حضرت امام خامنه ای: نگذارید احساس غیرت انقلابی و تکلیف در مقابل انقلاب، در دلهای شما ضعیف بشود و فرو بنشیند. مثل کسی که از خانواده و حرم و ناموس خوددفاع میکند،ازانقلاب وارزشها و دستاوردهای آن،همین طور دفاع کنید بایگانی شهریور ۱۳۹۶ :: فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

دیدگاه و باور ما: فضای مجازی در خدمت صدورانقلاب، اقتصاد مقاومتی، صادرات غیر نفتی، نهضت تولید علم، جنبش نرم افزاری، ایجاد اشتغال پایدار، مبارزه با امپریالیسم واستکبار ستیزی یا مهدی ادرکنی
فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی): ۱۳۹۴/۰۶/۱۸
«ان‌شاءالله تا ۲۵ سال دیگر، به توفیق الهی و به فضل الهی چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت.»

بایگانی
پیوندها

۱۲۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

جمعه 8 آبان 1394

ماجرای مرگ شیخ حسن لاهوتی

پرده پوشی و پنهان کاری هاشمی رفسنجانی/ دفاع همه جانبه لاهوتی از منافقین و اعتراض به امام و نیروهای خط امام/ راز مرگ شیخ حسن لاهوتی و نظر پزشکی قانونی

جمعه 8 آبان 1394 - 21:04

متن زیر قسمتی از مقاله حجت الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی است که در صفحات۲۴۸ تا ۲۵۶ شماره ۳۳ مجله ۱۵ خرداد با عنوان «خاطراتی پر از ابهام و پرسشهای بی پاسخ» در نقد خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی منتشر گردیده است.

قسمتهایی از این مقاله که مربوط به مرگ شیخ حسن لاهوتی ـ نماینده مردم رشت در اولین دوره مجلس شورا و اولین امام جمعه رشت بعد از انقلاب ـ می باشد را در سایت رنگ ایمان منتشر می کنیم.

باشد که پرداختن به این موضوع و روشن شدن مساله بعد از گذشت سالیان زیاد که هجمه های زیادی را به طرفداران خط اصیل انقلاب اسلامی علی الخصوص شهید بزرگوار سید اسدالله لاجوردی وارد کرده بود، مایه عبرت و توجه قرار گیرد:

شیخ حسن لاهوتی در زندان شاه

شیخ حسن لاهوتی در زندان شاه

ماجرای مرگ شیخ حسن لاهوتی لاهوتی

حجت الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی

چنانکه در آغاز این نوشتار یادآوری شد جناب هاشمی رفسنجانی در جای‌جای خاطرات خود تلاش کرده است پیرامون رویدادها و جریان‌های تاریخی دوران انقلاب اسلامی با پرده‌پوشی و پنهان‌کاری قلم بزند و سخن بگوید. البته آوردن برخی از موضوعات و رویدادهای سیاسی شاید در یک برهه زمانی به مصلحت امنیت کشور و نظام نباشد و برای بازگو کردن آن به گذر زمان نیاز باشد، لیکن جناب هاشمی در خاطرات خود برخی از جریان‌ها و رویدادها را سربسته گذاشته و گذشته است که نه‌تنها جنبه اسرار و امنیتی نداشته بلکه توضیح آن برای مردم می‌توانست یک سلسله واقعیت‌های تاریخی را روشن کند تا برای نسل امروز و نسل‌های آینده درس عبرت باشد.

از این دست جریان، دستگیری و مرگ شیخ حسن لاهوتی در سال ۱۳۶۰ است که در پرده ابهام مانده و تاکنون نیز کسی برای مردم توضیح نداده است که نامبرده چرا دستگیر شد و چگونه درگذشت؟! در آن روزها این خبر را که لاهوتی بر سر هواداری از سازمان «مجاهدین خلق»! با امام و نظام جمهوری اسلامی مشکل پیدا کرده و در صف مخالفان قرار گرفته است همگان دریافتند، لیکن علت دستگیری و بازداشت او از سوی دادستان انقلاب اسلامی و مرگ او در زندان در همان ساعت‌های اولیه‌ای که بازداشت شده بود، تاکنون برای ملت ما روشن نشده و در پرده ابهام مانده است. انتظار می‌رفت که جناب هاشمی رفسنجانی چون با این جریان از نزدیک درگیر بوده است، بی‌پرده و شفاف واقعیت‌ها را آشکار سازد و مردم را در متن این رویداد تاریخی قرار دهد. بی‌تردید شرح و بیان موضع سیاسی آقای لاهوتی و اینکه چرا دادستان انقلاب اسلامی او را بازداشت کرد و آیا مرگ او به علت خودکشی یا سکته بود، از مسائل مهم امنیتی و اطلاعاتی نیست که بازگو کردن آن به مصلحت نظام جمهوری اسلامی نباشد لیکن جناب هاشمی در خاطرات خود این جریان را به گونه‌ای سربسته، پیچیده و با پرده‌پوشی و نهان‌کاری مطرح می‌کند و می‌گذرد که جز رازداری برای یک خطاکار و در تاریکی نگاه داشتن مردم، نامی نمی‌توان بر آن نهاد. ما سیر آورده‌های خاطرات هاشمی درباره شیخ حسن لاهوتی را پی می‌گیریم:

… شب مهمان آقای لاهوتی بودیم؛ از امام و ماها شکایت داشت که چرا در جریان حادثه کوچصفهان از ایشان حمایت نشده است. باید با ایشان صحبت و احساساتش را آرام و تنظیم کرد. بچه‌ها در بحث شرکت داشتند.[۱]

… شب آقای لاهوتی آمد و بحث زیادی درباره موضع ایشان داشتیم، ایشان از موضع امام، ما، مردم، صدا و سیما و مجلس انتقاد داشت.[۲]

ساعت ۳ بعد از ظهر خبر دادند که از طرف دادستانی انقلاب به خانه‌ آقای لاهوتی ریخته و خانه را تفتیش می‌کنند. به آقای لاجوردی گفتم با توجه به سوابق و مبارزات آقای لاهوتی بی‌‌حرمتی نشود. گفت دنبال مدارک وحید لاهوتی هستند. اول شب اطلاع دادند که آقای لاهوتی را به زندان برده‌اند و احمدآقا هم تماس گرفت و ناراحت بود، قرار شد بگویم ایشان را آزاد کنند. آقای لاجوردی پیدا نشد به آقای سید حسین موسوی تبریزی دادستان کل انقلاب گفتم و قرار شد فوراً آزاد کنند. احمدآقا گفت امام هم از شنیدن خبر ناراحت شده‌اند. شب را در مجلس خوابیدم.[۳]

پنج‌شنبه ۷آبان: اول وقت بعد از نماز و کمی مطالعه، عفت تلفنی اطلاع داد که آقای لاهوتی را دیشب به بیمارستان قلب برده‌اند. بلافاصله تلفن زد و گفت از دنیا رفته‌اند. تماس گرفتم معلوم شد صحت دارد. آقای لاجوردی دادستان انقلاب تهران گفت آقای لاهوتی اتهامی نداشتند، برای توضیح مدارک مربوط به وحید آمده بودند که به محض ورود به زندان دچار سکته قلبی شده و معالجات بی‌اثر مانده است. قرار شد پزشکی قانونی نظر بدهد. ساعت هشت صبح جلسه علنی تشکیل شد. من خبر فوت ایشان را دادم و ضمن اعلام خبر گریه کردم، نتوانستم خودم را کنترل کنم. از این حالت عده‌ای انتقاد داشتند و عده‌ای تعریف کردند…[۴]

… به دفترم آمدم. درباره کیفیت دفن آقای لاهوتی مشورت‌هایی شد(؟) قرار شد روابط عمومی مجلس اعلان کند. دادستانی می‌خواست بدون اطلاع به قبرستان ببرد، موافقت نکردم… ساعت سه و نیم بعد از ظهر تشییع جنازه آقای لاهوتی را اعلام کرده بودم. سعید و فاطی در مجلس بودند، گفتند دادستانی ساعت ۳ بعد از ظهر قبل از آمدن مشایعین، جنازه را حرکت داده، به لاجوردی اعتراض کردم. گفت کمیته خودسری کرده است.[۵]

جمعه ۸آبان: … قرار شد فاتحه‌ای برای مرحوم لاهوتی بگیریم، چون خانواده ایشان به خاطر نارضایتی شدید از جریان، حاضر نشد اعلان فاتحه کند…[۶]

چهارشنبه ۱۳آبان: احمدآقا خمینی ساعت ده صبح آمد و پرونده آقای لاهوتی را که از دادستانی برای اطلاع دادن به امام گرفته بود آورد و لیستی از اشیایی که در بازرسی منزل آقای لاهوتی برده بودند، و گفت در مورد ایشان بهتر بود با ظرافت عمل شود، به خاطر خدمات ایشان در دوران مبارزه.[۷]

جمعه ۱۵آبان: اول شب، حمید و فائزه آمدند و شب را پیش من ماندند، چون تنها بودم، مقداری آنها را تسلیت دادم و ارشاد کردم. غیر مستقیم گله داشتند که چرا با صراحت نگفتم که آقای لاهوتی در زندان سکته کرده و فوت شده.[۸]

سه‌شنبه ۲۶آبان: آقاجلال را فرستاده بودم که چیزهای شخصی مرحوم لاهوتی را که دادستانی هنگام بازداشت ایشان از منزلشان برده بود بگیرد، بعدازظهر آمد…[۹]

سه‌شنبه ۲شهریور۱۳۶۱: با آقای ربانی املشی درباره گواهی فوت مرحوم حسن لاهوتی تلفنی صحبت کردم.[۱۰]

شیخ حسن لاهوتی در کنار آیت الله منتظری

شیخ حسن لاهوتی در کنار آیت الله منتظری

بر اهل اندیشه، قلم و نظر پوشیده نیست که از اهداف اولیه و مهم خاطره‌نگاری خدمتی به تاریخ و آشکار کردن گوشه‌هایی از زوایای ناپیدای رویدادها و جریان‌های تاریخی است که نویسنده و گوینده خاطرات از آن آگاهی یا در آن نقشی داشته است و با بازگو کردن آن، تاریخ‌نگاران را در هر چه بیشتر روشن کردن موضوعات و رویدادها و ترسیم درست و شفاف آن برای نسل امروز و نسل‌های آینده مدد می‌کند. اکنون باید از جناب هاشمی پرسید که انگیزه و نظرشان از تنظیم این خاطرات چه بوده؟ و چه برنامه و اندیشه‌ای در سر داشته‌اند؟ اگر هدف، گامی یا گام‌هایی در راه روشن کردن برخی از ماجراها و جریان‌هایی بوده است که ایشان از آن آگاهی دارند و در آن نقشی داشته‌اند، چرا و چگونه در بیشتر موارد، خاطرات خود را با رمز و راز و کد و کنایه و اشاره بازگو کرده و سربسته گذاشته و گذشته است؟ و اگر هدف از این خاطره‌نگاری‌ها تنها خودنمایی و مطرح کردن فامیل و بستگان و نورچشمان خویش است باید گفت زهی تأسف.

آقای هاشمی برای توجیه این ابهام‌گویی مصلحت نظام و کشور را بهانه کرده و با این دستاویز شیوه خاطره‌گویی خود را سیاستمدارانه و حکیمانه وانمود کرده‌ است، لیکن با نگاهی به این خاطرات می‌بینیم که او در مواردی با رمز و راز و پنهان‌کاری گذشته که هیچ‌گونه ارتباطی به مصلحت نظام و کشور ندارد. با نگاهی دوباره به آنچه در بالا از زبان جناب هاشمی درباره شیخ حسن لاهوتی آورده شد این واقعیت به درستی روشن می‌شود. او نوشته است: «آقای لاهوتی… از امام و ماها شکایت داشت که چرا در جریان حادثه کوچصفهان از ایشان حمایت نشده است؟» خب؛ «حادثه کوچصفهان» چه بوده؟ آیا بازگو کردن آن مصالح نظام را به خطر می‌انداخت؟! نوشته است: «آقای لاهوتی… از موضع امام، مردم، صدا و سیما و مجلس انتقاد داشت»؛ آیا بازگو کردن انتقاد او به امام، مردم، صدا و سیما و مجلس با مصلحت نظام منافات داشت یا با مصلحت فامیلی؟ پوشیده داشتن دیدگاه‌های سیاسی لاهوتی از مردم و بازگو نکردن این واقعیت که نامبرده تا واپسین لحظه‌های زندگی خود هوادار سازمان منافقین بود و حتی نسبت به آن دسته از افرادی که رسماً تغییر ایدئولوژی داده بودند با دستاویز اینکه می‌خواهم آنها را ارشاد کنم سمپاتی داشت، برخلاف مصلحت نظام بود یا مصلحت‌اندیشی‌های قبیله‌ای؟ مگر آیت‌الله مهدوی‌کنی در خاطرات خود آنچه را که درباره لاهوتی می‌دانستند و در جریان آن قرار داشتند بازگو نکردند؟ آیا توضیح خداپسندانه ایشان درباره موضع سیاسی و دیدگاه انحرافی و ساده‌اندیشانه لاهوتی به مصلحت نظام و انقلاب آسیب رسانید تا پنهان‌کاری جناب هاشمی درباره نامبرده درخور توجیه و تأمل باشد؟ حضرت مهدوی‌کنی با راستی و درستی و صفا و صداقت در خاطرات خود از لاهوتی چنین یاد می‌کنند:

… بعد از اعلام مواضع [سازمان مجاهدین خلق] ظاهراً آقای لاهوتی با آنها قطع ارتباط نکرده بود و مدعی بود که من با اینها هستم تا شاید بتوانم آنها را برگردانم. سازمانی‌ها[۱۱]به منزل ایشان رفت‌ و آمد می‌کردند، از کسانی که بنا به اظهار آقای لاهوتی به خانه ایشان رفت و آمد داشتند بهرام آرام، تقی شهرام و دختر آقای دزفولی به نام بتول دزفولی و وحید افراخته بودند. آقای لاهوتی می‌گفت اینها گاهی شب‌ها هم در منزل من می‌مانند و اظهار می‌کرد که درصدد هستم اینها را برگردانم. وحید افراخته لاهوتی را لو داده بود چون بیش از همه با ایشان تماس داشت…[۱۲]

ایشان در مورد دیگر روایت کرده‌اند:

… مرحوم آقای لاهوتی فردی انقلابی و علاقه‌مند به امام بود ولی روحیه‌ای داشت که بیشتر می‌توانست با آقایان نهضتی‌ها[۱۳]و با مجاهدین و حتی بنی‌صدر بسازد چون سوابقی داشت و یکی از فرزندانش هم جزو مجاهدین خلق بود…[۱۴]

آیا این شیوه خاطره گفتن با راستی و درستی و یک‌رنگی با مردم نزدیک‌تر است یا سربسته و دربسته گذاشتن و حتی بازگو نکردن اینکه چرا لاهوتی به امام و مردم انتقاد داشت؟! آیا این‌گونه نهان‌کاری‌ و به اصطلاح رازداری برای بستگان و نزدیکان و نورچشمان و فاش نکردن کاستی‌ها و لغزش‌های آنان می‌تواند خاطرات هاشمی را در میان مردم اعتبار ببخشد یا اینکه مردم ما به این‌گونه کتاب‌ها و خاطرات به چشم گفتار و نوشتاری جهت‌دار، جانب‌دارانه و سانسورشده می‌نگرند و آن را معتبر نمی‌دانند. جناب هاشمی در این خاطرات نه‌تنها دیدگاه سیاسی و نامردمی لاهوتی را سانسور می‌کند، حتی از آوردن این واقعیت که فرزند او (وحید) عضو منافقین بوده و خودکشی کرده است نیز خودداری می‌ورزد! از هر شخصی که در خاطرات او نامی به میان آمده در زیرنویس، پیشینه و کارکرد او آورده شده است، جز وحید که هیچ‌گونه اشاره‌ای به پیشینه او نشده است.

او در خاطرات خود می‌آورد: «بعد ازظهر خبر دادند که از طرف دادستانی انقلاب به خانه آقای لاهوتی ریخته و خانه را تفتیش می‌کنند، به آقای لاجوردی گفتم با توجه به سوابق و مبارزات آقای لاهوتی بی‌حرمتی نشود»؛ اما توضیح نمی‌دهد که آقای لاهوتی چه جرمی مرتکب شده بود که بایستی به خاطر سوابق او، بی‌حرمتی نکنند! اگر جرمی نداشت چرا به لاجوردی اعتراض نکرده‌اند که چرا به خانه او ریخته‌اند و به تفتیش خانه او پرداخته‌اند؟! و اگر مجرم بود و باید به خاطر سوابق او بی‌حرمتی نکنند چرا دنبال لاجوردی بوده که او را فوراً آزاد کنند؟! آقای هاشمی طبق کدام قانون (جز قانون عصر شاهنشاهی) ‌می‌تواند «بگوید» که او را آزاد کنند؟! مگر نمی‌گوید درباره مرگ او «قرار شد پزشکی قانونی نظر بدهد»! چرا نظر پزشک قانونی را در خاطرات خود، حتی به صورت زیرنویس نیاورده است؟! چرا «دادستان می‌خواست بدون اطلاع [جسد] را به قبرستان ببرد»؟! چرا «دادستانی ساعت ۳ بعدازظهر قبل از آمدن مشایعین جنازه را حرکت داد»؟! چرا «از گریه هاشمی برای مرگ لاهوتی عده‌ای انتقاد داشتند و عده‌ای تعریف کردند»؟! «تعریف» شاید برای این بوده است که هاشمی با آن شجاعت و دلاوری منقلب شده و گریسته است!! اما «انتقاد» برای چه؟! انتقادکنندگان چه ذهنیت منفی نسبت به لاهوتی داشتند که حتی اظهار تأسف از مرگ او را ناروا می‌دانستند؟! چرا «خانواده لاهوتی حاضر نشدند اعلان فاتحه کنند»؟! از چه رویدادی نارضایتی داشتند؟! آیا بی‌پاسخ گذاشتن این پرسش‌ها و پنهان داشتن جریان‌های مرموز و مشکوک مربوط به لاهوتی از مردم، در راستای مصلحت نظام است یا مصلحت باندی و قبیله‌ای؟ جناب هاشمی در خاطرات خود اگر مصلحت نظام و انقلاب اسلامی را در نظر داشت بی‌تردید علت مرگ لاهوتی را که احتمالاً خودکشی او با قرص سیانور بود با صراحت بازگو می‌کرد تا امروز برخی از نورچشمان او که دلی پرکین و چرکین از انقلاب اسلامی دارند ادعا نکنند که مرگ لاهوتی «مسمومیت با سم استرکنین در زندان اوین» بوده است و با این دروغ نظام جمهوری اسلامی ایران را به کشتن او متهم کنند. شاید برای برخی از خوانندگان باور خودکشی لاهوتی به عنوان آخوندی سابقه‌دار دشوار باشد، لیکن باید دانست که نامبرده در دست سازمان منافقین و دیگر عناصر التقاطی به گونه‌ای مسخ شده بود که انگار از اسلام همان برداشت را داشت که افراد وابسته به سازمان و دیگر پیروان تز اسلام منهای ولایت داشتند. خاطره‌ای که از او در نوفل‌لوشاتو دارم می‌تواند رویکرد او از اسلام را تا پایه‌ای نمایان سازد. او در یک سخنرانی در جمع دانشجویان و دیگر ایرانیان در نوفل‌لوشاتو اظهار کرد: شکنجه‌های وحشیانه و توان‌فرسا به فرزندم در برابر چشمانم به حدی وحشتناک و برای من دردناک بود که من در آن لحظه اگر چاقو یا چیز تیزی در دسترسم بود مسلماً پسرم را می‌کشتم تا از آن شکنجه‌های وحشیانه راحت شود!! (نزدیک به این مضمون) آقای لاهوتی اگر پیرو اسلام راستین و پایبند به انقلاب اسلامی بود منزل خود را پس از پیروزی انقلاب اسلامی به یک زرادخانه برای سازمان منافقین بدل نمی‌کرد و از پشتیبانان پروپاقرص سازمان، اعضای نهضت آزادی و بنی‌صدر معزول قرار نمی‌گرفت. جناب هاشمی آنچه از زبان شادروان حاج سید احمد خمینی(ره) آورده است که «در مورد ایشان [لاهوتی] بهتر بود باظرافت عمل شود، به خاطر خدمات ایشان در دوران مبارزه»، گواه دیگری است که نشان می‌دهد نامبرده به خودکشی دست زده است و مرحوم حاج سید احمد بر این نظر بوده است که اگر با او «باظرافت» و ملایمت برخورد می‌شد شاید او کنترل اعصاب خود را از دست نمی‌داد و خود را به هلاکت نمی‌رساند.

شیخ حسن لاهوتی

شیخ حسن لاهوتی

دختران هاشمی گویا دیواری کوتاه‌تر از دیوار روحانی مظلوم حاج‌ سید احمد‌آقا نیافته‌اند؛ از این رو در یک مصاحبه به ایشان خرده گرفته‌اند که «… احمد خمینی پس از مرگ آیت‌الله! لاهوتی و فرزندش کاری برای آنها نکرد…»! نشریه شهروند از زبان حمید لاهوتی و دختران هاشمی آورده است:

… مرحوم سید احمد خمینی احتمال می‌داده که لاهوتی با آن سم خودکشی کرده است، احتمالی که به گفته فاطمه هاشمی بعید می‌نماید. در این گفت‌وگو فائزه هاشمی نیز از مرحوم سید احمد خمینی به دلیل عدم پیگیری شایسته مرگ مشکوک پدر همسرش انتقاد کرده است…[۱۵]

در صورتی که مرحوم حاج سید احمد پس از پیگیری و جستاری همه‌جانبه به این نتیجه رسید که لاهوتی خودکشی کرده است؛ لیکن گویا نامبردگان این چشمداشت را داشتند که حاج سید احمدآقا(ره) طبق خواست آنها اعلام کنند که او را در زندان مسموم کرده‌اند! آخر چه کسی باور می‌کند که دادستانی، لاهوتی را برای بازجویی و تحقیق دستگیر کرده و به زندان گسیل داشته است لیکن هنوز پای او درست به زندان نرسیده او را بدون بازجویی و گرفتن اطلاعات پیرامون سلاح‌های گوناگونی که در منزل او به دست آمده بود و همکاری او با سازمان تروریستی منافقین، مسموم کنند و از میان ببرند. اگر می‌خواستند زهرکش کنند به دستگیری و گسیل به زندان نیازی نبود؛ در بیرون نیز می‌توانستند بدون گذاشتن ردپایی او را از میان ببرند. اصولاً دادستانی به زهرکش کردن او چه نیازی داشت و چه بهره‌ای از آن می‌گرفت؟ راستی آنهایی که از حاج سید احمد خمینی(ره) خرده می‌گیرند که چرا جریان «مرگ مشکوک»! لاهوتی را پیگیری نکرده است چرا از جناب هاشمی رفسنجانی انتقاد نمی‌کنند که به رغم آن قدرت فراقانونی که به خود رخصت می‌داده است در کار قضایی و دادستان انقلاب اسلامی- بنابر آنچه در خاطرات آورده است- دخالت و امر و نهی کند، درباره مرگ لاهوتی پیگیری نکرده و حقایق را آشکار نساخته است. اگر بنابر ادعای دختران هاشمی مرگ نامبرده در زندان به علت این بوده که او را مسموم کرده‌اند، جناب هاشمی در این جرم شریک است که سکوت کرده و مجرم را به دست قانون نسپرده و به مردم نشان نداده است و باید در پیشگاه ملت پاسخگو باشد و اگر می‌داند و یقین دارد-‌ که دارد- نامبرده خودکشی کرده است سکوت در برابر اتهام فرزندانش به نظام جمهوری اسلامی، کتمان آن و انتشار خاطراتی خنثی و ابهام‌آمیز و رعایت مصالح قبیله‌ای، تحریف تاریخ و نگاه داشتن ملت ایران در تاریکی و ناآگاهی است.

این ادعا که امام نیز از دستگیری لاهوتی «ناراحت شده‌اند» با واقعیت هم‌خوانی ندارد. امام از ارتباط نامبرده با سازمان منافقین خبر داشتند و بی‌تردید انتظار ایشان از دستگاه قضایی این بود که این حامی و پشتیبان سرسخت گروهک ملحد و منافق را تحت پیگرد قانونی قرار دهند. امام عاشق یقه‌چاک دوست، رفیق، فامیل، قبیله، عزیزان و نورچشمان نبود تا آنان را از قانون مستثنی بداند؛ امام با صراحت آورده‌اند:

…من بارها اعلام کرده‌ام که با هیچ‌کس در هر مرتبه‌ای که باشد عقد اخوت نبسته‌ام؛ چهارچوب دوستی من در درستی راه هر فرد نهفته است…[۱۶]

امام در پیام دیگری اعلام می‌دارند:

… من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشم‌پوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بسته‌ام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمی‌دارم… من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بسته‌ام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم…[۱۷]

آقای هاشمی اگر در خاطرات خود توضیح می‌داد که امام چرا پس از خودکشی لاهوتی فرزندان او را که افتخار دامادی او را دارند، به حضور نپذیرفتند و با آنان دیدار نکردند تا تسلی خاطری برای آنان باشد، موضع امام در مورد آقای لاهوتی به درستی روشن می‌شد و در آن صورت او نمی‌توانست با ادعای اینکه «امام هم از شنیدن خبر [دستگیری لاهوتی] ناراحت شده‌اند» پشتیبانی خود از نامبرده را توجیه کند.

منبع: مجله ۱۵ خرداد، شماره ۳۳، ص۲۴۸ـ۲۵۶

——————————————————

[۱] . علی اکبر هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۸۶، ص۶۴.

[۲] . همان، ص۱۲۹.

[۳] . همان، ص۲۸۵.

[۴] . همان، ص۲۸۶.

[۵] . همان، ص۲۸۷.

[۶] . همان، ص۲۸۸.

[۷] . همان، ص۲۹۱.

[۸] . همان، ص۲۹۲.

[۹] . همان، ص۳۰۰.

[۱۰] . همان، ص۱۶۴.

[۱۱] . منظور سازمان مجاهدین خلق است.

[۱۲] . خاطرات آیت‌الله مهدوی‌کنی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۵، ص۱۴۶.

[۱۳] . منظور نهضت آزادی است.

[۱۴] . خاطرات آیت‌الله مهدوی‌کنی، همان، ص۲۲۶.

[۱۵] . شهروند امروز، آبان۱۳۸۷، ش۷۰.

[۱۶] . صحیفه امام، ج۲۱، ص۳۲۶.

[۱۷] . همان، ص۳۳۲-۳۳۱.


۰ نظر ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۳۵
حسن حیدری

روایت رفیقدوست از دیدار خصوصی با منتظری/ برخی تحمل لاجوردی را نداشتند

محسن رفیقدوست با اشاره به شناخت عمیق و دقیق شهید لاجوردی از گروهک منافقین گفت: او از ابتدای تشکیل سازمان نسبت به آنها شناخت پیدا کرده و آنها را منحرف می دانست. معتقد بود اینها التقاطی هستند.

به گزارش مشرق، «سید اسدالله لاجوردی» دادستان انقلاب و رئیس سازمان زندان ها در دهه ۶۰ بود. وی مسیر مبارزاتی خود را با پیوستن به جمعیت موتلفه اسلامی آغاز کرد و در شاخه مسلحانه موتلفه اسلامی فعال شد و در ماجرای ترور حسنعلی منصور، نخست وزیر پهلوی نقش آفرینی کرد اقدامی که عاملی شد تا توسط ساواک دستگیر و محکوم به حبس شود. لاجوردی بعد از آن بارها به دلیل مبارزات انقلابی توسط رژیم چهلوی دستگیر شد. او در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی یکی از اعضای کمیته استقبال از امام خمینی در فرودگاه مهرآباد شد و پس از بهمن ۵۷ و استقرار انقلاب اسلامی به عنوان دادستان انقلاب اسلامی منصوب شد.

لاجوردی اصلی ترین فعالیت خود را شناسایی و برخورد با گروهک های معاند و ضد انقلاب قرار داد و توانست ضمن شناسایی دقیق این گروهک ها بسیاری را ارشاد و از مسیر انحرافی برگرداند.

وی پس از برکناری از دادستانی به عنوان رئیس سازمان زندان ها معرفی شد ولی چندی بعد تحت فشار برخی جریانات و چهره های خاص از این مسئولیت استعفا داد.

سرانجام این مبارز بصیر و خستگی ناپذیر در اول شهریور سال ۱۳۷۷ در بازار تهران به دست منافقین ترور شده و به شهادت رسید.

با هدف واکاوی شخصیت شهید سید اسدالله لاجوردی و اقدامات انقلابی وی در پیش و پس از انقلاب با محسن رفیقدوست به گفتگو نشستیم. آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد مشروح این گفتگو است:

با توجه به اینکه مهمترین فعالیت شهید لاجوردی، شناسایی و برخورد با گروهک های معاند و ضد انقلاب بود و شما از دوستان نزدیک وی بودید، بفرمائید نوع برخورد شهید لاجوردی با گروهک های مثل منافقین و فرقان، چگونه بود؟

 شخصیت شهید بزرگوار لاجوردی ابعاد بسیاری دارد که هنوز برای ملت شناخته شده نیست. آقای لاجوردی از بازاری ها بود اما هیچ وقت زندگی لاجوردی رنگ بازاری به خود نگرفت. یعنی همان زمانی هم که بازار کار می کرد، به قول اکثر آقایانی که لاجوردی را خوب می شناختند، یک ملای مجتهد بود. انسان باسوادی که سواد عربی او آنقدر بالا بود که کتاب فلسفتنا و اقتصادنا مرحوم آیت الله صدر را ترجمه کرد.

 از نظر شناخت، یک انسان روشنفکر و روشن بین بود. لاجوردی و امثال لاجوردی، اولین انسان هایی بودند که بعد از رحلت آیت الله العظمی بروجردی که مرجعیت تام داشت، گمشده خود را در امام پیدا کردند. امام هم که در نوع خود در بین روحانیت ویژگی های خاصی داشت. در شرح حال هیچ یک از مراجع نمی بینیم که در زمان طلبگی به مجلس رفته و در جمع تماشاچیان حرکات مرحوم مدرس را تماشا و ارزیابی کند.

 مرحوم لاجوردی، مرحوم عراقی و مرحوم عسگراولادی کسانی بودند که وقتی امام حرکت را برای تاریخ سازی مهیا دید، به امام گرویدند و تمام زندگی آنها از آن به بعد در رابطه با امام، افکار و اندیشه های امام شکل گرفت.

 درباره برخورد آقای لاجوردی با گروه های خاص باید گفت که اولاً لاجوردی یکی از معدود کسانی بود که قبل از خیلی‌ها و حتی قبل از روحانی های بزرگ، ماهیت منافقین را شناخته بود. دو نفر را داریم که این ویژگی خاص را دارند یکی مرحوم لاجوردی و دوم مرحوم حاج صادق اسلامی که در حزب به شهادت رسید.

 اینها از همان اول با مطالعه آنچه منافقین به عنوان مرام نامه، اندیشه و اساسنامه خود منتشر می کردند، معتقد بودند که اینها التقاطی هستند. قبل از انقلاب هم دو نفر که این ویژگی را داشتند حضرت امام و شهید مطهری بودند. بقیه بزرگان مثل امام و آیت الله مطهری درباره منافقین آنگونه که باید فکر نمی کردند.

 من همیشه در خاطراتم گفتم که فردای اتفاق ۷ تیر به جماران رفتم. مرحوم ربانی املشی که آن زمان مریض احوال بود را آنجا دیدم که به شدت گریه می کرد. گفتم چرا اینگونه گریه می کنید؟ جمله ای را گفت که معمولاً درباره امیرالمومنین به کار می رود. گفت بهشتی قُتِلَ فِی مِحرَابِ عِبَادَتِهِ لِشِدَّةَ عَدلِهِ.

 گفتم این جمله را درباره حضرت علی به کار می برند. گفت بله، دیشب وقتی از قوه قضائیه حرکت کردیم به سمت محل حزب، مرحوم شهید بهشتی به من گفت تو نیا، به زندان اوین برو، چون من شنیده ام بچه های ما آنجا معذب هستند. منظورش از بچه ها همان هایی بود که دفتر حزب را منفجر کردند.

 شناختی که امام و آیت الله مطهری و پس از آن شهید لاجوردی و مرحوم اسلامی از منافقین داشتند، دیگران و حتی بزرگان انقلاب هم نداشتند.

 لاجوردی هم منافقین را خوب شناخته بود و هم عقیده داشت که اگر بتواند در اینها اصلاحاتی به وجود آورد، تکلیف شرعی دارد.

 در زمان حکومت شاه با شهید لاجوردی در زندان طاغوت بودیم. در زندان مقابل مجاهدین خلق قرار داشتیم. حتی حرکاتمان برخلاف آنها بود. در ساعت های هواخوری اول صبح در زندان، منافق، چپی و راستی همه با هم می دویدند اما شهید لاجوردی می گفت ما حتی با اینها نمی دویم. وسط آنها برخلاف جهتی که می دویدند حرکت می کردیم تا بدانند ما با آنها نیستیم.

 اوج تفکر اسلامی و انسان ساز آقای لاجوردی در برخورد با فرقان بود. منافقین و خیلی از گروه هایی که بعد از قیام مردمی ۱۵ خرداد سال ۴۲ آرام آرام پیدا شدند، پیدا شده های همان قیام تاریخی بودند. به این نتیجه رسیده بودند که در ملت ما نیروی نهفته یا پتانسیل لازم برای قیام موجود است، به دور هم جمع شده و فکرهایشان را یکی کرده بودند و در نهایت سازمان های مختلف را ایجاد کردندوقتی لاجوردی دادستان انقلاب شد، شاید ده ها بار از من دعوت کرد که بیا این جوانانی که با هم زندان بودیم و دوباره بعد از انقلاب در برابر نظام ایستاده و دستگیر شدند، ارشاد و با آنها صحبت کن. من شبها در سالن زندان اوین ساعتها با زندانیان صحبت می کردم.

 برخورد لاجوردی یک برخورد با شناخت اما مهربانانه بود. اصلاً قیافه ای که از وی ترسیم می کنند که خشن بود، قابل قبول نیست.

 امروز یک ستاد مردمی با عنوان کمک به زندانیان غیر عمد وجود دارد که من هم عضو آن هستم. پولهایی که از بین مردم جمع می شود، برای زندانیان غیر عمدمعسر هزینه می شود تا آزاد شوند. این کار ۲۵ سال پیش در زمان حیات لاجوردی اتفاق می افتاد.

 یک روز در زمان حیات وی به دیدنش رفتم و دیدم پیرمردی در حال گریه کردن از اتاق او بیرون آمد. وقتی رفتم داخل اتاق دیدم شهید لاجوردی هم در حال گریه کردن است. گفتم ماجرا چیست؟ گفت این یک زندانی است که نباید زندانی شود. مقصر نیست و گرفتار دیه شده است و من نمی توانم کاری کنم که آزاد شود. من پیشنهاد دادم که از مردم کمک بگیرید و در نتیجه آن ستادی تشکیل شد که نزدیک ۱۰۰ هزار نفر تاکنون با پرداخت دیه آزاد شده اند.

وقتی کسی به عنوان دادستان انقلاب برای یک زندانی گریه می کند، نشان می دهد که لاجوردی انسان خشنی نبوده است.

 اما اوج تفکر اسلامی و انسان ساز آقای لاجوردی در برخورد با فرقان بود. منافقین و خیلی از گروه هایی که بعد از قیام مردمی ۱۵ خرداد سال ۴۲ آرام آرام پیدا شدند، پیدا شده های همان قیام تاریخی بودند. به این نتیجه رسیده بودند که در ملت ما نیروی نهفته یا پتانسیل لازم برای قیام موجود است، به دور هم جمع شده و فکرهایشان را یکی کرده بودند و در نهایت سازمان های مختلف را ایجاد کردند.

 اما از ابتدا زیربنای فکری سازمانی مانند مجاهدین خلق، یک زیربنای مارکسیستی بود، ولی جامعه را برای پذیرش ایده مارکسیستی مناسب نمی دیدند. از این رو اسلام را پوشش خود قرار می دادند. این چیز مخفی نیست.

 امروز در خاطرات منافقین مشخص است که از ابتدا مارکسیست را علم مبارزه می دانستند و اسلام را برای مبارزه کافی نمی دانستند. اما چون جامعه را برای مارکسیست شدن مناسب نمی دیدند، پوشش اسلامی گرفتند.

 در مقابل، فرقانی ها اینگونه نبودند و شاید نمونه اعلای آنها امروز همین داعشی ها، تکفیری ها و القاعده باشند.

 من وقتی با کسی که به طرف شهید مطهری شلیک کرده بود صحبت کردم و از او پرسیدم مطهری چه گناهی کرده بود که مستحق مرگ باشد؟ گفت ایشان شریعتی را مسلمان نمی دانست. به او گفتم اولاً هیچ کس چنین سخنی را از کلام مطهری دریافت نکرده است. ما می دانیم که مرحوم مطهری به دکتر شریعتی ایراد و انتقاد داشت، با هم بحث می کردند اما آیا به صرف همین حرف می توان آدم کشت؟

 اینها یک دسته مسلمان متحجر بودند که شستشوی مغزی شدند و برای اقدامات خود دلایل اینگونه می آوردند.

 لاجوردی در سرمایه ای که برای هر دوی این گروه خرج کرد، موفق بود. بسیاری از منافقین توسط لاجوردی ارشاد شده و به جامعه برگشتند اما موفقیت بزرگتر در فرقان بود، چون آنها را از نظر زیربنای فکری، مارکسیست نمی دانست. مسلمان منحرف بودند. آنقدر با آنها کار کرد که با رعایت شرایط اسلام آن دسته که دستشان به خون هیچ انسانی آلوده نشده بود، توبه کردند.

 بارها من در جبهه آنها را دیدم. آنهایی که امروز هم در جامعه هستند و روزی با گروهک فرقان مرتبط بودند، حالا انسان های مومن و معتقدی هستند.

 لاجوردی یک اسلام شناس مومن، متعهد و عامل به اسلامی بود که به آن اعتقاد داشت. در دو مسئولیت دادستانی انقلاب و ریاست سازمان زندان ها که بعد از انقلاب در آنها مشغول به کار بود، تاثیر خوبی بر جای گذاشت.

 اشاره خوبی کردید به شناخت شهید لاجوردی از منافقین اما آنچه موجود است گله مندی شهید لاجوردی از شورای عالی قضایی بود که می گفت آنچه من از منافقین فهمیدم شورای عالی قضایی نمی خواهد بفهمد و یا اینکه من نمی توانم به آنها بفهمانم و حتی این گله خود را در نامه ای که به امام (ره) نوشت هم عنوان کرد. برداشت لاجوردی از منافقین و برداشت شورای عالی قضایی از منافقین چگونه بود که این دو نگاه با هم تطابق نداشت؟


 همان زمانی که مرحوم شهید بهشتی نسبت به منافقین این دید را دارد که آیت الله ربانی املشی را مامور می کند که برو زندان مبادا به آنها سخت گرفته شود، شهید لاجوردی به عنوان دادستان انقلاب معتقد است اگر این زندانیان میدان پیدا می کردند نظام را از بین خواهند برد.

شناخت شهید لاجوردی از منافقین عمیق بود، حتی درباره عده ای که مورد توجه اعضای هیات حاکمه آن زمان بودند نظر تندی داشت و می گفت باید همه دستگیر شوند چون در این باره هم عقیده نبودند.

من نمی توانم درباره علت این موضوع پاسخگو باشم اما معتقدم اگر به حرف های شهید لاجوردی بیشتر توجه می شد و بیشتر به این سخنان بها داده می شد کمتر هزینه پرداخت می کردیم. شهید لاجوردی درست فهمیده بود.

برخی مسئولین که شما هم به آنها هم اشاره کردید در زمان حیات شهید لاجوردی مسئولیت داشتند، مثلا مجید انصاری در اظهار نظری عنوان کردند که شورای عالی قضایی از زندان اوین بازدیدی داشته و به این نتیجه رسیده بود که آقای لاجوردی در زندان خودسری هایی انجام می دهد و همین بهانه ای بود که وی از دادستانی عزل شود. این را قبول دارید؟

من قبول ندارم. در دو دورانی که لاجوردی مسئولیت داشت که هر دو هم در زندان بود، زیاد به دیدن او می رفتم اولا لاجوردی یک انسان کاملا متشرع بود، یک روحانی بود غیر از مجید انصاری که نام او را بردید که من، لاجوردی و آن روحانی هر سه قبل از انقلاب در زندان بودیم در زمان دادستانی یک روز پیش آقای لاجوردی رفتم که به من گفت برو به رفیقت (همان روحانی) که از یک طرف به امام (ره) گزارش می دهد اینجا ما زندانیان را به سیخ و صلابه می کشیم، بگو که بداند خود را حاکم شرع می داند اما حد تعزیر او حد شرعی نیست، بگو اگر قرار است کسی تعزیر شود از روی حب و بغض به کسی شلاق نزن، ما باید به خاطر خدا این کار را بکنیم.

لاجوردی اگر لازم بود تا از حاکم شرع حکم نمی گرفت تعزیر نمی کرد ولی دیگرانی بودند که جو را علیه لاجوردی ترسیم می کردند.

تحمل لاجوردی برای برای بسیاری سخت بود، لاجوردی اصلا اهل توصیه پذیرفتن نبود، یکی از دوستان نزدیک ما دختری داشت که آن زمان دستگیر شد در حدی که من شناخت داشتم نباید در فعالیت هایش عنصر چندان فعالی می بود، من از لاجوردی سوال کردم که وضعیت وی چگونه است تا اسم این زندانی را آوردم گفت خواهش می کنم ادامه نده. پرونده وی کاملا روشن است که در تیم ترور بوده و دادگاه ممکن است سرنوشت دیگری برای او رقم بزند و موجب شود که تو از من گله مند شوی.

لاجوردی را یک مسلمان متعبد و پیرو امام (ره) می دانم و معتقدم ایراداتی که به او گرفته می شود درست نیست.

عمده اختلافاتی که شهید لاجوردی با برخی مسئولین داشت به چه دلیل بود به طوری که همین امروز هم برخی جریانات وقتی از لاجوردی صحبت می کنند چهره خوبی از وی نشان نمی دهند، چرا؟ ریشه اختلافات آنها چه بود؟

بی انصافی می کنند، یکی از کسانی که در محکم شدن پایه نظام سهم بسیار بالایی داشت مرحوم لاجوردی بود.

عمده این اختلافات بر سر منافقین بود؟

بله، بر سر منافقین بود. لاجوردی از ابتدای تشکیل این سازمان نسبت به آنها شناخت پیدا کرده و آنها را منحرف می دانست. تلاش می کرد جوان ها را روشن کند. در خاطرات لیلا زمردیان و رضا رضایی از اعضای منافقین که با هم مکاتبه می کردند گفته می شود نماز یک پوشش است برای برنامه های سازمان. اینها از ابتدا همین گونه بودند، در خلوت نماز نمی خواندند اما جلوی مسلمانان اهل نماز بودند.

انتشار فایل صوتی مرحوم منتظری دشمنی است. آقای منتظری یک آدم ساده‌لوح بود. از یک انسان ساده‌لوح چیزی جز این نمی توان انتظار داشت که البته امام(ره) همان زمان پاسخ او را دادبا موسی خیابانی در زندان بودیم. من مامور بودم که درباره مسائل اختلافی با سازمان با موسی بحث کنم، در مباحث مان به مساله تقلید رسیده بودیم، موسی به صراحت می گفت عقل حکم نمی کند من که اسلحه در دست دارم و با جان خود بازی می کنم از کسی که در گوشه یک حجره در قم نشسته و کتاب چرمی می خواند تقلید کنم!

برداشت آنها از تقلید این بود و لاجوردی این را شناخته بود. یکی از اشکالات بزرگی که این سازمان داشت این بود که خیلی از فرزندان ما را از راه به در کرده بود. هنوز هم در جامعه امروز یکی از خانواده های بسیار خوشنام خاموشی ها هستند اما یک نفر از آنها منافق شد. خوشنام تر از آیت الله محمدی گیلانی نداریم که دو پسر او منافق شدند. خوشنام تر از آیت الله مشکینی نداریم که یکی از پسرانش منافق شد.

ابریشمچی بدترین کار را در تاریخ کرد که همسر خود را رها کرد و به عقد مسعود رجوی درآمد. ابریشمچی از خانواده ای بود که همیشه در خانه آنها هیات امام حسین (ع) برپا بود. همه ما، او را می شناختیم.

لاجوردی تحت تاثیر جو و خودسر نبود، متشرع و متعبد بود، اهل دنیا نبود.

هر وقت از لاجوردی سوال می کردم که اگر در دادستانی نباشی دوست داری کجا کار کنی می گفت دلم می خواهد به جانبازان خدمت کنم. بعد از آنکه لاجوردی از دادستانی رفت و مسئول ستاد زندان ها شد من هم از وزارت سپاه رفتم و به عنوان مسئول بنیاد جانبازان انتخاب شدم. همان روز با من تماس گرفت و گفت تو را برای خدمت به بهترین خلق خدا و من را برای خدمت به بدترین خلق خدا انتخاب کردند. به او گفتم با صفای قلبی که داری ثواب کارت به مراتب از من بیشتر خواهد بود.

لاجوردی مرد خدایی بود که فقط شهادت حق او بود. چند روز قبل از شهادت لاجوردی به منزلش رفتم، گفتم چرا بدون محافظ به بازار و محل کسب می روی، می خواهی شهید شوی؟ گفت شما همه دوست دارید من بمیرم ولی من دوست ندارم بمیرم و نمرددر دورانی که لاجوردی در دادستانی مسئولیت داشت شبی که به محل اخفای موسی خیابانی حمله کردند بعد از انجام ماموریت وقتی به آنجا رفتم دیدم لاجوردی یک بچه را در آغوش گرفته است که فرزند موسی خیابانی یا اشرف بود، من این بغل بودن بچه را مصنوعی ندیدم، ابراز محبت یک فرد فهمیده به یتیم بود. بعدها پیگیری کرد که حتما این کودک به دست پدربزرگ و مادربزرگ یا بستگانش برسد.

لاجوردی در زمانی که در زندان طاغوت بود بر اثر شکنجه کمر و گردنش شکسته بود. وقتی رئیس سازمان زندان ها شد یک شب به دیدن او رفتم، دیدم یک عدل پتو که شاید بیشتر از صد کیلو وزن داشت را به دوش گرفته بود و با خود می کشید به طرف او دویدم و پتو را به زمین پرتاب کردم، گفتم کمر تو شکسته است چرا چیز به این سنگینی را حمل می کنی؟ به من پاسخ داد من از زندان بازدید کردم و فهمیدم زندانیان سردشان است کسی را پیدا نکردم به آنها پتو برساند، تصمیم گرفتم خودم این کار را بکنم. چنین انسانی نه می تواند خودسر و نه می تواند کینه توز باشد.

لاجوردی مرد خدایی بود که فقط شهادت حق او بود. چند روز قبل از شهادت لاجوردی به منزلش رفتم، گفتم چرا بدون محافظ به بازار و محل کسب می روی، می خواهی شهید شوی؟ گفت شما همه دوست دارید من بمیرم ولی من دوست ندارم بمیرم و نمرد.

دو نکته اساسی درباره دوران حیات شهید لاجوردی محل بحث است. اول عزل وی از دادستانی انقلاب و دوم استعفای وی از سازمان امور زندان ها. به نظر می رسد این دو اتفاق در اثر فشار برخی جریانات خاص اتفاق افتاد، مثلا گفته می شود چهره هایی مثل موسوی خویینی ها، منتظری و باند سیدمهدی هاشمی در این اتفاقات به خصوص در ماجرای عزل لاجوردی نقش داشتند. نقش این گروه های فشار چه بود؟


البته دیگرانی هم به جز اینها که نام بردید، بودند که من نمی خواهم از آنها نام ببرم. آقای منتظری از ابتدا نظرش نه تنها با لاجوردی بلکه با امام (ره) تفاوت داشت. برای اینکه ملت به ارزش کار امام (ره) و افراد همراه با او مثل آقای لاجوردی مطلع شوند از بین ۱۷ هزار شهید ترور به دست منافقین تنها هزار پرونده را مطالعه کنند و از همه روشن تر پرونده سه کمیته ای که منافقین آنها را گرفتند و بعدها مشخص شد چه کردند را بررسی کنند آن وقت به ارزش و حقانیت کار پی ببرند.

از کردستان عراق اسلحه ها را وارد می کردیم مثلا چند کامیون نخود می خریدیم و کیسه های اسلحه را هم بین کیسه های جنس‌های خریداری شده پنهان می کردیم. به طرق مختلف اسلحه ها را می خریدیم و وارد کشور می کردیماگر این بلا از سر ملت برداشته نمی شد منافقین داعیه حکومت داشتند. طرفداران امام (ره) فعالیت های مبارزاتی خود را تکلیف شرعی می دانستند در دی ماه سال ۵۷ سران منافقین نزد آقای طالقانی و منتظری رفتند و گفتند به نظر اتفاقاتی در حال رخ دادن است و شما پیروز این اتفاقات هستید، شما حکومت بلد نیستید، کار را به ما بسپارید. تمام حرکاتی که بعد از آن از سوی منافقین شناسایی شد در جهت گرفتن حکومت، نه در جهت خدمت به مردم بود.

امام (ره) یک حرکت انقلابی را آغاز و یک نظام را ساقط کرد بلافاصله مردم را در تصمیم گیری برای نظام آزاد گذاشت که به جمهوری اسلامی ایران رای داده و نماینده مجلس و رئیس جمهور انتخاب کنند. خودش هم به قم رفت اما حرکات منافقین قدم به قدم به گونه ای بود که می خواستند حاکمیت را به هر قیمتی به دست آورند. آقای منتظری این مساله را نمی فهمید و انصافا نمی فهمید.

برخوردی که به خواست خدا با منافقین شد اگر نبود، امروز ما امنیت نداشتیم. آنهایی که در هر زمانی با لاجوردی مخالفت می کردند، شناختشان نسبت به مجاهدین ناقص بود. اگر همان قدر که امام(ره) و مرحوم لاجوردی و خیلی های دیگر منافقین را شناختند، مخالفین لاجوردی هم می شناختند، این گونه صحبت نمی کردند.

این روزها یکی از مسائلی که در فضای رسانه ای کشور مطرح است، موضوع فایل صوتی منتشر شده توسط بیت آقای منتظری است. اینکه در چنین زمانی به اصطلاح سالگرد اعدام های سال ۶۷ چنین فایلی منتشر شده، چه معنایی دارد؟ به نظر در این فایل، آقای منتظری از اصطلاح «لاجوردی و بی‌شعورها» استفاده می کند.

این اقدام، دشمنی است. آقای منتظری یک آدم ساده‌لوح بود. از یک انسان ساده‌لوح چیزی جز این نمی توان انتظار داشت که البته امام(ره) همان زمان پاسخ او را داد. منتظری دو نقطه ضعف بزرگ داشت اول اینکه نسبت به فامیل و بستگانش وابسته بود و دوم خیلی زودباور بود. در داستان دستگیری پسر آقای طالقانی، امام(ره) ما را به قم خواندند. من و اگر اشتباه نکنم خانم دباغ، آقای غرضی و احتمالا آقای رضایی به قم رفتیم. پرونده پسر آقای طالقانی را برای امام(ره) بردیم. امام(ره) فرمودند «اگر این پرونده متعلق به احمد بود و شما احمد را می گرفتید، من از شما تشکر می کردم، اما این پرونده مربوط به آقای طالقانی است که حق بزرگی بر گردن مملکت و جوانان ما دارد بروید ماجرا را یکجوری جمع کنید.»

در یک دیدار به آقای منتظری گفتم قائم مقام یعنی چه؟ گفت حالا ماست بند اوین آمده ادبیات یاد من بدهد. گفتم آمدم یاد بگیرمهنوز انقلاب پیروز نشده بود و زندانیان عادی، آزاد نشده بودند سیدمهدی هاشمی هم جزء زندانیان عادی بود. یک روز آقای منتظری به من گفت تو هم معتقدی سیدمهدی هاشمی قاتل شمس آبادی است؟ گفتم خودش نکشته اما رئیس گروه هدفی ها و فرمانده این گروه که حکم داده شمس آبادی کشته شود، سیدمهدی هاشمی است. آقای منتظری گفت اگر من بگویم نیست، چی؟ گفتم این مثل همان است که بگویید الان شب است در حالی که آن لحظه روز بود. منتظری چنین دیدی نسبت به بستگانش داشت و این فرق امام(ره) و منتظری بود.

امام(ره) به آقای ری‌شهری و رضا سیف‌اللهی رئیس اطلاعات سپاه و وزیر اطلاعات گفتند بروید پرونده سیدمهدی هاشمی را تهیه کرده و بیاورید. وقتی پرونده را پیش امام(ره) بردند، امام(ره) گفت دو مورد از قتل های انجام شده را در این پرونده نیاوردید این یعنی امام(ره) در مسئله دقت داشت.

 اینکه یک ابرمرد می نویسد «من با قلبی آرام و ضمیری مطمئن شما را ترک می کنم»، نشان دهنده همین دقت و ریزبینی امام(ره) بوده، حداقل من در تاریخ کسی را در حد امام(ره) نمی بینم که اینگونه اطمینان داشته باشد. اگر امروز کشور ما جزیره ثبات است، به خاطر کارهایی بود که امام(ره) انجام داد.

به مسئله فوت آقای شمس آبادی اشاره کردید، مرگ آیت الله ربانی املشی هم محل بحث است. آیا اینها ترور بیولوژیک شده اند؟

هم ربانی املشی هم ربانی شیرازی و هم خیلی های دیگر مرگشان به گروه «هدفی ها» برمی گردد. چه کسانی که در تصادف کشته شده اند و چه کسانی که با سم تدریجی، ربانی املشی هم اینگونه کشته و ترور بیولوژیک شد.

 درباره شهادت شهید لاجوردی نکته ای که وجود دارد بحث پرونده نخست وزیری است و گفته می شود همین مسئله عامل شهادت وی شد.

آقای لاجوردی بعد از آنکه از سازمان زندان ها بیرون آمد، دیگر روی پرونده انفجار نخست وزیری کار نمی کرد. پرونده نخست وزیری باز بود، اما آقای لاجوردی روی آن کار نمی کرد.

چرا هر کس که با پرونده نخست وزیری مرتبط شد، عاقبتش شهادت بود، مثل آیت الله ربانی املشی، شهید لاجوردی و آیت الله قدوسی؟

البته اینها به هم خیلی ارتباط ندارند، اما به هر حال خوش بحالشان. ای کاش این عاقبت برای من هم رقم بخورد.

محل اختلاف در پرونده نخست وزیری چه بود؟

لاجوردی دلیل هایی می دیدید که دیگران نه می دیدند و نه قبول داشتند.

ایشان در این پرونده با چه گروه هایی مواجه بود؟

به قول خودش با نفاق جدید، خودش از نفاق جدید نام می برد و معتقد بود یک جریان نفاق جدید روی کار است که آن جریان چنین کارهایی را می کند.

یعنی جریانی سوای جریان منافقین؟

بله. شاید از ریشه های منافقین بودند، اما همان فرماندهی و همان سازمان نبود.

پس تا اواسط دهه ۷۰ که شهید لاجوردی از ریاست سازمان زندان ها استعفا داد، اختلافات چه بود؟

بعد از آنکه از سازمان زندان ها بیرون آمد، تا شهادت زمان زیادی باقی نماند.

به شخصیت آقای منتظری اشاره کردید و گفتید فرد متاثری بود که از اطرافیانش بسیار تاثیر می گرفت. سیدمهدی هاشمی به طور مشخص چقدر بر روی منتظری تاثیر داشت؟

خیلی زیاد.

در یک دوره ای فرماندهان سپاه از سوی آقای منتظری ممنوع المقالات شده بودند، این هم تحت تاثیر القائات اطرافیان وی بود؟


 بله. آقای منتظری ملاقات نمی کرد. بعد از آنکه سیدمهدی را از واحد نهضت های سپاه کنار گذاشتیم، آقای منتظری در مسئله جنگ با سپاه اختلاف نظر داشت. سپاه در مسئله جنگ و دفاع مقدس آقای منتظری را مثل امام(ره) قبول نداشت، از این رو کمتر ما را می‌پذیرفت حتی من دو بار به زور با او ملاقات کردم.

یک دوست مشترکی داشتیم که از همشهریان آقای منتظری بود، به نام حاج حسن معینی. وقتی امام(ره) به ایران تشریف آوردند، در مدرسه علوی غذای مخصوص امام(ره) که غذاهای بسیار ساده ای بود در منزل آقای معینی پخته می شد، آقای منتظری هم در منزل آقای معینی اقامت داشت. به او گفتم می خواهم آقای منتظری را ببینم.

بعد از مدت ها زمان ملاقات داد. من شرط کردم در این ملاقات غیر از آقای معینی، هیچ کس دیگری نباید باشد. سر ساعت تعیین شده برای ملاقات رفتم. چادری زده بودند که از بین چادر، نگاه کردم و دیدم دو نفر از اهالی نجف آباد از همشهریان آقای منتظری، دو طرف وی نشسته و مدام در حال حرف زدن هستند و آقای منتظری گوش می کند. صحبت آنها یک ساعت بیشتر شد. صدایم را بلند کردم و گفتم یک ساعت از زمان ملاقات من گذشته است! برای آقای منتظری پیغام بردند که من منتظرم. من که نزد آقای منتظری رفتم، دیدم ۶-۷ روحانی و غیرروحانی و افغانی دور منتظری را گرفته اند. گفتم قرار بود ملاقات خصوصی داشته باشم. با دعوا و مرافه و وساطت حاج معینی، همه رفتند تا من بتوانم با آقای منتظری صحبت کنم.

در آن دیدار به آقای منتظری گفتم قائم مقام یعنی چه؟ گفت حالا ماست بند اوین آمده ادبیات یاد من بدهد. گفتم آمدم یاد بگیرم. گفت به نظر خودت یعنی چه؟ گفتم قائم مقام در زمان مقام، همانطور که او می خواهد کمک مقام می کند و در غیاب مقام، مطابق آنچه تصمیم می گیرد، عمل می کند، اما شما همه چیز را بر خلاف امام(ره) عمل می کنید، این چجور قائم مقامی است؟ گفت از کجا معلوم که امام(ره) درست کار می کند؟ گفتم پس شما قائم مقام امام(ره) نمان و در نهایت سر و صدایمان بالا گرفت و ملاقات طولانی نشد. آقای منتظری خیلی تحت تاثیر داماد، برادر داماد و پسرانش بود.

عده ای معتقدند آقای شیخ حسن لاهوتی (پدر همسر فائزه هاشمی رفسنجانی) هم جزء کسانی بود که در عزل لاجوردی و مخالفت با او نقش داشته و در این زمینه جزء کسانی بوده که در پشت پرده فشارهایی را به شورای عالی قضایی تحمیل می کرده است. نقش وی در این مسئله چه بود؟

آقای لاهوتی هم شاید بخاطر اینکه یکی از پسرانش عضو سازمان مجاهدین خلق و متواری بود، در این مسئله نقش داشت. از زمانی که ما با فشار توانستیم وی را از سپاه بیرون کنیم تا زمانی که لاهوتی دستگیر و به زندان رفت و تا زمان مرگش خدمات زیادی به منافقین انجام داد، مـُهر سپاه را با خود برده بود برای حمل و نقل اسلحه منافقین و به نام سپاه برای آنها مـُهر می زد.

وقتی لاهوتی بساطش را جمع کرد گفت یک دارویی دارم که باید با خودم بیاورم. یک شیشه پنیسیلینی برداشت و داخل وسایلش جاسازی کرد که در آن شیشه، سم بود. فردای روز مرگش فهمیدم که با سم آرسنیک خودکشی کرده استلاهوتی گرفتار دو مسئله شد، اول گرفتار حب جاه شد. یک روز لاهوتی وارد خانه آقای منتظری شد، این را از قول خودش نقل می‌کنم. آقای هاشمی رفسنجانی، مقام معظم رهبری، موسوی اردبیلی و ربانی املشی آنجا بودند. راجع به هسته مرکزی حزب جمهوری با آقای منتظری صحبت می کردند. به محض ورود آقای لاهوتی، اعضای جمع حرفشان را قطع می کنند. لاهوتی از همان لحظه، ضد انقلاب می شود

در سپاه همه کارهایش جاده صاف‌کنی برای منافقین بود. در خانه فعالیت می کرد، فرزند سومش که منافق بود، دستگیر شد. مامورین را فریب داده بود که من در پاساژ آلومینیوم قرار دارم. خودش را از بالا به پایین پرتاب کرد و کشت. لاهوتی این را نمی دانست. داشت نامه ای به این پسرش می نوشت که آن نامه در زندان اوین و روی پرونده لاهوتی موجود است. من خودم نامه را خوانده ام، چندین بار آن را مطالعه کردم.

امام(ره) را به شدت در آن نامه مورد اهانت قرار می دهد که من در مصاحبه علنی اهانت هایی را که انجام داده بود را نمی گویم. فردی که در رأس گروه دستگیری لاهوتی بود، مدت ها در تیم حفاظت من بود که یکبار به من گفت وقتی لاهوتی بساطش را جمع کرد گفت یک دارویی دارم که باید با خودم بیاورم. یک شیشه پنیسیلینی برداشت و داخل وسایلش جاسازی کرد که در آن شیشه، سم بود. فردای روز مرگش فهمیدم که با سم آرسنیک خودکشی کرده است.

چند وقت پیش خانم فائزه هاشمی درباره این مسئله، هجمه هایی کردند و اصلا صحبتی از خودکشی لاهوتی به میان نمی آورند.

مگر این خانم چقدر راست می گوید که این دفعه دومش باشد. چند وقت پیش نوه آقای لاهوتی آمده بود پیش من همین حرف ها را برایش زدم.

کسانی که به واسطه سیدمهدی هاشمی در دفتر آقای منتظری نفوذ داشتند، نفوذی های منافقین بودند یا تحت تاثیر آنها؟

نمی شود گفت آنها با منافقین ارتباط داشتند. یک روز من را به منزل آقای منتظری دعوت کردند همه گروه «هدفی ها» بودند. گفتند امام(ره) برای محدثه انقلاب، خوب بود، اما برای مبقیه انقلاب هم سنش زیاد است و هم به درد این کار نمی خورد. برای ادامه انقلاب آقای منتظری گزینه خوبی است. ما تشکیلاتی هستیم که برای این کار فعالیت می کنیم و تشکیلاتمان یک تدارک‌چی کم دارد تو بهترین تدارک‌چی برای این کار هستی. فهمیدم ماجرا از چه قرار است. گفتم من خدمت شما ارادت دارم، اما باید ۲-۳ روزی در این باره فکر کنم. همین فرصت خواستن، بهانه ای شد که از دست آنها فرار کنم.

امروز ما تعداد زیادی گروه تکفیری داریم. اینها یکی و تنها نیستند، با هم در کفر و ذلالت هم‌جهت هستند. نهایت گروه هدفی ها همین منافقین بودند. معلوم بود که از هم دفاع می کنند.

اخیرا گفته می شود که شاخه هایی از همین گروه «هدفی ها» امروز در بیت برخی آقایان نفوذ دارند.

من خبر ندارم.

از بین گروه هدفی ها چه کسانی بازداشت شدند؟

سید مهدی هاشمی، سید هادی هاشمی و حسن ساطع و خیلی های دیگر دستگیر شدند.

در فعالیت های مبارزاتی شهید اندرزگو هم نام شما به عنوان کسی که با وی در ارتباط بودید، بسیار شنیده می‌شود، درباره نحوه ارتباطتان با شهید اندرزگو بفرمایید، با توجه به اینکه در ایام سالگرد شهادت شهید اندرزگو قرار داریم.

آشنایی من با اندرزگو به زمان قبل از اعدام انقلابی منصور برمی گردد. بعد از آن ارتباط ما سال ها قطع بود. اندرزگو با زیرکی خاصی که سابقه همکاری ما با هم لو نرود، با باجناق بنده ارتباط داشت و از همان طریق دوباره ما بهم وصل شدیم.

شهید اندرزگو در زندگی شخصی انسان بسیار پاکدستی بود. پول برای مبارزات بسیار به دست می آورد، اما برای زندگی شخصی خود یک مبلغ جزئی آن هم نه از هزینه های مبارزاتی صرف می کرد. این مبالغ از دوستان بازاری جمع و صرف مبارزان فراری و خرید اسلحه می شد.

اسلحه هایی که خریده می شد چگونه وارد کشور و جاسازی می کردید؟

از کردستان عراق اسلحه ها را وارد می کردیم مثلا چند کامیون نخود می خریدیم و کیسه های اسلحه را هم بین کیسه های جنس‌های خریداری شده پنهان می کردیم. به طرق مختلف اسلحه ها را می خریدیم و وارد کشور می کردیم.

منبع: مهر
۰ نظر ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۱۶
حسن حیدری

دلیل انتخاب شهیدلاجوردی توسط حجت الاسلام ناطق نوری

خاطرات حجت الاسلام و المسلمین ناطق نوری درباره شهید لاجوردی، از آن روی درخور اهمیت است که وی عامل آغاز همکاری آن شهید ارجمند با دستگاه قضائی است.

به گزارش مشرق، خاطرات حجت الاسلام و المسلمین ناطق نوری در باره شهید لاجوردی، از آن روی درخور اهمیت است که وی عامل آغاز همکاری آن شهید ارجمند با دستگاه قضائی است. خودش گاهی با مطایبه می گوید، « اگر منافقین، لاجوردی را به خاطر کارکرد قضائی اش ترور کرده باشند، من هم در زمینه سازی آن شریکم!»

آقای ناطق، این گفت و گو را در ماه های اولیه پس از ترور شهید لاجوردی با بنیادی که متولی حفظ و نشر آثار و خاطرات اوست، انجام داده است و هم آنان، این خاطرات را در اختیار ما قرار داده اند که از لطفشان سپاسگزاریم.

اول لازم است تاکید کنم ضمن اینکه شهادت مظلومانه لاجوردی، برای دوستان بسیار غمبار بود، ولی وقتی من خبر شهادت ایشان را شنیدم، در کنار این غم و تأسف و تأثر، نکته‌ دیگری هم به ذهنم رسید و آن اینکه جز شهادت چیز دیگری زیبنده لاجوردی نبود. واقعاً در بستر مردن در شأن این بزرگوار نبود. او هم این را نمی‌طلبید، تاریخ پر افتخار سیاسی و مبارزاتی او هم این طور  اقتضا نمی‌کرد. آنچه که زیبنده او بود و به قامت او رسا، همین لباس شهادت بود، با این شکل مظلومانه‌اش که رخ داد. خوشبختانه مردم قدرشناس ما در تشییع پیکر این شهید بزرگوار، ارادت و قدردانی خود را نسبت به این چهره خدمتگزار نشان دادند.

من از خیلی وقت پیش از انقلاب، در دوران آغاز مبارزات نهضت امام، با مرحوم شهید لاجوردی آشنایی داشتم، هر چند خیلی پیش نمی‌آمد که از نزدیک با هم کار کنیم و آشنایی بیشتری داشته باشیم. قبل از انقلاب پرونده‌هایی که ایشان در ارتباط با آنها گرفتار می‌شدند غیر از پرونده‌هایی بودکه گاهی من گرفتار می‌شدم، معمولاً هم پرونده نبودیم، اما به هر حال مقاومت شهید لاجوردی در دوران مبارزات، به خصوص بعد از دستگیری‌ها و شکنجه‌ها، آن چنان بود که ایشان به عنوان مرد شکست‌ناپذیر معروف شده بود.

به نظر من در زندان، مأمورین شکنجه ساواک یقین پیدا کرده بودند که نمی‌توانند اعترافی از ایشان دربیاورند. بار دوم دستگیری شکنجه سختی به ایشان دادند که آثارش تا پایان عمر پر برکتش در بدنش بود. بر کمر ایشان اثر گذاشته بود، بر سلسله اعصاب ایشان اثر گذاشته بود، بر مفاصل ایشان اثر گذاشته بود. آثاری که روی گردن ایشان بود، تا همین اواخر نیز ایشان را وادار به معالجه و استفاده از گردنبندهای طبی می‌کرد. اینها همه آثار همان شکنجه‌ها بود.

بار سوم که ایشان را گرفتند، جز دادن زندان طولانی، کار دیگری از دست مأمورین شاه برنمی‌آمد. آنها می‌دانستند که از او نمی‌توانند چیزی در بیاورند. او واقعاً به عنوان مرد شکست ناپذیر  در بین مأمورین و انقلابیون معروف بود.

بعد از انقلاب، با درک بسیار بالایی که داشت، فهم خیلی خوبی که از دین داشت، شناختی که از گروهک‌ها در زندان پیدا کرده بود، واقعاً مصداق این آیه بود که والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا.

او قبل از بسیاری از بزرگان و مبارزین، در زندان پی به جریان نفاق برد. هنوز کمتر کسی به اینکه منافقین از نظر ایدئولوژی و از نظر اعتقادات منحرفند، پی برده بود و بر این امر آگاه شده بود که گرچه دارند با شاه مبارزه می‌کنند، ولی اعتقادات درستی ندارند. شهید متفکرمان مطهری ـ رحمت‌الله‌ـ پیشتاز این تفکر بود و اینها را خوب شناخته بود.

مرحوم لاجوردی در زندان از پیشتازان این شناخت بود و خیلی زود به انحراف اینها پی برد و در همان زندان شروع به افشاگری کرد. ایشان به خاطر افشاگری علیه جریان نفاق، غیر از شکنجه‌های مرسوم، ‌شکنجه روحی هم می شد و بارها از طریق منافقین بایکوت شده بود، اما این چیزها روی اراده و اعتقاد او تاثیر نمی‌گذاشت.

از خصوصیات مرحوم لاجوردی این بود که اهل بحث بود، اهل منطق بود و با همین جریان‌های انحرافی هم وارد بحث می‌شد. وحشت آنها به این دلیل بود که در مناظره و بحث حریف او نمی‌شدند، چون معانی و معارف دین دستش بود، معانی اسلامی دستش بود، مکاتب مختلف را خوب می‌شناخت و مطالعه کرده بود.

بنابراین به عنوان یک آدم مسلط بر اعتقادات و مسائل ایدئولوژیکی، مسلط بر مکاتب و مسلک‌های مختلف وارد میدان بحث می‌شد. خیلی پر حوصله بود. اصلاً بر خلاف آنچه که بعضی‌ها با نگاه کردن به چهره ایشان فکر می‌کردند، آدم خشنی است (و این هم یکی از وجوه مظلومیت اوست)، عصبانی نمی‌شد.

ایشان پر حوصله، مقاوم، پرصبر و بااخلاق برخورد می‌کرد. وقتی جریان انحرافی فرقان، پس از انقلاب با ترور شخصیت ها خودش را نشان داد و فرقانی‌ها دستگیر شدند، مسئولیت محاکمه آنها به عهده من افتاد. مرحوم شهید مظلوم بهشتی از من این را خواست. به ایشان گفتم، « اگر قرار است من محاکمه کنم، پس باید دادستانش را خودم انتخاب کنم، چون فقط نمی‌خواهم افراد فرقانی را محاکمه کنم. اعتقاد من این است که باید ایدئولوژی فرقان را به محاکمه کشاند، نه افرادی را که چه بسا گول خورده و منحرف شده اند. اگر این حرکت شود می‌تواند بازتاب خوبی داشته باشد و جلوی انحراف جوان‌ها را بگیرد. بنابراین دادستانش را خودم باید انتخاب کنم». ایشان فرمودند، « خودت انتخاب کن». من تنها کسی که به فکرم رسید که می‌تواند دادستان این پرونده باشد، مرحوم لاجوردی بود.

یک روز به بازار رفتم. در همین مغازه‌ای که شهید شد، مشغول کار بود. یادم هست که در آن دیدار، این تعبیر را کردم و گفتم، «آ‌قای لاجوردی! برای من یک خوابی دیده اند. من هم خوابی برای شما دیده ام. خوابی که برای من دیده اند این است که گفته اند بیا بشو حاکم شرع این پرونده. خوابی که من برای شما دیده ام این است که شما دادستان این پرونده باشید و با هم کار کنیم. »ابتدا قبول نکرد و گفت، ‌«من حافظه‌ام خیلی اجازه نمی‌دهد. »واقعاً معتقد بود که شکنجه‌ها‌یی که شده، رویش اثر گذاشته است.

گفتم، «نه‌! اتفاقاً من نمی‌خواهم چیزی را حفظ کنید، من می‌خواهم یک آدمی باشید که این گروهک ها را محاکمه ایدئولوژیک می کند. »ایشان بزرگواری کرد و حکم دادستانی ایشان را هم گرفتیم. اساساً ورود آقای لاجوردی به حوزه قضاییه از اینجا شروع شد و مسببش بنده بودم.

حالا اگر شهادت لاجوردی خسارتی بود، یک عاملش من هستم!خدماتی که لاجوردی در زمینه برخورد با مجرمین در این کشور کرد، کمتر کسی کرد. انشاءالله که من هم در این ثواب شریک و سهیم هستم. بزرگواری کرد، قبول کرد و وارد میدان شد. با حوصله توی بندهای زندانیان و متهمین می‌رفت و از سر شب تا صبح، با رفاقت و خوشی و شوخی و خنده، با این بچه‌ها مباحثه می‌کرد. همین‌هایی که به عنوان جریان فرقان متهم ما بودند، در زندان بودند، ایشان این گونه برخورد می‌کرد. در یک جمله بگویم کار به جایی ‌رسید که از همین فرقانی‌ها که به عنوان محارب شناخته  شده و به یک معنا مهدور الدم بودند، عده زیادی برگشتند، چون ما می‌خواستیم جوان هایی که منحرف شده و گول اینها را خورده بودند، نجات پیدا کنند و لذا از همان آغاز جریان محاکمه ایدئولوژی آنها را به محاکمه کشاندیم.

زحمات مرحوم لاجوردی و جلسات بحث و مناظره‌اش با آنها که گاهی از سر شب تا صبح و گاهی از صبح تا شب توی سلول طول می کشید، سبب شد که از همین بچه‌های اغفال شده توسط جریان فرقان، آدم‌هایی ساخته شوند که به جبهه رفتند و به شهادت رسیدند. اینها در همان زندان و به دست لاجوردی متنبه شدند و برای اینکه جبران کارهای قبلی خود را  بکنند، آمدند، داوطلب شدند و به جبهه رفتند و جزو شهدای ما شدند. بعضی از اینها جذب سپاه شدند  و بعضی هم در دادستانی همکاری شان را با لاجوردی تا آخر ادامه دادند. اینهاهدایت شدند و آمدند و به خیل امت اسلامی پیوستند. واقعاً شاید کسی قدر این کارهای لاجوردی را ندانست. اغلب نمی‌دانند چه کارهای عظیمی برای هدایت جوانان کرد.

ایشان در مقام دادستان انقلاب، شب و روز در زندان بود. تعبیری از خانم ایشان شنیدم که تعبیر درستی بود. ایشان  می گفتند، «او هم قبل از انقلاب زندانی بود و هم بعد از انقلاب. قبل از انقلاب شاه زندانی‌اش کرد، بعد از انقلاب، خودش، خودش را زندانی کرده بود!» همیشه آنجا بود. در دوره دادستانی‌اش، گاهی صبح های زود می‌رفتم اوین  که به پرونده‌ها رسیدگی کنم و می‌دیدم آقای لاجوردی که‌ روز قبل یکسره کار کرده، شب هم با اینها مباحثه کرده و دارد از شدت خستگی از پا در می آید، شش صبح آمده و لباس هایش را شسته و دارد می‌برد بیرون که روی طناب بیندازد تا خشک شوند. آدمی بود پرکار و برخوردش با همه حتی با منافقین، عاطفی بود.

واقعاً دو هزار نفر از اینها توی سالن جمع می‌شدند و ایشان تنها و بدون هیچ محافظ و سلاحی، بی هیچ واهمه‌ای وارد سالن می‌شد و بین اینها می نشست، گاهی با آنها شوخی و گاهی هم بحث جدی می کرد. با اینها این جوری برخورد می‌کرد که حتی المقدور آنهایی را که می شود هدایت کند و نجات بدهد. هیچگاه با خشونت و با عناد با کسی برخورد نکرد. همواره به فکر هدایت جوان ها بود.

در دوره دادستانی و‌ بعدها که مسئولیت زندان‌ها را به عهده گرفت، در همان روزهای اول بود که آمد پهلوی من و وضع زندان‌ها را بیان کرد. ایشان در همان دوره دادستانی، در اوین کارگاه هایی را راه انداخت و  همه زندانیان در آنجا مشغول کار و کسب درآمد شدند. کارگاه نجاری راه انداخت، کارگاه خیاطی راه انداخت، کارگاه های مختلفی را راه انداخت. من خودم برای بازدید می رفتم. انصافاً برای نجات و تأمین معاش اینها هم خیلی زحمت کشید.

دوره‌ای هم که مسئولیت اداره زندان‌ها را به عهده گرفت، نگران سرنوشت آنها بود. ابتدا از زندان اطفال شروع کرد که در زیباشهر بود. اگر اشتباه نکنم، از آنجا بازدیدی کرد و بعد آمد و گفت، «خیلی وضع رقت ‌باری دارند، باید به وضع اینها رسید».

موقعیت بالائی داشت و همه به او احترام می‌گذاشتند. از مردم و خیرین خیلی پول می‌گرفت تا بتواند به زندان‌ها سر و سامانی دهد؛کمک کند؛جاهایی را درست کند که آنهایی که زندان های طولانی دارند، زن‌ و بچه‌هایش بیایند و با آنها دیدار کنند. حتی برای حفظ شئون شرعی و اینکه اینها بتوانند ارتباطشان را با شوهرهای خودشان داشته باشند، شرایط مناسبی را فراهم کرده بود. واقعاً یک انسان به معنای واقعی عاطفی، با درک و فهم بالا و متفکر بود و شناخت دینی‌ بسیار خوبی داشت.  

از خصوصیات دیگر مرحوم لاجوردی ساده زیستی بود. توی زندان که آن طور زندگی می‌‌کرد، در خانه‌ هم همین طور بود، با بچه‌هایش هم همین طور  برخورد می‌کرد. زندگی بسیار ساده‌ای داشت. حقیقتاً آدم غبطه می‌خورد. من که به کرات از خدا می‌خواستم این روحیه مرحوم لاجوردی را به من هم  بدهد. آدم غبطه می‌خورد به حالات او. به مظاهر دنیا، به معنای واقعی کلمه بی اعتنا بود. مغازه را رها کرد، بلند شد و آمد و هر جا که به او مأموریت دادند، پذیرفت و به وظیفه اش عمل کرد.

بین دوران دادستانی‌ و مسئولیت زندانش، وقفه ای به وجود آمد. در این مدت هم باز رفت توی زیرزمین خانه اش نشست و مشغول خیاطی شد. انگار نه انگار که آقای حاج اسدالله لاجوردی، دادستان انقلاب بوده است که این همه خدمت به نظام کرده. ذره‌ای توقع از نظام و از مسئولین نداشت. خدایی می‌اندیشید و ملکوتی بود.

مرحوم لاجوردی غیر از اینکه خودش ساده زیست بود، اساساً از همان  سال های قبل از انقلاب، طرفدار فقرا و محرومین بود. زندگی اش هم به شکل آنها بود و به همین دلیل اثر می‌گذاشت. مرد عمل بود، مرد اجرا بود، طرفدار فقرا بود، با تکاثر و تراکم ثروت برای افراد و سودجویی و سرمایه های کلان از هر طریقی فراهم کردن، به شدت مخالف بود. با کاخ نشین‌ها سر سازگاری نداشت. بعضی‌ها او را متهم به بازاری بودن می‌کردند. بازاری هم که می‌گویند، متأسفانه خیال می‌کنند یعنی کسی که به دنبال تکاثر و ثروت و سرمایه‌داری و حمایت از پولدارهاست. او اصلاً داخل این قضایا نبود.

بعضی از دوستان می‌گفتند که آقا سید اسدالله در حمایت از فقرا و محرومین و بی‌اعتنایی به متکاثرین و کسانی که به  دنبال تکاثر ثروت و پول هستند، خیلی افراطی فکر می کند. این از خصوصیات و روحیات مرحوم لاجوردی، اعلی الله مقامه بود.

  نکته دیگری که می خواهم در مورد این شهید بزرگوار به آن اشاره کنم، اطاعت از مقام ولایت است. او مطیع محض و بی‌ادعای امام بود و پس از رحلت امام رحمه الله علیه، همین تقید و اطاعت را نسبت به مقام معظم رهبری داشت. توصیه‌ای هم که همواره به بچه‌هایش و به دیگران داشت این بود که در برابر دستور ولایت، هیچ‌ جای گفتگو و بحث نیست.

مرحوم لاجوردی بسیار اهل مطالعه و تحقیق بود، اما در عین حال که خودش اهل نظر و اهل فکر بود، آن جایی که بحث اوامر و دستورات ولایت می‌شد، کاملاً مطیع بود و نظرات خود را کنار می‌گذاشت.

یکی از خصوصیات دیگر مرحوم لاجوردی، آزادگی و صراحت لهجه‌اش بود. به هیچ وجه نسبت به احدی وابستگی نداشت. بنده سالیان سال، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، او را می‌شناختم؛ به خصوص بعد از انقلاب که از نزدیک‌ با هم کار می کردیم و صراحتاً می گویم که به هیچ وجه اهل تملق نبود. اگر هم به این نتیجه می‌رسید که در بنده و امثال بنده، نکته قابل نقدی وجود دارد، صریحاً می‌گفت.

بسیار  محجوب بود، اما ذره ای تملق در او راه نداشت. صریح اللهجه بود و سلامت نفس داشت.

من اگر بخواهم ایشان را در یک عبارت توصیف کنم، باید بگویم که مرحوم لاجوردی مبارزی ساده زیست، مخلص وولایت پذیر بود.

در این مورد هم که گاهی می پرسند آیا صحیح است که ایشان از دولت حقوقی نمی‌گرفت، باید در پاسخ بگویم که این حرف باید درست باشد.  من تأیید می‌کنم حداقل در آن دوره‌ای که با هم کار کردیم، حقوق نمی‌گرفت. اساساً این طوری بود که فقط از درآمد محدود مغازه‌ای که با اخوی اش داشت زندگی شان را اداره می‌کرد. اگر اهل این حرف ها بود و  یک منبع حقوقی و درآمدی داشت که بعد از بیرون آمدن از کار،  نمی‌رفت توی  زیرزمین نمی‌نشست و خیاطی نمی‌کرد.

خداوند روح این مجری شریعت را با صاحبان آن محشور کند و او را ماجور فرماید.


۰ نظر ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۰۷
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

منافقین چشم لاجوردی را هدف قرار دادند

معاون شهید لاجوردی مطرح کرد؛

منافقین چشم لاجوردی را هدف قرار دادند

مظفر الوندی

با توجه به اعترافات شخصی که ایشان را ترور کرده بود گفته بودند که بدن ایشان ضدگلوله است و اگر می‌خواهید کشته شود باید به چشم او تیراندازی کنید که منافقین هم همین کار را کرده بودند.

به گزارش مشرق، "زبان الکن و قلم ناتوان و توان محدود است از اینکه تمامی نکات ظریف و دقیق زوایای زندگی حاج اسدالله را تقریر کنم. چه بخوانم و چگونه معرفی کنم که دوست او را مرد عمل، رهبر او را پولادین، مخالف او را صحیح‌العمل، همکار او را مدیری نمونه، زیردست او را سخت‌گیر ولی جذاب، مافوق او را نفوذناپذیر، سیاسیون او را پیچیده، اطلاعاتی‌ها او را امنیتی، بازاری‌ها او را امین، زندانی‌ها او را پدر، کودکان او را مرشد و دشمنان او را خشن و من او را علی‌گونه دیدم و نام حاج اسدالله را برازنده او یافتم." اینها تعابیری بود که معاون و همکار سالهای ریاست شهید لاجوردی از زندگی او در چند جمله خلاصه کرده بود و بر زبان آورد.

مظفر الوندی معاون پژوهشی شهید لاجوردی در دوران ریاست سازمان زندانها بود. وی در آن زمان ریاست کانون اصلاح و تربیت را برعهده داشت و از خاطرات و توجهات لاجوردی به کودکان کانون خاطره‌ها دارد. "شخصاً 300 تا بچه مجرم و بزه‌کار را 2 هفته بردم کنار دریا و خود آقای لاجوردی هم با خانواده در کنار ما بودند. هر جا که می‌رفتیم با خانواده می‌آمد که این حضورها داستان‌های خاص خودش را دارد و فصل جدیدی بود"

مظفر الوندی هم‌اکنون دبیر مرجع ملی حقوق کودک است و در زمان شهید لاجوردی ریاست کانون اصلاح و تربیت را نیز برعهده داشت.

متن پیش‌رو حاصل مصاحبه دوساعته تسنیم با الوندی درباره روش مدیریت شهید لاجوردی در زندان و برخی اتهام‌ها علیه آن شهید بزرگوار است.

باسلام و تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، مبدأ آشنایی شما با مرحوم لاجوردی از چه تاریخی بود و از چه زمانی با وی به همکاری پرداختید؟

من شهریور سال 68 اولین بار آقای لاجوردی را از نزدیک دیدم ایشان را از قبل نمی‌شناختم ولی می‌دانستم که یکی از افراد شاخص انقلابی است. بعد از رحلت حضرت امام(ره) و انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رهبر و انجام انتخابات ریاست جمهوری، مرحوم آیت‌الله  آقای هاشمی رفسنجانی رئیس‌جمهور شدند و آقای شوشتری که درآن زمان رییس سازمان زنداها بودند  به عنوان وزیر دادگستری انتخاب و وارد کابینه شد و شهید لاجوردی به عنوان رئیس سازمان زندان‌ها از سوی رئیس محترم وقت قوه قضاییه منصوب  شدند. از زمانی که ایشان به عنوان رئیس سازمان زندان‌ها معارفه شدند  با ایشان بیشتر و از نزدیک آشنا شدیم.

** نفر دومی مثل لاجوردی در مدیریت ندیده‌ام

 با توجه به آشنایی شما با مرحوم لاجوردی مهم‌ترین بعد زندگی ایشان را چه می‌دانید؟

بنده همیشه تاکید داشته واعتقاد دارم یکی از ظلم‌هایی که به آقای لاجوردی شده است  نگاه تک بعدی به ایشان بوده است و ایشان را متاسفانه  اینگونه به نسل جوان  معرفی کرده‌ایم -چه در دفاع و چه علیه ایشان- شهید لاجوردی یک آدم چند بعدی است و به صراحت می‌گویم من نفر دومی مثل آقای لاجوردی در بین مدیران کشور  سراغ ندارم با ویژگی‌های منحصر به فرد که در یک شخصیت جمع شده باشد و ما از این موضوع مغفول مانده‌ایم.

ایشان درسالهای اولیه  انقلاب دادستان انقلاب اسلامی تهران بودند،  دادستان یعنی مدعی‌العموم و ایشان  در شرایط انقلاب که دچار مشکلاتی از لحاظ امنیتی  شده و دشمن به طور همه جانبه به انقلاب نو پا حمله می‌کند این وظیفه مهم را به عهده داشتند،  دادستان چه وظیفه ای دارد؟ ایشان باید به عنوان دادستان با قاطعیت باید با مجرمین  برخورد و در صورت دستگیری کیفرخواست  تهیه می‌کردند و در اختیار دادگاه انقلاب قرار می‌دادند، خیلی‌ها فکر می‌کنند که آقای لاجوردی  خودشان حکم می‌دادند در حالی که ایشان به عنوان دادستان کیفرخواست ارائه  می‌دهد و دادگاه حکم‌ نهایی را صادر می‌نمود.

** لاجوردی می‌گفت خدماتی که به زندانی‌ها داده می‌شود در حد خدمات کارمندان باشد

بخش  مسئولیتهای قضایی را افراد مطلع می‌توانند روشنگری کنند ولی در بخش مدیریتی ایشان در سالهای بعد متأسفانه کم توجه شده است. آقای لاجوردی در سازمان زندان‌ها به عنوان مدیر بود، قاضی یا مدعی‌العموم نبود. در همان روزهای اول وپس از اقدامات اولیه ی ایشان خصوصیاتی از ایشان مشاهده کردیم ا شفافیت دراقدام و صراحت دربیان  جزو ویژگیهای مستمر ایشان بود و ایشان کسی نبود که  طبق عرف مرسوم برخی مسوولان  صرفا سیاسی‌کاری کند. خود لاجوردی قبل از انقلاب زندانی بود و زندانیان را کاملا درک می‌کرد. جیک و پوک زندان را می‌شناخت. وقتی در زندان راه می‌رفت به ظرافت مسائل زندان پی می‌برد و امور زندانبانی  را متوجه می‌شد،  چون خودش  طعم زندان رژیم ستمشاهی رو چشیده بود

اولین نکته‌ای که  پس از رسیدن به مسئولیت زندانها مد نظرش بود این بود که خدماتی که به زندان‌ها داده می‌شد در حد خدماتی باشد که به کارمندان داده می‌شود. خیلی‌ها فکر می کردند که منظور شهید لاجوردی سخت‌گیری به کارمندان است، حتی در مورد یکسان‌سازی غذای زندانی با کارمندان واکنش‌های منفی هم نشان می‌دادند ولی لاجوردی می‌گفت من این موضوع را به تجربه دیده‌ام. وقتی کارمند و مدیر از آن غذا می‌خورند در تلاش هستند که کیفیت غذا را بهتر کنند. خودش هم وقتی در زمان صبحانه یا ناهار از زندان بازدید می‌کرد به بند زندانی‌ها می‌رفت با آن‌ها غذا می‌خورد. علی‌رغم اینکه باید بعضی مسائل سلامتی را رعایت می‌کرد برای اینکه در عمل ایده های خود را به مدیران وکارکنان زندان تسری دهد.

** درخواست لاجوردی برای حضور کمیسریای عالی حقوق بشر به ایران

به یاد دارم، یکی از  اولین دستورات کتبی   ایشان در قالب دستورالعملی تحت عنوان "منشور زندانبانی" بود که شاید 90 درصد مفاد این منشور توجه به مسائل زندانیان از جهت رفاهی، درمانی، ملاقات و این موارد بود حتی زمانی که "کمیسریای عالی حقوق بشرونماینده ویژه این کمیسیون " می‌خواستند به ایران بیایند، ایشان مدافع آمدنشان بود. زمانی که آقای گالین دوپول می‌خواست به ایران بیاید شهید لاجوردی در جلسا مختلف به مسئولین مربوطه گفتند: به مصلحت است که ایشان به ایران بیایند و اتفاقا همینگونه شد وبه ایران هم آمدند واز برخی زندانها هم بازدید کردند ..

آقای لاجوردی می گفتند: ما از این جریان دو استفادهمیکنیم . اول اینکه از زندان‌ها بازدید می‌کنند و حقایق را می‌بینند و دوم هم ما به بهانه آمدن  آنها  فرصتی بدست میاید تا به وضعیت زندان‌ها رسیدگی کنیم. بحث زیباسازی زندان‌ها علی‌رغم اینکه "گالین دوپل" از زندان اوین بازدید کردند ولی این امر باعث شد که آقای لاجوردی مدیران  زندان‌های کشور را وادار کنند تا وضع زندان‌ها را به سطح قابل قبولی برسانند. حتی در بعضی زندان‌ها افراط هم کرده بودند. مثلاً در یکی از زندان‌ها آکواریوم گذاشته بودند.(می‌خندد)

مجله طنز گل‌آقا کاریکاتوری از آقای لاجوردی و زندان کشیده بود و اصطلاح هتل بودن زندان را مطرح کرد. آقای لاجوردی این‌ها را از روی اعتقاد می‌گفت نه از سر صحنه‌سازی. می‌گفت "چون شما نمی‌دانید زندانی در زندان چه وضعیتی دارد که به خاطر عدم درک زندانی است که سختی‌های او را نمی‌دانیم. زندانی یک حکم دارد که باید اجرا بشود ولی ما خارج از آن حکم وظیفه نداریم به او سخت بگیریم."

در بحث اشتغال زندانی ایده داشتند یعنی حتی به دنبال این بود که قوانینی را ایجاد بکند که زندانی‌ها به اجبار کار کنند البته این با آن اصطلاح کار اجباری تفاوت دارد. حتی به شخص آقای هاشمی که در زمان شاه با هم زندان بودند گفته بود شما به ما اختیاراتی بدهید، دیگر از بودجه دولتی در زندان‌ها استفاده نمی‌کنیم. یعنی طرح خودکفایی زندان برای ایشان بود که محوریت آن اشتغال زندانی و حرفه‌آموزی آن‌ها و کار یاد دادن به آن‌ها بود.

** ایجاد کارگاه در زندان

آقای لاجوردی می‌گفت: وقتی زندانی‌ها کار می‌کنند سلامت به زندان باز می‌گردد و وقت برای حرف‌زدن و یاد دادن جرم به همدیگر را ندارند.  خداوند ایشان را رحمت کند، پشت حرف‌هایش فلسفه وجود  داشت. برای مدیران زیر دست اینگونه  کارها سختیهای خودش رو  داشت ولی ایشان دستور دادند  کارگاه‌هایی در زندان‌ها ایجاد شود مثلا کارگاه‌های زندان اوین  همان زمان خیلی معروف شد.

کارگاههای  تولیدی در رشته های مختلف در زندان اوین  که خود شهید لاجوردی هم  مرنبا" می‌رفتند و می‌دیدند  و در برخی رشته ها نظیر  خیاطی که خودشان هم مهارت داشتند،  با زندانیان شاغل بحث و گفت‌وگو  وتبادل تجربه می‌نمودند. حالا 500 نفر زندانی با هر جرمی ، دارد کار می‌کند، اشتغال ایجاد می‌شد و به زندانی حقوق می‌دادند و مشکل خانواده زندانی هم برطرف می‌شد. ایده این موضوع برای ایشان بود که بحث اجباری بودنش را شورای نگهبان ایراد گرفت ولی به هر حال درصد اشتغال زندانی‌ها برجسته شد و بنیادهایی تشکیل شد که در زمان آقای بختیاری نهادینه شد.

خیلی جالب است در بحث اشتغال آقای لاجوردی یک اعتماد زیادی به زندانی‌ها می‌کرد و به آن‌ها سر می‌زد. خود ایشان در اوین ساکن بودند. وزیر دادگستری یکی از کشورهای آفریقایی آمده بود ایران. با آقای لاجوردی رفتند بازدید کارگاه‌های زندان اوین، یک کارگاه آن زمان در اوین بود که نمی‌دانم الان هم هست یا نه. یک کارگاه سراجی بود یعنی کارگاه چرم دوزی، کفش دوزی و... که ابزارهایش همه برنده و تیز بودند و این ابزارها معمولاً در زندان‌ها ممنوع هستند.

** ماجرای جالب دیدار وزیر دادگستری یک کشور آفریقایی از اوین

وقتی وزیر دادگستری آن کشور یکی از زندانی‌ها را در حال کار با یکی از این ابزار برنده می‌بیند که چرم را می‌برد، از مسئول آنجا سؤال می‌کند که این زندانی جرمش چیست؟ می‌گویند قتل عمد و پدرش را کشته است که وزیر دادگستری چند قدم عقب می‌رود و متعجب که به همچنین آدمی چنین ابزاری بدون محدودیت داده‌اند. آقای لاجوردی نیز به آن شخص گفته بودند که زندانی‌های ما هم آدم‌های شریفی هستند و قدر خدماتی که به آنها داده می‌شود را می‌دانند.

نکاتی که درباره شخصیت مرحوم لاجوردی گفتید بسیار جالب بود. برخلاف آنچه برخی تلاش می‌کنند چهره ایشان را خشن جلوه دهند اما روش برخورد ایشان با زندانیان گویا خلاف این را نشان می‌دهد.

در کل آقای لاجوردی در مسائل مربوط به زندان‌ها و زندانی‌ها چنین افکاری داشتند که ما در همین 7 و 8 سالی که در خدمتشان بودیم و خیلی استان‌ها با هم می‌رفتیم و از نزدیک با حالات و روحیاتش آشنا بودم، خود من وقتی چنین حرف‌هایی را در مورد ایشان مربوط به دوران دادستانی ایشان در سالهای اولیه دهه ی 60  می‌شنوم  تعجب می‌کنم و به خودم می‌گویم اصلاً مگر می‌شود آدم آنقدر تضاد در شخصیتش باشد.

من در آن زمان وپس از تشکیل اولین مرکز آموزشی وپژوهشی زندان ها توسط شهید لاجوردی  به عنوان رئیس این منصوب شده بودم در ساختمانی درجوار کانون اصلاح و تربیت تهران  در شهرزیبا  مستقر بودیم د، کارهای آموزشی و پژوهشی انجام می‌دادیم در مورد زندان‌ها و زندانی‌ها. کار پژوهشی در کانون‌ اصلاح و تربیت  تهران انجام دادیم و بر روی بچه‌های زیر 18 سال مطالعه کردیم و با چندین متخصص دررشته های مختلف از جمله  روانشناس مشورت کردیم که چگونه  در کانون‌ها  عمل کنیم و نحوه مدیریت  چگونه باشد؟

زمانی که نتیجه پژوهش به دست آمد متوجه شدیم که وضعیت این افراد با افراد بزرگسال بسیار متفاوت است و نیاز به خدمات خاص خودشان مانند (مشاوره و روانشناسی) دارند که یک تحقیق مفصل و کاربردی هم بود. آن وقت من به آقای لاجوردی نامه‌ای نوشتم و گزارش پژوهش را ارائه دادم که اینجا باید این‌گونه اداره بشود. ایشان یک روز به من نامه‌ای نوشتند که با حفظ سمت بروید و این پژوهش را اجرا کنید.

** ساختار کانون اصلاح و تربیت عوض شد

خیلی تعجب می‌کردم که آقای لاجوردی چقدر برای بچه‌های کانون وقت می‌گذارد. شب، ظهر و بعدازظهر هر آدم معروفی را حتی در خیابان پیدا می‌کرد -مثلاً یک نفر در قرآن تبحر داشت، یک بازیگر یا ورزشکار یا یک آدم در مسائل تربیتی- دستش را می‌گرفت و می‌آورد کانون. به من زنگ می‌زد من هم همراهی‌شان می‌کردم و به من توصیه‌هایی می‌کرد که اگر الان بگوییم خیلی‌ها تعجب می‌کنند. بچه‌ها را اردو می‌بردیم. ساختار عوض شد و نگهبان‌ها را عوض کردیم، سیم‌ خاردارها را جمع کردیم، خود بچه‌ها شدند شهردار، مسئول داخلی کانون شدند و تقریباً یک مکان آموزشی شد.

من به ایشان می‌گفتم بچه‌ها را اردو می‌بریم سخت است. بچه‌ها مجرم هستند. ایشان می‌گفتند که 7 و 8 نفر هم فرار کردند اشکالی ندارد ولی اصل قضیه زیرسؤال نرود. حالا رئیس سازمان زندان‌ها به من این‌گونه می‌گفت و من به عنوان مدیر چقدر تقویت می‌شدم که البته این موضوعات از نظر سازمانی خلاف قانون است ولی اعتقادش این بود و من در چهار دوره خودم در تهران -در شهرستان با الگوگیری از ما- بچه‌ها را بردیم شمال.

** اردو بردن مجرمان به شمال کشور

من شخصاً 300 تا بچه مجرم و بزه‌کار را 2 هفته بردم کنار دریا و خود آقای لاجوردی هم با خانواده در کنار ما بودند. هر جا که می‌رفتیم با خانواده می‌آمد که این حضورها داستان‌های خاص خودش را دارد و فصل جدیدی بود. شب و روز با بچه‌ها کار می‌کردیم حالا یکی هم فرار می‌کرد مهم نبود. کار روان‌شناسی و اعتقادی انجام می‌دادیم. از حوزه علمیه افرادی را می‌آوردیم مثل حاج آقای راستگو که الان در تلویزیون برای بچه‌ها صحبت می‌کند و متخصص کودکان هستند، آن زمان دو، سه روز آنجا به بچه‌ها آموزش می‌داد.

در بحث‌های علمی وقتی ایشان به سازمان زندان‌ها آمدند مشکلات سازمان زندان‌ها را در ماه‌های اول بررسی کردند و گفتند من باید جایی بروم که بالاترین سطح سیاست‌گذاری فرهنگی، علمی باشد. رفتند شورای عالی انقلاب فرهنگی و مشکلات را مطرح کردند و راهکار خواستند.

آنجا هم استقبال شد و همه هم ایشان را می‌شناختند. در آنجا یک کمیته‌ای فرعی بود که من هم دو سه جلسه شرکت کردم که آقای لاجوردی مشکلات را مطرح کردند که در کل 7 و 8 تا جلسه شد که مشکلات را ریز مطرح کردند. در نهایت شورای عالی انقلاب فرهنگی 2 مصوبه را به سازمان ارائه دادند که یکی این بود که یک مرکز آموزش برای کارکنان خود دایر کنید که ارتقاء پیدا کنند و دوم اینکه در فکر ایجاد یک مرکز جرم‌شناسی باشید.

تنها جایی که به هزینه‌ها یک مقدار مسامحه می‌کرد حوزه آموزشی بود. بعضی مواقع هم به من تذکرات خیلی لطیف و نرمی هم می‌داد مثلاً من وقتی سالن آمفی تئاتر با 100 صندلی سینمایی را برای جلسات و همایش‌ها درست کردم و ایشان را بردم برای بازدید دست من را گرفت و گذاشت روی قلبش به من گفت: ببین داره محکم می‌زنه! چرا این کار را کردی که من گفتم هر چه در بخش آموزشی خرج کنیم ضرر ندارد چون قرار بود اساتید بزرگی بیایند و قبول می‌کرد و از این نمونه‌ها زیاد بود.

ایشان اهل سخنرانی و تشریفات نبود مثلاً بیاید در یک مراسم افتتاحیه صحبت کند. هر جایی مطلبی به نظرش می‌رسید می‌گفت حتی در جلسه رسمی هم بلند می‌شد و حرفش را می‌زد.

** تعجب و استقبال اساتید دانشگاهی از نظریات تربیتی شهید لاجوردی

یکی از نکات قابل توجه درخصوص سازمان زندانهای آن زمان این است که زندان آن زمان مرکز پژوهشها داشت و این خیلی قابل توجه است. با وجود اینکه آن مرحوم تحصیلات عالیه به معنای کلاسیک آن را نداشت اما روش مدیریتش یک روش کاملاً به‌روز بود.

ما یک همایش علمی با موضوع اصلاح و تربیت زندانیان را در فرهنگسرای بهمن در آن زمان برگزار کردیم. من به ایشان گفتم چنین جلسه‌ای با حضور اساتید دانشگاه و حوزه برگزار می‌کنیم شما هم تشریف بیاورید، نگفتند نه و حضور پیدا کردند. ایشان به خاطر آثار شکنجه مشکلات جسمی خاص خودشان را داشتند مثل آرتروز گردن، زانو، پا و... .

وقتی به جلسه آمدند گفتم آقای لاجوری اینجا دیگر زندان نیست باید صحبت کنید، خیلی آدم شوخی بود، می‌گفت که من چیزی بلد نیستم اما وقتی رفتند صحبت کنند همه تعجب کرده بودند که چقدر زیبا بحث تربیتی را بیان کردند که در نشریه آن زمان سازمان زندانها نیز منتشر شد. بعد از سخنرانی که آمدند پایین اساتید اطرافش را گرفتند که اساتید صاحب‌نامی هم بودند و گفتند ما توقع نداشتیم این چنین نظراتی را بیان کنید. ما فکر نمی‌کردیم جنابعالی این تفکرات را داشته باشید.

آن وقتی که ما کار را در سازمان زندانها شروع کردیم 70 درصد کارکنان به خاطر شرایط انقلاب بدون گزینش‌های علمی جذب شده بودند و زیر دیپلم بودند و زمانی که آقای لاجوردی می‌خواستند بروند معادله برعکس شده بود یعنی 70 درصد بالاتر از دیپلم شده بودند با دوره‌های تخصصی و رسمی که برگزار کرده بودیم. مثلاً دبیرستان اصلاح و تربیت درست کردیم بعد شد دوره‌های کاردانی و... که باعث پیشرفت علمی کارکنان شد که از تأکیدات ایشان بود.

در حوزه‌های اعتمادسازی و کادرسازی واقعاً آقای لاجوردی نابغه بود. الان هم خیلی از کارکنان دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی و شاید جاهای دیگر عمده این‌ها در زمانی بودند که آقای لاجوردی بودند. در کادرسازی یکی از نمونه‌های مدیریتی بودند، کار تشریفاتی نمی‌کرد مثل استاد و شاگردی با افراد رفتار می‌کرد که خیلی این موضوع مهم بود و اعتمادسازی می‌کرد. قدرت شناخت خیلی بالایی داشت وقتی با شما یک بار صحبت می‌کرد می‌فهمید شما کی هستید، چه کار دارید و چطوری هستید.

بنظرتان این ویژگی‌ها یک امر ذاتی بود یا اکتسابی؟

بالاخره تجربه داشت و آدمی بود که در بازار و خیابان و در کنار مردم بود و بخش مهمی هم در زندان تجربه کرده بود. شبانه‌روز با آدم‌های مختلف برخورد داشتند و همچنین آدم تیزی بود. علوم اسلامی در حد اجتهاد خوانده بود، علوم جدید را قبول داشت.

زمانی که یک مدیر را انتخاب می‌کرد به او اعتماد می‌کرد و اعتمادش هم کاغذی نبود به او می‌گفت "تو الان مدیر اینجا شدی مثل اینکه وسط دریا انداختنت باید شنا کنی تا به ساحل برسی، اگر عرضه داری کاری بکن" که این مدیران را به تلاش و کوشش وا می‌داشت.  وقتی مدیری هم تخلف می‌کرد قاطع برخورد می‌کرد. وقتی می‌رسید به این موضوع که یک مدیر خدای نکرده مشکل مالی و اخلاق دارد منتظر این سیستم‌های اداری نمی‌ماند کارش را انجام می‌داد و پیگیری می‌کرد.

** شهید لاجوردی اعتقاد به سازنده شدن افراد داشت

شهید لاجوردی برای ایجاد تحول در قشر وسیعی از اعضای گروهک‌ها فعالیت کرده بود که برخی از عبارت "تواب‌سازی" برای این کار استفاده می‌کنند. به گفته آقای بختیاری حتی محافظ خود لاجوردی هم از منافق‌های تواب بوده و شب‌ها نیز در خانه شهید لاجوردی زندگی می‌کرد.

ایشان اعتقاد زیادی به سازنده شدن افراد داشت. حالا اصطلاح تواب سازی مناسب نیست چون کارخانه تواب سازی که نداشتند. بالاخره تحول در یک شخص ایجاد شود فرآیندی دارد و این گونه نیست که با زور و اجبار انجام شود. ایشان یک سری اقدامات مثل همان چیزی که در مورد کانون اصلاح و تربیت گفتیم انجام می‌داد یک نمونه دیگر به شما بگوئیم در مورد این موضوع تا بهتر بیان شود.

سیستم سالنی که شهید لاجوردی ایجاد کرده بودند به این صورت بود که وقتی وارد سالن می‌شدید اولین نفر آقای لاجوردی را می‌دیدید و کنار ایشان به ردیف بقیه افراد م معاونان نشسته بودند و کار افراد فورا راه می‌افتاد.

مثلاً یک سرباز به عنوان پیک یکی از اداره‌کل‌ها به سازمان زندان‌ها آمده بود و وقتی آقای لاجوردی را در فاصله دو، سه متری می‌بیند فکر می‌کند نگهبان است و از ایشان سؤال می‌کند که دبیرخانه کجاست؟ آقای لاجوردی از پشت میز بلند می‌شود و دست سرباز را گرفته و او را به دبیرخانه که یک زیرپله‌ای با راه پیچ و خم بود برد. وقتی مسئولان دبیرخانه آقای لاجوردی را می‌بینند بلند شده و سلام و احوال پرسی می‌کنند که تازه سرباز متوجه می‌شود که آن کسی که فکر می‌کرد نگهبان است رئیس سازمان بوده است. همین حرکت آقای لاجوردی باعث شد که سرباز تحت تأثیر قرار گرفته و سرنوشت این سرباز کلاً تغییر کرد. پس کار تواب‌سازی نیاز به اقدام ویژه‌ای نداشت با همین اقدامات در افراد تحول ایجاد می‌کرد.

** منافقی که خانه‌های تیمی را تنها به لاجوردی لو داد

یا یک روز صبح وقتی دادستان بودند در حال سرکشی به زندان بودکه چند نفر که از یک خانه تیمی دستگیر شده‌اند. یکی از آن‌ها پتویی که بر روی خودش کشیده بود، افتاده بود که آقای لاجوردی پتو را به روی فرد می‌کشد و یک پتوی اضافه هم به خاطر شدت سرما بر رویش می‌کشد، دست بر قضا آن فرد نخوابیده و فقط خودش را به خواب زده بود. بعداً که آن فرد برای بازجویی می‌رود سوال می‌کند که آن آقا که پتو بر روی من انداخت که بود؟ به او می‌گویند آقای لاجوردی بوده است. بعد او گفته بوده که می‌خواهم با آقای لاجوردی صحبت کنم. بعد در گفت و گو با شهید لاجوردی بالای 6 تا 7 خانه تیمی را لو می‌دهد.

در کتاب خاطرات آقای احسان نراقی وجود دارد که گفته است "وقتی من از شیشه زندان نگاه کردم که آقای لاجوردی فرقون به دست با زندانی‌ها کار می‌کند متوجه شدم که این آدم بر قلب زندانی‌ها حکومت می‌کند" خوب این اعتراف آقای نراقی که در زندان زمان شاه و بعد از انقلاب بوده خیلی جالب است. با افرادی که می‌گوید تواب شده‌اند کوه و نماز جمعه و... می‌رفت به هر حال چقدر می‌توان گفت که این کارها، مصنوعی بوده است.

** در زندان اوین مهد کودک ساخت

این حرف‌هایی که می‌زنم دریافت و شناخت خودم از آقای لاجوردی است و زمانی است که ایشان در سازمان زندان‌ها بود و اقداماتی که در کانون و مهدکودک زندان‌ها انجام دادند. بچه‌های همراه زندانی‌های زن معمولاً تا 2 سال همراه زندانی هستند. قانون این است که باید همراه زندانی‌های زن باشند. آقای لاجوردی با این بچه‌ها بازی می‌کرد. مهد کودکی برای بچه‌های زندانی‌های زنی که در زندان بچه‌های آن‌ها به دنیا آمده و یا همراه آن‌ها بودند درست کرد.

دقیقاً نقطه مقابل این مسئله حرف‌هایی می‌زنند و می‌گویند که آقای لاجوردی برای مثال برخی محکومان گروهکی را  بدون محاکمه اعدام کرد یا اینکه نقل قولی از مرحوم موسوی اردبیلی شده که شهید لاجوردی حدود 50 نفر از فرزندان منافقین معدوم را در زندان نگه داشته بود.

من نمی‌خواهم در رد یا اثبات آن حرف‌ها، حرف بزنم. من می‌گویم اقداماتی که ما می‌دیدیم تمام این حرف‌ها را نفی می‌کرد شاید یک آدم دیگر در سیستم برخوردهای بدی انجام داده بود اما شهید لاجوردی اینگونه برخورد نمی‌کرد.

اصلاً شهید لاجوردی به دنبال تغییر تفکر و برخورد با زندانی بود اگر قبول داشت که خود اقدام به تغییر نمی‌کرد و نقص‌ها را یکی یکی اصلاح می‌کرد و به من مدیر می‌فهماند که باید چگونه برخورد کنم. دستور عمل و کار خاصی نمی‌کرد بلکه با عملکرد خودش می‌فهماند. یکی از ویژگی‌های ایشان بود عامل بودن ایشون بود و اگر با کسی هم برخورد می‌کرد چون می‌دانستند که غرض‌ورزی شخصی ندارد می‌پذیرفتند و قبول می‌کردند.

 این موضوع که بیان می‌کنید برای زندانی‌های عادی بود حالا در مورد زندانی‌های گروهکی، آقای لاجوردی چقدر به کار فرهنگی برای زندانی‌های که عقیدتی هستند اعتقاد داشت؟

زندانی‌هایی که تحت عنوان گروهکی بودند اعم از منافقین، چپ و فدایی‌خلق آدم‌های فکری بودند و آدم‌های معمولی نبودند و قطعاً آن‌ها ایدئولوژی‌هایی برای خودشان داشتند، ایدئولوژی داشتند که آقای لاجوردی با این ایدئولوژی آشنا بودند یعنی سال‌ها در زندان با این افراد بحث می‌کردند که این موضوع را شخصیت‌های اسلامی و خود آن‌ها با هم تأیید می‌کردند. مثلاً قبل انقلاب با خود مسعود رجوی در یک بند بودند اگر با یک نفر 10 روز در یک اتاق باشی تماماً با روحیات یکدیگر آشنا می‌شوید.

** حسینیه اوین مرکز تبادل فکر و بحث‌های ایدئولوژیک بود

ایشان با این مسائل آشنا بودند و یکی از اقداماتی که ایشان انجام می‌دادند آن وقت که شخصیت‌های علمی و حوزوی بیان می‌کنند که آقای لاجوردی از آن‌ها دعوت می‌کرده تا در زندان اوین کنفرانس برگزار کنند. در اوین یک حسینیه‌ای را درست کرده بود که محل تبادلات و بحث‌های ایدئولوژیک بود و این کارها در زندان مستمر بوده است.

تعدادی از سران ایدئولوگ آن‌ها مانند "بابک زهرایی" در زندان بودند که با آن‌ها بحث می‌کردند و در بعضی موارد نتایج خوبی به دست می‌آمد که ساعت‌ها طول می‌کشید.

در بحث زندانبانی بعد از انقلاب برای زندانی‌های گروهکی کار فرهنگی مهم‌ترین اقدامات بود که غیرقابل انکار است و کار فرهنگی این زندان‌ها خیلی پررونق بوده است و بهترین تئاترها، نمایش‌ها و کارهای دستی برای این زندانی‌ها بوده است که سوابقش هم وجود دارد و در خیلی موارد در زندان نمایشگاه برگزار می‌کردند اما متأسفانه وقت برای تبیین این اقدامات در زندان گذاشته نشده است.

تمام این اقدامات در اکثر استان‌ها انجام می‌شد و آقای لاجوردی به این موضوعات اعتقاد داشت و وقتی به سازمان زندان‌ها آمدند در یک جشنواره تئاتر برای زندانی بود که سالن مولوی تهران برگزار می‌شد. آقای لاجوردی در نمایش‌هایی که زندانی‌ها در یک هفته برگزار کردند بعدازظهرها می‌آمد و نمایش‌ها را نگاه می‌کرد حتی شاید زیاد هم با تئاتر از نظر فنی آشنا نبود ولی قبول داشت و وقت می‌گذاشت.

** برگزاری اولین کنگره شعر و ادب و مسابقات قران برای زندانیان

اولین مسابقات قرآن در زندان‌ها را که در مسجد بلال برگزار شد متعلق برای زمان ایشان بود. آیت‌الله خزعلی و آیت‌الله گیلانی آمدند و تمام قاری‌های معروف آن زمان به عنوان هیئت داوران بودند و زندانی از شهرستان هم آمده بودند.

اولین کنگره شعر و ادب زندان را نیز آقای لاجوردی برگزار کردند و یا اولین اردو کانون‌های اصلاح و تربیت در زمان مدیریت ایشان بود. همچنین در حوزه اشتغال نمایشگاه‌های اشتغال، صنایع دستی و ورزشی و جشنواره‌های متعدد ورزشی بالاخره تمام این ایده‌ها برای ایشان بود و بدون ایشان انجام نمی‌شد.

شهید لاجوردی از سال 68 تا چه زمانی ریاست سازمان زندانها را برعهده داشتند؟

تا اسفند سال 76 بودند که بعد از آن هم آقای بختیاری آمدند. ایشان ویژگی‌های خاصی داشتند، مثلاً اهل استعفاء نبودند و با فشارهای درونی و بیرونی استعفا نمی‌داد و می‌گفت که من باید برکنار بشوم و استعفا معنی ندارد. سال 76 که قرار شد ایشان از سازمان زندان‌ها بروند، با مدیران این سازمان یک جلسه‌ای را برگزار کردیم تا به یک نتیجه‌ای برسیم و پیش آیت‌الله یزدی برویم تا آقای لاجوردی در سازمان به خدمات خود ادامه بدهند وقتی خود آقای لاجوردی در جلسه حضور پیدا کردند و جریان را فهمیدند، مدیران را از این کار منع کردند و گفتند: شرعاً راضی نیستم و انسانی که به جای من می‌آید بسیار آدم خوبی هستند و باید با ایشان همکاری کنید. وقتی که متوجه شدیم که آقای بختیاری به جای ایشان خواهند آمد خوشحال شدیم و انصافاً آقای بختیاری هم بسیار خوب عمل کردند و از اسفند 76 تا شهریور 77 که به شهادت رسیدند آقای لاجوردی در منزلشان در کارگاه کار می‌کردند و در بیشتر جلسات مدیران سازمان شرکت می‌کرد.

در اردیبهشت 77 وقتی در جلسه‌ای مدیران سازمان زندان‌ها خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم آقای لاجوردی هم با ما تشریف آوردند و در انتهای جلسه نشسته بودند. در ابتدای جلسه آقای بختیاری از آقای لاجوردی تعریف کردند و گفتند که فنداسیون زندانبانی اسلامی را آقای لاجوردی انجام دادند. مقام معظم رهبری هم از این حرف‌های آقای بختیاری خوشحال شدند که از مدیر قبلی تعریف می‌کند و سنت حسنه‌ای را بنا نهادند. مقام معظم رهبری خیلی به آقای لاجوردی علاقه داشتند، پرسیدند آقای لاجوردی کجا هستند که گفتم در ردیف آخر نشسته‌اند که با اصرار مقام معظم رهبری به جلو آمدند، به خاطر غرورش نبود که نیامد جلو، اصلاً دنبال این کارها نبود و مهم نبود که کجا بنشیند و البته به خاطر مشکلات جسمی که داشت عقب تکیه می‌داد و راحت می‌نشست.

** منافقین چشم لاجوردی را هدف قرار دادند

 چه زمان خبر شهادت ایشان را شنیدید؟

من سرکار بودم و اخبارش یک یا دو ساعت بعد منتشر شد. خیلی اصرار می‌کردند به آقای لاجوردی که تنها بیرون نرود و تحت مراقبت باشند و ایشان قبول نمی‌کرد. علی‌رغم مشکلات جسمی که داشتند صبح‌ با دوچرخه می‌رفتند که با توجه به اعترافات شخصی که ایشان را ترور کرده بود گفته بودند که بدن ایشان ضدگلوله است و اگر می‌خواهید کشته شود باید به چشم او تیراندازی کنید که منافقین هم همین کار را کرده بودند.

منبع: تسنیم
۰ نظر ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۳۳
حسن حیدری

شهید لاجوردی در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی‌ نقش فعالی ایفا کرد و با توجه به شناخت جریانات سیاسی کشور، در سمت دادستانی نظام جمهوری اسلامی ‌قرار گرفت و در برخورد با جریانات فکری و سیاسی ضدانقلاب وظیفه‌ی سنگینی پذیرفت.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ شهید اسلام «سید اسدالله لاجوردی» از جمله کسانی بود که در نهضت انقلابی ایران نقش داشت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی‌ نیز وظایف مهمی ‌را در جهت استحکام نظام جمهوری اسلامی ‌بر عهده گرفت. وی در سال 1314 ش در خانواده‌ای مذهبی در جنوب تهران دیده به جهان گشود و در کانون گرم خانواده با تعلیمات اسلامی ‌پرورش یافت. دوران کودکی وی مصادف با حکومت استبدادی رضاخان و اشغال ایران در1320 ش و دوران جوانی شهید لاجوردی نیز مصادف با حوادث مهمی ‌در عرصه‌ی سیاست ایران است. نهضت ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد، از جمله حوادث مهم این دوره‌اند که تأثیر فراوانی بر روحیات و عواطف وی داشتند. سید اسدالله به علت فقر مالی ناچار شد دبیرستان را ترک کند و به کار در بازار مشغول شود. در همین زمان از طریق آشنایی با حاج صادق امانی زمینه‌ی حضور لاجوردی در گروه شیعیان فراهم می‌شود.

در دهه‌ی 1330 به همراه ‌یاران خود در گروه شیعیان به فعالیت‌های فرهنگی- مذهبی مشغول می‌شود و در مسائل سیاسی دخالت نمی‌کند. از آنجایی‌ که وی در جریان مبارزات فداییان اسلام و آیت‌الله کاشانی قرار می‌گیرد، به فعالیت‌های سیاسی هم کشیده می‌شود و با آغاز نهضت امام‌خمینی(ره) در زمره‌‌ی یاران وی درمی‌آید. با مشاهده‌ی اولین اعلامیه‌ی امام(ره) سخت تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد و از این زمان با اشتیاق وصف‌ناپذیری به همراه دوستان خود، تکثیر و توزیع اعلامیه‌های امام را آغاز می‌کند. شهید لاجوردی در سال‌های تبعید امام به دلیل فعالیت‌های مبارزاتی سه بار دستگیر و به زندان محکوم می‌شود و مورد شکنجه قرار می‌گیرد. یکی از ویژگی‌های منحصر به فرد وی مقاومت در برابر شکنجه‌های سنگین ساواک بود که هیچ‌گاه نتوانستند از وی اعتراف بگیرند؛ به طوری که وی را «مرد پولادین زندان‌ها» لقب دادند. لاجوردی بلافاصله پس از اینکه از زندان آزاد می‌شد، به فعالیت‌های خود ادامه می‌داد. وی در معیت بزرگ‌مردانی چون شهیدصادق امانی و شهیدمهدی عراقی به تشکیل جمعیتی مبارز با عنوان «هیئت‌های مؤتلفه‌ی اسلامی» دست یازید که‌ یکی از تشکل‌های مؤثر در تبلیغ و ترویج پیام امام و پیشبرد نهضت انقلابی ایشان به شمار می‌رفت و تا کنون نیز پابرجاست.

شهید لاجوردی در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی‌ نقش فعالی ایفا کرد و با توجه به شناخت جریانات سیاسی کشور، در سمت دادستانی نظام جمهوری اسلامی ‌قرار گرفت و در برخورد با جریانات فکری و سیاسی ضدانقلاب وظیفه‌ی سنگینی پذیرفت. وی به تعقیب و خنثی‌کردن توطئه‌های گروهک‌های معاند سیاسی، به‌ویژه گروهک فرقان و منافقین پرداخت و در این زمینه تلاش‌های فراوانی کرد. بدین‌ترتیب لاجوردی عهده‌دار حفظ و حراست از نظام نوپای جمهوری اسلامی‌گردید و توانست گروهک‌های منافقین و فرقان را از بین ببرد. مقارن با پایان جنگ تحمیلی، لاجوردی به ریاست سازمان زندان‌های کشور منصوب شد و با توجه به شرایط دشوار زمانی و مشکلات عدیده‌ای که پس از جنگ گریبانگیر جامعه‌ای ایران شده بود، توانست هم در عرصه‌ی تربیت و بازپروری مجرمین و هم در عرصه‌ی مدیریت سازمان زندان‌ها به توفیقات زیادی دست پیدا کند. وی در سال1376 ش از ریاست سازمان زندان‌ها، و اقدامات تأمینی تربیتی کشور استعفا داد و بار دیگر به حجره‌ی کوچکش در بازار تهران بازگشت. شهید لاجوردی در اول شهریور 1376 ش توسط علی اصغر غضنفرنژاد و علی اکبر اکبری ده بالایی از اعضای گروهک منافقین مورد سوء قصد قرار گرفت و به شهادت رسید.

آنچه پیش روی شماست مکالمه تلفنی این شهید بزرگوار با یکی از منافقین است که جهت تخلیه اطلاعاتی با شهید لاجوردی صورت گرفته است. این فایل از آرشیو سازمان مجاهدین خلق به دست آمده و در مستند «رویای سیاه» از صدا و سیما پخش گردیده است:


دانلود


۰ نظر ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۲۱
حسن حیدری

اسناد متقن و محکمی وجود دارد که نشان می‌دهد حضرت امام(ره) از برکناری شهید لاجوردی بی‌اطلاع بوده‌اند و حتی پس از شنیدن آن اظهار نارضایتی می‌کنند؛ یکی از این اسناد خاطره هاشمی رفسنجانی در17 بهمن ماه63 است.

به گزارش مشرق، سید محمدعلی حسینی یکی از همراهان و شاگردان شهید لاجوردی طی یادداشتی خطاب به حجت الاسلام موسوی‌لاری پیرامون تکرار نسبت دروغ به امام راحل رضوان الله تعالی علیه و جفا به شهید سید اسدالله لاجوردی رحمه الله علیه این گونه نوشته است:

نکات زیر را خوب است آقای موسوی‌لاری بخوانند و در پیشگاه حضرت باری تعالی استغفار کنند که بدون اطلاع، نسبت دروغ به مؤمنان و مجاهدان ندهند؛ ایشان در فردای یوم‌الحساب چگونه در محضر عدل الهی می‌خواهند حاضر شوند و جواب نسبت‌های دروغ به امام امت رضوان الله تعالی علیه و مجاهد فی سبیل‌الله، شهید مجهول‌القدر مرحوم سیداسدالله لاجوردی که به فرموده رهبر معظم انقلاب مدظله العالی «از چهره های منور انقلاب و پیشروان جهاد فی سبیل الله بود» را بدهند.

خیرخواهانه به ایشان عرض می‌کنم بیائید از محضر امام (ره) و یاران وفادار و شاگردان راستین امام عذرخواهی کنید بلکه این موجب نجات و شفاعت‌تان در یوم‌الحسره باشد.

1-علت برکناری شهید لاجوردی و عزل ایشان از سمت دادستان انقلاب اسلامی مرکز، گزارشاتی بود که آقای مجید انصاری و برخی دیگر از همفکرانشان به مرحوم آقای منتظری «قائم‌مقام وقت رهبری» می‌دادند و به موجب آن فشارهایی که به شورایعالی قضایی آوردند و نتیجه آن برکناری مرحوم شهید لاجوردی (ره) بود.

2-بیش از  14 سال از شهادت مظلومانه سیّدشهید ما، لاجوردی می گذرد این چه کینه‌ای است که هر از گاهی به بهانه یک مصاحبه و اظهاراتی کذب و بی‌اساس، به مظلومیت این شهید بیفزائیم.

3- آقای موسوی‌لاری، یکبار دیگر مصاحبه‌تان را بخوانید، حقیقتاً و بیننا و بین‌الله، شهید بزرگوار لاجوردی (ره) فکر می‌کرد که هر چقدر خشونت در کارهایش باشد به خدا و انقلاب نزدیک‌تر است؟ جنابعالی چقدر با شهید لاجوردی حشر و نشر داشته و مأنوس بوده‌اید؛ بگذارید خاطره‌ای کوتاه برایتان نقل کنم:

«در یکی از ایام تعطیلات عید نوروز به همراه ایشان و جمعی از مسئولان زندان‌ها برای تبریک سال نو به ریاست محترم وقت قوه قضائیه حضرت آیت‌الله یزدی به وسیله یک دستگاه مینی‌بوس عازم دفتر رئیس قوه قضائیه شدیم؛ وقتی همه از مینی‌بوس پیاده شدیم، دیدیم شهید بزرگوار، سر زانو کنار جوی آبی که در حاشیه خیابان بود نشسته و دارد جوجه گنجشکی را که در جوی آب افتاده بود و به زحمت می‌توانست خود را نجات دهد، از جوی آب در آورد و در دستان مردانه‌اش او را تر و خشک می‌کرد»

بنظر شما صاحب این روح لطیف می‌تواند آدم خشنی، آن‌هم به‌صورتی که شما در مصاحبه‌تان تعبیر کردید، باشد؟ «بخدا که جای استغفار دارد»

آقای موسوی لاری، یکبار دیگر مصاحبه‌تان را بخوانید، واقعاً حیفتان آمد عبارت «شهید» را برای لاجوردی مظلوم بکار ببرید و یا انشاالله غفلت کردید؟ میدانید یاد چه افتادم؟ساعاتی پس از شهادت سیداسدالله لاجوردی،خبرگزاری جمهوری اسلامی که زیر نظر فریدون وردی نژاد اداره می شد،حاضر نشد عنوان شهید  را برای لاجوردی به کار گیرد؛ این مسأله حتی در سخنان رهبر معظم انقلاب«مدظله العالی» در نمازجمعه ظهر روز عاشورای سال 79 نیز انعکاس یافت:

«من این درد درونی خودم را فراموش نمی‌کنم که در یک سال و نیم پیش، وقتی که شهید عالی‌مقام و سید عزیز و بزرگوار، شهید لاجوردی به شهادت رسید،کسی که چهره بسیار درخشانی بود و بسیاری کسان از مجاهدات او در دوران مبارزات و در دوران اختناق خبر ندارند که این مرد چه کرد و کجاها بود و چگونه زندگی کرد، چه زندان‌هایی کشید و چه زحمت‌هایی متحمل شد، بعد از انقلاب نیز بی تظاهرترین کارها را که سخت‌ترین هم بود، بر دوش گرفت و آخر هم شهید شد، یکی از روزنامه‌های آلمان نوشت، ترور لاجوردی، ترور نیست، آنها عنوان ترور راهم عوض کردند»

5- آقای موسوی‌لاری، اسناد متقن و محکمی وجود دارد که نشان می‌دهد حضرت امام(ره) از برکناری شهید لاجوردی بی‌اطلاع بوده‌اند و حتی پس از شنیدن آن اظهار نارضایتی می‌کنند؛ یکی از این اسناد خاطره آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در17 بهمن ماه63 «حدود یک ماه بعد از برکناری شهید لاجوردی» است که به این موضوع اشاره کرده و از قول مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج احمد آقا یادگار عزیز امام راحل ره می‌نویسد که: امام (ره) از برکناری لاجوردی بی‌اطلاع بوده‌اند و پس از شنیدن آن اظهار نارضایتی کرده‌اند.

حالا شما پس از گذشت 28سال از آن برکناری «پرحرف و حدیث» مستقیماً و یا به نقل از دیگری نسبت دروغ به امام بزرگوار آن عزیز سفر کرده می‌دهید که امام (ره) شهید لاجوردی را برکنار کرد؟

6- آقای موسوی لاری، ضمناً خوب است بدانید آقای مجید انصاری دوست و همفکر جنابعالی به عنوان نماینده امام(ره) به زندان‌ها رفت و آمد و بازرسی نمی‌کرد، بلکه ایشان به عنوان نماینده قائم‌مقام وقت رهبری مرحوم آقای منتظری این رفت و آمدها را به زندانها داشت.

7- آقای موسوی لاری یکبار دیگر به صحیفه امام (ره) جلد17 صفحه92 مراجعه کنید: امام بزرگوار ما در مقطعی و به مناسبتی حمایت از شهید لاجوردی (ره) را ملاک برائت فرزند دلبندش حاج سیداحمد آقا قرار داده و فرموده: در امور سیاسی مدتی تهمت زده شد که احمد طرفدار منافقین است و من در طول مدت انقلاب مخالفت‌هایی از او می‌دید که دیگران به آن شدت و قاطعیت نبودند و در این اواخر که قضیه زندان اوین پیش آمد و شکایاتی از آقای لاجوردی می‌شد و مخالفت‌هایی می‌شد، غیر از احمد کسی را ندیدم که بیشتر از آقای لاجوردی طرفداری کند و دفاع نماید و وجود او را برای زندان اوین لازم و برکناری او را تقریباً فاجعه می‌دانست، با این حساب آیا هنوز جنابعالی و دیگر دوستان و همفکرانتان بر این باورید که عامل عزل و برکناری شهید لاجوردی، حضرت امام«رضوان‌الله  علیه» بوده است؟

8- آقای موسوی‌لاری می‌خواهید بدون غرض و... علت برکناری لاجوردی را بدانید، شهید لاجوردی به‌دلیل نفوذ کلام و قدرت در بحث، موجب شد بسیاری از منافقین از عقاید تروریستی خود برگردند؛ او عقیده داشت اگر کسی توبه کرد باید از مواهب توبه بهره‌مند شود و اگر کسی به روی نظام اسلحه کشیده، به سزای عمل خود برسد؛ حتی بسیاری از آنها که دست شان به خونی آلوده نبود و توبه کرده بودند، در اثر این برخوردها و رفتارهای شهید لاجوردی به انقلاب علاقمند شده و تعدادی از آنان نیز پس از آزادی در جبهه ها حضور یافته و به شهادت رسیدند،لکن متاسفانه در اثر فشارهای بسیار زیادی که از سوی باند مهدی هاشمی و از طریق دفتر آیت‌الله  منتظری برای برکناری لاجوردی وارد کردند، شورایعالی قضایی وقت اصرار داشتند که آقای لاجوردی باید استعفا بدهد، اما ایشان هرگز زیربار استعفا نمی‌رفت و البته امام هم به ایشان فرموده بودند که استعفا ندهید،النهایه این فشارها کار خود را کرد و شورایعالی قضایی وقت،ایشان را برکنار کرد.

* آقای موسوی لاری: نگارنده در جلسه تودیع  شهید لاجوردی در تاریخ29/10/63 حضور داشتم؛ بگذارید راز برکناری‌اش را از زبان خود شهید بشنویم:

با تمام فشارهایی که به من آورده‌اند، تا آخرین نفس در برابر جریان نفاق ایستادگی کرده‌ام تا عزلم کنند؛ اگر در پرونده‌ای عفوی صورت گرفته که ناحق بوده و من در کنار آن نوشته‌ام که موافق با نظر این دادستانی نبوده اما به آن عمل کرده است «اشاره به پرونده نوشین نفیسی، از اعضای مرکزیت گروهک راه کارگر و فرزند دکتر ابوتراب نفیسی، پزشک مخصوص آیت‌الله  منتظری» به آن جهت است که امام به من فرمودند: باش،دادستان باش، حرف شورا را هم گوش کن. به امام عرض کردم شما به من بگوئید برو، چون من به این «فشارآورندگان»گفته بودم که من استعفا بده نیستم...

او در آن جلسه از آخرین جلسه‌اش با شورای عالی قضایی وقت هم گفت:

• به من پیشنهاد ارتقای پست سازمانی در قبال کنار گذاشتن از دادستانی انقلاب دادند، به آنها گفتم شما مرا در اینجا تحمل نمی‌کنید، چگونه می‌خواهید در آنجا تحمل کنید؟ او در آن جلسه با صدای مردانه و رسایش از بی‌عدالتی گفت و از توصیه؛ توصیه درباره آزادی نوشین نفیسی که به اعدام محکوم شده بود و با قرار سپردن کفیل و وثیقه ای معادل یک میلیون تومان آزاد شد.

• او در آن جلسه گفت، من به آنها گفتم دستور آزادی نوشین نفیسی را دیدم، از خدا مرگم را آرزو کردم و در پرونده‌اش هم نوشتم: خدایا تو شاهد باش وقتی این تبعیض را در جمهوری اسلامی دیدم، از تو مرگم را درخواست کردم، این ظلم است، ظلم برای من قابل تحمل نیست و...

• او در آن جلسه به چند مورد توصیه دیگر در خصوص چهره‌های شاخص نفاق نیز اشاره کرد و ادامه داد چون فرمان امام(ره) بر ماندن بوده است، گفته‌ام تا عزلم نکنید، اهل استعفا دادن نیستم؛ این را هم بارها گفته‌ام امام اگر به من بگوید برو در آتش، بدون پروا می‌روم در آتش، دلم می‌خواهد یک دفعه امام این را امتحان کنند؛ او در آن جلسه حرف‌های دیگری هم زد.

• آقای موسوی لاری، کمی انصاف به خرج دهید وجدانتان را پیش رویتان قرار دهید، لاجوردی خشونت داشت، روحیه انتقام جویی داشت؟

• شهید بزرگوار لاجوردی،در دو دوره مسئولیت‌اش در دادستانی انقلاب  و سازمان زندان‌ها با الهام از سیره اجداد طاهرین‌اش، مشی مدیریتی‌اش با زندانیان مبتنی بر روش «قد احکم مراهمه و احمی مواسمه» بود و این قانون الهی است.

و سخن پایانی: جناب آقای موسوی لاری، خیلی‌هایی که امروز در جمهوری اسلامی نفس می‌کشند و صاحب منصب هستند، مدیون مجاهدت‌های شهید لاجوردی و یاران و همرزمان ایشان هستند، قدر شهدایمان را بدانیم، یادمان باشد در دوره‌ای که گروهک منافقین بیش از 17000 نفر را در این کشور به خاک و خون کشید، مجاهدت‌ها و تلاش و ایمان محکم و بصیرت قابل تحسین شهید لاجوردی بود که آنان را مضمحل کرد.

والعاقبه للمتقین

سیدمحمدعلی حسینی یکی ازهمراهان و شاگردان کوچک شهید لاجوردی
۰ نظر ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۱۲
حسن حیدری
شهید اسدالله لاجوردی

شهادت مرحوم سیداسدالله‌لاجوردی که از چهره های منور انقلاب و پیشروان جهاد فی سبیل‌الله بود بار دیگر ارج و قدر سربازان دیرین اسلام و مبارزان سختکوش راه آزادی را در خاطره‌ها زنده ساخت.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، «ان‌شاءالله یک کاری هم برای آقای لاجوردی بکنید. ایشان از آن شخصیت‌هایی است که شایسته است برایشان کار انجام بشود. در این فیلم اسمش بود اما لاجوردی کسی است که از قبل از انقلاب ما به او می‌گفتیم «مرد پولادین»». این بخشی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار عوامل فیلم تحسین شده «ماجرای نیمروز» با معظم‌له است.

از پیشروان جهاد فی سبیل الله شهید سیداسدالله لاجوردی  از پیشروان جهاد فی سبیل الله بود. عمق ارادتش به انقلاب و مکتب اسلام را می‌شد از عمق حقد و کینه منافقان کوردل نسبت به او دریافت. در راه اهداف و آرمان‌های متعالی اسلام و انقلاب سختکوش و استوار و پایمرد بود و از شماتت مدعیان دروغین هراسی نداشت.

او در سال 1314 در دوران استیلای استبداد قلدرمابانه رضاخانی، در جنوب تهران در خانواده‌ای متدین و از سلاله پاک رسول‌الله(ص) به دنیا آمد. پدرش سید علی اکبر هیزم فروش از معتمدان محله بود. نخستین آشنایی سید اسدالله با فعالیت سیاسی در سال 1327 در 13 سالگی به وقوع پیوست. زمانیکه بازاریان تهران علیه «عبدالحسین هژیر» یکی از عمال انگلیس که به نخست وزیری رژیم شاه رسیده بود، تظاهرات به پا کرده بودند.
ترک تحصیل برای یاری دین خدا دوران نوجوانی و جوانی اسدالله لاجوردی در کوران فعالیت‌های سیاسی و انقلابی آیت الله کاشانی و شهید نواب صفوی سپری شد و سید اسدالله نیز به سبب ارادت خالصانه‌ای که به مکتب تعالی بخش اسلام داشت از همراهی این مجاهدان فروگذار نکرد و حتی در مقطعی تحصیل در دبیرستان را برای مشایعت پایمردان دین خدا، ترک گفت.
شهید لاجوردی به همراه حاج صادق امانی که از نزدیکان وی بود در مسجد «شیخ علی» ادبیات عرب و علوم حوزوی را فرا گرفت. انس و الفت شهید لاجوردی با قرآن و نهج البلاغه، زبانزد بود. وی حتی در دوران زندان و شکنجه توسط دژخیمان ساواکی نیز از تعمق و تدبر در آیات نورانی قرآن غافل نماند.
نقطه عطف مبارزات سیاسی سید اسدالله را باید مشارکت او در جلسات بحث «انسان و سرنوشت »استاد شهید مرتضی مطهری(ره) دانست. این جلسات با توجه به پیشینه مکتبی و قرآنی سید اسدالله در صیقل یافتن روح مبارزاتی و آزادی خواهانه او بسیار موثر افتاد و حتی در دوران پس از پیروزی انقلاب در استوار ماندن او در صراط مستقیم انقلاب تاثیرگذار بود.

بنیانگذاری هیئت موتلفه اسلامی در سال 1342 همزمان با اوج گیری مبارزات ضد استبدادی امام خمینی(ره)، سید اسدالله لاجوردی با توصیه بزرگانی همچون آیت‌الله بهشتی و آیت‌الله مطهری، به کمک سایر همرزمان و همفکرانش، هیئت موتلفه اسلامی را بنیان می‌نهد تا در راستای اندیشه‌های سیاسی و مبارزاتی امام خمینی(ره) به فعالیت علیه خفقان و استبداد و فساد رژیم طاغوتی شاه بپردازد.
پس از ترور انقلابی «حسنعلی منصور» عامل تصویب طرح ننگین کاپیتولاسیون، ساواک دستگیری‌های گسترده ای را آغاز کرد که سید اسدالله لاجوردی نیز در زمره دستگیرشدگان بود.
برپایی محافل دینی برای مبارزه با رژیم ستمشاهی سید اسدالله لاجوردی پس از آزادی از زندان رژیم ستمشاهی، به سازماندهی جلسات محفلی و دینی به صورت سیار مبادرت ورزید و از عالمان به مبانی دینی و انقلابی برای سخنرانی در جلسات خود دعوت به عمل آورد.
مرد پولادین در اردیبهشت ماه سال 1349 پس از آنکه شرکت هواپیمایی «ال عال» متعلق به سرمایه داران صهیونیستی توسط نیروهای انقلابی مورد هجوم قرار گرفت. ساواک بار دیگر سید اسدالله را دستگیر کرد، در این دوران بود که وی «مردپولادین» لقب گرفت. در زیر شکنجه‌های ددمنشانه دژخیمان ساواک کمرش شکت و بینایی یک چشم خود را تا حد زیادی از دست داد ولی استوار و پایمرد ایستاد و حسرت اظهار عجز بر دل سیاه شکنجه گران طاغوتی نهاد.

سید در این دوران وصیت نامه‌اش را نوشت و در آن تاکید کرد که ثلث مالش به مبارزان فلسطینی برای مبارزه با رژیم صهیونیستی تعلق گیرد. سید اسدالله همچنین در دوران زندان با روشنگری‌هایش موجبات هوشیاری و آگاهی سایر زندانیان را فراهم آورد.
در اوایل دهه 50، سید اسدالله از زندان اوین به زندان شهربانی مشهد منتقل شد. در این دوران تمامی خانواده سید مورد کنترل ساواک قرار داشتند. سید اسدالله که در دوران زندان و شکنجه مبتلا به عارضه‌ها و امراض زیادی شده بود از فرصت حبس استفاده برد و با توجه به علاقه شدید به تفسیر قرآن به این امر همت گمارد و از توشه مباحث فقهی آیت الله انوری که در دوران زندان کسب کرده بود، بهره‌ها برد.
سید اسدالله در سی‌ام فروردین ماه سال 1353 سومین دوران زندان خویش را سپری کرد و از زندان مشهد به خانه بازگشت و این در حالی بود که همچنان تحت نظارت پنهان عناصر ساواک بود.
ضد انحراف و التقاط دایره مبارزات و روشنگری‌های سید اسدالله لاجوردی در دوران زندان تنها به مقابله با رژیم ستمشاهی محدو نماند بلکه وی با بصیرتی که داشت در همان زندان روی در روی جریانات انحرافی و التقاطی ایستاد و علیه آن‌ها دست به روشنگری زد و همین امر سبب شد آن‌ها نسبت به این سید بصیر حقد و کینه پیدا کنند.
مقابله با تفکرات الحادی منافین در اسفند 1353، سید اسدالله لاجوردی برای چهارمین بار دستگیر شد و این بار او را که بازجویان ساواک از حلم و علمش به ستوه آمده بودند، به 18 سال حبس محکوم کردند. سید اسدالله در این دوره از زندان با منافقینی روبه رو بود که اگر چه به صورت ظاهری دم از اسلام و دین می زدند اما در واقع هسته فکری و اعتقادی شان را تفکرات الحادی و ضددینی مارکسیستی تشکیل می‌داد.
سیداسدالله لاجوردی با شناخت عمیق به اسلام ناب و تسلط خاص به مبانی نحله مارکسیسم در همان زندان در برابر منافقین دست به روشنگری زد و کذب دعاوی آن‌ها و باطل بودن تفکرات مارکسیستی را به اثبات رساند.
با توجه به دستوری که از جانب آمریکایی‌ها به رژیم شاه مبنی بر ایجاد فضای باز سیاسی ابلاغ شده بود در اواسط سال 1356 جمع کثیری از زندانیان سیاسی از زندان‌های رژیم ستمشاهی آزاد شدند؛ سید اسدالله لاجوردی نیز در تیرماه 56 از زندان آزاد شد و برای ادامه مبارزه به همرزمان و همسنگران دیرینه خود پیوست تا در سازماندهی حرکت‌های انقلاب نقشی فعال ایفا کند.
در روزها و ماه‌هایی که پیروزی و ظفرمندی نهضت اسلامی و انقلابی امام خمینی(ره) نزدیک بود و مردم ایران اسلامی چشم به راه رهبر عظیم الشان شان بودند، سید اسدالله لاجوردی به مشایعت سایر انقلابیون همت گمارد و در کمیته استقبال از امام امت، نقش‌های برجسته و تاثیرگذاری را ایفا کرد.
نقش رادمردانی همچون سید اسدالله در پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) به پیروزی رسید. حالا دیگر آیه «ونریدان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثین » که سید اسدالله لاجوردی در دوران مبارزه و زندان زمزمه می‌کرد، جلوه عملی پیدا کرده بود و سید اسدالله که تمام عمرش را مخلصانه در راه ظفرمندی مکتب اسلام ناب مجاهدت کرده بود احساس وظیفه و تکلیفی دوچندان می کرد.
انتصاب سید اسدالله لاجوردی به دادستانی انقلاب اسلامی و فعالیت‌ها و مجاهدت‌های شبانه روزی او در این سمت حساس، بر کسی پوشیده و مستور نیست. وی برای تامین و تضمین امنیت کشور با توجه به شرایط ملتهب اوایل انقلاب و همچنین مقابله با گروهک‌های معاند که ددمنشانه بر روی مردم سلاح کشیده بودند، جانفشانی‌های زیادی انجام داد.
مقابله با گروهکی جنایت پیشه مقابله با گروهک منافقین که ذات پلید و قدرت طلب خود را برای مردم عیان کرده بودند و آشکارا دست به قتل مردم و غارت اموال آنان می‌زدند، آزمونی بود که سید اسدالله ظفرمندانه آن را پشت سر گذاشت. منافقین کوردل که حتی از پیش از انقلاب به واسطه روشنگری‌های سید اسدالله در زندان‌های رژیم شاه، از او حقد و کینه داشتند، با برخوردهای قاطع و انقلابی سید اسدالله بر حقد و کینه خود نسبت به این مجاهد فی‌السبیل الله افزودند.
نصیحت‌های مشفقانه سید البته سید اسدالله در زمانیکه تصدی مسئولیت زندان‌ها را برعهده داشت، حدالامکان از فریب خوردگان توسط گروهک منافقین را با نصیحت‌های دلسوزانه و پدرانه که البته آمیخته با منطق و استدلال بود به دامن حق و حقیقت بازگرداند و آن‌ها بواسطه نصیحت های مشفقانه سید از عقاید و رفتار مزورانه و جنایتکارانه گروهک منافقین برائت جستند.
شهادت؛ اجر مجاهدت‌های خالصانه سید اسدالله منافقین کوردل که حقد و کینه دیرینه‌ای از سید اسدالله لاجوردی داشتند بارها برای به شهادت رساندن او، برنامه ریزی کردند. اما هر بار ناموفق شدند و مشیت الهی بر این تعلق گرفت که سید برای استمرار خدمات صادقانه و مخلصانه خود به اسلام و انقلاب، زنده بماند. سرانجام گروهک تروریستی منافقین اول شهریورماه 1377 شهید اسدالله لاجوردی را در بازار تهران و در حالی که بنا به درخواست خودش هیچگونه محافظتی نیز از وی نمی‌شد، ترور کردند.
یکی از ویژگی‌های شهید لاجوردی، عشق و ارادتش به اصل مترقی ولایت فقیه و ولی فقیه زمان بود. ولایت فقیه اصلی نبود که شهید لاجوردی با پیروزی انقلاب با آن آشنا شده باشد او از زمانی که حرکت امام(ره) شروع شد سر در گرو ولایت و فرامین ولایت فقیه داشت او از زمانی که درسهای حضرت امام(ره) به صورت کپی ازنجف اشرف به ایران آورده شد ازتکثیرکنندگان و توزیع کنندگان آن بود و به ولایت اعتقادی راسخ داشت.

مسئولیت پذیری به دور از مطامع مادی رهبر معظم انقلاب اسلامی پس از شهادت سید اسدالله لاجوردی طی پیامی به این مناسبت، فرمودند:« شهادت سید بزرگوار و مجاهدفی سبیل الله مرحوم آقای حاج سیداسدالله‌لاجوردی که از چهره های منور انقلاب و پیشروان جهاد فی سبیل الله بود بار دیگر ارج و قدر سربازان دیرین اسلام و مبارزان سختکوش راه آزادی را در خاطره ها زنده ساخت . منافقان کوردل و خیانت پیشه با این جنایت ، عمق کینه خود را نسبت به یاران صادق امام امت و خدمتگزاران حقیقی مردم آشکار کردند و چهره منفور خود را تیره تر و منفورتر ساختند این شهید عزیز در تمام دوران مبارزات اسلامی ، به اخلاص و صبر و مقاومت و روشن بینی شناخته شده بود . در راه خدا بلاهای بزرگ را به جان می خرید و در میدانهای سخت حاضر بود . پس از پیروزی انقلاب در همه مسئولیت‌هایی که در راه خدمتگزاری به مردم و کشور به او تحویل شد ، با قدرت و ایثار و به دور از اغراض و مطامع مادی ، ادای وظیفه کرد و هیچ گاه خستگی به خود راه نداد ، شهادت در راه خدا اجر بزرگی است که خدای علیم به این انسان مومن و با اخلاص مرحمت فرمود خداوند روح مطهر او را با اجداد طیبین و طاهرینش محشورفرماید».

منبع: میزان


۰ نظر ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۰۷
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

سردار شهید سید حسین حسینی + عکس

شهید سیدحسین حسینی

معاون ابوحامد و مسئول حفاظت فاطمیون بود. سومین شهید فاطمیون بود که بعد از شهادت او شهید فاتح به عنوان جانشین ابوحامد انتخاب شد.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، فاطمیون در سال 1390 شمسی با تلاش‌های شهید توسلی (ابوحامد) با گردآوری 22 نفر برای دفاع از حرم تشکیل شد. تبدیل به تیپ شد و امروز با دارا بودن چند هزار نیرو با نام لشکر فاطمیون با نام عربی (لواء فاطمیون) شناخته می‌شوند. لشکر فاطمیون دارای چند هزار نیروی متعهد و متخصص می‌باشد که به تصریح بسیاری از حاضران در جنگ سوریه، این لشکر عامل موفقیت جبهه مقاومت و حفظ حرم حضرت زینب (س) است، تا جائیکه در جریان تصرف بلندی‌های اطراف لاذقیه شخص سید حسن نصرالله به رزمندگان فاطمیون تبریک گفت، مناطقی که مدت‌ها در دست تروریست‌ها بود و کاری از جانب ارتش و نیروهای حزب‌الله بر نمی‌آمد.

سردار شهید سیدحسین حسینی یکی از فرماندهان فاطمیون بود. او متولد سال 1345 بود. وقتی در کودکی پدرش را در عراق از دست داد به همراه عمویش به ایران آمد و ماندگار شد. در ابتدا در تهران بود و درس طلبگی می‌خواند و بعد به مشهد آمد و دیگر نتوانست درس بخواند.

پرورش یافته مکتب امام خمینی(ره) بود

در ایامی که در تهران درس می‌خواند به کار در مرغداری مشغول بود؛ اما به مشهد که آمد به کار خیاطی مشغول شد. دشمن بعثی وارد ایران شده بود و برخی از مناطق مرزی ایران را اشغال کرده بود. سیدحسین گفته بود: «ایران و افغانستان ندارد؛ همه باید برویم؛ مسلمان با مسلمان مرز ندارد؛ همه برادریم» او پرورش یافته مکتب امام خمینی(ره) بود. یکسالی با همسرش عقد کرده بود که به جبهه حق علیه باطل رفت و در کنار برادران ایرانی خود علیه بعثی‌ها جنگید. از جبهه بازگشت و زندگی مشترکش را آغاز کرد؛ در مشهد مستاجر بود و دوباره کار خیاطی را ادامه داد.
سال 1368 خداوند به او یک پسر هدیه داد بنام «سیداحمد» و بعد از آن در سال 1370 دختری به نام مبارک «زینب» و نیز چند سال بعدتر دختری بنام مبارک «زهرا». هنوز فرزند آخرش متولد نشده بود که به افغانستان برای جهاد «فی سبیل الله» عزیمت کرد و در بخش بهداری مشغول به خدمت شد. با آغاز بحران سوریه و بحث تشکیل گروهی از سوی دوستان افغانستانی‌ قدیمش که با او در جهاد افغانستان همسنگر بودند او هم به میان آمد. در واقع دوستانش به سراغش آمدند و او بی‌درنگ دعوتشان را لبیک گفت. اولین جانشین فرمانده لشکر فاطمیون بود که گفته می‌شود در انتخاب نام فاطمیون نقش اصلی را داشت. او میان رزمندگان افغانستانی با عنوان «پدر فاطمیون» شناخته می‌شود.

شش ماه به عنوان جانشین فرمانده فاطمیون دوشادوش ابوحامد بود
سیدحسین معتقد بود در دفاع از حرمین شریفین حضرت زینب(سلام الله علیها) و حضرت رقیه(سلام الله علیها) برای فاطمیون شکست معنا ندارد؛ حالا چه بکشیم چه کشته شویم. بعد از تشکیل فاطمیون او به عنوان جانشین سردار شهید علیرضا توسلی(ابوحامد) منصوب شد. سردار سیدحسین حسینی شش ماه به عنوان جانشین فرمانده فاطمیون دوشادوش ابوحامد فرمانده فاطمیون به دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) پرداخت.
شهید حسینی در عملیات‌های خیبر(1 تا9) در منطقه سوریه و غوطه شرقی شرکت داشت. سرانجام اواخر مرداد 1392 اطراف حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) بسیار ناامن می‌شود. عملیات می‌شود و تکفیری‌هایی که قصد تعرض به حرم را داشتند، متواری می‌شوند و عملیات موفقیت آمیز به پایان می‌رسد. اما روز بعد، صبح جمعه که شهیدحسینی همراه با شهید کلانی برای سرکشی به مناطق آزاد شده می‌روند یعنی 30 مرداد 1392 آخرین برگ از زندگی شهید سیدحسین حسینی ورق می‌خورد. خمپارهایی میان او و شهید کلانی فرود می‌آیند و سرانجام هر دو به آرزوی خود یعنی شهادت می‌رسند.

تاسف ابوحامد در پی شهادت پدر فاطمیون
شهید«سیدحسین حسینی» معروف به سید از دوستان و همرزمان قدیمی ابوحامد در سپاهیان محمد رسول الله بود که در جریان دفاع از حرم جزو اولین نیروها و گروه 22 نفره‌ای بود که به همراه ابوحامد به سوریه رفتند. او معاون ابوحامد و مسئول حفاظت فاطمیون بود. «حسینی» سومین شهید فاطمیون بود که بعد از شهادت او شهید فاتح به عنوان جانشین ابوحامد انتخاب شد. شهید حسینی در بین نیروها به پدر فاطمیون معروف بود. با شـهادت شهید حسینی ابوحامد خیلی ناراحت شد. به یاد دارم ابوحامد دقیقا این جمله را گفت که: «کمرم شکست».

منبع: تسنیم


۰ نظر ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۵۴
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

تصاویر/ مرد پولادین انقلاب در ۱۰۰ نما

شهید مظلوم سید اسدالله لاجوردی

با روی کار آمدن دولت موسوم به «اصلاحات»، بار دیگر فشار ها بر اسدالله لاجوردی آغاز شد و ایشان در سال ۱۳۷۷ از تمام مسئولیت های خود کناره گیری کرد

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، «سید اسدالله لاجوردی» ، به سال ۱۳۱۴ شمسی، در خانه ی محقر یک هیزم فروش تهرانی متولد شد. وی در نوجوانی فعالیت های سیاسی خود را آغاز کرد و در همین مسیر، گرفتار دستگاه امنیتی رژیم پهلوی شد. او را به دلیل تحمل شکنجه های فراوان در بازداشتگاه های رژیم پهلوی، به «مرد پولادین انقلاب» ملقب کرده اند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، «لاجوردی» یکی از عناصر کلیدی دستگاه قضایی کشور بود و نقش منحصر به فردی در مقابله با گروهک های التقاطی ایفا نمود، به گونه ای که هنوز هم ، بازماندگان این گروهک های التقاطی که برخی از آنان، دستی تا مرفق آلوده به خون مردم کوچه و خیابان دارند، با بغض و کینه ای عمیقی از او یاد می کنند. وی در جریان بازگشت تعداد زیادی از اعضای گروهک های ضدانقلاب از مسیر انحرافی شان، نقش عمده ای داشت و در عین حال، ضربات مرگباری نیز بر این تشکل های خیانت کار وارد ساخت و به همین دلیل، از سوی رسانه های مخالف جمهوری اسلامی، مورد عملیات سنگین «ترور شخصیت» قرار گرفت.
«لاجوردی» گرچه در اواسط دهه ی شصت ، تحت فشار باند «سید مهدی هاشمی» و با تساهل و ساده لوحی برخی چهره های نظام،  چند سالی از مسئولیت های خود کنار گذاشته شد اما در اواخر این دهه ، با رسوایی و حذف آن دار و دسته ی جنایت کار و قطع نفوذ بیت «آقای منتظری» از دستگاه قضایی، ریاست سازمان زندان های کشور را بر عهده گرفت. 
با روی کار آمدن دولت موسوم به «اصلاحات» در خرداد ۱۳۷۶ شمسی، بار دیگر فشار ها بر اسدالله لاجوردی آغاز شد و ایشان در سال ۱۳۷۷ از تمام مسئولیت های خود کناره گیری کرده و به حجره ی روسری فروشی خود در بازار تهران بازگشت.
سرانجام به تاریخ اول شهریور ۱۳۷۷ شمسی،  «سید اسدالله لاجوردی» ، مرد پولادین انقلاب اسلامی در حجره خود ، در حالی که کوچک ترین محافظتی از او نمی شد،ت وسط توسط دو عضو سازمان «منافقین خلق» به نام علی اصغر غضنفرنژاد و علی اکبر اکبری ده بالایی ، آماج گلوله قرار گرفت و خلعت شهادت پوشید.
گروه جهاد و مقاومت مشرق، در دهمین سال گشت شهادت آن سردارِ مظلومِ نبرد با نفاق و التقاط، ۱۰۰ تصویر به جامانده از حضرتش را، به کاربران تقدیم می کند:

روحمان با یادش شاد
هدیه به روح بلندپروازش صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
۰ نظر ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۳۸
حسن حیدری

حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی):

" امام باقر علیه‌الصلاةوالسلام در ایجاد تشکیلات تشیع و یک سازمان قوی و همگانی از همه‌ی وسایل مشروع و ممکن استفاده کرد. (۱۳۶۷/۶/۲۵) همین‌که افرادی را تربیت کند، به عنوان وکیل و نایب ‌خود بگذارد که کار آن حضرت را دنبال کنند، و ادامه‌ی تبلیغات و تعلیمات آن حضرت را به عهده بگیرند. این سازماندهی ‌پنهانی امام باقر بود، که از زمان قبل از امام باقر شروع شده بود، اما در زمان آن حضرت یک هیجان بیشتری پیدا کرد که کاری بسیار خطرناک بود. " (۱۳۶۶/۵/۹)

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/24184/C/13920718_0124184.jpg

۰ نظر ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۳۵
حسن حیدری