حضرت امام خامنه ای: نگذارید احساس غیرت انقلابی و تکلیف در مقابل انقلاب، در دلهای شما ضعیف بشود و فرو بنشیند. مثل کسی که از خانواده و حرم و ناموس خوددفاع میکند،ازانقلاب وارزشها و دستاوردهای آن،همین طور دفاع کنید بایگانی تیر ۱۳۹۶ :: فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

دیدگاه و باور ما: فضای مجازی در خدمت صدورانقلاب، اقتصاد مقاومتی، صادرات غیر نفتی، نهضت تولید علم، جنبش نرم افزاری، ایجاد اشتغال پایدار، مبارزه با امپریالیسم واستکبار ستیزی یا مهدی ادرکنی
فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی): ۱۳۹۴/۰۶/۱۸
«ان‌شاءالله تا ۲۵ سال دیگر، به توفیق الهی و به فضل الهی چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت.»

بایگانی
پیوندها

۳۱۲ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

جواد قدیری را بهتر بشناسید؛

رابطه عامل احتمالی ترور رهبر انقلاب با بیت منتظری چه بود؟ +تصاویر

جواد قدیری

برادر جواد، مرحوم آیت الله حسن قدیری عضو شورای استفتائات امام و خود او روحانی زاده و تحصیل کرده حوزه بود. سواد تئوریک و هوش اطلاعاتی او را یک گزینه ایده‌ال رجوی برای نفوذ در مراکز حساس می کرد.

سرویس تاریخ مشرق- ساعتی بعد از نماز ظهر ۶ تیرماه ۱۳۶۰، انفجار یک بمب حرفه ای در یک ضبط صوت، یکی از صدیق ترین و مستحکم ترین یاوران امام، حجت الاسلام سید علی خامنه ای، نماینده مجلس و خطیب موقت نمازجمعه تهران را تا مرز شهادت پیش برد.

آقای خامنه ای که یکی از خطیب ترین و رساترین صداها در دفاع از حریم امام و انقلاب بود، یک روز در هفته، بعد از نماز ظهر و عصر، در مسجد ابوذر واقع در حوالی میدان راه آهن تهران، جلسات پرسش و پاسخ با نمازگزاران حزب اللهی این مسجد برگزار می کردند.

  00:00           
00:00
 
00:00
         
 

ترور آیت الله خامنه ای تنها یک هفته پس از نطق تاریخی ایشان در جلسه بررسی عدم کفایت سیاسی رییس جمهور وقت، ابوالحسن بنی صدر، در مجلس شورای اسلامی انجام گرفت. نطق طوفانی این چهره انقلابی و مورد وثوق حضرت امام، یکی از به یاد ماندنی ترین سخنرانی ها در تاریخ مجلس شورای اسلامی بود و ایشان با زبانی فصیح و منطقی کوبنده و البته کلامی پرشور کفایت سیاسی ابوالحسن بنی صدر را زیر سوال برد. پس طبیعی بود که رییس جمهور معزولی که در این اواخر، روابطش با سازمان مجاهیدن خلق(منافقین) به سطح استراتژیک رسیده بود، با واسطه و بی واسطه به دنبال انتقام گیری باشد.

گرچه بنا بر برخی شواهدی که از صحنه وقوع انفجار به دست آمد (از جمله نوشته ای با ماژیک در وسط ضبط صوت بمب گذاری شده با این مضمون: «هدیه گروه فرقان»)، ظاهرا مسوولیت این ترور ناجوانمردانه با گروه ناشناخته و گمنامی به نام «رهروان فرقان» بود، اما گزارش ها و تحلیل های بعدی نشان می داد که تشکیلاتی منسجم تر، حرفه ای تر وبا امکانات گسترده تر پشت این جنایت قرار داشت. مهم ترین دلیل برای این فرضیه این بود که گروه فرقان، یک گروه نهایت ۲۰ نفره بود که در همان سال ۵۸، بعد از ارتکاب جنایت های ترور شهیدان مطهری، قرنی و مفتح با کار اطلاعاتی و عملیاتی نیروهای جوان انقلابی ضربه خورد و متلاشی شد. ۷ نفر عضو اصلی این تشکیلات که مدافع تز «اسلام بدون روحانیت» بودند، در سحرگاه ۱۳ اسفند ۵۸ بعد از چندین جلسه محاکمه تیرباران شدند و به سزای جنایات خود رسیدند. به عبارت دیگر، در سال ۶۰ عملا چیزی از شبکه فرقان وجود نداشت.

مضاف بر این، بعدها برخی تحلیل های امنیتی نشان داد که فرقان، با گروهی اندک و به رهبری یک طلبه تندروی ۲۶ ساله، نمی توانست به تنهایی دست به ترور شماری از چهره های کلیدی انقلاب همچون آیات مطهری و مفتح، سپهبد قرنی و حاج مهدی عراقی بزند و حتما از پشتیبانی اطلاعاتی و لجیستیک یک تشکیلات گسترده تر و قوی تر برخوردار بود. این تشکیلات پشت پرده، چیزی نمی توانست باشد، جز سازمان مجاهدین خلق(منافقین) که در سال ۵۸ هنوز بخشی از بدنه انقلاب محسوب می شد و تقابل آن با نظام آشکار نشده بود.

انتقال پیکر مجروح حضرت آیت الله خامنه ای بعد از انفجار

نکته دیگر، ظرافت و پیچیدگی بمب به کار رفته در ترور آیت الله خامنه ای بود. این بمب که درداخل یک ضبط صوت تعبیه شده بود، دقیقا برای ترور یک نفر طراحی شده بود، و توسط عامل ترور درست در برابر قلب آقای خامنه ای قرار گرفت. ظاهرا در جریان سخنرانی این ضبط به صورتی غیرعمدی کمی جا به جا می شود و همین یکی از عوامل زنده ماندن حضرت آقا بود. به روایت پاسدار محافظ آیت الله خامنه ای در ان روز در این باره دقت کنید:

"  توی ضبط یک مکعب مستطیل چدنی گذاشته بودند و مواد را در درون آن جاسازی کرده بودند. جالب اینجا بود که این نوع بمب به صورت فشنگی عمل می‌کرد نه انفجاری و فقط فرد مورد نظر را مورد هدف قرار می‌داد. صدای مهیبی هم نداشت و اطراف هدف موردنظر هم آسیب نمی‌دید. خوب است بدانید که پس از این انفجار حتی تریبونی که آقا پشت آن صحبت می‌کردند هم آسیب ندیده بود و من خودم وقتی صدای انفجار شنیده شد و خواستم خودم را سریع به آقا برسانم آن را برداشتم و به گوشه‌ای پرتاب کردم."

 طراحی این بمب نمی توانست کار جوانان نسبتا کم سن و سال فرقان باشد. علاوه بر این، تا پیش از آن، همه ترورهای منسوب به فرقان از طریق شلیک با کلت کمری انجام شده بود، و بمب گذاری مشخصه عمل فرقان نبود. ولی تروهای بعدی که در تابستان تلخ ۶۰ علیه مسوولان نظام انجام گرفت(از جمله انفجار حزب جمهوری در فردای همان روز) به امضای سازمان تروریستی منافقین تبدیل شد.

اما در این میان، کسی که بیش از سایر اعضای مهم منافقین در ارتباط با فرقان مطرح بود، «محمدجواد قدیری» نام داشت.

محمدجواد قدیری در شبکه تلویزیونی منافقین

قدیری یکی از مهره های اصلی اطلاعاتی تشکیلات منافقین و عضو اصلی شبکه نفوذ این سازمان در نهادهای حساس انقلابی بود. اما جواد قدیری که بود؟

«محمد جواد قدیری کفرانی» یا «محمدجواد قدیری مدرس»، با نام تشکیلاتی «علی سعادتی»، متولد سال ۱۳۲۹ یا ۱۳۳۰ در اصفهان، در یک خانواده روحانی در اصفهان زاده شد. او فرزند مرحوم شیخ علی قدیری، از علمای به نام حوزه علمیه اصفهان بود. برادر او، مرحوم آیت الله محمدحسن قدیری، از فقهای به نام و مبرز و از یاران قدیمی حضرت امام(ره) بود که تا زمان ارتحال بنیانگذار کبیر انقلاب، در هیات استفتائات امام عضویت داشت. خود جواد قدیری، قبل از ورود به دانشگاه صنعتی(بعدها دانشگاه شریف) در اواخر دهه ۴۰، چند سالی به درس آموزی در حوزه مشغول بود. به گواه کسانی که قدیری را می شناختند، او جوانی به شدت مذهبی و اهل مطالعه بود و یکی از باسوادترین  اعضای سازمان منافقین محسوب می شد.

در سال ۱۳۴۸، او در رشته مکانیک داشنگاه صنعتی آریامهر(شریف) پذیرفته شد. زمانی که او وارد دانشگاه شد طیفی از برجسته ترین اعضای اولین سازمان مجاهدین خلق، از جمله دانشجوی شهید، مجید شریف واقفی(که دانشگاه صنعتی بعد از انقلاب به نام او شد) در این دانشگاه مشغول به تحصیل بودند. قدیری از طریق «کاظم ذوالانوار» در ارتباط با سازمان قرار گرفت و تحت آموزش های خود ذوالانوار و «مصطفی جوان خوشدل» به یک عنصر تشکیلاتی تبدیل شد. گفتنی است که یکی دیگر از دوستان نزدیک او در دانشگاه، «محمد عطریانفر» بود که خود در ارتباط با سازمان قرار داشت و دوست صمیمی شریف واقفی بود. عطریانفر بعد از انقلاب از طریق ورود به پرونده گروه «فرقان»، وارد کار اطلاعاتی شد و در این حوزه تا ریاست «حفاظت نیروی انتظامی» در سال های ۷۰ و ۷۱ بالا رفت. قدیری بعدتر با خواهر محمد عطریان به نام «زهره» ازدواج کرد. زهره که به همراه همسرش عضو سازمان شده بود، بعد از انقلاب و بعد از فرار از ایران در تشکیلات سازمان منافقین صعود کرد و عضو مرکزیت شد. درباره محمد عطریانفر و رابطه اش با قدیری مطالب بیشتری خواهیم گفت. 

محمد عطریانفر

به هر حال، قدیری تقریبا یک سال بعد از ضربه ساواک در شهریور ۵۰ به مرکزیت مجاهدین(که منجر به متلاشی شدن دست کم ۷۰ درصد از تشکیلات آن شد)، دستگیر شد. بعد از انتقال به اوین، خیلی زود در حلقه تنها عضو باقی مانده از مرکزیت سازمان، مسعود رجوی، قرار گرفت و اصطلاحا عضو «کمون» رجوی شد.

قدیری چنان جذب در شخصیت رجوی شد که خیلی زود در سلک ملازمان رجوی قرار گرفت و به یکی از چهره های به شدت مورد اعتماد رجوی تبدیل شد. او در زندان، به واسطه سواد تئوریک خود، مسوول آموزش و تعلیم ایدئولوژیک نیروهای جوان و تازه وارد سازمان بود و هر کجا نیرویی مساله دار می شد، او در کنار موسی خیابانی و محمدرضا سعادتی و مهدی ابریشمچی کار توجیه و بازگرداندن این نیرو به خط سازمان را به عهده داشت.  قدیری بعد از آزادی از زندان در بحبوحه روزهای منتهی به پیروزی انقلاب به همراه رجوی و موسی خیابانی و سایر رهبران سازمان، بواسطه هوش و مطالعات بالای خود، از همان ابتدا ماموریت ویژه ای به عهده گرفت. مسعود رجوی، که بنا به دلایل مفصلی که جای طرح آن در این جا نیست، تحت آموزش و هدایت سرویس های اطلاعاتی خارجی قرار داشت، از همان زمانی که هنوز انقلاب کامل پیروز نشده بود، سناریویی کلان و بلندمدت برای قبضه قدرت در سر داشت. یکی از بخش های مهم این سناریو، نفوذ دادن عناصر سازمان در کادرهای مدیریتی نهادهای تازه تاسیس انقلابی یا نهادهای حساس فتح شده توسط انقلابیون بود. جواد قدیری یکی از مهره های اصلی این برنامه بود.

قدیری از طرف سازمان ماموریت پیدا کرد که در اداره دوم ارتش، معروف به «رکن دو ارتش»، که به دست نیروهای انقلابی افتاده بود، نفوذ کند. شایان ذکر است که اداره دوم به نوعی سازمان اطلاعات نظامی کشور بود و سازماندهی و تشکیلات اطلاعاتی آن در برخی زمینه ها حتی از ساواک هم قوی تر بود.بعد از پیروزی انقلاب، اداره این نهاد مهم، در اختیارشعبه ای از کمیته انقلاب اسلامی مستقر در رکن دو بود. مسوولان این کمیته افرادی نظیر کاظم پیرو رضوی، نادرقوچکانلو، تقی محمدی، خسرو قنبری تهرانی،  حبیب الله داداشی، علی اکبر تهرانی و سعید حجاریان کاشی بودند که بیشتر آن ها کمی بعدتر پایه گذار «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» شدند. این افراد بعدها جزو موسسان دفتر اطلاعات نخست وزیری، یکی از ارکان اطلاعاتی نظام نوپای جمهوری اسلامی شدند. جواد قدیری با بسیاری از این چهره ها از دوران مبارزه با رژیم شاه رفاقت نزدیک داشت و از همین رو، مورد اعتماد آنان بود. این کلید ورود قدیری به قلب یکی از گنجینه های اصلی اسناد حساس کشور بود و او توانست بسیاری از اسناد حیاتی و فوق محرمانه را به خارج از رکن دو و به مرکزیت سازمان منافقین انتقال دهد. به گفته «مهدی منتظری»، رییس اسبق حفاظت اطلاعات ارتش جمهوری اسلامی، در کمیته اداره دوم، جواد قدیری مسوول قسمت شنودها بود و زیر نظر مستقیم کاظم پیرو رضوی کار می کرد. منتظری درباره فعالیت قدیری در این برهه چنین گفت:

" «جواد قدیری» یک آدمی بود که سابقه تشکیلاتی کار با مجاهدین خلق از قبل از انقلاب داشت. حتی زندان هم رفته بود و با [«مسعود] رجوی» هم بند بود و از نوچه‌های «رجوی» در زندان بود و جالبه که بعد از آزادی از زندان و جریانات انقلاب، یک دفعه سر از دستگاه اطلاعاتی در می‌آورد... «جواد قدیری» همان اوایل شکل‌گیری کمیته مستقر در اداره‏ آمد و ... مشغول به کار شد... دوره «رضوی». البته مسئولیت کمیته اداره دوم به عهده «جواد قدیری» نبود. بعد هم در کارهای اطلاعاتی که شروع شد و ستاد خنثی سازی کودتا تشکیل شد، «جواد قدیری» رفت و آمد زیادی پیدا کرد و وارد مباحث اطلاعاتی جدی شد."

وقتی در تیرماه ۱۳۵۹، کم تر از سه ماه پیش از شروع تهاجم رژیم بعث عراق به ایران، کودتای مجموعه نیروهای ضدانقلاب موسوم به «کودتای نوژه» لو رفت، یک کمیته مشترک از نهادهای اطلاعاتی و نظامی نظام تشکیل شد تا کار خنثی سازی کامل شبکه کودتا را انجام دهد. یکی از نهادهای عضو این کمیته، دفتر اطلاعات نخست وزیری بود که بیشتر اعضای آن همان اعضای کمیته اداره دوم ارتش بودند. جواد قدیری از طریق دوستان قدیمی خود به ستاد ضد  کودتا راه یافت و البته به اسناد حساس آن دسترسی پیدا کرد.

اما یکی دیگر از کسانی که به واسطه سابقه قدیمی مبارزاتی و تجربه اطلاعاتی قوی خود بسیاری از چهره های مبارزاتی قبل از انقلاب را از طیف های مختلف سیاسی به خوبی می شناخت، «عزت الله شاهی»(مطهری) بود. او که بعد از انقلاب پست حساس مسوولیت بازپرسی کمیته انقلاب مرکز را به عهده داشت، درباره قدیری در کتاب خاطرات خود شرح مفصلی داده است. در بخشی از خاطرات عزت شاهی می خوانیم:

عزت الله شاهی(مطهری)

" "یکی از کسانی که در جریان انتقال مدارک و مستندات کودتای نوژه دست داشت، جواد قدیری بود. من او را پیش از پیروزی انقلاب و از زندان می‌شناختم. او از بچه‌های اصفهان بود و دو مرتبه به زندان افتاده بود، و تقریباً جزو ایدئولوگ‌های زندان به حساب می‌آمد، و در زندان تعداد زیادی تحت نظر و تعلیم او بودند. پس از پیروزی انقلاب آنها موضع مرا می‌دانستند و من با آنها قهر نبودم، گاهی که به آنها برمی‌خوردم، می‌ایستادند و شروع به صحبت می‌کردند. من حتی با مسعود رجوی هم سلام و علیک داشتم. یکبار که به بیمارستان سوم شعبان رفته بودم تا برای جبهه‌ها خون بدهم، جواد قدیری را دیدم. البته او برای خون دادن نیامده بود، آنها این کارها را مسخره می‌کردند. آنها همه‌اش دنبال مصادره کردن چیزی و جایی بودند. وقتی به هم رسیدیم سلام و علیک کردیم و از این‌طرف و آن‌طرف خبر گرفتیم. او یک موتور گازی داشت. گفت می‌خواهد برود جلو دانشگاه. گفتم: من هم می‌آیم، در آن مسیر کار دارم. بعد در ترک موتورش نشستم و تا نزدیک‌های دانشگاه با هم رفتیم. در بین راه گفتم: جواد الآن چه کار می‌کنی؟ گفت: من دیگر با آن بچه‌ها (مجاهدین) نیستم؛ رفته‌ام با دکتر پیمان و گروه "جاما" کار می‌کنم. خندیدم و به شوخی از پشت زدم توی سرش و گفتم: خاک بر سرت! با مجاهدین بودی که بهتر از پیمان بود."

زمانی که قدیری به عنوان عضو ستاد ضدکودتای نوژه در حال کار کردن روی پرونده های به کلی سرّی حفاظت ارتش بود، روزی برای گرفتن بخشی از پرونده های کودتا که در اختیار بازپرسی کمیته مرکز بود، به عزت شاهی مراجعه می کند، اما عزت به دلیل عدم اعتمادی که به او داشت، از دادن پرونده ها استنکاف کرد. او سپس با محمد رضوی، مسوول مستقیم قدیری در اطلاعات نخست وزیری، تماس گرفت تا درباره جواد قدیری هشدار بدهد:

" من خیلی با او صحبت کردم تا او بالاخره مشکوک بودن جواد را پذیرفت. گفتم: شما در جایی که هستید باید نسبت به ایشان شک کنید، او گفت: من به تو هم شک دارم، به خودم هم شک دارم؛ به هر حال هر کسی درصدی ناخالصی دارد و این نباید مانع جذب آنها شود. گفتم: درست است. حالا به فرض هم بخواهی آنها را جذب کنی، باید از جلو در شروع کنی و پله پله آنها را بالا ببری نه اینکه یکدفعه بیاوری و در آن جایگاه بالا قرار بدهی. تو الآن جواد را به عنوان مغز متفکر آورده‌ای در مرکز مطالعات قرارش داده‌ای، اینکه نمی‌شود. در آخر هم او حرف‌های ما را نپذیرفت تا اینکه قدیری فراری شد و حرفهای من درست از آب در آمد، که رضوی زنگ زد و از من عذرخواهی کرد."

بعد از استیضاح و عزل بنی صدر و شروع فاز مسلحانه سازمان منافقین علیه جمهوری اسلامی، اولین هدفی که برای ترور در نظر گرفته شد، کسی بود که یکی از عوامل اصلی عزل بنی صدر محسوب می شد: سید علی خامنه ای.

بدیهی بود که وقتی سازمان طبق تز رجوی تصمیم به زدن «راس» نظام گرفت، در طراحی و اجرای عملیات پیچیده ترور، نقش مهره های اطلاعاتی سازمان مانند قدیری، کشمیری و کلاهی از همه پررنگ تر و برجسته تر بود. گفته می شود قدیری رابط سازمان با عوامل ترور بود که بمب های پیچیده ساخته شده را در اختیار آن ها قرار می داد. البته می توان این احتمال را هم مطرح کرد که او به واسطه تحصیلات فنی خود در زمینه مکانیک، می توانست در طراحی و ساخت این بمب ها هم دست داشته باشد.

عزت شاهی در خاطرات خود مطلبی را نقل کرد که البته بسیار خبرساز و جنجالی شد:

" من در جایی شنیدم که قبل از ترور آقای خامنه‌ای، جواد قدیری گفته بود که کار نظام در همین پنج ـ شش روز تمام است، و اینها (مسئولین نظام) هم بار و بنه‌اشان را بسته‌اند. من همان موقع به آقای خسرو تهرانی که در اطلاعات نخست وزیری بود پیغام دادم که جواد قدیری شوهر خواهر آقای عطریانفر (که در وزارت کشور است) چنین حرفی زده است. ما جای او را هم پیدا کرده‌ایم، بیایید پی‌گیری کنید که آنها این کارنکردند. بعد خودمان حکم گرفتیم و رفتیم تا منزل او را بازرسی کنیم که دیدیم تخلیه شده است، گویا مدتی در منزل محمد عطریانفر در اختفاء به سر می‌برد و بعد هم شنیدیم که از کشور گریخت و پس از چندی هم عطریانفر خواهرش زهره را به صورت غیرقانونی و قاچاق نزد وی فرستاد."

چون محمد عطریانفر در سال های دهه ۶۰ از مقامات اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی بود این ادعای عزت شاهی بسیار جنجالی و خبرساز شد. البته عطریانفر در مصاحبه ای با خبرگزاری فارس، به نحوی غیرمستقیم و نه چندان صریح این اتهام را درباره خود رد کرد، ولی هیچ گاه پاسخ محکم و مستدلی به عزت شاهی نداد. جدای از آن، عطریانفر از یک طریق دیگر، جدای از رابطه دوستی و خویشاوندی، با قدیری نسبت پیدا می کرد و آن پیوند هر دوی آن ها با حلقه اطرافیان مرحوم منتظری و به طور خاص باند «سید مهدی هاشمی» بود که به واسطه اقدامات ضدامنیتی خود در اواسط دهه ۶۰ محاکمه و اعدام شد.

محمد عطریانفر در کنار عبدالله نوری، محمد قمصری، حسن ساطع، غلامحسین کرباسچی، فتح الله امید نجف آبادی و چند چهره دیگر، افراد اصلی حلقه مرحوم منتظری بودند که در عمل کنترل اصفهان را در نیمه اول دهه ۶۰ در اختیار داشتند. سرحلقه ارتباطی این افراد هم یک روحانی به نام شیخ محمدحسین شریعتی اردستانی(شیخ الشریعه) بود که یک شخصیت به شدت مرموز و پنهانکار و متنفذ بود(شرح حال شیخ الشریعه خود داستان رازآلود، پیچیده و مفصل دیگری است). اما ماجرا چگونه به جواد قدیری ارتباط می یابد؟

مرحوم شیخ محمدحسین شریعتی(شیخ الشریعه) معروف به شیخ پرده نشین

در اعترافات سید مهدی هاشمی، بخش های مغفول مانده ای وجود دارد که به این ارتباط هم اشاره می کند. در بخشی از این اعترافات آمده است:

سید مهدی هاشمی

" زمانی که با آقای شریعتی (شیخ الشریعه) و عطریانفر ما رفیق بودیم و نزدیک بودیم با توجه به این که خوب عطریانفر رابطه مستمر با جواد قدیری داشت و آقای شریعتی هم میدانست و بعدها که به ما منتقل کرد ما هم در مقابل او موضعی نگرفتیم و ما تقریباً تأیید ضمنی می کردیم این رابطه را،… که ما یک سلسله ارتباطی ولو ضعیف هم باشد؛ این ارتباطات را حفظ کنیم به عنوان یک کانال یدکی با آن نیروهای خارج از کشور و اینها که به تصور ما از طریق آقای شریعتی و خود عطریانفر که با آن جواد قدیری ارتباط داشتند، این محفوظ ماند."(۹ دی شماره ۲۰ و نیز پرونده مهدی هاشمی، ص ۱۰ ، کد ۵۳۷۰ مرکز اسناد انقلاب اسلامی)

یا در بخش دیگری از اعترافات خود می گوید: "یکی از اهداف و رسالت‌هایی که آقا هادی (برادر سید مهدی و داماد و رییس دفتر مرحوم منتظری) تعقیب می‌کرد در رابطه با بیت (آقای منتظری) و خود ما هم در رابطه با ایشان بودیم و اینها همین بود که یک چراغ سبزی به منافقین داده بشود که مثلاً در تحولات آینده(!) و اینها مثلاً چراغ سبز کارساز باشد برای یک سلسله مسائل و کارشکنی‌ها و برای کاهش دادن به اصطلاح یکسری حساسیت‌هایی که آنها برضد ما و این جریان داشتند... البته در این رابطه فقط آقا هادی شخصاً نبود، آقای شریعتی و آقای عطریانفر (محمد) هم در رابطه با برادرزنش جواد قدیری، آن هم این رابطه وجود داشت…»

با توجه به تاریخ اعدام سید مهدی هاشمی در مهر ۶۶، و این که هنوز آقای منتظری قائم مقام رهبری بودند و اختلافات ایشان با حضرت امام آشکار نشده بود، می توان تا حدی دلایل موضع گیری های تند بعدی مرحوم منتظری را علیه حضرت امام و نظام را در قبال اعدام اعضای منافقین در سال ۶۷، با همان «چراغ سبز» مورد نظر سید مهدی مرتبط دانست. (همان)

۰ نظر ۱۴ تیر ۹۶ ، ۱۷:۰۶
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

وطن فروشی با طعم گلابی

گاز موجود در منابع مشترک در میدان گازی پارس جنوبی که میان ایران و قطر توزیع شده، حالا به صورت کامل در اختیار شرکت فرانسوی توتال قرار گرفته است. این شرکت که سابقه بسیار تاریکی در مشارکت‌های نفتی و گازی با کشورمان دارد، حالا تبدیل به اولین پیروز رقابت کسب بازار ایران پس از امضای برجام شده است؛ یعنی گاز در برابر گلابی.

۰ نظر ۱۴ تیر ۹۶ ، ۱۶:۴۷
حسن حیدری
توتال

(بیشتر بخوانید)

به گزارش مشرق، عبدالله شهبازی در خصوص حاشیه های به وجود آمده در خصوص قرارداد توتال نوشت:

بر اساس تجربه مفصلی که از اینگونه موارد دارم، بخشی از موج‌سازی‌ها علیه قرارداد توتال سازمان‌یافته است.

یعنی موج جناحی مبتذل درست می‌کنند تا بحث جدی و حرف جدی لوث شود.

ولی همین که قرارداد از پشتوانه‌ تبلیغات (پروپاگاندا) اینچنینی برخوردار می‌شود آدم احساس می‌کند خبری هست.

علاوه بر فرد زیر، که وابستگی‌هایش عیان است و حتی اکراه دارم از بردن نام او، شبکه «من و تو» نیز در ستایش از مزایای قرارداد توتال بحث کارشناسی راه انداخته. چرا؟

۰ نظر ۱۴ تیر ۹۶ ، ۱۶:۴۱
حسن حیدری

در حاشیه جلسه امضای قرارداد نفتی با شرکت توتال فرانسه


۰ نظر ۱۴ تیر ۹۶ ، ۱۶:۲۰
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

سید محمد رضا دستواره/ فقط همین

قبر کنار برادرم را خالی نگهدارید + عکس

شهید دستواره

حاج رضا دستواره پس از شهادت برادرش بیش از سه روز در تهران نماند و به منطقه بازگشت. وقتی به وی گفته می‌شود که «خوب بود لااقل تا شب هفت برادرت می‌ماندی و بعد بر می‌گشتی»، در جواب می‌گوید:...

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، سید محمدرضا سال ۱۳۳۸ در جنوب تهران به دنیا آمد و دوران تحصیل دبستان را در مدرسه‌ای به نام «باغ آذری» گذراند. سپس تا مقطع دیپلم، تحصیلات خود را با نمرات عالی به پایان رساند. او در تمام طول دوران تحصیل از هوش و حافظه‌ای قوی برخوردار بود.

شاه توپ و تانک دارد؛ ما خدا را داریم

با اوج‌گیری انقلاب اسلامی، همراه با سیل خروشان ملت ایران در تظاهرات و فعالیت‌های مردمی شرکت فعال داشت و در این زمینه چند بار توسط عوامل رژیم منحوس پهلوی دستگیر شد. سال ۱۳۵۷ زمانی که در سال آخر دبیرستان درس می‌خواند نه تنها خود فعالانه در تظاهرات و اعتراضات عمومی علیه طاغوت شرکت می‌کرد، بلکه دوستان همکلاسی و برادران کوچکترش را نیز به این امر تشویق می‌کرد.در جریان حضور در یکی از راهپیمایی‌ها یکی از برادرانش به او گفته بود: «شاه توپ و تانک دارد و پیروزی بر او مشکل است.» ولی رضا در جواب او یادآور شده بود:«ما خدا را داریم.»

شهدان عباس کریمی و حاج محمدرضا دستواره در تَرک موتور

به واسطه حضور فعال و مستمری که در صحنه‌های مختلف داشت، توسط عوامل رژیم شناسایی و در روز ۱۴ آبان سال ۱۳۵۷ در دانشگاه تهران دستگیر و به زندان رفت. اما پس از مدتی از زندان آزاد شد. به هنگام ورود حضرت امام خمینی(ره) در مراسم استقبال از حضرت امام(ره) شرکت کرد و مسئولیت امنیت قسمتی از میدان آزادی را به عهده گرفت. پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی جهت پاسداری از دست آوردهای انقلاب به جمع پاسداران کمیته انقلاب اسلامی پیوست و طی چهار ماه خدمت خود در این نهاد انقلابی، زحمات زیادی را در جهت انجام مأموریت‌های مختلف و تثبیت حاکمیت انقلاب اسلامی تحمل کرد. سپس به خیل سپاهیان پاسدار پیوست و بلافاصله داوطلبانه طی مأموریتی عازم کردستان شد.

کردستان و مأموریت‌های حاج رضا

او همراه فرماندهانی همچون شهید چراغی و حاج احمد متوسلیان، خطرهای بسیاری را در مقابله با ضدانقلاب به جان خرید. بعد از آزادسازی شهر مریوان در کنار جاویدالاثر متوسلیان و سایر رزمندگان وارد شهر مریوان شد. از آنجا که این شهر جنگ زده پس از آزادی با مشکلات متعددی مواجه بود و سازمان‌ها و مؤسسات دولتی تعطیل شده بودند، به دستور حاج احمد متوسلیان، او و تعدادی از همرزمانش در مراکز و ادارات مختلف از جمله شهرداری، ‌رادیو و تلویزیون مشغول خدمت شدند. رضا نیز مأموریت یافت تا کالاهای ضروری مردم را تهیه کرده و در اختیار شهروندان «کُرد» قرار دهد. او به نحو احسن این مأموریت را انجام داد و در روزهای عملیات نیز مانند سایر رزمندگان، سلاح به دست در قله‌های مریوان با ضدانقلاب و با دشمن بعثی جنگید. رضا مدتی نیز فرماندهی «پاسگاه شهدا»، در محور مریوان را به عهده داشت.

هنگامی که حاج احمد متوسلیان مأموریت یافت تیپ محمدرسول الله(ص) را تشکیل دهد، او همراه سایر پاسداران به سمت جبهه‌های جنوب سفر کرد و در آنجا به علت مهارت در جذب نیرو، «مأمور تشکیل واحد پرسنلی تیپ» شد.

برخی از سِمت‌های حاج رضا دستواره

او با میل باطنی که به گردان‌ رزمی داشت، روحیه اطاعت پذیری‌اش باعث شد تا بدون هیچگونه ابهامی مسئولیت محوله را قبول کند، اما از فرماندهان تقاضا کرد که مجاز به شرکت در عملیات باشد. بنابراین در روزهای عملیات، سلاح به دست در کنار فرماندهان گردان وارد صحنه نبرد نزدیک با دشمن می‌شد. دستواره به همراه پاسداران سپاه محمدرسول الله(ص) برای یاری رساندن به مردم مسلمان و ستمدیده لبنان و شرکت در نبردهای پرحماسه «رمضان» و «مسلم‌بن‌عقیل» به «فرماندهی تیپ سوم ابوذر» منصوب شد و تا زمان عملیات «خیبر» در همین مسئولیت به خدمت مشغول بود.

شهید دستواره نفر اول ایستاده از چپ در حال اعزام به لبنان

در عملیات خیبر بعد از شهادت «حاج محمدابراهیم همت» فرمانده دلاور لشکر محمدرسول الله(ص) و واگذاری فرماندهی به «شهید حاج عباس کریمی» سید به عنوان «قائم مقام لشکر ۲۷ حضرت رسول(ص)» منصوب شد. پس از شهادت حاج کریمی در عملیات «بدر»، به عنوان «سرپرست لشکر» در خدمت رزمندگان اسلام علیه کفار جنگید و در نهایت با انتصاب فرماندهی جدید لشکر، سید رضا دستواره همچنان به عنوان قائم مقام لشکر، در خدمت جنگ و دفاع مقدس انجام وظیفه می‌کرد.

مزار شهیدان دستواره

قبر کنار برادرم را خالی نگهدارید

مناطق اشغالی کردستان و صحنه‌های مختلف جبهه‌های جنوب کشور بویژه عملیات «والفجر۸» و جاده «ام‌القصر» در فاو شاهد دلاوری‌های عاشقانه و جانفشانی‌های حماسی رضا است.او در بیشتر نبردها بجز مواقعی که مجروح شده بود، حضور داشت و در شب‌های عملیات تا صبح در خط اول درگیری با دشمن و در کنار رزمندگان از نزدیک به هدایت عملیات می‌پرداخت. در عملیات «کربلای۱» که برادرش «حسین» در خط پدافندی شهید شد برای شرکت در مراسم تشییع و تدفین او به تهران رفت. ولی بیش از سه روز در تهران نماند و به منطقه بازگشت. وقتی به وی گفته می‌شود که «خوب بود لااقل تا شب هفت برادرت می‌ماندی و بعد بر می‌گشتی»، در جواب می‌گوید: «به آنها گفته‌ام کنار قبر حسین قبری را برای من خالی نگهدارید.»

شهادت

بیش از ۱۰ روز از شهادت برادرش نگذشته بود که روز ۱۳ تیرماه سال ۱۳۶۵ در عملیات «کربلای۱» ، «روز آزادسازی شهر مهران» از چنگال دشمن بعثی به شهادت رسید. شهید حاج رضا دستواره تا زمان شهادت ۱۱ بار مجروح شدن را به جان خریده بود ولی هرگز لحظه‌ای از پای ننشست که دشمن بخواهد دین و ناموس کشورش را به خطر بیاندازد.

بیرون سنگر می‌خوابید

رضایی یکی از همرزمان حاج رضا در خاطره‌ای روایت می‌کند: « هر وقت برای صحبت پیش حاج دستواره می‌رفتیم، از چهره‌اش می‌فهمیدیم که خسته است و شب گذشته، کامل نخوابیده است. همیشه بیرون از سنگر می‌خوابید. در عملیات والفجر ۸ در فاو، دیده‌بان‌ ما خبر داد که دشمن طی تغییر و تحولاتی قصد حمله دارد. وقتی رفتیم این جریان را به شهید دستواره بگوییم، بیرون از سنگر خوابیده بود. به یکی از همرزمانم گفتم که چرا حاجی بیرون از سنگر خوابیده، ممکن است بر اثر اصابت خمپاره‌های دشمن آسیبی به او برسد. بیدارش کردم و گفتم: حاجی چرا اینجا خوابیده‌ای؟ وقتی بیدار شد، سئوالم را با این قطعه شعر جواب داد: گرنگهدار من آن است که من می‌دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد.»

فرازی از وصیت‌نامه شهید حاج رضا دستواره

«بسم الله الرحمن الرحیم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

حمد و شکر و ثنا و سپاس برای خداوند قادر متعال و درود و رحمت بی‌پایان برای پیامبر گرامی اسلام و ائمه اطهار سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین و نیز درود و سلام به پیشگاه امام بزرگوار امت این امید همه امیدواران و مستضعفان و همچنین درود به پیشگاه امت خداجو و حق‌طلب و کفرستیز این امام عزیز، خاصه رزمندگان مخلص جبهه‌های نبرد حق علیه باطل و نور علیه ظلمت. ننگ و نفرین و خواری ابدی برای دشمنان دون‌صفت و اهریمنی‌منش که ظالمانه با این اسلام و انقلاب و رهبر و امت در قعر شقاوت در ستیز است. حرف چندانی ندارم فقط پیروی از امام امت که پیروی از ائمه و پیامبر و خداست را سرلوحه همه امور قرار دهید و محکم و مستحکم بر پشت سر او لحظه‌ای دست از مبارزه و استقامت برندارید.

من که در این عمر خود نتوانستم بهره‌ای از این اقیانوس بیکران الهی یعنی جهاد فی‌سبیل‌الله ببرم، ولی همواره سعی داشتم با چاکری مجاهدان مخلص خود را خاک پای آنها سازم. پدر و مادر پر قدرت و طاقتم مرا حلال کنید. همسرم مرا حلال نما و در تربیت اسلامی فرزندم شدیدا کوشا باش و از همه خواهران و برادران تنی و دینی برایم طلب حلالیت نما. پدرزن و مادرزن مهربانم نیز مرا حلال کنید. از مال دنیا چیزی ندارم ولی هر چه همت از آن همسرم و قیومیت زندگیم با او. همسرم خودت میدانی فقط ۱۵۰۰۰ تومان خرد خرد برایم رد مظلمه بده.

از همه التماس دعا

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

سید محمدرضا دستواره».

منبع: ایسنا
۰ نظر ۱۴ تیر ۹۶ ، ۱۵:۵۴
حسن حیدری

زبان درازی پاریس نتیجه خیانت ملی در تبلیغات انتخابات

یادداشت

وحدت خوب است و لازم، شهامت برائت جستن ازتعویض جای جلاد و شهید وواکنش نسبت به هرگونه تخریب نیروهای نظامی وتکرار سخن دشمنان در این‌باره وموارد مشابه می‌تواند بهانه خوبی برای اثبات صداقت در این امر باشد.

به گزارش مشرق، «صادق فرامرزی» در یادداشت روزنامه «وطن امروز» نوشت:

قطعا سخن گفتن از «۲۹ اردیبهشت» به‌عنوان یک روز سرنوشت‌ساز از تاریخ جمهوری اسلامی محدود به پیروزی یک کاندیدا در رقابت با چند کاندیدای دیگر نمی‌شود. ۲۹ اردیبهشت از مقیاس‌های دیگر نیز قابل بررسی است که شاید مهم‌ترین آنها اعتراف غیرمستقیم بر غلط بودن رویه‌های اجتماعی سابق طیفی از گروه‌های سیاسی باشد. فی‌المثل ما فردای ۲۹ اردیبهشت از زبان گروهی شنیدیم که همه باید به کاندیدای پیروز انتخابات احترام بگذارند، چرا که حالا او نه فقط یک کاندیدا با ۵۷ درصد رای که نماد و ثمره رای همه مردم است، ما فردای ۲۹ اردیبهشت از زبان گروهی شنیدیم نتیجه انتخابات هرچه که باشد نباید جامعه را دوقطبی و درگیر یک شکاف متضاد کند، ما فردای ۲۹ اردیبهشت از زبان گروهی شنیدیم که ایجاد شبهه در نتیجه انتخابات به علت چند تخلفی که سرنوشت شخص پیروز را عوض نمی‌کند خیانت به رای مردم است، ما چند هفته پس از ۲۹ اردیبهشت و به هنگام حمله تروریستی به مرقد امام(ره) و مجلس شورای اسلامی از زبان گروهی شنیدیم که نباید تهدیدات ملی را بازیچه رقابت‌های سیاسی خود کنیم، ما یک ماه پس از برگزاری انتخابات و جدی شدن تحریم‌های جدید از سوی ایالات متحده از زبان گروهی شنیدیم که نباید رقابت‌های داخلی همدلی ما برابر دشمنان خارجی را خدشه‌دار کند؛ چه رسد به آنکه به همزبانی با دشمنان برای رقابت با دیگر طیف سیاسی داخل کشور بپردازیم.


مجموعا اگر تمام آنچه از زبان گروهی پس از انتخابات ۲۹ اردیبهشت شنیده شد را به‌عنوان تنها نتیجه و ثمره این انتخابات بخواهیم قبول کنیم می‌شود روز ۲۹ اردیبهشت را روز پیروزی منطقی دانست که حداقل ۸ سال برای جا انداختن آن در جامعه تلاش‌های گسترده صورت گرفت. حالا جامعه سیاسی ایران گام‌های متکاملی برداشته و قبول کرده است به آتش کشیدن قیصریه برای یک دستمال کار صحیحی نیست، توهین به منتخب ملت نشانه توسعه سیاسی و قوت گرفتن جامعه مدنی نیست، به چالش کشیدن نتیجه انتخابات برای فرار از قبول شکست خیانت است، همصدا شدن با دشمنان هنگام یک بحران و تهدید ملی خباثت را نشان می‌دهد نه سیاست، اگر پلاسکویی آتش می‌گیرد نباید به‌جای کمک به مسؤولان امر، آن را بهانه‌ای برای عقده‌گشایی کرد، اگر تهدید امنیتی به عینیت می‌رسد نباید نیروهای نظامی را تخریب کرد و اگر رئیس‌جمهوری با رای مردم انتخاب می‌شود به احترام مردم نباید هتک حرمتی نسبت به او روا شود. اجمالا اگر بخواهیم مهم‌ترین نتیجه ۲۹ اردیبهشت را در یک جمله خلاصه کنیم آن جمله «اقرار تمام عاملان این ناهنجاری‌ها در سال‌های گذشته به لزوم برخورد با این ناهنجاری‌ها در چارچوب «وحدت ملی» است».


۲- درست ۴۸ ساعت پس از سفر وزیر امور خارجه کشورمان به فرانسه بود که گروهک تروریستی منافقین در کشور فرانسه اقدام به برگزاری یک میتینگ علیه جمهوری اسلامی کرد. رهبر این فرقه که دستش به خون هزاران نفر از هموطنان‌مان آغشته است به خیال خود سخنانی از جانب ملت ایران بر زبان آورد که نه هیچکدام جدید بود و نه دارای اهمیت برای بررسی اما آنچه باعث شد چند خطی پیرامون این همایش صحبت شود بندی از سخنان مریم رجوی پیرامون انتخابات اخیر و سخنان ناصواب یکی از کاندیداها بود که با استناد به آنها اعلام کرد امروز جمهوری اسلامی نیز اعتراف به جنایت علیه اعضای این فرقه کرده است! مثال محل بحث او برای این سخنان به سخنرانی انتخاباتی دکتر روحانی در استان همدان بازمی‌گشت که در آن یکی از کاندیداها بابت برخورد قضایی با تروریست‌های دهه۶۰ مورد کنایه‌ای ناجوانمردانه و همصدا با دشمنان این کشور توسط ایشان قرار گرفته بود.


هرچند منفوریت این گروهک تروریستی حتی در بین مخالفان جمهوری اسلامی نیز به حدی است که این روزها جز تنی چند از مقامات سعودی و آمریکایی دیگر کسی اعتنایی به این سخنان ندارد اما آنچه محل بحث است چرایی زیرپا گذاشتن اصول رقابتی صالحانه در یک انتخابات است تا مانع بر زبان آمدن چنین سخنانی توسط رئیس این گروهک تروریستی شود. آیا غیر از آن است که سکوت حامیان دولت نسبت به این خبط و در کنار آن مصاحبه‌های زنجیره‌ای در محکومیت چند شعار توسط گروهی معدود از شرکت‌کنندگان در راهپیمایی روز قدس مصداق مثل «رطب خورده منع رطب چون کند؟» است؟


حالا دولتمردان و رسانه‌های‌شان هرقدر بخواهند با گرفتن دست پیش خود را از گناه جابه‌جا کردن «جلاد» و «شهید» مبرا کنند، نمی‌توانند مانع محکوم شدن خود در چنین خیانتی نسبت به خون هزاران قربانی این جلادهای خلق در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ شوند.


۳- وحدت ملی نسخه‌ای صحیح برای تجویز است اما نه فقط به رقیب! وحدت ملی در عالم انتزاع شکل نمی‌گیرد، وحدت ماهیتا در برابر یک «دگری ثابت» تعریف می‌شود، پس چه بهتر برای اثبات آن دولتمردان و مشاوران‌شان اعتراف به غلط بودن سخنان خود در برهه انتخابات کنند.

هنوز حافظه تاریخی ایرانیان فراموش نکرده در نتیجه همین هنجارشکنی‌ها و وحدت‌شکنی‌های سال۸۸ بود که یکی از عناصر خارج‌نشین جریان فتنه در جمع اعضای مجاهدین خلق و سلطنت‌طلبان حاضر شد و ادعا کرد امروز تفاوتی میان ما وجود ندارد، چرا که همه به یک هدف واحد در مبارزه با جمهوری اسلامی رسیده‌ایم!


قطعا اگر دولتمردان قرائت چند بیت انتقادی در محضر صف اول‌نشینان را مصداق یک وحدت‌شکنی و جنایت می‌دانند باید به‌خوبی متوجه شوند بر زبان آوردن سخنانی که باعث به‌وجد آوردن قاتلان این مردم شود فرسخ‌ها فراتر از جنایت و سدی برابر وحدت ملی است.


اگر منتقدان دولت این شهامت را دارند که هر توهین به منتخب ملت را با ده‌ها واکنش محکوم کنند، انتظاری بجاست که دولتمردان یکبار و با شهامت غلط بودن سخنان دشمن شادکن خود و ستادهای‌شان را در ایام انتخابات ابراز دارند، چرا که اگر شخص پیروز منتخب «همه» محسوب می‌شود، هر سخنی از او نیز در سطح جهان از زبان «همه» مردم ایران شنیده می‌شود و هیچگاه مردم ایران سخنی در تایید هرزه‌گویی‌های این گروهک تروریستی بر زبان خود جاری نکرده‌اند.


۴- وحدت محصول «عمل» است نه ثمره «سخن». وحدت ملی تنها زمانی عینیت می‌یابد که طرفین، چارچوب ارزشی مشخصی را برای خود در نظر بگیرند و از آن برای فرار از پاسخگویی عدول نکنند. نمی‌شود برای ایجاد رعب و هراس از رقیب، همصدای قاتلان این مردم شد و هنگام شکست تاکتیک‌های غلط برابر دشمنان هر نقدی را منافی وحدت ملی و همصدایی با دشمنان تفسیر کرد. نمی‌شود دل دشمنان این ملک و مملکت را با هر سخن غلطی شاد کرد و پس از آن به‌جای پاسخگویی در ناکارآمدی‌ها هر نارضایتی‌ای را ناقض وحدت ملی شمرد. نمی‌شود وحدت را به رقیب توصیه کرد و خود برابر مهم‌ترین عاملان وحدت ملی، وحدت‌شکن‌ترین اقدامات را کرد.


آنچه نسبت به آن هشدار می‌دهیم محدود به سخنان دشمن شادکنی نیست که حالا از زبان اشرف‌نشینان سابق بیرون می‌آید، بلکه اشاره به رفتارهای متناقض و وحدت‌شکن متعددی دارد که مشاوران عملیات روانی دولت برای بر هم ریختن آرامش روانی جامعه به دولتمردان تجویز می‌کنند.

عوض کردن جای شهید و جلاد برای رقیب‌هراسی تنها به برهه انتخابات محدود نشده و حالا در ابعاد دیگر توسط دولت و علیه منافع و وحدت ملی پیگیری می‌شود. اگر دولت و حامیانش کنایه یک مداح را باعث تزلزل جایگاه رئیس‌جمهور در سطح جهانی تفسیر می‌کنند باید پاسخگوی آن باشند که حمله به نهادهای نظامی آن هم درست در میانه روزهای پرالتهاب فعلی که این نهادها درگیر برقراری امنیت و متلاشی کردن ده‌ها گروهک با نقشه‌های شوم در مرزهای کشور هستند چه رنگ و بویی از وحدت و منافع ملی دارد؟

آیا باید پس از رهبر گروهک منافقین شاهد سخنان رهبران دشمنان دیگر و شادی‌شان از عوض کردن جای جلاد و شهید‌های دیگری نیز باشیم؟


وحدت خوب است و لازم، شهامت برائت جستن از تعویض جای جلاد و شهید و واکنش نسبت به هرگونه تخریب نیروهای نظامی و تکرار سخن دشمنان در این‌باره و موارد مشابه می‌تواند بهانه خوبی برای اثبات صداقت در این امر باشد. پس چه زمانی بهتر از حال برای برداشتن مهم‌ترین گام در جهت وحدت؟ بسم‌الله...!

۰ نظر ۱۴ تیر ۹۶ ، ۱۵:۰۱
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

السّلام علیکِ یا امّ الأئمّه


۰ نظر ۱۴ تیر ۹۶ ، ۱۴:۴۵
حسن حیدری

سیاست «تنش صفر با همسایگان» که از سوی داووداوغلو مطرح شد و مبنای عمل در دستگاه دیپلماسی این کشور قرار گرفت، به دلیل عدم برخورداری از مبانی علمی و منطقی و همچنین ساده‌انگاری در شناسایی و معرفی عوامل تهدیدزا در حوزه امنیت منطقه غرب آسیا، عملا به خنجری در قلب آنکارا تبدیل شد که نه تنها موجب افزایش جایگاه منطقه‌ای ترکیه نشد، بلکه حتی امنیت داخلی آن را نیز از بین برد.

گِرِه‌ صلح در منطقه با «دستِ مقاومت» باز می‌شود، نه «دندانِ خوش‌خیالی»؛

واقعا حسن روحانی با همین نگاه به روابط بین‌الملل، سال‌ها مسئول ارشد سیاست خارجی ایران بوده است؟!/ سخنان عجیب رئیس دولت درباره توزیع قدرت در غرب آسیا؛ کپی سخنان غیرعلمی و شاعرانه‌ی حسام‌الدین آشنا

سیاست «تنش صفر با همسایگان» که از سوی داووداوغلو مطرح شد و مبنای عمل در دستگاه دیپلماسی این کشور قرار گرفت، به دلیل عدم برخورداری از مبانی علمی و منطقی و همچنین ساده‌انگاری در شناسایی و معرفی عوامل تهدیدزا در حوزه امنیت منطقه غرب آسیا، عملا به خنجری در قلب آنکارا تبدیل شد که نه تنها موجب افزایش جایگاه منطقه‌ای ترکیه نشد، بلکه حتی امنیت داخلی آن را نیز از بین برد.
گروه بین‌الملل – رجانیوز: از فردی که سال‌ها بر مسند دبیری شورای امنیت ملی کشور تکیه زده و هدایت راهبردهای سیاست خارجی ایران در عرصه بین‌المللی را برعهده داشته است، انتظار می‌رود که با ادبیاتی علمی و دقیق به تشریح شرایط منطقه و جهان بپردازد و سخنرانی‌های خود را منطبق بر واقعیت‌های موجود تنظیم کند؛ انتظاری که مدت‌هاست دیگر رئیس دولت یازدهم آن را برآورده نمی‌کند.
 
به گزارش رجانیوز، حسن روحانی روز گذشته و در «همایش بین‌المللی مقابله با ریزگردها»، سخنانی را درباره نگاه دولت به دیپلماسی منطقه‌ای بیان کرد که می‌تواند تبعات خطرناکی برای امنیت ملی کشورمان داشته باشد.
 
روحانی در بخشی از سخنان خود گفت: «بحث در مورد اینکه کدام کشور باید در منطقه قوی‌تر باشد را کنار بگذاریم. قوی‌ترین کشور در منطقه نباید به عنوان هدف اول دنبال شود؛‌ بلکه منطقه قوی تر باید مدنظر باشد. نه اینکه یک کشور بخواهد در برابر سایر کشورها قد علم کرده و تفرقه و اختلاف را بیشتر کند. ما همه یک خانواده در خاورمیانه هستیم و نمی‌توانیم از هم فاصله بگیریم. باید به فکر منطقه قوی‌تر باشیم.»
 
این ادعای عجیب را تنها می‌توان با سیاستی که در سال‌های نه چندان دور توسط «دکتر احمد داووداوغلو»، نخست وزیر پیشین ترکیه طراحی و اجرا شد، مقایسه کرد؛ سیاستی که دکترین سیاست خارجی آنکارا را در این سال‌ها تشکیل داد و نهایتا موجب به افزایش ناامنی و بحران در داخل ترکیه و همچنین در منطقه شد.
 
سیاست «تنش صفر با همسایگان» که از سوی داووداوغلو مطرح شد و مبنای عمل در دستگاه دیپلماسی این کشور قرار گرفت، به دلیل عدم برخورداری از مبانی علمی و منطقی و همچنین ساده‌انگاری در شناسایی و معرفی عوامل تهدیدزا در حوزه امنیت منطقه غرب آسیا، عملا به خنجری در قلب آنکارا تبدیل شد که نه تنها موجب افزایش جایگاه منطقه‌ای ترکیه نشد، بلکه حتی امنیت داخلی آن را نیز از بین برد.
 
حالا و پس از تجربه‌ی ناکام این سیاست که حتی پیش از اجرا هم شکست آن – به دلیل ماهیت آنارشیک قدرت در عرصه بین‌الملل – قابل پیش‌بینی بود، رئیس دولت یازدهم در کشورمان با افتخار از تلاش برای کند کردن مسیر افزایش قدرت به منظور تامین منافع ملی ایران سخن می‌گوید!
 
روحانی باید به این سوال پاسخ دهد که چه تناقضی بین «ایران توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقـه» آنگونه که در سند چشم‌انداز آمده است با منطقه آشوب زده و جنگ زده ما وجود دارد وچرا نمی توان به این مهم دست یافت؟ مگر جمهوری اسلامی ایران در همین منطقه ناامن نتواسته خود را به عنوان امن‌ترین کشور که در حال پیشرفت علمی در جایگاه های گوناگون پزشکی، هسته ای، نانو و...است، به دولت های دیگر معرفی کند؟
 
مصداق‌های حاضر و عملی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی نشان می‌دهد قدرت یافتن ایران در منطقه در ابعاد مختلف به قدرتمندترشدن و همگرایی در مبارزه با آشوب طلبی‌ها انجامیده است. به طور مثال اگر ایرانی قدرتمند وجودنداشت و نفوذ فکری و فرهنگی و انقلابی ایران در منطقه نبود آیا لبنان می توانست در مقابل چهارمین ارتش بزرگ جهان یعنی رژیم صهیونیستی مقاومت کند و به پیروزی برسد؟ این مثال در مورد کشورهای دیگر چون عراق و یمن و سوریه نیز صادق است.
 
سخنان عجیب حسن روحانی قطعا نه تنها در عرصه سیاست بلکه حتی اگر در دانشگاهی که محمدجواد ظریف توانسته مدرک دکترای روابط بین‌الملل خود را از آنجا اخذ کند نیز با واکنش تند و بی‌اعتباری روبرو خواهد شد.
 
البته این سخنان خود آقای روحانی نیست؛ بلکه به نظر می‌رسد دستپخت حسام‌الدین آشنا، مشاور رسانه‌ای او باشد؛ چرا که آشنا سال گذشته نیز چنین سخنانی را در کنفرانس امنیتی تهران مطرح کرده بود که با تذکر رجانیوز مواجه شد.
 
از آنجایی که دولت دوازدهم تا کمتر از یک ماه دیگر به صورت رسمی مستقر می‌شود و باید سیاست‌های راهبردی آن تدوین شود، جای این نگرانی وجود دارد که با دنبال کردن چنین نگاهی در راس دولت، معادله صلح و امنیت در غرب آسیا روز به روز پیچیده شود و گره‌های منطقه‌ای به جای «دستِ مقاومت و تدبیر» با «دندانِ مذاکره و خوش‌خیالی» باز شوند. 
۰ نظر ۱۴ تیر ۹۶ ، ۱۴:۴۲
حسن حیدری


۰ نظر ۱۴ تیر ۹۶ ، ۱۴:۳۵
حسن حیدری


۰ نظر ۱۴ تیر ۹۶ ، ۱۴:۲۱
حسن حیدری