حضرت امام خامنه ای: نگذارید احساس غیرت انقلابی و تکلیف در مقابل انقلاب، در دلهای شما ضعیف بشود و فرو بنشیند. مثل کسی که از خانواده و حرم و ناموس خوددفاع میکند،ازانقلاب وارزشها و دستاوردهای آن،همین طور دفاع کنید بایگانی شهریور ۱۳۹۶ :: فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

دیدگاه و باور ما: فضای مجازی در خدمت صدورانقلاب، اقتصاد مقاومتی، صادرات غیر نفتی، نهضت تولید علم، جنبش نرم افزاری، ایجاد اشتغال پایدار، مبارزه با امپریالیسم واستکبار ستیزی یا مهدی ادرکنی
فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی): ۱۳۹۴/۰۶/۱۸
«ان‌شاءالله تا ۲۵ سال دیگر، به توفیق الهی و به فضل الهی چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت.»

بایگانی
پیوندها

۱۲۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

عکس/مؤسس روزنامه های کیهان و اطلاعات

عکس/مؤسس روزنامه کیهان

عبدالرحمن فرامرزی بنیانگذار و مؤسس روزنامەی کیهان

عکس/موسس روزنامه کیهان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عکس/ بنیانگذار مؤسسه اطلاعات

عباس مسعودی عضو جمعیت فراماسونری لژ ایران و از افراد مؤثر در تشکیل کلوپ روتاری و عضو کلوپ روتاری تهران بود. او در خرداد 1353 در 73 سالگی درگذشت.

عکس/ بنیانگذار مؤسسه اطلاعات
۰ نظر ۱۰ شهریور ۹۶ ، ۲۲:۱۹
حسن حیدری

کلوب‎‌های روتاری همانند لژهای فراماسونری دارای تشکیلات بین المللی بودند و از روتاری بین المللی تبعیت می کردند؛ با این تفاوت که کلوب‌های روتاری تشکیلات علنی و آشکار بودند.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ با دخالت علنی آمریکا و مأموران سیا در کودتای 28 مرداد 1332ش، و تلاش مستقیم این دولت در بازگرداندن محمدرضا پهلوی به اریکه قدرت و دخالت فعال در سرکوب نهضت ملّی ایران، به تدریج آمریکا جایگاه ویژه‌ای در ایران برای خود خواستار شد؛ تا آنجا که برای حفظ و گسترش نفوذ خود در ایران، از دولتمردان و کارگزاران سیاسی و اقتصادی داخلی بهره‌ها برد. یکی از اقدمات این بود که  لژهای ماسونی آمریکا برای فعالیت آشکار و علنی خود، اقدام به تأسیس سازمان‌هایی کردند تا در قالب شعارهای انسان دوستانه و فعالیت‌های خیریه به تبلیغ آراء و عقاید خود بپردازند. یکی از این سازمان‌ها که در راستای اهداف ماسونی تشکیل و به فعالیت پرداخت «کلوب روتاری» بود. همزمان با کنار زدن عوامل انگلیس از عرصه سیاسی ایران، عوامل وابسته به آمریکا که عموماً تحصیل کرده آن کشور بودند، جای آنها را گرفته و در این میان، کلوب روتاری محفل تکنوکرات‌های وابسته به آمریکا بود.

عملکرد کلوب‌های روتاری در ایران نشان می‌دهد که آمریکا از افراد به اصطلاح روشنفکر بیشترین بهره برداری را کرد و با کمک همین از خود بیگانگان راه را برای سلطه در تمام عرصه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران هموار نمود.

کلوب‎‌های روتاری همانند لژهای فراماسونری دارای تشکیلات بین المللی بودند و از روتاری بین المللی تبعیت می کردند؛ با این تفاوت که کلوب‌های روتاری تشکیلات علنی و آشکار بودند. در اهمیت این کلوب‌ها همین بس که خود محمدرضاشاه ریاست افتخاری و عالیه آنها را بر عهده گرفت و اغلب رؤسای آنها از بالاترین صاحب منصبان و وزرا و نمایندگان مجلس انتخاب می شدند.

این مقاله در تلاش است تا به تبیین نقش و اهداف کلوب روتاری در ایران بپردازد و نحوه شکل گیری و فعالیتهای آنها را در ایران در دوره پهلوی دوم بررسی نماید.

*ایجاد نخستین باشگاه روتاری در جهان

نخستین باشگاه روتاری در سال 1905م، توسط یک حقوقدان صهیونیست به نام «پُل هریس» در شیکاگو واقع در ایالات متحده آمریکا به وجود آمد. او به همراه سه تن دیگر(1) از یهودیان عضو جامعه بازرگانی شیکاگو، اولین جلسه رسمی روتاری را در 23 فوریه 1905م، تشکیل دادند و موجودیت تشکیلاتی به نام «کلوب روتاری» را اعلام کردند. (2)

«روتاری در لغت به معنای «دوره» است (3) و نامگذاری این باشگاه‌ها به روتاری از آن رو بود که چون جلسات روتارینها در آغاز تأسیس کلوب به صورت گردشی در خانه هر یک از اعضا تشکیل می شد، از این‌ رو جلسات به «روتاری» معروف شدند. روتارینها 24 ساعت شبانه روز را به چرخ دندنه 24 پره تشبیه کرده بودند که هر یک از اعضا موظف بود همچون چرخ دنده در تلاش باشد. شکل این چرخ دنده‌ها علامت رسمی روتارینها بود و آنها معتقد بودند که با چرخش هر دنده، دنده های دیگر نیز به حرکت در می آید و باعث تحرک کل سیستم می شود. (4)

با این تعبیر، کلوب روتاری بین‌المللی به دنبال ایجاد یک سیستم به هم پیوسته و متشکل جهانی است که با اراده و حرکت دندانه های «کلوب مادر»، تمام این سیستم جهانی در جهت تأمین منافع صهیونیستها و آمریکاییان به حرکت درآید.

تشکیلات روتاری از آغاز تأسیس، تحت نفوذ و سلطه همه جانبه «صهیونیسم بین الملل» قرار داشت و به روشهای گوناگون همانند تشکیلات فراماسونری با صهیونیسم پیوند خورده بود. این پیوند و ارتباط تا آن حد وسیع و گسترده است که تأثیرات آن حتی در نامگذاری این تشکیلات نیز به چشم می خورد. پیوند عمیق باشگاه‌های روتاری با اسرائیل و یهودیان صهیونیست، نشان هویت سیاسی این تشکیلات و اهداف آن می باشد.

*تأسیس اولین کلوب روتاری در ایران

در اواخر سال 1333ش/1954م، به یکی از مأمورین آمریکایی به نام دکتر «کراتس» که با نام مستعار «داک» برای سازمان اطلاعات و جاسوسی آمریکا کار می کرد و با عنوان زمین شناس در خدمت اداره اصل چهار ترومن در ایران بود، مأموریت داده شد تا برای تشکیل کلوبهای روتاری در ایران وارد عمل شود. وی بلافاصله به مطالعه در این زمینه پرداخت و موضوع را با یک ایرانی عامل آمریکا به نام مجید امیرابراهیمی در میان نهاد و از او خواست تا در کار تأسیس کلوبهای روتاری به وی کمک نماید. امیرابراهیمی با راهنمایی دکتر کراتس، با چند تن از مقامات بانفوذ ایران از جمله دکتر جهانشاه صالح وزیر بهداری در کابینه حسین علاء و سناتور مصطفی تجدد مالک و مدیرعامل بانک بازرگانی ایران و سناتور عباس مسعودی مالک و مدیر مؤسسه اطلاعات مذاکره کرد و نظر دولت آمریکا را برای تأسیس نخستین کلوب روتاری در ایران به آنها ابلاغ نمود. پس از آن دکتر کراتس گزارش فعالیتهای خود را به اطلاع مقامات آمریکایی در واشنگتن رساند و آنها یکی از مأموران رده بالاتر سیا را که «چارلز کولاک» نام داشت و در بیروت تحت عنوان رئیس «انجمن دوستداران آمریکایی خاورمیانه» فعالیت می کرد روانه تهران کردند. (5)

کولاک بلافاصله پس از ورود به تهران دست به کار شد و با جمع کردن حدود سی نفر از سرمایه داران بهایی و یهودیان صهیونیست و اعضای لژهای فرماسونری، نامه ای به حسین علاء- نخست وزیر وقت- که عنوان «استاد اعظم مادام العمر» فراماسونری داشت، نوشت و خواستار تأسیس اولین کلوب روتاری در تهران شد. پس از جلب موافقت هیئت دولت و گرفتن تأییدیه از شهربانی کل کشور، گزارش نهایی فعالیتهای خود را به آمریکا فرستاد و پس از گرفتن دستورهای لازم، در اواخر فروردین 1335ش، «کلوب روتاری تهران» به عنوان کلوب مادر، در محل پارک هتل تهران آغاز به کار کرد و به انتخاب هیئت رئیسه پرداخت.(6)

نخستین هیئت رئیسه کلوب روتاری تهران به این ترتیب بود:
1. سناتور جهانشاه صالح (رئیس)
2. سناتور عباس مسعودی (نایب رئیس اول)
3. سناتور مصطفی تجدد (نایب رئیس دوم)
4. چارلز کولاک (عضو هیئت مدیره)
5. دکتر فریدون ورجاوند (عضو هیئت مدیره)
6. ژرژ آوانسوف (رئیس تشریفات)
7. مجید امیرابراهیمی (دبیر و خزانه دار) (7)

حضور این افراد در هیئت مؤسس و هیئت مدیره اولین کلوب روتاری ایران هرگز امری اتفاقی به نظر نمی رسد و نشان از توافق پنهان صهیونیسم بین الملل داشت. اکثریت قریب به اتفاق افراد ذکر شده از فراماسونرهای قدیمی و کهنه کار و از اعضای جناح صهیونیستی لژهای ماسونی بودند، مانند ژرژ آوانسوف که استاد اعظم و ناظر اعظم لژهای جنوب ایران و خوزستان بود. همچنین تأسیس نخستین کلوب روتاری در ایران، همزمان با نخست وزیری حسین علاء از استادان لژهای فراماسونری بود که توافق محمدرضاشاه را برای تأسیس چنین تشکیلاتی جلب کرد. آمریکا با تشکیل کلوبهای روتاری این امکان را به دست آورد تا بدون ایجاد هر نوع بدگمانی، اندیشه ها و خواسته های خود را در ایران اجرا کند.

با پایان انتخابات نخستین هیئت مدیره، این تشکیلات به تدوین اساسنامه پرداخت و با طرح شعارهایی چون «تلاش در راه ایجاد آشنایی و دوستی»، «تعمیم موازین اخلاقی و تقویت روحیه خدمتگزاری» و «ترویج تفاهم بین المللی از طریق مودت و همکاری بین بازرگانان و صاحبان مشاغل آزاد»، فعالیت رسمی خود را آغاز کرد و شروع به عضوگیری نمود. (8)

کلوب روتاری در ایران به سرعت گسترش یافت و تا سال 1338ش، کلوبهای روتاری تبریز، آبادان، خرمشهر و در سال 1339ش، کلوب شمال تهران به کمک نصرت الله منتصر و کلوبهای کرج و شیراز در سال 1340ش، و کلوب اصفهان توسط مجید امیرابراهیمی افتتاح شد و کلوب شهرهای دیگر توسط افرادی چون رضا رزم آرا، سپهبد علی محمد خادمی و هادی امیرابراهیمی ایجاد شد.

کلوب روتاری ایران تا جایی گسترش یافت که جزو کلوبهای منطقه آسیای مرکزی و غربی درآمد و در سال 1968م، مجید امیرابراهیمی را به عنوان مشاور اداری روتاری بین المللی انتخاب کردند. در سال 1344ش، رئیس روتاری بین المللی به ایران آمد و با محمدرضاشاه ملاقات کرد و اعلام کرد که شاه عضویت کلوب روتاری و ریاست عالیه کلوبهای روتاری ایران را پذیرفته است؛ شاه نیز این سخن را تأیید کرد.

از سرمایه داران بزرگ ایرانی که رسماً عضویت روتاری را پذیرفته بودند و در راستای تحقق اهداف تشکیلات که همانا ایجاد حلقه اتصال با قدرتهای بزرگ بود، فعالیت داشتند و سرمایه های کلان خود را در جهت دلخواه کارتلهای آمریکایی و صهیونیستی به جریان می انداختند، می توان از حبیب ثابت، قاسم لاجوردی و پرویز مهدی‌زاده یاد کرد. باید به این نکته اشاره کرد که تشکیلات روتاری تمام اقدامات خود را تحت عنوان فعالیتهای خیرخواهانه و نیکوکاری انجام می داد یا به عنوان مباشر و امین بنیادهای خیریه وارد عمل می شد. به عنوان مثال «بنیاد نیکوکاری کاره» در ارتباط مستقیم با کلوب روتاری بود، هر سال برنامه های خاصی برای به اصطلاح یاری مردم بی بضاعت تهران و کمک به تغذیه دانش آموزان دبستانی ترتیب می داد و رؤسای روتاری، خبرنگاران را به محلات فقیرنشین جنوب تهران می بردند و در مقابل دوربین آنها به توزیع مواد غذایی می پرداختند و به هر خانواده بسته‌‌ای حاوی سه کیلو آرد و دو کیلو برنج و مقدار اندکی حبوبات اهدا می کردند و سپس تصاویر و تفصیلات ماجرا را به صورت رپورتاژ آگهی در پُرتیراژترین جراید ایران منتشر می کردند. (9) این بنیادها که عمدتاً طرف قرارداد شرکتهای بزرگ آمریکایی و اسرائیل و کارتلها و تراستهای صهیونیستی و نماینده انحصاری آنها در ایران بود، همگی با هدف غارت بیت المال ایجاد می شدند و عنوان «خیریه» را تنها برای فرار از پرداخت مالیات، به دنبال نام خود می افزودند.

*عضویت در کلوب روتاری

عضویت در کلوب روتاری همانند عضویت در لژهای فراماسونری مستلزم انتخاب فرد از سوی تشکیلات بود و فرد نمی توانست بهمیل خود به عضویت کلوب درآید. هر شخصی که توسط یکی از اعضای کلوب معرفی می شد، کمیته عضویت موظف می شد، صفات، شخصیت، شغل همراه با موقعیت اجتماعی وی را مطالعه کرده و پس از آن گزارش جامعی به هیئت مدیره ارائه دهد. از جمله موارد مورد مطالعه کمیته عضویت عبارت بود از:

1. اخلاق معاشرت و شهرت فرد در کار
2. شهرت آن فرد در مؤسسه ای که کار می کند باید اعلا بوده و نه تنها رفتار او با همکاران باید پسندیده باشد، بلکه کردار او با رقبا هم باید در هر زمینه انسانی باشد.
3. نمونه هایی از خدمت به خلق باید ارائه گردد.
4. قدرت مالی برای پرداختهای روتاری، کافی تشخیص داده شود.
5. وقت کافی برای ملاقاتها داشته باشد. (10)
 
عضویت در باشگاه روتاری بر چند نوع بود: عضویت فعال، عضویت اعضای عالیرتبه، عضویت کسانی که قبلاً سابقه خدمت داشته اند و عضویت افتخاری که مراتب هر یک از این عضویت به تفصیل در اساسنامه کلوب آمده است. کلوبها دارای نظم و ترتیب سختی بود و تمام اعضا مکلف بودند این نظم و ترتیب را رعایت کنند و اگر کوچکترین تخطی از آیین نامه مشاده می شد، بلافاصله فرد را بدون هیچ‌گونه چشم پوشی اخراج می کردند. بر طبق آیین نامه کلوب روتاری، هزینه کلوبها و تشکیلات روتاری از محل حق عضویت اعضا تأمین می شد. (11)

می توان گفت که اعضای کلوب روتاری، از فعالان و نیروهای مؤثر و کیفی انتخاب می شدند و مأموریت اصلی آنها ایجاد حلقه اتصال با قدرتهای استکباری از طریق نظام بین المللی با کمک رجال سیاسی و سرمایه داران کلان بود.

*علائم روتاری


روتاری دارای یک آرم بین المللی است. یک چرخ دنده است که دارای شش میله، بیست و چهار دندانه و یک سوراخ کلید به رنگهای آبی سیر و طلایی است که کلمات روتاری بین المللی روی آن نوشته شده است. این آرم، معنی و مفهوم خاصی ندارد اما در نخستین نشریه روتاری، توجیهی از نشان روتاری شده است که در نوع خود قابل تأمل است. رنگهای آبی و طلایی از جمله رنگهای مقدس صهیونیستهاست. این رنگها در پرچم بازار مشترک اروپا نیز به کار رفته و با رنگهایی که در رواق لژهای ماسونی به کار می رفت، مطابق می باشد. «چرخ روتاری» یک ستاره شش ضلعی می سازد که نشانه صهیونیست‌ها در فلسطین اشغالی است. (12)

*عضویت زنان

پس از تأسیس کلوبهای روتاری در ایران، که مخصوص فعالیت مردان بود، تلاشی برای تشکیل این محفل در میان زنان نیز صورت گرفت و کلوب روتاری زنان با نام «زونتا» شکل گرفت. کلمه زونتا از زبان سرخپوستان آمریکا گرفته شده و به معنی «جلب اعتماد» است. کلوب زونتا در ایران در سال 1342ش، تشکیل شد و نحوه انتخاب اعضا در این کلوب مشابه کلوب روتاری بود. نیّره ابتهاج سمیعی در یکی از جلسات هفتگی کلوب روتاری بین‌المللی راجع به فعالیتها و اهداف کلوب زونتا چنین می گوید: «هدف از تأسیس کلوب زونتا تنظیم برنامه هایی است برای بهبود وضع اجتماعی، فرهنگی و ایجاد تفاهم بین زنان دنیا، به منظور ایجاد صلح و حقوق اقتصادی و سیاسی زن. تمام کلوبهای زونتا در دنیا یک برنامه بین المللی دارند که باید از آن پیروی نمایند ولی خدماتی که انجام می‌دهند نسبت به احتیاجات محلی خودشان متفاوت است. روزهای یکشنبه هر ماه، جلسات زونتا در پارک هتل تشکیل می شود و ما به دو نفر از مددکاران اجتماعی بورس داده ایم تا به خارج رفته در این رشته مطالعه کنند و پس از مراجعت به ایران در این رشته فعالیت نمایند». (13)

جلوگیری از شرکت و عضو شدن زنان در مجامع ماسونی مغایر با تبلیغات این گروه بود و زنان فقط می توانستند در ضیافتهای سفید شرکت کنند. اما در سال 1957م، بر اساس حکم دیوان عالی آمریکا، عضویت زنان نیز در کلوبها مجاز اعلام شد و با تصویب کنوانسیون بین المللی روتاری، عضویت زنان در کلوبهای روتاری تصویب شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، برای کمرنگ کردن روحیه مردمسالاری در کلوب روتاری، سرکردگان روتاری رنچوپارک، زنی به نام پری اباصلتی14 را به صورت نمادین به ریاست کلوب روتاری انتخاب کردند.

*کلوبهای روتاری و مذهب

کلوبهای روتاری به عنوان اخلاف سازمان جهانی فراماسونری، سازمانهایی برای جایگزینی اولین اندیشه های اومانیستی با فرهنگ دینی بودند. اگرچه کلوبهای روتاری در ایران به صراحت تظاهر به دین ستیزی نمی کردند و ظاهراً در سخنرانیهای هفتگی کلوبها، برخی شخصیتها و محققان عرصه دین پژوهی مانند زین العابدین رهنما و سیدحسین نصر شرکت و سخنرانی می کردند؛ با این حال اهداف کلوب و جهان وطنی بودن آن از اقدامات کلوب و نیز موضع گیری سازمانها و احیاناً افراد مختلف قابل درک است. علاوه بر آن، مطالعه و بررسی زندگی اعضای کلوب و به ویژه رؤسا و بانیان آن و دخالت مستقیم عناصر آمریکایی و عضویت آنها در کلوب و نیز حمایت از برنامه‌های رژیم شاه و مخالفت با نیروهای مذهبیِ مخالف رژیم قراینی از سلوک ضددینی کلوب می باشد. (15)

در سال 1974م، در شهر مکه کنفرانسی با شرکت نمایندگان 140 کشور اسلامی تشکیل شد و در یازدهمین اعلامنامه کنفرانس تأکید شد که:

1. بر هر مسلمانی واجب است به سرعت از این سازمانها خارج شود.
2. هر مسلمانی که به این سازمانها پیوسته است نباید برای انجام امور مسلمین انتخاب گردد.
3. کشورهای اسلامی باید چنین تشکیلاتی را ممنوع و شعبات آن را تعطیل کنند.
4. کشورهای اسلامی اعضای این سازمانها را استخدام نکنند.
5. حقایق مربوط به این تشکیلات را در این کتابهای ارزان قیمت برای مردم تشریح نمایند.
6. باکلوبهای روتاری، لاینز و اخوان التحریر باید نظیر سازمانهای فراماسونری رفتار شود. (16)

در ایران قبل از انقلاب، تشکیلات روتاری بیشترین توجه خود را به عناصر لائیک و سکولار و مخالفان اسلام به ویژه بهائیت داشت. این تشکیلات در ظاهر ادعا می کند که با دین و سیاست کاری ندارد، اما در باطن در جهت تضعیف مبانی سنتی و اصول اعتقادی مردم ایران فعالیت می کرد. حمایت از عناصر دین ستیزی چون دکتر رضا مظلومان برای اشاعه افکار ضداسلامی از نمونه های روشن است که تلاش برای ایجاد مدارس مختلط دخترانه و پسرانه که طرح آن درمرکزیت روتاری ایران ریخته شد و برای اجرا به وی ابلاغ شد.17برنامه رواج بی بند و باری و از خودبیگانگی و اشاعه فساد و ابتذال که مأموریت دستیابی به آن در شمار برنامه های کلوب زونتا ــ خواهر خوانده کلوب روتاری ــ قرار داشت و پری اباصلتی از طریق «انجمن دوشیزگان و بانوان» برنامه های اجرایی آن را سامان می‌داد، همگی در این راستا بود.

*روتاری و جذب جوانان

تشکیلات جهانی روتاری اهمیت ویژه ای برای جذب نوجوانان و جوانان قائل بود و در شمار فعالیتهای مهم هر کلوب محسوب می شد. روتاری بین المللی، نوجوانان و جوانان را در گروههایی با نام «اینتراکت ـ روتراکت» (18) سازماندهی می کرد و ضمن انجام فعالیتهای مختلف نظیر تشکیل پیک نیکهای دسته جمعی به آموزش و تربیت آنها می پرداخت. اولین کلوب روتراکت در ایران در سال 1349ش، به کوشش سپهبد علی محمد خادمی(19) که دبیر بین المللی کلوبهای روتاری در ایران بود و مهندس داریوش ارجمند در تهران و با عضویت 25 نفر از دانش‌آموزان و دانشجویان تشکیل شد. نکته مهم در سازماندهی نوجوانان و جوانان روتاری در ایران، تلاش و همگامی فرقه بهائیت در این زمینه بود و سپهبد خادمی و مهندس ارجمند هر دو پیرو این فرقه بودند. دوره بعدی فعالیت «روتراکت ـ اینتراکت» ایران در سال 1353ش، به سرکردگی رضا رزم آرا و مهندس ارجمند آغاز شد. (20)

کمیته ویژه جوانان که یکی از کمیته های فعال در هر کلوب روتاری بود و وظیفه داشت تا درباره دانشجویان تحقیق کنند و آن دسته از دانشجویانی که با معیارهای روتاری واجد صلاحیت تلقیمی شوند را به روتاری بین‌المللی معرفی نماید. روتاری بین المللی با اعطای بورس تحصیلی دانشجویان را زیر پوشش خود قرار می‌دادند و در راستای اهداف برنامه های خویش به آنها آموزشهای لازم داده می شد. بر اساس اطلاعات منتشره از سوی مرکز روتاری بین الملل، این تشکیلات تنها در سال 1978م، تعداد هفده هزار مورد کمک هزینه تحصیلی به دانشجویان پرداخت کرده است.(21)

*تعطیلی کلوبهای روتاری در ایران

با طلوع انقلاب اسلامی، طومار فعالیتهای کلوب روتاری در ایران در هم پیچیده شد و اعضای ارشد و کارگزاران عمده این تشکیلات، همانند دیگر وابستگان استکباری، از بیم خشم ملت ایران به خارج گریختند و در دامان «کلوب مادر» در آمریکا جای گرفتند.  البته فرار آنها از کشور دلیلی بر پایان فعالیتهای ضدانقلابی و تخریبی آنها نبود و آنها هیچ‌گاه دست از تلاش برنداشته و به امید بازگشت به ایران و ایجاد همان روابط و بساطهای فسادآلود به تکاپو پرداختند. آنها برای تضعیف انقلاب، با هدف ضربه زدن به نظام اسلامی، دست به هر خیانتی می زدند. در روزهای نخستین پیروزی انقلاب با هدف اختلاف و تفرقه افکنی میان مردم و ایجاد مشکل برای نظام جمهوری اسلامی، به تحریک اقوام لر، کرد، عرب و ترکمن پرداختند و پول و امکانات لجستیکی در اختیار گروهکهای وابسته می گذاشتند. زمانی که ترفندهای آنها راه به جایی نبرد با شروع جنگ تحمیلی با تمام قوا در خدمت دشمن (عراق) قرار گرفتند. همکاری و کمک عناصر و اعضای روتاری ایران به دشمن بعثی در جنگ تحمیلی جریان داشت و بارها به این موضوع اعتراف کرده اند و یا همگامی و همسویی با تبلیغات آمریکا بر سر جزایر سه گانه ایران در خلیج فارس، از موارد دیگری بود که روتارینهای ایرانی از افشای آن ابایی ندارند و با صراحت تمام جزایر سه گانه (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی) را جزو قلمرو امارات متحده عربی می دانند و ایران را به عنوان غاصب معرفی می کنند. 22 اما ستیزه جوییهای آنها با نظام جمهوری اسلامی ایران توفیقی به همراه نداشت.

*نتیجه

کلوبهای روتاری بر طبق برنامه های نفوذی آمریکا در ایران در دوران پهلوی دوم ایجاد شد که سعی می کرد با سازماندهی افراد وابسته به خود در لژهای فراماسونی و کلوبهای روتاری، از توان و انرژی آنها در راستای مطامع خود بهره برداری کند. دقت در اسامی تأسیس کنندگان کلوبهای روتاری و مطالعه و ارزیابی سوابق سیاسی آنها به روشنی نشان می‌دهد که آنها به وابسته ترین گروههای حکومت پهلوی تعلق داشتند که با همراهی چند آمریکایی چنین محافلی را در ایران پی ریزی کردند. کلوبهای روتاری نیز همانند اسلاف سازمانهای آمریکاییِ فعال در ایران، شعارهای نوع دوستی و کمک و همکاری را سر می‌دادند و حتی برای ظاهرسازی به برخی از اقدامات سطحی از قبیل کمک به بیماران و غیره می پرداختند که به هیچ وجه دامنه وسیعی نیافت و در جامعه فراگیر نشد و با پیروزی انقلاب اسلامی به فراموشی سپرده شد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سیلوستر ئیل، پیرام شوری، گوستاو لوپر.
2. معماران تباهی (تهران، کیهان، ج1، چ5، 1379)، ص 20.
3. ابراهیم شوشان، فرهنگ لغات عبری، ج3، ص 1526.
4. نادر خبازی دولت آباد، کلوب روتاری به روایت اسناد (تهران، مرکز اسنادانقلاب اسلامی، 1389)، ص 58.
5. معماران تباهی، صص 31- 30.
6. سند این متن در آرشیو اسناد انقلاب اسلامی، با شماره بازیابی 2017، ص 65 موجود می باشد.
7. معماران تباهی، ص 32.
8. همان، صص 32-33.
9. همان، صص 37-38.
10. نادر خبازی دولت آباد، ص 67.
11. حسین میر، تشکیلات فراماسونری در ایران (تهران، علمی)، ص 81.
12.  ابراهیم شوشان، فرهنگ لغات عبری، ج3، ص 1526.
13. آرشیو اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 3010.
14. برای اطلاع از شخصیت و فعالیتهای پری اباصلتی نک: معماران تباهی، ج1، تهران، کیهان، صص 121- 113.
15. نادر خبازی دولت آباد، ص 65.
16. حسین میر، صص 90-91.
17. برای اطلاع از شرح حال رضا مظلومان به جلد دوم کتاب معماران تباهی مراجعه شود.
18. Rotract
19. راجع به سپهبد خادمی و وابستگی او به تشکیلات بهائیت، نک: مقاله «بهائیت و رژیم پهلوی»، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال 13، شماره 50، تابستان 1388.
20. معماران تباهی، ص 45-46.
21. همان، ص 46.
22. همان، ص 48.
*مرضیه یحیی آبادی: کارشناس ارشد تاریخ ایران دوره اسلامی، دانشگاه اصفهان، مدرس دانشگاه.
۰ نظر ۱۰ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۱۵
حسن حیدری

مروری بر زندگی یک خائن/

حسین ابریشمچی؛ شکنجه‌گری که از لیبرتی به جهنم رفت + فیلم و عکس

او که در زمان فاز تروریستی نام‌های مستعاری چون محمود، شیرزاد و رحمت داشت، در جریان حمله جنون آمیز و احمقانه به ایران(فروغ جاودان یا به اصطلاح خودمان مرصاد) به عنوان فرمانده میدانی حضور داشت.

  00:00           
00:00
 
00:00
         
 
  00:00           
00:00
 
00:00
         
 
به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ در شامگاه 7 آبان1394، حدود 25 راکت کاتیوشا به مقر مجاهدین خلق(منافقین) در کمپ لیبرتی بغداد اصابت کرد و 23 تن از اعضای فرقه رجوی را به هلاکت رساند و تعدادی از آنها را مجروح نمود. یکی از گروه های مسلح شیعیان عراق، موسوم به «جیش المختار» مسوولیت این حمله را به عهده گرفت که البته صحت این ادعا هنوز به اثبات نرسیده است. در میان کشته‌های منافقین، شماری از اعضای رده بالای این سازمان حضور داشتند، اما معروف‌ترین چهره در آن میان، «حسین ابریشمچی»، از قدیمی‌ترین اعضای مرکزیت فرقه رجوی و از تئوریسن‌های نظامی آن بود. گرچه شاید امروز بسیاری از جوانان «حسین ابریشمچی» را نشناسند و او را تنها منافقی در میان منافقین دیگر ببینند، لیکن در سال‌های ابتدایی بعد از پیروزی انقلاب در داخل کشور، و در سال‌های همکاری خائنانه با صدام حسین؛ حسین ابریشمچی نامی آشنا برای آگاهان سیاسی و دست اندرکاران امنیتی و نظامی کشورمان بوده است.

شکنجه‌گری که از لیبرتی به جهنم رفت+فیلم و عکس

پاسداران کمیته‌های انقلاب و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروهای اطلاعاتی که در دهه 60 خورشیدی وظیفه حراست از امنیت و آرامش داخلی کشور را در برابر ترورها و جنایات منافقین بر عهده داشتند، به خوبی با اسم این شخص آشنا بودند. در ادامه به معرفی منافق بزرگ، حسین ابریشمچی خواهیم پرداخت.

*فدایی مسعود؛ سرسپرده مریم

حسین ابریشمچی، در 1334 در تهران متولد شد. او در اوایل دهه 50 شمسی، پای به دانشکده فنی دانشگاه تهران گذاشت که به شدت تحت نفوذ فکری گروه‌های چپ و اندیشه اقدام مسلحانه علیه رژیم شاه قرار داشت. در زمانه‌ای که بعد از ضربه بزرگ کمیته مشترک ضدخرابکاری در شهریور سال 50 به سازمان مجاهدین اولیه(به مرکزیت محمد حنیف نژاد، ناصر صادق، عبدی نیک بین، سعید محسن، اصغر بدیع زادگان) و کشته شدن رهبران اصلی، دور رهبری سازمان به دست جوان‌ترین عضو مرکزیت اولیه، مسعود رجوی(که با حکم حبس ابد در زندان بود) افتاد.

شکنجه‌گری که از لیبرتی به جهنم رفت+فیلم و عکس

حسین ابریشمچی از طریق برادر بزرگ‌تر خود «مهدی ابریشمچی»(شوهر اول مریم قجر عضدانلو که بعدها به مریم رجوی تغییر نام داد) وارد تشکیلات شد. در این دوران، با کشته شدن نسل اولیه سازمان که بنا به قراین مسلمانان معتقدی بودند، کم‌کم مارکسیسم به عنوان علم مبارزه، دست بالا را در اندیشه‌های سازمان پیدا می‌کرد که در نهایت منجر به صدور اعلامیه مارکسیست شدن آن توسط تقی شهرام و بهرام آرام در 1354 شد.

شکنجه‌گری که از لیبرتی به جهنم رفت+فیلم و عکس

مهدی ابریشمچی

آن دسته از مجاهدین هم که دور و بر مسعود رجوی بودند و هنوز خود را بچه مسلمان می‌دانستند و مخالف مارکسیست شدن سازمان بودند، به شدت تحت تاثیر افکار التقاطی قرار داشتند و مفاهیم دینی را هم از صافی دیدگاه چپ می گذراندند(که بحثی مفصل است که در این مقال نمی گنجد). به هر حال حسین ابریشمچی جوان چند ماهی پس از ورود جدی به عرصه فعالیت‌های سازمانی توسط ساواک دستگیر شد و در سال 54 به زندان افتاد. او در این دوران، در زندان قصر جذب حلقه کوچک «لطف الله میثمی» شد. میثمی از قدیمی ترین اعضای سازمان بود که در حین ساخت بمب در یکی از خانه های مخفی مجاهدین، به شدت مجروح و دو چشم و دستانش را از دست داد. میثمی مدعی بود که بعد از بنیانگذاران کشته شده سازمان، رهبری حق اوست و توانست حلقه کوچکی را هم به دور خود جمع کند که حسین ابریشمچی یکی از آنها بود.

مسعود رجوی در اوین که خود را رهبر اصلی سازمان می‌دانست، در سال 55 «محمدرضا سعادتی» نفر سوم سازمان(بعد ار خودش و موسی خیابانی) را به زندان قصر فرستاد تا افراد را از گرد میثمی پراکنده سازد. سعادتی موفق شد در مدتی کوتاه میثمی را بایکوت کند. این چنین بود که حسین ابریشمچی هم در سلک یاران تیم رجوی-خیابانی درآمد. مساله ای که مسیر زندگی او را تا پایان عمر ننگینش رقم زد.

*پس از پیروزی انقلاب

ابریشمچی که به همراه سایر کادرهای مجاهدین در ماه‌های آخر منتهی به پیروزی انقلاب از زندان آزاد شد، بلافاصله در سلک حلقه اصلی اطرافیان رجوی-خیابانی قرار گرفت و عضو مرکزیت سازمان شد. او یکی از سازمان دهندگان اصلی مصادره‌های انقلابی به نفع سازمان، تخلیه پادگان‌ها و پاسگاه‌ها و کلانتری‌ها از اسلحه و ایجاد دپوهای مخفی سلاح و تجهیزات برای سازمان بود.

دو وظیفه مهم دیگر او از این زمان تا شروع تقابل رسمی منافقین با جمهوری اسلامی در 30 خرداد 60، سازماندهی تجمعات منافقین(موسوم به میتینگ‌های سازمان) و از آن مهم‌تر، تشکیل بازوی مسلح شبه نظامی سازمان موسوم به «میلیشیا» بود. او را در کنار «محمد ضابطی» و «علی زرکش یزدی» از تئوریسین‌های فاز نظامی سازمان می‌دانند. مهم ترین میتینگ‌های مجاهدین در این برهه، میتینگ‌های معروف استادیوم امجدیه و زمین چمن دانشگاه تهران با سخنرانی مسعود رجوی و موسی خیابانی،  و سخنرانی 14 اسفند 59 ابوالحسن بنی‌صدر بود.

شکنجه‌گری که از لیبرتی به جهنم رفت+فیلم و عکس

محمد ضابطی

در بزنگاه 30 خرداد سال 60، با صدور اعلامیه مقابله مسلحانه سازمان با جمهوری اسلامی، باز حسین ابریشمچی از گردانندگان اصلی تظاهرات مسلحانه منافقین در حوالی میدان فردوسی، خیابان طالقانی و خیابان انقلاب بود. بعد از شکست این قدرت نمایی مسلحانه سازمان به واسطه بسیج خودجوش مردم  و نیروهای انقلابی، منافقین وارد فاز ترور و بمب گذاری شدند.

شکنجه‌گری که از لیبرتی به جهنم رفت+فیلم و عکس

محمود عطایی

در این مقطع محمد ضابطی، محمود عطایی، محمدمهدی کتیرایی، مهدی ابریشمچی و حسین ابریشمچی و مهران اصدقی(به عنوان نفر اول نظامی تهران) هسته اصلی ترورها و عملیات نظامی سازمان محسوب می شدند. تیم های عملیاتی منافقین در این مقطع طی عملیات های ترور، صدها و هزاران تن از مسوولین عالی رتبه، روحانیون، نیروهای سپاه و کمیته، مسوولین میانی نهادهای انقلابی و مردم عادی حزب اللهی را حتی با بهانه های بسیار کوچکی چون داشتن ریش یا زدن عکس امام به دیوار محل کار به شهادت رساندند. اما آن چه که نام «حسین ابریشمچی» را مطرح کرد(البته به عنوان چهره ای منفور و ننگین)، طرحی موسم به «عملیات مهندسی» بود.

شکنجه‌گری که از لیبرتی به جهنم رفت+فیلم و عکس

*عملیات مهندسی؛ اوج شقاوت منافقین

بعد از ورود سازمان به فاز نظامی، نیروهای امنیتی و انتظامی انقلاب بی‌کار نماندند و با شجاعت و قاطعیت به مقابله برخاستند. با انجام عملیات پیچیده اطلاعاتی و نظامی توسط اطلاعات سپاه پاسداران، کمیته انقلاب اسلامی، دادستانی انقلاب و اطلاعات نخست وزیری خانه‌های تیمی منافقین یکی بعد از دیگری زیر ضرب قرار گرفت. طرح‌هایی چون «مالک و مستاجر» هم روز به روز کار تهیه و تامین خانه‌های تیمی را برای منافقین سخت‌تر می‌کرد. با لو رفتن مخفیگاه موسی خیابانی در 19 بهمن 60 در خانه ای در زعفرانیه تهران و کشته شدن و او کادرهای بالای سازمان، تقریبا سازمان ترور منافقین در معرض اضمحلال کامل قرار گرفت. این جا بود که طرحی شوم و جنایت بار در دستور کار منافقین قرار گرفت.

شکنجه‌گری که از لیبرتی به جهنم رفت+فیلم و عکس

پیکر دو پاسدار و کفاشی که توسط منافقین شکنجه و زنده به گور شده بودند

«... در پی ضربات شدید در اوایل سال 61 و لو رفتن بسیاری از خانه های تیمی، سازمان دستور داد افراد مشکوکی را که در حوالی خانه های تیمی مشاهده می کردند، ربوده و سپس آن ها را برای کسب اطلاعات مورد شکنجه قرار دهند. این عملیات نوظهور توسط سازمان، «عملیات مهندسی» نام گرفت... تحلیل این بود که کار مهندسی خیلی پیچیده‌تر از کار عملیاتی است و احتمال بریدن هست. ما شکنجه می‌کنیم چون مجبوریم. وقتی حاکم بشویم، نمی‌کنیم.» (خاطرات یک عضو سابق سازمان)


{$sepehr_media_1230693_400_300}

جزییات کامل این جنایت، در همان سال ها در جزوه ای توسط «کمیته انقلاب اسلامی» منتشر شد اما خلاصه ماجرا از این قرار است که: در مردادماه سال 61، دو پاسدار کمیته انقلاب اسلامی به نام طالب طاهری و محسن میرجلیلی و کفاشی به نام عباس عفت روش در یک عملیات و پاسدار دیگری از کمیته به نام شاهرخ طهماسبی در عملیاتی جداگانه توسط تیم عملیات مهندسی منافقین ربوده شدند. سه نفر اول به خانه ای مخفی در خیابان بهار و نفر چهارم به یک خانه تیمی دیگر منتقل شدند. خانه خیابان بهار کاملا برای این جنایت فجیع مهیا شده بود. مهران اصدقی، مسوول اول نظامی تهران و مسوول اجرایی عملیات مهندسی در اعترافات خود درباره این خانه و صاحب آن چنین گفت:

« این خانه متعلق به حسین ابریشمچی و در اختیار بخش ویژه(عملیات مهندسی) بود. محل ساختمان در خیابان بهار و در کوچه ای بسیار خلوت قرار داشت. خانه دوطبقه و جنوبی و دارای سه اتاق، هال، آشپزخانه، توالت، حمام، حیاط و زیرزمین بود.....قسمت حمام با پوشاندن مشمع کلفت به در و دیوار طوری درست شده بود که صدا بیرون نرود

شکنجه‌گری که از لیبرتی به جهنم رفت+فیلم و عکس

به هر روی، دو پاسدار و کفاش به خانه بهار منتقل می‌شوند و مسوولین رده بالای سازمان، مهدی کتیرایی و حسین ابریشمچی، شخصا برای بازجویی از آن ها به این خانه می‌آیند و با ضربات کابل ساعت ها به کف پا و سایر نقاط بدن(حتی جاهای حساس) آنان می زنند، با مشت و میله های سربی کوتاه فک و دندان آنان را می شکنند، روی پاهای تاول زده از کابل آنان آب جوش می ریزند تا تاول ها بترکد(که موجب به اغما رفتن یکی از آنان می شود)، به پشت و کمر آنها اتوی داغ می چسبانند بعد با تزریق سیانور قصد کشتن آن ها را می کنند که یکی از آنها به صورت نیمه جان می ماند و در نهایت او را به همین ترتیب(زنده) در بیابان های اطراف تهران دفن می کنند.

شکنجه‌گری که از لیبرتی به جهنم رفت+فیلم و عکس

پیکر یکی از پاسداران کمیته انقلاب اسلامی که توسط منافقین شکنجه شدند

شرح قساوت و سیاه دلی منافقین در این قضیه بسیار دردناک تر از این چند سطر است و در این کوتاه مقال نمی گنجد( برای مطالعه بیشتر می توان به جلد دوم کتاب جامع« مجاهدین خلق: پیدایی تا فرجام/جلد دوم» مراجعه کنند). لازم به ذکر است که علاوه بر شهدای ذکر شده، خسرو ریاحی نظری(معلم 27 ساله تهرانی) و حبیب روستا(کارمند28 ساله تهرانی) هم در این عملیات شکنجه شدند و به شهادت رسیدند. شخص مسعود رجوی دستور این عملیات را  صادر کرد و بر این عملیات نظارت داشت و علی زرکش یزدی، محمود عطایی، مهدی افتخاری، مهدی کتیرایی به همراه حسین ابریشمچی هسته مرکزی عملیات ویژه بودند. با افشای این جنایت فجیع و شعله کشیدن خشم مردم علیه منافقین و اقدامات قاطع نیروهای امنیتی و انتظامی، این عملیات به ضد خود بدل شد و سازمان ترور منافقین تقریبا به طور کامل مضمحل شد(البته ترورها به صورت پراکنده تا چند سال وجود داشت ولی گسترده و سیستماتیک نبود) و هسته‌های ترور و عملیات نظامی باقی مانده از تار و مار، سراسیمه راه عراق را در پیش گرفتند تا خیانت و وطن فروشی و جنایات ضدملی خود را در کنار مقتدایشان، برادر مسعود و سید قائد صدام حسین از سر بگیرند. حسین ابریشمچی یکی از آن ها بود.

شکنجه‌گری که از لیبرتی به جهنم رفت+فیلم و عکس

*ارتش آزادی‌بخش؛ ننگ جنگیدن در کنار دشمن

همکاری منافقین با ارتش متجاوز عراق، تقریبا از همان سال 61 و 62 که نیروهای باقی مانده این سازمان( جمع شده در کردستان) توسط سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی پاکسازی و به عراق رانده شدند، آغاز شد. اما بعد از امضای قرارداد صلح میان رجوی و طارق عزیز(به نمایندگی از صدام) در پاریس در دی ماه 61، این همکاری وارد فاز جدید شد. حسین ابریشمچی، به عنوان یکی از سران نظامی و اطلاعاتی سازمان، در همه فازهای مختلف همکاری رجوی-صدام نقشی ویژه بازی می‌کرد. از ساماندهی نیروهای منافقین برای همکاری اطلاعاتی با استخبارات عراق( جمع آوری اطلاعات حساس از مراکز نظامی، سیاسی و اقتصادی ایران، تخلیه تلفنی اطلاعات، شنود بیسیم‌های نیروهای ایرانی، بازجویی از اسراء و اپراتوری دستگاه‌های راداری و جاسوسی برای استخبارات و.....)، تشکیل ارتش به اصطلاح آزادیبخش ایران و جنگیدن مستقیم با مردم کشور خودشان در کنار نیروهای کشور متخاصم(که نمونه های شاخص آن عملیات چلچراغ و اشغال مهران در کنار نیروهای عراقی و عملیات فروغ جاودان بود)، کشتار و سرکوب کردهای شمال عراق در 1991که بر علیه ظلم صدام قیام کرده بودند، همکاری در سرکوب قیام «انتفاضه شعبانیه» توسط شیعیان که همزمان با کردها در شمال، در جنوب عراق صورت گرفته بود و موارد فرعی تر از مزدوری و خیانت.

شکنجه‌گری که از لیبرتی به جهنم رفت+فیلم و عکس

حسین ابریشمچی که بعد از خروج از ایران به عضویت شورای به اصطلاح ملی مقاومت(ویترین بین المللی منافقین) و عضویت هیات اجرایی منافقین درآمده بود، یکی از فرماندهان ارشد نظامی سازمان هم بود. اهمیت او برای رجوی به قدری بود که در نقشه توهم آمیز و مضحک خود برای انجام عملیات «فروغ جاودان»، «فرمانده کاظم»(اسم نظامی ابریشمچی) را به عنوان فرمانده تیپ عمل کننده برای تصرف جماران تعیین کرد!

گفتنی است که حسین ابریشمچی، مغز متفکر سرکوب و سیستم پلیسی منافقین در کمپ اشرف هم بود. بعد از تشکیل زندان سازمان در «مقر منصوری»، او سربازجوی اصلی این تشکیلات به حساب می آمد. این زندان(که بعد تر به مقر غیور در منطقه ماووت عراق منتقل شد) بنا بود که در درجه اول صداهای مخالف و اعتراضات نسبت به سیاست های رهبری سازمان را سرکوب کند. به این زندان‌ها، «زندان رفع ابهام» می‌گفتند، به این معنی که عناصر مساله دار شده سازمان در این تشکیلات تحت شکنجه و مغزشویی قرار می‌گرفتند تا بشکنند و این بار در سلک فداییان منحل شده در مسعود و مریم درآیند. به علاوه کار بازجویی و شکستن برخی اسرای ایرانی برای تخلیه اطلاعات و یا احیانا ملحق شدن به سازمان هم در همین زندان ها انجام می گرفت. بدیهی است که رجوی نمی توانست برای چنین مسوولیتی، کسی جز حسین ابریشمچی(با آن سوابق درخشان!!) را در نظر داشته باشد.


شکنجه‌گری که از لیبرتی به جهنم رفت+فیلم و عکس

حسین ابریشمچی در جریان انقلاب ایدئولوژیک اول، یعنی ازدواج رجوی با مریم قجر عضدانلو(همسر برادرش مهدی)، یکی از کسانی بود که با شیوه های چکشی و سرکوب، سعی کرد فضای بهت و حیرت بخش عمده اعضای سازمان و مساله دار شدن آن ها را جمع کند و خود با نوشتن نامه‌هایی به شدت چاپلوسانه(در حد مهوع) این رویداد کثیف را در سطح بزرگ ترین رویدادهای تاریخ بالا ببرد:

شکنجه‌گری که از لیبرتی به جهنم رفت+فیلم و عکس

« این دفتر به‌مثابه وصیتنامه من است. در این دفتر تلاش کردم به حقایق ایدئولوژیکی که در رکاب مسعود و مریم به آنها رسیدم، شهادت بدهم.... بار خدایا، در چنین فضای روحانی سحرگاه شانزدهم ماه مبارک رمضان، صدها و هزاران بار ترا شکرگزاری می‌کنم که رهبر و مرادی مانند مسعود و مریم به ما عطا کردی... رهبری عقیدتی که ضامن پیروزی مجاهدین و نسل مقاوم ایران است. بار خدایا، ما به یمن وجود این رهبری، اسلام انقلابی محمدی را  شناختیم... شهادت می‌دهم که مسعود و مریم حضرت بقیه‌الله، صاحب زمان را به ما شناساندند. بار خدایا به ما آن توان را عطا کن که خادم چنین رهبری باشیم تا به آخر. بار خدایا مسعود و مریم را در کنف حمایت خودت، مصون بدار

شکنجه‌گری که از لیبرتی به جهنم رفت+فیلم و عکس

مریم قجر عضدانلو در کنار همسر اولش مهدی ابریشمچی

« آرزو دارم یک بار نزد تو (مریم) و مسعود بیایم و به عنوان پرچم داران این انقلاب!؟ عظیم در مقابلتان زانو بزنم و فریاد بزنم: اشهد ان لا اله الا الله...اشهد ان محمد رسول الله

گفتنی است که همین «مجاهد بزرگ!!» از عاملان اجباری شدن رسوم مسخره چون سلام دادن به مسعود و مریم(السلام علیک یا مسعود و السلام علیک یا مو نیز لبیک یا داعی‌الله گفتن) و همچنین خواندن زیارت نامه مریم و مسعود! نوشته آیت الشیطان منافقین، جلال گنجه ای و همچنین امام خطاب کردن رجوی در جلسات درونی بود(افشاگری های سعید شاهسوندی، عضو جداشده مرکزیت سازمان).

شکنجه‌گری که از لیبرتی به جهنم رفت+فیلم و عکس

جلال گنجه ای؛ روحانی نمایی که برای مسعود رجوی و مریم رجوی زیارتنامه نوشت


او که در زمان فاز تروریستی نام‌های مستعاری چون محمود، شیرزاد و رحمت داشت، در جریان حمله جنون آمیز و احمقانه به ایران(فروغ جاودان یا به اصطلاح خودمان مرصاد) به عنوان فرمانده میدانی حضور داشت. خود او در توجیه این به اصطلاح عملیات(محصول ذهن متوهم و خودشیفته رجوی) چنین گفت:

« روز سوم مرداد، روز حرکت و پیشروی ارتش آزادیبخش بود. تاکتیک محوری این عملیات مبتنی بود بر سرعت بالا و ضربت... ما کرند و اسلام‌آباد را فتح کردیم. سپس پیشروی‌مان را به سوی کرمانشاه ادامه دادیم... درچنین موقعیت تاریخی، اگر ارتش آزادی دست به یک تعرض کامل انقلابی نمی‌زد، مردم ایران، مجاهدین، شورای ملی مقاومت ایران و ارتش آزادیبخش، نخستین بازنده بودند. به این ترتیب ارتش آزادی با برافروختن فروغ جاویدان، راه‌حل مقاومت انقلابی را تضمین کرد. بنابراین آن تصمیم و آن اقدام، پاسخ به یک ضرورت تاریخی بود.»

شکنجه‌گری که از لیبرتی به جهنم رفت+فیلم و عکس

پس از زمین گیر شدن نیروهای منافقین در تنگه چارزبر(مرصاد)، و تار و مار شدن حدود 2000 نفر از نیروهای سازمان به دست دلاورمردان ارتش، سپاه، کمیته و نیروهای مردمی، و فرار باقی مانده نیروها به عراق، مسعود رجوی که در توهمات بیمارگون خود، خویشتن را بری از هر اشتباه می دانست، به جای بازنگری در مشی خیانت کارانه خود، نیروهای سازمان را به وصل بودن به تعلقات مادی( به ویژه همسر) در عقبه جبهه متهم کرد. این چنین بود که بساط تازه ای تحت نام انقلاب ایدئولوژیک دوم علم شد که چیزی جز طلاق اجباری همه اعضا غیر از مریم و مسعود نبود! در این پروسه شرم آور و دردناک هم باز این حسین ابریشمچی و دیگر فداییان ولایت رجوی در مرکزیت سازمان بودند که با نگه داشتن چماق سرکوب و اختناق، فرصت و توان اعتراض را از اعضا گرفتند و به تقدیس این به اصطلاح انقلاب پرداختند.

شکنجه‌گری که از لیبرتی به جهنم رفت+فیلم و عکس

جنازه منافقین به خاک نشسته در عملیات مرصاد


به هر روی سیاهه اعمال ننگین و جنایات این مرید سرسپرده فرقه رجوی بسی بیش از آن است که در این گزارش بگنجد. شاید بتوان کل ماهیت و هویت این موجود مسخ شده (که مصداق بارز سازمان پرستی بود)در سیستم مغزشویی ابداعی رجوی را در فرازی از به اصطلاح وصیت نامه اش دید:

«... پس از حدود 4 دهه که افتخار هواداری و عضویت در سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران را داشته و دارم، هم‌اکنون در اوج شرف و شور ایدئولوژیکی و انقلابی، بالاترین شرف، غرور و حیثیت و سرمایه خود را، وفاداری به راه و آرمان سازمان مجاهدین خلق ایران دانسته و می‌دانم. خدا را هزار مرتبه شکر می‌کنم که در این مسیر به من یاری رساند تا در آزمایشات و ابتلائات آن، سر بلند و رو سفید باشم.

رییس جمهور برگزیده؟؟! مقاومت، مریم رجوی(معروف به مهر تابان) که به خوبی قدر و قیمت چنین عنصری را در تثبیت فرقه رجویه می دانست، در پیامی به مناسبت هلاکت ابریشمچی، چنین پیغامی از خود صادر کرد:

" .. سلام به فرمانده کاظم (حسین ابریشمچی) سردار دلیر نبردهای ارتش آزادیبخش

برادرم حسین ابریشمچی که با بیش از 40سال سابقه مبارزاتی علیه دو رژیم، مسئولی همه‌جانبه و همه جا جلودار صحنه‌های سخت نبرد بود؛ همواره پرتلاش و همواره تازه و نو و سرشار و پر از ایمان به راه و آرمان آزادی، که سر در راه آزادی نهاد و سرور آزادی شد.
"

{$sepehr_media_1230692_400_300}



بدیهی است که با سطوری که از پیش چشمان شما گذشت، وشن است که منظور نظر خانم رییس جمهور(کذا!) مستقر در حومه پاریس، از 40 سال مجاهدت در راه آزادی خلق از چه جنس و صبغه ای است. شاید تیرهای غیب که ناغافل، در شبی تار بر سر جانیان و سیاه کاران فرود می آید، هشداری به همه خائنان به وطن است که از اجرای عدالت خداوند در همین دنیا غافل نباشند. گرچه هلاکت ابریشم چی و ابریشم چی ها تنها شروع عذاب الیم آن هاست و قاضی القضات دفتر حساب در دست به انتظار نشسته است.

منابع:

کتاب «سازمان مجاهدین خلق: از پیدایی تا فرجام»(دوره سه جلدی، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی)

http://rajavism.com/?p=1970

http://safeer.blogfa.com/tag/%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%B4-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%85%D9%84%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86

http://bandrajavi.blogfa.com/post/234

http://ashrafneshinan.vvs.ir/?p=784

http://entefada.ir/1392/09/24/

http://www.iran-ghalam.de/2Haupt/2275.shahs.143.20.1.08.HTM

https://www.nejatngo.org/fa/post.aspx?id=21419#.Vjn7YIUznxw

۰ نظر ۱۰ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۵۵
حسن حیدری

به مناسبت سالروز ربوده‌شدن امام موسی صدر

مسأله یک ملت
«در این‌جا لازم است من اشاره بکنم به عزیز گمشده مسلمانان جنوب لبنان یعنی امام موسای صدر که به وسیله ایادی دشمن بزرگ و امپریالیست‌ها و عمال و مزدورانشان ربوده شده است. من در این روز جمعه، روز جمعه آخر ماه رمضان با این دهان روزه و این اجتماع عظیمی که شما دارید و در این جوّ تقدس و صفا و قدس و معنویت دعا می‌کنم: پروردگارا! به حرمت محمد و آل محمد، این فرزند خلف اسلام و این مرد رزمنده مسلمان را به سلامت به اهلش برگردان!»

این بخشی از خطبه‌های نماز جمعه تهران در 17 مرداد 1359 به امامت آیت‌الله خامنه‌ای است که دغدغه ایشان و میلیون‌ها مسلمان در ایران و جهان را نسبت به سرنوشت امام ربوده شده شیعیان لبنان نشان می‌دهد. اما چند روز پس از ایراد این سخنان، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز شد و با قرار گرفتن «مسأله جنگ» در رأس امور کشور، به‌طور طبیعی تا پایان دفاع مقدس، کم‌تر فرصتی برای پیگیری سرنوشت امام صدر دست داد.

جمهوری اسلامی حتی در میانه جنگ تحمیلی هم از پیگیری ماجرای ربوده‌شدن امام موسی صدر غافل نشده بود. برای نمونه آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت در سفری که در آن زمان به لیبی داشتند، خواستار روشن‌ شدن‌ سرنوشت‌ امام‌ موسی‌ صدر شدند.

«ایشان در مورد وضعیت امام موسی صدر از قذافی سؤال کردند؛ که او (قذافی) از پاسخ دادن طفره رفت. حتی وقتی آقای خامنه‌ای از وضعیت امام موسی صدر سؤال می‌کنند، وی با دست گذاشتن بر روی شانه آقای خامنه‌ای، می‌گوید: اخی، از پرداختن به این مسأله صرف نظر کنید! آقای خامنه‌ای در پاسخ می‌فرمایند: این یک مسأله شخصی نیست؛ مسأله‌ای است که یک ملت با آن درگیر است!»
سید صدرالدین، فرزند امام موسی صدر تأکید می‌کند: «از جمله عواملی که متهمین پرونده ربوده‌شدن امام موسی صدر را به عقب‌نشینی از مواضع دروغین خود واداشت، دخالت ایران، به ویژه شخص رهبر انقلاب آیت‌الله خامنه‌ای بود.»

این را دکتر صادق طباطبائی در نشست عمومی اتحاد ملی و انسجام اسلامی در پرتو سیره نظری و عملی امام موسی صدر می‌گوید.

نقطه عطف
با گذشت‌ چندسال از پایان جنگ تحمیلی‌ و عدم‌ پیگیری‌ جدی مسأله از سوی مسؤولان وقت، آیت‌الله خامنه‌ای در پیامی‌ به کنگره بزرگداشت امام موسی صدر، با عناوینی چون «اندیشمند پیشرو» و «علامه» از او یاد کرده و پس از مرور کارنامه وی در لبنان، می‌نویسند: «‌یقیناً‌ محروم‌ شدن‌ صحنه‌ لبنان‌ از حضور چنین‌ عنصر ممتاز و ارزشمندی‌ یک‌ خسارت‌ بزرگ‌ بوده‌ و هست‌ که‌ متأسفانه‌ عکس‌العمل‌ مناسب‌ خود را از سوی‌ مدعیان‌ طرفداری‌ از حقوق‌ بشر دریافت‌ نکرده‌ و امیدواریم‌ بی‌خبری‌ها در این‌ قضیه‌ با همت‌ صاحبان ‌همت‌ و مسؤولیت‌ پایان‌ یابد.»

هم‌زمان با برگزاری این همایش، برخی اعضای خانواده و دست‌اندکاران مؤسسه امام موسی صدر مانند خواهر و دختر ایشان به دیدار رهبر انقلاب می‌روند. دیداری که به یک نقطه عطف در پیگیری پرونده امام صدر تبدیل شد. زیرا رهبر انقلاب پس از «اظهار تأسف از این‌که این ماجرا تا امروز به تعویق افتاده و کار اساسی از طرف ایران انجام نشده» با صراحت گفتند: «این وظیفه جمهوری اسلامی است که با جدیت مسأله را پیگیری کند. در این سال‌ها غفلت شده است، باید جبران کنیم... آقای رئیس‌جمهور با جدیت پیگیری کنند. باید تمامی راه‌ها را تا آخر برویم؛ و لو بلغ‌ ما بلغ...»

اظهار نظر رهبر انقلاب، دست‌مایه تلاش‌های مسؤولان قرار گرفت تا مسأله با جدیت بیشتری پیگیری شود. خواهرزاده امام موسی صدر در نشستی با نمایندگان مجلس شورای اسلامی به ثمرات دیدار خانواده امام صدر با آیت‌الله خامنه‌ای اشاره کرده و می‌گوید: «در دیدار با رهبر معظم انقلاب ایشان پرونده را به رئیس‌جمهور، وزیر امور خارجه و رئیس قوه قضایه وقت ارجاع دادند و در آن زمان مذاکرات سیاسی قوت بیشتری گرفت و دادگاه لبنان با مستنداتی که به‌دست آورد احکامی نیز صادر کرد.»

امام و خانواده‌اش، تنها نیستند
سید صدرالدین، فرزند امام موسی صدر تأکید می‌کند: «از جمله عواملی که متهمین پرونده ربوده‌شدن امام موسی صدر را به عقب‌نشینی از مواضع دروغین خود واداشت، دخالت ایران، به ویژه شخص رهبر انقلاب آیت‌الله خامنه‌ای بود.» محسن کمالیان از فعالان مؤسسه و پرونده امام صدر نیز در گفت‌وگویی با روزنامه ایران، دیدار با رهبر انقلاب را شیرین‌ترین خاطره خود در طول چندین سال پیگیری این ماجرا می‌داند:

«یکی از شیرین‌ترین خاطرات من فضای امیدبخش یکی از جلسات‌ هیئت مدیره بود که پس از دیدار خانواده امام صدر با مقام معظم رهبری برپا شده بود. همان دیداری که مقام رهبری گفته بودند: مسأله امام صدر را تا آخر، حتی تا پیگیری قضایی پی خواهند گرفت. غروب آن روز در منزل آقای مهندس مهدی فیروزان داماد امام صدر جمع شدیم. آقایان صدرالدین صدر و فیروزان هرکدام جداگانه یک‌بار جزئیات دیدار را نقل و استنباط خود را بیان کردند. از جمله نقل کردند که در آن دیدار از وضعیت پیگیری قضایی مسأله امام صدر و احتمال اعمال نفوذ برخی صاحبان قدرت مثل نخست‌وزیر وقت لبنان ابراز نگرانی کرده بودند. آقای خامنه‌ای بلافاصله با اقتدار جواب داده بودند: این مسأله به ایران مربوط است و ما خود می‌دانیم که چگونه آن را پیش ببریم. خوب به یاد دارم که وقتی دوستان این جملات را نقل می‌کردند، فضای شیرینی آکنده از امید، آرامش، غرور و این احساس که امام صدر و خانواده او تنها نیستند، بر جلسه حاکم شده بود.»

سیدمحمد صدر، کارشناس ارشد وزارت امور خارجه و رئیس کمیته‌ ایرانی پیگیری سرنوشت امام موسی صدر معتقد است: «به دلیل همکاری نکردن قذاقی، هیچ چیزی در خصوص سرنوشت امام موسی صدر، مشخص نیست و هرچند مسؤولان رده بالای نظام، از جمله حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این‌باره تلاش‌هایی کرده‌اند، اما به دلیل همکاری نکردن برخی کشورها، پرونده مسکوت ماند.» با این‌ حال، پیگیری پرونده امام موسی صدر نه تنها در کمیته ویژه‌ای که به همین منظور در مجلس شورای اسلامی تشکیل شده بود، بلکه مستقیماً و از سوی رهبر انقلاب هیچ‌گاه متوقف نشد.
رهبری با صراحت گفتند: «این وظیفه جمهوری اسلامی است که با جدیت مسأله را پیگیری کند. در این سال‌ها غفلت شده است، باید جبران کنیم... آقای رئیس‌جمهور با جدیت پیگیری کنند. باید تمامی راه‌ها را تا آخر برویم؛ و لو بلغ‌ ما بلغ...»

برای نمونه «نبیه بری» رئیس مجلس لبنان و دبیرکل جنبش امل در حاشیه سومین کنفرانس بین‌‏المللی قدس و حمایت از حقوق ملت فلسطین که در فروردین 1385 با حضور رهبر انقلاب گشایش یافت، اعلام کرد: «در جمهوری اسلامی ایران، مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌‏الله خامنه‌‏ای، توجه خاصی به مسأله پیگیری سرنوشت امام موسی صدر دارند.»

امانت صدر
در مقاله «پژوهشی پیرامون شخصیت برجسته معاصر خاورمیانه؛ مروری بر زندگی، اندیشه‌ها و زمینه‌های ناپدید شدن امام موسی صدر» ادعا شده که آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی از هم‌مدرسه‌ای‌های امام صدر در دوران تحصیل در حوزه علمیه قم بوده‌اند، اما به نظر می‌رسد تنها این پیشینه یا مواردی همچون شباهت شخصیتی و فکری رهبر انقلاب و امام صدر در زمینه‌‌هایی مانند پیگیری جدی تقریب مذاهب اسلامی، روابط نزدیک با برخی روشنفکران و فتاوای اجتهادی روزآمد یا دغدغه تحول در حوزه و... نیست که موجب اهمیت یافتن سرنوشت امام موسی صدر برای آیت‌الله خامنه‌ای شده است. آنچه بیش از هرچیز این دو شخصیت را به هم پیوند می‌زند، قرارگیری هردوی آن‌ها در موقعیت رهبری اجتماعی و سیاسی مسلمانان در منطقه‌ای حساس از جهان و به‌ویژه رویارویی با مسأله فلسطین و مقاومت اسلامی است.

امام صدر اسرائیل را «شرّ مطلق» و هرگونه همکاری با آن را حرام می‌دانست و معتقد بود «شرف قدس اجازه نمی‌دهد که به دست غیرمؤمنان آزاد شود.» از این رو او را به درستی پدر مقاومت اسلامی در برابر رژیم غاصب صهیونیستی خوانده‌اند.
با ربوده شدن امام موسی صدر و سستی برخی همراهان وی در جنبش اَمَل در برابر دشمن متجاوز، شکافی در میان پیروان وی پدید آمد و سرانجام موجب شکل‌گیری حزب‌الله لبنان شد که هسته اولیه رهبران آن از میان شاگردان امام صدر و البته وفاداران به انقلاب اسلامی و امام خمینی(ره) بودند.

سیدحسن نصرالله خود را از پیروان امام موسی صدر و هم‌زمان تحت تأثیر شخصیت‌هایی چون امام خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای می‌داند:
«باید اعتراف کنم که بسیار تحت تأثیر امام موسی صدر هستم. البته اگر بخواهم دقیق‌تر بگویم باید بگویم که من تحت تأثیر چهار شخصیت بزرگ هستم: حضرت امام خمینی(ره)، حضرت امام موسی صدر، رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و شهید بزرگ‌وار سیدمحمدباقر صدر. نه تنها من بلکه همه جوانان مجاهد و انقلابی لبنان تحت تأثیر این چهار شخصیت عظیم و بزرگ‌وار هستند... من می‌توانم ادعا کنم که با تفکر و نوع نگاه حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به موضوعات مختلف به‌طور کامل آشنایی دارم و از طرف دیگر یک کار مطالعاتی گسترده روی اندیشه‌ها و آثار امام موسی صدر انجام داده‌ام. به اعتقاد من هیچ تفاوت و اختلاف اساسی میان تفکر و آراء امام خمینی(ره) و امام موسی صدر وجود ندارد.»

گرچه در هنگام پایه‌گذاری حزب‌الله، امام موسی صدر دیگر در میان مبارزان وفادار مقاومت نبود تا آن را رهبری کند اما با اشاره امام خمینی(ره) که با انقلاب اسلامی ذهن‌ها و قلب‌های مسلمانان جهان به‌ویژه جامعه شیعی لبنان را به خود متوجه کرده بود، آیت‌الله خامنه‌ای مسؤول مستقیم و تام‌الإختیار روابط ایران با حزب‌الله شد و این ارتباط پس از رحلت بنیان‌گذار انقلاب نیز ادامه یافت.

سید حسن نصرالله در دیدار با جمعی از طلاب حوزه علمیه قم می‌گوید: «از حضرت امام خواستیم که در مسأله لبنان کسی نماینده شما باشد که مزاحم وقت حضرت‌عالی نشویم. امام آن زمان فرمودند نماینده تام‌الإختیار من آقای خامنه‌ای هستند. آقا هم خیلی با ما مهربان بودند. از زمان انعقاد نطفه حزب‌الله، آقا مسؤول ما بود. ایشان در مسائل اسرائیل کارشناس‌تر از کارشناسان است. خلاصه کار را ادامه دادیم؛ اما امام فرموده بودند تا اخراج کامل ادامه دهید. تا این‌که امام رحلت کرد. رسیدیم خدمت آقا که الان شما رهبر ما هستید، یک نفر را معرفی کنید تا زیاد مزاحم شما هم نشویم. آقا فرمودند: نه خیر؛ مسأله اسرائیل و لبنان مربوط به من است و من خودم مسؤول این مسأله هستم.»
امام صدر اسرائیل را «شرّ مطلق» و هرگونه همکاری با آن را حرام می‌دانست و معتقد بود «شرف قدس اجازه نمی‌دهد که به دست غیرمؤمنان آزاد شود.» از این رو او را به درستی پدر مقاومت اسلامی در برابر رژیم غاصب صهیونیستی خوانده‌اند.

دبیر کل حزب‌الله لبنان همچنین معتقد است که این ارتباط، نقش اساسی در کام‌یابی‌های مقاومت مانند عقب‌ راندن اسرائیل از جنوب لبنان و پیروزی در جنگ 33 روزه داشته است: «آقا خصوصیات تک تک ما را می‌شناسند. این ارتباط عمیق از مهمترین عوامل پیروزی و از بزرگ‌ترین برکات برای حزب‌الله بود.»

محمد یزبک، عضو شورای رهبری حزب‌الله و رئیس کمیته شرعی این حزب نیز  معتقد است: «محبوبیت آیت‌الله خامنه‌ای در لبنان فوق تصور است. بزرگ و کوچک به او احترام می‌گذارند و قدر او را می‌دانند و او را دوست دارند؛ به ویژه در مواضع اساسی و کلیدی. ایشان در رهبری و تدبیر خود موفق شده‌اند مردم را با خود پیوند دهند و محبت مردم را به خود جلب کنند.»

نصرالله نیز دامنه تأثیر این ارتباط را منحصر به بعد نظامی نمی‌داند و می‌گوید: «ما تا سی سال پیش یک مؤسسه یا مدرسه نداشتیم. اما شیعه امروز قوی‌ترین طایفه لبنان است. از لحاظ نظامی قوی‌ترین نیرو هستیم در لبنان و قابل مقایسه با اسرائیل شده‌ایم. حزب‌الله بزرگ‌ترین حزب سیاسی لبنان است. یکی از ممتازترین رادیوها و بهترین شبکه‌های عربی (المنار) برای حزب‌الله است. شیعه قوی‌ترین جریان را در لبنان دارد و الان دیگران از ما تقیه می‌کنند. بر عکس گذشته که ما تقیه می کردیم! ما آینده را برای خود می‌دانیم.»

به این ترتیب به نظر می‌رسد رهبر انقلاب علاوه بر پیگیری جدی پرونده امام موسی صدر، توانسته‌اند امانت بزرگ وی یعنی مقاومت اسلامی در برابر اسرائیل را حفظ نموده و با رهبری خود آن را گسترش دهند و به پیروز‌ی‌های ارزشمندی برسانند که آرزوی آن امام در بند بوده است.

۰ نظر ۱۰ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۴۸
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

شهید لاجوردی چقدر حقوق می‌گرفت؟

روایتی از زندگی دادستان شهید؛

شهید لاجوردی چقدر حقوق می‌گرفت؟

شهید لاجوردی با آن همه شکنجه، سختی و حبس در زندان‌های طاغوت اما بی‌توقع بود؛ بدون حقوق، ایثار، تلاش و پایداری می‌کرد. بدون اینکه سخنرانی و اعتراضی کند و کسی را زیر سوال ببرد زندگی کرد تا به شهادت رسید.

به گزارش مشرق، در هفته‌ها و ماه‌های اخیر درباره حقوق‌های چند 10 میلیونی یا چند صد میلیونی برخی مدیران دولتی و غیردولتی زیاد شنیده‌ایم؛ حقوق‌هایی که آه از نهاد همه از مردم گرفته تا رئیس دولت درآورد و حتی چند مدیر و مسئول برکنار شدند یا استعفا دادند. 

قصد نداریم دوباره همان حرف‌های قبلی را تکرار کنیم بلکه می‌خواهیم بدانیم چطور ممکن است در نظامی که داعیه اسلام و اسلامی بودن دارد چطور می‌شود مدیرانش که مدعی هستند برای خدمت به مردم پست و مقام گرفته‌اند، حقوق‌های این چنینی بگیرند و مردم برای صنار و سه شاهی، صبح را شب و شب را صبح کنند و در آخر هم هیچ.

جوانان امروز این مرز و بوم که بیشتر متولد دهه 60 به بعد هستند طبیعتاً اوایل انقلاب را به یاد ندارند؛ انقلابی که گفته می‌شود مدیرانش در آن ایام فقط و فقط برای خدمت به مردم پست می‌گرفتند؛ هر چند با اتفاقاتی که در ماه‌های اخیر از مدیران دولت دیده‌ایم قدری باور کردن این ادعا سخت است اما گفتیم سراغ یکی از کسانی برویم که اوایل انقلاب پست و سمتی داشت و آن روزها به رغم سن و سالش خیلی خوب و شفاف به یاد دارد.

او که روزگاری در دادستانی تهران همراه و هم پای شهید لاجوردی بوده می‌گوید وقتی مردم می‌بینند مدیری 100 میلیون حقوق می‌گیرد و در جلسات مذهبی مثل دعای ندبه و نماز جمعه هم شرکت می‌کند، سرخورده می‌شوند؛ این پول‌‌های حرام را چطور می‌خورید؟

اسدالله جولایی که موی و ریش کم پشت سفیدش در اولین نگاه خودنمایی می‌کند و ته لهجه اصفهانی هم دارد، قسم می‌‌خورد پدرش آقا سید حسن حلبی‌ساز لقمه حرام به خانه نیاورده است؛ او که اتاقش هیچ شبهاتی به اتاق مدیران امروزی ندارد و از عرض و طول و میزها و مبل‌های آنچنانی خبری نیست می‌گوید خدا می‌داند که حتی برای نوشیدن یک چای که ارزشش آن زمان شاید یک ریال بود به شهید قدوسی اصرار می‌کردم اما ایشان احتیاط می‌کردند.

این پیرمرد 74 ساله اهل اصفهان که خود از بازاریان قدیمی است و می‌گوید 50 سال پیش بنز سوار می‌شده اما الان دوچرخه هم ندارد؛ حرف‌ها و خاطرات زیادی از معاشرت با افرادی همچون شهید لاجوردی، شهید قدوسی، شهید شاهچراغی و سال‌های اول انقلاب دارد؛ خاطراتی که خودش می‌گوید انگار همین الان است و وقتی از آنها یاد می‌کند بغض گلویش را می‌فشرد و گاهی هم بغضش می‌ترکد؛ مدیران آن زمان کجا و مدیران امروز کجا...

مشروح این گفت‌وگوی یک ساعته را در زیر می‌خوانید.

50 سال پیش بنز سوار می‌‌شدم اما حالا دوچرخه هم ندارم

آقای جولایی چه اتفاقی افتاده که مدیران ما حقوق‌های اینچنینی می‌گیرند؟

آیه 36 سوره اسراء می‌فرماید چیزی را که به آن علم نداری دنبال نکن چون گوش و چشم و قلب همه مورد سوال قرار می‌گیرند. یک مسلمان باید حواسش جمع باشد که تا به موضوعی وقوف و علم نداشته باشد بیان نکند. این باید درس اول ما باشد که به چیزی که علم نداریم پافشاری نکنیم زیرا از قلب و گوش و چشم ما سوال می‌کنند که چرا گفتید. همه باید بدانند که اگر می‌خواهند چیزی بگویند باید به حق باشد و با گفته‌های خود جامعه را متشنج نکنند.

متاسفانه موضوع اخیر همه دلسوزان نظام را نگران و مکدر کرده است. شخصی که چند 10 میلیون در ماه حقوق می‌گیرد آیا به آبدارچی دفتر خودش نگاه نمی‌کند که 800 هزار تومان می‌گیرد؟ یا خدای ناکرده به آن هم می‌خوراند تا سکوت کند؟ مردم وقتی می‌بینند مدیری 100 میلیون در ماه می‌گیرد یا وام 300 میلیونی با بهره یک درصدی دریافت می‌کند و این همان فردی است که در جلسات مذهبی و دعای ندبه و نماز جمعه هم شرکت می‌کرده، دچار سرخوردگی می‌شوند. آخر چطور این پول‌ها را می‌خورند؟ کدام مصوبه چنین اجازه‌ای را داده است؟

زمانی که اصلاً این حرف‌ها و ماجراها مطرح نبود، جلسه در تهران برگزار شده بود. برخی آقایان آن جلسه در خانواده خود مشکلاتی داشتند که  گفتم قسم می‌خورم این مشکلاتتان به خاطر لقمه حرام است. قسم خوردم که پدر ما آقا سیدحسن حلبی‌ساز لقمه حرام به خانه ما نیاورده بود. حالا می‌مانیم که این پول‌های کلان و خودروهای آنچنانی از کجا می‌آید؟ ما که بنزسوار 50 سال قبل بودیم الآن دوچرخه هم نداریم و خدا را هم شکر می‌کنیم.

خدای متعال در آیه سوم سوره صف می‌فرماید ای کسانی که ایمان آورده‌اید چرا چیزی می‌گویید که انجام نمی‌دهید؟ نزد خدا سخت ناپسند است که چیزی بگویید و انجام ندهید. مردم گرفتارند و گرفتاری را به کسی می‌گویند که بدانند مشکلاتشان را گوش می‌دهد و خودش پاک است.

شهید قدوسی در دادستانی کل چیزی نمی‌خورد

از منش مدیران اوایل انقلاب برایمان بگویید.

شهید قدوسی 15 مرداد سال 58 با حکم امام خمینی(ره) به عنوان دادستان کل انقلاب منصوب شد. بعد شهید بهشتی فرمودند که ما به همراه چند نفر دیگر به کمک ایشان برویم. شهید لاجوردی، بنده، برادر شهید لاجوردی، مرحوم حاج اکبر پوراستاد و آقای غیوران در حزب نشستیم و بحث کردیم. سپس خدمت شهید قدوسی رفتیم؛ البته از قبل از انقلاب با خانواده شهید قدوسی ارتباط خانوادگی داشتم. 11 شهریور 58 به عنوان مسئول اداری دادستانی کل انقلاب منصوب شدم. بعد از مدتی هم 10 آذر همان سال به عنوان معاون اداری مالی و معاون دادسرای انقلاب تهران منصوب شدم. بعد هم که 30 دی 59 شهید لاجوردی به عنوان دادستان تهران منصوب شدند، شهید قدوسی برای من هم حکم معاون اداری مالی دادستانی تهران را صادر کردند. 

خدا می‌داند حتی برای نوشیدن یک چای ارزش آن شاید یک ریال بود به شهید قدوسی اصرار می‌کردم که «زبانتان از شدت خشکی در دهانتان به صدا درآمده است» اما خیلی احتیاط داشتند. اصرار می‌کردیم که تا شب می‌مانید چیزی بخورید. حتی از غذاهای کارکنان هم نمی‌خوردند. پلوماش هم که غذای سربازان بود، نمی‌خوردند. می‌گفتند می‌روم خانه. با اینکه ابلاغ امام خمینی (ره) را داشتند و مبسوط‌ ‌الید بود اما در دادستانی چیزی نمی‌خوردند.

پسر شهید قدوسی که در مجموعه دانشجویان همراه شهید چمران بود و قد بلندی هم داشت، می‌خواست جبهه برود به همین خاطر لباس پاسداری خواست. پاچه شلوارش برایش کوتاه بود. به پدرش موضوع را گفت اما شهید قدوسی گفتند برو ببین بقیه چکار می‌کنند تو هم همان کار را بکن. برو یه تیکه پارچه به‌ آن اضافه کن. واقعاً اینجوری نبود که چون دادستان است کار خاصی انجام دهد. خیلی بی‌اعتنا گفت ببین بقیه پاسدارها چه می‌کنند تو هم همان کار را انجام بده. پسر شهید قدوسی در نهایت هم در سوسنگرد به شهادت رسید.

 روایتی از زندگی کاری شهید لاجوردی که باید حتما خواند

دادن ناهار زندانیان به حجةالاسلام قرائتی

 شهید لاجوردی چگونه دادستانی تهران را اداره می‌کرد؟

آن زمان در دادستانی اصلاً پول و بودجه‌ای نداشتیم. تلاش کردیم تا در سازمان مدیریت و برنامه، بودجه‌ای برای دادستانی لحاظ شود. به خاطر دارم که هر ماه، شهید قدوسی یک چک دو میلیون تومانی برای دادستانی می‌نوشتند و باید با این مبلغ، همه جا را اداره می‌کردم.

خرداد سال 60 در زندان اوین قدری کار وجود داشت که باید چند نفر معتمد انجام می‌دادند به همین خاطر دو پسر شهید لاجوردی کمک کردند. سه شبانه‌روز در اوین کار کردند. روز سوم که می‌خواستند بروند شهید لاجوردی 3 هزار تومان به من داد تا به حساب دادستانی واریز کنم. گفتم این پول چیست؟ گفت حسین و محمد 3 روز در دادستانی ناهار خورده‌اند. گفتم اینها که 3 روز اینجا کار کرده‌اند؛ گفت کار کردن وظیفه‌شان بوده و تغذیه آنها وظیفه من است؛ پول را به حساب دادستانی واریز کنید.

در همان ایام بود که ماجرای شهید شاهچراغی رخ داد. ایشان هم از شاگردان مدرسه حقانی بودند. 25 تومان به من دادند و گفتند این پول را به حساب دادستانی بریزید. گفتم پول چیست؟ گفت چند بار با تلفن دادستانی به منزل زنگ زده‌ام.

پسر آقای لاجوردی دانشجوی پزشکی در تبریز بود. مدیرکل زندان‌های آذربایجان دیده بود پسر شهید لاجوردی جایی را اجاره کرده بود و روی روزنامه می‌خوابد. رفته بود فرش و وسایل خواب تهیه کند اما پسر شهید لاجوردی گفته بود ما اجازه نداریم چنین کاری کنیم. مدیرکل زندان‌های آذربایجان شرقی به شهید لاجوردی زنگ زده بود که اجازه بگیرد اما شهید لاجوردی گفته بود شما اجازه ندارید چنین کاری کنید؛ پسر من هم مثل سایر دانشجویان است و هیچ امتیاز دیگری ندارد. دانشجوست و خودش باید گلیمش را بیرون بکشد. حال وضعیت الآن را با آن زمان و آن مدیران مقایسه کنید. چه بورس‌هایی، چه پول‌هایی، چه ارزهایی اختصاص می‌دهند به بعضی‌ها... ببینید چه می‌گذرد به کسانی که الآن هستند و سیره امثال شهید قدوسی و لاجوردی‌ها را دیده‌اند.

یک روز آقای قرائتی را دعوت کرده بودند تا برای بچه‌ها صحبت کنند. وقت ناهار شد گفت غذای زندان را بیاورید. همکاران گفتند اجازه بدهید از بیرون غذا سفارش بدهیم اما قبول نکرد و گفت آقای قرائتی هم مثل بقیه... من و زندانیان و آقای قرائتی همه یکی هستیم.

شهید لاجوردی از دادستانی حقوق نمی‌گرفت

شهید لاجوردی چقدر حقوق می‌گرفت؟

اصلاً حقوق نمی‌گرفت. آقای لاجوردی قبل از انقلاب در بازار تاجر بود. تا قبل از دستگیری و ترور منصور و قبل از انفجار دفتر هواپیمایی اسرائیل، در بازار فعالیت می‌کرد و حجره داشت. یک بار یک مشکل مالی در منزلش رخ داد و خانواده‌اش با من تماس گرفت و موضوع را مطرح کردند. من با برادرش صحبت کردم. ایشان به اوین آمد و با شهید لاجوردی به محل خلوتی رفتیم. گفتم که آقای لاجوردی چنین مشکلاتی هست؛ بعد آقامرتضی دسته‌چک قبل از انقلاب خودش و شهید لاجوردی را درآورد و گفت آقااسدالله اسم شما هم روی چک است و با من شریک هستی، اجازه بده از همین پول خرج کنم اما گفت نه من مالک نیستم. مرتضی گفت شما سخت‌ترین شکنجه‌ها و زندان‌ها را به خاطر مردم و انقلاب و اسلام تحمل کردید؛ این مال شماست اما شهید لاجوردی گفت من حقی ندارم. ببینید احتیاط و توجه به زندگی اینگونه است که بچه‌هایشان الان چنین بچه‌های متدین و آبرومندی هستند.

خوردن ته مانده غذای پاسدارها در سفر استانی

سفر استانی هم می‌رفتید؟

یک بار در یکی از سفرهای استانی به کردستان رفتیم و خدمت آقای باقری که الآن مدیرکل زندان‌های استان البرز است، رسیدیم. ساعت 3 عصر بود که رسیدیم. دیدیم سفره هنوز در اتاق پاسدارها پهن است. شهید لاجوردی سفره را باز کردند و خرده‌نان‌ها و ته مانده غذایی که قرار بود دور ریخته شود را با چنان عشقی خورد که افسری که آنجا بود های‌های شروع به گریه کرد. حالا ببینید چه سفره‌هایی برای بعضی آقایان پهن می‌شود. این چیزها را دیدیم که الآن با مشاهده این تخلف‌ها واقعاً می‌سوزیم.

سراج شب‌ها در اوین می‌خوابید/لقمه حلال خورده که بدون ترس موضع می‌گیرد

آن موقع چه قدر به مدیران و کارمندها حقوق می‌دادید؟

در همان زمان وقتی در اوین منصوب شده بودم، جدولی تهیه کردم تا به مجردها دو هزار تومان و به متاهل‌ها دو هزار و 500 تومان حقوق داده شود اما عمده نیروها 500 تومان را بازمی‌گرداندند. یکی از نیروهایمان همین آقای سراج بود که کارمند بایگانی بود و حتی شب‌ها در اوین می‌خوابید. همین است که ایشان با اقتدار موضع‌گیری کرده و آمار می‌دهد؛ این به خاطر لقمه حلالی است که خورده است.

یک روز سراج را خدمت آیت‌الله یزدی بردم و گفتم من به ایشان اطمینان دارم و از او استفاده کنید. آیت‌الله یزدی هم به خاطر سابقه آشنایی که با من داشت از ایشان استفاده کرد و مسئولیت و احکام ویژه‌ای به سراج داد. وقتی این اقتدار سراج را می‌بینم لذت می‌برم. هرکس که مصاحبه آن شب آقای سراج در شبکه خبر را دیده بود به من زنگ می‌زد و می‌گفت ماشاءالله به این قاضی. 

خیاطی بعد از دادستانی

خب چطور شد با این همه شهید لاجوردی را از دادستانی تهران عزل کردند؟

وقتی بعضی‌ها در دادستانی نتوانستند اقتدار، تقوا و عدالت او را تحمل کنند شروع به مخالفت کردند. یک روز ساعت 10 مشغول کار بودم که شهید لاجوردی به من رسید و محکم دستم را گرفت و گفت بیا برویم کار را تمام کنیم. به شورای قضایی رفتیم. آقای موسوی بجنوردی آنجا بودند. حرف‌هایی در جلسه شورا مطرح شد و شهید لاجوردی هم مقتدرانه گفت اداره حکومت اسلامی چیزی است که من می‌گویم. نمی‌شود مماشات کرد و چشم را بست. این‌همه شهید و ترور و انفجار کار چه کسی است؟ منافقان کردند اما برخی آقایان برنتابیدند و وقتی به اوین رسیدیم دیدیم ابلاغ زدند و آقای رازینی را به عنوان دادستان جدید معرفی کردند. البته خود آقای رازینی نیز در جلسه حضور داشت. 

در حکمی که داده بودند به دادسرا هم جهت اطلاع رونوشت شده بود و هیچ تشکری از شهید لاجوردی به خاطر فعالیت‌هایش نکرده بودند. همه نیروها برافروخته شدند. زنگ زدند آقای صانعی به اوین آمد و به این کار اعتراض کردند. برخی از نیروها «شعار مرگ بر سازشکار» دادند. آقای صانعی عمامه‌اش را روی زمین کوبید و گفت من سازشکار هستم؟ بچه‌ها گفتند منظور ما شما نیستید ولی چرا اجازه دادید چنین اتفاقی بیفتد؟

شهید لاجوردی بدون اینکه خمی به ابرو بیاورد به منزل رفت و در زیرزمین شروع به کار خیاطی کرد. همان کاری که در زندان اوین برای زندانیان راه‌اندازی کرده بود.نه مصاحبه‌ای کرد و نه اعتراضی. با اینکه کمرش را ساواک شکسته بود و چشم چپش را نابینا کرده بود اما صبح تا شب خیاطی می‌کرد. من اینها را دیدم و با اینها کار کردم. با آیت‌الله قدوسی و آیت‌الله یزدی زندگی کرده‌ام.

شهید لاجوردی حقوقی بابت اضافه کاری نمی‌داد

بعد از انتصاب به ریاست سازمان زندان‌ها وضعیت چطور بود؟

بعد از اینکه شهید لاجوردی به ریاست سازمان زندانها منصوب شد از دوستان قدیمی خود برای مدیریت بهتر دعوت کرد. همه به سازمان زندانها رفتیم. محل آن هم در تقاطع شهید قدوسی بود. آقای شوشتری آن ساختمان را از سازمان جغرافیایی برای سازمان زندانها گرفته بود. یک بار با هم صحبت می‌کردیم که گفتم این ساختمان با 40 هزار متر به چه درد سازمان زندانها می‌خورد. گفتم به آقای رئیسی که دادستان تهران بود بگوییم شما از اوین بیاید چهارراه معلم و ما به اوین برویم. همان موقع زنگ زد و جلسه گذاشتیم و آقای رئیسی موافقت کرد. لاجوردی گفت به رئیسی بگویید حالا که این جابه‌جایی انجام می‌شود، وسایل داخل سازمان زندانها و وسایل داخل زندان اوین را دست نزنید تا خراب نشوند و فقط پرونده‌ها را منتقل کنیم. دیدگاهش ارزان تمام کردن کار بود تا هزینه کمتری به بیت‌المال تحمیل شود.

به اوین آمدیم؛ مدتی گذشت به من گفت ناراحتم. این اتاقها بزرگ است و کارکنان نان و پنیر می‌خورند و بعد در را می‌بندند و حرف می‌زنند. یک ساختمان برای نگهداری اموال قیمتی که از طاغوتی‌ها و منافقین گرفته بودیم، داشتیم که به آن نقل مکان کردیم. در نهایت از فضای 40 هزار متری به 3 هزار متر و از آنجا هم به یک ساختمان 720 متری نقل مکان کردیم. این میز و صندلی که من و شما دور آن مشغول صحبت هستیم از زمان شهید لاجوردی اینجاست؛ به من گفت آقای جولایی من نمی‌خواهم میز کشودار داخل سازمان باشد. 

  به آهنگری اوین رفتیم و این میز و صندلی‌ها را ساختیم. خودش هم نجار بود. یک میز بلند بود که من و لاجوردی و دو تن از مدیران یک طرف می‌نشستیم و ارباب رجوع طرف دیگر... لاجوردی تأکید داشت که بدون اضافه کاری عصر به عصر هیچ پرونده‌ای نباید روی میز باشد. اضافه کاری هم نمی‌داد. به شوخی می‌گفت اضافه بیکاری هم نمی‌دهم. حالا الآن را ببینید که در مقابل کار انجام نشده حقوق می‌گیرند.

روایت زندگی شهید لاجوردی را باید حتماً خواند و اشک ریخت. شهید لاجوردی با آن همه شکنجه، سختی و حبس در زندان‌های طاغوت اما بی‌توقع بود؛ بدون حقوق، ایثار، تلاش و پایداری می‌کرد. بدون اینکه سخنرانی و اعتراضی کند و کسی را زیر سوال ببرد زندگی کرد تا به شهادت رسید.

اینهایی که اموال مردم را غارت می‌کنند قرآن نخوانده‌اند. خدا می‌فرماید رزق هر جنبنده‌ای را می‌دهم. امثال شهید لاجوردی‌ها ایمان داشتند چون قرآن خوانده بودند و فقیه شده بودند. نامه را هر چه در دل پنهان کنم سینه گوید که من تنگ آمدم تنگ آمدم فریاد کن فریاد کن.

منبع: تسنیم
۰ نظر ۱۰ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۴۱
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

اولین گروه تروریستی پس از پیروزی انقلاب

پیروزی انقلاب اسلامی که قطع وابستگی‌های استعماری را به دنبال داشت و معادلات منطقه‌ای آنان را تحت‌الشعاع قرار داده بود، از صبح اولین روز پیروزی با توطئه‌های پنهان و آشکاری روبرو شد.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ روز 20 تیر 1358 و 4 روز پس از ترور حاج طرخانی از بنیانگذاران مسجد قبا، جمعی از اعضای گروه تروریستی فرقان شناسایی و دستگیر شدند.

از زمانی که ادبیات مارکسیستی در فضای مبارزه با رژیم شاهنشاهی رواج یافت و پای آن به محفل روشنفکران و مبارزان مسلمان باز شد و حتی برخی از طلاب جوان را نیز تحت‌تأثیر قرار داد؛ تطبیق آن با آیات قرآن و کلمات نهج‌البلاغه، به عنوان آفتی، که التقاط را به دنبال داشت، دامنگیر جریان مبارزه شد. یکی از آسیب‌های این آفت، نگاهی متفاوت از فرهنگ قرآنی، به مبارزه مسلحانه و حذف فیزیکی دشمن بود؛ که متضمن اصالت مبارزه بود. ناامیدی افراد مسلمانی که در جریان مبارزه علیه رژیم ستمشاهی قرار داشتند، از مبارزه مسالمت‌آمیز و شیوه پارلمانی موجب شد تغییر و تحولاتی در جریان‌های سیاسی رخ دهد. لذا از درون نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق پیدا شد که برای سالیانی با نام سازمان آزادیبخش ایران و وابسته به نهضت آزادی معرفی می‌شد. از سوی دیگر به پیدایی سازمان چریک‌های فدایی خلق از درون حزب توده انجامید. همچنین در چنین شرایطی بود که گروه فرقان به عنوان یک جریان التقاطی چپ به ظاهر اسلامی شکل گرفت.

*مقدمه


گروه فرقان توسط فردی به نام اکبر گودرزی برای مقابله با روحانیت و مبتنی بر ایدئولوژی «اسلام منهای روحانیت» شکل گرفت. گودرزی متولد سال 1335 در روستای دوزان نزدیک الیگودرز بود که در اوایل دهه 1350 عازم خوانسار شد و مدتی در مدرسه علمیه آنجا تحصیل کرد. او یک سال را نیز در قم گذراند و سپس به تهران آمد. او در تهران مدتی را به تحصیل نامنظم دروس طلبگی گذراند و در نهایت در سال 56 از لباس طلبگی خارج شد.

اولین گروه تروریستی پس از پیروزی انقلاب

گودرزی 21 ساله در همین سال، با وجود بضاعت اندک علمی، کلاس‌هایی را با عنوان «تفسیر قرآن» در مناطق مختلف تهران مانند نازی‌آباد، سلسبیل، قلهک، جوادیه و خزانه برپا می‌کند و نیروهایش را از همین جلسات جذب می‌کند. تفاسیر التقاطی و انحرافی وی از قرآن مبنای شکل‌گیری ایدئولوژی افراطی فرقه‌ای در محافل کوچک و منسجم مذکور می‌شود. این ایدئولوژی خود را وام‌دار میراث فکری سازمان مجاهدین خلق می‌دانست و تداوم جریان روشنفکری دینی را آرمان خویش معرفی می‌کرد.

*زمینه‌های شکل‌گیری ایدئولوژی گروه فرقان

بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق، در شرایط سیاسی، اجتماعی سال‌های آغازین دهه چهل، برای مبارزه به ادبیاتی روی آوردند که در محیط‌‌ های روشنفکری وجه غالب یافته و آنان را از منظر مارکسیسم به گونه‌ای به بخشی از آیات قرآن که رنگ و بوی مبارزاتی داشت، پیوند می‌زد. نتیجه این نگاه – که در ماهیت، آغاز کژراهه و انحراف بود – آن شد که پس از ضربه خوردن تشکیلات و اعدام چند تن از اعضای کادر مرکزی و نفوذی که در آن صورت گرفت، در نهایت در سال 1354 شمسی اعلامیه‌ای به عنوان اعلام مواضع، از طرف سازمان منتشر شد که با صراحت، پرده از ماهیت فکری و عملی اعضای اصلی برمی‌داشت. این حرکت، سرخوردگی‌های متعددی را به دنبال داشت و نیروهایی که به انگیزه مبارزه مبتنی بر اسلام به آنان گرویده بودند را در ابتدا برای مدت زمانی دچار سردرگمی و اضطراب کرد. در همین زمان‌ها، جزوه‌هایی تحت عنوان «پیام قرآن» که محتوی تفسیر بعضی از سوره‌های قرآن بود، به صورت مخفیانه و با نام‌های مستعار و متفاوتی منتشر می‌شد و به دست مبارزین می‌رسید که حکایت از نگاهی نو به مبارزه از منظر قرآن داشت. این جزوه‌ها در واقع همان تفسیرهایی بود که گودرزی در سن 20 سالگی انجام می‌داد. در مقدمه این تفاسیر، که به نظر می‌رسد اولین آن تفسیر سوره مبارکه کهف باشد که به همین دلیل هم هواداران آن در ابتدا به «کهفی‌ها» شهره شدند(1)، مطلب زیر به چشم می‌خورد: این مطالب «حاصل تلاش چند سالی است که نگارنده با استفاده از متون اصیل اسلامی که در اختیار داشته، فراهم آورده است.»(2)

در واقع برای گودرزی که شیفته آموزه‌های چپ و ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق شده بود، بیش از آن که دست یافتن به مقصود قرآن و صاحب کلام وحی اهمیت داشته باشد، اصالت مبارزه و تفسیری ابزاری از قرآن اهمیت داشت. او تفسیری را می‌پسندید که لزوماً رادیکال باشد و به رفتارهای مبارزاتی جهت بخشد. بر این اساس، او بدون آن که بهره‌ای از علم تفسیر قرآن داشته باشد با گرته‌برداری از برخی آثار و ادبیات دکتر شریعتی به تأویل و یا به عبارت دیگر به «تفسیر به رأی» قرآن روی آورد. او بر اساس همین نگرش ابزاری به قرآن تفسیرهای مفسران عالم را نمی‌پسندید و درباره تفاسیری که توسط مفسران بزرگی چون علامه طباطبایی(ره)، از قرآن صورت گرفته بود، با هتاکی هر چه تمام‌تر می‌نوشت:

به‌رغم همه دگرگونی‌ها و غرض‌ورزی‌ها و خودخواهی‌های پوچ و تعصبات کور و تحمیل عقاید و دخالت قدرت‌های حاکم و الینه بودن مفسران و کج‌اندیشی‌های ملایان، چگونه این کتاب در فراز و نشیب‌های تاریخ طولانی خود توانسته حقیقت خویش را ثابت کند.(3)

جزوه‌های مذکور پس از آن که با این مقدمات، سعی داشت تا همه چیز و همه کس را تحت‌الشعاع این عبارات قرار دهد، منظور اصلی را در قالب عباراتی به شکل زیر، به خوانندگان القا می‌کرد:

اراده خداوند انقلابی است... و برای تحقق این اراده است که خداوند تشکیل حزب داده است... اکنون که این معانی را دریافتیم، باید بگوییم که: تنها با دید انقلابی و بر اساس ایدئولوژی و طرز تفکر خداوند است که می‌توان به قرآن نگریست و حقایق آن را دریافت.(4)

پس از مدت زمانی که این جزوه‌های تفسیری پخش شد، یکی از محفل‌هایی که تحت‌تأثیر صاحب این تفاسیر قرار داشت و از سازمان‌یافتگی برتر و اعضای تشکیلاتی‌تری برخوردار و با محافل دیگری هم مرتبط بود، این جریان را به سمت و سوی تدوین مانیفست سازمانی سوق داد.

حاصل نشست‌های محفل، کتاب‌هایی تحت عنوان: «توحید و ابعاد گوناگون آن» و «اصول تفکر قرآنی» بود، که به عنوان «مرحله تدوین ایدئولوژی» نام گرفت و در آن، توأم بودن هر حرکت انقلابی توحیدی با یک جریان فکری بنیادی (ایدئولوژیکی) مطرح شد. جهت‌گیری در این کتاب‌ها، که برگرفته از همان مباحث تفسیری بود و قبلاً نیز به صورت پراکنده مورد بررسی قرار گرفته بود، همان جهت‌گیری‌ای بود که با تأکید بر بی‌نیازی از متخصصان علوم دینی، نوک پیکان حمله را متوجه روحانیت اسلام و مراجع تقلید کرده بود:

تدوین ایدئولوژی... در مرحله غیب انقلاب توحیدی، واحدهای انقلابی را... در جهت «تداوم ایدئولوژی» و «تحقق ایدئولوژی» قرارشان می‌دهد که ... تداوم ایدئولوژی، مستلزم اجرای اصل «اجتهاد در ایدئولوژی» می‌باشد... البته اجتهاد در ایدئولوژی یا بهتر بگوییم در «اصول»، غیر از «اجتهاد در فروع» است که در مذهب مسخ شدة حاکم بر جامعه مطرح می‌باشد.»(5)

به این ترتیب بود که گروه از همان ابتدای اعلام موجودیت، تبعیت‌پذیری مردم از رهبران دینی و مراجع تقلید را هدف گرفت. البته روشن بود که با حضور امام خمینی(ره) در صحنه مبارزه سیاسی، در جریان لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی که منجر به قیام خونین پانزدهم خرداد و شناخت دشمنان دیرینه اسلام از این ظرفیت شد، تمام توان‌ها برای حذف آن به کار گرفته شود و طبیعی بود که این حذف، در شکل‌ها، تحلیل‌ها، تفکرات مختلف و متفاوت و نام و نشان‌های گوناگون صورت پذیرد. از این رو، این گروهک که به واسطه راه‌اندازی نشریه‌ای چند صفحه‌ای به نام فرقان به این نام مشهور شد، از در مقابله با روحانیت برآمد. فرقان قیام 15 خرداد را فاقد کادر رهبری صحیح دانست و روحانیت را عامل شکست آن معرفی کرد (6) و در پوشش پیروی از تفکرات دکتر علی شریعتی مقابله با روحانیت را هدف اصلی خود قرار داد.  بدیهی است که این شیوة برخورد و موضع‌گیری، آن هم در زمان اوج‌گیری انقلاب اسلامی، نه تنها مورد تأیید رژیم شاهنشاهی پهلوی و استعمارگران، که مورد حمایت و تقویت آنان، قرار داشت. در همین حال و هوا و فضای سیاسی، که قیام خونین قم و تبریز، رژیم وابسته و استبدادی شاهنشاهی پهلوی را به سخره گرفته بود و سران حزب رستاخیز در جلسه اضطراری خود، «مقابله با روحانیت از طریق تظاهرات، یا راه‌های تبلیغاتی را زیانبار» توصیف کرده بودند(7)، و به شیوة «ضربه از درون» می‌اندیشیدند، گروهک فرقان به یاری آنان شتافت و با سنگرگیری در پشت اظهارنظرهای شریعتی و به بهانه دفاع از او به میدان آمد:

پس از شهادت مرگبارت، یکباره معجزه‌ای رخ داد...در همین فضای باز سیاسی بود که روحانیت حاکم و بلعم باعورها، که بیم مردگی‌شان می‌رفت و فریادهای حماسه‌زای تو ... مجال نفس کشیدن را هم از آنان گرفته بود... ناگهان زندگی دوباره یافتند... روحانیت مرتجع، بار دیگر زنده شد... و خلاصه، انقلاب را تبدیل به بلوا نمودند... روحانیت تجدید حیات یافته... و هنوز هم ملایان بزرگ و فقهای عظیم‌الشأن و مفسرین عالیقدر و وعاظ شهیر... از تودة ناآگاه و تخدیرشده و صادق جامعة ما به عنوان وسیله‌ای... استفاده کردند... تا هر روز در گوشه‌ای از مملکت... خون پاکشان را به بهانة «فتوای ملایان» لوث سازند.(8)

فرقان در این اوضاع و احوال، نه تنها به یاری استعمارگران و سران حکومت شاهنشاهی، که به حمایت از حکومت‌های مرتجع منطقه نیز اقدام کرد تا آنان را نسبت به پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی‌(ره)، هشیار کند:

اگر درک این معنا برای روشنفکران ما ممکن نباشد...اما کشورهای حوزة خلیج و جهان سوم بدین معنا واقفند...و آن را خطرناک‌تر از اسرائیل برای خود تلقی می‌کنند.(9)

شاید به واسطه تحریک کشورهای عربی حوزة خلیج فارس و هم‌نوایی فکری است که در این نوشته، فرقان نیز از عبارت «خلیج فارس» استفاده نکرد و به واژه «خلیج» اکتفا کرد و در جایگاه دایة دلسوزتر از مادر و در مقام رهنمود به آنان می‌نویسد:

از این رو می‌کوشند تا با عربی خواندن خلیج، این بهانه را از دست نظام حاکم و اربابانش بگیرند. البته پیروزی آنها را در این راه، مبارزه پیگیرشان و جلوگیری از بروز اختلاف در میانشان، تعیین می‌کند.(10)

سپس، تشویق و ترغیب به شرکت نکردن در تظاهرات و مقابله با رژیم پهلوی در دستور کار قرار می‌گیرد تا در نشریه اردیبهشت ‌ماه 1357 با صراحت بنویسد:

این، اندیشه فرد مبارز است که باید او را به بلوغ عملی برساند، نه اینکه صرفاً خودِ کار او را جلب نماید و از طرف دیگر، با توجه به این شناخت، از هرگونه کمک ناآگاهانه به دشمن، در جهت اجرای سیاست‌های ضدمردمی‌اش اجتناب ورزد.(11)

در نهایت، در شهریورماه 1357 که انقلاب اسلامی به لحظات پیروزی نزدیک می‌شود، برای اولین بار، زمزمه ترور رهبران انقلاب را مطرح می‌کند:

دیکتاتوری آخوندیسم که سالیان درازی است سایه شوم خود را بر افکار و اندیشه‌های مردم وطن ما افکنده است... با وسایلی که در اختیار دارد، می‌کوشد تا مانع شناخت آزادانه ایدئولوژی توحیدی و اتخاذ پایگاه ایدئولوژیکی گردد... جامعه را به «ورشکستگی ایدئولوژیکی» و بحران‌های عقیدتی می‌کشاند... انقلاب توحیدی را مسخ و خنثی می‌نماید و خود را در مقام رهبری جا زده و بر خر مراد سوار می‌شود و حقایق را فدای مصالح می‌کند... مخالفین خود را ... متهم ساخته... شناخت توحیدی و قرآنی آنها را، با چماق «تفسیر به رأی» تخطئه می‌کند و خود آنها را به عنوان «وهابی» و «کمونیست» و «مارکسیست» از صحنه به در می‌سازد... شریعتی بزرگ چهرة بارز و مشخص آنهاست... دیکتاتوری آخوندیسم، از مردم صادق... عواملی در جهت اجرای مقاصد خویش ساخته است و با قید و بند «تقلید» آن هم به گونة مسخ شده‌اش، از ریختن خونشان هم برای تحقق خواسته‌هایشان ابائی ندارد... روشن است که تکامل انقلاب توحیدی خلق و رشد ایدئولوژیکی و سیاسی آنها و پایگاه مستقل فکری داشتنشان، مستلزم نفی آخوندیسم و مرگ آن می‌باشد؛ زیرا «قصاص» این آفت، به «زندگی اسلام» و «حیات ایدئولوژی اسلامی» منجر می‌شود.(12)

این نوشته‌ها، که بیشتر شبیه شب‌نامه‌های بی‌مخاطب بود، در میان مردمی که به فرمان امام سراسر ایران را میدان مبارزه با رژیم پهلوی کرده بودند، پخش می‌شد. اما هیچ پایگاه و جایگاهی نیافت و انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (قدس الله نفسه الزکیه) به راه خود ادامه داد و در 22 بهمن‌ماه 1357 به پیروزی رسید.

*پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز دشمنی گروه فرقان

پیروزی انقلاب اسلامی که قطع وابستگی‌های استعماری را به دنبال داشت و معادلات منطقه‌ای آنان را تحت‌الشعاع قرار داده بود، از صبح اولین روز پیروزی با توطئه‌های پنهان و آشکاری روبرو شد.

اولین حرکت‌های دشمن، در مناطقی از کشور آغاز شد که ضمن آنکه دارای شرایط ویژه‌ای به لحاظ ساختار سیاسی و اجتماعی بود، امید به موفقیت بیشتری را نیز برای آنان به دنبال داشت. در این جریان، مناطقی از استان پهناور کردستان در دستور کار قرار گرفت و نیروهای مختلف دشمن اعم از گروه‌های چپ مانند فدائیان خلق و سلطنت‌طلبان و منافقین نیز به آن مناطق گسیل و همة ظرفیت‌های رسانه‌ای دشمن و عوامل پیدا و پنهان آنان نیز با آن همراه شدند.

گروه فرقان که از آغازین روزهای فراگیر شدن انقلاب اسلامی اهدافی خاص را دنبال می‌کرد و در پیگیری همین اهداف، در اولین ماه برقراری نظام اسلامی، این نظام را از دیکتاتوری پهلوی‌ها خطرناک‌تر معرفی کرده و گفته بود:

دیکتاتوری آخوندیسم به مفهوم واقعی کلمه، حاکمیت خود را بازیافته است؛ که برای مردم ایران و انقلاب توحیدی خلق، خطرناکتر و انحراف‌زاتر از دیکتاتوری رژیم دست‌نشانده قبلی است... این هشداری است به تمامی فرزندان غیور... که مانع رشد هر چه بیشتر آخوندیسم گردیده و برای سرنگونی آن بکوشند... آخوندیسم هم، به حکم مفسدفی‌الارض، باید دیر یا زود محاکمه گردیده و نابود شود.(13) در این شرایط نیز به میدان آمد تا ضمن یاری رساندن به جریان توطئه، اغتشاشات کردستان را حرکتی مردمی و حق‌طلبانه جلوه دهد:

... لشکرکشی به کردستان و توطئه سرکوبی ناجوانمردانه خلق مسلمان مستضعف کرد... کوششی احمقانه برای نادیده گرفتن تضادها... و انحراف اذهان از واقعیات تلخ اجتماعی ... بود ... تنها بینش‌های رضاخانی و اندیشه‌های طغیانگرانه‌اند که به این شکل مسائل را ارزیابی کرده... خلق کرد که سال‌های سال تحت ستم بوده و اکنون برای احقاق حق خویش بپا خاسته... .(14)

روشن بود که مردم مسلمان کردستان، خود از مدافعین سرسخت نظام اسلامی در مقابله با توطئه‌های استعماری و گروهک‌های سرسپرده بیگانه بودند. کسانی که در کردستان و دیگر مناطق کشور به اغتشاش و خرابکاری و حتی آتش زدن خرمن‌های مردم مشغول بودند، اعضای سرسپرده گروه‌های مختلفی بودند که به فرمان دشمن و برای مقابله با انقلاب اسلامی، بسیج شده بودند.

در این شرایط بود که گروه فرقان به عنوان پیشتاز حرکت‌های تروریستی در نظام اسلامی، دست به اسلحه برد و سلسله ترورهای به هم پیوسته خویش را آغاز کرد.

*تأملی بر رفتارهای تروریستی گروه فرقان

بررسی ترورهای صورت گرفته توسط گروه فرقان، در قالب موارد زیر قابل بررسی است:

1. انتخاب یا اتفاق

یکی از مباحثی که پیرامون ترورهای صورت گرفته توسط گروهک فرقان مطرح است، چگونگی انتخاب افرادی است که در این جریان مورد حمله مسلحانه قرار گرفتند. هر چند گروه فرقان در اعلامیه‌های منتشره که به صورت نوبه‌ای و فوق‌العاده تهیه می‌کرد به صورت عام تمامی کسانی که به نوعی در نظام اسلامی دارای نقش بودند را تهدید به ترور می‌کرد، اما در لابلای ترورهای صورت گرفته برای اثبات خویش و انحراف اذهان، با استراتژی «زدن هدف‌های غیرمستقیم»، به سراغ افرادی چون احمد لاجوردی که از سرمایه‌داران بود نیز می‌رفت. ولی اگر به سلسله ترورهای انجام شده توسط این گروه دقت شود، به خوبی آشکار خواهد شد که انتخاب این افراد در شرایط زمانی خاص، با مطالعه‌ای دقیق و برنامه‌ای حساب شده صورت می‌گرفت. نمونه‌های این انتخاب، به شرح زیر است:

1. در شرایطی که آتش توطئه‌های دشمن در کردستان شعله‌ور شده بود و دامن زدن به آتش این اختلافات و کمک به جریان توطئه در کردستان وظیفة همگانی گروهک‌های ضدانقلاب بود، اولین حرکت تروریستی فرقان در تاریخ سوم اردیبهشت 1358، ترور سپهبد ولی‌الله قره‌نی بود که او را در مقابل خانه‌اش به شهادت رساند و در اعلامیه‌ای که به مناسبت این ترور منتشر کرد، چنین نوشت:

... عاملین شکنجه و کشتار توده‌های خلق و انقلابگران توحیدی، طبق فرمان آسمانی، باید در گیرودار پیکار انقلابی نابود گردند تا بساط شکنجه و سرکوب از روی زمین برداشته شود... نمونه گویای این جنایتکاران خدانشناش که عامل شکنجه و سرکوب و مایة فریب و نیرنگ و مانع تحقق اراده خداوند بود، تیمسار سرلشکر محمدولی قره‌نی است... او که این بار با مارک عوامفریبانه و انقلابی به میدان آمده بود در پشت سر آخوندیسم تبهکار قرار گرفت و دیگر بار ملت ایران را عزادار و امپریالیسم آمریکا را خشنود ساخت... قره‌نی کسانی را که به پادگان سنندج نزدیک شده بودند عواملی فرصت‌طلب و ضدانقلابی معرفی کرده... راستی آنها که به پادگان سنندج نزدیک شده بودند چه کسانی جز مردم محروم و مسلمان و مستضعف کردستان بودند؛ مردمی که برای احقاق حقوق غارت شدة خویش به پیکاری قهرآلود با رژیم ضدخلقی حاکم و عمّال سرسپرده‌اش اقدام کردند.

2. دومین انتخاب، آیت‌الله مرتضی مطهری بود. نقش ایشان در پاسداری از مرزهای عقیدتی انقلاب اسلامی و تدوین ایدئولوژی آن و سازش‌ناپذیری با تمامی افرادی که تحت‌تأثیر آموزه‌های مارکسیستی و ماتریالیستی به انحرافات فکری آلوده شده بودند، انکارناپذیر بود.

در روزهای پایانی عمر رژیم شاهنشاهی نیز این مطهری بود که با تلاشی شبانه‌روزی به سازماندهی و برنامه‌ریزی برای استقرار دولت اسلامی مشغول بود.

ایشان بود که به محض مشاهده تفاسیر انحرافی گروه فرقان از قرآن برای مبارزه با انحرافات اعتقادی موجود در آن، دست به قلم برد و در مقدمة چاپ ششم کتاب ارزشمند «علل گرایش به مادیگری» این نوع جریان انحرافی را «ماتریالیسم منافق» توصیف کرد.

اولین گروه تروریستی پس از پیروزی انقلاب

نقش منحصر به فرد ایشان از یک سو و کینه‌ای که استعمارگران و گروه‌های مختلف وابسته به آنان از دیگر سو از او به دل داشتند، فرقان را به سوی این ترور ناجوانمردانه سوق داد. تروری که در یازدهم اردیبهشت 1358 صورت گرفت و بنابر نقل محمد عطریانفر از گودرزی، که پس از دستگیری در زندان با او دیدار کرده بود، وی این ترور را عجولانه تعبیر کرده است. فرقان در اعلامیه‌ای که به همین منظور پخش کرد، پس از بحث پیرامون زراندوزی و فریبکاری، چنین نوشت:

نمونه روشن این جنایتکاران مردم فریب «مرتضی مطهری» بود... او با استفاده از موقعیت خویش می‌کوشید تا مانع رشد جنبش‌های آزادی‌بخش خلقی و گسترش افکار و اندیشه‌های توحیدی و قرآنی گردد ... اصطلاح «ماتریالیسم منافق» را جعل کرد و از آن چماق تکفیری ساخت تا بهترین فرزندان اسلام و قرآن را در انزوا قرار داده و «نامسلمان» معرفی کند.

دیگر ترورهای موفق و ناموفق گروه فرقان نیز به همین سبک و سیاق بود. مجموع افراد ترور شده 19 نفر بود که 6 تن از آنان مجروح شدند و زنده ماندند. اما مهم‌ترین ترورهای این گروه به شرح زیر است:

1. تیمسار محمدولی قره‌نی، سوم اردیبهشت 1358.

2. آیت‌الله شیخ‌مرتضی مطهری، یازده اردیبهشت 1358.

3. حجت‌الاسلام علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، خرداد 1358.

4. حاج‌تقی حاج‌طرخانی، تیر 1358.

5. آیت‌الله رضی شیرازی، تیر 1358.

6. حاج‌مهدی عراقی، شهریور 1358.

7. حسام عراقی، شهریور 1358.

8. آقای حاج‌حسین مهدیان، شهریور 1358.

9. آیت‌الله شیخ‌محمد مفتح، آذر 1358.

10. آیت‌الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی، آذر 1358.

گروه فرقان در مدت زمانی که دست به اسلحه برد و تا زمان دستگیری اعضاء، طرح‌ها، شناسایی‌ها و ترورهای متعددی انجام داد. برخی از آنها حتی در بررسی‌ها و بازجویی‌ها هم مطرح نشد؛ که جهت پیشگیری از اطاله کلام از ذکر آن خودداری می‌شود. از بین ترورهای فوق‌الذکر، ترور ردیف‌های 3، 5 و 8 ناموفق بود و تنها منجر به مجروحیت ایشان شد.

2. شیوه‌های ترور

اعضای گروهک فرقان که در جریان انقلاب اسلامی به شیوه‌های مختلف، از جمله خرید و سرقت از پادگان‌ها خود را مسلح کرده بودند، در جریان عملیات‌های تروریستی از شیوه‌های تمرین شده و متفاوتی بهره می‌گرفتند.

اولین ترور آنها که جامعه و حتی تعدادی از اعضای گروه را تحت‌تأثیر قرار داد، به شیوه‌ای کاملاً پنهانی صورت گرفت. در این ترور، در هتلی که روبروی منزل مسکونی قره‌نی قرار داشت، اتاقی تهیه شد و به صورت شبانه‌روزی رفت و آمدهای داخل خانه مورد کنترل قرار گرفت. پس از مشخص شدن ساعات ورود و خروج شهید قره‌نی، تیم ترور که متشکل از چهار نفر بود این عملیات را صورت داد.

یکی از اعضای این تیم محسن (ابوالقاسم) سیاهپوش بود، که عمل شناسایی از داخل هتل که از فروردین ماه آغاز شده بود، بر عهده او بود(15)؛ که گفته در لحظة وقوع ترور، محل را ترک کرده است: «در ترور قره‌نی من لحظه وقوع آنجا را ترک کردم ولی رضا و حمید و جواد آنجا بودند».(16)

در بررسی پرونده حمید نیکنام، موارد زیر معلوم شده است:

طبق مدارک به دست آمده از هتل جم، که در روی برگه‌ای، رفت و آمد در منزل تیمسار قره‌نی کنترل شده، دستخط، متعلق به حمید نیکنام است که با غلامرضا یوسفی‌نسب نوبری، به آن هتل رفته که غلامرضا، با نام رضا نوبر، اتاق گرفته است.(17)

وی در چگونگی انجام این ترور، در تاریخ 25 آذر 1358- 237 روز بعد از ترور، در این باره گفته است:

رضا و محسن و سعید و احد و علی اسدی شناسایی کرده‌اند... روز آخر، من آمدم؛ قره‌نی در حیاط بود؛ محسن از هتل خارج شد؛ من و رضا بیرون آمدیم... در خانه‌اش باز بود؛ او را زدم... جواد (بهرام آذر تیموری) با موتور منتظر بود...(18)

اظهارنظر برخی از اعضای فرقان، درباره این ترور به شرح زیر است:

1. امرالله الهی: هنگامی که ترورهای گروه فرقان شروع شد، همزمان با همین جریان عینی اجتماعی بود. در ابتدا [ترور] تیمسار قره‌نی، برای من زیاد تعجب‌آور نبود؛ به خاطر برداشتی که از جریان کردستان داشتم.(19)

2. علی حاتمی: ترور قره‌نی نابجا بود؛ چون زمان، زمان خفقان نبود که به چنین عملی دست زنند.(20)

3. عبدالرضا رضوانی: روزی که خبر ترور قره‌نی را شنیدم، ابتدا باور نمی‌کردم؛ ولی بعد کاملاً متوجه شدم، کار فرقان است.(21)

دومین ترور آنها ترور شهید مطهری بود. در اینجا آنها از شیوه تعقیب و مراقبت بهره بردند. به‌رغم آنکه در ترور شهید قره‌نی معلوم شد که کار شناسایی از فروردین‌ماه آغاز شده است، ولی در بازجویی‌های مربوط به این ترور سعی شد تا نه تنها این مسئله، که حتی اصل ترور نیز دستخوش اظهارنظرهای متناقض اعضای فرقان قرار گیرد. برخی از این اظهارنظرها به شرح زیر است:

1. حمید نیکنام، 25/8/58: «... [در] ترور مطهری... دو نفر بودند، به نام کرباسی و تهماسبی، که از قبل پیش من می‌آمدند، کتاب‌های معمولی می‌گرفتند و بعد، فرقان را به آنها معرفی کردم... تهماسبی، تلفن زد که، ما زدیم... فردایش که گودرزی آمد پیش ما، من به او گفتم، که اعلامیه کلی صادر شد...»(22)

2. اکبر گودرزی: «... بعد از جریان قره‌نی، مسئله افراد و اعضای شورای انقلاب مطرح شد و چون از قرائن و شواهد برمی‌آمد که مطهری در شورای انقلاب شرکت دارد، این موضوع با حمید و رضا و بهرام و محسن و سعید و علی... مطرح شد... طبق روال قبلی بنا شد... اعلامیه پایانی را هم من بنویسم...»

وی همچنین در 25 دی 1358، گفته است: «... ترور مطهری... در جلسه مشترک من و حمید نیکنام و سعید واحد و غلامرضا یوسفی و بهرام تیموری و محسن سیاهپوش و علی اسدی موضوع مطرح شد.»(23)

3. امرالله الهی: «... هنگامی که مرحوم مرتضی مطهری ترور شد، من خودم این کار را قبول نداشتم و در مدت یک هفته، روی آن کار فکر می‌کردم؛ تا آنکه به این مطلب استناد کردم که چون من در جریان نظامی نیستم و از لحاظ فکری ضعیفم، لذا نمی‌توانم آن را تجزیه و تحلیل بکنم... هنگام شرکت در ترورها، به خاطر اعتماد مطلقی که ما از همدیگر داشتیم، دربارة جوانب امر، سئوالی نمی‌کردم و به این امید که کسانی که این ترورها را طرح‌ریزی کرده‌اند، خودشان تمام جوانب ایدئولوژیک آن را بررسی کرده‌اند.»(24)

4. عبدالرضا رضوانی: «من بعد از ترور آیت‌الله مطهری فهمیدم که این حرکت، برخلاف حرکت توده‌های میلیونی است.»(25)

5. مصطفی شریفی: «... مطهری به نظر ما مظهر باطل بود».(26)

6. محمود متحدی: «تا زمان دستگیری من، چهار ترور شده بود (قره‌نی، مطهری، رفسنجانی، طرخانی). قره‌نی و طرخانی که جای بحث ندارد؛ با توجه به وقایع کردستان و سرمایه‌دار بودن طرخانی؛ و اما رفسنجانی را، پس از ترور با دیدن خانه آن، که کمتر از اشرافی‌ها نبود و همچنین با در نظر گرفتن باغ‌های پسته‌اش، برایم توجیه شد؛ ولی مطهری را هرگز نتوانستم توجیه کنم.»(27)

حمید نیکنام که ظاهراً در این ترور نیز مانند ترور شهید قره‌نی، فرماندهی عملیات را به عهده داشته، درباره چگونگی انجام این عملیات، در تاریخ 27 دی 1358، یعنی 260 روز بعد از ترور گفته است: «... (در) ترور مطهری... من و رضا و محسن و جواد... گفتند خانه سحابی است... صدایش کردم؛ وقتی برگشت، او را زدم و اعلامیه‌ها را ریختم... به علی بصیری و وفا گفتم بروند مطهری را بزنند و آنها رفتند، کار را انجام دادند و تصمیم را ما گرفتیم... اعلامیه را ما نوشتیم دادیم.»(28)

در گزارش دادگاه او که به تاریخ بهمن ماه 1358 است، یکی از اتهامات وی، به این شرح مطرح شده است: «... طرح قتل استاد مطهری، در گروهی که گودرزی و سعید واحد و رضا یوسفی و محسن سیاهپوش و علی اسدی در آن شرکت داشته‌[اند].»(29)

در جای دیگری، اینگونه مطرح شده است که: «حمید نیکنام، مسئول گروه و اعضاء (یوسفی، محسن سیاهپوش، بهرام آذرتیموری، علی بصیری، وفا قاضی‌زاده) ضارب آیت‌الله مطهری، علی بصیری بوده و در این عملیات، وفا قاضی‌زاده راننده بوده است و دستور را حمید نیکنام به این دو داده است».(30)

به حرمت و عظمت خون شهید مطهری(ره) که: «عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف و با کج‌روی‌ها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرده و در اسلام‌شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم‌نظیر و در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان کم‌نظیر بود».(31) موجب شد تا در مدت زمانی که تصور آن نمی‌رفت، اعضای اصلی فرقان دستگیر شدند. پس از محاکمات علنی، برخی به اعدام محکوم و برخی دیگر نیز، که به پوچی راه خود پی برده بودند، پس از طی دوران محکومیت‌های خود آزاد شدند و تعدادی از آنان نیز به سوی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شتافتند و در زمرة شهدای عزیز اسلام جای گرفتند.

*نتیجه‌گیری

گروهک فرقان که در پیش از انقلاب اسلامی در جریان انقلاب قرار نداشت و حتی با اتخاذ رویکرد مقابله با روحانیت عملاً در نقطه مقابل قرار گرفت، از همان روزهای آغازین انقلاب به مبارزه علیه آن پرداخت.

فرقان علاوه بر حمایت از گروه‌های جدایی‌طلب در غرب کشور، به تروریسم به عنوان روشی برای مبارزه با انقلاب اسلامی روی آورد. گروهک مذکور در نتیجه این رویکرد، برخی مدیران نظام سیاسی تازه‌تأسیس را به شهادت رساند، اما با دستگیری اعضای آن در مدتی کوتاه، ترورهای این گروه به پایان رسید.

پی نوشت :

1. پیش‌کسوت انقلاب – شهید حاج‌مهدی عراقی به روایت اسناد ساواک، ص 271، سندشماره 75407-1462/381-11/2/37.

2. پیام قرآن، تفسیر سوره‌های دخان، جاثیه، احقاف، ص 1، نجم‌الدین شکیب.

3. پیشین.

4. پیشین، ص 11.

5. داود قاسمی، اصول تفکر قرآنی، ص 2.

6. نشریه فرقان، شماره 2، فروردین 1357.

7. 19 دی به روایت اسناد ساواک، ص 219.

8. نشریه فرقان، شماره 2، فروردین 1357.

9. پیشین.

10. پیشین.

11. نشریه فرقان، شماره 3، اردیبهشت 1357.

12. نشریه فرقان، شماره 7، شهریور 1357.

13. نشریه فرقان، شماره 13، اسفند 1357.

14. نشریه فرقان، شماره 20، مهر 1358.

15. پرونده محسن سیاهپوش، ص 014.

16. پیشین، ص 012.

17. پرونده حمید نیکنام، ص 020.

18. پیشین، ص 016.

19. پرونده امرالله الهی، ص 018.

20. پرونده علی حاتمی، ص 094.

21. پرونده عبدالرضا رضوانی، ص 113.

22. پرونده حمید نیکنام، ص 016.

23. پرونده اکبر گودرزی، صص 0204 و 0369.

24. پرونده امرالله الهی، ص 018.

25. پرونده عبدالرضا رضوانی، ص 009.

26. پرونده مصطفی شریفی، ص 010.

27. پرونده محمود متحدی، ص 0147.

28. پرونده حمید نیکنام، ص 010.

29. پیشین، ص 005.

30. پرونده کلاسه، 56740، ص 0005.

31. صحیفه امام، ج 7، ص 179.

تروریسم علیه انقلاب ، به کوشش حمیدرضا اسماعیلی ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، زمستان 1390 ، ص 173 تا 189
۰ نظر ۱۰ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۳۳
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

دغدغه شهید لاجوردی در اسناد گروهک فرقان

لاجوردی

تلاش و دغدغه فراموش نشدنی لاجوردی را می‌توان در اظهارات و اسناد پراکنده اعضای گروهک فرقان جستجو کرد.

به گزارش مشرق، بدون تردید دوره ریاست شهید لاجوردی چه در دادستانی و چه در سازمان زندان‌ها از مقاطع مهم تاریخ کشورمان به حساب می‌آید. دوره دادستانی انقلاب، علی‌رغم همه سیاه‌نمایی‌هایی که دشمنان نظام و انقلاب علیه این بزرگوار و انصار و اعوان او می‌کنند، نقش شهید لاجوردی را در ابعاد مختلف، از جمله هدایت خیل کثیری از فریب‌خوردگانی و ایضا برقراری امنیت در کشور، فراموش نشدنی کرده است.

سیداسدالله جولایی دوست دیرین شهید لاجوردی که سابقه همراهی آنها به سال‌ها قبل از انقلاب برمی‌گردد، همزمان با سالگرد شهادت شهید لاجوردی، در گفت‌وگو با تسنیم، به زوایای مختلفی از شخصیت شهید لاجوردی پرداخته است.

بیشتر تلاش لاجوردی در مقابله با خیانت‌های سیاه منافقین بود

جولایی گفت: هنگامی که این ستمدیده زندان‌های پهلوی، خودش در رأس زندانبانی کشور قرار گرفت و یا بهتر است بگوییم زمانی که در دادستانی انقلاب اسلامی وظیفه خطیر خود را در برابر جریان‌های معاند نظام و مخالفان قسم خورده اسلام ایفا می‌کرد، بیشترین تلاشش به نوعی در راستای مقابله با خیانت‌های سیاه منافقین سنگدل بود. در آن زمان ایران اسلامی که تازه از سختی‌های تنها انقلاب دینی در جهان دمی آسوده بود و در آن برهه به امنیت بیش از هر چیز دیگری نیاز داشت. دشمنان خارجی با همه بغض و حقد خودشان نسبت به جمهوری اسلامی ایران از یک سو و خباثت‌های هموطنان خائن خودی از طرف دیگر پیکر نظام بنیان نهاده شده را مجروح می‌ساخت.

در شرایطی که در خیابان‌های تهران و دیگر کلانشهرهای کشور، تیم‌های ترور منافقین روزانه ده‌ها انسان بی‌گناه را تنها به جرم داشتن ظاهری متدین و یا پوشیدن لباسی که نشان سپاه و جهاد را داشت و یا الصاق عکسی از رهبر فقید انقلاب بر دیوار مغازه‌ای یا بروی طلق موتور سیکلتی، به خاک و خون می‌کشیدند و داعش‌گونه در مواردی آن‌ها را مثله و به طرز جنون‌آوری قطعه قطعه می‌کردند، شهید لاجوردی و یاران همراهش با اتکای الهی و با عزمی راسخ و ایمانی سرشار از عشق به امام و امت در کمترین زمان ممکن و با اقل امکانات به مقابله با آنان برخاست و با تیزهوشی و پشتکار ریشه جریان نفاق را در جمهوری اسلامی نوپا خشکاند. به گونه‌ای که رهبری جریان نفاق ناگزیر شد در قالب نسوان و با آرایشی زنامه و هیبتی مفتضحانه خاک مقدس و گلگون ایران اسلامی را به سوی غرب، یعنی همان کعبه آمالش ترک کند.

لاجوردی به این جمله ایمان داشت‌؛ «وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا»

وی درباره اقدامات شهید لاجوردی در تلاش برای اصلاح شخصیت متهمان و توبه‌پذیر کردن نیروهای منافقین گفت: بُعد دیگر خدمت شهید لاجوردی در دوره دادستانی انقلاب اسلامی مرکز، نقش هدایتگر و بسترساز ایشان برای توبه رده‌های میانه و هواداران خرده پای منافقین بود که الحق در این حوزه هم آن بزرگوار پرونده درخشانی دارد. او تمام وقت و انرژی خودش را وقف هدایت و بازگشت افراد فریب خورده می‌کرد و گاهی یک هفته و حتی بیشتر در اهتمام به این امر به خانه‌اش نمی‌رفت و شب و روز در کنار آن‌ها با بحث و استدلال منطقی به گفت‌وگو می‌نشست. او به این کلام نورانی وحی ایمان داشت که «وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا».

شهید لاجوردی از معدود مدیران پرتلاش و کم خرج و کم هزینه برای نظام اسلامی بود. تقوا و ایمان و بصیرت و صراحت لهجه و صداقتش زبانزد دوست و دشمن بود. عوام‌فریبی نمی‌کرد. اهل جانماز آب کشیدن نبود. دروغ نمی‌گفت و دشمن شماره یک تملق و چاپلوسی بود. هرکس صریح‌تر و بی‌پرواتر نزد او سخن می‌گفت، عزیزتر و محترم‌تر بود. توصیه احدی را هم در هر پست و مقام و منصبی که بودند نمی‌پذیرفت. دانش بالایی داشت و از این حیث شاید کمتر کسی از مسئولان نظام به پای ایشان می‌رسید. بسیاری از دروس حوزوی و سطوح عالی آن را در زندان‌های پهلوی تحصیل و تدریس می‌کردند.

دوره دوم خدمت شهید لاجوردی در سازمان زندان‌ها بود که از مهر سال 68 آغاز و تا اسفند سال 76 ادامه یافت. این مقطع 8 ساله اداره زندانهای کشور از برجسته‌ترین ادوار و مقاطع زندانبانی است. روش مدیریتی این شهیدِ سعید در حوزه ندامتگاه‌های کشور روشی کاملا علمی، انسانی و اسلامی بود. او عمیقا بر این باور بود که کیفر مجرم صرفا در اختیار مقام و مرجع قضایی است، بنابراین اگر قاضی مجرمی را برای مدتی محکوم به تحمل حبس می‌کند، در این باب فقط باید محدویت زندان و جدایی از جامعه و خانواده را تحمل کند و از هر نوع کیفر دیگری درباره او لزوما باید اجتناب کرد.

تأکید لاجوردی به زندانبان‌ها مبنی بر خودداری از سختگیری به زندانیان حتی در حد ترشرویی

او به مدیران آموزش و توصیه می‌کرد که زندانبان باید سخنش نافذ و شیرین‌تر از معلم و نگاهش عمیق و پرمعناتر از یک روانکاو، اخلاقش فراتر از هر پدر دلسوز و مهربان، رفتارش موثرتر از هر مصاحب و رفیق و صد البته قدرتش مساوی و منطبق با قانون باشد. او تاکید می‌کرد کیفرهای زاید و مضاعفی نظیر ترشرویی، پرخاش، تحقیر، خشونت، به کار بردن الفاظ رکیک، سخت‌گیری‌های خلاف ضوابط و آیین‌نامه و خدای ناخواسته توهین و ضرب و شتم علاوه بر این که آثار اصلاحی و سازنده زندان را خنثی می‌کند موجب عذاب اخروی نیز خواهد بود.

او زندانبانی را با افتخار سمت معلمی اطلاق می‌کرد و می‌گفت، حال که خداوند این منت بازپروری عده‌ای از انسان‌های مطرود از جامعه را بر ما ارزانی داشته است، چه بهتر که قدردان باشیم و شکر نعمت‌اش را با تلاش و همت شبانه‌روزی در انجام وظایف‌مان به جای آوریم و بالاخره این که او همواره تاکید می‌ورزید تلقی ما از زندانی بر این اصل علمی و الهی استوار باشیم که او یک انسان قابل تغییر و در حال تنبه و آموزش است و نه یک خاطی جنایتکار.

او برای مدیریتش دارای اصولی بود که مبنای آن آموزه‌های دینی و صد البته علمی و به روز بود . اشتغال، ورزش، سوادآموزی، حفظ قرآن و هرآنچه امروز در زندان‌های کشور جاری و ساری است بسیاری یادگار مدیریت آن شهید است. شهید عزیزی که از نسل خرداد 42 بود و هر روز انقلاب را مرور می‌کرد و آخرالامر رجایی‌وار با هنر خویش بهشتی شد.

نباید نقش دادستان وقت در دهه 60 به یک نمای کوتاه سینمایی محدود می‌شد

مدیرعامل ستاد دیه کشور همچنین به برخی انتقادات از ارائه تصویری مبهم، کلی و قابل نقد از شهید لاجوردی در فیلم «ماجرای نیم‌روز» پرداخت و خاطرنشان کرد: هنوز هم قبض روح از هفده هزار همسایه و همکار و هم‌کلاسی بی‌گناه، آن هم اغلب به دست نوجوانان این سرزمین باورش سخت است. کشتن از سوی یک هموطن. ترور پشت ترور. انفجار بعد انفجار. خون روی خون. این یک تکه کوچکی از تاریخ ایران نیست متاسفانه.

شرح روزهای سیاهی را که این روزها تنها بخش بسیار کوچکی از آن و البته بسیار روتوش شده فقط یک روایت سطحی از ایام پرالتهاب سال‌های نخستین پیروزی انقلاب اسلامی است. سال‌هایی که  در آن هرچند بسیاری از مسئولین و دلسوزان نظام در مقابله با این جریان و در راستای منکوب کردن مسببان قسی‌القلب آن نقش داشتند اما در خط مقدم نبرد با منافقان بدون شک و به استناد تاریخ شفاهی و مکتوب شهید والامقام سید اسدالله لاجوردی بود. حقیقتا اگر فیلمی هم از آن برهه پرآشوب قرار بود ساخته شود، شایسته و کمترینش این بود که نقش دادستان وقت آن در فجایع سال‌های 60 در اندازه یک نمای کوتاه سینمایی محدود نمی‌شد.

شهید لاجوردی در راستای رسالتی که در  برقراری امنیت برعهده گرفته بودند به رغم رنج‌هایی که از سوی دوست و دشمن به جان خریدند و حرف‌هایی به ناروا شنیدند اما هرگز دم از سنگینی این تهمت‌ها حدیثی به زبان نراندند و تزلزلی در عزم فولادین ایشان وارد نشد و آن چه بنده در طی سال‌ها افتخار همراهی ایشان دیدم آقای لاجوردی در همه احوال و در همه ایام با نهایت توان و اعتقاد خود در حفظ نظام از فعل و ترک فعلی مدبرانه کوتاهی نکردند و ایستادگی در برابر متجاوزان و حرمت‌شکنان به ارزش‌های حکومت اسلامی بزرگترین تعهدی بود که ایشان برای خودشان ترسیم کرده بودند.

تلاش و دغدغه لاجوردی را حتی در اسناد و اظهارات اعضای گروهک فرقان هم می‌توان دید

شاید میزان تلاش و دغدغه فراموش نشدنی لاجوردی را بشود در اظهارات و اسناد پراکنده اعضای گروهک محارب فرقان جستجو کرد. اقدامات قاطعانه شهید لاجوردی به زعم دوستان دور و نزدیک  ایشان تیشه‌ای بود بر ریشه سازمانی که بعد از مرض دوری اعضای آن از تعقل و دیانت، به تعبیر زیبای قرآن قلب‌های آن‌ها لبریز از مرض شده بود و روز به روز هم «فزادهم الله مرضا» داشت. عده‌ای که به طور کلی و علنی دوری از مکتب اسلام را در اعلامیه‌ها و سخنرانی‌ها و دستنوشته‌های‌شان اعلام می‌کردند و در راستای مبارزه با مسلمانان و هموطنان خودشان از وابستگی به مارکسیسم و دیگر مکاتب دست‌ساز بشری ابایی نداشتند. ناگفته نماند نیل به این درجه از گستاخی طی یک روند تدریجی صورت گرفت.

اهتمام لاجوردی در پاسخ دادن به اتهامات حقوق‌بشری غربی‌ها علیه ایران

جولایی با بیان اینکه نباید شخصیت شهید را تنها در راه مبارزه با منافقین خلاصه کرد و بس ادامه داد:  در شرایطی که تبلیغات سوء علیه نظام و نحوه رسیدگی به محکومان جامعه دینی ایران و محبوسان آن در عرصه بین‌المللی به نوعی خوراک رسانه‌ای غرب در قاب شیشه‌ای تلویزیون‌ها به حساب می‌آمد و شبکه‌های ملی و خصوصی هر کدام به دروغ، اطلاعاتی کدر را از ایرانِ آن روز به جهانیان مخابره می‌کردند، در آن دوره که به مانند امروز دشمنان سعی داشتند از هر اقدامی سیاهه‌ای مطول را برای مردم دنیا قرائت کنند، در همین شرایط آقای لاجوردی در حوزه تخصصی خودشان ‌کوشیدند پاسخی متقن و بی‌واسطه از حقیقت اسلام ناب محمدی ارایه دهند و در برابر اتهاماتی که در زمینه نقض حقوق بشر نسبت به جمهوری اسلامی وارد می‌آمد را در حیطه خودشان نفی کنند.

برخی از مدعیان حقوق بشری، خودشان عامل غیرمستقیم جنایات در ایران بودند

اظهارات همیشه غرض‌ورزانه نماینده نهادهای به اصطلاح جهانی را در مورد واقعیت‌های امروز و دیروز ایران، همواره می‌توان از جمله بزرگترین دروغگویان تاریخ معرفی کرد. در ایام مسئولیت آقای لاجوردی مدعیان حقوق بشر خود عامل غیرمستقیم بسیاری از جنایات غیرانسانی در این سرزمین بودند. تبلیغات آن‌ها گزارشات کذبی بود که زندان‌ها را بر اساس گفته‌های بی‌اساس قصاب‌خانه معرفی می‌کرد و در یک بی‌شرمی آشکار شکنجه و قطع اعضای بدن زندانیان را یادگاری‌های عادی محبوسان در دوره حضورشان در زندان‌های ایران زمین یاد می‌کرد. بیغوله‌های مخوف و دخمه‌های خونین و آزارهای ناتمام عناوینی بودند که کثرت‌شان در وصف زندان‌های این کشور در بین جراید مخالف و رسانه‌های معاند بین‌المللی طاقت‌ همه را از این درجه از دروغ طاق کرده بود.

حال این که شهید لاجوردی یکی از ارکان مدیریتی خود را در سازمان‌ زندان‌ها پرهیز از خشونت علیه زندانیان قرار داده بود و به طور رسمی اعلام کرده بود هیچ نگهبان و هیچ پاسداری حق ندارد به حریم شخصی یک زندانی تجاوز کند. ورود هم نه تجاوز! چنانچه بد رفتاری یکی از پرسنل مشاهده می‌شد به دلیل حساسیت بالای شهید لاجوردی، شخص خاطی بلافاصله به دادگاه ذی‌صلاح معرفی می‌شد و به کیفر اقدامات خلاف اداری‌اش می‌رسید. شهید لاجوردی در بسیاری از مصاحبه‌های تلویزیونی هم که از ایشان باقی است بر همین موضوع تاکید داشتند که هدف نظام در برابر جنایات دشمنان داخلی و خارجی هرگز انتقام جویی از مجرم نبوده و به عبارتی بازگشت دوباره افراد، مد نظر قرار داشته است.

ماجرای گفت‌وگوی لاجوردی با خبرنگار اتریشی/ «منشور زندانبانی» از یادگارهای لاجوردی است

وی ادامه داد: خاطرم هست در دومین سال ریاست آقای لاجوردی در مجموعه سازمان زندان‌ها، خبرنگاری از کشور اتریش وقت گفت‌وگو با ایشان داشتند تا از زبان عالی‌ترین مسئول در امر زندانبانی کشور از نحوه شکنجه و تنبیه زندانیان سوال کنند.  به یاد دارم در راستای همین امر مدیریتی ایشان در آن مصاحبه با آرامش همیشگی‌شان به طور تفصیلی تشریح کردند که در ایران و بنا به اعتقاد علمای شیعی، همواره موضوع شکنجه از کیفر جدا بوده و چیزی تحت عنوان شکنجه در زندان‌های ایران موضوعیت نداشته است.

در ادامه مصاحبه، خبرنگار در مورد اعدام در قانون مجازات‌ اسلامی به شهید خرده گرفت و به این امر اعتراض داشت. آقای لاجوردی در این مورد هم به طور کامل به موضوع عمد و میزان تناسب مجازات با جرم ارتکابی پرداخت و شرایط حصول قصاص را برای تحقق این حکم توضیح دادند. ایشان تاکید داشتند واقعیت زندان‌های ما از نظر کسی پوشیده نیست اما ممکن است همان طور که در خارج از زندان یک فرد دچار تخلفی ‌شود، در داخل زندان‌های ایران هم ممکن است یکی از نیروهای مسئول مرتکب لغزش یا بدرفتاری شود که این موارد نه فقط با برخورد بلکه با اشد مجازات‌های قانونی همراه خواهد بود و در همین راستا چه بسا نحوه واکنش قانون با این فرد به قدری باشد که زندانبان سابق با زندانی مورد تعرض در یک بند همجوار شود.

نحوه تعامل با زندانیان در بازداشتگاه‌های ایران نه تنها نافی حقوق افراد نبوده، بلکه می‌توان قوانین آن را طبق «منشور زندانبانی» که از یادگارهای شهید لاجوردی است در امر برقراری عدالت بین افراد دربند و لزوم فراهم‌آوری امور بهداشتی، درمانی و خوراکی برای آن‌ها پیشگام برای بسیاری از کشورها قلمداد کرد.

تأکید لاجوردی به پاکیزگی و رفاه زندانی در زندان؛ مجرم در لجنزار متنبه نمی‌شود

جولایی در پایان گفت: اعتقاد آقای لاجوردی در امر زندانبانی این بود که در محل نامناسب و به دور از هر زیبایی و نظافت چگونه می‌توان انتظار داشت افراد تحت نظارت به زیبایی و معنویت مورد مطالبه برسند؟ شعار ایشان این بود که در لجن‌زار هرگز انسان به شایستگی متنبه نشده و رشد نخواهد کرد. به زعم ایشان در فضاهای نامناسب چه بسا ممکن است یأس جایش را به رستگاری داده و برای همیشه از ضمیر یک فرد رخت بربندد. برای همین هم بود که طرح بازسازی و زیباسازی زندان‌ها مورد تاکید شخصی ایشان بود. سابقه خدمات شهید لاجوردی در دوره دادستانی نیز همین امر را تایید می‌کند. طبق گواه شاهدان ایشان از همان ابتدای فعالیت‌ در این پست قضایی در راستای رنگ‌آمیزی و نصب تزیینات محیطی و آوردن گیاهان در محوطه زندان تاکیدات و دغدغه داشتند.

رگه‌هایی از همین موضوع را می‌توان در کتاب خاطرات شهید اندرزگو هم پیدا کرد که به نقل از مرحوم ابوترابی در آن اثر آمده «شهید لاجوردی هرچند بواسطه مسئولیت دادستانی انقلاب مشغله زیادی داشت، ولی به ساختن زندان و فراهم کردن وسایل رفاهی و محیط سبز برای زندانیان اهمیت زیادی قایل بود و گاهی علیرغم خستگی زیاد شخصا در این این امور حضور پیدا می‌کرد. در سال 61 یا 62 در یکی از همین فعالیت‌های سازندگی، بخشی از زندان اوین نیاز به خاک‌برداری داشت و باید خاک‌ها به بیرون منتقل می‌گشت. شهید لاجوردی تصمیم گرفته بود خودش خاک را تخلیه کند.

پشت فرمان کامیون نشسته بود و از زندان به سمت محلی که مقرر بود در حال حرکت بود». نقل کننده این خاطره تاکید دارد که ایشان در آن ایام از چهارراه پاک وی در حال عبور بودند که متوجه می‌شوند افسری به یک کامیون ایست داد و در ادامه آن که از آن خوردوی بزرگ پایین آمد شهید لاجوردی بود.  در آن زمان کامیون‌های عمومی برای عبور از بزرگراه چمران به دلیل مسائلی باید مجوز می‌داشتند اما همین که شهید از کامیون پایین آمده و در مقابل افسر ظاهر می‌شوند افسر احترام نظامی می‌گذارد و بعد از شناسایی طرف مقابل‌ عذرخواهی می‌کنند. این سبک زندگی آقای لاجوردی در داخل و خارج زندان و پیش و پس از انقلاب بود. همان که با دوچرخه به محل کارش می‌رفت، بعد از آن که مسئولیت خودش را هم تحویل داد درست مانند همه آن روزهایی که پیش از دریافت مسئولیت مهم قضایی، به کار خیاطی اهتمام داشتند زیر حجره‌اش در بازار حضرتی، پشت چرخ خیاطی نشست.

منبع: تسنیم
۰ نظر ۱۰ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۲۹
حسن حیدری

بازخوانی مناظره شهید‌آیت و یزدی/1

اتهام ابراهیم یزدی به شهید آیت بر اساس گزارش بی اساس ساواک

آقای یزدی نخواسته‌اند که نامه مجدد همان دانش‌آموزان به من را که صریحا نوشته‌اند که مورد تهدید قرار گرفته‌اند که اگر علیه من شهادت ندهند به چند سال زندان محکوم خواهند شد عنوان نمایند.

گروه تاریخ مشرق- یکی از جنجال‌های پرسروصدای دهه نخست انقلاب، مسائل مربوط «شهید آیت» است. دکتر حسن آیت، نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی و عضو فعال و پرشور حزب جمهوری اسلامی بود که سرانجام به دست ضدانقلاب ترور و به شهادت رسید. مساله تایید اعتبارنامه او برای مجلس اول سروصدای فراوانی به راه انداخت.

سرانجام اعتبارنامه دکتر حسن آیت –پس از رای‌گیری علنی که به درخواست خود او انجام شد- با شمار 114 رای موافق به تایید رسید. در عین رای موافقی که امثال آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، محمد منتظری، محمد یزدی، محمدعلی رجایی، محمد خامنه‌ای و محمد جواد باهنر در تایید حسن آیت داده بودند، افرادی چون مهدی بازرگان، عزت‌الله سحابی، جواد حجتی کرمانی، عطاء‌الله مهاجرانی، سید محمد خاتمی، صادق خلخالی، هاشم صباغیان، محمد مجتهد شبستری و احمد صدر حاج سید جوادی هم در گروه مخالفان قرار داشتند.

*مناظره

ابراهیم یزدی، سرپرستی موقت روزنامه کیهان را بر عهده داشت و به تصویب اعتبارنامه آیت هم رای منفی داده بود. او که در کمیسیون تحقیق مجلس شورای اسلامی هم عضو بود در سرمقاله روز یکشنبه 5 مرداد روزنامه کیهان، مطلبی با عنوان «گزارش به موکلین رای کمبود به آیت»، دست به افشاگری و البته تکرار اتهاماتی زد که علیه آیت در مجلس مطرح شده بود و حالا قرار بود در سطح عمومی هم منتشر شود. موارد اتهامی این نامه که از سوی روزنامه وابسته به دولت بنی‌صدر –انقلاب اسلامی- هم دو روز بعد بازنشر یافت، دو چیز بود: «اول- اشتهار به فساد و نادرستی» و «دوم- سابقه عضویت و فعالیت آقای آیت در حزب زحمتکشان ایران متعلق به دکتر بقایی و ارتباط و تماس نزدیک آقای بقایی و دوستانش با آمریکایی‌ها و تنش بقایی و حزبش در اختلافات میان مرحوم کاشانی و مصدق».

یزدی:آیت فساد اخلاقی داشته است/آیت: چرا پرونده فساد در ساواک مطرح است و نه دادگاه؟

 براساس آنچه در نامه ابراهیم یزدی آمده، او هدف خود از این نامه‌نگاری را این طور بیان می‌کند: «از آنجا که من بعد از مطالعه پرونده آیت و بررسی تمام جوانب به اعتبارنامه آقای آیت رای مخالف داده‌ام و از آنجا که این رای به درخواست نامبرده علنی بوده است و اسامی مخالفین منتشر شده است، من حق مردم می‌دانم که بدانند که نماینده آن‌ها چرا به این اعتبارنامه رای مخالفت داده است.»

چند روز بعد حسن آیت با انتشار جوابیه‌ای به پاسخ اتهامات موجود در نامه ابراهیم یزدی می‌پردازد. حسن آیت در این نامه، ضمن پاسخ به اتهامات دکتر یزدی، ادعاهایی را درباره سوابق و مشی سیاسی او مطرح می‌کند. در ادامه رئوس، این مناظره مکتوب را براساس آنچه روزنامه انقلاب اسلامی در تاریخ‌های 7 مرداد و 15 مرداد 1359، منعکس کرده است به بررسی می‌گذاریم. طبیعی است که قصد اصلی ما نقل مطالب و بیانات این دو شخصیت سیاسی است و تحلیل درستی یا نادرستی ادعاها و محتوای آن مجال دیگری را می‌طلبد.

فساد اخلاقی حسن آیت
درباره اتهام نخست ابراهیم یزدی می‌نویسد: «آقای آیت در سال‌های 46 و 47 در دبیرستان دخترانه‌ای در دامغان تدریس می‌نموده است. ضمن تدریس، ایشان برخی مسائل اجتماعی و خانوادگی را نیز مطرح می‌نموده‌اند؛ از جمله مراسم شب زفاف و در یکی از این مواقع در بحث بر سر «شهامت» کار را بدانجا می‌کشاند که بنا بر گزارشات و اسناد موجود، دختری [برای نشان دادن شهامتش] به بوسیدن ایشان در سر کلاس می‌پردازد.»

یزدی توضیح می‌دهد که او و اعضای کمیسیون این احتمال را داده بودند که «این جریان با تحریک و توطئه ساواک و یا دشمنان شخصی آقای آیت اتفاق افتاده باشد و یا پرونده‌سازی شده باشد.» اما شواهدی به دست آمد که نشان داد واقعیتی در پشت ماجرا وجود دارد. او درباره روند تحقیق می‌نویسد: «دو نفر از طرف کمیسیون تحقیق انتخاب شدند که هم به دامغان بروند و هم به مرکز اسناد ملی مراجعه کرده و پرونده آقای آیت را با دقت بررسی نمایند. این دو نفر بعد از مطالعه اسناد مرکز اسناد ملی به کمیسیون گزارش دادند که جریان دامغان به تفصیل بیشتری در پرونده ساواک آمده است و به موجب اسناد موجود برای این دو نفر، وقوع جریان مدرسه محرز است.»

ابراهیم یزدی در ادامه، احتمالی دیگر را مطرح می‌کند. اینکه ضبط و ثبت این ماجرا، «پرونده‌سازی» و «توطئه» ساواک بوده باشد. اما او با ارائه استدلال‌هایی به رد این احتمال می‌پردازد و می‌نویسد: «اولا این‌گونه پرونده‌سازی‌ها سابقه نداشته است و حتی یک نمونه هم دیده نشده است.» و ثانیا اگر هم بوده، «در مورد کسانی خواهد بود که در جامعه دارای خصوصیات مذهبی و سیاسی شناخته‌شده باشند» که «در مورد آقای آیت چنین فرضی نمی‌تواند مطرح باشد.»

احتمال دیگری که یزدی مطرح می‌کند و خود جواب نقض آن را می‌دهد این است که «دختر خانمی که ایشان را بوسیده است به دنبال مطالب مورد بحث نبوده است بلکه به تحریک و یا فشار ساواک این کار صورت گرفته است. این فرض ممکن بود قابل قبول باشد اما اینکه هرگز چنان حادثه‌ای اتفاق نیفتاده است و هرگز آقای آیت در سر کلاس درس به خود دختران جوان مطالبی که زمینه‌ساز چنین برنامه‌ای باشد نمی‌گفته‌اند، کمی بعید و غیرقابل قبول به نطر رسد.»

 یزدی:آیت فساد اخلاقی داشته است/آیت: چرا پرونده فساد در ساواک مطرح است و نه دادگاه؟

ابراهیم یزدی و اعضای اصلی جبهه ملی

به اعتبارنامه آیت رای منفی دادند

چرا آیت دستگبر نشد؟
آیت در دفاعیات خود مدعی شده بود که این ماجرای فساد اخلاقی ساختگی است و علت ساختن آن را بدگویی‌هایش علیه شاه و انقلاب سفید عنوان کرده بود. یزدی در پاسخ به این ادعا می‌نویسد: «چگونه ممکن است فردی این گونه در سر کلاس درس و غیره از شاه انتقاد کند و از خمینی تعریف و تمجید نماید و ساواک هم بداند ولی هرگز در تمام مدت بازداشت نشده باشد؟» بنابراین یزدی اعلام می‌کند که «با توجه به توضیحات بالا و محتوای اسناد مفصل پرونده، حادثه برای اینجانب محرز گردید و این یکی از دلایل رای مخالف من بود.»

پاسخ آیت به شبهه اول

اما دکتر حسن آیت، در متن جوابیه خود که البته قدری پراکنده هم نوشته  شده است، اشاراتی در پاسخ به ادعاهای ابراهیم یزدی و مسائل ابهام‌آمیزی که به قول او حل‌نشده باقی مانده است می‌کند و از جمله ادعای فساد اخلاقی‌اش را «طبق پرونده‌ای که ساواک ساخته است» می‌داند.

او با اشاره به آنچه تناقض‌گویی‌های ابراهیم یزدی می‌داند می‌نویسد: «[آقای یزدی] نوشته‌اند که سابقه ندارد که ساواک چنین پرونده‌هایی را بسازد و بعد بلافاصله  دچار تناقض‌گویی شده‌اند و نوشته‌اند که ساواک در مورد شخصیت‌های سیاسی و مذهبی چنین پرونده‌هایی را می‌ساخته است که شخصیت آن‌ها را ترور کند ولی گفته‌اند که آیت شخصیت سیاسی، مذهبی مخالف نبوده است و باز مجددا به تناقض دیگری گرفتار آمده‌اند و ناچار شده‌اند که اقرار نمایند که ساواک در خلاصه پرونده اینجانب و نیز در پرونده مفصل من را «ضد شاه و ضد انقلاب سفید» معرفی کرده است.»

آیت سپس با ذکر مستنداتی از پرونده خود یادآور می‌شود که اتفاقا به‌شدت از سوی ساواک به عنوان یکی از عوامل مخالف رژیم، شناخته‌شده بوده است: « من در دامغان قبل از این شایعه [فساد اخلاقی] با خرید قرآن آریامهر و خرید آلبوم عکس‌های فرح مخالفت کرده‌ام. ایشان [یزدی] نخواسته‌اند به یاد بیاورند که مطابق پرونده ساواک من با پرداخت پول برای جشن‌های تاجگذاری و سایر جشن‌های مشابه مخالفت کرده‌ام. ایشان به روی خود نیاورده‌اند که من چگونه با سوء استفاده‌های مالی و غیر آن در دامغان مخالفت نموده‌ام و منافع متنفذین را به خطر انداخته‌ام. ایشان نخواسته‌اند حمایت دبیرانی را که من متشکل ساخته بودم و حمایت دانش آموزان را از من در روزنامه درج نمایند و مدارکی را که من به کمیسیون تحقیق ارائه کردم خواسته‌اند با رندی جعلی قلمداد کنند.»

پرونده فساد اخلاقی در ساواک یا دادگاه؟
او سپس درباره جعلی بودن ادعاهای ساواک برای بدنام کردن خود، با اشاره به اینکه «پس از انقلاب در دامغان و سمنان سخنرانی کرده‌ام و مورد استقبال بی‌سابقه مردم قرار گرفتم»، می‌نویسد: «آنچه مسلم است وقتی [ساواکی‌ها] دیدند که مردم اراجیف آن‌ها را نمی‌پذیرند و دانش‌آموزان و دبیران از من حمایت می‌کنند از ترس اینکه مبادا رسواتر شوند سر و ته قضیه را بهم آوردند. آقای یزدی اشاره می‌کنند که دانش آموزی از من شکایت کرده است و دانش‌آموزان دیگری علیه من گواهی داده‌اند ولی نخواسته‌اند که اولا نامه همان دانش‌آموز و گواهی همان دانش‌آموزان و نیز نامه مجدد همان دانش‌آموزان به من را که صریحا نوشته‌اند که مورد تهدید قرار گرفته‌اند که اگر علیه من شهادت ندهند به چند سال زندان محکوم خواهند شد عنوان نمایند.»
 
یزدی:آیت فساد اخلاقی داشته است/آیت: چرا پرونده فساد در ساواک مطرح است و نه دادگاه؟

آیت این گونه ادامه می‌دهد: «و ثانیا [آقای یزدی] با عنوان شکایت خواسته‌اند در ذهن خواننده این مساله را به وجود آورند که علیه من شکایتی به دادگاه یا شهربانی شده است در حالی که چنین نیست و اگر این مساله واقعیت داشت قاعدتا بایستی به دادگاه شکایت می‌شد و نه اینکه سر و کله ساواک در جریان پیدا شود. چنین مساله‌ای چه ارتباط به ساواک داشت؟ همین که موضوع این پرونده در ساواک است و نه در دادگاه خود بزرگترین دلیل بر پرونده‌سازی ساواک است. حال بگذریم از اینکه هیچ فرد عاقلی چنین موضوعی را قبول نمی‌کند که دو نفر در بین جمعی دانش‌آموز یکدیگر را ببوسند آن هم در شهر کوچک و مذهبی مثل دامغان و بعد در همان حال هیچ عکس‌العملی از طرفین و نه سایر افراد واقع نشود.»

آیت: تنها در قم چهاربار به ساواک احضار شدم
حسن آیت در پاسخ به ادعای ابراهیم یزدی که از بازخواست نشدن آیت به وسیله ساواک اظهار تعجب کرده بود می‌نویسد: «[یزدی] خواسته‌است چنین وانمود کند که من فقط یکبار به ساواک احضار شده‌ام و آن هم در سال 1354؛ در حالی که تنها در قم من چهار بار مستقیما به ساواک احضار شدم و این غیر از تذکرات و تهدیداتی بود که مرتب انجام می‌گرفت. در تهران بارها به ساواک احضار گشتم و حتی تهدید به زندان شدم.»

او سپس درباره دستگیر نشدن خود می‌گوید: «البته بودند افرادی که با دستور خود ساواک با شاه مخالفت می‌کردند و از امام حمایت می‌نمودند تا بتوانند در میان جمعیت‌های مخالف رسوخ نمایند و آن‌ها را لو دهند ولی دیگر در پرونده خود ساواک این گونه افراد ضدشاه و ضدانقلاب سفید قلمداد نمی‌شدند... در حالی که در پرونده اینجانب در ساواک، من ضدشاه و ضدانقلاب رژیم قلمداد شده‌ام.»

۰ نظر ۱۰ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۲۱
حسن حیدری
حشره کش

در ۴ ماه اول امسال در ادامه موج واردات کالاهای غیرضروری و دارای مشابه تولید داخل، ۷۶٬۹۱۹٬۳۳۴٬۷۲۱ ریال انواع حشره‌کش وارد کشور شده است.

 سرویس اقتصاد مشرق - بر اساس آمار گمرک، در این مدت ۴۸۹ تن انواع حشره‌کش به کشور وارد شده و بابت آن ۲۳۷ هزار دلار ارز از کشور خارج شده است.

این آمار نشان می‌دهد بازار حشره‌کش‌های وارداتی ایران در اختیار چینی‌ها قرار گرفته است به طوری که ۵۸ درصد حشره‌کش‌های وارداتی ایران از مبدأ چین صورت گرفته است.

چینی‌ها در این مدت ۲۷۰ تن حشره‌کش به ارزش ۲۳۵۱۳۶۳۲۹۳۴ ریال به ایران صادر کرده‌اند.

آمار بازار واردات حشره‌کش ایران نشان می‌دهد ترکیه ۱۰ درصد، آلمان ۸ درصد، هند ۸ درصد، مالزی ۶ درصد و کره جنوبی   ۵ درصد بازار واردات حشره‌کش ایران را در اختیار گرفته‌اند.

اتریش، اسپانیا، لبنان، سوئد، هلند، امارات و انگلستان، سایر صادرکنندگان حشره‌کش به ایران در ۴ ماه اول سال ۱۳۹۶ بوده‌اند.

۰ نظر ۱۰ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۱۰
حسن حیدری

حاشیه ای بر سخنان آیت الله وحید خراسانی در دیدار رییس دفتر رییس جمهور

مهدی نصیری

جمهوری اسلامی در یک سال و اندی اخیر تجربه برجام و بکارگیری دیپلماسی بدل از ایستادگی سرسختانه با آمریکا را داشت که مکر و غدر دشمن در این ماجرا و زبان درازی و طلبکاری بیشتر او را شاهدیم.

به گزارش مشرق؛ مهدی نصیری مدیر مسؤول سابق روزنامه کیهان و نشریه صبح در یادداشت کوتاهی در کانال تلگرامی خود (اینجا)، نکاتی را در باب نحوه گفتگو با دشمن و بیانات آیت الله وحید خراسانی در دیدار رییس دفتر رییس جمهور متذکر شده اند. نصیری در این یادداشت می‌نویسد:

حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی (مد ظله العالی) در دیدار امروز (پنج شنبه) با رییس دفتر رییس جمهور ضمن دعا برای موفقیت دولت و رییس جمهور فرمودند:

«باید همانگونه که خداوند به حضرت موسی فرمان داد که با فرعون با زبان نرم سخن بگوید ما نیز با جهان با زبان خوش صحبت کنیم. صحبت کردن با زبان خشن و تند و با روش‌های افراطی با جهان، خدمت کردن به اسراییل است.»

بنده از آنجا که چندین سال است در درس خارج فقه ایشان شرکت می کنم به خود حق می دهم به سبک و سیاق درسهای خارج حوزه که عرصه گفتگوی انتقادی شاگرد و استاد است، نکات و ملاحظاتی را پیرامون این بخش از سخنان معظم له عرضه بدارم:  

 جمهوری اسلامی در تمام این سی و هشت سال با کل جهان اعم از کشورهای غیر متعهد و جهان اسلام و کشورهای عقب نگهداشته شده آفریقا و آسیا و آمریکای جنوبی و عموم همسایگان خود با زبانی لین و دوستانه سخن گفته و  خشونت کلامی و رفتاری با آنها نداشته است. زبان خشن و تند جمهوری اسلامی منحصر به اسراییل، آمریکا، انگلیس و در مقاطعی برخی از متحدان آنها مانند عربستان سعودی بوده است.

آنچه بیش از هر چیز دشمن را بر تجاوز و حمله تشجیع می کند و امنیت ارضی و جانی و ایمانی و فرهنگی و اقتصادی یک کشور را در معرض خطر قرار می دهد، اظهار عجز و ضعف و عقب نشینی از مواضع شجاعانه و انقلابی است

 زبان تند جمهوری اسلامی با آمریکا و اسراییل و برخی پادوهای آنها عمدتا جنبه دفاعی و پیشگیری داشته و از باب رجزخوانی ای بوده است که دشمن را از فکر تجاوز و حمله به کشور که پیوسته بر طبل آن می کوبیده و سخن از روی میز بودن همه گزینه ها می گفته، باز دارد. به عبارت دیگر این زبان تند کاملا جنبه پیشگیری و دفاعی داشته که امری عقلایی و شرعی و منطبق با محتوای آن آیت قرانی است که:

وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ‏ صَوامِعُ‏ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً
و اگر خدا بعضی از مردم را با بعض دیگر (با جهاد و مقاومت) دفع نمی کرد صومعه ‏ها و کلیساها و کنیسه ‏ها و مساجدی که نام خدا در آنها بسیار برده می ‏شود، سخت ویران می ‏شد (عنکبوت/40)

به بیان دیگر تجربه سیاست به خصوص در دنیای مدرن که جهانخوارانی بی رحم و مروت میدان دار آنند، نشان می دهد که آنچه بیش از هر چیز دشمن را بر تجاوز و حمله تشجیع می کند و امنیت ارضی و جانی و ایمانی و فرهنگی و اقتصادی یک کشور را در معرض خطر قرار می دهد، اظهار عجز و ضعف و عقب نشینی از مواضع شجاعانه و انقلابی است و در مقابل آنچه آنها را به عقب نشینی و انفعال وادار می کند، اظهار قدرت و به کارگیری زبان با صلابت و بدون لکنت و اعداد و  تجهیز خود  به سلاح  و  قوه  در برابر تهدیدات آنهاست و تنها این راهبرد است که مانع از بروز جنگ و تجاوزگری جهانخواران می شود.

برجام اگر چه از جهاتی خسارت محض بود اما از این جهت که یک بار دیگر مثبت این ادعا بود که زبان و کنش نرم در برابر دشمن او را گستاخ تر و مهاجم تر می کند و مدافعان دیپلماسی بدل از انقلابی گری را مجاب کرد، دستاوردی مهم برای کشور و نظام به شمار می رود.

جمهوری اسلامی در یک سال و اندی اخیر تجربه برجام و بکارگیری دیپلماسی بدل از ایستادگی سرسختانه با آمریکا را داشت که همگان مکر و غدر دشمن در این ماجرا و زبان درازی و طلبکاری بیشتر او را شاهدیم. برجام اگر چه از جهاتی خسارت محض بود اما از این جهت که یک بار دیگر مثبت این ادعا بود که زبان و کنش نرم در برابر دشمن او را گستاخ تر و مهاجم تر می کند و مدافعان دیپلماسی بدل از انقلابی گری را مجاب کرد، دستاوردی مهم برای کشور و نظام به شمار می رود.

سیاست و زبان تهاجمی جمهوری اسلامی در برابر آمریکا و چند کشور پادوی آن، در واقع منطبق با این رهنمود امیرالمؤمنین علیه السلام در برابر لشگر معاویه است که حضرت به یارانش فرمود اگر در جهاد با دشمنتان پیش دستی نکنید، متحمل شکست و زبونی خواهید شد چرا که هر قوم و مردمی اگر از دشمن خود غفلت کند و حمله پیش دستانه به آنان نداشته باشد، باید در درون خانه و کشورش با دشمن مواجه شود که البته چنین نبردی سرنوشتی جز شکست و خواری ندارد. (فَوَ اللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ‏ إِلَّا ذَلُّوا)

زبان تند جمهوری اسلامی در برابر آمریکا و اسراییل عمل به این توصیه امیرالمؤمین علیه السلام است و نه از سر میل به تجاوزگری و یا حتی ماجراجویی بی حاصل و زیانبار . و نیز باید بر این مورد افزود حضور مستشاری و بعضا عملیاتی ایران در سوریه و عراق و لبنان را که همگی جنبه پیشگیری و دفاعی داشته و برای ممانعت از حضور دشمن در مرکز و اندرون وطن و ایران اسلامی است.

در هر صورت ضمن پوزش از پرگویی، برای آن مرجع عالیقدر که همواره مدافع نظام جمهوری اسلامی بوده و تضعیف آن را حرام می دانسته اند، آرزوی صحت و سلامتی و طول عمر با عزت برای خدمت به اسلام و تشیع را دارم.

۰ نظر ۱۰ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۰۵
حسن حیدری