فارس: خبر برای خیلی ها شوکه کننده بود؛ وزارت کشور دولت سعودی در بیانیه ای از اعدام ۴۷ نفر به اتهام اقدامات تروریستی خبر داد که اسم آیت الله نمر باقر النمر رهبر شیعیان عربستان نیز در بین آنها قرار داشت.
احساسات جهان اسلام به ویژه شیعیان در ایران شدیدا تحت تاثیر قرار گرفت و هنوز ساعاتی از اعلام این خبر نگذشته بود که تجمع های خودجوشی در مقابل سفارت خانه های رژیم سعودی در تعدادی از شهرهای جهان شکل گرفت.
تعدادی از معترضان نیز در ساعات پایانی شب گذشته خود را به مقابل سفارت عربستان رسانده و اقدام به برگزاری تجمع اعتراض آمیز کردند، تجمعی که با شعار علیه جنایت آل سعود آغاز و بعد از مدتی به پرتاب سنگ و مواد آتش زا و همچنین ورود به سفارت رژیم سعودی انجامید.
بعد از وارد شدن تعدادی از معترضان به سفارت رژیم سعودی که اقدامی خلاف قانون محسوب می شود، برخی منتقدان این اقدام ضمن همراهی با رسانه های غربی درباره محکوم کردن جهت دار ورود به سفارت عربستان، تلاش کردند اصل ماجرای به شهادت رساندن شیخ نمر را تحت تاثیر قرار دهند.
این افراد با کنار هم قرار دادن تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در سال ۵۸ توسط دانشجویان پیرو خط امام، حمله به سفارت انگلیس در سال ۹۰ و تعرض به سفارت رژیم سعودی (که قطعا مورد تائید و مصلحت نظام نیست) برای زیر سوال بردن اعتراضات انقلابی نسبت به اعدام آیت الله نمر استفاده کردند.
اما با مرور تاریخ به مورد قابل توجهی در حمله به سفارت خانه ها بر می خوریم؛ حمله به سفارت ایران در لندن در اردیبهشت ماه سال ۵۹؛ اقدامی که در نهایت منجر به شهادت دو تن از کارمندان سفارت جمهوری اسلامی شد.
تا به حال سه بار بعد از انقلاب به سفارتخانه کشورهای خارجی حمله شده اما در هیچ کدام (حتی درباره لانه جاسوسی آمریکا که تعداد زیادی از کارمندان در آن حضور داشتند) صدمه ای که اتباع این کشورها وارد نشد ولی حادثه گروگانگیری در سفارت ایران در لندن که برخی آنرا تلافی شکست آمریکا در طبس می دانستند، با کشتن شدن دو ایرانی به اتمام رسید.
شروع یک بحران؛ اقدامی تروریستی برای تلافی شکست طبس
روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۹، شش فرد مسلح که خود را از اهالی عرب استان خوزستان معرفی میکردند، با هجوم به داخل سفارت ایران در لندن، ۲۶ تن از کارکنان و مراجعان را گروگان گرفته و ساختمان را به اشغال خود درآوردند.
فروردین ماه ۱۳۵۹ بود که شش مرد عربتبار با تابعیت ایرانی، سوری و عراقی از بغداد رهسپار لندن شدند.
آنها قبل از عزیمت به لندن تحت نظارت یک افسر بعثی به نام سامی محمدعلی که بعدها در رابطه با اقدامات تروریستی سازمان جورج حبش و به اتهام قتل نماینده الفتح در لندن تحت تعقیب قرار گرفت، در زمین تمرین تیراندازی سازمان جورج حبش در حومه بغداد تمرین کرده بودند.
سامی محمدعلی در لندن به آنها پیوست و همان اسلحهها را که از طریق پست سیاسی سفارت عراق به لندن آورده شده بود در اختیار آنها گذاشت تا پس از بررسی نقشه سفارت ایران، حمله به سفارت را آغاز کنند.
گروه مطابق قرار قبلی رأس ساعت ۱۱ صبح روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۹ به ساختمان اصلی سفارت ایران در محله پرنسس گیت لندن حمله کرده، مامور محافظ سفارت را خلع سلاح نموده و ۲۶ نفر را به مدت شش روز به گروگان میگیرند. از این ۲۶ نفر ۱۷ نفر کارمندان سفارت، هشت نفر ایرانی و خارجی مراجعه کننده به سفارت و یک نفر مامور نگهبان سفارت بودند.
ردپای اسکاتلندیارد در گروگان گیری/ چرا پلیس لندن به درخواست سفارت ایران پاسخ نداد؟
از آنجا که اشغال سفارت ایران در لندن پنج روز پس از شکست حمله نظامی آمریکا در صحرای طبس رخ داد برخی خبرگزاریها آن را به عنوان اقدام تازه آمریکا و بریتانیا برای تحت فشار قرار دادن ایران و آزادی گروگانهای آمریکایی ارزیابی کردند.
اشغال سفارت ایران در حالی رخ داد که در پی تهدیدهای مکرر قبلی از ناحیه بعثیها و حمله ناموفق چند روز قبل به سفارت ایران در بیروت، دکتر غلامعلی افروز کاردار سفارت ایران در نامهای رسمی خطاب به شاخه ضد تروریست پلیس لندن تقاضای حفاظت بیشتر از سفارتخانه را اعلام کرده و روز قبل از حمله، پلیس لندن در نامهای رسمی در این مورد قول مساعد داده بود.
دو خبرنگار بریتانیایی شبکه بیبیسی تقاضای گروگانگیران را به بیرون مخابره کردند. آنان علاوه بر درخواست یک هواپیما برای خروج سالم از بریتانیا، خواستار آزادی ۹۱ زندانی سیاسی در خوزستان (که از آن با عنوان عربستان ایران یاد میکردند) و نیز عزل سیداحمد مدنی استاندار وقت خوزستان شدند اما وزیر خارجه ایران با درخواست گروگانگیرها مخالفت کرد. همزمان گروهی از دانشجویان ایرانی مقیم لندن در اعتراض به گروگانگیری روبروی ساختمان سفارت تظاهرات و اعتصاب کردند.
در جریان این تجمع میان دانشجویان، گروهی از نیروهای راستگرا و پلیس درگیریهای پراکندهای رخ داد. همزمان در داخل سفارت هم آرام آرام تنشها میان کارمندان سفارت و گروگانگیران بالا میگرفت.
با گذشت زمان و خودداری ایران از پذیرش تقاضای گروگانگیران و مقاومت درونی گروگانهایی نظیر لواسانی و افروز، گروگانگیران تقاضای خود را به مذاکره با سه سفیر عرب (از کشورهای عراق، اردن، لیبی یا سوریه) کاهش دادند و سپس به دیدار با یک دیپلمات عرب نیز راضی شدند تا پس از آن اسلحهها را زمین بگذارند.
اسناد تازه آزاد شده آرشیو ملی بریتانیا نشان میدهد که وزارت خارجه بریتانیا از سفرای کشورهای مختلف عربی در لندن خواسته بود تا با میانجیگری و گفتوگو با اشغالگران برای کمک به حل مسالمتآمیز و بدون خونریزی ماجرا وارد صحنه شوند، ولی به جز نماینده سازمان آزادیبخش فلسطین در لندن، هیچ یک از دیپلماتهای عرب حاضر به این کمک نشدند.
بر اساس اسناد آرشیو ملی بریتانیا، در فاصله اشغال سفارت و حمله نیروهای اس.آی.اس به داخل ساختمان، گروگانگیرها چند نفر از جمله یک کارمند شبکه خبری بیبیسی، یک توریست پاکستانی، یک خانم منشی سفارت، یک خبرنگار سوری و یک خانم مسئول روابط عمومی سفارت را آزاد کردند.
وقت کشی انگلیسی ها در خاتمه دادن به گروگان گیری
گروگانگیران چند بار با تعیین ضربالاجل تهدید کردند ساختمان سفارت را منفجر خواهند کرد اما با تداوم بیاعتنایی مسئولان بریتانیایی و تعویق سه باره این ضربالاجل، مهاجمان که از دیدار با دیپلماتهای عرب ناامید شده بودند وعده دادند که در صورت تداوم بیتوجهی به خواستههایشان، هر نیم ساعت یکی از گروگانها را خواهند کشت.
اولین انتخاب آنها سیدعباس لواسانی بود که خود از گروگانگیران خواست به جای دکتر عزتی استاد فلسفه و رایزن مسن فرهنگی ایران که از هراس تهدید گروگانگیران دچار حمله عصبی شده بود، قربانی شود.
بدین ترتیب گروگانگیران، عباس لواسانی دانشجوی ایرانی - که همکار بخش مطبوعاتی سفارت بود- را به ضرب ۳ گلوله به قتل رسانده و جسد او را به بیرون ساختمان انداختند. با کشته شدن لواسانی، مذاکرات ماموران دولت بریتانیا برای حل مسالمتآمیز ماجرا عملاً به بن بست رسید و تصمیم برای انجام عملیات نجات گروگانها قطعی شد.
در پی این واقعه مارگارت تاچر نخستوزیر وقت بریتانیا، مسئولیت عملیات نجات را از پلیس به نیروهای ویژه بریتانیا موسوم به «کماندوهای اس.ای. اس» منتقل و بلافاصله دستور حمله به سفارت و کشتن تمامی گروگانگیران را صادر کرد.
کماندوها با ایجاد انفجارهای متعدد و استفاده از مواد دودزا و گلولههای اشکآور از چند نقطه وارد ساختمان شدند و تمام اشغالگران حتی سه تن از آنها که آشکارا تسلیم شده بودند را به قتل رساندند. در همین موقع بود که دو تن از گروگانگیران در آخرین لحظات خود را به اتاق گروگانهای مرد رساندند و آنها را به رگبار بستند که در جریان این تیراندازی سه تن به نامهای افروز، عزتی و صمدزاده زخمی شدند.
محاکمه تنها گروگان گیر بازمانده/ اطلاعاتی که هیچگاه «منتشر» نشد
تنها بازمانده گروه گروگانگیران، شخصی به نام فوزی بداوینژاد بود که در میان گروگانها دراز کشیده و پنهان شد. پلیس، علی صمدزاده کارمند اداره مطبوعات سفارت را که به شدت زخمی شده بود، به جای بداوینژاد بازداشت و بدین ترتیب از کشته شدن همه تروریستها اطمینان حاصل کرد.
بعدها گفته شد کماندوهای اس.ای.اس تروریستهای زخمی را تیر خلاص زدهاند و این موضوع احتمال قتل علی صمدزاده توسط پلیس بریتانیا را مطرح کرد. جسد صمدزاده مدت سه شبانهروز پس از قتل در محل سفارت- به همراه جسد دو تروریست- باقی ماند و در آتشسوزی بعدی سفارت و ریزش سقف آسیب زیادی دید اما حتی پس از خروج جسد از سفارت نیز کالبد شکافی دقیقی برای تشخیص علت مرگ وی انجام نشد.
با پایان گروگانگیری، دو زخمی ایرانی در بیمارستان مورد عمل جراحی قرار گرفته و مداوا شدند؛ اولی دکتر افروز بود و دومی دکتر عزتی که استاد فلسفه اسلامی در بریتانیاست.
پس از پایان یافتن ماجرای خونین سفارت ایران در لندن، دادگاهی غیرعلنی به اتهامات فوزی بداوینژاد تنها بازمانده گروه تروریستی رسیدگی کرد. در این دادگاه بداوینژاد که در هنگام گروگانگیری تنها ۲۳ سال سن داشت، به حبس ابد محکوم شد ولی در نهایت او پس از چند بار تقاضای آزادی و رد این تقاضا نهایتا در نوامبر سال ۲۰۰۸ و پس از تحمل ۲۸ سال از زندان آزاد و زندگی جدیدی را با هویتی جدید در بریتانیا آغاز کرد.
بنابر این گزارش، گروگان گیری سال ۱۳۵۹ در سفارت ایران در انگلیس که چند ماه بعد از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ایران رخ داد، منجر به شهادت دو دیپلمات ایران شد در حالی که در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا دانشجویان پیرو خط امام با دیپلمات های بازداشتی رفتاری انسانی از خود نشان دادند و مسئولان جمهوری اسلامی نیز خود را متعهد به حفظ جان آنها می دانستند.
همین موضوع در ماجرای دو تعرض دیگر به سفارت انگلیس و عربستان نیز روی داد و ماموران نیروی انتظامی و مسئولان در برابر این اقدام، واکنش جدی نشان دادند.
نکته قابل توجه این است که موضوع حمله به سفارت ایران در لندن و اهمال واضح پلیس انگلیس و مهم تر از آن کشته شدن ۲ دیپلمات ایران در این حادثه هیچگاه در ادبیات کسانی که این روزها تلاش می کنند از اشتباه عده ای در تعرض به سفارت رژیم سعودی سواستفاده کنند، دیده نمی شود.
حال باید دید در روزهای آینده کسانی که تا پیش از این مدعی حفظ حقوق بشر داخل و خارج بودند، تلاش خود برای انحراف افکار عمومی از جنایت آل سعود در به شهادت رساندن آیت الله نمر را به بهانه تعرض به سفارت رژیم سعودی تا کجا ادامه خواهند داد.
انفعال ما و گستاخی روزافزون آلسعود
فارس: دولت سعودی در حالی روابط دیپلماتیک خود با ایران را به دلیل تعرض برخی افراد به سفارتخانهاش در تهران قطع کرد که حدود دو سال پیش یعنی اواخر آبان ماه ۱۳۹۲ در حمله تروریستی یک گروه مورد حمایت دولت سعودی به سفارت ایران در بیروت ۲۳ تن از جمله حجت الاسلام انصاری رایزن فرهنگی ایران به شهادت رسیدند.
بمبگذاری سال ۱۳۹۲(۲۰۱۳) در بیروت، انفجاری است، که توسط دو بمبگذاری انتحاری در مقابل سفارت ایران در بیروت انجام گرفت و براثر آن ۲۳ نفر از جمله رایزن فرهنگی ایران در بیروت کشته شدند.
گردان عبدالله عزام، از گروه جهادی سَلَفی وابسته به عربستان مسئولیت این انفجار را بر عهده گرفت. این گروه در پیامی ویدئویی بمبگذاریها را «اقدامی تلافیجویانه در مقابل دخالت ایران و حزبالله لبنان در جنگ داخلی سوریه» دانسته بود. ۴ روز پس از حمله، پلیس لبنان از شناسایی هردو عامل انتحاری حمله خبر داد. این افراد از سلفیان ساکن لبنان با تابعیتهای متفاوت و از نزدیکان شیخ احمد الاسیر بودند.
طراح حمله تروریستی به سفارت ایران در لبنان فردی سعودی تبار به نام "ماجد الماجد" بود که از سرکردگان گروه موسوم به عبدالله عزام به شمار می آمد. این گروه از ابزارهای سیاسی آل سعود در لبنان محسوب می شود.
در تاریخ ۳۰ دسامبر ۲۰۱۳ میلادی، مقامهای لبنانی از دستگیری ماجد الماجد، فرمانده سعودیتبار گردان عبدالله عزام خبر دادند.
ماجدالماجد بعد از شناسایی توسط ارتش لبنان در یک حادثه مشکوک مجروح و نهایتا کشته شد و جنازه اش به ریاض منتقل گردید. ماجد به عامل اجرایی پروژه های ضدایرانی"بندربن سلطان" رئیس وقت استخبارات عربستان شهرت داشت.
بسیاری از مسئولان امنیتی لبنان و حزب الله، استخبارات عربستان سعودی را طراح پشت پرده حمله تروریستی به سفارت ایران در بیروت می دانند.
به نظر میرسد رژیم آل سعود با پیش دستی کردن در قطع روابط دیپلماتیک با جمهوری اسلامی ایران و شانتاژ خبری به دنبال منحرف کردن افکار عمومی جهان اسلام از اعدام غیرقابل توجیه شیخ نمر باقر النمر رهبر شیعیان این کشور است.
عربستان سعودی با اعدام ۴۶ تن دیگر به بهانه تروریست بودن و مقابله با تروریسم به دنبال فرار از اتهامات مربوط به حمایت از داعش و دیگر گروههای تروریستی در خاورمیانه است. بسیاری از تحلیلگران و کارشناسان غربی ریاض را از حامیان اصلی گروه تروریستی داعش و همچنین گروههایی نظیر جبهه النصره و احرار الشام در سوریه میدانند.
توصیههای فتا درباره دانلود موبایلی برنامهها
راهاندازیاینترنتWIFIمتمرکزدر۲شهرایران
«شرح فتنهی تغلب»
السلام علیکِ یا فاطمه المعصومه
خوش آمدی بانو
آقای روحانی! کاش تعرض به دو نوجوان ایرانی در فرودگاه جده هم پیگیری شود
سیدحسین نقوی حسینی نماینده مردم ورامین و عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی در گفتوگو با فارس، با اشاره به پیام رئیسجمهور درباره شهادت شیخ نمر و حوادث رخ داده در تهران و مشهد گفت: به نظرم شأن رئیسجمهور نبود که در یک بیانیه رسمی برای شهادت یک عالم به حوادث تهران و مشهد اشاره کند. بهتر بود رئیسجمهور دستورات مربوط به این موضوعات را به صورت جداگانه و آنهم به صورت محرمانه به وزرا میداد.
وی دستور رئیسجمهور برای پیگیری عوامل تهران و مشهد را مثبت ارزیابی کرد و افزود: آقای روحانی با دلسوزی این اقدام را انجام داده که این موضوع گام مثبتی محسوب میشود اما شاید بهتر بود این موضوع همانطور که پیشتر هم گفتم، در پیام جداگانهای مطرح میشد.
عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی با اشاره به هتک حرمت دو جوان ایرانی در فرودگاه جده این سؤال را مطرح کرد که آقای روحانی و دولتش در این زمینه چه کردند.
نقویحسینی اضافه کرد: پس از هتک حرمت دو جوان ایرانی، شاهد کشته شدن صدها ایرانی در فاجعه منا بودیم که مسئولیت حفظ حرمت و جان این افراد با دولت عربستان بود. حال سؤال اینجاست که آقای روحانی که به درستی به فکر سفارت عربستان در ایران است، در این زمینه چه کرد؟ دولت ایشان برای امنیت ایرانیها در عربستان چه کردند؟
گروه بینالملل رجانیوز - نادر کیانی: محمد رزاقی از اعضای قدیمی سازمان منافقین است. او ۲۳ سال از عمر خود را در کمپهای این گروهک تروریستی سپری کرده است که به گفته خودش، ۲۳ سال از جوانی و عمر بیبازگشت خود را فدای سیاستهای عوامفریبانه و ضد مردمی مریم و مسعود رجوی کرده است. وی در حال حاضر در یکی از کشورهای اروپایی سکونت دارد. وضعیت گروهک تروریستی منافقین، سیاستهای مریم رجوی، حسین ابریشمچی، وضعیت حال حاضر اعضای منافقین در کمپ لیبرتی قبل و بعد از حملات موشکی مهمترین محورهای این گفتوگو بود.
در ادامه مشروح گفتوگوی رجانیوز را با عضو بریده گروهک منافقین از نظر میگذرانید:
در ابتدا از وضعیت خود در طول مدت زمانی که در این گروهک فعال بودید بگویید.
من ۲۰ سال در تشکیلات علنی این فرقه بودم. چهار سال هم در زندان آمریکائیها در عراق! در ضمن به خاطر مخالفت با سیاستهای رجوی همراه ۵۰۰ نفر در زندان اردوگاه اشرف بودم. ۱۸ سال در تشکیلات بودم، چهار سال هم در زندان ساخته رجوی و آمریکائیها برای جدا شدهها از فرقه رجوی بودم.
چه سالی جدا شدید؟
سال ۱۳۸۴ از این گروه جدا شدم. تا اوایل ۸۸ هم در زندان آمریکاییها بودم، به همراه ۷۰۰ نفری که از سازمان جدا شده بودیم.
گفته میشود رجوی تعمداً اعضایش را از لیبرتی خارج نمیکند تا به هدفش یعنی پروژه «کشتهسازی» برسد؟
بله، موافقم. به موضوع خوبی اشاره کردید؛ خواسته رجوی و مریم قجر همیشه ریخته شدن خون اعضایشان بوده است تا از آنها برای خود خوراک تبلیغاتی درست کنند. از خمپارهباران شدن هم بدشان نمیآمد تا چند نفرشان کشته شود. چرا که روشی است برای خلاص شدن از دست اعضائی که روی دستشان باد کرده است. همین الان میانگین سنی اعضای سازمان ۵۰ تا ۶۰ به بالا است.
حسین ابریشمچی را میشناختید؟
بله حسین ابریشمچی زندانبان و شکنجهگر معروفی در این سازمان بود. در زمان پیروزی انقلاب نفوذی سازمان بود و در زمان بنی صدر، در گنبد به عنوان فرماندار منصوب میشود و سعی میکند درگیریهایی را به وجود بیاورد که خط سازمان بوده است. در تهران هم جزو ربایندگان ۳ نفری بوده که به عنوان کمیتهچی آنها را شکنجه میکنند. اگر فیلمهای قبلی این فرد را دیده باشید، خودتان واقعیت را متوجه خواهید شد. این جنایت در تهران و در خانه امن سازمان توسط همین حسین ابریشمچی صورت گرفته بود.
تا حدودی در جریان جنایاتش هستم.
ما که ۲۳ سال در درون تشکیلات بودیم تازه یکدهم هم این مافیا را نشناخته بودیم. مریم قجر همیشه در نشستها میگفت: «شما مسعود را ۲۰ سال بعد خواهید شناخت.» راست هم میگفت، بعد از ۲۰ سال فهمیدیم چه جنایتکار وطنفروشی بوده است.
نظر شما در مورد این ادعای مریم رجوی که دانشجویان برای او اهمیت خاصی دارند و روی آنها حساب ویژهای باز کرده چیست؟
سایت سازمان برای ۱۶ آذر که روز دانشجو نامگذاری شده است، یک فراخوان اعتراض یک هفتهای را صادر کرده بود و در این فراخوان از انجمنها و دانشجویان موهوم که وجود خارجی ندارند، نقلقول کرده بود که گویا با فراخوان فرقه رجوی یک هفته در حمایت از این فرقه جنایتکار و ارتش دستساز رجوی -که آنهم وجود خارجی ندارد و فقط در خیالات ابلهانه و سران فرقه وجود دارد- به اعتراض خواهند پرداخت!
رجوی سعی میکند به مناسبتهای مختلف با صدور پیامهائی که هیچ ایرانی با شرافت به آن اهمیت نمیدهد برای خود کلاه نمدی بسازد. رجوی با سوء استفاده از روز دانشجو به دادن اطلاعیههای دروغین رو آورده و با شیادی میخواهد وانمود کند که سری در میان دانشجوها دارد. اما باید به رجوی گفت: بفرما این میدان! اگر توانستید از میان ۵ میلیون دانشجو، ۵۰ نفر را در یکجا جمع کنی تا از تو حمایت کنند، آنوقت میتوانی ادعا داشته باشی. مطمئن هستم ملت ایران و به طور خاص دانشجویان و فرهنگیان و جامعه روشنفکر ایران چه در داخل و یا خارج از ایران، مثل همیشه به یاوهگوئیهای رجوی داعشی اهمیتی نخواهند داد، حتی درون خانه و اتاقهای خود به عنوان حمایت از فرقه رجوی یک دقیقه هم به حالت اعتراض نخواهند ایستاد، چه برسد به اینکه بخواهند به پیروی از اطلاعیههای رجوی یک هفته اعتراض کنند.
به طور حتم ملت ایران و علیالخصوص قشر دانشجو و روشنفکر ایرانی هیچوقت وطنفروشی، خیانت، جنایت و خودفروشی رجوی را به سرویسهای اطلاعاتی مثل موساد و شیوخ مرتجع عرب فراموش نکرده و نخواهند کرد.
پس نتیجه اینکه رجوی هیچوقت به فکر دانشجو نبوده، بلکه به فکر استفاده تبلیغاتی و سیاسی از نام ۱۶ آذر و روز دانشجو است.
در خصوص وضعیت داخلی کمپ و جو غالب بر اعضای مجاهدین و ترس و هراس از حملات موشکی صحبت کنید.
پاسخ این سئوال را باید در دو بخش بدهم. بخش اول مربوط به قبل از حمله موشکی به کمپ لیبرتی بود که در آن حمله روند خروج اعضاء فرقه به سمت آلبانی شتاب گرفته و در حدود بیش از ۲۰۰ نفر به آلبانی منتقل شده بودند. البته در بین اعضائی که در کمپ لیبرتی ماندهاند، بین سران فرقه و اعضاء درگیریهای لفظی و نارضایتی اعضاء به خاطر اینکه اسمشان در لیست خروج نبوده زیاد شده بود.
طبعاً خیلی از اعضای نگونبخت، خواهان این هستند که از عراق ناامن و زندگی در کمپ خلاص شوند و خبرهای مؤثقی رسیده بود که این اعضا برای خروج از عراق روزشماری میکنند، حتی بعضیها آنقدر ناامید شدهاند که به صورت علنی و باحسرت، بحث خروج از عراق را مطرح میکنند و یا اینکه دنبال این هستند یک اتفاقی بیفتد تا کشته شوند و از این زندگی خلاص شوند.
اما سران فرقه، با برخوردهای شدید و برگزاری نشستهای مختلف به سرکوب افراد پرداختهاند و هرکس بصورت علنی خواهان قرار گرفتن در لیست خروج باشد، بعنوان بریده تحت برخورد قرار میگیرد.
اما طبق آخرین خبرهایی که از درون کمپ لیبرتی بعد از حمله موشکی مشکوک به کمپ لیبرتی و کشته شدن ۲۳ نفر از اعضای نگون بخت رسیده، ناامیدی در بین اعضای فرقه به صورت بارز رو شده است، به صورتی که بعد از حمله موشکی، دو عضو فرقه از فرصت پیشآمده استفاده کرده و اقدام به فرار میکنند.
دلیل ممانعت رجوی از خروج و ممانعت اعضا از حضور در عراق چیست؟
ممانعت رجوی از خروج اعضاء، چندین علت دارد که هر کدام از علتها به هم ربط دارد. دلیل اول اینکه رجوی بهتر از هرکس میداند، خروج اعضا از عراق، یعنی «پایان یک استراتژی غلط» و «قبول شکست»، یعنی ورود به عراق و درست کردن ارتش با کمک صدام بنام ارتش آزادیبخش اشتباه بود. با اینکه بعد از سرنگونی صدام ملعون، ارتش دستساز رجوی هم خلع سلاح شد، ولی رجوی در اوج شیادی باز مدعی است در عراق ارتش آزادیبخش دارد!
پس خروج اعضاء فرقه از عراق یعنی قبول شکست استراتژی جنگ مسلحانه؟
البته در عالم واقعی، رجوی شکست خورده است، اما برای اینکه به شکست اعتراف نکند، باز هم دم از ارتش نداشته میزند.
دلیل دوم اینکه رجوی با وطنفروشی، جاسوسی، جنایت و... قبلاً توسط صدام حمایت مالی و تسلیحاتی میشد. رجوی بعد از سقوط صدام -ارباب سابقش- به دنبال ارباب جدید بود و برای آمریکائیها و سرویسهای اطلاعاتی بدنام مثل «موساد» و «شیوخ مرتجع عرب» نوکری میکرد و برای اینکه وانمود کند میتواند به عنوان مزدور کامل در خدمت آنها باشد، نیاز دارد که افرادش را در درون تشکیلات با هزار بهانه و شیادی نگه دارد.
حتی مریم قجر در شوهائی که در اروپا برگزار میکرد، مدام خواهان بکارگیری اعضای فرقه، مثل مزدوران و تروریستهای سوریه در ایران بود. البته ناگفته نماند که میانگین سن اعضای فرقه رجوی از ۵۵ سال بیشتر است و سرویسهای اطلاعاتی یا کشورهایی که با مردم ایران دشمنی دارند، از اینها فقط به عنوان «لولوخرخره» استفاده میکنند، وگرنه اعضای فرقه، به خاطر پیری و مریضیهای گوناگون و بر اثر بیگاریهایی که در طول مدت اقامت در کمپهای اهدائی صدام به ایران داشتند، حتی قدرت جابجایی خود را ندارند، چه برسد به اینکه قدرت جنگیدن داشته باشند.
علت سوم هم اینکه رجوی میخواهد از زنده و مرده این افراد برای خود خوراک تبلیغاتی درست کند. تا وقتی زنده هستند، به عنوان نیرو و کادر تشکیلاتی مورد استفاده قرار میگیرند و اگر بر اثر بیماری هم بمیرند باز رجوی مدعی میشود که اعضایش در کمپ به خاطر نداشتن امکانات پزشکی میمیرند! همه میدانیم که عراق کشور امنی برای خود عراقیها هم نیست؛ در یکسوم خاک عراق جنگ با تروریستهای داعشی و پسماندههای حزب بعث جریان دارد و هر لحظه امکان اینکه کمپ لیبرتی هم در زیر آتش قرار بگیرد وجود دارد. رجوی از کشته شدن اعضا در این حوادث خوراک تبلیعاتی برای خود درست میکند، تا با سوءاستفاده از کشتهشدن اعضای نگون بخت مظلومنمائی کند.
در توضیح دلیل چهارم ممانعت رجوی از خروج اعضا از عراق هم باید بگویم از آنجایی که اعضای فرقه، نزدیک به ۳۰ سال است که با دنیای بیرون ارتباط ندارند و با قوانین فرقهگرایانه خاص در یک محیط بسته زندگی میکنند، رجوی ترس و وحشت عجیبی از ارتباط اعضا با دنیای بیرون دارد.
رجوی بهتر از همه میداند در صورتیکه اعضا با دنیای بیرون ارتباط برقرار کنند متوجه خواهند شد چقدر از افراد جامعه عقب ماندهترند. اعضای فرقه نه امکان زندگی عادی دارند، نه امکان ازدواج و نه امکان ارتباط از طریق تلفن و سایر وسایل ارتباطی و نه امکان ملاقات با خانواده و نه امکان تحصیل و آشنایی با علوم امروزه.
رجوی میترسد با جدا شدن اعضا و افشای جنایات رجوی در حق مردم ایران و حتی مردم عراق، ماهیت جنایتکارانه و مناسبات فرقهگرایانهاش فاش شود؛ در نتیجه رجوی و دیگر سران فرقه، هر چقدر که میتوانند از خروج اعضا به هر شکل ممکن ممانعت میکنند.
در بمباران کمپ لیبرتی چرا میگویید «نگوئید کشته شدند؛ بگوئید رجوی به کشتن داد؟»
فرقه رجوی جنایتکار با دو هدف مشخص دست به این سناریوی خونین زده است. هدف اول به خاطر «جلوگیری از حضورخانوادهها در پشت دیوارهای لیبرتی که خواهان ملاقات با عزیزان خود بودند». رجوی با اجرائی کردن این سناریوی خونین میخواهد جلوی حضور خانوادهها در پشت دیوارهای لیبرتی را بگیرد و با این ادعاهای سخیفانه خود که اینها پدران و مادران پیر وزارت اطلاعاتی و نیروهای سپاه قدس هستند، اعتراضات را بخواباند.
هدف دوم، بر اساس خبرهای رسیده از درون فرقه رجوی بعد از خروج نزدیک به ۱۵۰ عضو این فرقه در دو ماه گذشته از عراق به سوی آلبانی، درون تشکیلات اکثر اعضای باقیمانده در لیبرتی سر اینکه چرا آنها در لیست خروج از عراق نبودهاند، با سران فرقه مشکل داشتند.
بنابراین شخص رجوی جنایتکار و مریم قجر برای خاموش کردن اعتراضات اعضا به یک سناریوی خونین نیاز فوری داشتند، تا آنهایی که در عراق در اسارت سران فرقه رجوی بودند، توان اعتراض نداشته باشند که در نهایت همین سناریو عملی شد.
مریم قجر و شورای رجوی، طی اطلاعیههائی مدعی شده بودند، موشکهای شلیکشده به کمپ لیبرتی، موشکهای ۱۲۲میلیمتری کاتیوشا و همچنین موشکهایی که از روی مدل موشکهای ان.بی۲۴ روسی ساخته شده است و رژیم بر آن نام فلق گذاشته است، در شمار موشکهای شلیک شده به کمپ لیبرتی هستند. چه کسی میتواند در هوا آنهم در شب نوع موشک و کشور سازنده موشک را مشخص کند؟ چرا این موشکها فقط به محل استقرار اعضای نگونبخت اصابت میکند و هیچوقت در آن محدوده کوچک به مقر سران فرقه که کنترل اعضای اسیر را در درست دارند اصابت نمیکند؟! آیا بر روی موشکهای شلیکشده نوشته شده "مخصوص اعضای فرقه رجوی!؟" و یا در حافظه موشکها نام نامبارک عباس داوری معروف به جاسوسالدوله، احمد واقف، زهره اخیانی و دیگر سران فرقه ثبت شده تا به محل استقرار آنها اصابت نکند؟
بنا بر خبرهائی که در سایتهای مختلف خبری هم پخش شده، ۲۳ عضو در اثر این حمله موشکی کشته شدهاند که درمیان لیست کشتهشدهها یک زندانبان و شکنجهگر سابق فرقه رجوی بنام حسین ابریشمچی معروف به حسین ابر دیده میشود.
به نظر، تاریخ مصرف این شکنجهگر برای رجوی تمام شده بود و میبایست برای سناریوی خونین رجوی جنایتکار، قربانی میشدند تا ادعاهای مریم قجر که گویا عوامل حکومت ایران به لیبرتی موشک شلیک کردهاند رنگ و بوی واقعی به خود بگیرد.
اما با مشاهده واقعیتها میتوان گفت سناریو شلیک موشک به لیبرتی در عراق توسط مریم قجر و ابریشمچی طرحریزی میشود و توسط افراد و دار و دسته جنایتکاران فراری مثل طارق الهاشمی و پسماندههای حزب بعث اجرا میشود تا رجوی بتواند با کشتن اعضا چند صباحی با آویزان کردن قاب عکس این کشتهها بر روی دیوارهای ویلای «اور سوراواز» برای دستگاه تبلیغاتی کودنش خوراک تبلیغاتی درست کند و در داخل تشکیلات هم هر عضوی اعتراض کرد به بهانه کشته شدن اعضا سرکوب شود.
در باره حسین ابریشمچی صحبت کنید. چه وقت به سازمان آمد و چه جنایاتی مرتکب شد؟
حسین ابریشمچی در سال ۱۳۶۰ یکی از مسئولین بخش اطلاعات سازمان شد. بعد از فاز نظامی که درگیریهای نظامی با جمهوری اسلامی روز به روز شدت مییافت و خانههای تیمی سازمان پی در پی لو میرفت و بسیاری از اعضا و هواداران دستگیر و اعدام شده بودند، خانه موسی خیابانی در زعفرانیه در بهمن ۶۰ لو رفت که ضربه بزرگی به سازمان خورد و راه را برای قدرت انحصاری رجوی باز کرد.
حسین ابریشمچی یکی ازطراحان و فرماندهان طرح «مهندسی» در تهران بود. براساس این طرح در اوایل ۶۱، طی عملیات مسلحانه مختلفی سه پاسدار کمیتههای ضد ترور و یک کفاش و یک معلم (با قیافه پاسداری) را ربودند و در یکی از خانههای تیمی که از قبل به عنوان زندان و شکنجهگاه تبدیل کرده بودند، انتقال دادند. مرداد ۶۱ این پایگاه در خیابان بهار تهران قرار داشت. تعدادی از افراد سازمان افراد ربوده شده را به شدت مورد شکنجه خود قرار داده بودند تا اطلاعات مربوط به لو رفتن خانههای تیمی سازمان را بدست آورند.
بر اساس اعتراف اعضای دستیگر شده سازمان، این افراد برای اعترافگیری از روشهایی همچون شلاق زدن با کابل، سوزاندن با آب جوش، کشیدن دندانها با انبردست، سوزاندن بدن با اتو، بریدن گوشها و بینی، سوزاندن آلت تناسلی مردان با سیخ داغ، کندن پوست سر و صورت، بیرون آوردن چشمها و شیوههای دیگر استفاده شده بود. بعضی از قربانیان را در باغ فیض زنده به گور کرده بودند. درون سازمان مجاهدین با مسئله شکنجه پاسداران برخورد و نقد جدی نشد.
شکنجه مخالفان رجوی هم در سالهای بعد به صورت سازمانیافته و رسمی شد و مسئولین از گفتن نام علنی آن هم ابایی نداشتند. حسین ابریشمچی یکی از فرماندهان عملیاتی در عملیات فروغ جاویدان بود. بعد از شکست نظامی سازمان در جریان فروغ جاویدان و ریزش نیروها و آتشبس ایران و عراق، مسعود رجوی که نمیتوانست سئوالات منتقدان را به راحتی در نشستها پاسخ بدهد، منتقدان سیاستهای خود را زندانی میکرد.
حسین ابریشمچی که به عنوان عضو شورای ملی مقاومت منصوب شده از سوی مسعود رجوی بود به عنوان فرمانده «کاظم» مسئول لشگر صد نفرهای شد که قرار بود جماران را تصرف کنند.
در پروسه زندانهای سال ۱۳۷۳ در قرارگاه اشرف، حسین ابریشمچی یکی از بازجویان و شکنجهگران آن پروسه بود. دست وی در خون اعضایی که مخالف و یا منتقد سیاستهای رجوی و وابستگی سازمان به صدام بودند، آغشته بود. ابریشمچی در جریان سرکوب مردم کرد و شیعه عراق در جربان قیام علیه صدام هم مشارکت داشت.
در پایان اگر نکته خاصی باقی مانده است بفرمایید.
من هم از اینکه به من اجازه دادید حرفهایم را به مردم بزنم ممنونم. امیدوارم مردم بیشتر با پشت پرده واقعیتهای این فرقه آشنا شده باشند.