کند، نه ممکن بود در میدانهای مختلف…» آن روز هم طبق روال، بعد از پایان نماز جماعت ظهر، جلسه پرسش و پاسخ شروع شد. یک نفر از داماد آیتالله پرسیدهبود که ایشان در پاسخ گفتند: «خدای متعال نه به ما دختر داده و نه داماد.» بحث گل انداختهبود و آیتالله خامنهای مشغول پاسخدادن به سئوالات بودند که سوت بلندگو، آرامش جلسه و تمرکز سخنران را بههمزد.
این بار صدای مهیبی همهچیز را بههمریخت. یک انفجار، سخنران ویژه جلسه را هدف گرفتهبود. حالا پیکر خونین آیتالله خامنهای بر زمین مسجد افتادهبود و همه متحیر و وحشتزده دنبال منشأ حادثه میگشتند. همهچیز به همان ضبط صوت مربوط میشد که حالا مثل یک کتاب دوتکّه شدهبود! روی جداره داخلی ضبط صوت منفجرشده با ماژیک قرمز رنگ نوشته شدهبود: «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی.»
محافظهای بهتزده، پیکر نیمهجان امام جمعه مجروح تهران را در بلیزر سفید گذاشتند و با نهایت سرعت به طرف نزدیکترین بیمارستان رفتند؛ بیمارستان بهارلو.
«هنوز پایم را از در بیمارستان بیرون نگذاشتهبودم که یک بلیزر سفیدرنگ که با چراغهای روشن و سرعت زیاد داشت از جهت مخالف خیابان به سمت بیمارستان میآمد، توجهم را جلب کرد. درحالیکه از تخلف راننده ناراحت شدهبودم، زیر لب گفتم: انقلاب شد، اما بعضیها درست نشدند…»
حالا دیگر ۷۷ سال را پر کرده و هرازگاهی برای چکاپ، سروکارش به یک بیمارستان میافتد، اما خودش عمری مسئولیت رتق و فتق امور بیماران را بر عهده داشته و تا دلت بخواهد از آن روزها خاطره دارد. برای «حسین یزدان یار»، مسئول پذیرش شیفت عصر و شب بیمارستان بهارلو، اما آن چند ساعت بحرانی ششمین روز از ماه چهارم سال ۶۰، نقطه عطف ۳۰ سال خدمتش در این بیمارستان بوده. همان دقایقی که انگار انتخاب شدهبود برای مراقبت از امام جمعه غرقبهخون تهران و همراهی با محافظان بهت زدهاش.
از حسین آقا بپرسید، میگوید خواست خدا پشت تمام ماجراهای آن روز در بیمارستان بهارلو بوده، حتی برخورد کاملاً اتفاقی او با تیم انتقالدهنده آیتالله خامنهای به بیمارستان: «آن روز ساعت یک ظهر از بخش خارج شدم تا برای صرف ناهار به رستوران بیمارستان بروم، اما غذا را که دیدم، منصرف شدم؛ غذا آنقدر چرب بود که تصمیم گرفتم از بیرون از بیمارستان چیزی تهیه کنم و بخورم. اما هنوز از درِ بیمارستان خارج نشدهبودم که متوجه یک بلیزر شاسی بلند سفیدرنگ شدم که با سرعت زیاد و درحالیکه چراغهایش روشن بود، داشت از جهت مخالف خیابان به سمت بیمارستان میآمد. ماشین که جلوی بیمارستان توقف کرد، یک لحظه نگاهم به داخلش افتاد؛ یک فرد روحانی با عمامه مشکی روی صندلی عقب، غرق در خون بود. تازه فهمیدم علت رانندگی عجیب راننده این ماشین چه بوده. تا این صحنه را دیدم، بهکلی فراموشم شد قرار بود کجا بروم و چه کار کنم. ازآنجاکه احترام زیادی برای سادات قائلم، یک حسی به من گفت الان فقط باید اینجا باشم و به این سید کمک کنم.»
«آن ۱۷، ۱۸ سال سابقه کار در بیمارستان به کنار، ازآنجاکه از ۵ سالگی هم همراه پدرم که پزشکیار و دندانساز بیمارستان بهارلو بود، به این بیمارستان رفت و آمد داشتم، به تمام بخشهای بیمارستان و راههای میانبر آن اشراف داشتم و همین شناخت، در آن لحظات بحرانی امدادرسانی به آن بیمار ویژه حسابی به کار آمد.»
مسئول پذیرش شیفت عصر و شب بیمارستان بهارلو راست میگوید که انگار همه اتفاقات آن روز ۶ تیر از طرف خدا کارگردانی میشد. او مکثی میکند و در ادامه در تشریح وضعیت بیمار و همراهانش و اقدامات خود اینطور میگوید: «به افراد تازهوارد به بیمارستان نگاه کردم. حال همهشان بد بود؛ مجروح همینطور خون از دست میداد و ۲ همراهش هم مدام گریه میکردند و بر سرشان میزدند و پریشان بودند. وضعیت وخیم بیمار را که دیدم، به این نتیجه رسیدم که انجام روال عادی مراحل پذیرش، نتیجهای جز تلف کردن وقت و هدر دادن فرصت برای نجات بیمار ندارد. از آن طرف هم خوب میدانستم اوضاع اورژانس بیمارستان هم مثل حال این بیمار، حسابی وخیم است. اورژانس آن روزها هیچ امکاناتی نداشت حتی ملحفه! از دستگاه اکو قلب هم در اورژانس خبری نبود و در مواقع لزوم، پرستاران دستگاه اکو را از بخش به اورژانس میآوردند. اینطور بود که نگذاشتم مجروح را به اورژانس ببرند و وقت تلف شود. حتی منتظر نشدیم پرستاران برانکارد بیاورند. ۳ نفری او را بغل گرفتیم و با راهنمایی من به طرف آسانسور دویدیم. اتاق عمل در طبقه دوم بود. جلوی درِ اتاق عمل که فرصت شد نفس تازه کنیم، تازه فهمیدم فرد مجروح، آیتالله خامنهای، امام جمعه تهران است.»
شناسایی مجروح بدحال، تازه شروع نگرانیهای حسین یزدان یار بود. او بهتر از هرکسی میدانست آن روزها بیمارستان، مشتی نمونه خروار جامعه بود و زیر پوستش ماجراها جریان داشت: «از وقتی آیتالله خامنهای را شناختم، دیگر آرام و قرار نداشتم و مدام نگران امنیت ایشان بودم. عاقبت به این نتیجه رسیدم که باید موضوع را به نیروهای کمیته انقلاب اطلاع دهم. آخر، آن روزها منافقان در اوج پلیدی و خباثت بودند و طرفداران آنها از کوموله، دموکرات، حزب توده و… حتی در بیمارستان هم نفوذ کرده بودند و ما بعضیهایشان را هم میشناختیم. به همین دلیل نگران بودم، چون هر لحظه ممکن بود آنها آقا را بشناسند و بخواهند پنهانی و از راههایی که جلبتوجه هم نکند مثلاً تزریق یک آمپول خطرناک، به ایشان صدمه بزنند.
خلاصه در اولین فرصت با مقر کمیته محدوده بیمارستان در مسجد حضرت ابوالفضل (ع) در خیابان «رباط کریم» (آیتالله ایروانی فعلی) تماس گرفتم و موضوع را به آقای «اکبر جمعه»، مسئول کمیته اطلاع دادم. خوشبختانه نیروهای کمیته هم بهسرعت – شاید در عرض ۵ دقیقه - خودشان را به ما رساندند و امنیت بیمارستان را در دست گرفتند و خیال همه ما را راحت کردند. کمی که گذشت، عده زیادی از مردم که از ماجرا باخبر شدهبودند، خود را از گوشهوکنار به بیمارستان رساندند و ازدحام شدیدی اطراف بیمارستان ایجاد شد. حضور نیروهای کمیته در آن شرایط، کمک فراوانی به ایجاد امنیت در بیمارستان کرد.»
«ما هیچوقت در آن ساعات ظهر پزشک جراح در بیمارستان نداشتیم. جراحان مدت زیادی در بیمارستان حضور نداشتند و اغلب ساعت ۱۰، ۱۱ بیمارستان را ترک میکردند. اما آن روز خواست خدا بود که دکتر «محجوبی» موقع ظهر و در آن ساعت خاص در بیمارستان بود. او که ریاست بیمارستان را هم برعهده داشت، بهعنوان یک جراح زبردست و مؤمن شناختهمیشد. تا خبر به دکتر محجوبی رسید، بلافاصله خود را به اتاق عمل رساند و با مهارتی که داشت، بعد از ۲، ۳ ساعت تلاش توانست آن خونریزی شدید را کنترل کند. نیروهای اتاق عمل هم انصافاً افراد سالم و درست و کاربلدی بودند و واقعاً آن روز برای آقا سنگتمام گذاشتند.»
۳۸ سال از آن روز گذشته، اما هنوز هم یادآوری خاطرهاش، راوی داستان ما را هیجانزده میکند و هربار که به ماوقع آن چند ساعت نفسگیر فکر میکند، باز هم به همان نتیجه همیشگی میرسد: «از هر طرف به ماجرای آن روز نگاه میکنم، میبینم روی حضور دکتر محجوبی در بیمارستان در آن لحظات، اسمی جز معجزه نمیشود گذاشت. واقعاً اقدامات بهموقع آن پزشک لرستانی بود که جان آقا را نجات داد.»
نگاه حسین آقا که با تابلوی عکس کنار دستش گره میخورد، لبخندی پر از آرامش روی صورتش مینشیند و میگوید: «نجات آیتالله خامنهای از آن حادثه سنگین، فقط کار خدا بود. خدا میخواست ایشان را برای این مملکت حفظ کند تا در سالهای سختی که در پیش بود، با تدبیرشان این انقلاب را از حوادث به سلامت بگذرانند. امروز هم به وجود ایشان است که کارها سامان گرفته است.»
برای حسین یزدان یار از آن روز سرنوشتساز، یک خاطره ماندگار باقی مانده و یک یادگاری: «چند روز بعد، تقدیرنامهای به من دادند که در آن بابت تلاشهایی که در آن روز حساس برای خدمت و رسیدگی به آقا انجام دادهبودم، قدردانی شدهبود. آن تقدیرنامه را هنوز هم نگهداشتهام.»
«مختار محمدی»، مشاور اجرایی سابق بیمارستان بهارلو و پژوهشگر که تحقیقات خوبی درباره ماجراهای آن ۶ ساعت پرالتهاب حضور آیتالله خامنهای در این بیمارستان داشته و اسناد مرتبط با آن را مورد مطالعه و بررسی قرار دادهاست، نگاه متفاوتی به حادثه مهم آن روز در بیمارستان دارد. او با کنار هم قرار دادن اطلاعات ثبت شده در اسناد بیمارستان، واقعه آن روز را براساس جدول زمانی برایمان روایت میکند:
آیتالله خامنهای درحالیکه خونریزی شدید دارند، به اتاق عمل منتقل میشوند. در این دقایق که همزمان با تغییر شیفت صبح به عصر است، هیچکس ایشان را نمیشناسد. آنچه در بیمارستان دهانبهدهان میچرخد، این است که یک روحانی را آوردهاند که ظاهراً در حادثه بمبگذاری مجروح شده است.
*اظهارنظر متخصص بیهوشی دم در اتاق عمل، نفس همراهان را در سینه حبس میکند. او بعد از معاینه بیمار میگوید: «نبض بیمار، محسوس نیست و فشار خون هم ندارد!»
از معاینه مردمک چشمها هم نتیجه امیدوارکنندهای حاصل نمیشود؛ مردمک هر ۲ چشم، گشاد شده. با احتساب مجموع این شرایط، اعلام میشود بیمار از دست رفته است...
* وضعیت بیمار، وخیم است؛ سمت راست بدن شامل سینه، استخوان ترقوه و بازو کاملاً متلاشی شده و با زخمی عمیق، حالت لهشدگی و پارگی پیدا کرده است. اما در این میان، دو نفر انگار یک مأموریت نانوشته دارند؛ «خلیلی»، تکنیسین بیهوشی و «عظیم زادگان»، تکنیسین اتاق عمل بیتوجه به تمام علائم ناامیدکننده، بیفوت وقت کار ماساژ قلبی و احیا را شروع میکنند. در همین اثنا و در اثر انجام ماساژ قلبی، از رگهای پارهشده خون جهنده بیرون میزند. خبر خوب این است که سرعت عمل این ۲ تکنیسین، ورق را برگرداندهاست...
*دکتر محجوبی، رییس بیمارستان و جراح عمومی، کاملاً اتفاقی در آن دقایق در بیمارستان حضور دارد و با اطلاع از ماجرا به اتاق عمل میآید و فوری با پنس شروع میکند به گرفتن رگهای خونریزیکننده و موفق میشود بهطور موقت جلوی خونریزی را بگیرد. این حیاتیترین کاری است که برای بیمار انجام میشود.
*بیمار به اتاق عمل منتقل شده و درمانهای تکمیلی شروع میشود.
*دکتر «منافی»، وزیر بهداری وقت در بیمارستان بهارلو حضور پیدا میکند و در ادامه، دکتر «فاضل»، جراح عروق و پزشک امام خمینی (ره) هم به تیم جراحی ملحق میشود.
*با اتمام عمل جراحی، بیمار به اتاق ریکاوری منتقل میشوند.
* آیتالله خامنهای حجم زیادی خون از دست دادهاند و بهناچار باید بهطور مکرر به ایشان خون تزریق شود. اما همین موضوع هم به یکی از دغدغههای تیم درمانی تبدیل شده است. درمجموع ۳۶ واحد خون به ایشان تزریق میشود. تزریق این حجم خون بهصورت بالقوه میتواند به عوارض غیر قابل جبرانی مانند نارسایی کلیه بینجامد، اما یکی از اعضای کادر درمان بعدها میگوید: «معجزه بود؛ کلیههای ایشان مثل ساعت داشت کار میکرد.»
*بیمار تا حدودی علائم هوشیاری نشان میدهند. حالا نوبت اقدامات تکمیلی است. با توجه به اینکه بیمارستان بهارلو به لحاظ امنیت در شرایط نامطمئنی قرار دارد و از امکاناتی مانند بخش سیسییو و آیسییو هم محروم است، تصمیم گرفتهمیشود آیتالله خامنهای به بیمارستان دیگری منتقل شوند.
*هلیکوپتری برای انتقال آیتالله خامنهای در محوطه بیرونی بیمارستان به زمین مینشیند، اما ازدحام جمعیت نگران، اجازه نمیدهد ایشان را به طرف هلیکوپتر ببرند. در این لحظات، تدبیری اندیشیده میشود؛ قرار میشود یک نفر به جای ایشان روی برانکارد بخوابد، رویش پوشانده شده و به صورت نمادین به داخل هلیکوپتر منتقل شود. آقای «صنعتی»، یکی از اعضای انجمن اسلامی بیمارستان روی برانکارد میخوابد و… با بلند شدن هلیکوپتر، مردم با تصور انتقال آقا، از اطراف بیمارستان پراکنده میشوند.
*هلیکوپتر دوم از راه میرسد و در حیاط پشتی بیمارستان فرود میآید و بهاینترتیب، آیتالله خامنهای به بیمارستان قلب منتقل میشوند.
در تمام مراحل درمان آیتالله خامنهای، یک نفر مدام نگران بود و از اطرافیان جویای احوال ایشان بود. امام خمینی (ره) مرتب پیگیر بودند و پیغام میفرستادند که: «آقا سید علی چطورند؟» پیام امام (ره) خطاب به آیتالله خامنهای هم در ساعت ۲ بعد از ظهر روز ۷ تیر منتشر شد:
«جناب حجتالإسلام آقای حاج سید علی خامنهای دامت افاضاته
خداوند متعال را شکر که دشمنان اسلام را از گروهها و اشخاص احمق قرار داده است؛ و خداوند را شکر که از ابتدای انقلاب شکوهمند اسلامی هر نقشه که کشیدند و هر توطئه که چیدند و هر سخنرانی که کردند، ملت فداکار را منسجمتر و پیوندها را مستحکمتر نمود...
اینان با سوءقصد به شما، عواطف میلیونها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان جریحهدار نمودند. اینان آنقدر از بینش سیاسی بینصیباند که بیدرنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایات دست زدند؛ و به کسی سوءقصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنینانداز است...
من به شما خامنهای عزیز، تبریک میگویم که در جبهههای نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت نمودهاید و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم.»
رادیو را در اتاق بیمارستان گذاشتهبودند کنار گوش آیتالله خامنهای. آن پیام را که شنیدند، انگار روح تازهای در وجودشان دمیده شد. ۴ روز بعد که وضعیت جسمیشان تثبیت شد، در یک مصاحبه تلویزیونی در پاسخ پیام محبتآمیز امام (ره) خطاب به ایشان گفتند:
«بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت / سَر خُمِّ مِی سلامت شکند اگر سبویی»
«وقتی آقا در مسجد ابوذر ترور شدند، در مجلس بودم. وقتی خبردار شدم، بلافاصله خودم را به بیمارستان بهارلو در میدان راهآهن رساندم. آقا را بردهبودند اتاق عمل. از همراهان شنیدم اول به درمانگاه عباسی رفتهبودند، اما چون آنجا امکانات نداشت، بهسرعت به بیمارستان بهارلو آمدهبودند. پزشکان اعتقاد داشتند اگر آقا ۵ دقیقه دیرتر به بیمارستان میرسید، کار تمام بود. از آن طرف هم انفجار اگر سمت چپ ایشان را گرفتهبود، قطعاً به قلبشان آسیب جدی وارد میشد. اما خداوند میخواست این قلب تپنده نظام از کار نیفتد و ایشان را به عنوان ذخیره انقلاب نگه داشت…»
حجتالإسلام «علیاکبر ناطق نوری» در ادامه میگوید: «روزی که برای عیادت خدمت آقا شرفیاب شدم، ایشان فرمودند: «این حادثه، علیالقاعده باید مرا میبرد. اما نمیدانم خدا با من چه کار دارد که مرا نگهداشت؟»
به گزارش مشرق، یک فعال رسانهای درباره مشکلات اصلی جامعه در مقوله حجاب، نوشت:
به گزارش مشرق، آخوندی وزیر مسکن دولت روحانی بهمن ماه سال ۹۳ در اظهار نظری تأسف آور گفته بود: «مسکن مهر طرح خیلی مزخرفی است.» یک کاربر فضای مجازی در توئیتر با انتشار تصاویری از مسکن مهر رشت خطاب به آخوندی نوشت:
یکی از سؤالهای اصلی این است که چرا معامله قرن از بحرین شروع شد و چرا در گام نخست اقتصاد به عنوان محور قرار گرفت؟
به گزارش مشرق، «دونالد ترامپ»، رئیسجمهور آمریکا در دو سال گذشته مدام از طرح خود موسوم به «معامله قرن» برای آنچه «حل مسئله فلسطین و اسرائیل» مینامد، صحبت کرده است. در همین راستا سفارت آمریکا را از تلآویو به قدس منتقل، حمایت مالی از آنروا (آژانس کار و امداد سازمانملل در امور آوارگان فلسطینی) را متوقف و بلندیهای جولان سوریه را به رژیم صهیونیستی بخشیده است! کاخ سفید روز دوشنبه ۳۰ اردیبهشت ماه هم از اولین اقدام رسمی که در راستای اجرای طرح «معامله قرن» در منطقه انجام خواهد داد پرده برداشت. آمریکا و رژیم آلخلیفه در بیانیهای مشترک اعلام کردند «منامه» پایتخت بحرین طی روزهای چهارم و پنجم تیرماه میزبان نشستی با هدف «جذب سرمایهگذاری در مناطق فلسطین» خواهد بود. طراحان این طرح از «نشست منامه» به عنوان مرحله نخست معامله قرن یاد کردهاند. ظاهر و عنوان نشست یعنی «شکوفایی برای صلح» بسیار فریبنده است و برای کاستن از حساسیتهای شدید، قرار شده در این نشست صرفاً از کمکهای مالی به فلسطینیهایی صحبت شود که به شدت تحت محاصره و فشارهای اقتصادی قرار داده شدهاند!
بیشتر بخوانید:
کوشنر: نشست بحرین معامله قرن نیست بلکه فرصت قرن است
چند روز پیش، پس از دو سال کشمکش و وعده و وعید، سرانجام آمریکا
پرده از طرح ۵۰ میلیارد دلاری خود موسوم به «معامله قرن» برداشت تا به زعم
خود مهر پایانی بر دههها منازعه فلسطین و رژیماشغالگر بزند؛ اما از همان
نخستین ساعات انتشار این طرح با مخالفت سخت فلسطینیها روبهرو شد. این طرح
برای تطمیع مردم و مقامهای فلسطین شامل ۱۷۹ پروژه زیربنایی و تجاری
میشود و به موجب آن قرار است مبلغ ۲۸ میلیارد دلار در کرانه باختری و نوار
غزه و مبالغ ۱/۹ میلیارد، ۴/۷ میلیارد و ۳/۶ میلیارد دلار به ترتیب برای
فلسطینیان ساکن مصر، اردن و لبنان سرمایهگذاری شود. آمریکا در این پروژه
که اجرایی کردنش ظاهراً میلیاردها دلار هزینه به همراه دارد سهم بسیار
اندکی برای خود در نظر گرفته و قرار است بیشتر آن را کشورهای عربی حوزه
خلیجفارس بپردازند.
کاخ سفید در گزارش ۴۰ صفحهای خود با طرح این ادعا که با سرمایهگذاریهای دولتی و خصوصی در فلسطین حداقل یک میلیون شغل برای مردم ایجاد خواهد شد، اعلام کرده: «با اجرایی شدن این طرح میتوان چشمانداز روشنی برای فلسطینیها ترسیم کرد».آغاز پروژههایی در شبه جزیره سینای مصر با مشارکت و سرمایهگذاری فلسطینیهای ساکن غزه، تخصیص بودجه یک میلیارد دلاری برای توسعه بخش گردشگری نوار غزه و کرانه باختری، ایجاد صندوق جدید سرمایهگذاری با مشارکت بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول و ایجاد گذرگاهی برای رفت و آمد فلسطینیها میان کرانه باختری و غزه و تأسیس یک خط راهآهن میان آنها از دیگر بندهای فریبنده این طرح است. تمامی گروههای فلسطینی حتی محمود عباس با این طرح مخالفت کرده اند، چرا که این فقط یک روی سکه است، و این طرح روی دیگری هم دارد.
طبق این طرح قرار است دولت فلسطینی جدیدی به نام «فلسطین جدید» در
اراضی کرانه باختری و نوار غزه بدون شهرکهای یهودی (صهیونیستی) ایجاد شود،
اما چیزی به نام کشور فلسطین نیز وجود نخواهد داشت! طبق این طرح آوارگان
فلسطینی که بیش از ۶ میلیون نفر هستند برای همیشه حق بازگشت به کشور خود را
از دست خواهند داد، قدس به اسرائیل واگذار خواهد شد. فلسطین جدید حق داشتن
ارتش و سلاح را نخواهد داشت و تنها میتواند پلیس مسلح داشته باشد. همچنین
حماس تمام سلاحش را تحویل میدهد و این موضوع حتی شامل سلاح فردی و شخصی
رهبر حماس نیز میشود که باید به مصر تحویل داده شود!
اما یکی از سؤالهای اصلی این است که چرا معامله قرن از بحرین شروع
شد و چرا در گام نخست اقتصاد به عنوان محور قرار گرفت؟ در درجه اول باید
توجه کرد که بحرین یک ریز کشوری است که هیچ اراده و اختیاری در عرصه
بینالملل ندارد. امارات و عربستان به عنوان دو کشور اصلی در جهان عرب که
پشت پرده معامله قرن هستند از ترس واکنش افکار عمومی به دنبال این هستند که
کمترین هزینه را در این زمینه متقبل شوند. طبیعتاً برگزاری این نشست در
ریاض یا ابوظبی میتوانست هزینههای زیادی برای این دو کشور به همراه داشته
باشد. اما بحرین در معادلات تاثیرچندانی ندارد و اتفاقاً عربستان و امارات
حمایتهای خود از آل خلیفه را برای چنین روزهایی ادامه داده اند!
اما چرا معامله قرن از اقتصاد شروع شده است. در شرایط کنونی فلسطین
و به ویژه نوار غزه در شرایط بغرنجی به سر میبرد و در نوار غزه گرسنگی
جان بیش از یک میلیون نفر را تهدید میکند. علاوهبر این محاصره ۱۱ ساله
نیز باعث ایجاد فشارهای اقتصادی زیادی بر مردم شده است. در کرانه باختری
نیز مردم این منطقه به شدت وابسته به کمکهای جهانی هستند. در این شرایط
آمریکا سعی دارد با حربه اقتصادی وارد شده و به نوعی گروههای فلسطینی را
تطمیع کند. همواره در روابط بینالملل این گزاره مطرح است که برای حساسیت
زدایی در مورد پروندههای حساس بین کشورهای متخاصم باید نقطه همکاری را از
یک مسئله غیر حساس و غیرسیاسی مانند اقتصاد شروع کرد و به تدریج و با فراهم
شدن زمینهها، همکاری را به بخشهای حساس و سیاسی نیز تسری داد.
در این مورد نیز نقشه آمریکا و اسرائیل دقیقاً همین است. در واقع سعی دارند با جمع کردن کمکهای اقتصادی و سرمایهگذاری در فلسطین مردم را به این سمت ببرند که دستاوردهای معامله قرن را بیشتر از پیامدها و خساراتهایش ببینند. در واقع آمریکا سعی دارد با تمرکز بر مسائل اقتصادی و سرمایهگذاری در فلسطین، زمینه وارد شدن معامله قرن به فاز سیاسی و اجرایی را مهیا کند. هرچند تمام گروههای فلسطینی و بیشتر کشورهای اسلامی معامله قرن و نشست منامه را رد کردهاند اما این مسئله تبدیل به یک خطر برای جهان اسلام و فلسطین شده است چرا که به اعتقاد برخی کارشناسان «معاملهقرن» در شرایط کنونی تنها اسم رمز یک عملیات گستردهتر برای غرب آسیا به شمار میرود. اسرائیل و آمریکا تنها به دنبال اشغال کامل فلسطین نیستند بلکه فلسطین تنها یک نقطه شروع برای اجرای دیگر توطئه هایاشغالگرانه در جهان اسلام به شمار میرود.اکنون که نشست منامه در حال برگزاری است جهان اسلام در شرایط بغرنجی قرار گرفته است. در واقع آمریکا با درگیر کردن جهان اسلام در درگیریهای داخلی و تقویت گروههای تروریستی زمینه را برای فراهم کردن طرحهای ضد فلسطینی آماده کرده است.
البته همیشه برنامههای آمریکا و اسرائیل آن طور که طراحی شدهاند
به نتیجه نخواهند رسید. تاکنون اسرائیل در برابر مقاومت فلسطین شکستهای
سختی متحمل شده است و نشست منامه و طرح معامله قرن نیز تقریباً از هم اکنون
محکوم به شکست است و حتی بسیاری از مقامات غربی نیز به این امر اذعان
کردهاند. اما با این حال نباید ساده از کنار این مسئله عبور کرد. جهان
اسلام در حال حاضر در برابر بزرگترین خیانت ارتجاع عرب قرار گرفته و
عربستان و امارات به جاده صاف کنها و پادوهای جبهه غربی –عبری در منطقه
تبدیل شدهاند.
رئیس مجمع تشخیص گفت: تضعیف و ضربه زدن به بانکها در دوران جنگ اقتصادی به مصلحت نیست. بنده در جایگاه های مختلف از مدیریت بانکها برای خدمت رسانی به مردم حمایت کرده ام.
به گزارش مشرق به نقل از اداره کل روابط عمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام؛ آیت الله صادق آملی لاریجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، در دیدار با شورای هماهنگی بانکهای دولتی و در جمع شماری از مدیران شبکه بانکی کشور گفت: خدمات بانکی در کشور بسیار وسیع و ارزشمند است و از میزان خدمات بانکها به مردم و تسهیلاتی برای رونق چرخه تولید انجام میشود، همه آگاه هستند. چون به نحو طبیعی این خدمات انجام میشود، خیلی دیده نمیشود. اطلاع دارم که مشکلات زیادی وجود دارد و از این لحاظ بنده در جایگاههای مختلف از مدیریت بانکها برای خدمت رسانی به مردم حمایت کرده ام. بین اشکالات و خدمات تعادل کاملی وجود ندارد. برخی سو استفادهها در گوشه و کنار وجود داشت اما این موارد نباید چهره بانکها را مشوه کند.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با اشاره به برخی فشارهای داخلی علیه نظام بانکی کشور گفتند: بانکها وقتی تحت فشار قرار میگیرند در ارائه خدمات محدود میشوند. در بانکهای خصوصی الزام به پرداخت تسهیلات ارزان قیمت یک مشکل مضاعف دارد به علاوه قضائی نمودن پارهای از اشکالات در بانکها بدون تدبیر ممکن است به بحران تبدیل شود.
ایشان افزودند: در خصوص بانکها، باید با تدبیر اقدام کنیم و برخوردهای انتقادی و تخریبی با همه بانکها و شایعه سازی در مورد عملکرد بانکها صحیح نیست. برخیها تسهیلات ارزان قیمت میگیرند و با فریب کاری و نیرنگ و حتی توصیه گرفتن از برخی مقامات از پرداخت تسهیلات خودداری میکنند. بنابراین در فضایی که بانکها ملزم به انجام انحای خدمات و تسهیلات هستند، تخریب نظام بانکی به نفع هیچکس نیست.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با تاکید بر این نکته که البته مشکلاتی نیز در بانکهای ما وجود دارد گفت: از جملهی این مشکلات، ورود برخی بانکها به فعالیت اقتصادی است. این ورود منجر به رقابت ناصحیح و نامتعادل میشود. باید در راه اندازی تولید مشارکت کنند اما ورود خود بانکها به امور اقتصادی و بنگاه داری بعضاً خلاف قانون است و باید به طرف اصلاح گام برداشت.
آیت الله صادق آملی لاریجانی تاکید کرد: البته نظارتهای بانک مرکزی و اصلاحات درون بانکها را باید جدی گرفت و با اهتمام کامل پیگیری کرد. در موضوع مطالبات معوق هم باید به گونهای عمل کرد که میزان معوقات انباشت شده از حد متعارف جهانی فراتر نرود.
وی افزود: افرادی از مردم هستند که تسهیلات خرد از بانکها گرفته اند و میتوان آنها را موردی حل کرد. اما برخی از اشخاص که تسهیلات کلان گرفته اند و پول را بر نمیگردانند. حتی برخی از اینها اموالی برای پرداخت معوقات خود دارند اما در این شرایط حاضر نیستند تسهیلات ارزان قیمت را پس بدهند باید افراد سو استفاده گر از دیگر مشتریان بانکها، جدا شوند و برای برگرداندن مطالبات معوق از دستگاه قضائی و اطلاعاتی کشور یاری خواست.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت: در مورد تسهیلات دستوری به بانکها باید به هیأت مدیره ها و مدیران عامل اختیار داد که متضرر نشوند و بیشتر از حد مجاز تسهیلات ارزان قیمت ارائه نکنند تا بانکها آسیب نبینند و به نقطه بحران نرسند. حضور بانکها در شرایط سخت و همراهی با مردم در بلایای طبیعی، کاری لازم است اما میزان تسهیلات دستوری به بانکها باید با اعتبارات اعطایی بانک مرکزی متناسب باشد.
وی گفت: در بحث fatf در مجمع خیلی کار شده است و بحث های فنی فراوانی در موردfatf و لوایح مربوط به آن صورت گرفته است، این لوایح ماهیتهای متفاوتی دارد. پالرمو مخالفان و موافقانی دارند و باید در کنار کنوانسیونهای دیگر بررسی شود. پالرمو را باید در کنار fatf و cft ببینیم. کشورهای غربی در لوایح و توافقها، تفسیرهایی به نفع خود میکنند و با گردن کلفتی از اجرای تعهدات شانه خالی میکنند. در برخی از لوایح، جهات امنیتی مهمی نیز مطرح است و افرادی که شأن و جایگاه و تخصص مسائل امنیتی دارند، هشدارهایی میدهند. اطلاعات کل نظام بانکی و تراکنشها را در اختیار دیگران قراردادن به مصلحت کشور نیست. بخش زیادی از عدم همکاری بانکهای خارجی با شبکه بانکی ما، به موضوع fatf مربوط نیست و ناشی از ترس بانکهای خارجی از تحریمهای ظالمانه بانکی است. بنابراین باید به این نکته مهم در بحثfatf توجه داشت.
در ابتدای این دیدار مدیران عامل بانکها، جداگانه گزارشی از فعالیتهای صورت گرفته از سوی شبکه بانکی تحت مدیریت خود در داخل و خارج کشور در خصوص تسهیل امور اقتصادی مردم و واحدهای تولیدی و بازرگانی را ارائه کرده و به برخی اقدامات صورت گرفته برای مدیریت نرخ ارز و کمک به صنایع کشور در شرایط تحریمهای ظالمانه اشاره کرده و به طرح دیدگاهها و نظرات خود پرداختند.
ساعات اندکی تا شروع نشست منامه باقی مانده و این اولین اقدام عملی معامله قرن است. در حالی که آمریکا هدف نشست را تحقق شکوفایی اقتصادی میداند اما واقعیت به گونهای دیگر است.
به گزارش مشرق، منامه روزهای ۲۵ و ۲۶ ماه ژوئن جاری یعنی فردا و پس فردا میزبان نشست موسوم به سرمایه گذاری در مناطق فلسطینی است. این نشست از سوی بحرین و آمریکا برگزار میشود و شاخه اقتصادی معامله قرن محسوب میشود.
در این زمینه:
جزئیاتی از طرح ۲۰ میلیاردی معامله قرن
ساعات اندکی تا شروع نشست منامه باقی مانده و این اولین اقدام عملی معامله قرن است. در حالی که آمریکا هدف نشست را تحقق شکوفایی اقتصادی میداند اما واقعیت این نشست نابودی آرمان فلسطین و برباد رفتن آرزوی تشکیل کشور مستقل فلسطین است.
این در حالی است که مخالفتها با این نشست ادامه دارد. علاوه بر اعتراضات گسترده ای که فلسطینیها و بحرینیها در روزهای برگزاری این نشست به پا خواهند کرد؛ امروز هزاران مراکشی علیه معامله قرن و کنفرانس اقتصادی بحرین تظاهرات کردند. تظاهرات کنندگان با در دست گرفتن پرچمهای فلسطین، شعارهایی در حمایت از ملت فلسطین و محکومیت معامله قرن سردادند.
آنها همچنین تصمیم شماری از کشورهای عربی برای شرکت در کنفرانس اقتصادی بحرین را به شدت محکوم کرده و اقدام به آتش زدن پرچم رژیم صهیونیستی کردند. تظاهرات کنندگان مراکشی از دولت این کشور خواستند با معامله قرن که هدف از آن نابودی مسئله فلسطین است، مقابله کند.
از مهمترین غائبان در نشست مذکور، تشکیلات خودگردان و همه گروههای فلسطینی هستند که به طور متحد این نشست را تحریم کرده اند. عراق و لبنان در همبستگی با موضع فلسطینیها این نشست را تحریم کرده اند.
اما در مقابل رژیم صهیونیستی شرکت میکند اما مشخص نشده است که مسئولان این رژیم میروند یا بازرگانان آن.
ریاست این نشست را جرد کوشنر داماد دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا برعهده دارد. وی بانی این نشست به نمایندگی از آمریکاست و سیاستمداران و بازرگانان آمریکایی نیز وی را همراهی میکنند.
عربستان سعودی اعلام کرده است که محمد التویجری وزیر اقتصاد و برنامه ریزی خود را به نشست اعزام میکند.
سطح شرکت بحرین و مغرب تاکنون مشخص نیست.
امارات اعلام کرده است که عبید الطایر وزیر مشاور در امور مالی خود را به این نشست اعزام میکند.
مصر هم با وزیر دارایی خود در نشست حاضر است.
اردن در سطح دبیرکل وزارت دارایی مشارکت میکند. ناظران امور مشارکت اردن را در پایینترین سطح و صوری دانسته اند زیرا حداقل سفیر اردن در منامه یا نماینده وزارت خارجه اردن هم در این نشست شرکت نمیکند.
فهد الخیطان تحلیلگر امور سیاسی سطح مشارکت اردن را به مثابه نبود توصیف کرده است.
این درحالی است که مخالفت گسترده مردمی و احزاب با مشارکت در این نشست طی روزهای گذشته رخ داده است و امان پایتخت این کشور به ویژه شاهد تحصنها و اعتراضات گسترده بوده است.
سازمان ملل اعلام کرده است که جیمی مکگولدریک معاون هماهنگ کننده سازمان ملل در روند صلح خاورمیانه را به نشست اعزام میکند.
دوحه مشارکت خود را اعلام نکرده؛ اما با صدور بیانیه ای اعلام کرده است که از هیچ تلاشی برای مقابله با چالشها در منطقه دریغ نخواهد کرد.
کویت و سلطان نشین عمان هم مشارکت خود را قطعی نکرده اند.
عنوان این نشست مانند اهدافش همه دروغ و کذب است. برگزار کنندگان نشست منامه از کدام صلح سخن میگویند؟ کدام شکوفایی برای فلسطینیها؟ مگر اصلاً کشور مستقل فلسطین به پایتختی قدس شرقی به رسمیت شناخته شده است؟ مگر به کمترین مطالبه فلسطینیها توجهی شده است؟
از نشست منامه میتوان به عنوان تیرخلاص به آرمان فلسطین، تثبیت یهودی سازی مقدسات و حذف نام فلسطین از نقشه و تبدیل ملت فلسطین به عنوان برده اسرائیلیها نام برد. هدف این است که هویت ملی و قومی فلسطین نابود شود و بحرین تحت حاکمیت آل خلیفه در این زمینه نام خود را در تاریخ ماندگار خواهد کرد و لکه ننگی برای آل خلیفه که همواره در راستای اجرای طرحهای اسرائیلی-آمریکایی حرکت میکند و پیشگام عادی سازی روابط با تل آویو و نابود کننده موضوع اصلی جهان عرب یعنی فلسطین است، خواهد بود. اما همه به خوبی میدانند که که مردم بحرین با طرحهای سازشکار مخالفند و بارها این را نشان داده اند و حساب آنها از آل خلیفه جداست.
آنچه دردناک است برگزاری این نشست در کشوری عربی است و دردناکتر این است که پولی که برای نابودی آرمان فلسطین به بهانه صلح پوشالی اقتصادی هزینه خواهد شد از سوی اعراب خلیج فارس پرداخت خواهد شد.
جای بسی تأسف است که در حالی که اسرائیلیها در مقابل مقاومت فلسطین در غزه مستاصل شده اند و صهیونیستها از موشکهای مقاومت در شمال و جنوب اراضی اشغالی در وحشت به سر میبرند، چرا آل خلیفه ساز دلخواه تل آویو را میزند و آب به آسیاب اسرائیل میریزد. شاید آل خلیفه برای حفاظت از خود به رژیم صهیونیستی دلبسته است که خود برای تأمین امنیتش به دیوار کشی روی آورده است.
این طرح مرده به دنیا آمده است زیرا با مخالفت کوبنده فلسطینیها و بازرگانان و شخصیتهای اقتصادی روبرو شده است.
همه تلاشهای کوشنر قبلاً شکست خورده است و اینبار هم راه به جایی نخواهد برد. منامه و دیگر پایتختهای سازشکار باید بدانند که مشوقهای اقتصادی و طرحهای پوشالی آنها مشکل گشا نیست. سخن گفتن از توسعه اقتصادی در سایه اشغال مضحک است به ویژه که صهیونیستها به فلسطینیها به عنوان برده و کسانی که با بهای کم باید کار کنند و بازارهای این رژیم را رونق بخشند، مینگرند.
آمریکا در حالی که همه کمکها به فلسطینیها را قطع کرده است دم از کمک به طرحهای اقتصادی فلسطینی میزند.
واشنگتن و متحدانش که تاکنون از راههای دیگر نتوانستند فلسطین و آرمان آنرا نابود کنند این بار از راه صلح اقتصادی وارد شده اند. مگر احدی از فلسطینیها از آل خلیفه خواسته است که این کارگاه اقتصادی و نشست اقتصادی را برپا کند؟ آل خلیفه باید از ورود به طرحهایی که دخلی به آن ندارد، پرهیز کند.
معادله صلح اقتصادی یا پول در برابر زمین که واشنگتن با تمام توان و نفوذ سیاسی خود به دنبال اجرایی کردن آن است، آسان نخواهد بود و رنگ واقعیت نخواهد گرفت. این معادلهای سمی است. واشنگتن با این نشست، هدفش مجبور کردن فلسطینیها به چشم پوشی از رؤیا و حقشان در تشکیل کشور مستقل فلسطین به پایتختی قدس است. حق بازگشت آوارگان فلسطین با این نشست نابود میشود و ملت فلسطین به گروهی تبدیل میشوند که فقط به دنبال فراهم کردن نیازهای اساسی خود به دور از حق تعیین سرنوشت است. فلسطینیها از شر اشغالگران رهایی نمییابند.
احدی نمیتواند به نیابت از فلسطینی پای توافق و قراردادی را امضا کند و موضع فلسطینی هاست که سرنوشت ساز است. تازمانی که مخالفتهای گسترده فلسطینیها وجود دارد این نشست سرنوشتی جز شکست ندارد.
حضرت امام خامنه ای - حفظه الله تعالی - :
شما خیال کردهاید که اگر ما چادر را کنار گذاشتیم، فرضاً آن مقنعهی کذایی و آن لباسهای «و لیضربن بخمرهنّ علی جیوبهنّ» و همانهایی را که در قرآن هست، درست کردیم، دست از سر ما بر میدارند؟ نه، آنها به این چیزها قانع نیستند؛ آنها میخواهند همان فرهنگ منحوس خودشان عیناً اینجا عمل بشود؛ مثل زمان شاه که عمل میشد. در آن زمان، زن اصلاً پوشش و حجابی نداشت؛ حتّی در اینجاها وقتی نوبت به این کارها میرسد، بیبندوباری خیلی بیشتر هم میشود؛ کمااینکه در زمان شاه، بیبندوبارییی که در همین شهر تهران و بعضی دیگر از شهرهای کشور ما بود، از معمول شهرهای اروپا بیشتر بود! زن معمولی در اروپا، لباس و پوشش خودش را داشت؛ اما در اینجا آنطوری نبود.