حضرت امام خامنه ای: نگذارید احساس غیرت انقلابی و تکلیف در مقابل انقلاب، در دلهای شما ضعیف بشود و فرو بنشیند. مثل کسی که از خانواده و حرم و ناموس خوددفاع میکند،ازانقلاب وارزشها و دستاوردهای آن،همین طور دفاع کنید بایگانی مرداد ۱۳۹۶ :: فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

دیدگاه و باور ما: فضای مجازی در خدمت صدورانقلاب، اقتصاد مقاومتی، صادرات غیر نفتی، نهضت تولید علم، جنبش نرم افزاری، ایجاد اشتغال پایدار، مبارزه با امپریالیسم واستکبار ستیزی یا مهدی ادرکنی
فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی): ۱۳۹۴/۰۶/۱۸
«ان‌شاءالله تا ۲۵ سال دیگر، به توفیق الهی و به فضل الهی چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت.»

بایگانی
پیوندها

۲۴۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

برجامتان این بود آقایان روسیاه و خائن ؟

 پس از تحلیل علت عدم امکان اتکا به گروه‌های اپوزیسیون برای تغییر حکومت در ایران، فارین افرز به سراغ اقدامات نظامی و خشن می‌رود؛ اقداماتی از جنس ترور و حمله نظامی. این نشریه ابتدا یک گزینه عجیب روی میز می‌گذارد: ترور رهبر ارشد ایران! البته بلافاصله پس از طرح این مساله، فارین افرز تاکید می‌کند که ساختار سیاسی در ایران به صورت شبکه‌ای مستحکم و مستقر است و حتی با ترور رهبر عالی ایران هم ساختار دچار فروپاشی نمی‌شود و نهایتا دچار لرزش‌هایی خفیف از جنس هر تغییر سیاسی دیگری در کشور می‌شود.

پس از تحلیل علت عدم امکان اتکا به گروه‌های اپوزیسیون برای تغییر حکومت در ایران، فارین افرز به سراغ اقدامات نظامی و خشن می‌رود؛ اقداماتی از جنس ترور و حمله نظامی. این نشریه ابتدا یک گزینه عجیب روی میز می‌گذارد: ترور رهبر ارشد ایران! البته بلافاصله پس از طرح این مساله، فارین افرز تاکید می‌کند که ساختار سیاسی در ایران به صورت شبکه‌ای مستحکم و مستقر است و حتی با ترور رهبر عالی ایران هم ساختار دچار فروپاشی نمی‌شود و نهایتا دچار لرزش‌هایی خفیف از جنس هر تغییر سیاسی دیگری در کشور می‌شود.

گروه بین‌الملل - رجانیوز: اندیشکده‌های فراوانی در آمریکا مشغول به فعالیت و ارائه مطالب و مقالات تحلیلی هستند اما آنچه «شورای روابط خارجی» را از سایر اندیشکده‌ها متمایز می‌کند، تاثیرپذیری بالای مقامات سیاسی ارشد واشنگتن از راهبردهای ارائه شده توسط آن است.

 

به گزارش رجانیوز، بر همین مبناست که مقالات و راهبردهایی را که در نشریه «فارین افرز» به عنوان ارگان رسانه‌ای این اندیشکده منتشر می‌شوند، باید جدی گرفت؛ نه از این لحاظ که به واقعیت نزدیک هستند بلکه از این منظر که احتمالا به عنوان سیاست‌های اعمالی دولت آمریکا مورد استفاده قرار خواهند گرفت.

 

این نشریه در جدیدترین تحلیلی که درباره نحوه تنظیم رابطه تهران - واشنگتن منتشر کرده، تمام راه‌های ممکن برای «تغییر حکومت در ایران» یا همان اصطلاح معروف Regime Change را بررسی کرده و نهایتا به نتیجه جالبی رسیده است.

 

این نشریه ابتدا به تعریف این اصطلاح پرداخته و نوشته که تغییر حکومت در ایران دو نوع است؛ «تغییر و جایگزینی سازمان‌ها» یا «ایجاد حس علاقه به آمریکا در مسئولان حکومت.» سپس به تحلیل هر کدام از این دو راهبرد پرداخته شده است.

 

 

فارین افرز ابتدا به سراغ گروه‌های اپوزیسیون رفته و مجموعه این گروه‌ها را در سه دسته جای داده است. گروه اول، مجاهدین خلق (منافقین) هستند که به گفته این نشریه به دلیل تنفر عمیق مردم ایران از آنها (به دلیل کشتار مردم و حمایت از صدام در جنگ ایران و عراق)، قابلیت جایگزینی حکومت را ندارند.

 

گروه دوم، جنبش سبز معرفی شده است؛ جنبشی که پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال 88 شکل گرفت و تبدیل به جدی‌ترین فعالیت سیاسی مخالفان جمهوری اسلامی ایران در عرصه خیابانی شد. فارین افرز معتقد است که اگرچه این جنبش چند ماه پس از انتخابات فروکش کرد و محو شد اما هنوز برخی از افراد در واشنگتن اعتقاد دارند که می‌توان از ظرفیت آن برای تغییر حکومت در تهران استفاده کرد که البته به اعتقاد این نوشته، عدم محبوبیت جنبش سبز و همچنین عدم باور قطعی آن به تغییر حکومت در ایران (مانند حمایت از حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری اخیر) سبب شده تا نتوان از آن به عنوان یک جایگزین مناسب نام برد.

 

سومین و آخرین گروهی که فارین افرز از آن به عنوان اپوزیسیون جدی و رسمی ایران نام می‌برد، سلطنت‌طلب‌ها با محوریت رضا پهلوی است. این نشریه تاکید کرده که اگرچه سلطنت در ایران محبوب‌تر از سازمان مجاهدین خلق است اما بعید است که یک ملت انقلاب کند؛ هشت سال جنگ تحمیلی را تحمل کند؛ سال‌ها تمرین دموکراسی کند تا نهایتا به پادشاهی 40 سال گذشته بازگردد!

 

پس از تحلیل علت عدم امکان اتکا به گروه‌های اپوزیسیون برای تغییر حکومت در ایران، فارین افرز به سراغ اقدامات نظامی و خشن می‌رود؛ اقداماتی از جنس ترور و حمله نظامی. این نشریه ابتدا یک گزینه عجیب روی میز می‌گذارد: ترور رهبر ارشد ایران! البته بلافاصله پس از طرح این مساله، فارین افرز تاکید می‌کند که ساختار سیاسی در ایران به صورت شبکه‌ای مستحکم و مستقر است و حتی با ترور رهبر عالی ایران هم ساختار دچار فروپاشی نمی‌شود و نهایتا دچار لرزش‌هایی خفیف از جنس هر تغییر سیاسی دیگری در کشور می‌شود.

 

بررسی هزینه‌های بالا و احتمال موفقیت پایین تهاجم نظامی به ایران هم موضوع بعدی مورد بررسی در این مقاله است که نهایتا به این نتیجه منجر می‌شود که حمله نظامی - چه نقطه‌ای و چه سراسری - احتمال موفقیت بسیار کمی برای تغییر حکومت ایران دارد.

 

اما گزینه اصلی این نشریه برای براندازی حکومت در ایران چیست؟

 

«دیپلماسی؛ کلید تغییر حکومت.» این، میان تیتری است که در این مقاله برای جمع‌بندی و نتیجه‌گیری استفاده شده است. تاکید بر ضروریت باز نگه داشتن کانال مذاکره - نظیر کاری که در حال حاضر اتحادیه اروپا در حال انجام دادن با ایران است - محور اصلی این بخش از این مقاله است. فارین افرز اشاره می‌کند که با کار کردن بر روی موضوعاتی مانند مبارزه با داعش و امثال آن، می‌توان گام به گام به حکومت ایران نزدیک‌تر شد و ماهیت آن را تغییر داد تا با آمریکا «مهربانانه‌تر» رفتار کند و این همان کلید تغییر حکومت در ایران است.

 

بستن راه‌های دیپلماسی در آخرین سطر از این مقاله به شدت مورد انتقاد قرار گرفته و از آن به عنوان یک حماقت یاد شده است.

 

 

این تحلیل دقیقا همان نگاه هوشمندانه‌ای است که رهبر انقلاب در مهرماه 1394 درباره راهبرد ایالات متحده در مورد ایران بیان کردند: «اینکه در خبرهای خارجی می‌بینید که فلان سیاستمدار آمریکایی گفته است که ما نظام جمهوری اسلامی را تغییر رژیم نمیخواهیم بدهیم [بلکه‌] تغییر رفتار میخواهیم بدهیم -میگویند دیگر؛ شنفته‌اید- تغییر رفتار یعنی همین؛ یعنی تا حالا رفتار نظام جمهوری اسلامی رفتار انقلاب بود، رفتار انقلابی بود، در خدمت انقلاب بود، میخواهیم این را تغییر بدهیم. من به دیپلمات‌های خودمان هم که چند ماه قبل از این، اینجا جمع بودند گفتم(۲) که اینها از اسم جمهوری اسلامی خیلی باکی ندارند؛ حتّی از اینکه یک عمامه‌به‌سری در رأس جمهوری اسلامی باشد هم [باکی ندارند]؛ اگرچنانچه جمهوری اسلامی محتوای خود را از دست بدهد، اسلامی بودن را و انقلابی بودن را از دست بدهد، اینها با آن کنار می‌آیند. آنچه با آن دشمنی دارند عبارت است از محتوای جمهوری اسلامی؛ جبهه‌ی دشمن این‌جور است.»

۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۲۲
حسن حیدری

دیروز در روزنامه رسالت پس از دو دهه در صفحه اول روزنامه، هم عکس شما را زدیم و هم تیتری از همین پاسخ‌هایی که مرقوم فرمودید. تیتر این بود ؛ «جمهوری اسلامی بر پایه اصل ولایت فقیه استوار است». چرا این سخن درست را در پاسخ به  منافقین در شورش‌های فتنه 88  که شعار می‌دادند مرگ بر اصل ولایت فقیه، نگفتید؟ پس بیراه نیست برخی بگویند شما نه تنها با مصداق ولی فقیه بلکه با اصل آن مسئله داشتید. شما  کسانی را که به خیابان‌ها ریختند و از نظام و ولی فقیه و رای ملت دفاع کردند، متهم به اهانت و هتاکی به هاشمی و کروبی و موسوی و خاتمی کردید. بفرمایید در عاشورای 88 که شاهد کسانی بودیم که به خیابان‌ها آمدند و شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه به بهانه دفاع از هاشمی و کروبی و موسوی دادند، مردم چه باید می کردند؟!

یادداشت محمد کاظم انبارلویی در پاسخ به موسوی خوئینی ها؛

آقای خوئینی ها! حد یقف نقد ولی فقیه کجاست؟ / آیا محاربه با نظام هم نوعی نقد ولایت فقیه است؟

دیروز در روزنامه رسالت پس از دو دهه در صفحه اول روزنامه، هم عکس شما را زدیم و هم تیتری از همین پاسخ‌هایی که مرقوم فرمودید. تیتر این بود ؛ «جمهوری اسلامی بر پایه اصل ولایت فقیه استوار است». چرا این سخن درست را در پاسخ به منافقین در شورش‌های فتنه 88 که شعار می‌دادند مرگ بر اصل ولایت فقیه، نگفتید؟ پس بیراه نیست برخی بگویند شما نه تنها با مصداق ولی فقیه بلکه با اصل آن مسئله داشتید. شما کسانی را که به خیابان‌ها ریختند و از نظام و ولی فقیه و رای ملت دفاع کردند، متهم به اهانت و هتاکی به هاشمی و کروبی و موسوی و خاتمی کردید. بفرمایید در عاشورای 88 که شاهد کسانی بودیم که به خیابان‌ها آمدند و شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه به بهانه دفاع از هاشمی و کروبی و موسوی دادند، مردم چه باید می کردند؟!

گروه سیاسی - رجانیوز :

 

آیت الله موسوی خوئینی‌ها، دبیرکل مجمع روحانیون مبارز در کانال تلگرامی خود به یک سوال کلیدی پاسخ داده است . سوال این است ؛ "به حاشیه راندن گروه‌های سیاسی از نهضت آزادی شروع شد و بعد از آن جناح چپ و امروز در درون جناح راست شروع شده است این اتفاقات حکایت از چه چیزی می کند؟" وی در پاسخ به این سوال گفته است : "جمعیت نهضت آزادی- بویژه دبیرکل این جمعیت که رحمت خدا بر او باد- از آغاز تشکیل این نظام، اعتقادی به ولایت مطلقه فقیه نداشتند و حداقل با تفسیر رایج از این نظام موافق نبودند و در نتیجه بین آنها و رهبری نظام [ بخوانید امام خمینی (ره)] اختلاف و اصطکاک پیش آمد و به تدریج به حاشیه رانده شدند."

آیا این پاسخ صحیح است ؟ آقای موسوی خوئینی ها یکی از  علمای مبارز و مورد وثوق امام خمینی (ره) بودند که از سوی ایشان به عنوان امیرالحاج انتخاب شدند و مدتی هم افتخار حکم امام (ره) در خصوص دادستانی انقلاب در خطیرترین دوران انقلاب را داشتند. آیا در پاسخ به این سوال باید نقش نهضت آزادی در تاریخ ایران و نسبت او با انقلاب و برخوردش با امام (ره) را نادیده بگیرند؟!

 

انصاف این است که در این داوری حداقل دیدگاه امام درباره این اختلاف یا حکم به حاشیه راندن را با امانتداری می آوردند. امام خمینی (ره) در 30 بهمن 66 در پاسخ به نامه وزیر کشور وقت علت  طرد و نفی نهضت آزادی و به حاشیه راندن آنها را می فرمایند.

امام یک رهبر صدیق و امانتدار و خداشناس و پیر و مراد شما هم بود چرا پاسخ او را باید در این پرسش و پاسخ تاریخی سانسور کنید؟ امام (ره) اول انقلاب به ورود نهضت آزادی به کانون قدرت رضایت داد و دبیرکل نهضت آزادی را نخست وزیر دولت موقت معرفی کرد . پس امام (ره) در مشارکت آنها در قدرت مسئله‌ای نداشت ، اما آنها به دلیل انحرافاتی که داشتند دست رد به این مشارکت زدند.

 

امام (ره) در مورد دور کردن نهضت آزادی از کانون قدرت می فرمایند :

1- عملکرد نهضت آزادی در دولت موقت نشان می دهد طرفدار جدی وابستگی ایران به آمریکاست و از هیچ کوششی فروگذار نکرده است.

2- ضرر نهضت آزادی به اعتبار اینکه متظاهر به اسلام هستند از ضرر گروهک‌های دیگر حتی منافقین این فرزندان مهندس بازرگان بالاتر است.

3- برحسب پرونده‌های قطور و نیز ملاقات‌های مکرر اعضای نهضت، چه در منازل خودشان و چه در سفارت آمریکا، من مشاهده کردم از انحراف آنها اگر خدای متعال عنایت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند، ملت های مظلوم بویژه ملت عزیزمان تا کنون

در زیر چنگال آمریکا و مستشاران او دست و پا می زدند و اسلام عزیز نیز چنان سیلی‌ای از این ستمکاران می خورد که قرن‌ها

سر بلند نمی‌کرد.

4- نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی وقانون‌گذاری و قضائی را ندارد.

 

آنچه در مورد به حاشیه راندن نهضت آزادی واقعیت دارد دیدگاه شفاف بنیانگذار جمهوری اسلامی ، امام خمینی (ره) در مورد آنهاست.

چرا باید این دیدگاه را در پاسخ به این سوال سانسور کرد و گفت : چون آنها با ولایت مطلقه فقیه مخالف بودند به این روز افتادند. این پاسخ دقیقی نیست. من یادم می آید امیرحسین آریانپور، تئوریسین گروه‌های مارکسیستی قبل از انقلاب بود و مشاجراتی با شهید مطهری داشت . پس از انقلاب منافقین و چریک‌های فدایی خلق و حزب توده از او دعوت کردند عضویت افتخاری شورای مرکزی آنها را بپذیرد. با  آنکه او را تاحد پیامبر مارکسیست‌ها ستایش می‌کردند و احترام برای او قائل بودند، هیچ یک از دعوت های آنها را نپذیرفت.

 

 

خود او روزی به مناسبتی به نگارنده گفت ؛ من به ‌آنها گفتم اسلام را قبول ندارم اما قبول دارم این انقلاب ضدآمریکایی است و با آمریکا سرستیز دارد لذا من نمی‌توانم با گروه‌هایی که سرستیز با انقلاب دارند کار کنم.

بعد شروع کرد از درجه خصومت خود با شاه و آمریکا گفت . به او گفتم چرا اینها را رسانه‌ای نمی کنی، گفت: همین قدر که من با این جماعت‌ها همکاری نمی کنم کافی است.

 

پس جرم نهضت آزادی این نبود که فقط ولایت فقیه را قبول ندارد . جرم آنها و حکم به حاشیه راندن آنها از این قرار بود که به شهادت امام، طرفدار جدی وابستگی به آمریکا بودند و در این حوزه از وادی نظر به وادی عمل در درون حاکمیت گام برمی‌داشتند. جرم آنها از دیدگاه امام (ره) این بود که منافقین به  لحاظ تئوریک فرزند مهندس بازرگان تلقی می شدند و از آن آبشخور تغذیه تئوریک می‌شدند و فجایعی را در تاریخ ایران بوجود آوردند که در دوران معاصر سابقه ندارد.

آنها 17 هزار نفر از مردم ایران که بین آنها علمای بزرگ و فقهای سترگ حوزه‌های علمیه بودند، را به خاک و خون کشیدند. تقاضا می کنم آقای خوئینی ها یک بار دیگر صفحات 479 و 480 و 481 و 482 صحیفه‌نور جلد بیستم را دقیق بخوانند. نامه آقای محتشمی وزیر کشور وقت و عضو مجمع روحانیون مبارز همین سوالی که از وی در کانال تلگرامی شده به طور مفصل تر آورده و پاسخ امام (ره) را هم آورده است. این صفحات قطعه‌ای از تاریخ مستند ایران است .

این بی انصافی است که گفته شود نهضت آزادی به دلیل مخالفت با ولایت مطلقه فقیه چوب رانده شدن از کانون قدرت را خورده است.

مگر می شود ما سوالی را در مورد برخورد پیامبر با یک جماعت یا حضرت علی (ع)با یک طایفه‌ای را مطرح کنیم بدون اینکه بگوییم پیامبر اعظم (ص) و حضرت علی (ع) چه استدلالی برای برخورد داشتند به آن سوال پاسخ دهیم.

 

 

این جفا به تاریخ و رهبران الهی است . چرا باید این جفا توسط فردی بشود که وقتی منصوب و امین امام (ره) بوده است.

آقای خوئینی ها! شما اول انقلاب برای سرنگونی دولت موقت به همراه دانشجویان رفتید سفارت آمریکا را تصرف کردید. علیه آمریکا هر روز یک افشاگری می‌کردید. دولت موقت هم به همین دلیل استعفا داد و رفت. شما از اسناد وابستگی نهضت آزادی به آمریکا مطلع هستید و خودتان آن را افشاء کردید و این  اسناد را به امام دادید و امام هم در همین نامه مشهور در مورد نهضت آزادی به آن استناد فرمودند. حالا چگونه است شما همه اینها را فراموش کرده‌اید؟  طرد نهضت آزادی را به این دلیل دانسته‌اید که چون اعتقاد به ولایت فقیه نداشتند به حاشیه رانده شدند!جوانی که آن روزها را ندیده است چرا روایت امام (ره) از این رانده شدن از قدرت را از زبان شما نشنود و در قلم شما نبیند.

 

آیا امام (ره) را راوی صادق برای روایت‌های تاریخ معاصر نمی دانید. من در حیرتم آقای خوئینی‌ها از دبیرکل نهضت آزادی در این پاسخ با آن اوصافی که در دیدگاه‌ امام (ره) است به نیکی یاد می کند و می گوید ، "رحمت خداوند بر او باد" اما حاضر نیست از امام (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی و استاد خود که متهم اصلی در این پرسش است، کمترین یادی کند؟!

 

در سطور گذشته بخشی از پاسخ آیت الله موسوی خوئینی‌ها در مورد علل به حاشیه رانده شدن برخی گروه‌ها و شخصیت ها را نقد کردیم. اینک ادامه نقد این پاسخ را پی می‌گیریم. آقای خوئینی‌ها در بخش دوم پاسخ خود به حاشیه راندن جناح چپ از مرکز قدرت پس از رحلت امام (ره) اشاره کرده و از برخوردها با آقایان هاشمی رفسنجانی، خاتمی، کروبی، میرحسین موسوی و احمدی‌نژاد و حتی روحانی یاد می کند و علت اصلی به حاشیه راندن این افراد و گروه‌ها از کانون قدرت را در زاویه داشتن با ولی فقیه جستجو می کند. وی می‌گوید؛ تفسیر رایج این است که؛ «شهروندان نباید بر خلاف نظر ولی فقیه سخنی بگویند یا سخن او را نقد کنند.» لذا اگر پای در این وادی بنهند محکوم به حاشیه رانده شدن از کانون قدرت خواهند بود. اما در برابر این تفسیر رایج و حاکم، فقیهانی وجود دارند که نقد ولی فقیه را حرام و خلاف شرع نمی‌دانند.

 

وی با قبول فرض اول ،  که این کار نه بر خلاف شرع و نه بر خلاف قانون اساسی است این سوال را مطرح می کند که ‌آیا این کار مطلوب است و از آن مهمتر این رویکرد آیا نشانه سلامت نظام است؟ این اتفاقات آیا از نشانه‌های پایداری و استواری نظام است؟

 

وی با طرح سوال بعدی می گوید چرا روسای جمهور پس از اینکه از تایید شورای نگهبان گذشته اند در دوران مسئولیت یا پس از آن با ولی فقیه زاویه پیدا می کنند؟

پس یا باید این پست و مسئولیت را در سازوکار نظام علاج کرد و اگر مشکل سومی است آن را باید جستجو کرد. بعد پیشنهاد می کند جمعی از نخبگان سیاسی و فرهنگی بنشینند و آسیب‌شناسی کرده و برای حفظ سلامت نظام چاره‌جویی کنند.

 

طرح سوالات و پاسخ ها هوشمندانه است، باید از ایشان تشکر کرد. قبل از ورود به این بحث یک مطلب را ایشان فراموش کرده اند و آن حذف ‌آیت الله منتظری از قائم‌مقامی و زاویه دار شدن او با امام (ره) بود. چون او نیز در همین فرآیند پرسش و پاسخ برجسته‌ترین است، با این تفاوت که او رئیس‌جمهور نبود و قائم مقام رهبری بود و از سوی مجلس خبرگان به طور رسمی در این سمت انجام وظیفه می کرد.

 

همان طور که دیروز گفته شد بدون مطالعه پاسخ امام (ره) در مورد برخورد با نهضت آزادی و به حاشیه راندن آن از کانون قدرت نمی توانیم به این سوالات پاسخ دقیقی بدهیم. هر گونه پاسخ به مثابه نادیده گرفتن حافظه تاریخی مردم و حقایق تاریخ معاصر است. در مورد آقای منتظری کافی است نامه‌های امام (ره) مورخ 6/1/68 و 8/1/68 خطاب به وی   به نقل از صحیفه امام جلد 21 صفحات 330 الی 335  را به دقت بخوانید تا به چند و چون این حکایت پی ببرید. هر گونه تفسیر و تحلیل این رویداد بدون رجوع به مستندات تاریخی، منحرف شدن از موضوع سوال و پرسش و پاسخ‌های دقیق و منصفانه است.

 

حال برویم روی اصل پرسش! آیا واقعا بنا به ‌آنچه که آقای خوئینی‌ها می فرمایند مشکل حضرات زاویه داشتن با ولی فقیه و نقد نظرات ولایت است؟ آیا بحث محدود است به اینکه عده ای از فقها نقد نظر ولی فقیه را خلاف شرع و حرام می دانند و عده‌ای دیگر از فقها آن را حرام نمی دانند؟ مثلا آشوب 18 تیر 78 که به بهانه دفاع  دانشجویان از آقای خوئینی‌ها و مخالفت با توقیف روزنامه سلام به مدیرمسئولی وی شروع شد و از جنبش ملوس و منوچ برای سرنگونی نظام سربرآورد، آیا این شورش و اعتراض را می توان نقد نظرات ولی فقیه خواند؟ آیا این زاویه داشتن با ولی فقیه باید سر از محاربه با نظام و مردم درآورد و حمله و غارت مغازه‌ها و آسیب به اموال عمومی و دولتی را به همراه داشته باشد؟

 

یا فتنه 88 که از زدن زیر میز رای مردم شروع شد و هنوز مردم پای صندوق‌های رای بودند و شمارش آراء هم شروع نشده بود یک نامزد که به قول شما نخست وزیر دوران مقدس بود، آمد مصاحبه با خبرنگاران داخلی و خارجی گذاشت و گفت؛ «من پیروز انتخابات هستم.» آیا این آدم فقط به دلیل نقد ولی فقیه از کانون قدرت فاصله می گیرد یا با اعلام جنگ با جمهوریت نظام و سپس اعلام جنگ با اسلامیت نظام چنین بلایی سر خود آورد؟!

 

آقای کروبی که شما در همین پاسخ به نیکی از او یاد می کنید و می گویید 50 سال عمر خود را صرف مبارزه با رژیم شاه کرد، با آن آراء قلیل که کمتر از آراء باطله بود، او هم مدعی تقلب بود! او و میرحسین با بیانیه‌های تحریک‌آمیز دعوت به شورش و آشوب کردند و تا مرز محاربه با نظام پیش‌ رفتند . آیا محاربه با نظام نوعی نقد ولایت فقیه و زاویه داشتن با ولی فقیه است؟ فرضا آنها با ولی فقیه مشکل داشتند، شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه، دیگر نقد ولایت فقیه نیست. این یعنی پیاده‌نظام منافقین شدن!

 

آقای خوئینی‌ها! شما دبیرکل مجمع روحانیون مبارز هستید. یک بار دیگر بیانیه دعوت به اعتراض و راهپیمایی 30 خرداد 88 را بخوانید. این نقد

ولی فقیه است یا دعوت به شورش علیه نظامی که خود شما برای آن زحمت کشیدید، آن هم در سالروز اعلام جنگ منافقین با امام و نظام؟!

اینکه آقای خاتمی وزیر ارشاد خود را بفرستد به«بی بی سی» از زبان استعمار پیر با ملت ایران صحبت کند را می شود نقد ولی فقیه نام نهاد؟ اینکه برخی روزنامه‌نگاران دوران اصلاحات آقای خاتمی کوچ کنند بروند لندن، پاریس و نیویورک و در لجن پراکنی‌های «بی بی سی» و رادیو آمریکا و رادیو فرانسه مشارکت کنند، نام آن را نقد ولی فقیه می گذارید؟ ممکن است بگویید

 

بی انصافی است، ما به این کارها رضایت نداشتیم. من هم قبول می کنم اما خود شما سر منبر به ما یاد دادید؛ «تبری و تولی» داشته باشیم. چرا شما آن روزگاران، هم در فتنه 18 تیر 78 و هم در فتنه 88  از منافقین، ضدانقلاب و معارضین نظام تبری نکردید و با انتشار یک بیانیه خشک و خالی، صف خود را از ‌آنها جدا ننمودید؟ چرا آقای خاتمی زیر سقف می گفت موضوع تقلب، دروغ است و بیرون سقف، آشکارا با زندانیانی که در آشوب‌های خیابانی دستگیر شدند ملاقات می کرد و از آنان استمالت می فرمود؟!

 

یک تاج زاده از اصلاح طلبان و یک تاج بخش از بنیاد سوروس و سلطنت طلبان دست به دست هم دادند بخشی از شورش 18 تیر و نیز فتنه 88 را ساماندهی کردند. نسبت شما با تاج زاده‌ها و تاج بخش‌ها، که عمری مبارزه با سلطنت کردید چیست؟ تاج بخش در تلویزیون مردانه اعتراف کرد سر در آخور سلطنت‌طلبان و بنیاد سوروس داشت. اما تاج‌زاده مقاومت کرد و اکنون در کنار شما بر طبل همان مواضع می کوبد.

 

همین تاج‌زاده قبل از فتنه 18 تیر 78 با کمک حجاریان و تاج بخش تحت رهبری حسین بشیریه در معاونت سیاسی وزارت کشور در دولت آقای خاتمی کارگروه «سکولاریزاسیون» نظام راه انداختند. بنده آن هنگام نقدی نوشتم و نصیحت شان کردم و گفتم این خیانت به نهضت امام (ره) و اسلامیت نظام است. از سنگ صدا درآمد، از آقای خاتمی و حضرات مجمع صدا در نیامد. شد آنچه باید می شد!

 

دیروز در روزنامه رسالت پس از دو دهه در صفحه اول روزنامه، هم عکس شما را زدیم و هم تیتری از همین پاسخ‌هایی که مرقوم فرمودید. تیتر این بود ؛ «جمهوری اسلامی بر پایه اصل ولایت فقیه استوار است». چرا این سخن درست را در پاسخ به  منافقین در شورش‌های فتنه 88  که شعار می‌دادند مرگ بر اصل ولایت فقیه، نگفتید؟ پس بیراه نیست برخی بگویند شما نه تنها با مصداق ولی فقیه بلکه با اصل آن مسئله داشتید. شما  کسانی را که به خیابان‌ها ریختند و از نظام و ولی فقیه و رای ملت دفاع کردند، متهم به اهانت و هتاکی به هاشمی و کروبی و موسوی و خاتمی کردید. بفرمایید در عاشورای 88 که شاهد کسانی بودیم که به خیابان‌ها آمدند و شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه به بهانه دفاع از هاشمی و کروبی و موسوی دادند، مردم چه باید می کردند؟!

 

آقای میرحسین موسوی بیانیه صادر کرد و همین افرادی را که شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه می دادند، «مردان خداجوی» نامید!

 

این مردان کدام خدا را جستجو می کردند جز رئیس جمهور آمریکا را، چون آنها این بساط را پهن کردند. چرا نقش دشمنان انقلاب و نسبت آن با فعل سیاسی خودتان را فراموش می کنید؟ ولایت فقیه اینجا چه باید می کرد؟ باید از رای ملت و اکثریت حمایت می کرد یا از یک مشت یاغی و محارب نظام که هیچ رکنی از ارکان نظام و هیچ قانونی از قوانین اساسی و عادی را در مورد انتخابات به رسمیت نشناختند؟!

 

بر اساس آمار بنیاد شهید 22 نفر در فتنه 88 شهید شدند، ده‌ها نفر هم از اراذل و اوباش کشته شدند. آیا تعریف شما از نقد و زاویه داشتن با ولی فقیه باید این هزینه‌ها را داشته باشد؟!

 

اسم این نقد و زاویه داشتن نیست، این اعلام جنگ با یک انقلابی است که ریشه در تاریخ انبیای الهی علیهم السلام دارد. به عقیده شما اگر امام بود با این جماعت که در این دو فتنه در مرز «بغی» و «محاربه» حرکت می‌کردند، چه می کرد؟

 

برگردیم به سوال و کمّ و کیف پاسخ جنابعالی! اگر هدایت های رهبری و خطبه های روشنگرانه و مشفقانه در چرایی این پدیده و نوع مقابله با آن و مشروعیت دفاع از مردم و نظام را سانسور کنیم چه کمکی به حل مسئله کرده ایم؟ آیا این همه حوادث تلخ و برخوردهای ناجوانمردانه با نظام و مردم را فرو بکاهیم به موضوع نقد ولی فقیه و یا زاویه داشتن با او، از حل مشکل فاصله نمی گیریم و طرح غلط صورت مسئله و تحریف آن محسوب نمی شود؟

 

جناب آقای خوئینی‌ها! اگر از شما سوال کنند طلحه و زبیر با آن همه سوابق خدمت به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و آن همه سابقه در دوران صدر اسلام که همواره از علی علیه السلام و حریم ولایت دفاع می کردند و پس از 25 سال برای روی کارآمدن حضرت علی علیه السلام تلاش کردند و جزء اولین‌ها برای بیعت بودند. چرا جنگ جمل را با آن همه خونریزی به پا کردند، چه پاسخی می دهید؟ آیا فقط به زاویه داشتن یا نقد ولایت علی علیه السلام اکتفا می‌کنید؟ یا از منطق حضرت علی علیه السلام در این جنگ دفاع خواهید کرد؟

 

حضرت علی (ع) به این پرسش تاریخی پاسخ داده و فرموده است: «إِنَّ الحَقَّ لا یعرَفُ بِالرِّجَالِ؛ اِعرِفِ الحَقَّ تَعرِف أهلَه - حق با شخصیت ها شناخته

نمی شود؛ حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی.» (روضه الواعظین، ص 31)

 

چرا شما که اولاد علی علیه السلام هستید این پاسخ مولا را پنهان می کنید؟ باید دید شما حق را به مرد می سنجید یا مرد را به حق؟

زاویه داشتن و نقد و حتی اعتراض به ولی فقیه یک حد یقفی دارد .

 

 

حد یقف آن شورش، عصیانگری، بغی و محاربه با وی و علیه نظام مشروعی که مردم به واسطه امام عادل به پا کردند، نیست.

چرا فعل و قول و تقریر معارضین با ولایت فقیه و همگرایی و نسبت آنها با دشمنان قسم خورده نظام به ویژه منافقین را نادیده می گیرید، بعد

می خواهید مسئله را حل کنید و از آن مهم تر فعل و قول و تقریر ولی فقیه و نسبت آن با حق، عقلانیت و حکمت سیاسی را سانسور می کنید، بعد به حل مسئله می اندیشید؟! آیا این نگاه تاکنون توانسته مشکل را حل کند؟! تمام همت این نگاه، تحریف واقعیت و وارونه گویی صورت مسئله است!

 

 

طی سطور پاسخ آیت الله موسوی خوئینی‌ها دبیرکل محترم مجمع روحانیون مبارز در خصوص فلسفه به حاشیه رانده شدن برخی گروه‌ها و شخصیت‌ها از اول انقلاب تا کنون را مشفقانه نقد کردیم. اینک راه حل ایشان برای برون رفتاز این معضل را مورد واکاوی قرار می دهیم؛

آقای خوئینی‌ها برای رفع این معضل پیشنهاد دادند جمعی از نخبگان سیاسی و فرهنگی که اعتقاد راسخ به ولایت فقیه دارند و از  بن دندان به اطاعت بی چون و چرا از مقام معظم رهبری پایبندند این پدیده همزاد با جمهوری اسلامی را بررسی کنند و برای ‌آسیب های آن چاره‌جویی نمایند. در صورتی که این رخدادها را نشانه سلامت نظام می دانند نتیجه تحقیقات خود را در اختیار همگان قرار دهند.

 

خدا رحمت کند مرحوم استاد پرورش را، آ‌ن هنگام که وزیر آموزش و پرورش بود، می گفت هر وقت در هیئت  دولت معضلی پیدا می شد که کسی حال بررسی و پاسخگویی نداشت می گفتند یک کمیسیون تشکیل بدهیم تا آن مشکل را حل کنیم. بعد هم کمیسیون تشکیل نمی شد یا تشکیل هم که می شد چیزی از توی آن در نمی‌آمد که ناظر به حل معضل یا مشکل باشد.

 

بنده تا این حد بدبین به حل این معضل نیستم. اما یک پیش فرض‌هایی برای ورود به حل این معضل هست که نباید آن را نادیده بگیریم؛

اولاً: این حرف نادرست است که عده‌ای که اعتقاد راسخ به ولایت فقیه و اطاعت بی‌چون و چرا از مقام معظم رهبری دارند بنشینند این مشکل را بررسی کنند. می شود از عناصری که حتی با فلسفه سیاسی امام مخالفند هم در این جمع کمک گرفت.

 

ثانیاً: چه کسی گفته است باید از ولی فقیه اطاعت بی‌چون و چرا کرد؟ دینی که دعوت به عقل و عقلانیت می کند و در عمل در زمان پیامبر و علی علیهم السلام آن بزرگواران اجازه چون و چرا در تصمیم‌گیری‌ها و تصمیم‌سازی‌ها به مردم و نخبگان می‌دادند.

 

این قاعده قرآنی که می گوید؛ «اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم» یک قاعده عقلی و حکیمانه است، چون اگر بر اساس اصل چون وچرا کردن در امر خدا و رسول و مولا بخواهیم از کسی جز این مراتب اطاعت کنیم، اطاعت از طاغوت است. اطاعت از ولی به خاطر شخصیت کاریزماتیک او نیست بلکه بر اساس عقل و منطق، این اطاعت صورت می‌گیرد. انحراف برخی نهضت‌های الهی از همین نقطه شروع شد. اگر آقای خوئینی‌ها اصل زاویه داشتن و نقد ولی فقیه را تا مرز محاربه و بغی به رسمیت بشناسد، این پدیده به عنوان معضل در انقلاب، خود را نشان می دهد.

 

اگر نقد ولی فقیه به سمت شورش و عصیان و طغیان نرود چه معضلی باقی می ماند؟

از قبل از انقلاب و حتی بعد از انقلاب کسانی به امام (ره) و سیاست‌ورزی او نقد و زاویه داشتند. به تدریج یا آنها قانع می‌شدند که امام (ره) درست می فرموده و صحیح عمل می کردند یا امام (ره) به این ادراک می رسید که اتقان و صحت موضوع در کجاست؟ در این معرکه هیچ معضلی هم پیش نمی آمد. مثل قصه تایید منافقین قبل از انقلاب، مثل موضوع مقابله با کودتا، مثل موضوع قائم مقام رهبری، مثل موضوع و موضوعات مربوط به دفاع مقدس و پذیرش قطعنامه و...

اگر بخواهیم صادقانه راه حلی برای این موضوع یا معضل پیدا کنیم قبل از ورود به مسئله اگر واقعا دغدغه سلامت نظام و بسامان بودن کارکردهای آن را داریم باید ذهن خود را نسبت به چند اصل و رکن روشن کنیم و به آن پایبند باشیم. بدون این پایبندی افقی روشن برای حل معضل نیست؛

 

1- تمرکز رهبری:

 

آنچه تا  کنون موجب پیروزی‌های شگفت‌انگیز انقلاب اسلامی شده و علت بقای انقلاب و حیات افتخارآمیز 4 دهه نظام است، موضوع تمرکز رهبری در اصل ولایت فقیه با همه الزامات آن است.

«خودمرکزبینی» و «خودرهبربینی» حسی است که پس از هر انتخابات ریاست جمهوری ممکن است خود منتخب را گرفتار کند. اگر کسانی به بهانه نقد ولی فقیه یا زاویه داشتن با او، خود را رقیب رهبری در هدایت امت بدانند و این تمرکز را به هم بریزند یکی از پایه های اقتدار ملی و مانایی انقلاب را هدف قرار داده‌اند.

لذا امام (ره) قبل از انقلاب به هیچ فرد و گروه و جناحی اجازه ورود به این حوزه را ندادند و با اقتدار، انقلاب را به پیروزی رساندند و سپس در همین مسیر درست حرکت کردند. این رویکرد جلوی سایش وحدت ملی و فرسایش اراده ملی و گسست رهبری را  گرفت.

 

2- بینش راهبرد اسلامی

 

انقلاب با هیچ راهبردی جز راهبرد اسلامی قابل هدایت به جلو نیست. قاطی کردن هر راهبرد دیگر و وام گرفتن از ایسم‌ها و ایست‌هایی که زیربنای معرفت شناسی غیرمعرفت اسلامی دارد، ره به جایی نمی‌برد. باید به مُرّ قرآن  سنت و عقل و اجماع عمل کرد. پیروزی‌های شگفت‌انگیز نهضت اسلامی امام خمینی(ره) از خرداد 42 تا بهمن 57 و از آنجا تا سقوط منافقین و لیبرال‌ها در درون حاکمیت و نیز توفیق نظام در برخورد با منافقین جدید، نئولیبرال‌ها و نئومارکسیست ها بر اساس همین بینش راهبرد اسلامی و تکیه بر آن بوده است.

 

3- وحدت ملی

 

هر قول و فعل و تقریری که وحدت ملی را به تلاشی بکشاند و در اراده ملی اخلال کند، حرکتی  ضد اسلام و ضد انقلاب است، باید از آن به بهانه مشروعیت زاویه داشتن با ولی و نقد ولی پرهیز کرد. وحدت ملی از التزام عملی به اسلام و ولی فقیه حاصل می شود. کسانی که هنگام ثبت نام در فرمی رسما نوشته‌اند به اسلام و ولایت فقیه التزام عملی دارند چرا به سمت زاویه درست کردن با رهبری رفتند؟

 

4- دشمن شناسی به ویژه شناخت درست از آمریکا

 

به عنوان دشمن اصلی باید پذیرفت انقلاب، دشمن دارد. از آن هنگام که امام (ره) پرچم نه شرقی و نه غربی را برای عزت ملت ایران به دوش گرفت قدرت‌های شرق وغرب عالم با خنجرهای آخته به سراغ ما آمدند. جنگ داخلی و تجاوز خارجی به پا کردند. این یک توهم نیست، یک واقعیت است. همه گروه‌ها و جناح‌ها و نخبگان باید نسبت خود را با دشمن به ویژه آمریکا تعریف کنند و از قاعده «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم» با رهبری جامعه، پیروی کنند.

 

کسانی که پس از انقلاب در سمت ریاست جمهوری به بیراهه رفتند، در مقابل آمریکا دچار وادادگی شدند و اقتدار و امنیت ملی و نیز سلامت نظام را دچار مشکل نموده و کج راهه‌ای را رفتند که برای خود و طرفداران خود مسئله درست کردند.

 

«مطالعه دگردیسی مسئولیت‌ها و مشغولیت ها در دولت‌های جمهوری اسلامی به ما می آموزد که شکاف روزافزونی بین باورهای برخی دولتمردان با مسئولیت‌ها و مشغولیت‌های آنها وجود دارد.» (1) واکاوی اینکه این شکاف حاصل تنش میان تمایلات نفسانی مشغولیت‌ها با اعتقادات است، که طرف را وادار می کند به هر قیمت و به هر شیوه دنبال جذب‌ آراء و کسب قدرت باشد، خیلی مهم است. لذا کسانی که به دنبال ایجاد زاویه با رهبری هستند و بر این کار اصرار دارند باید به عنوان پیمان شکنانی معرفی شوند که پیمان خود را با مردم، قانون اساسی و ولایت فقیه نقض کردند، این جماعت به طور اجتناب ناپذیر در شمار ریزش‌های انقلاب به شمار می آیند.

 

انقلاب با رویش های خود نشان داده است کسانی که به دلیل بدعهدی و نیز بی اعتقادی یا غفلت حاضر به همراهی با انقلاب و مردم نیستند و به اردوگاه دشمن پیوستند نمی تواند معطل آنان بشود. انقلاب راه خود را ادامه می دهد و مسیر درست خود را می پیماید. اگر خدای ناکرده شمار قاسطین، مارقین و ناکثین در انقلاب ما به اندازه ای برسد که در نهضت علوی در صدر اسلام رسید، طبیعی است به سرنوشت فجایع صدر اسلام دچار می شود. خداوند با هیچ قومی عقد اخوت نبسته است؛ «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم».

 

الحمدلله تا کنون خداوند بر این ملت به پاس حرمت خون شهیدان که برای اسلام و انقلاب ریخته شده، منت نهاده و انقلاب را حفظ کرده است. امام (ره) شک نداشت که این انقلاب به انقلاب جهانی حضرت مهدی (عج) متصل خواهد شد. به همین دلیل برای خواص و خود، همیشه عاقبت به خیری مسئلت داشت.

امام فرمود ؛ اگر پشتیبان ولایت فقیه باشید مملکت دچار دیکتاتوری نمی شود. کسانی که با ولایت فقیه زاویه پیدا می کنند سر از دیکتاتوری و وابستگی به غرب در می آورند. این یک تصویر حقیقی از این جماعت است. فقط باید برای آنها دعا کرد به این سمت نروند.

 

 

--------------------------------------------------

 

پی نوشت:

1- دکتر مظفر نامدار، سرمقاله، فصلنامه تخصصی در حوزه

تاریخ پژوهی ایران معاصر دوره سوم، سال چهاردهم، بهار 1396


۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۱۳
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

تنفس عمیق بکشید

تنفس عمیق علاوه بر این که گامی موثر برای بازیابی انرژی است، منجر به دفع سموم و حتی بهبود سلامت دستگاه گوارش نیز می شود.

به گزارش آوای سلامت، محققان دانشگاه نورث وسترن می گویند یک تنفس عمیق از راه بینی مغز را تقویت و حافظه را سریع تر می کند.
اگر هر روز پنج تا ده دقیقه وقتتان را با تمرکز لازم و حضور ذهن صرف تنفس عمیق بکنید، شاهد ۶ مزیت شگفت انگیز آن خواهید بود:
کنترل استرس و اضطراب: پژوهشگران علوم پزشکی در آکادمی آمریکایی پزشکان خانواده می گویند تنفس عمیق موثرترین راه کار برای کاهش استرس است. به گفته آنها، در تکنیک تنفس عمیق لازم است که روی یک سطح صاف به پشت دراز بکشید یک دست خود را روی معده و دست دیگر را روی قفسه سینه خود قرار دهید. در این وضعیت به آرامی نفس بکشید و مطمئن شوید که در حین تنفس معده اندکی بالا بیاید. پس از فرو بردن هوا یا عمل دم نفس خود را یک تا دو ثانیه نگه دارید. سپس عمل بازدم را به آرامی انجام داده و اجازه دهید معده پایین برود. این تکنیک را تکرار کنید تا کم کم آرامش بر شما غلبه کند.
حذف سموم از بدن: دی اکسید کربن در اقع همامن سمومی است که در فرایند متابولیسم از بدن بیرون می آید و باید به طور منظم خارج شود. با این حال زمانی که ریه ها عادت به تنفس سریع داشته باشند، این سموم و ضایعات به طور کامل از بدن خارج نمی شوند. تجمع سموم در بدن مشکلاتی همچون التهاب، خستگی، اضافه وزن، تحلیل عضلانی و فشار خون بالا را به دنبال خواهد داشت. شما باید در طول روز حداقل ۲ تا ۳ بار به مدت ۱۰ دقیقه تنفس عمیق داشته باشید تا سموم به طور کامل از بدنتان خارج شوند.
کاهش درد: اکثر ما هنگام درد شدید نفسمان را حبس می کنیم و البته این مکانیسم طبیعی مغز است. با این حال اگر هنگام دردهای مزمن ناشی از آرتریت، لوپوس، فیبرومیالژیا و ... نفس عمیق داشته باشید، این کار باعث ترشح اندورفین بیشتر خواهد شد که نقش مسکن طبیعی را در بدن دارد. علاوه بر این، تنفس عمیق باعث کاهش اسیدیته بدن می شود و محیط بدن را قلیایی تر می کند. قلیایی بودن بدن، کنترل درد را راحت تر می کند.
بهبود ریه ها: تنفس عمیق باعث بهبود عملکرد ریه ها و جلوگیری از ذات الریه و دیگر عوارض بعد از عمل جراحی می شود.تنفس عمیق باعث می شود اکسیژن بیشتری به سلول های بدن برسد. بدون اکسیژن کافی، شخص بیشتر در معرض مشکلات ریوی و حتی بیماری قلبی قرار می گیرد. تنفس عمیق برای کسانی که مشکوک به بیماری های ریوی یا تنفسی هستند نیز مفید است. روزی ۱۰ دقیقه تنفس عمیق به کاهش مشکلات تنفسی همچون آسم، بیماری انسدادی مزمن ریوی، برونشیت و حتی درد قفسه سینه کمک می کند.
کاهش وزن: یک الگوی تنفسی منظم و عمیق می تواند به کاهش وزن شما کمک کند. تنفس عمیق باعث می شود اکسیژن بیشتری به بدن برسد و این به چربی سوزی بیشتر و موثرتر کمک می کند. طبق پژوهش ها، یک برنامه منظم یوگا و تنفس، شاخص توده بدنی را کاهش می دهد. تمرین تنفس عمیق باعث انقباض عضلات شکمی و اصلاح جریان خون به قسمت های مختلف مغز می شود و فعالیت های متابولیسمی مغز را تغییر می دهد. علاوه بر این، زمانی که اکسیژن بیشتری به مولکول های چربی (که از اکسیژن، کربن و هیدروژن تشکیل شده اند) می رسد، این مولکول ها تجزیه و به دی اکسید کربن و آب تبدیل می شوند.
کاهش فشارخون: پژوهشی در سال ۲۰۰۵ نشان داد که تنفس آرام، حساسیت بارورفلکس سرخرگی را بهبود می بخشد و فشار خون اولیه (فشار خونی که دلیل مشخصی ندارد) را کاهش می دهد. تنفس عمیق ابتدا با تقویت و فعال سازی سیستم پاراسمپاتیک، باعث آرامش می شود. سپس، با کمک به تجزیه نمک، دفع آن را راحت تر می کند. برای کنترل فشار خون و حفظ سلامت قلب، روزی دو یا سه مرتبه، تنفس شکمی را به مدت ۱۰ دقیقه تمرین کنید.


۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۰۷
حسن حیدری

برشی از تاریخ/۲۶۳

فیلم کمتردیده‌شده از هجوم آشوب گران فتنه ۷۸ به وزارت کشور

کوی

در این فیلم تجمع خشن جمعیت چند صد نفره اغتشاش گران را به ورودی اصلی وزارت کشور در روز ۲۰ تیر ۷۸ می بینید.

سرویس تاریخ مشرق- روز ۲۰ تیر، سومین روز از فتنه کوی دانشگاه ۷۸، حوالی ساعت ۱۹ بعد از ظهر، چند صد نفر از آشوب گران(اعم از دانشجو و غیردانشجو) با تحریک و سازماندهی شبکه ای از عوامل داخلی و  خارجی(حتی از درون دولت اصلاحات) در مقابل درب اصلی وزارت کشور در میدان فاطمی تجمع، و شروع به سر دادن شعارهای تند ضدنظام، از جای درآوردن درب نرده ای ورودی و سنگ پرانی به طرف ساختمان کردند. در همین رویداد بود که معاون سیاسی وقت وزارت کشور، با بلندگوی دستی به میان این جمعیت آشوب گر آمد و به جای سعی در آرام کردن فضا، طبق روایت شاهدان عینی، آن ها را به حرکت به مقصدی دیگر، یعنی پاستور، تحریک کرد. دو کلیپی که می بینید، از یکی از نادر فیلم های موجود از هجوم این اغتشاش گران به وزارت کشور است.

  00:00           
00:00
 
00:00
         
 
  00:00           
00:00
 
00:00
         
 

۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۵
حسن حیدری

نشست 17 دقیقه حرف حساب/ «روایت سربرنیتسا»؛

پای نویسندگان 20 سال دیر به بوسنی رسید / اگر آقای خامنه‌ای نبود، بوسنی نابود می‌شد / بوسنی، سند تبرئه مسلمانان از خشونت‌طلبی است

نشست 17 دقیقه حرف حساب - روایت سربرنیتسا

قزلی گفت: به جای آن که جنگ‌ها را از منابع بیگانه روایت کنیم، نویسندگان را به سوریه، عراق و یمن ببریم تا آنها راوی مقاومت مردم این کشورها باشند. نویسندگان ما بیست سال دیر به بوسنی رفتند؛ اما...

به گزارش خبرنگار گروه جهاد و مقاومت مشرق، نشست 17 دقیقه حرف حساب، با حضور نویسندگان ایرانی در راهپیمایی «مارش‌میرا» برگزار شد و طی آن مهدی قزلی، مدیرعامل این بنیاد و یکی از نویسندگان حاضر در راهپیمایی اخیر «مارش‌میرا»، قصه بوسنی را قصه فراموشی‌ها خطاب کرد.

پای نویسندگان 20 سال دیر به بوسنی رسید؛ به سوریه و یمن دیر نرویم

وی حضور نویسندگان ایرانی در آیین بزرگداشت یاد و خاطره قربانیان نسل‌کشی سربرنیتسا در جریان جنگ بالکان را همانند ضربه دانست که سرانجام، شیشه فراموشی را فرو خواهد ریخت.

قزلی گفت: شرکت در راهپیمایی جاده مرگ مارش‌میرا که در این سال‌ها از آن با نام جاده صلح یاد می‌کنند، فرصت خوبی است تا یک ایرانی در اتمسفر آن جنایت بزرگ زیست کند و تأملی راجع به آن ماجرا داشته باشد.

وی ادامه داد: در زمان حضور در این راهپیمایی بود که دانستم چرا مقام معظم رهبری از بوسنی به عنوان دروازه ورود اسلام به اروپا یاد کردند و اینکه چرا ایران در جنگ بالکان حضور مؤثر داشت. در بوسنی هرکس که نسبتی با جنگ دارد، خود را مدیون ایران می‌داند.

نویسنده کتاب «پنجره‌های تشنه» در ادامه با بیان اینکه بازدید از بوسنی، بازدید یک تجربه کاملاً موفق جمهوری اسلامی ایران است، گفت: در کشور با بحران ناکارآمدی مواجهیم. این ناکارآمدی در اوضاع اقتصادی و معیشتی مردم، بیشتر محسوس است؛ اما ما تجربه‌های موفق کارآمدی را داریم؛ مانند حضور بین‌المللی و به ویژه حضور در جنگ بوسنی که یک حضور کارآمد محسوب می‌شود.

وی تأکید کرد: ما با تقدیم سه شهید در بوسنی و صرف هزینه برای این کشور در مقابل هزینه‌هایی که اروپا و آمریکا برای کروات‌ها و صرب‌ها صرف می‌کردند، به هر آنچه می‌خواستیم، رسیدیم. در آن برهه، مسئولان سیاست خارجی، مسئولان نظامی و سپاه، همکاری بسیار خوبی باهم داشتند و این کارآمدی را به اثبات رساندند.

قزلی در بخش دیگری از سخنانش با تأکید بر استفاده از ظرفیت راهپیمایی مارش‌میرا گفت: حضور 10 نفره نویسندگان ایرانی در این راهپیمایی بیش از حضور کشوری مثل ترکیه که تنها یکی از گروه‌های شرکت‌کننده از این کشور یکصد نفر عضو داشت، به چشم بوسنیایی‌ها آمد. امیدوارم بتوانیم این حضور را با کمیت دقیق و کیفیت مناسب، ادامه دهیم.

وی همچنین با انتقاد از طرح موضوعات احساسی تبدیل راهپیمایی سربرنیتسا به اربعین ثانی و یا راه‌اندازی گروه‌های جهادی در بوسنی از سوی برخی در داخل کشور گفت: بدون شناخت، حضور در بوسنی و انجام برنامه‌های بدون فکر، محکوم به شکست است. راهپیمایی بوسنی جایی است که اهالی فکر و دغدغه باید در آن حضور داشته باشند تا ضمن گفت‌وگو با گروه‌های دیگر بتوانند جریان‌ها را بشناسند.

قزلی در بخش دیگری از سخنانش با هشدار نسبت به آنچه او آمریکاییزه شدن راهپیمایی مارش‌میرا خواند، گفت: تلاش‌هایی در بوسنی به دنبال آن است که موضوع نسل‌کشی سربرنیتسا به فراموشی سپرده شود. این تلاش‌ها با هدایت آمریکا در حال انجام است و این نقشه، تنها توسط کسانی که دغدغه بوسنی را دارند، خنثی خواهد شد.

قزلی خطاب به مسئولان کشور گفت: به گفته مرتضی سرهنگی، نویسنده حوزه دفاع مقدس، تاریخ جنگ را کسانی تعیین می‌کنند که در نهایت آن را روایت کرده باشند. از همین رو به جای آن که از منابع بیگانه جنگ‌های منطقه را روایت کنیم، اجازه دهند که نویسندگان را به سوریه، عراق و یمن ببریم تا آنها راوی مقاومت مردم این کشورها باشند.

قزلی خاطرنشان کرد: نویسندگان کشورمان، بیست سال دیر به بوسنی رفتند. امیدوارم پای آنها با کم‌ترین فاصله از جنگ به سوریه و یمن برسد و دیر به این مناطق جنگی نرویم

مدیرعامل بنیاد شعر و ادبیات داستانی با اشاره به اینکه برای هر نفر در اعزام به راهپیمایی مارش‌میرا حدود 5 میلیون تومان هزینه شد که از این میان، 3 میلیون تومان توسط نویسندگان و شاعران شرکت‌کننده در راهپیمایی پرداخت شد، گفت: این سفر هرچند به قلب اروپا انجام شد؛ اما سفر گرانی نبود. البته با همین مقدار کم هم درس‌هایی آموختیم که می‌توانیم به دیگران منتقل کنیم.

وی در پایان گفت: یکی از این درس‌ها عبرت‌آموز است؛ در جریان نسل‌کشی سربرنیتسا، تقریباً تمام کسانی که اسلحه خود را تحویل سازمان ملل دادند و به این سازمان اعتماد کردند و در محلی که آنها مشخص کرده بودند، پناه گرفتند یا آنها که از راه جنگل گریختند، قربانیان این نسل‌کشی شدند؛ اما بیشتر کسانی که تسلیم نشدند و به مقاومت ادامه دادند، توانستند خود را به شهر توزلا برسانند و جان خود را حفظ کنند.

نواب: اگر آقای خامنه‌ای نبود، بوسنی نابود می‌شد

رئیس دانشگاه ادیان و مذاهب گفت: به یاد دارم که مقام معظم رهبری فرمودند: از زمین و هوا مظلومین بوسنی را هدف قرار داده‌اند و هیچ کس نیست به ندای مظلومیت آنها لبیک بگوید. بعد از آن، جمعی لبیک گفتند و در بوسنی حاضر شدند که اگر هشدار آقای خامنه‌ای نبود، بوسنی نابود می‌شد.

به گزارش روابط عمومی بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، حجت‌الاسلام والمسلمین سیدابوالحسن نواب، رئیس دانشگاه ادیان و مذاهب و پژوهشگر حوزه بالکان، در سخنرانی خود در نشست 17 دقیقه حرف حساب که با حضور نویسندگان ایرانی حاضر در راهپیمایی «مارش‌میرا» برگزار شد، گفت: بوسنی از جنگ جهانی اول زخم دارد؛ همان زمان که ولیعهد اتریش بر روی پل مقابل کتابخانه خسرو غازی‌بیگ ترور و به بهانه آن، جنگ جهانی آغاز شد. در حقیقت، بوسنی 3 بار در قرن بیستم و در جریان جنگ‌های جهانی اول و دوم و جنگ بالکان، ویران شد و زخم خورد.

نواب ادامه داد: در آخرین این زخم‌ها و در جنگ بالکان، صرب‌ها با جنایاتی که علیه مسلمانان بوسنیایی انجام دادند، حتی روی القاعده و داعش را سفید کردند. جنایاتی مانند پاره کردن شکم زنی آبستن برای آنکه جنسیت جنین او را حدس بزنند و یا حک کردن حرف S با 300 بار گذاشتن آتش سیگار بر پشت یک پیرزن ناتوان. اینها بخشی از جنایات صرب‌ها بود. در جنگ جهانی دوم هم کروات‌های متعصب از گوشت مسلمانان کالباس درست می‌کردند و به سربازان خود می‌دادند.

وی در ادامه با اشاره به اینکه حتی بعد از گذشت 20 سال از واقعه کشتار سربرنیتسا هنرمندان با شرکت در راهپیمایی مارش‌میرا به این موضوع ورود کرده‌اند، گفت: برای هنر، ورود در هر زمانی دیر نیست. هنر با ورود خود و با استفاده از شعر و داستان و فیلم، می‌تواند این وقایع را به نسل‌های بعدی انتقال دهد.

این فعال فرهنگی ادامه داد: همچنین بدانید که هر واقعه‌ای اگر به هنر گره نخورد، به ابدیت هم پیوند نخواهد خورد. بنابراین شما با آثارتان می‌توانید موضوع نسل‌کشی سربرنیتسا را در تاریخ و حافظه تاریخی به ابدیت پیوند دهید. حتی سال بعد با کاروان بزرگ‌تری در این راهپیمایی شرکت کنید و این فاجعه انسانی و غم بشری و جنایت به انسانیت و تاریخ را به تصویر بکشید و یاد شهدای مظلوم سربرنیتسا را زنده نگه دارید.

نواب در بخش دیگری از سخنانش با تمجید از ایستادگی مردم بوسنی در مقابل هجمه‌های غرب و شرق و پایداری بر دین اسلام گفت: مردم بوسنی با میزان آشنایی اندک خود از اسلام، مقابل امواج تخریب‌گر شرق و غرب عالم مقاومت کردند که کار بسیار بزرگی است. بر این اساس اعتقاد دارم که آینده روشنی مقابل بوسنی قرار گرفته و این کشور، علیرغم ناخشنودی اروپایی‌ها که دوست ندارند کشوری با نژاد اروپایی و چشم آبی مسلمان باشد، پیرو اسلام باقی خواهند ماند.

رئیس دانشگاه ادیان و مذاهب در بخش دیگری از سخنانش با گفتن اینکه جفا می‌شود اگر یادی نکنم از رهبر انقلاب که در خصوص موضوع بوسنی ایستادگی کردند، اظهار داشت: بعدازظهری را به یاد دارم که مقام معظم رهبری، عصا را به زمین زدند و فرمودند: نامردها از زمین و هوا مظلومین را هدف قرار داده‌اند و هیچ کس نیست به ندای مظلومیت آنها لبیک بگوید. بعد از آن، جمعی لبیک گفتند و در بوسنی حاضر شدند.

نواب همچنین خطاب به اهالی فکر و قلم و اندیشه گفت: نقش شما به عنوان هنرمند در ماندگاری ارزش‌های انسانی ارزشمند است. هنر، معنویت و اخلاق و عرفان و انسانیت را ماندگار می‌کند و ما را از اسلام تک‌بعدی فقاهتی نجات می‌دهد.

این فعال حوزه بالکان در پایان با ابراز خرسندی از حضور در جمع نویسندگان و هنرمندان اعزامی به بوسنی و هرزگوین، از بنیاد شعر و ادبیات داستانی به خاطر عملی کردن این سفر قدردانی کرد.

مریم برادران، نویسنده و یکی از حاضران در راهپیمایی مارش میرا

حامد عسکری: مقاومت هنوز در بوسنی جریان دارد

برگزیده هفتمین دوره جشنواره شعر فجر گفت: با همه اتفاقات تلخی که در بوسنی رخ داده است، هنوز هم مقاومت در این کشور وجود دارد.

به گزارش روابط عمومی بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، حامد عسکری، شاعر و ترانه‌سرای کشورمان در نشست ادبی 17 دقیقه حرف حساب با عنوان «روایت سربرنیتسا» که با حضور نویسندگان ایرانی در محل این بنیاد برگزار شد، با بیان اینکه سفر به بوسنی برای شرکت در راهپیمایی بزرگداشت قربانیان سربرنیتسا ذهنیت من درباره این کشور را عوض کرد، گفت: اولین بار دانش‌آموز دبستان بودم که با بوسنی آشنا شدم؛ زمانی که برای جمع‌آوری کمک به جنگ‌زدگان بوسنی صندوقی به مدرسه آوردند.

وی ادامه داد: تنها دقایقی بعد از آن که فراخوان سفر به بوسنی منتشر شد، با آقای قزلی تماس گرفتم و درخواست سفر دادم. چند وقت بعد که سفر انجام شد و به محض رسیدن به سارایوو، تازه فهمیدم که چه اتفاقی افتاده است.

عسکری همچنین با گفتن اینکه اهل شهر زلزه‌زده بم است، گفت: من تجربه دیدن مرگ، گور دسته‌جمعی و دفن دسته‌جمعی را دارم. هنوز هم جنازه پدربزرگ من در بم مفقود است و نمی‌دانیم کجا دفن شده است. با این حال وقتی وارد سوله انبار کارخانه باطری‌سازی در پوتوچاری شدیم و با یادآوری آن همه کشتار، زانوهایم خم شد و دیگر تحمل ایستادن نداشتم. با همه این اتفاقات، هنوز هم مقاومت در بوسنی وجود دارد.

وی ادامه داد: معتقدم ابرمفهوم‌های بیشتری برای گره زدن محکم‌تر ارتباط ما با بوسنی است. در کاروانسرای 300 ساله بوسنی، رباعیات خیام به چشم می‌خورد. در بوسنی شرحی بر حافظ نوشته شده و اشتراکات واژگانی بسیار داریم که همه اینها نشان از خواهر ـ برادری فرهنگی بسیار عمیق ما دارد.

شاعر جوان کشورمان در بخش دیگری از سخنانش گفت: سفر به بوسنی سبب آگاهی من نسبت به وقایع این کشور شده و وادارم می‌کند که مطالعاتم درباره واقعه جنگ بالکان را افزایش دهم. خودم را مدیون خواهران و برادران بوسنیایی می‌دانم و تلاش می‌کنم صدای مظلومیت این عزیزان را با هنر گره بزنم و منتشر کنم.

عسکری سپس با بیان اینکه خون مظلوم هیچگاه خشک نمی‌شود و همیشه می‌جوشد، قطعه ادبی خود برای فاطیما، نوزادی که تنها چند ساعت بعد از تولد به دست جنایتکاران جنگی صرب در سربرنیتسا به شهادت رسید، را قرائت کرد.

این شعر اینگونه آغاز می‌شود:

می‌توانست الان زنده باشد

با گیسوانی بلند و طلایی و شاید بلوطی‌رنگ

که عصرها برای همسرش قهوه بوسنیایی دم کند

و در هیاهوی گنجشک‌ها و بوی میخک‌های ناب تراس خانه‌اش

درباره مدرسه دخترش با همسرش حرف بزند ...

این گزارش می‌افزاید: در بخش دیگری از این نشست، مریم برادران، نویسنده کتاب «ر» (زندگینامه شهید رسول حیدری، از شهدای ایرانی جنگ بوسنی) و برنده جایزه ادبی جلال آل‌احمد نیز با نمایش 11 تصویر از راهپیمایی مارش‌میرا، 11 روایت مستند و داستان‌گونه خود در ارتباط با این تصاویر را خواند.

مرتضی قاضی، نویسنده و یکی از حاضران در راهپیمایی مارش میرا

رضوانی: بوسنی، سند تبرئه مسلمانان از خشونت‌طلبی است

یکی از نویسندگان مسافر بوسنی در نشست «روایت سربرنیتسا» گفت: مسأله بوسنی، روش مواجهه با غربی‌ها برای تبرئه مسلمانان از اتهام خشونت‌طلبی است.

به گزارش روابط عمومی بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، محسن رضوانی، شاعر و نویسنده جوان کشورمان در نشست ادبی «17 دقیقه حرف حساب» که با حضور نویسندگان ایرانی در راهپیمایی «مارش‌میرا» در محل این بنیاد برگزار شد، گفت: در 16 آذر سال 1332 سه دانشجوی ایرانی را مقابل پای معاون رئیس جمهور آمریکا به شهادت رساندند که دکتر شریعتی سال‌ها بعد، از آنها با تعبیر سه آذر اهورایی یاد کرد. خون این سه دانشجو خیلی برکت داشت و سند جنایت آمریکا شد. سه آذر اهورایی هم که در بوسنی تقدیم اسلام کردیم، خون‌هایی بسیار بابرکت داشتند.

وی افزود: مسأله بوسنی هم سند خیلی روشنی است بر چند موضوع دیگر. اول اینکه مردم جهان، مسلمانان را متهم به خشونت نکنند؛ حافظه تاریخی خود را تقویت کنند و بدانند که استفاده از بمب‌های اتمی، راه‌اندازی جنگ‌های جهانی اول و دوم، نسل‌کشی و برده‌داری‌، کشتار سرخپوستان و ... بدون حضور مسلمانان انجام شده است. پس مسأله بوسنی یک روش برای مواجهه با غربی‌ها برای تبرئه مسلمانان از خشونت است.

رضوانی ادامه داد: همیشه جمهوری اسلامی و حزب‌الله لبنان را به طایفه‌گری در راستای تحقق اهداف مذهبی خود متهم می‌کردند. حمایت ایران از بوسنی در جنگ بالکان با توجه به اینکه مسلمانان این کشور، سنی مذهب هستند، خلاف این ادعای پوچ را ثابت می‌کند. جان‌نثاری و فداکاری جوانان ایران در بوسنی نشان می‌دهد که آرمان جمهوری اسلامی دفاع از همه مسلمانان و تمام مستضعفان جهان است.

وی در بخش دیگری از سخنانش با خطاب قرار دادن جوانان بوسنی گفت: شما جوانان بوسنیایی باید فرق بین دوست و دشمن را تشخیص دهید.

رضوانی همچنین اظهار کرد: در این سفر، مساجد بسیاری را دیدم که توسط صرب‌ها تخریب شده بودند؛ اما حتی یک کلیسا را ندیدم که مسلمانان به آن کوچک‌ترین آسیبی رسانده باشند.

این شاعر و نویسنده در پایان سخنانش اظهار داشت: اولین مرحله یک سالک، سفر و زیارت است. از طرفی نویسنده و شاعر و هنرمند، سالک هستند و باید اقدام به سفر کنند. خیلی از آثار فاخر ادبیات از رهگذر سفر خلق شده و رهاورد سفر بوده است.

مجید قیصری، رمان‌نویس و برنده جایزه ادبی جلال آل‌احمد، دیگر راوی 17 دقیقه حرف حساب بود که به جای سخنرانی، یک روایت داستانی از خودش با نام «درینا، رود نیست» را خواند که حاصل مشاهداتش در راهپیمایی مارش‌میرا برای بزرگداشت قربانیان نسل‌کشی سربرنیتسا بود.

بر اساس این گزارش، نشست 17 دقیقه حرف حساب بنیاد شعر و ادبیات داستانی، پیش از ظهر دیروز یکشنبه اول مرداد با حضور نویسندگان و شاعران شرکت‌کننده در راهپیمایی «مارش‌میرا»، جمعی از اهالی قلم و اندیشه در تالار جلال آل‌احمد این بنیاد برگزار شد.

۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۱
حسن حیدری

«عملیات‌ مرصاد» از زبان شهید صیاد شیرازی

فرمانده هوانیروز صدای شمخانی را نشناخت/ منافقین پشت بی‌سیم «زری» را صدا می‌کردند

خبرگزاری فارس: فرمانده هوانیروز صدای شمخانی را نشناخت/ منافقین پشت بی‌سیم «زری» را صدا می‌کردند

شهید صیاد شیرازی درباره عملیات مرصاد می‌گفت: به آقای «شمخانی‌» که آن زمان معاون عملیاتی در ستاد کل بود، گفتم از زمین که کسی‌ را‌ نداریم، با خلبانان حمله می‌کنیم‌. ایشان‌ به فرمانده هوانیروز زنگ زد اما فرمانده گفت از کجا معلوم که راست می‌گویید؟!

به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری فارس، شورای امنیت سازمان ملل متحد برای پایان دادن به جنگ عراق و ایران، قطعنامه 598  را در 29 تیر 1366 صادر کرد. ایران یک سال بعد یعنی در 27 تیر 1367 این قطعنامه را پذیرفت. پذیرش قطعنامه به معنای پذیرش آتش‌بس از سوی ایران بود، ولی عراق به حملات خود ادامه داد.

از سوی دیگر سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به پشتوانه حمایت رژیم بعث و شخص صدام، موقعیت را برای حمله به ایران مناسب دیدند و عملیات «فروغ جاویدان» را برنامه‌ریزی کردند. منافقین به سرکردگی مسعود رجوی گمان می‌کردند در کمتر از دو روز می‌توانند تهران را تسخیر و جمهوری اسلامی ایران را ساقط کنند.

از این رو، با سازماندهی بیش از بیست تیپ رزمی شامل 120 تانک زرهی، 60 نفربر،  240 قبضه خمپاره‌انداز، 30 عراده توپ، 600 خودرو و حدود 5000 پیکارجو، عملیات خود را در پنج محور آغاز کردند:

1. محور اول به فرماندهی «مهدی براعی» با سه تیپ تحت امر برای تصرف شهرهای کرند و اسلام آباد.

2. محور دوم به فرماندهی «ابراهیم ذاکری» با پنج تیپ تحت امر، برای تصرف کرمانشاه.

3. محور سوم به فرماندهی «محمود مهدوی» با دو تیپ تحت امر، برای تصرف همدان.

4. محور چهارم به فرماندهی «مهدی افتخاری» با دو تیپ تحت امر، برای تصرف قزوین.

5. محور پنجم به فرماندهی «محمود عطایی» و معاونت «مهدی ابریشم‌چی» با 13 تیپ تحت امر، برای تصرف تهران.

به دلیل خالی‌بودن جبهه غرب و درگیر رزمندگان اسلام با عراقی‌ها در جبهه جنوب، منافقین به راحتی وارد ایران شدند و تا نزدیکی باختران رسیدند، اما با مقاومت نیروهای مردمی و بسیج زمین‌گیر شدند. با آغاز عملیات مرصاد در روز پنج‌شنبه 6 مرداد با رمز یا علی بن ابیطالب(ع)، منافقین با تلفات سنگینی مواجه شدند و شکست خوردند.

آنچه در پی می‌آید، جزئیات عملیات مرصاد از زبان سپهبد علی صیاد شیرازی است که در شماره 29 مجله فرهنگ کوثر چاپ شده است. صیاد شیرازی بعدها توسط منافقین کوردل ترور شد و به درجه رفیع شهادت نایل آمد:

 


 

دو‌ سه روز قبل از عملیات «مرصاد» و یا چهار، پنج روز قبل از آن، دشمن (عراقی‌ها‌) سوء استفاده کرد وقتی که قطعنامه پذیرفته شد. کدام قطعنامه؟ قطعنامه 598 شورای امنیت‌ تازه داشت جمهوری اسلامی‌ قطعنامه‌ را می‌پذیرفت که عراقی‌ها سوء استفاده کردند. فکر کردند جنگ تمام شد و ما هیچ آمادگی نداریم، آمدند از 14 محور در غرب کشور، هجوم آوردند. آنهایی که با جغرافیای منطقه آشنا‌ هستند، از آن بالا گرفته تنگه باوسیی، تنگه هوران، تنگه ترشابه، بعد هم پاسگاه هدایت، پاسگاه خسروی، تنگاب نو، تنگاب کهنه، نفت‌شهر، سومار، سرنی تا مهران حدود 14 محور، دشمن‌ آمد‌ داخل، رزمندگان ما را دور زد.

ما تا آن روز، 40 تا 50 هزار اسیر از آن‌ها داشتیم و آن‌ها اسیر از ما کم‌تر داشتند. این علمیات، خیلی وحشتناک بود! دل‌هایمان‌ را‌ غم فراگرفت تا آنجا که امام فرموده بود: «دیگر نجنگید». من توی خانه بودم، یک دفعه ساعت 8:30 شب از ستاد کل (که من الان در آنجا کار می‌کنم‌ که‌ در آن موقع معاون عملیاتش یکی از برادران سپاه بود) به من زنگ زد و گفت: فلان کس! دشمن از سرپل ذهاب، گردنه پاتاق با سرعت به جلو می‌آید. همین جوری‌ سرش‌ را‌ انداخته پائین می‌آید. من گفتم‌: کدام‌ دشمن؟! اگر‌ تنها از یک محور سرش انداخته، پس چه جور دشمن است؟! گفت: نمی‌دانیم! گفت: همین طور آمده الان به کرند هم رسید‌ه و کرند‌ را‌ هم گرفتند. چون بعد از پاتاق، می‌شود کرند‌، بعد‌ از کرند، می‌شود اسلام‌آباد غرب و سپس نیز می‌آید به کرمانشاه. گفت: همین جور دارد جلو می‌آید. گفتم: این چه‌ جور‌ دشمنی‌ است؟ گفت: ما هیچی نمی‌دانیم. گفتم: حالا از ما چه می‌خواهید؟ گفتند‌: شما بیائید بروید منطقه. خلاصه گفتم: اول یک حکمی بنویسد که من رفتم آنجا، نگویند تو چه کاره‌ای؟ درست‌ است‌ نماینده‌ حضرت امام هستم ولی نمایندگی حضرت امام از نظر فرماندهی نقشی‌ ندارد‌. او گفت: هر حکمی می‌خواهی، بگو ما می‌نویسیم. ما هر چه فکر کردیم، دیدیم مغزمان کار‌ نمی‌کند‌. حواسمان‌ پرت شد که این دشمن، چه کسی است. آخر گفتم: فقط به‌ هواپیما‌ بگویید‌ که ساعت 10:30 آماده بشود ما با هواپیما برویم به کرمانشاه.

هواپیما آماده‌ کردند‌. ساعت‌ 10:30 شب رفتیم کرمانشاه. رسیدیم کرمانشاه، دیدیم اصلا یک محشری است. مردم ریختند بیرون‌ شهر‌ از شدت وحشت. این جاده بین کرمانشاه‌ـ‌بیستون تقریباً حالت بلواری دارد. تمام پر‌ آدم‌، یعنی‌ اصلا هیچ کس نمی‌تواند حرکت کند. طاق بستان محل قرارگاه بود. مجبور شدیم پیاده‌ شویم‌، ماشین گرفتیم، رفتیم تا رسیدیم تا ساعت 1:30 شب ما دنبال این بودیم‌، این‌ دشمنی‌ که دارد می‌آید، کیه؟ ساعت 1:30 شب یک پاسداری سراسیمه و ناراحت آمد، گفت: من اسلام‌آباد بودم‌، دیدم‌ منافقین آمدند، ریختند توی شهر (تازه فهمیدم منافقین هستند ریختند توی شهر‌،) شهر‌ را‌ گرفتند، آمدند پادگان ارتش را (که آن موقع ارتش آنجا نبود، ارتش همه توی جبهه‌ها‌ بودند‌، فقط‌ باقی مانده آن‌ها بودند) گرفتند. فرمانده، سرهنگی بود. حرفشان را گوش نمی‌کرد‌. همان‌ جا اعدامش کردند و می‌خواستند بیایند به طرف کرمانشاه، توی مردم گیر کردند، چون مردم بین اسلام‌آباد‌ تا‌ کرمانشاه با تراکتور، ماشین و هر چی داشتند، ریختند توی جاده. پس اولین‌ کسی‌ که جلوی آن‌ها را گرفته بود خود‌ مردم‌ بودند‌.

من به آقای «شمخانی‌» که آن زمان معاون عملیاتی در ستاد کل بود، گفتم: فلان کس! ما‌ که‌ الان کسی را نداریم، با‌ کدام‌ نیرو دفاع‌ کنیم‌، نیروهایمان‌ هم توی جبهه مانده‌اند. اینجا کسی‌ را‌ نداریم، هوانیروز همین نزدیک است، زنگ بزن به فرمانده آن‌ها، خلبان‌ها ساعت‌ 5 صبح‌ آماده شوند، من می‌روم توجیه‌شان می‌کنم‌. (از زمین که کسی‌ را‌ نداریم.) با خلبانان حمله می‌کنیم‌. ایشان‌ زنگ به فرمانده هوانیروز می‌زند، می‌گوید: من شمخانی هستم. فرمانده هوانیروز می‌گوید: من‌ به‌ آقای شمخانی ارادت دارم، ولی‌ از‌ کجا‌ بفهمم که پشت‌ تلفن‌، شمخانی باشد، منافق نباشد؟ تلفن‌ را‌ من گرفتم. من اکثر خلبان‌ها را می‌شناختم، چون با اکثر آن‌ها خیلی به مأموریت‌ رفته‌ بودم. همه آن‌ها آشنا هستند. همین‌ طور‌ زنگ زدم‌ اسمش‌ «انصاری‌» بود. گفتم: صدای مرا‌ می‌‌شناسی؟ تا صدای ما را شنید، گفت: سلام علیکم. و احوال‌پرسی کرد. فهمید. گفتم: همین که‌ می‌گویید‌، درست است. ساعت 5 صبح خلبان‌ها آماده‌ باشند‌ تا‌ من‌ توجیه‌شان‌ کنم. صبح تا‌ هوا‌ روشن شد شروع کنیم و گرنه، دیگر منافقین بریزند، اوضاع خراب می‌شود.

5 صبح، ما رفته بودیم، همه‌ خلبان‌ها‌ توی‌ پناهگاه آماده بودند، توجیه‌شان کردیم که اوضاع‌ خراب‌ است‌، دو تا‌ هلی‌کوپتر‌ جنگی‌ کبری، یک 214 آماده بشوند و با من بیایند. اول ببینم کار را از کجا شروع کنیم؟ بعد، بقیه آماده باشند تا گفتیم، بیایند.

 


 

این دو تا کبری را‌ داشتیم، خودمان توی هلی‌کوپتر 214 جلو نشستیم. گفتم: همین جور سر پائین برو جلو، ببینیم این منافقین کجایند. همین‌طور از روی جاده می‌رفتیم نگاه می‌کردیم، مردم سرگردان را می‌دیدیم. 25‌ کیلومتر‌ که گذشتیم، رسیدیم به گردنه چال‌زبر که الان، اسمش را گذاشته‌اند «گردنه مرصاد». من یک دفعه دیدم، وضعیت غیر عادی است، با خاکریز جاده را بستند، یک‌ عده‌ پشتش دارند با تفنگ دفاع می‌کنند. ملائکه و فرشتگان بودند! از کجا آمده بودند؟ کی به آن‌ها مأموریت داده بود؟! معلوم نبود.

هلی‌کوپتر داشت می‌رفت. یک‌ دفعه‌ نگاه کردم، مقابل آن طرف خاکریز‌، پشت‌سرهم‌ تانک، خودرو و نفربر همین جور چسبیده و همه معلوم بود مربوط به منافقین است و فشار می‌آورند تا از این خاکریز رد بشوند.

به خلبان‌ها‌ گفتم‌: دور بزنید و گرنه ما‌ را‌ می‌زنند. به این‌ها گفتم: بروید از توی دشت. یعنی از بغل برویم، رفتیم از توی دشت از بغل، معلوم شد که حدود 3 تا 4 کیلومتر طول این ستون است. من کلاه‌ گوشی‌ داشتم. می‌توانستم صحبت کنم، به خلبان گفتم: این‌ها را می‌بینید؟ این‌ها دشمن‌اند بروید شروع کنید به زدن تا بقیه هم برسند. خلبان‌های دو تا کبری‌ها رفتند به طرف ستون، دیدم هر دویشان‌ برگشتند‌. من یک‌ دفعه داد و بیدادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتید؟ گفتند: بابا! ما رفتیم جلو، دیدیم این‌ها هم خودی‌اند. چی‌چی‌ بزنیم این‌ها را؟! خوب این‌ها ایرانی بودند، دیگر مشخص بود که ظاهرا مثل‌ خودی‌ها‌ بودند‌ و من هر چه سعی داشتم به آن‌ها بفهمانم که بابا! این‌ها منافقند. گفتند: نه بابا! خودی را ‌بزنیم‌ برای ما مسئله دارد، فردا دادگاه انقلاب، فلان. آخر عصبانی شدم، گفتم بنشین‌ زمین‌. او‌ هم نشست زمین.

دیدیم حدودا 500 متری ستون زرهی نشسته‌ایم و ما هم پیاده شدیم و من‌ هم به خاطر اینکه درجه‌هایم مشخص نشود، از این بادگیر‌ها پوشیده بودم، کلاهم‌ را هم انداخته بودم‌ توی‌ هلی‌کوپتر. عصبانی بودم، ناراحت که چه جوری به این‌ها بفهمانم که این دشمن است؟! گفتم: بابا! من با این درجه‌ام مسئولم. آمدم که تو راحت بزنی، مسئولیت با منه. گفت: به خدا من می‌ترسم‌، من اگر بزنم، این‌ها خودی‌اند، ما را می‌برند دادگاه انقلاب.

حالا کار خدا را ببینید! منافقین مثل اینکه متوجه بودند که ما داریم بحث می‌کنیم راجع به اینکه می‌خواهیم بزنیم آنها‌ را‌. منافقین سر لوله ‌توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. حالا من خودم توپچی بودم. اگر می‌خواستم بزنم با اولین گلوله، مغز هلی‌کوپتر را می‌زدم. چون با توپ خیلی راحت‌ می‌شود‌ زد. فاصله یا برد 20 کیلومتری می‌زنیم، حالا که فاصله 500 متری، خیلی راحت می‌شود زد. این‌ها مثل اینکه وارد هم نبودند، زدند. گلوله، 50 متری ما که به‌ زمین‌ خورد، من خوشحال شدم، چون دلیلی آمد که این‌ها خودی نیستند. گفتم: دیدی خودی‌ها را؟ این‌ها بچه کرمانشاه بودند، با لهجه کرمانشاهی گفتند: به علی قسم الان حسابش را می‌رسیم‌. سوار‌ هلی‌کوپتر‌ شدند و رفتند. جایتان خالی. اولین‌ راکتی‌ که‌ زد، کار خدا بود، اولین راکت خورد به ماشین مهماتشان. خود ماشین منفجر شد. بعد هم این گلوله‌ها که داخل بود، مثل‌ آتشفشان‌ می‌رفت بالا‌. بعد هم این‌ها را هر چه می‌زدند، از این‌ طرف‌، جایشان سبز می‌شدند، باز می‌آمدند.

من به هلی‌کوپتر کبری گفتم: بچه‌ها! شما‌ها بزنید، ما برویم به دنبال راه‌ دیگر. چون‌ فقط کافی نبود که از هوا بزنیم، باید کسی را‌ از زمین گیر می‌آوردیم. ما رفتیم شناسایی کردیم، یک عده توی سه راهی روانسر، یک عده توی‌ بیستون‌، فلاکپ‌، هرچه گردان بود، این‌ها را با هلی‌کوپتر سوار می‌کردیم، دور اینها‌ می‌چیدیم‌. مثل کسی که با چکش می‌خواهد روی سندان بزند اول آزمایش می‌کند بعد می‌زند که درست بخورد‌.

ما‌ دیگر با خیال راحت دور آن‌ها را گرفتیم. محاصره درست کردیم، نیروهای سپاه‌ هم‌ از‌ خوزستان بعد از 24 ساعت رسید. نیروهای ارتش هم از محور ایلام آمد. حال‌ باید‌ حساب‌ کنید از گردنه چال‌زبر تا گردنه حسن‌آباد، 5 کیلومتر طولش است. همه اینها‌ محاصره‌ شدند ولی هر چه زده بودیم، باز جایش سبز شده بود.

بعد از 24‌ ساعت با‌ لطف‌ خداوند، اینان چه عذابی دیدند... بعضی از آن‌ها فراری می‌شدند توی این شیارهای ارتفاعات‌، که‌ شیار‌ها بسته بود، راه نداشت، هرچه انتظار می‌کشیدیم، نمی‌آمدند. می‌رفتیم دنبال آن‌ها، می‌دیدیم‌ مردند‌. اینها‌ همه سیانور خوردند، خودشان را کشتند. توی این‌ها، دختر‌ها مثلا فرماندهی می‌کردند. از بیسیم‌ها شنیده‌ می‌شد‌: زری، زری! من بگوشم. التماس، درخواست چه بکنند؟

اوضاع برای آن‌ها خراب بود‌. ما‌ دیدیم‌ این‌ها هم منهدم شدند... بعد گفتیم، برویم دنباله این‌ها را ببندیم که فرار نکنند. باز‌ دوباره‌ دو‌ تا هلی‌کوپتر کبری گیر آوردیم و یک هلی‌کوپتر 214، که رفتم به طرف‌ گردنه‌ پاتاق. از اسلام‌آباد رد می‌شدم، جاده را نگاه می‌کردم که ببینم منافقین چگونه رفت و آمد می‌کنند‌. دیدیم‌ یک وانتی با سرعت دارد می‌رود. حقیقتش دلمان نیامد که این یکی‌ از‌ دستمان در برود، به خلبان کبری گفتم‌: از‌ بغل‌ با آن توپت یک رگباری بزن، ترتیبش را بده (توپ 20 میلی متری‌ خوبی‌ دارند. از 2ـ3 کیلومتری خوب می‌زند). تا آمدم بجنبم، دیدم هلی‌کوپتر‌ رفته‌ بالای سرش‌، مثل‌ اینکه‌ می‌خواهد این‌ها را بگیرد. من گفتم‌: «جلو‌ نرو که اگر بروی جلو، می‌زنندت.» یک دفعه هلی‌کوپتر را زدند، دیدم‌ هلی‌کوپتر‌ رفت، خورد به زمین شخم زده‌. یک دود غلیظی مثل‌ قارچ‌، بلند شد، مثل اینکه دود‌ از‌ کله ما بلند شد که‌ای کاش نگفته بودیم: برو! اشتباه کردم. حالا‌ چکار‌ کنیم؟ خلبان را نجات بدهم، ما‌ را‌ هم‌ می‌زدند، آنجا پر‌ منافق‌ بود به هر صورت‌، خلبان‌ها‌ را راضی کردم که برویم یک آزمایش کنیم، ببینیم می‌توانیم که خلبان را نجات‌ بدهیم‌.

دیدیم هلی‌کوپتر دومی گفت: من توپم‌ کار‌ نمی‌کند، نمی‌توانم‌ پشتیبانی‌ کنم‌، برویم آنجا، می‌زنند. گفتم‌: هیچی، این‌ها که شهید شدند، برویم به طرف ادامه هدف. رفتیم محل را شناسائی کردیم‌. حدود‌ یکی دو گردان نیرو را من‌ توی‌ گردنه‌ پاتاق‌ پیاده‌ کردم و راه را‌ بر‌ آن‌ها بستم که فرار نکنند. برگشتیم، شب شد.

صبح ساعت 8 بود که من توی طاق‌بستان‌ بودم‌. یک‌ دفعه، تلفن زنگ زد، فرماندهی هوانیروز گفت‌: فلان‌ کس‌! دوتا‌ خلبان‌ پیش‌ من هستند، دو تا خلبانی که دیروز گفتی شهید شدند. گفتم: چی؟ من خودم دیدم شهید شدند! گفت: آن‌ها آمدند. بعد، خودمان را به خلبان‌ها رساندیم. تعریف کردند و گفتند‌: ما رفتیم آن‌ها را از نزدیک کنترل کنیم، ما را زدند، سیستمهای فرمان هلی‌کوپتر، قفل شد. یعنی دیگر کنترل نبود. ما فقط با هنر خودمان، زدیم به خاک به صورت‌ سینمال‌، که سقوط نکنیم. وقتی زدیم، یک دفعه دیدیم موتور دارد آتش می‌گیرد ولی ما زنده‌ایم. هنوز یکی از کابین‌ها باز می‌شد. اما کابین دیگری باز نمی‌شد، قفل شده بود‌. شیشه‌اش‌ را با سنگ شکستیم، آمدیم بیرون، دوتایی از این دود استفاده کردیم و به طرف تپه مقابل فرار کردیم.

بعد، منافقین که آمدند، دیدند‌ جایمان‌ خالی است، رد پایمان را‌ دیدند‌ و دیدند که ما داریم پای تپه می‌رویم. افتادند دنبال ما. بالای تپه رسیدم. نه اسلحه‌ای داریم نه چیزی. خدایا! (شهادتین را می‌گفتیم). کار خدا‌، یک‌ دفعه دیدیم از طرف‌ ایلام‌ دو تا کبری آمدند به طرف جاده، اصلا چه جوری شد که یک دفعه آنجا پیدا شدند؟! شروع کردند به زدن این‌ها و آن‌ها هم پا به فرار گذاشتند. حالا این‌ها از این‌ سو فرار می‌کنند، ما از آن سو فرار می‌کنیم. ما هم از فرصت استفاده کردیم به طرف روستاهایی که فکر کردیم داخل آن‌ها، دیگر منافق نیست، رفتیم. بعد، رسیدیم به روستا‌، و خیالمان‌ راحت شد که‌ دیگر نجات پیدا کردیم. تا رفتیم توی روستا، مردم دور ما را گرفتند. منافقین! منافقین! گفتیم: بابا‌! ما خودی هستیم، ما خلبانیم. گفتند: نه، شما لباس خلبانی پوشیدید‌. و شروع‌ کردند‌ به کتک زدن ما. کار خدا یکی از برادرهای سپاه آنجا پیدا شده، گفته: شما کی را ‌دارید‌ می‌زنید؟ کارتشان را ببینید. کارتمان را دیدند، گفتند: نه بابا! این‌ها خلبانند. شروع کردند‌ رو‌بوسی‌ با این‌ها یک پذیرائی گرم. صبح هم هلی‌کوپتر کبری آنجا پیدا شده بود. هلی‌کوپتر کمیته‌، ساعت 8 آن‌ها را رسانده بود به محل پایگاه، که آن‌ها را ما حالا‌ دیدیم.

به هر حال‌ خداوند‌ متعال در آخرین روز جنگ با عملیات «مرصاد» به آن آیه شریفه، عمل کرد. که خداوند در آیه شریفه می‌فرماید: «با این‌ها بجنگید، من این‌ها را به دست شما عذاب می‌کنم‌ و دل‌های مؤمن را شفا می‌دهم. و به شما پیروزی می‌دهیم.» (توبه-14) و نقطه آخر جنگ با پیروزی تمام شد. که کثیف‌ترین و خبیث‌ترین دشمنان ما (منافقین) در اینجا به درک واصل شدند و پیروزی‌ نهایی‌، ما یک پیروزی عظیمی بود.


۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۳۰
حسن حیدری

شریعتمداری: پرونده هسته‌ای باید از دولت گرفته شود

خبرگزاری فارس: شریعتمداری: پرونده هسته‌ای باید از دولت گرفته شود

مدیر مسئول روزنامه کیهان با بیان اینکه اگر قرار باشد پرونده هسته‌ای به همین ترتیب ادامه پیدا کند به طور قطع با خسارات‌ بیشتری روبه رو خواهیم بود، گفت: باید پرونده از دست دولت خارج و به هیأت کارشناسان برجسته و متخصصین ورزیده سپرده شود.

حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه کیهان با بیان اینکه طی 4 سال گذشته دولت به وضوح نشان داده که توان و تخصص لازم را برای ورود به پرونده هسته‌ای کشورمان نداشته است، اظهار کرد: دولت طی این مدت با وجود اینکه بیشترین ظرفیت و امکانات نظام را به پای برجام ریخته و هزینه کرده است، هیچ دستاوردی درپی نداشته است.

وی افزود: دولت ادعا می‌کرد برجام باغ میوه‌ای است که سیب و گلابی‌های آن بعدا می‌رسد، اما حالا معلوم شده است که این سیب و گلابی‌ها گندیده و بیماری‌زا و خسارت‎ آفرین است.

مدیر مسئول روزنامه کیهان با بیان اینکه اگر قرار باشد پرونده هسته‌ای به همین ترتیب ادامه پیدا کند قطعا ما با خسارت‌های بیشتری روبرو خواهیم بود، گفت: بنابراین باید پرونده از دست دولت خارج و به هیئتی مرکب از کارشناسان برجسته و متخصصین ورزیده سپرده شود که البته افرادی از دولت هم می‌توانند عضو این هیئت باشند ولی اداره امور آن نباید در اختیار دولت باشد؛ چراکه 4 سال برای بروز ناتوانی و عدم تخصص دولت کافی است و آزموده را آزمودن خطاست.

شریعتمداری در پایان عنوان کرد: اگر دولت با در نظر گرفتن «انصاف» یک مرور گذرا به وعده‌هایش درباره برجام و تعریف و تمجیدهایش از آن داشته باشد و آن را با آنچه امروز به دست آوردیم مقایسه کند، خودش هم اذعان می‌کند که توان لازم برای انجام این کار را نداشته است.


۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۱۶
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

مردم هر آزاده نامی را آزاده نمی دانند.

مردم هر آزاده نامی را آزاده نمی دانند.

مردم هر نامداری را الگویی شایسته نمی دانند.

مردم هر سرزمینی را برای مسافرت انتخاب نمی کنند.

مردم هر پارک و بوستانی را برای تفریح انتخاب نمی کنند.

مردم هر شخصی را برای خواندن عقد خود انتخاب نمی کنند.

مردم هر شخصی را درانتخابات شایسته طرفداری نمی دانند.

مردم هر تفریحگاهی کاملاً سربسته و خودمانی فرض نمی کنند.

مردم هر توجیه و توضیحی را از نفوذیان و ولنگاران نمی پذیرند.


۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۱۶
حسن حیدری

همین اتفاق هم افتاد و دولت با همه توان،تمامی قوانین را زیر پا گذاشت و بر خلاف همه اسناد قانونی و نیز اسناد تعهد آور،آنها را به مانند فرزندانی ناخواسته،از دانشگاه جارو کرد! خیلی از آنها از زندگی ناامید شدند،به ویژه دختران و پسرانی که برای بورس شدن،از شغل خود استعفا داده بودندو حالا هم بیکار بودند و هم رانده شده از دانشگاه! خرج تحصیل آنها را به کارهای مختلف و پست وا داشت،خیلی‌ها انصراف دادند و برای همیشه از کشور رفتند ،عده‌ای با قرض و قسط و بدبختی از خیر بورس گذشتند و به تحصیل با هزینه شخصی روی آوردند و عده‌ای هم ...! سرنوشت شوم و تلخی که هرگز کسی فکر نمی‌کرد برای یک جوان نخبه و با سواد رقم بخورد.

دانشجویان بورسیه، قربانی تسویه‌‌حساب‌‌های سیاسی دولت؛

«نخبه‌کشی» در روز روشن/ چرا دولت روحانی همچنان گلوی دانشجویان بورسیه را فشار می‌دهد؟!

همین اتفاق هم افتاد و دولت با همه توان،تمامی قوانین را زیر پا گذاشت و بر خلاف همه اسناد قانونی و نیز اسناد تعهد آور،آنها را به مانند فرزندانی ناخواسته،از دانشگاه جارو کرد! خیلی از آنها از زندگی ناامید شدند،به ویژه دختران و پسرانی که برای بورس شدن،از شغل خود استعفا داده بودندو حالا هم بیکار بودند و هم رانده شده از دانشگاه! خرج تحصیل آنها را به کارهای مختلف و پست وا داشت،خیلی‌ها انصراف دادند و برای همیشه از کشور رفتند ،عده‌ای با قرض و قسط و بدبختی از خیر بورس گذشتند و به تحصیل با هزینه شخصی روی آوردند و عده‌ای هم ...! سرنوشت شوم و تلخی که هرگز کسی فکر نمی‌کرد برای یک جوان نخبه و با سواد رقم بخورد.
گروه سیاسی - رجانیوز: بهار 1393 و تنها چند ماه بعد از روی کار آمدن دولت یازدهم،مجتبی صدیقی معاون دانشجویی وزارت علوم و رئیس‌سازمان امور دانشجویان در مصاحبه‌ای،پروژه بورسیه‌ها را کلید زد. پروژه‌ای که تا ماه‌ها ابزار حمله دولت یازدهم به دولت‌های نهم و دهم بود و در این بین، هزاران جوان نخبه ایرانی با انگ متقلب، نالایق، بی‌کفایت و ... حیثیتشان را از دست دادند و امیدشان برای ادامه تحصیل یا اشتغال ناامید شد.
 
به گزارش رجانیوز به نقل از کیهان، این پروژه از جهات مختلف برای دولت مهم بود .ظاهر قضیه آن بود که دولت روحانی می‌توانست با استفاده از آن بر طبل قانون شکنی و فاسد بودن دولت قبلی بکوبد. اما میزان هزینه‌ای که دولت داد،به مراتب هدفی به مراتب بزرگتر را نشان می‌داد.
 
هزینه ماجرای بورسیه‌ها برای دولت، از دست دادن وزیری چون فرجی دانا بود. روحانی با سختی او را به وزارت رسانده بود و منطق حکم می‌کرد که برای حفظ او از هیچ کوششی فرو گذار نکند. اما ظواهر نشان می‌داد که او ،ماموریتی دارد که با انجام آن ،حتی ارزش حضور روحانی در جلسه استیضاح را هم نداشت!
 
در اتاق پشتی وزارت علوم ،تصمیم مهمی اتخاذ شده بود و به زعم گردانندگان،قربانی شدن فرجی دانا و ورود مستقیم شخص رئیس‌جمهور و به صف کردن همه پیاده نظام رسانه‌‌های زنجیره‌ای، ارزش آن را داشت!
 
 مهم‌ترین مسئله ،بر خلاف ظاهر ماجرا،صیانت از نظام علمی و آموزشی کشور نبود چرا که کذب این ادعا بعدها معلوم شد. از نظر آنها ،ورود حدود سه هزار بورسیه به دانشگاه و سپس ورود آنها به جرگه استادی،به معنی تحول در نظام دانشگاهی کشور بود ،به معنی تغییر در ساختار علمی و مدرسین دانشگاه بود. آنها نگران آن بودند که ساختار گروه‌ها و دانشکده‌ها،به سمت و سویی سوق پیدا کند که برای جریان سلطه خطری داشته باشد! این نگرانی از کجا آمده بود!؟ از یک‌سو تصور باطلی وجود داشت که آنچه اکنون در دانشگاه جریان دارد ،منطبق با نگاه و فرهنگ مطلوب جریان اصلاح‌طلب و بالاتر از آن جریان غربگراست و از دیگر سو،این تصور عجیب‌تر وجود داشت که چون این بورسیه‌ها در دولت‌های نهم و دهم بورس گرفته اند،پس حتما دارای تفکر ضد اصلاحات هستند! پس به هر شکل ممکن،باید از ورود آنها به دانشگاه جلوگیری شود!
 
همین اتفاق هم افتاد و دولت با همه توان،تمامی قوانین را زیر پا گذاشت و بر خلاف همه اسناد قانونی و نیز اسناد تعهد آور،آنها را به مانند فرزندانی ناخواسته،از دانشگاه جارو کرد! خیلی از آنها از زندگی ناامید شدند،به ویژه دختران و پسرانی که برای بورس شدن،از شغل خود استعفا داده بودندو حالا هم بیکار بودند و هم رانده شده از دانشگاه! خرج تحصیل آنها را به کارهای مختلف و پست وا داشت،خیلی‌ها انصراف دادند و برای همیشه از کشور رفتند ،عده‌ای با قرض و قسط و بدبختی از خیر بورس گذشتند و به تحصیل با هزینه شخصی روی آوردند و عده‌ای هم ...! سرنوشت شوم و تلخی که هرگز کسی فکر نمی‌کرد برای یک جوان نخبه و با سواد رقم بخورد.
 
هشدار رهبری
 
تیرماه 94 رهبر انقلاب نخستین تذکر علنی را برای رسیدگی به وضع بورسیه‌ها صادر کردند. این هشدار بعدها هم تکرار شد! آخرین آن مربوط به 12 تیرماه جاری و در دیدار مسئولان ارشد قضایی با رهبر معظم انقلاب است که در آنجا ایشان بازهم از تضییع حق جوانان نخبه بورسیه ابراز نارضایتی کردند. سخن صریح حضرت آقا به مسئولان قضایی این بود : « در موضوع بورسیه‌ها، موضوع به‌درستی پیگیری نشد و آن کاری که باید انجام می‌شد، محقق نگردید.»
 
 شاید بشود با اطمینان گفت که تنها کسی که از روز اول تاکنون کماکان پیگیر حقوق بورسیه‌های مظلوم است،شخص رهبر انقلاب بوده و بس!
 
مجلس و تکلیفی که بر زمین ماند
 
هرچند مجلس در بدو امر با استیضاح فرجی دانا ،نشان داد که قصد جدی در حمایت از حقوق نخبگان کشور دارد،اما بعدها با افتادن کار در پیچ و خم اداری و جلسات تمام نشدنی کمیسیون‌ها و کارگروه‌های مختلف،عملا جز سخت‌تر شدن فشار‌ها بر روی دانشجویان ،نتیجه تازه‌ای حاصل نشد و بعد هم دوره مجلس تمام شد و ماجرا با خواندن بیانیه و اعلام گزارشی به پایان رسید! خانه ملت در دور بعد به کسان دیگری داده شد که انگیزه‌ای برای حفظ حقوق عامه نداشتند و بخش قابل توجهی از آنها،بیش از آنکه وکیل ملت باشند،در عمل وکیل دولت بودند و هستند.
 
 
زندگی بورسیه‌ها روز به روز سخت‌تر می‌شد. آنها که با رویای تحصیل سپس تدریس در دانشگاه،بسیاری از فرصت‌ها را رها کرده و رسما با وزارت علوم به نمایندگی از دولت جمهوری اسلامی قرار داد بسته بودند،ناگهان بین زمین و آسمان رها شده و همه آنچه برایشان توصیف شده بود،همچون سرابی دور از دسترس،نابود شده بود!به آنها آشکارا ظلم شده بود و قانون اساسی راه رسیدگی به تظلمات اشخاص را مرجع قضایی معرفی کرده بود. شکایات متعددی در دیوان عدالت اداری به ثبت رسید و آخرین بارقه امید در دل دانشجویان روشن شد. اما در کمال ناباوری، (رئیس ‌وقت دیوان عالی کشور) در تیر 94 اعلام کرد که موضوع بورسیه‌ها قابل شکایت در دیوان عدالت اداری نیست! منتظری به مصوبه‌ای در شورای انقلاب فرهنگی اشاره کرده بود که بر اساس آن،دیوان حق ورود به برخی تصمیمات وزارت علوم را ندارد! این مصوبه آشکارا خلاف قانون اساسی بود و از قضا شعب دیوان ،دهها رای در موضوعات مختلف (بخصوص در موضوعات انضباطی) به درستی و بر خلاف آن مصوبه صادر کرده بودند و معلوم نبود تمکین رئیس‌دیوان- در عین ابراز نارضایتی نسبت به آن مصوبه - از کجا ناشی می‌شد. اما هرچه بود،آن کورسوی امید که با شکایت به دیوان در دل‌هایی روشن شده بود،رو به خاموشی نهاد.
 
دولت در آن زمان کمیته‌ای تشکیل داد که صد در صد خلاف قانون و مخالف منطق عقلی بود . این امر مورد اعتراض رئیس‌وقت دیوان هم قرار گرفت. اعتراض او به حق بود،زیرا عملا شاکی باید شکایت خود را به جای دیوان،به کسی تحویل می‌داد که از او شکایت دارد! و هم او بود که باید به این شکایت رسیدگی می‌کرد! خب نتیجه از ابتدا معلوم است! دانشجویان نخبه از ظلم وزارت علوم به تنگ آمده بودند،باید به کمیته‌ای که وزارت علوم تشکیل داده شکایت می‌کردند و آن کمیته وابسته به وزارت علوم،باید بین دانشجویان و خودش داوری می‌کرد!
 
فشارهای سیاسی و رسانه‌ای اجازه نمی‌داد که دولت،یکبار برای همیشه،آب پاکی را روی دست بورسیه‌ها بریزد و آنها را از احقاق حقشان ناامید کند،لذا به شیوه خسته کردن و سر دواندن روی آورده بودند!
 
بازهم هشدار رهبری
 
همزمان با تعلل دولت و کوتاهی و بی‌عملی بخش‌های دیگر،باز این رهبر انقلاب بود که نسبت به این ظلم آشکار هشدار داد:«یکی از غلط‌ترین کارهایی که در این یکی دو سال اخیر اتّفاق افتاد، این مسئله‌ بورسیه‌ها بود. اگر راست هم بود این حرف -که البتّه بعد تحقیق کردند، معلوم شد به آن شکل، راست هم نیست؛ آن‌طوری که روزنامه‌ها با آن بازی کردند هم نبود؛ به ما گزارش‌های دقیق و بر اساس بررسی‌ها دادند- راهش این نبود که ما مسئله را روزنامه‌ای کنیم. یک تعدادی برخلاف قانون یک امتیازی به‌دست آوردند؛ خیلی خب، راه قانونی وجود دارد: لغو کنند آن امتیاز را؛ سروصدا ندارد. جنجال درست کردن، حاشیه درست کردن است و این سمّ برای محیط علمی است که بایستی با آرامش کار خودش را دنبال بکند. این سم را متأسّفانه افرادی بر اساس همان پایه‌های بینش فکریِ مبنی بر سیاسی‌کاری و سیاست‌بازی به کام دانشگاه کشور ریختند؛ چرا؟ علاوه بر اینکه ظلم هم شد -به خیلی‌ها ظلم شد- هم خلاف قانون بود این کار، هم خلاف تدبیر بود این کار، هم خلاف اخلاق بود؛ آن‌وقت مدام دم از اخلاق هم میزنند. توبه‌فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند!(۵) این کار اخلاقی بود؟ حاشیه‌سازی نشود. نگذارید محیط آموزش عالی اسیر حواشی بشود.»
 
شاید بعد از این بود که برخی تحرکات در دیوان و بخش‌هایی دیگر رخ داد و پرونده‌هایی به جریان افتاد اما به صورت موردی نه کلی و ساختاری.
 
اکنون چهار سال از آن ماجراهای تلخ و دردناک می‌گذرد. صدها دانشجوی سابق و فارغ التحصیل کنونی،از این دانشگاه به آن دانشگاه می‌روند و به در بسته می‌خورند! شاگرد اول فلان دانشگاه،دردنامه برای روزنامه می‌فرستد ،فلان نخبه علمی از فرصتی که در خارج از کشور برایش بود و بخاطر خدمت به کشور آن را رها کرد می‌گوید و ... اما هنوز هم خبری نیست. 
 
دیوان عدالت اداری، که به لحاظ قانونی ،هنوز تنها روزنه امید دانشجویان است،علی‌رغم سخنان رئیس‌محترم آن مجموعه،کار شایسته‌ای نمی‌کند و هشدار اخیر رهبری ،هنوز در آنجا به جریان نیفتاده. یکی از شعب دیوان یک‌بار در آبان 95 به‌کارگیری دانشجویان در دانشگاه را حق مکتسبه ناشی از قرار داد می‌داند اما 7 ماه بعد همان شعبه با همان رئیس‌،از بیخ منکر هرگونه حقی در این مورد می‌شود! آیا قرار است بازهم موضوع به کوچه پس کوچه‌های اداری و قضایی بیفتد یا نه اراده‌ای محکم برای برخورد با این تخلف عظیم وزارت علوم و دولت یازدهم وجود دارد؟!

۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۵۳
حسن حیدری

گفت‌وگو با نیروی اطلاعات- عملیات تیپ 12 قائم در عملیات مرصاد؛

سه معجزه الهی در «چهارزبر» + عکس

عملیات مرصاد

تقویم‌ها تاریخ انجام عملیات مرصاد را پنجم مردادماه 1367 ثبت کرده‌اند اما آن چنان که از واقعیت امر برمی آید، ستون نفاق در بعد از ظهر سوم مردادماه 1367 از مرز خسروی عبور می‌کنند و ...

گروه جهاد و مقاومت مشرق - تقویم‌ها تاریخ انجام عملیات مرصاد را پنجم مردادماه 1367 ثبت کرده‌اند اما آن چنان که از واقعیت امر برمی آید، ستون نفاق در بعد از ظهر سوم مردادماه 1367 از مرز خسروی عبور می‌کنند و مسیر شرق را در پیش می‌گیرند. آنها که نام عملیات‌شان را «فروغ جاویدان» گذاشته بودند، تصمیم داشتند 24 ساعته به تهران برسند و نظام اسلامی را ساقط کنند! خیالی واهی که در برابر پاتک قدرتمند رزمندگان تحت عنوان عملیات «مرصاد» رنگ باخت و عمده نیروهای نفاق به هلاکت رسیدند. اما کمتر کسی است که بپرسد از ساعت 2 بعدازظهر روز سوم مرداد تا صبح روز پنجم که منافقین در ورطه فروپاشی قرار گرفتند، چه اتفاقی افتاد و چطور دروازه‌های کرمانشاه برای همیشه به روی‌شان بسته باقی ماند. در گفت‌وگو با محمد عباسی از نیروهای اطلاعات - عملیات تیپ 12 قائم که هنگام عملیات مرصاد تنها 18 سال داشت، به نقش رزمندگان این تیپ در سد کردن راه منافقین در تنگه چهارزبر پرداخته‌ایم.


حضرت آقا تعبیر ویژه‌ای در خصوص تیپ 12 قائم دارند به این مضمون که اگر این تیپ نبود امکان داشت دشمن تا کرمانشاه پیش بیاید، چرا ایشان چنین نقشی را برای تیپ قائم در مرصاد قائل هستند؟
شاید بهتر باشد سؤال شما را با سخنان سردار شهید نورالله شوشتری پاسخ بدهم. ایشان در خصوص نقش تیپ 12 قائم می‌گویند: «در ابتدا تنها یگانِ مستقر در تنگه چهارزبر با سازمانِ رزمِ منظم که می‌شد با فرمانده آن ارتباط برقرار کرد و به او امر و نهی کرد تیپ 12 قائم بود. به دنبال آن در نزدیکی‌های ظهر چهارم مرداد، نیروهای لشکر 6 ویژه پاسداران، 9 بدر و بعد نیروهای 155 ویژۀ شهدا و 31 عاشورا و 57 اباالفضل آمدند که 6 ویژه و 9 بدر را در روز چهارم، بر روی یالِ سمت راست (سمتِ تنگه چهارزبر، بعد از جایی که تیپ 12 قائم استقرار داشت) مستقر نموده و از بقیه یگان‌ها در مراحل بعدی و عملیاتِ اصلی استفاده کردیم. البته یکسری نیروهای پراکنده دیگر از کرمانشاه و جاهای دیگر آمده بودند که در خطوطِ بعدی تا همدان نیرو چیدیم و از آنها استفاده شد.» صحبت‌های ایشان به خوبی نشان می‌دهد که تنها یگان با سازمان رزم منظم در تنگه چهارزبر رزمندگان تیپ قائم بودند و ابتدا آنها دشمن را زمینگیر می‌کنند و سپس یگان‌ها و واحدهای دیگر خود را به منطقه می‌رسانند. بنابراین اگر ایستادگی رزمندگان قائم نبود، شاید دشمن می‌توانست به راحتی خود را به کرمانشاه برساند.
در تقویم‌ها پنجم مرداد به نام عملیات مرصاد ثبت شده، اما منافقین از سوم همین ماه عملیات‌شان را شروع کرده بودند، روند ورودشان به داخل کشور چطور بود؟
منافقین از ساعت 2 بعدازظهر روز سوم بدونِ درگیری از مرز عبور می‌کنند. چون ارتش عراق قبلاً با حملاتِ پی در پی و گسترده‌ای که تقریباً سراسر جبهه‌های ما را دربرگرفته بود، راه را برای نفوذ منافقین هموار کرده بود. لذا آنها بدون کوچک‌ترین زحمتی از خسروی عبور می‌کنند و بعد از قصرشیرین و به همین ترتیب سر پل ذهاب رد می‌شوند و پیش می‌رانند. سپس با بدرقه‌ بعثی‌ها و پشتیبانی هوایی هلی‌کوپترهای‌شان، در جاده‌ سر پل ذهاب- اسلام‌آباد به حرکت‌شان ادامه می‌دهند. درگیری مختصری در گردنه‌ پاتاق روی می‌دهد که با پشتیبانی و تک هوایی عراقی‌ها، این مسئله نیز برای منافقین حل می‌شود و به کرند می‌رسند. از دلِ کرند و درگیری مختصرِ آنجا هم عبور می‌کنند و زودتر از آنچه که فکرش را می‌کردند به اسلام‌آباد می‌رسند. مثلاً اگر قرار بود 9 شب سوم مرداد به اسلام‌آباد برسند، هشت یا هشت و نیم به آنجا می‌رسند.
هدف بعدی‌شان هم که کرمانشاه بود.
بله، قرار بود ساعت 12 شب به کرمانشاه برسند. تا اینجای کار هم چیزی حدود 100 کیلومتر در عمق و فقط روی یک جاده‌ به عرض شش متر نفوذ کرده بودند. حالا یک مسیر تقریباً 70 کیلومتری مانده بود تا واردِ کرمانشاه شوند. منافقین در اسلام‌آباد هر کاری دل‌شان خواست انجام می‌دهند. می‌کشند، دار می‌زنند و مجروحین بیمارستان شهر را تیرباران می‌کنند. حتی روی یکی از مجروحین بنزین می‌ریزند و ایشان را در حیاط بیمارستان آتش می‌زنند. سابقۀ منافقین و کارنامه آنها پر از چنین جنایت‌هایی است.
به هرحال سرعتِ پیشروی دشمن زیاد بود. هر چند که در اسلام‌آباد معطل شدند و خروجی‌های این شهر از ازدحام مردمِ وحشت‌زده در حال فرار شلوغ شد، اما منافقین از اسلام‌آباد هم عبور می‌کنند و خودشان را به حسن‌آباد می‌رسانند. بعد از تنگه‌ حسن‌آباد سرازیر می‌شوند و به دشت حسن‌آباد مقابل تنگه‌ چهارزبر می‌رسند.

تنگه چهارزیر


با سرعتی که داشتند، چطور در چهارزبر معطل شدند؟
ساعت یک یا یک و نیم اوایل صبحِ چهارم مرداد منافقین در دشت حسن‌آباد بودند. چون آن موقع ساعت‌ها را جلو نمی‌کشیدند، یک یا دو ساعت قبل از اذان صبح یک گردان از قرارگاه رمضان بی‌آنکه از حمله منافقین مطلع باشد و قصد رفتن به سومار را داشت، در مسیر به طور اتفاقی در دشت حسن‌آباد با منافقین درگیر می‌شود. خدا می‌خواهد تا شرایط را مهیا کند که منافقین تا رسیدنِ نیروهای رزمنده معطل بشوند. اینکه گفته می‌شود «به طور اتفاقی!» این حرف و دیدِ ظاهربینانه ماست. چون در مشیت و اراده‌ خدا هیچ چیزی اتفاقی نیست. بعد از آن هم یک گردان دیگر از بچه‌های لشکر6 ویژه پاسداران که در آن ساعات در دشتِ حسن‌آباد رزم شبانه داشتند، درگیر می‌شوند. شما فکر می‌کنید نیروهای رزم شبانه چقدر تجهیزات و مهمات دارند؟ دو تا چهار تا خشاب که در نهایت مجبور به عقب‌نشینی می‌شوند.
عملیات را از دید رزمندگان تیپ 12 قائم دنبال کنیم، شما چطور وارد عمل شدید؟
مسئولان تیپ با دستوری که از قرارگاه می‌رسد تصمیم می‌گیرند مقابل دشمن بایستند. همان طور که عرض کردم شهید شوشتری گفته‌اند تیپ قائم تنها یگان با سازمان رزم منظم در منطقه بود. البته تیپ ما نیروی آماده به رزم نداشت. گردان‌ها غروب همان روز از شهرهای‌شان رسیده بودند و هنوز سازماندهی نشده بودند. بچه‌های جنگ می‌دانند نیرویی که تازه از شهر می‌رسد را نمی‌شود همین طوری وسط معرکه نبرد فرستاد. باید مسئولانش معرفی شوند، مسئولیت نیروهایش مشخص شود، رسته‌ها معلوم بشوند و... لذا حاج‌منصور حیدری معاونِ واحد اطلاعات، عملیات تیپ قائم بچه‌های واحد را بیدار می‌کند. (علی‌آقای چتری هم فرمانده این واحد هست و می‌آید.) حاج‌منصور به بچه‌ها می‌گوید بیدار شوید که عراقی‌ها آمدند! (چون ماهیت دشمن هنوز برای بچه‌ها مشخص نبود) اصلاً بچه‌ها فکر نمی‌کردند که دشمن در آنجا که 170 کیلومتر از خط درگیری دور بود، پیدای‌شان بشود. عراق در هشت سال جنگ، نهایت تا ارتفاعاتِ گیلانغرب آمده بود. حتی تا پاتاق هم نیامده بود. کسی باور نمی‌کرد که دشمن از کرند و اسلام‌آباد هم رد شده باشد و به سمت کرمانشاه بیاید. لذا تا آماده شدنِ گردان‌ها نیروهای اطلاعات - عملیات تصمیم می‌گیرند فرصت را از منافقین بگیرند و معطل‌شان کنند. با این تدبیر نیروهای اطلاعات - عملیات اوایلِ صبح روزِ چهارم مرداد به منطقه اعزام می‌شوند. تعدادی از این بچه‌ها مثل شهید رضا نادری به مصاف دشمن می‌روند و در فیلم‌های برجای مانده از منافقین است که چطور شهید نادری به سمت آنها آرپی‌جی شلیک می‌کند و همراه سایر بچه‌ها زمین‌گیرشان می‌کنند.
در صحبت‌های‌تان گفتید چند گردان از نیروهای تیپ شما تازه به منطقه آمده بودند، حضورشان اتفاقی بود؟
حضور این نیروها همراه با دو مورد دیگر از الطاف خفیه الهی بود. در چهارزبر شاهد سه معجزه بودیم. اولین مورد جور شدن خدایی مهمات بود! اردوگاهِ ما (اردوگاه صادقین) که در فاصله 7-8کیلومتری منطقۀ چهارزبر بود، یک اردوگاه رزمی و مجهز به لحاظ نظامی نبود. اصلِ مقر ما دزفول بود نه در کرمانشاه. صادقین یک مکان بین راهی بین جبهه‌ جنوبی و جبهه‌ شمالی حیطه مأموریتِ تیپ 12 بود. لذا امکانات وسیع تجهیزاتی و نظامی و مهماتی نداشت. لازم هم نبود که داشته باشد! چند روز قبل از ورود گردان‌ها، آقای شادی‌نسب، مسئولِ تسلیحات تیپ که در صادقین بود با معاونش در دزفول تماس می‌گیرد و می‌گوید چند کامیون «مهماتِ فله» به صادقین بفرستید! آقای شادی‌نسب پیش خودش فکر می‌کند حالا که جنگ تمام شده یک مقدار از این مهمات به خط ما که آن موقع در مریوان بود برود و یک مقدار هم بماند برای مانورها و آموزش‌هایی که در صادقین انجام می‌دهیم. شب اول یا دوم مرداد آقای شادی‌نسب از طریق دژبانی اردوگاه صادقین باخبر می‌شود چهار کامیون مهمات آکبند (نه فله) از دزفول رسیده است. مهمات را هم خالی کرده‌اند و رفته‌اند. شادی‌نسب با ناراحتی تماس می‌گیرد و به معاونش می‌گوید: «مگه من نگفتم مهمات فله بفرست؟ اینها چیه که فرستادی؟» بعد دوباره از دزفول می‌خواهد که چهار کامیون مهمات فله بار بزنند و بفرستند صادقین و مهمات‌های آکبندی که فرستاده شده با همان کامیون‌های بار فله به دزفول برگردند. تا شب عملیات آن چهار کامیون مهمات فله هم از گرد راه می‌رسند. تدبیر و مشیت الهی برای نیروهایی که قرار بود مقابل منافقین بایستند، مهماتِ یک عملیاتِ تمام‌عیار را فراهم می‌کند. هم آکبند و هم فله آن هم چند کامیون!
ماجرای حضور گردان‌ها چطور رقم خورد؟
این هم دومین مورد از الطاف الهی است که به طور اتفاقی چهار گردان همزمان با عملیات مرصاد در صادقین جمع می‌شوند. حضرتِ امام بعد از پذیرش قطعنامه پیام داده بودند که جبهه‌ها را خالی نگذارید. از شهرهای استان ما «شاهرود»، «دامغان»، «سمنان» و «گرمسار» سه گردان به جبهه اعزام می‌شوند. مقصد این گردان‌ها مقر تیپ 12 قائم در دزفول بود. چون هنوز کسی خبر نداشت که منافقین چه نقشه‌ای در سر دارند. در همان زمانی که گردان‌ها دارند از شهرهای شان اعزام می‌شوند، یک گردان از تیپ 12 که در ارتفاعاتِ مرزی مریوان مأموریتِ پدافندی داشت، با پایانِ مأموریتش به صادقین می‌روند و تجهیزات، اسلحه و مهمات‌شان را تحویل می‌دهند که به شهرشان برگردند. حتی بعضی‌های‌شان لباس شخصی هم پوشیده بودند.
گردان‌های اعزامی از شهرهای استان هم به نزدیکی‌های تهران می‌رسند که آقای مهدوی‌نژاد جانشین تیپ تصمیم می‌گیرد آنها به جای اینکه بروند دزفول، بیایند اردوگاه صادقین در کرمانشاه. آقای مهدوی‌نژاد می‌گوید: از آنجا که ما دیگر در جنوب مأموریتی نداشتیم، دیدم دلیلی ندارد حالا که هوای دزفول در مردادماه به شدت گرم است، در این شدت گرما نیروها به دزفول بروند. لذا ابلاغ می‌کند گردان‌ها به کرمانشاه و اردوگاه صادقین بروند که هوای خنک‌تر و مطبوع‌تری نسبت به دزفول داشت.
سومین مورد چیست؟
سومین مورد تجمیع فرماندهان تیپ 12 قائم در منطقه بود. غروبِ روزِ سومِ مرداد و بی‌خبر از سرنوشتی که خدا رقم زده، همه فرماندهان تیپ به صورت ناخودآگاه در اردوگاه صادقین جمع می‌شوند. یکی از جنوب آمده بود و دیگری از غرب و آن یکی از لشکری دیگر برای سر زدنِ به دوستانش!
به این ترتیب تیپ 12 قائم به عنوان یکی از آماده‌ترین یگان‌ها وارد عمل می‌شود و مقابل دشمن را سد می‌کند. به لطف خدا ما توانستیم در چهارزبر سد محکمی مقابل دشمن ایجاد کنیم و آنها را تا چهارم مرداد معطل کنیم. رفته رفته سایر نیروها به منطقه می‌رسند و نهایتاً از صبح پنجم مرداد با شروع مرحله نهایی عملیات مرصاد، از زمین و آسمان بر سر نفاق آتش می‌بارد همگی‌شان تار و مار می‌شوند.
 

منبع: روزنامه جوان

۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۴۲
حسن حیدری