حضرت امام خامنه ای: نگذارید احساس غیرت انقلابی و تکلیف در مقابل انقلاب، در دلهای شما ضعیف بشود و فرو بنشیند. مثل کسی که از خانواده و حرم و ناموس خوددفاع میکند،ازانقلاب وارزشها و دستاوردهای آن،همین طور دفاع کنید بایگانی آبان ۱۳۹۵ :: فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

خواستۀ ما: اینترنت باید ملّی، امن، پرسرعت، ارزان و پاک باشد

دیدگاه و باور ما: فضای مجازی در خدمت صدورانقلاب، اقتصاد مقاومتی، صادرات غیر نفتی، نهضت تولید علم، جنبش نرم افزاری، ایجاد اشتغال پایدار، مبارزه با امپریالیسم واستکبار ستیزی یا مهدی ادرکنی
فضای مجازی ؛ نیازامروز ، ضرورت فردا

حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی): ۱۳۹۴/۰۶/۱۸
«ان‌شاءالله تا ۲۵ سال دیگر، به توفیق الهی و به فضل الهی چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت.»

بایگانی
پیوندها

۲۸۱ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

من باور نمی‌کنم که کسی من را به عدم حمایت از رهبر انقلاب متهم کند. من در پل یادگارامام از زنانی که طرفدار موسوی بودند کتک مفصلی خوردم.  چه کسی گفته است که من پشت سر آقا نایستادم؟!
من باور نمی‌کنم که کسی من را به عدم حمایت از رهبر انقلاب متهم کند. من در پل یادگارامام از زنانی که طرفدار موسوی بودند کتک مفصلی خوردم. چه کسی گفته است که من پشت سر آقا نایستادم؟!
رجانیوز - گروه تاریخ سیاسی: زنی که با هشت فرزند توانسته است دوره های نبرد تن به تن و جنگ های نامنظم را در لبنان و سوریه طی کند حرفهای زیادی دارد. فارغ از توانمندی چریکی که موجب شد تا مرضیه دباغ حکم فرماندهی سپاه همدان را کسب کند، وی فردی است که با وجود هشت فرزند در غیاب همسر خود توانسته است این میزان از فعالیت را در کارنامه خود به ثبت برساند. خواندن مصاحبه مرضیه دباغ به عنوان شخصیتی که با بسیاری از بزرگان نظام محشور بوده در نوع خود بسیار جذابیت دارد. مرضیه دباغ از معدود زنانی است که خاطرات خواندنی با امام خمینی (ره)،امام موسی صدر ،شهید چمران، شهید بهشتی، شهید سعیدی، شهید محمد منتظری، شهید مطهری و شهید مدنی و ... دارد. سرکار خانم مرضیه دباغ امروز به رحمت ایزدی رفت و دعوت حق را لبیک گفت.
 
در ادامه مشروح گفت و گوی کمتر دیده شده ی مرحومه مرضیه دباغ می آید:
 
خانم دباغ؛ قبول دارید که بسیاری از اقدامات شما پیش از انقلاب و پس از انقلاب بیشتر کارهای مردانه بوده است تا زنانه.
 
من با این سخن شما موافق نیستم. زمانیکه من مسئولیت سپاه همدان را برعهده داشتم در عملیاتی در منطقه کردستان چند روستا را از اسلحه و مهمات تخلیه کردم. وقتی شهید بهشتی رضوان الله وارد جلسه شدند جمع را خطاب قرار دادند و گفتند: «من لازم است اول مساله‌مهمی را بگویم خانم دباغ یک شاهکار مردانه‌ای را انجام دادند.» من‌‌ همان زمان سخن ایشان را قطع کردم و گفتم اصلا اینگونه نیست وکارمن یک شاهکار زنانه بوده است. دوستان گفتند که چرا شما حساس هستید؟ من گفتم این حساسیت نیست. چرا شما هر کار مهمی که زنان انجام می‌دهند را می‌خواهید به نام مردان تمام کنید؟
 
 
چه اتفاقی موجب شد که شما وارد انقلاب شدید؟
 
لاحول و لاقوه الا بالله. من در سال 1318 درهمدان متولد شده و در سن 14سالگی ازداوج کردم به تهران آمدم. همسرم نیز اصالتا همدانی هستند برای پیدا کردن کارعازم تهران شده در ‌‌نهایت مقیم تهران می‌شوند. من در سال 1346 و در اوج مبارزات انقلابی و تبعید امام با استاد بزرگوارم شهید سعیدی رضوانه الله آشنا شدم. ایشان در مسجد موسی بی‌جعفر (ع)در محله قیاسی حضور داشتند و من به همراه تعدادی از خانم‌ها ازایشان خواستیم که برای ما کلاس بگذارد و در برابر در خواست ما ایشان می‌گفتند:"نمی‌شود زیرا خانم‌ها کار را ادامه نمی‌دهند ."اما در‌‌نهایت ایشان با تقاضای ما موافقت کردند. البته من قبلا نیز یک هیات سینه زنی در فامیل راه انداخته بودم که این هیات با وجود دل نگرانی بسیاری ازاعضای فامیل تا زمان ازدواج من به کار خود ادامه داد. همین مساله خمیر مایه فعالیت‌های انقلابی من در کنار فعالیت‌های مذهبی شد که امام حسین(ع) چه هدفی را دنبال می‌کرد. پدرم که استاد اخلاق بودند در حد درک بچگانه من توضیحاتی را می‌دادند اما در واقع شهید سعیدی به منبعی برای شناخت تبدیل شدند. گاهی جلسات در منزل ایشان برگزار می‌شد اما در اغلب موارد این جلسات سری بود و مکانی بعد از نماز مغرب و عشا مشخص می‌شد و افراد آنجا حضور پیدا می‌کردند. در این جلسات، افرادی همچون آیت الله مشکینی، ربانی شیرازی و ربانی املشی و سید محمد باقر موسوی همدانی ازشاگردان امام دعوت می‌شدند تا سخنرانی کنند.
 
آیت الله سعیدی چه سالی شهید شدند؟
 
شهید سعیدی سال 49 در زندان زیر شکنجه به شهادت رسیدند و بنده اوائل سال 52 بازداشت شدم. یکبار چهار ماه بازداشت بودم و بعد آزاد شدم. ساواک آن زمان به شدت دنبال نیروهایی بودند که با آیت الله سعیدی کار می‌کردند. وقتی نتوانستند که کسی را پیدا کنند مرا را آزاد کردند و در ‌‌نهایت دوباره بازداشت شدم.
 
در مجموعه شما از خانم‌ها چه کسانی حضور داشتند.
 
خانم‌هایی که در مجموعه حضور داشتند اغلب نتوانستند به کار ادامه دهند. در انتهای کار دو الی سه نفر از خانم ها باقی مانده بودند به عنوان مثال خانم نکویی در انتها به دلیل برخی از مشکلات از کار صرفنظر کردند.
 
وقتی خاطرات شما را مرور می‌کردم متوجه شدم که شما فعالیت‌هایی شناسایی همچون کلوپ کلیدی را در کنار فعالیت‌های مبارزاتی داشتید سال 52 که بازداشت شدید به چه خاطر بازداشت شدید؟
 
دستگیری من مربوط به مدارکی بود که ساواک  از منزل آیت الله سعیدی پیدا کرده بود. در‌‌ همان زمان آقای سعیدی برای انتخاب افراد امتحان‌هایی را در نظر گرفته بود. سه چهار جزوه‌ای که من در مورد حضرت زینب(س) و حضرت فاطمه(س) نوشته بودم، بدست ساواک افتاده بودند. فارغ از این متوجه شده بودند که ما به برخی از دانشجویان پناه دادیم البته یکی از دانشجویان یک هفته در منزل ما پنهان شده بود. این دانشجو با چادر آمد اما با این وجود ساواک خانه 40 متری ما در محله غیاثی را شناسایی کرد. یک روز بعد از نماز صبح، زنگ خانه ما زده شد به محض اینکه من در را باز کردم یکی از ساواکی‌ها پای خود را لای در گذاشت و در را باز کرد و متاسفانه ایشان را از خانه ما را بردند. این فرد یکی از مبارزین رده بالا بود که من هنوز بعد از این همه سال متوجه نشدها م که اسم واقعی وی چه بود؟ ایشان از دانشجویان علم وصنعت بودند که کتاب اقتصادنا را به فارسی ترجمه کرد و در ‌‌نهایت اعدام شد و همینطور بعضی دیگراز دانشجویان به عنوان مثال صادق سجادی به منزل ما رفت و آمد می کردند.
 
داستان کلوپ کلیدی چه بود. چرا شهید سعیدی می‌خواست از جاهایی اطلاعات به دست بیاورد که ظاهرا چندان به رژیم ارتباطی نداشت.
 
من بر اساس برنامه ریزی صورت گرفته، نزدیک به بیست روز با لباس فقرا و کولی‌ها در خیابان منتهی شده به کاخ سعد آباد گدایی می‌کردم. فرح وولیعهد بیشتر در آن کاخ زندگی می‌کردند بچه‌ها دنبال این بودند که ولیعهد را یا بکشند یا دستگیر کنند تا ضربه سنگینی را به رژیم وارد کنند. برای دستیابی به این هدف لازم بود تا اطلاعات جامعی در مورد رفت و آمد و.. داشته باشند. یکی از کارهای واگذار شده به من گدایی بود. من تشتکی پاره را در کنارجوی آب می‌انداختم و گدایی می‌کردم اتفاقابرخی از افراد این مساله را باور کرده بودند و یک قرون دو زار به من می‌دادند. در یکی از آن روز‌ها من فراموش کردم که نماز بخوانم. به هرحال درست نبود که من مکان را ترک کنم چون امکان داشت که ساواک به من شک کند. من همانجا کنار جوی آب وضو گرفته و نماز خواندم. آن روز خیلی عصبانی شدم که چرا فراموش کردم نماز بخوانم و از سوی دیگر چرا باید در شرایطی نماز بخوانم که بین رفت و آمد زیاد مردم باشد. هرچند رفت و آمد زیادی هم وجود نداشت زیرا به جز افراد خیلی نزدیک به هر کسی اجازه نمی‌دادند که آنجا رفت و آمد داشته باشد. وقتی به شهید سعیدی با حالت گریه و نارحتی توضیح دادم که چگونه آنجا نماز خواندم. شهید سعیدی به صراحت گفتند:" این نماز بسیار پذیرفته است و تو باید این فراموشی را از ناحیه خداوند بدانی زیرا خداوند می‌خواست حجتی برافرادی داشته باشد که نماز نمی‌خوانند تا نتوانند بهانه بیاورند. خداوند در پاسخ به این افراد می‌گوید چطوراین فرد فقیر که به نان شب خود محتاج است در چنین شرایطی نمازخوانده است و شما نماز نخوانده اید ."
 
وظیفه شما فقط کسب اطلاع از رفت و آمدهای فرح و ولیعهد بود؟
 
نه هدف کسب اطلاعات دیگری هم بود. شایعاتی مانند کلوبی که شما اسم بردید شنیده شده بود برای اطمینان خاطر من ماموریت پیدا کردم تا به آنجا بروم. هریک از افراد کلید ویلا و خانه خود را آنجا می‌گذارند تا در صورت باخت همسر و دختر وی در اختیار فرد برنده قرار بگیرد. آن‌ها می‌خواستند ببینند که رده‌های بالا در این قضیه دخالتی دارند یا خیر.
 
نتیجه‌ای هم داشت؟
 
نتیجه داشت اما به سر انجام نرسید. اما عملا امکان نداشت که اطلاعات بیشتری را به دست بیاوریم.
 
پاییدن رفت و آمد فرح و ولیعهد با واکنشی هم همراه بود؟
 
قیافه من شکسته شده بود و افراد عملا بی‌تفاوت از کنار من رد می‌شدند. به قدری فشار شکنجه در کمیته مشترک بالا بود که خود ساواکی‌ها نیز من را پیرزن خطاب می‌کردند. من به دلیل شکنجه زیاد نمی‌توانستم صاف حرکت کنم و در بیشتر موارد دولا حرکت می‌کردم زمانی که من بازداشت شدم و قرار شد که به زندان قصر منتقل شوم رئیس زندان باور نکرد که من خودم هستم برای همین از دو تا از بازجویان خواست تا هویت من را تایید کنند. به هرحال وضعیت بسیار بد بود اما لطف خدا شامل حال ما شد.
 
من لازم می‌دانم که سوالی در مورد شهید سعیدی بپرسم شهید سعیدی در محله غیاثی به این مساله مشهور شده بود که مشکلات مردم را حل می کند. شما چه خاطره‌ای از ایشان دارید؟
 
آیت الله سعیدی فردی بود که کمتر کسی نام وی را به زبان می‌راند و بیشتر وی را آقا خطاب می‌کردند. ایشان فرد بسیار عجیبی بودند اما متاسفانه آن طور که باید و شاید به سعیدی پرداخته نشد. به هر حال اطرافیان وی اطلاعات زیادی ازفعالیت‌های وی نداشتند زیرا ایشان مخفی کاری زیادی در جریان مبارزات سیاسی داشتند. تنها آقازاده ایشان که گفتگو می‌کردند و از پدر سخن می‌گفتندکه در اثر تصادف جان خود را از دست دادند. البته یکی از بچه‌های اطلاعات به من گفت که یک مقدار شکر در موتور ماشین ایشان ریخته بودند که همین باعث شد که ماشین کله کند. متاسفانه چندان به ایشان پرداخته نشد و حتی در سکوت یادنامه برای ایشان برگزارکردند. شهید سعیدی زندگی عجیبی داشت ایشان خانه‌ای کوچک با سه اتاق داشت که همه زندگی این مرد بزرگوار در این خانه سپری شد که الان دفتر آقای طباطبایی شده است. آقای سعیدی با وجود داشتن نه تا بچه همواره پذیرای مهمانان بود. ایشان کارهایی انجام می‌داد که در نوع خود بی‌نظیر بود. به خاطر دارم که در زیر پله‌ای سر کوچه ما جوانی از سوی ساواک مامور به خرید و فروش نوار شده بود؛ این جوان هروقت می‌دیدید که روحانی در حال عبور از کوچه است صدای نوار خود را بلند می‌کرد. شهید سعیدی خطاب به ما گفتند:"یعنی شما اینقدر بی توجه اید که اجازه می‌دهید که این فرد به راحتی نوار بفروشد." به محض اینکه شهید سعیدی این سخن را گفتند زنهای محل با هم قرار گذاشتند و به سمت مغازه این فرد رفتندو تمام نوار‌هایش را بیرون ریختند. روز بعد که از کلانتری آمدند تمام خانم‌ها بیرون آمدند و اعلام کردند که ما اجازه نمی‌دهیم که این جوان نوار فروشی داشته باشد. شهید سعیدی به هیچ وجه اجازه نمی‌دادند که در منطقه کسی کارغیرشرعی انجام دهد.
 
محبوبیت آقای سعیدی در منطقه چگونه بود؟
 
بسیاری از مغازه داران طرفدار آقای سعیدی بودند. به خاطر دارم که یک روز سر کلاس درس تلفن منزلشان زنگ زد. ایشان از زیر تشک دو کاغذ کوچک را در دهان خود گذاشتند و گفتند که همه چیزرا جمع کنید چون ساواکی ها آمدند.‌‌ همان زمان مقداری جزوه از سخنرانی حضرت امام (ره) بود فرمودند کی این جزوه ها را با خود می‌برد‌‌ همان زمان من در کیفم را بازکردم و جزوه ها را با خود بیرون آوردم. بعد از اینکه بیرون آمدم می‌خواستم زرنگی کنم که زود‌تر بروم دیدم که ساواکی‌ها همه در کوچه ایستادند. من‌‌ همان زمان حسن آقا یکی از فرزندان شهید سعیدی را صدا زدم که به حیاط آمدندو روی دیوار رفتند و جزوه ها را در سطل زباله پشت دیوار انداختند. زمانیکه ساواکی‌ها ما را گشتند هیچ چیز پیدا نکردند.
 
 
یکی از دلایل گمنامی شهید سعیدی این بود که ایشان بسیار پنهان کاری می‌کرد. همچنانکه ایشان خانه‌ای امن در خاوران داشت؟
 
بله دقیقا. خانه امنی در خاوران و باغی در ورد آورد کرج متعلق به شخصی به نام آقای کمپانی بود که آقای سعیدی جلساتی را درآن برگزار می‌کرد ما بعد از انقلاب فهمیدیم که این باغ متعلق به فردی به نام کمپانی بود. آقای سعیدی در این مورد کاملا مظلوم واقع شد همچنانکه حاج آقا مصطفی نیز مظلوم بودند. سرنوشت آقای سعیدی با حاج آقا مصطفی شباهت زیادی دارد. حاج آقا مصطفی نیز مظلومیت زیادی دارد ایشان با وجود اینکه کسی بود که در دوران تبعید شبانه روز امام خمینی را حفظ کرد اما آن طور که شایسته بود به ایشان پرداخته نشد. شاید شما ندانید که ایشان 53 کتاب چاپ نشده به زبان عربی دارند. چاپ این کتاب‌ها نیازمند همت زیادی از کار‌شناسان هم سطح خودشان است. این فرد کسی است که در سن 50 سالگی توانسته 53 کتاب به زبان عربی بنویسد. بعد از رحلت حاج احمد آقا در یکی از سالگردهای ایشان به محضر خانم حضرت امام شرفیاب شدم و خانم را ناراحت و گریان دیدم وقتی از ایشان سوال کردم که چرا شما با اینهمه صبوری مضطرب هستید فرمودند امروز کوچه را نگاه کردم دیدم در کوچه پرچم های متفاوتی چاپ کردند اما از مصطفی هیچ خبری نبود از طریق دفتر به آقای انصاری خبر می دهند و عکس حاج آقا مصطفی را در کوچه نصب می کنند.
 
شما از محمد منتظری هم خاطره دارید؟
 
محمد منتظری بسیار عجیب برای این انقلاب زحمت کشید و بسیار زود فراموش شد. خداوند از پدرش نگذرد که این ظلم را در حق این پسر مرتکب شد و وی را به عنوان یک دیوانه معرفی ‌کرد. آقا محمد در دوران چهار ساله‌ای که ما در سوریه و لبنان بودیم با ما کار می کرد .اگر شما ایشان را پیدا می‌کردید و می‌گفتید :" محمد من می‌خواهم به لیبی بروم." همانجا می‌گفت :"برویم قهو ه خانه و در فاصله خوردن یک چایی مدارک شما را می‌گرفت و زیر میز برای تو ویزا صادر می‌کرد و مهر روادید را ضمیمه مدارک تو می کرد. آقا محمد مهر اکثر کشور‌ها را داشت. ایشان می‌توانست حتی برای شما ویزای حجاز را صادر کند همچنانکه من به همین صورت مکه رفتم. این فوت و فن‌ها را محمد به ما یاد داده بود. اما با رفتن محمد همه چیز رفت!
 
شما از مرحوم حاج آقا مصطفی، شهید سعیدی و محمد منتظری یاد کردید اولین مواجهه شما با امام موسی صدر چه زمانی بود؟ آیا خاطره خاصی از ایشان دارید؟
 
هر کدام از برادران که وارد سوریه و لبنان می‌شدند بهترین هدیه‌ای که می‌گرفتند ملاقات با امام موسی صدر بود. ایشان باید افراد را می‌دیدند تا اینکه بعدا کارت‌هایی را برای تردد بین سوریه و لبنان صادر می‌کردند. این کارت شما را از ویزا بی‌نیاز می‌کرد به محض اینکه مشخص می‌شد که شما کارتی از دفتر امام موسی صدر دارید به راحتی می توانستید بین سوریه و لبنان تردد کنید. این اسناد الان در بیت است من به خاطر دارم که اولین بار امام موسی صدر را زمانی ملاقات کردم که محمد منتظری هم همراه من بود. امام موسی صدر علاوه بر مسئولیت مجلس، دفتر خاصی داشتند که آن ملاقات‌ها آنجا انجام می‌شد.
 
خاطره ای از امام موسی صدر دارید که گفته نشده باشد. از یک سو افرادی مانند جلال الدین فارسی ایشان را تکفیر می‌کنند و از سوی دیگر عده‌ای از افراد چنان ایشان را مقدس می‌کنند که شانیت ایشان را زیر سوال می‌برد.
 
امام موسی صدر در لبنان از‌‌ همان قدر و منزلتی که امام در ایران داشت، برخوردار بود. گاهی این علاقه بسیار فرا‌تر از یک علاقه زمینی بود و بیشتر حالت تقدس پیدا می‌کرد. امام موسی صدر حالت عجیبی داشتند یک کارهای خاص خود را داشتند، اینگونه نبود که شما فقط بخواهید در مورد مسائل مذهبی به ایشان مراجعه کنید. من به خاطر دارم که زمانی که شهید چمران (رضوان الله) می‌خواستند ازدواج کنند، پس از اینکه امام موسی صدر خطبه عقد را خواندند هنگام خروج عبای خود را روی سر عروس خانم انداختند و عبا را بوسیدند و دعا کردند. این کار بسیار عجیب بود اما‌‌ همان زمان ایشان در برابر نگاه پرسش گر ما گفت: «من پدر تمام این افراد هستم.» زمانیکه خودم دست امام را از پشت عبا بوسیدم به یاد این کار امام موسی صدر افتادم و متوجه شدم که این کار مشکلی ایجاد نمی‌کند.
 
سوالی که همواره مطرح بوده است این بوده که همسر شما تا چه میزان با فعالیت‌های شما همراهی داشتند. آیا امکان داشت که با شما مخالفت کنند و شما را از این کار منع کنند؟
 
همسرم فردی به شدت مذهبی است که هیچ دغدغه‌ای به جز خاندان عصمت و طهارت(ع) ندارد. ایشان هیچ مخالفتی با برنامه‌های من نداشتند. اولین عامل این بود و دومین عامل، شهید سعیدی (رضوان الله) بود. به خاطر دارم که یک روز که اوایل فعالیت من بود و همسرم تهران بودند من دیر به منزل رسیدم و همین موجب ناراحتی حاجی شد.
 
همسرتان کجا مشغول به کار بودند؟
 
همسرم به خاطر کار ناچار بود که جدا از ما در اهواز و آبادان زندگی کند و ماهی چند شب به تهران می‌آمدند. ایشان در شرکت ملی ساختمان کار می‌کردند که لانه‌های هواپیما را می‌ساختند.
 
پس در واقع وظایف شما در غیاب همسرتان دو برابر می‌شد.
 
بله. آن شب همسرم در تهران بودند و من برای برنامه‌ای در نزدیکی مهرآباد بیرون رفته بودم و زمانی که به منزل برگشتم، ساعت 9شب بود.‌‌ همان وقت حاجی که خیلی نگران شده بود به من گفتند:" من راضی نیستم که شما دنبال این کار‌ها بروید." فردا صبح شهید سعیدی تماس گرفتند و گفتند:" شما امروز بعدازظهر برای توزیع اعلامیه به فلان منطقه بروید." من در پاسخ شهید سعیدی گفتم:" حاج آقا من را معذور کنید چون حاجی من را منع کردند و من اجازه ندارم." ایشان در پاسخ گفتند:" ایشان شکر خوردند! مگر تمام اختیارات دست ایشان است وقتی آمدند بگویید من منتظر ایشان هستم." وقتی همسرم به منزل آمد من گفتم:" آقای سعیدی می‌خواهد که شما را ببیند." ایشان گفتند:" من خجالت می‌کشم." آقای سعیدی به محض دیدن ایشان گفتند:" یک بنده خدایی می‌خواهد با شما شریک شود." همسرم گفت:"من سرمایه‌ای ندارم و در ضمن کارمند یک شرکت هستم." ایشان گفتند:" این فرد از شما سرمایه نمی‌خواهند فقط می‌خواهند شما در درآمدشان شریک شوید." همسرم در پاسخ به آقای سعیدی گفت:" حتما این افراد دیوانه هستند که از من سرمایه نمی‌خواهند اما می‌خواهند من را در سود شرکت خود سهیم کنند." آقای سعیدی به همسرم گفتند: «منظورم همین مرضیه خانم است. من وی را امتحان کردم و می‌دانم که از پس خیلی کار‌ها برمی آید اما این حرف شما ایشان را خانه نشین کرده است».‌‌ همان زمان حاجی گفتند:" من منظورم این نبوده و یک مقداری عصبانی شده بودم. " از آن زمان تاکنون این همه زندان و تبعید من را تحمل کردند و یک بار امکان نداشت که ایشان به من ایراد بگیرد.
 
زمانی که شما زندان بودید چه کسی به امور بچه ها رسیدگی می کرد.
 
تا زمانی که من بودم که خودم مسولیت نگهداری بچه‌ها را برعهده داشتم اما زمانی که نبودم راضیه و رضوانه دخترانم که آن زمان ازدواج کرده بودند مسئولیت نگهداری بچه‌ها را برعهده می‌گرفتند. در کنار دخترانم، پدر و مادرم هم کمک می‌کردند. یک هفته رضوانه، یک هفته راضیه و یک هفته پدر و مادرم سرپرستی بچه‌ها را متقبل می‌شدند.
 
دخترتان رضوانه چطور بازداشت شد؟
 
رضوانه در حال حاضر 51 ساله است، آن زمان 14 سال داشت. رضوانه و راضیه هر دو مدرسه رفاه می رفتند که مدرسه‌ای سیاسی بود. آقای هاشمی و باهنر و بهشتی مسئولیت آن مدرسه را بر عهده داشتند. مدرسه رفتن آن‌ها همزمان با دوره‌ای بود که یک مقداری شاه با عراق مشکل پیدا کرده بود. آن زمان در عراق یک کانالی را در اختیار بیت حضرت امام گذاشته بودند آن‌ها یک سری سرودهایی را علیه شاه پخش می‌کردند البته هرکسی نمی‌توانست این کانال را دریافت کند. رضوانه آن زمان رادیو را به رختخواب برده و با چراغ قوه موقع پخش این سرود‌ها، متن آن را در دفتر خود نوشته بود. زمانیکه ساواک به منزل ما ریخت و من را دستگیر کردند این دفتر را پیدا کردند اما نمی‌دانستند که خط کدامیک از دخترانم است. یک روز منوچهری به منزل ما می‌رود و به فرزندانم می‌گوید :"هر کدام شما یک تقاضا سه تا چهار خط برای آزادی مادرتان خطاب به فرح بنویسید."وقتی که بچه‌ها نامه را نوشتند منوچهری نامه را به خط‌شناس می‌دهد و دو روز بعد رضوانه را بازداشت می‌کنند.
 
رضوانه خانم ازدواج هم کرده بود؟
 
نه البته عقدش کرده بودیم .آن زمان برای اجاره عقدنامه می‌خواستند. وضعیت مانند الان نبود که به مجرد‌ها هم خانه اجاره بدهند.
 
 
شغل دامادهایتان چیست.
 
داماد بزرگم همسر راضیه، در شرکت شیر پاک کارمی کرد و تا زمان بازنشستگی آنجا مشغول بود و این اواخر مدیر پخش شده بود. شوهر رضوانه که به شدت تحت شکنجه قرارگرفت تریکو بافی بریموند را داشت حتی در انگلیس هم محصولاتش پخش می‌شد اما این اواخر همه چیزش را از دست داد. داماد سومم آقای کرباسچی همسر ریحانه در جهاد سازندگی کار می‌کرد و در تصادف ماشین کشته شد. داماد چهارمم همسر فاطمه، پسر امام جمعه همدان است و نامش سید احمد موسوی است. داماد پنجمم همسرحکیمه ده سال اسیر بود و سپاهی است و سردار ایمانی است. داماد ششمم، شوهر آمنه که خدا رحمتش کند مسئول شناسایی جبهه بود که در اسلام آباد در اثر بمب شیمیایی که زده بودند سرطان بینی و حنجره گرفت و فوت کرد و دختر هفتمم انسیه بعد از انقلاب ازدواج کرد. یک پسر هم به نام محمد دارم که در دانشگاه آزادتدریس می‌کند. حضرت امام بار‌ها در سخنان خود تاکید داشتند که ما موظف به نتیجه نیستیم موظف به عمل هستیم. من به دلیل شکنجه‌هایی که متحمل شدم در حال حاضر نمی‌توانم در تهران زندگی کنم. زیرا چند بار قلبم را بالون زدند اما نتیجه‌ای نداشته است و نمی‌توانند به دلیل مشکلاتم من را بیهوش کنند. از سوی دیگر بسیاری از احشام داخلی بدن از جمله طحال و کبد و... را خارج کردند به همین دلیل من در روستایی به نام خور در هشتگرد زندگی می‌کنم. در حال حاضر من تن سالمی ندارم.
 
سال پیش فرح پهلوی مصاحبه‌ای کرد و گفت که شاه به این دلیل تلاشی نکرد که باقی بماند زیرا نمی‌خواست که از دماغ هموطنانش خونی ریخته شود. بعد از سی سال این افراد تلاش می‌کنند که خود را تبرئه کنند. نسل جدید با آنچه رخ داده آشنایی ندارد و نسل قدیم گویی فراموش کردند.
 
به نظر شما بهتر نیست که یک چشم اندازی از این دوران ارائه شود که چه به سر انقلابیون آمده است؟
 
بیشتر سعی کردند فراموش کنند. من واقعا باید ابراز تاسف کنم که در کشور کم کاری‌هایی صورت می‌گیرد. روز گذشته (25 دیماه) یک جلسه‌ای با حضور انقلابیونی که تحت شکنجه قرار گرفته بودند در موزه عبرت برگزار شد اما متاسفانه حتی یک خبرنگار هم در آن مراسم حضور نداشت. ثابتی ملعون، کتابی را به نگارش درآورده است که اصلا شکنجه در ایران وجود نداشته است به همین دلیل برادران به تکاپو افتادند تا برنامه‌ای برگزار کنند. در این مراسم یک سری شکنجه شده‌ها سخنرانی کردند اگر نامحرمی نبود شاید جای شکنجه‌ها را نشان می‌دادند. من به خاطر دارم که در اعتصاب غذایی که در سن موریس فرانسه گذاشته شده بود شهید محمد منتظری که خداوند با شهدای کربلا ایشان را محشور کند! بعد از شهادت حاج آقا مصطفی این اعتصاب غذا را راه اندخت. همانجا اتاقی در نظر گرفته شده بود من خبرنگارهای خانم را جمع کردم و تمام جای شکنجه‌ها، شلاق‌ها و سیگار خاموش کردن‌ها را نشان دادم تا بفهمند که زندان شاه چه طور جایی است و گفتم که من از زندان شاه فرار کردم. محمد منتظری هم جای شکنجه‌های خود را نشان داد. به نظر من حلقه گمشده و عامل این فراموشی این است که ما همواره عادت کردیم که فردی یک کاری را انجام بدهد و بعد ما دنبال وی برویم. شما حتما خاطرات آقای عزت شاهی را خواندید که چه شکنجه‌هایی را تحمل کرده است. تمام این کتاب‌ها به نگارش درآمده است اما این کتاب‌ها تا زمانی که به زیان‌های عربی و انگلیسی ترجمه نشود فایده‌ای ندارد و کسی این مطلب را در سراسر جهان نمی‌خواند.
 
برخی از کاربران به محض اینکه مطلع شدند شما تشریف می‌آوردید سوالاتی را مطرح کردند.
 
امیدوارم مانند حرفی نباشد که یکی از نتیجه ‌هایم زده بود.
 
ایشون چی گفته بود؟
 
نوه پنج ساله یکی از دخترانم گفته بود که مگر زن اسلحه دست می‌گیره که مامان مرضیه دست گرفته بود؟ من که باورم نمی‌شود زن بتواند بجنگد.
 
اولین سوال اینکه می‌خواستم بدانم که موضع امام در مورد حق طلاق و حجاب چه بود؟
 
سوال دوم شما را ابتدا پاسخ می‌دهم. امام حجاب را همانی می‌دانستند که من در فرانسه داشتم. امام نفرمودندکه این حجاب نیست حتی به یاددارم که خانمی خدمت امام رسیدند و ایشان جوراب طوسی رنگ به پا داشتند و از امام پرسیدند که این جوراب ایراد دارد و امام پاسخ دادند چون ضخیم هست ایرادی ندارد. اما روزی که من از بیمارستان بعد از عمل زانو به دلیل ترکشی که به پایم اصابت کرده بود مرخص شدم با‌‌ همان حجاب مانتو و عصای زیر بغل به بیت رفتم و گفتم بعد از دیدن حضرت امام به منزل می‌روم. وقتی خدمت امام رسیدم حضرت رو به من کردند و گفتند :"شما چادر ندارید بگویم احمد یکی برایتان بخرد! "من خطاب به امام گفتم:" نه! چادر دارم اما وضعیتم ایجاب نمی کند."امام فرمودند:" شما با این عصا دیگر نمی‌توانید به کوه و دشت بروید و بجنگید، بهتر است چادر سرتان کنید؛ چادر حجاب بهتری است". ایشان بر واجب بودن چادر به عنوان حجاب تاکید نکردند همچنانکه رهبر معظم انقلاب هم حجاب را تنها چادر نمی‌دانند.
اما راجع به حق طلاق باید گفت که من از حضرت امام چیزی نشنیدم اما شهید سعیدی رضوانه الله به من توصیه کردند که حق طلاق را از داماد بخرید. من به خاطر دارم که آن زمان شهید سعیدی به نظر امام خمینی استناد می‌کرد که بهتر است حق طلاق را برای عروس بخرید. من یادم نیست اما فکر می‌کنم آن زمان ده تومان یا پانزده تومان از دامادهایم حق طلاق را می‌خریدیم که بعدها خدای ناخواسته به مشکلی برخورد نکنیم .
 
یکی از کاربران پرسیده است که چرا شما در ماجرای اوشین و محکومیت برخی از مدیران صدا و سیما پادرمیانی کردید.
 
کسی که این خبر را به امام داده بود یک مقدار بی‌توجهی کرده بود؛ در ‌‌نهایت عده‌ای از مدیران صدا و سیما بازداشت شدند. من به همین دلیل خدمت آقای حاج احمد آقا و سپس امام خمینی رسیدم و واقعیت را بیان کردم خوشبختانه تا حدودی نظرامام تلطیف شد. مهم‌ترین علت پادرمیانی من این بود که دیدم برخی از مدیران به این دلیل با وجود سابقه مبارزاتی بازداشت شده بودند و واقعیت مطلب خوب منتقل نشده بود.
 
یکی از کاربران این سوال را پرسیده است که چرا در سال 88 پشت سر ولی فقیه حاضرنشدید؟ البته این کاربر در انتها از طرح این سوال عذر خواهی کرده است. 
 
هرکس وظیفه دارد که شبهاتی که برای وی مطرح می‌شود را بپرسد اما واقعیت این است که من باور نمی‌کنم که کسی من را به عدم حمایت از رهبر انقلاب متهم کند. من در پل یادگارامام از زنانی که طرفدار موسوی بودند کتک مفصلی خوردم. من همانجا به این خانم‌ها گفتم که شما لااقل لباس درستی بپوشید تا به این سید اینقدر ظلم نکنید در ‌‌نهایت راننده من را نجات داد. چه کسی گفته است که من پشت سر آقا نایستادم؟! درضمن ندیدن دال بر نبودن نیست.
 
یکی از شما پرسیده است که فکر می‌کردید نتیجه زحمات شما وضعیت فعلی شود؟
 
آن چیزی که ما فکر می‌کردیم مهم نیست آن چیزی که حضرت امام روی آن تاکید داشتند حفظ اسلام بوده است خوشبختانه اسلام با فدا کردن جان عزیزان و جانباز شدن تعداد زیادی از افراد حفظ شد. معلوم نیست که آیا ما می‌توانیم جواب این جانبازان را در قیامت بدهیم یا خیر. امیدواریم که برنامه ریزان جامعه به هوش بیایند. کسانی که سر و گوششان می‌جنبد را خداوند هدایت کند. به هرحال اسلام در حال پیاده شدن در جامعه است و باید بستری را فراهم کرد که مشکلات موجود برطرف شود.
 
یکی از کاربران این سوال را پرسیده که آینده کشور را چه می‌دانید و از نظر شما مهم‌ترین چالش این نظام درآینده چه خواهد بود؟
 
ما برای حفظ این نظام باید سرمایه گذاری مناسب انجام دهیم اما در عین حال باید تک تک افراد ارتقا پیدا کنند. متاسفانه در حال حاضر زنان به یک صورت گرفتار شدند و بسیاری از جوانان ما نیز در دام اعتیاد افتاده‌اند به نظر من باید سطح دشمن‌شناسی خودمان را بالا ببریم تا از عهده انهدام آن برآییم در این صورت آینده روشنی در انتظار ایران است.
 
یکی دیگر از کاربران این سوال را پرسیده است که الگوی شما برای چریک شدن و فرماندهی سپاه چه بوده است؟ بخصوص اینکه در روز عاشورا نیز ما نشانی از شرکت نوامیس در جهاد ندیدیم. این‌‌ همان شبهه‌ای است که برخی از شبکه‌های ماهواره‌ای افراطی شیعی در حال ترویج آن هستند.
 
من ابتدا لازم می‌دانم خدمت این کاربر شما که به صراحت گفته‌اند هیچ ردپایی از شرکت نوامیس در جنگ وجود نداشته است، بگویم که حضرت محمد (ص) امکان نداشت که در جنگی شرکت کنند و در آن جنگ یکی از همسران آن حضرت حضور نداشته باشند. این مساله را فراموش نکنید زنی که در کنار حضرت رسول می‌جنگید و جان حضرت را نجات داد، فردی بود که با مهارت شمشیر زنی را آموخته بود. عمه پیامبر زمانی که فردی یهودی به خانه حمله کرد با شمشیر زدن توانست از همسران پیامبر دفاع کند. این مواردی است که زنان از خاندان عصمت و طهارت در عرصه جهاد حضور پیدا می‌کردند. فردی که این سوال را مطرح کرده است فردی است که چندان اشرافی به تاریخ ندارد واگر هم آشنایی دارد می‌خواهد یک پوشش از تفکرات خود را به آن بیافزایند تا حقیقت مشخص نشود. از سوی دیگر من زمانی به فرماندهی سپاه منصوب شدم که هنوز انقلاب ما به ثبات نرسیده بود‌‌ همان زمان آقایان حاضر در همدان کسانی بودند که دوره نظامی را طی نکرده بودند در حالیکه من در سوریه و لبنان دوره‌های نظامی و جنگ چریکی و تن به تن را طی کرده بودم. به همین دلیل شهید مدنی رضوانه الله حکم مستقیم من را برای فرماندهی سپاه امضا کردند حال اگر این افراد روحانیت را قبول ندارند دیگر حرفی برای گفتن باقی نمی‌ماند.
 
*یکی از کاربران این سوال را پرسیده است که چرا با آن سابقه درخشان صحنه سیاست را ترک کردید؟
 
من با توجه به وضعیت جسمانی خودم لازم است تا از فعالیت زیاد خودداری کنم. حضرت امام (رضوان الله) می‌گفتند من وقتی وارد بیمارستان می‌شوم مقلد پزشکان می‌شوم. به هرحال ما نیز از ایشان تبعیت می‌کنیم و رنج این محرومیت را به جان می‌خریم اما با این وجود هرگز از عرصه سیاست کناره گیری نکردم.
 
الان که در سالگرد فرار شاه از ایران این مصاحبه را انجام دادید چه خاطره‌ای از 34 سال قبل دارید که خبر فرار شاه از ایران را به امام دادید؟
 
من همین الان هم‌‌ همان حس را می‌توانم تجربه کنم به یاد دارم که با شور و شعف زیادی این خبر را به امام دادم اما‌‌ همان زمان امام بسیار سرد برخورد کرد و گفت خب!
 
این مقطع زمانی سالگرد تاسیس شورای انقلاب است آیا شما در جریان ملاقات امام با شهید مطهری قرار گرفتید؟
 
زیاد نه. شهید مطهری آمدند اما من در جریان قرار نگرفتم. آن زمان تلاش می‌شد تا خیلی چیز‌ها سری باقی بماند و یک دیدار معمولی جلوه کند. آن زمان شهید مطهری و خلخالی و... تشریف آورده بودند و با امام دیدار کردند. در آن زمان روزی خانم به دیدن یکی از بستگان خود رفته بودند. امام من را صدا کردند و فرمودند:" خواهر طاهره به این آقایان بگویید که نهار پیش ما بیایند." من این خبر را به آقایان مطهری و... دادم. آن زمان من آبگوشت مرغی را که برای امام درست کرده بودم به پنج قسمت تقسیم کردم و خدمت امام بردم علت درست کردن آبگوشت مرغ به این خاطر بود که آنجا گوشت حلال به سختی پیدا می‌شد. زمانی که آبگوشت‌ها را گذاشتم امام گفتند:" ناهار خودتان را برداشتید." من گفتم :" من با اجازه شما به آن ساختمان می‌روم." امام گفتند:" نمی‌شود باید از همین غذا بخورید." امام دستور دادند که یک ظرف بیاورید و از هرآبگوشت یه مقدار برداشتند و آبگوشت را به شش قسمت تقسیم کردند. امام دقت نظر بسیاری در این مورد داشتند از سوی دیگر عنایت خاصی به شهید مطهری داشتند که ایشان را ناهار مهمان کردند. در آن ساختمان ما همیشه تعداد زیادی تخم مرغ را آب پز می‌کردیم که به هرفرد به همراه یک نصفه نان فرانسوی و گوجه داده می‌شد. در آن زمان ما آنقدر تخم مرغ آب پز کردیم و به مهمانان دادیم که خبرنگاران خارجی از ما سوال می‌کردند که تخم مرغ نماد چه سمبلی در مذهب شما است که ما در جواب می‌گفتیم که نماد هیچ چیز نیست و فقط به دلیل ارزانی اینقدر مورد استفاده قرار می‌گیرد.
 
به نظر شما چرا علیرغم آنکه در راس یک تشکیلات سیاسی زنان قرار گرفتید و حضرت امام توجه خاصی به حضور زنان داشتند اما با این وجود تشکیلات سیاسی زنان رشد خوبی را تجربه نکرد. دلیل واقعی این ضعف چیست منظور من تشکیات سیاسی و مذهبی زنان است.
 
به نظر من مردان ما هنوز درک نکرده اند که نگرش امام نسبت به زنان چه بود. متاسفانه خانم‌ها نیز بعد از رسیدن به یک رشد اجتماعی همه چیز را فراموش می‌کنند هرچند مر‌دان نیز میدان را برای حضور زنان باز نمی‌کنند تا زمانیکه جامعه ما از تعادلی برخوردار نشود این مشکلات همچنان وجود دارد به همین دلیل آمار طلاق رشد پیدا کرده است. باید بستری در جامعه فراهم شود تا مردان و زنان از پله پنجم به 25 برسند اما حضور زنان نباید مانع رسیدگی به بچه داری و شوهر داری آن‌ها شود زیرا مادر بودن بالا‌ترین رتبه است. در احادیث نیامده که هر کسی که هر روز روزه گرفت و نماز شب خواند بهشت زیر پایش است یا زنی که مطیع محض شوهرش بود بهشت زیر پایش است بلکه تاکید شده که بهشت زیر پای مادران است. اگر مادران در ایفای نقش خود کوتاهی کنند وضعیت اجتماعی به مراتب بد‌تر می‌شود همچنانکه در حال حاضر شاهد هستیم که چقدر از نوجوانان ما درگیر اعتیاد هستند و از سنین پایین سیگار کشیدن را شروع می‌کنند. این معضل، حاصل کوتاهی مادران در تربیت فرزندان است زیرا خانواده در گام نخست تربیت بچه را برعهده دارد و باید مادران در ایفای این نقش خود مسئولانه رفتار کنند و زنان ما برای تربیت فرزندان باید دانش و آگاهی خود را ارتقا بدهند.
 
شما در دوره‌ای به هجرت سیاسی دست زدید که این تفکر در بین جامعه چندان جا نیفتاده بود.
 
شما اگر الگو نداشته باشید به خطا می‌روید. روایت و احادیث زیادی وجود دارد که نباید قران وحدیث را از هم جدا کنید. در آیات قرآنی بر هجرت سیاسی تاکید شده است این هجرت زن و مرد نمی‌شناسد. شما اگر آیات قرآنی را مورد توجه قرار بدهید می‌بینید که در گروهی که پیش نجاشی رفتند یک خانم حضور دارد. وقتی من در سوریه بودم هفده برادر حضور داشتند و من تنها زن گروه بودم.
 
درست است که شما در همدان توی  گوش کسی زدید.؟
 
در همدان یک فردی اصرار داشت که من اسلحه در اختیارش بگذارم البته من در حال حاضر از وضعیت ایشان خبری ندارم اما‌‌ همان زمان از مرگ نجاتش دادم زیرا آقای خلخالی برای ایشان حکم اعدام صادر کرده بود، در ‌‌نهایت من با آقای بهشتی صحبت کردم و ایشان گفتند که این آقا را بفرستید تهران و بدین ترتیب از مرگ نجات یافت. این فرد زمانیکه پیش شما صحبت می‌کرد آنچنان لنین و مارکس را برجسته می‌کرد که شما فکر می‌کردید این افراد قبل از پیامبر و ائمه به بهشت می‌روند.
 
به نظر شما چه اراده‌ای وجود داشت که تمام این انقلابیون طراز اول در‌‌ همان یکی دو سال اول انقلاب به نوعی ترور شدند.
 
این امتحان من و شماست. یکی از عرفا خواب خود را نقل می‌کند که مرده بود و زمانی که به بهشت رفته بود دیده بود که آقای بهشتی در حال سخنرانی است و همه شهدای انقلاب حضور داشتند آن عارف درخواست می‌کند که آقای مطهری را ببیند‌‌ همان زمان آقای بهشتی گفتند:" ما که اینجا هستیم هفته‌ای یک بار اجازه داریم آقای مطهری را ببینیم شما از راه نرسیده می‌خواهید ایشان را ببینید." امام بار‌ها تاکید کردند که کتاب‌های آقای مطهری تنظیم شده و تنظیم نشده گنج است.
 
خاطره گفته نشده ای از دیدار خود با گورباچف دارید ؟ از دیدن شما به عنوان یک خانم تعجب نکرد؟ از همراهی با آیت الله جوادی املی چه خاطره ای دارید؟
 
زمانی که هواپیما در فرودگاه مسکو برزمین نشست من پشت سر آقای جوادی آملی و لاریجانی پا بر روی پلکان هواپیما گذاشتیم. گروه و هیئتی از وزیر امور خارجه ،مشاور مخصوص گورباچف و امام جماعت مسجد بزرگ مسکو و نیز تعدادی از دیپلمات های ایرانی به استقبال ما آمدند.وقتی ما از پله ها پایین می آمدیم متوجه شدم که تمامی آنها سرشان را بالا گرفته و به من نگاه می کنند. وقتی که پایین پله ها رسیدیم امام جماعت مسکو پیش آمد و ضمن خوشامد گویی،گفت :"در عرف دیپلماتیک مرسوم است که دسته گل را به رئیس هیئت و گروه اعزامی و میهمان تقدیم کنیم ولی اجازه بدهید که ما این دسته گل را به این خانم که حضورش با این پوشش برای ما تازگی دارد،بدهیم. سپس پیش آمد و سرش را کمی برای ادای احترام خم کرد و دسته گل را به دست اینجانب داد و من آن را تقدیم آقای جوادی آملی کردم و با بقیه مصافحه کرد و خوشامد گفت. حضرت امام در نظر داشت تا زنی در کنار مردان به شوروی بفرستد و اعلام کند که در جمهوری اسلامی ایران زنان نیز امور مهم و حکومتی حاضر و پیشتاز هستند. امام می خواست در کنار آن پیام مکتوب،پیامی شفاهی نیز به دنیا بدهد که ما در عمل بیش از هر مکتب دیگری به جایگاه واقعی زن ارج می نهیم و برایش ارزش قائلیم نه ارزش ابزاری بلکه معنایی . امام می خواست با گماردن یک زن در این هیئت به تمام تبلیغات غرب و شرق مبنی بر محدودیت زنان در جامعه اسلامی پایان دهد آنهم در آن زمان که رسانه های گروهی در غرب مرتب از محصور کردن زنان در جمهوری اسلامی قلم فرسایی می کردند.
۰ نظر ۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۴:۱۴
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

ماجرای گریه مرضیه دباغ در فتنه ۸۸

همه کم و بیش می‌شناسیمش؛ از فعالان مبارزه مسلحانه ضد حکومت پهلوی است و از بنیانگذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. مرضیه حدیدچی، مشهور به خواهر دباغ، خواهر طاهره و زینب احمدی‌نیلی را می‌گویم.

 
به گزارش وطن، همه کم و بیش می‌شناسیمش؛ از فعالان مبارزه مسلحانه ضد حکومت پهلوی است و از بنیانگذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. مرضیه حدیدچی، مشهور به خواهر دباغ، خواهر طاهره و زینب احمدی‌نیلی را می‌گویم.
 
همو که سوزن‌های ته‌گرد که زیر انگشتانش نهادند و دستانش را به دیوار کوبیدند، درد استخوان‌هایش را سوزاند اما نتوانست لب از لبش باز کند!
 
همان مادر «رضوانه» را می‌گویم که وقتی رضوانه‌اش از شدت ضربات شکنجه بیهوش شد خدا را شکر کرد که دخترش مرده است و دیگر زجر و دردی را تحمل نمی‌کند!
 
... وارد که می‌شود نه فقط به احترام که از روی دل به یمن قدم‌هایش می‌ایستم. عصازنان وارد می‌شود، آرام و بااقتدار و با کوله‌باری از خاطرات سال‌های سختی و درد و شکنجه و اسارت و...
 
اینجا دفتر جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران است و در مقابل دیدگان من شیرزنی نشسته که عناوینی چون محافظ شخصی حضرت امام‌خمینی(ره) در فرانسه، فرماندهی سپاه همدان، ریاست زندان‌های زنان تهران، اولین فرمانده سپاه غرب کشور بعد از انقلاب، یکی از 3 نماینده‌ای که در سال 67 پیام تاریخی امام(ره) را به گورباچف رساند، 3 دوره نمایندگی مردم تهران و همدان در مجلس شورای اسلامی، مسؤول بسیج خواهران کل کشور، استاد مدرسه عالی شهید مطهری، دارنده نشان درجه 3 ایثار، مدرس واحد معارف اسلامی دانشگاه علم و صنعت و قائم‌مقامی دبیر کل جمعیت زنان جمهوری اسلامی را در کارنامه خود دارد. خواندن گفت‌وگویی با ایشان خالی از لطف نیست.
 
***
 
  چگونه وارد فعالیت‌های سیاسی شدید؟
 
چند دلیل وجود داشت؛ من و دختر شاه -شهناز- هر دو در یک شب به دنیا آمدیم؛ این مساله‌ای است که همه به من گوشزد می‌کردند و می‌گفتند شهناز کجا و تو کجا؟ او با آن همه امکانات و تو اینجا اینگونه. از همان روزها بود که دلم برای این همه تبعیض به درد آمد. دلیل بعدی پدرم بود که همواره در صحبت‌هایش به ظلم‌هایی که رژیم در حق مردم می‌کرد، معترض بود. دلیل دیگر هم بازمی‌گردد به اساتیدی که خدمتشان درس می‌خواندم. اساتیدی چون مرحوم حاج‌آقا کمال مرتضوی، حاج‌شیخ علی خوانساری، استاد سیدمجتبی صالحی‌خوانساری و آیت‌الله شهید سعیدی.
 
همسرتان چطور؛ آیا ایشان هم فردی سیاسی بودند؟
 
همسرم بسیار مذهبی بودند. ایشان هم در سال 42 فعالیت سیاسی می‌کردند و به پخش اعلامیه می‌پرداختند اما بعد که کارشان از تهران به اهواز و شهرهای دیگر منتقل شد بیشتر تمرکزشان روی مسائل کاری بود و چند روزی که مرخصی می‌آمدند بیشتر به بچه‌ها می‌پرداختند.
 
هنگام مبارزات سیاسی چند فرزند داشتید؟
 
هر 8 فرزند را داشتم. کوچک‌ترینشان 5 ساله بود.
 
چطور با حضرت امام آشنا شدید؟
 
در آن سال‌ها، منزل‌مان نزدیک مسجد موسی‌بن جعفر(ع) بود. در رفت و آمدهایم به مسجد متوجه شدم آیت‌الله سعیدی به مسجد می‌آیند. همراه همسرم با ایشان به صحبت نشستیم و ایشان را قانع کردیم که برای 16-15 نفر از خانم‌ها کلاس درس بگذارند که ایشان هم قبول کرده و کلاس اخلاق و جامع‌المقدمات را برگزار کردند. در این جلسات شرکت کردیم و از سال 46 زیر نظر ایشان وارد مسائل انقلاب شدیم و به تهیه و تنظیم و پخش اعلامیه‌های حضرت امام خمینی(ره) پرداختیم تا سال 1349 که آیت‌الله سعیدی که خداوند او را با شهدای کربلا محشور کند، به شهادت رسید. بعد از ایشان ادامه کار را در محضر مجتبی صالحی‌خوانساری دنبال کردیم.
 
اولین دستگیری‌تان چه زمانی بود؟
 
سال 52. ساواک همه تلاشش را می‌کرد تا بتواند سرنخی پیدا کند که یکی از دانشجویان علم و صنعت مراسم عروسی‌اش را در منزل ما گرفت و آدرس ما لو رفت. فردای عروسی ساواک ریخت توی منزل و چند نفر از اقوام همسرم را که در خواب بودند گرفت و برد. متاسفانه آنها زیر شکنجه دوام نیاوردند و اطلاعات را لو دادند. دو سه روز بعد هم ساواکی‌ها آمدند و مرا بردند. چند روز بعد، بعد از گشتن خانه، رضوانه را هم دستگیر کردند.
 
از ساواک بگویید. از شکنجه‌هایی که می‌شدید.
 
ساواک تشکیلاتی بود که شاه برای آزار و اذیت و از بین بردن مردمی که علیه دستگاه حکومت حرف و برنامه‌ای داشتند راه‌اندازی کرده بود. به همین دلیل عده‌ای از آدم‌های خاص، ساواکی بودند چرا که به ظاهر، آدم بودند اما در صفت و خلق و خوی از هر حیوانی درنده‌تر بودند و علت این همه درندگی و خباثت جسمی و جانی، ناشی از آموزش‌های شکنجه و آزاری بود که در آموزشگاه‌های انگلیس، آمریکا و اسرائیل دیده بودند.
 
در حقیقت انسان تعجب می‌کرد که آیا یک آدم می‌تواند خلقت آدمی داشته باشد و اینقدر هم درنده، پست و کثیف باشد که بتواند با یک ضربه به صورت، فک را از جا خارج کند طوری که فرد نتواند آب دهانش را جمع کند یا طوری ناخن را از زیر پوست بیرون بکشد که خون فواره بزند و از آن لذت ببرد. یا آنکه دو پای افراد را می‌بستند و آنقدر شلاق بر آن می‌زدند که کف پا مثل انار آبلمبو می‌شد، بعد به سرعت فرد را باز می‌کردند و با شلاق او را مجبور می‌کردند دور 8 بدود (هر کسی که موزه عبرت رفته باشد می‌داند دور 8 چه معنایی دارد) و این عملکردشان معنا داشت چرا که با این حالت آب کف پا جذب پا می‌شد و پای فرد دوباره آمادگی دریافت شلاق را پیدا می‌کرد. باور نمی‌کنید بازجوها ظرف مدت 10 دقیقه حداقل 10 سیگار را روشن می‌کردند و هر کدام از سیگارها را روی سینه، بازو، بغل گوش، وسط شست و انگشت سبابه و هر جایی که پوست نازک داشت خاموش می‌کردند و هر جنایتی که می‌خواستند در قبال زن، مرد، پیر و جوان انجام می‌دادند. حتی از اعمال شنیع نیز رویگردان نبودند و 6-5 نفر را می‌نشاندند و خودشان برهنه مادرزاد وارد می‌شدند و...
 
من حتی نمی‌توانم مسائل را به زبان بیاورم که چگونه این دستگاه شاه، در ظاهر با مکه رفتن و برنامه 10 ساله و ... مردم را گول می‌زد و در باطن این همه اعمال شنیع و شرم‌آور داشت. در واقع شناخت دشمن یکی از تکالیف شیعیان است که باید دشمن را در هر زمانی شناخت و در مقابلش مقاومت داشت البته بعضی جاها دست آدمی خالی است اما خداوند باریتعالی نظر دارد مثل جنگ تحمیلی که تازه انقلاب پیروز شده بود و از خیلی چیزها خبر نداشتیم، از تجهیزات نظامی نیز خبری نبود حتی همان قضیه صحرای طبس که توفان شن آمریکایی‌ها را غافلگیر کرد و انقلاب از خیانت و تجاوز حفظ شد و این محقق نمی‌شود مگر اینکه بگوییم و باور داشته باشیم که انقلاب از آن آقا امام زمان(عج) است.
 
از دشمن‌شناسی گفتید و اینکه باید شیعیان آگاه باشند که در دام نیفتند. نظرتان راجع به فتنه 88 چیست؟
 
خیلی مایل نیستم وارد آن بحث شوم چرا که دلم خیلی آزرده می‌شود و اعصابم بهم می‌ریزد، واقعا تحمل آن برایم سخت است ولی واقعا خدا لطف کرد که انقلاب نجات پیدا کرد. متاسفانه بعضی اتفاقات در این قضیه روی داد که زیبنده جمهوری اسلامی نبود منتها در هر اتفاقی بالاخره یکسری اختلالات وجود دارد اما آقا بحمدالله خوب توانستند قضیه را جمع کنند. این هم شاید بیشترش عنایات الهی بود و داشته‌های قبلی ایشان و شناختی که از دشمن و توطئه‌های آنها داشتند چرا که ایشان به زیربنای قضایا پرداختند نه به مسائل ظاهری و اینکه چه شعاری رد و بدل شده و...
 
به نظر شما چرا نیروهای چپ اسلامی دهه 60 و 70 به این سمت متمایل شدند؟
 
فکر می‌کنم همه انقلابی‌های سال‌های 57 و 58 یکسان نبوده‌اند. شما این مثال را در نظر بگیرید؛ وقتی سیل در محله‌ای می‌آید هم خانه روحانی محله را می‌برد و هم خانه چاقوکش محله را. نباید گفت سیل فقط خانه علما را برده است. وقتی هم انقلاب پیروز شد کسانی که کنار بودند و دلشان نمی‌خواست قاطی مسائل شوند به حساب ظاهرفریبی که باید بوده باشد وارد میدان شدند. یک مدت هم لفت و لیسی داشتند و آخر هم به آمریکا و انگلیس پناهنده شدند.
 
ولی دیدند که با این مسائل هم ارضا نمی‌شوند با اینکه وزیر یا معاون وزیر شدند، نمی‌توانستند به خواسته‌های حیوانی ـ شیطانی وجودشان کاملا جواب بدهند و می‌بینیم که یکسره سر از انگلیس درآوردند و علیه جمهوری اسلامی و انقلاب و همصدا با دشمنان قسم خورده اسلام مثل منافقین، چپی‌ها و توده‌ای شدند. لذا انسان باید به این مساله توجه داشته باشد که در هر زمانی بالاخره دوروها و منافقین و دوئیت‌ ایجادکن‌ها در هر مساله‌ای خود را می‌گنجانند و تاریخ برای ما ثابت کرده که همه درهمند اما باید یک وقت این درهمی‌ را با حوصله از هم جدا کرد یا حداقل کلید اصلی را به‌دست آنان نداد و ما در این قضیه متاسفانه اشتباه کرده‌ایم و واقعا خیلی از مسؤولان گول خوردند. چه آن جنایتکاری که در ریاست جمهوری بمب گذاشت و چه آن جنایتکارانی که باعث شهادت بهترین انسان‌های پاک و خدمتگزار شدند، مثل شهید رجایی، شهید باهنر، شهید بهشتی و... بنابراین فکر می‌کنم دیگر برای‌مان ثابت شده است و آدم‌ها را بعد از 30 سال شناخته‌ایم. آدم‌هایی که به پول و دنیا وابسته‌اند زیاد قابل اعتماد نیستند. مسؤولان را هم دیده‌اید؛ بعضی‌ها 4 نفری توی یک ماشین می‌نشینند و با یک موتور پیشگام و پسگام تردد می‌کنند اما بعضی‌هایشان 4 ماشین دنبالشان است... از نظر باری که روی دوش حکومت می‌اندازند و بر دوش ملت، بماند. بعد هم خیلی گنده گنده حرف می‌زنند اما از عمل کمتر خبری می‌شود... خیلی راحت می‌توان آدم‌ها را محک زد تا دوباره در چاه نیفتیم.
 
به نظر شما چرا این افراد بعد از 9 دی به جمع مردم نپیوستند و عذرخواهی هم نکردند؟
 
من که واقعا دلم می‌سوزد ولی کاری نمی‌شود کرد. شاید خیلی‌ها هم دلشان بسوزد اما چرایی این حرکت را باید از خودشان پرسید که با توجه به اینکه مردم و ملت را خوب می‌شناختند چرا چنین حرکتی کردند و چرا هنوز ادامه می‌دهند؟
 
در روزهای دولت تدبیر و امید قرار داریم. نظر شما نسبت به آقای روحانی چیست؟
 
ما یک امید بسیار گسترده‌ای در رابطه با آقای روحانی داریم. به دلیل چند خصوصیتی که در اقدام‌شان برای تصدی ریاست‌جمهوری بیان کرده‌اند؛ اول آنکه تکیه‌شان بر رهبر معظم انقلاب است و همراهی و همسویی‌شان نسبت به رهبر معظم، آدم را دلگرم می‌کند. دوم آنکه ایشان به این امر توجه دارند که تا آنجا که برای‌شان مقدور و ممکن است مسائل مردم برای‌شان اصل باشد که این خصوصیت بزرگی است برای مردی که می‌خواهد خدمتگزار باشد. کاری از ما برنمی‌آید و فقط دعا می‌کنیم که حتما آقای روحانی برای تامین نیازهای ملت موفق باشد و دعا می‌کنیم اطرافیان ایشان نیز از کسانی باشند که خودشان در آن مسیر قرار دارند تا بتوانند یاری‌‌شان کنند تا مشکلات را حل کنند.
 
راستی! خانم دباغ، متمایل به جریان چپ هستید یا راست؟
 
هیچ‌کدام را قبول ندارم. برای آنکه آنهایی که واقعا در خط امام حرکت می‌کنند هم در این جریان هستند و هم در آن. به همین دلیل نمی‌شود گفت کدامیک خوب هستند و کدام بد. فقط خدا همه آنها را هدایت کند تا به جایی برسند که جز خط امام، خط دیگری نباشد چرا که فقط خط امام می‌تواند این انقلاب را نجات دهد.
اصلاح‌طلبید یا اصولگرا؟
اصلا معنای آنها را نمی‌فهمم. من می‌گویم اگر قرار است اصلاح‌طلبی شیوه‌ای باشد که فرد خود را اصلاح کند باید از اصول استفاده کرد. پس هر دو تای آنها یکی هستند؛ منتها این امر برای من که از بیرون به قضیه نگاه می‌کنم یکی است اما ممکن است برای افرادی که اینها را ساخته‌اند، معناهای دیگری داشته باشد که خدا هدایت‌شان کند.
تا به حال چیزی آزارتان داده است؟
 
بله! مسائلی که پیش آمد در فتنه 88 همه را آزار داد. روزی که تظاهرات بود من از بیمارستان مرخص شده و به‌سمت منزل حرکت می‌کردم و واقعا وقتی زن‌هایی را می‌دیدم که با آن ظاهر نامناسب تکه‌ای نوار سبز به دست‌شان بسته بودند و داد می‌زدند: «موسوی، حمایتت می‌کنیم» گریه کردم. گریه کردم که خدایا آقای موسوی که نمی‌داند اینها چه کسانی هستند. گریه کردم که چرا زنی که باید حجابش را رعایت کند تا دل آقای موسوی گرم شود، با آن اوضاع و احوال آمده و می‌گوید: «موسوی حمایتت می‌کنیم»... بسیار هم آزار دیدیم.
 
از مردم چه توقعی دارید؟
 
نمی‌توان از مردم توقع داشت. هر وقت آنها را خواستیم، آمدند حضور پیدا کردند. هر وقت گفتیم شعار بدهید، شعار دادند. هر وقت گفتیم در خانه بنشینید، رفتند و نشستند. گفتیم نخورید، گفتند چشم. گفتیم ماست دبه‌ای 3 [هزار تومان] بخرید و بخورید، گفتند چشم. از این ملت دیگر چه توقعی می‌توانیم داشته باشیم. این مسؤولان هستند که باید از آنها توقع داشته باشیم که به این ملت خوب و مردم عزیز و بزرگوار ادای دین کنند.
راستی! یادگاری‌هایتان از آن دوران چیست؟
 
زخم‌هایی که بر جسمم باقی مانده و عضوهایی که از تن جدا شده!
 
و حرف آخر...
 
ان‌شاءالله خداوند باری تعالی این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی موعود(عج) پیوند دهد.
۰ نظر ۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۴:۱۱
حسن حیدری
۰ نظر ۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۲:۳۸
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

مرضیه حدیدچی دباغ به لقاءالله پیوست

پنجشنبه 27 آبان 1395 ساعت 12:15
شناسه خبر : 260025

خانم مرضیه حدیدچی دباغ از مبارزان پیشگام نهضت اسلامی صبح امروز پس از گذراندن دوره ای بیماری دار فانی را وداع گفت.
 
به گزارش رجانیوز مرضیه حدیدچی (معروف به طاهره دباغ) در دوران نهضت اسلامی طعم زندان و شکنجه های سخت را چشید.
حضور در مجلس شورای اسلامی و سپاه پاسداران از سوابق مرحومه دباغ پس از پیروزی انقلاب بود.
وی که از بیماری قلبی رنج می برد صبح امروز در بیمارستان خاتم الانبیاء(ص)  دار فانی را وداع گفت.
۰ نظر ۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۲:۲۹
حسن حیدری
پس چون روز قیامت شود هر کس بر حسین گریسته دست او را می‌گیریم و در بهشت در می‌آوریم، ای فاطمه همه چشم ها در قیامت گریان است مگر چشمی که بر حسین گریسته باشد.
مشرق- چون رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر داد فاطمه سلام الله علیها را از شهادت حسین علیه السلام و مصائبی که بر او وارد می‌شود ، فاطمه-سلام الله علیها-سخت گریست و عرض کرد: ای پدر، این حادثه کی واقع می شود؟ 
فرمود: وقتی که نه من باشم و نه تو و نه علی. فاطمه بر شدت گریه بیفزود و بیشتر گریست و عرض کرد:  ای پدر: پس چه کسی برای فرزندم گریه می‌کند و مجلس عزا و مصیبت او را برپا می‌کند؟

رسول خدا فرمود:ای فاطمه زنان امت من می‌گریند بر زن های اهل بیت من و مردان امت من می‌گریند بر مردان اهل بیت من و عزای فرزند مرا هر سال طایفه ای بعد از طایفه ای تازه می‌کنند.
پس چون روز قیامت شود تو شفاعت زنان را می‌کنی و من شفیع می‌شوم مردان را، و هر کس بر حسین گریسته دست او را می‌گیریم و در بهشت در می‌آوریم.ای فاطمه همه چشم ها در قیامت گریان است مگر چشمی که بر حسین گریسته باشد. او خندان و شادمان به نعیم بهشت خواهد بود.

متن حدیث: 

فی البحار قال: رایت بعض تالیفات بعض الثقات من المعاصرین یروی انّه: لما اخبر النَبی(صلی الله علیه و آله) ابنته فاطمه بقتل ولدها الحسین و ما یجری علیه من المحن بکت فاطمه بکاءً شدیداً و قالت: یا ابه، متی یکون ذلک؟ قال: فی زمان خال منی و منک و من علی. فاشتدّ بکائها و قالت: یا ابه فمن یبکی علیه و من یلتزم باقامة العزاءِ له؟
فقال النبی: یافاطمه، ان النساء امتی یبکین علی نساء اهل بیتی، و رجالهم یبکون علی رجال اهل بیتی، و یجددون العزاء جیلاً بعد جیل فی کل سنة، فاذا کان یوم القیامةتشفعین انت للنساء و انا اشفع للرجال و کلْ من بکی منهم علی مصائب الحسین اخذنا بیده و ادخلناه الجنة.
یا فا طمه، کل عین باکیة یوم القیامة، الا عین بکت علی مصائب الحسین فاّنها ضاحکة مستبشرة بنعیم الجنة.


«بحار الانوار ، ج44 ، ص292»
۰ نظر ۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۲:۲۳
حسن حیدری
رئیس‌جمهور قانون نحوه فعالیت احزاب و گروه‌های سیاسی را برای اجرا به وزارت کشور ابلاغ کرد.

به گزارش مشرق، حسن روحانی قانون نحوه فعالیت احزاب و گروههای سیاسی را برای اجرا به وزارت کشور ابلاغ کرد.

در متن این ابلاغیه آمده است: در اجرای اصل یکصد و بیست و سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به پیوست "قانون نحوه فعالیت احزاب و گروههای سیاسی" که در جلسه علنی روز یکشنبه 4/11/1394 مجلس شورای اسلامی تصویب و در تاریخ 8/8/1395 از سوی مجمع تشخیص مصلحت نظام موافق با مصلحت نظام تشخیص داده شده و طی نامه مورخ 22/8/1395 مجلس شورای اسلامی واصل گردیده، جهت اجرا ابلاغ می گردد.

متن کامل قانون جدید نحوه فعالیت احزاب و گروه‌های سیاسی +سند

 

همچنین برای مشاهده متن کامل قانون جدید نحوه فعالیت احزاب و گروه‌های سیاسی   کلیک کنید.

۰ نظر ۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۱:۴۸
حسن حیدری
مرگ بر آمریکا-مرگ بر اسرائیل

نجومی‌بگیران صدر اسلام + برخی اسامی

یادداشت/
برداشت‌های نجومی، فقط یک جرم اقتصادی نیست که با یک جریمه و جابه‌جایی چند نفر جبران شود. یک تفکر است، یک مکتب است. یک تهدید سازمان یافته علیه تفکر اسلامی و عدالت اسلامی است.

به گزارش مشرق، روزنامه «رسالت» در سرمقاله شماره امروز خود به قلم سید مسعود شهیدی نوشت:

ولید بن عقبه، سعید بن عاص، طلحه، زبیر، مروان، عبدالله بن زبیر و برخی دیگر از شخصیت های پر اعتبار جامعه، که سرمایه داران بزرگ و اشراف نوپدید جامعه اسلامی و دارای نفوذ بسیار بودند، در همان روزهای اول، از حضرت علی (ع) خواستند که حقوق ها و پاداش های نجومی آنها محفوظ بماند و یا حد اقل آنچه قبلاً داده شده، پس گرفته نشود.

آنها طمع های بیشتری هم برای کسب موقعیت های سیاسی داشتند و طبق روال گذشته، سهم خود را از حکومت طلب می کردند. حضرت از این توقعات، خشمگین شد و نه تنها آنها را لایق مسئولیت های نظام اسلامی ندانست بلکه در خطبه ای فرمود به خدا قسم اگر آن ثروت ها به مهریه همسران درآمده باشد به بیت المال بازمی گردانم.

دو دیدگاه، پس از بیست سال کشمکش، اکنون در میدان عمل، با تمام قدرت در برابر یکدیگر قرار گرفتند. در کمال ناباوری، حقوق های نجومی و پاداش های کلان و رانت های حکومتی که به ناحق و به شکل تبعیض آمیز طی بیست سال از بیت المال برداشت شده و نزد یک اقلیت محدود، انباشته شده بود و ساده لوحان تصور می کردند باعث تقویت اسلام و توسعه اقتصادی امت اسلامی می شود، وقتی در تقابل با سنت نبوی و عدالت اسلامی قرار گرفت، تبدیل به شمشیرهایی شد که علیه اسلام و عدالت اسلام به حرکت درآمد.

انحراف از سنت رسول خدا (ص) که ابتدا با تکیه بر اجتهاد در برابر نصّ، مورد قبول بسیاری از نخبگان قرار گرفته و فقط شیوه جدیدی برای تقسیم ثروت تلقی می شد، با گذشت کمتر از بیست سال به یک فاجعه ملی انجامید و سه جنگ بزرگ و پر خسارت داخلی را به اسلام و مسلمانان تحمیل کرد.

این طبقه جدید و این اشراف نوظهور که حالا عدالت اسلامی را تهدیدی برای ثروت و قدرت و نفوذ خود می دیدند، در مقابل امام عدالت که او را به فضل و دانش و تقوا می‌شناختند، قیام کردند و شورش اشرافیت را رقم زدند.

برخی دیگر از سرمایه داران مثل سعد بن ابی وقاص که به دلیل سوابق درخشان خود و جانفشانی ها در رکاب پیامبر (ص)، از اعتبار بالایی در بین مردم برخوردار بود، اگر چه قیام نکرد، ولی ثروت بی حساب و اشرافیت به خطر افتاده اش اجازه نداد با امام حق بیعت کند، اجازه نداد در کنار امام عدل بایستد و بر افتخارات گذشته خود بیفزاید.

او در هنگامه جنگ های سختی که به امیر مؤمنان (ع) تحمیل شد، در کاخ خود نشست و با شبهه افکنی، جامعه را دچار تردید و تزلزل کرد و در عمل، بخش بزرگی از نیروهای کارآمد را از یاری علی (ع) بازداشت. او و امثال او با سکوت کردن یا کنار رفتن از میدان، و مردّد کردن مردم، عملاً جبهه دشمن را یاری دادند.

سعد، با این طریقی که برگزید، ثروت و اشرافیت و کاخ های خود را حفظ کرد، اما توفیق یاری امام حق را از دست داد و در همه مصیبت هایی که از آن پس بر اسلام و مسلمانان وارد شد و در تاریخ اسلام تداوم یافت، شریک شد. ریشه اصلی انحراف این اصحاب علاوه بر ثروت و اشرافیت، باز هم همان اجتهاد در مقابل نصّ بود، چرا که همگی مستقیم و بلاواسطه، ده ها بار مقام و منزلت و جایگاه حضرت علی (ع) را از پیامبر (ص) شنیده بودند ولی به خود اجازه می دادند در مقابل نصّ، اجتهاد کرده و علیه علی (ع) قدم بردارند.

آنها که حقوق ها و پاداش های نجومی می گیرند، در ابتدا، عموماً از حامیان اسلام و نظام اسلامی و دارای سابقه درخشان خدمت هستند ولی به عاقبت این مال حرام و هشدارهای شدید اللحنی که قرآن به مترفین و سرمایه داران دنیاطلب می دهد توجه نمی کنند. بسیاری از آنها نمی دانند این گونه دریافت ها که در ابتدا شیرین و گواراست و حتی طریقی برای تقویت اقتصاد جامعه تصور می شود، بدون آنکه بدانند یا بخواهند، به تدریج، فرهنگ آنها را و فرهنگ خانواده آنها را تغییر می دهد و راهی جدید در مقابل آنها می گشاید، راهی که در تضاد با سیره و سنت رسول الله (ص) است.

آنها در ابتدا باور نمی کنند که فرهنگ اشرافیت در تضاد با فرهنگ قرآن است و باور نمی کنند از جبهه حق که برایش جانفشانی کرده اند به جبهه باطل، نقل مکان کرده اند. وقتی دیگران به آنها می گویند چرا تغییر کرده اید؟ با تعجب می گویند ما تغییر نکرده ایم!

شاید هیچ یک از این افرادی که از خلیفه دوم و سوم حقوق ها و پاداش های نجومی گرفتند، در ابتدا گمان نمی کردند این ثروت، نهایتاً آنها را به جنگ رودررو با اسلام و شمشیر کشیدن به روی برترین اصحاب رسول خدا (ص)، سوق دهد و هر گز گمان نمی کردند این ثروت و این اشرافیت، حتی کودکان آنها را آنچنان تربیت کند که در مرحله ای دیگر، فرزندان رسول خدا (ص) را که خواستار سنت رسول الله (ص) و اصلاح امور امت بودند از دم شمشیر بگذرانند. گمان نمی کردند در اثر دریافت های نجومی،این گونه بدعاقبت شوند. ولی شدند، و عبرتی شدند برای ما و فرزندان ما.

تجربه تاریخی نشان می دهد حقوق های نجومی و پاداش های میلیاردی و وام های بی حساب و رانت های دولتی که در ابتدا به عنوان قدردانی از خدمات مدیران و مسئولان و خدمتگزاران پر سابقه، پرداخت می شود و نوعی حق قانونی معرفی می شود، و گمان می رود موجب دلگرمی مدیران و تقویت نظام مدیریت است و مدیران هم گمان می کنند با این ثروت می توانند خدمات بیشتری داشته و چرخ اقتصاد را به گردش در آورند، خواسته یا ناخواسته، هویت و شخصیت آنها را چنان دگرگون می کند که در پایان راه، در تقابل با اسلام قرار می گیرند و شمشیرها را از نیام بیرون می آورند و خون پاک ترین مؤمنان امت اسلام را به خاک می ریزند.

این، یک احتمال نیست، یک سوء ظن نیست، یک امر قطعی و تجربه شده است. روزی که پیامبر (ص) به طلحه فرمودند تو روزی در جبهه باطل، به روی علی (ع) شمشیر خواهی کشید، او وحشت زده شد. برای او که یاور پیامبر (ص) و شیفته علی (ع) بود چنین آینده ای باور کردنی نبود اما با گذشت سی سال، ثروت های حرام بیت المال و اجتهاد در برابر نصّ، این عاقبت سوء را برایش رقم زد و در برابر علی (ع) قیام کرد! «و ماارسلنا فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون».

باید همه بپذیریم که رانت خواری و برداشت های نجومی از بیت المال، با عدالت اسلامی قابل جمع نیست.تجربه تاریخی می گوید حقوق ها و پاداش ها و رانت های نجومی، بلاشک فاصله طبقاتی را افزایش می دهد و طبقه اشراف را پدید می آورد. اشرافیت بر اساس ذات طغیانگر خود، حکومت اسلامی را قبضه می کند و آنگاه، حکومت سرمایه سالار ظالمانه ای با ظاهر اسلامی شبیه آنچه معاویه و یزید داشتند، پدید می آید و دیگر اثری از اسلام و عدالت اسلامی و سنت های اسلامی باقی نمی ماند. امروز هم بزرگانی در کشور ما هستند که اجتهاد در مقابل نصّ را برگزیده اند.

آنها الگوی عدالت محور نبوی (ص) را رها کرده و الگوی اقتصادی بانک جهانی را که الگویی طبقاتی، اشراف پرور، عدالت گریز و سرمایه سالار است، جانشین آن کرده اند. آنها هم گمان می کنند الگوی اقتصادی پیامبر (ص) و عدالت اسلامی، مربوط به گذشته بوده و امروز کارایی ندارد و اکنون آنها باید مستقلاً الگوی جدید انتخاب کنند.

اجتهاد در مقابل نصّ، در جامعه شیعه که اصلی ترین شاخصه آن اتکاء به نصّ است حیرت انگیز است و حیرت انگیزتر، آنکه برخی دین شناسان، در قبال این بدعت آشکار و انحراف بزرگ سکوت کرده و آن را محکوم نمی کنند. شاید سابقه و اعتبار اجتماعی اجتهاد کنندگان در برابر نصّ، سبب می شود دین شناسان، احساس خطر نکنند، ولی انحراف از سنت نبوی (ص) و فرهنگ قرآنی آشکارتر از آن است که بتوان آن را نادیده گرفت.

عمر سعد، آقازاده سعد بن ابی وقاص بود. پدرش، یار و یاور پر سابقه و پر افتخار پیامبر (ص) بود. آنها به خاندان پیامبر (ص) بسیار نزدیک بودند. عمر سعد در کودکی، همبازی حسین بن علی (ع) بود و به خوبی فضائل اهل بیت (ع) را می دانست. او اطمینان داشت حسین (ع) از جوانان اهل بهشت است. هیچ کس احتمال نمی داد برای این خانواده معتبر و خوش نام و خوش سابقه، به علت آلوده شدن به اشرافیت و رانت ها و برداشت های نجومی از بیت المال، که در نظر آنها قانونی و رسمی هم بود، چنین عاقبتی و چنین انحرافی و چنین مستی و طغیانی به وجود آید. عمر سعد هم مثل پدرش و مثل بسیاری از اشراف دوران ما، تصور می کرد اجتهاد در مقابل نصّ و پاداش های نجومی و سرمایه های کلان و قرار گرفتن در جایگاه اشراف، با اسلام و قرآن مغایرتی ندارد.

او حتی تا روز هشتم محرم هم تلاش می کرد این همه را برای خود حفظ کند و اشرافیت دنیا و سعادت عقبا را جمع نماید. اما بالأخره برای اهل دنیا، لحظه انتخاب نهایی فرا می رسد. انتخاب بین اموال حرام و اجرا شدن عدالت.

اینجاست که پرده های فریب فرو می افتد. وقتی دل در گرو سرمایه های حرام باشد، لاجرم جنگ علیه عدالت آغاز می شود. حضرت زینب (س) در روز عاشورا عمر سعد را طرف خطاب قرار دادند که آیا تو ایستاده ای و حسین (ع) را می کشند؟ یعنی جای تعجب است که تو با آن همه سابقه ارتباط با خاندان ما و شناخت ما، چرا از اهل بیت پیامبر (ص) دفاع نمی کنی و چرا مانع قتل حسین (ع) نمی شوی؟ برخی از ناقلین واقعه عاشورا گفته اند عمر سعد در کربلا گریه کرد، ولی گریه او و امثال او کدام مصیبت را جبران می کند؟ پدر او سعد بن ابی وقاص هم در بستر مرگ از اینکه با علی (ع)
بیعت نکرده و او را در آن حوادث سهمگین تنها گذاشته و در پایان عمر با معاویه بیعت کرده، گریه کرد. آنها آنچنان از ثروت و قدرت و اشرافیت مست شده بودند که هشدارهای قرآن و اهل بیت پیامبر (ص) نتوانست آنها را از راه خطایی که پایانش جهنم بود، بازدارد.

حضرت علی (ع) در خطبه 151 نهج البلاغه در مورد نعمت هشدار می دهند که؛ «بترسید از مستی نعمت.» وقتی نعمت، مستی می آورد، قابل پیش بینی است که ثروت حرام و رانت و رشوه و پورسانت و اشرافیت جاهلی با انسان چه می کند و او را به کجا می کشاند. باید به پایان راه اشرافیگری و به هشدارهای قرآن اندیشید. حضرت اباعبدالله (ع) در کربلا، در یک تحلیل عبرت آموز، علت قرار گرفتن امثال عمر سعد در جبهه باطل را، خوردن مال حرام دانسته و با این بیان، مسلمانان را از این گونه درآمدها، حقوق ها، پاداش ها و عاقبت سوء آن بر حذر می دارند.

دستگاه های نظارتی، قضائی و امنیتی باید اطمینان داشته باشند که برداشت های نجومی، فقط یک جرم اقتصادی نیست که با یک جریمه و جابه جایی چند نفر جبران شود. یک تفکر است، یک مکتب است. یک تهدید سازمان یافته علیه تفکر اسلامی و عدالت اسلامی است، یک جبهه است، یک تهدید برای نظام اقتصادی و سیاسی اسلام است. باید مطمئن بود که فساد اقتصادی، به حوزه اقتصاد بسنده نمی کند و به تدریج فسادش را به همه حوزه های فردی و اجتماعی تسری می دهد.

فساد اقتصادی و اشرافیت جاهلی، به طور طبیعی برای تضمین بقای خود در صدد قبضه کردن قدرت برمی آید و در این راه به هیچ یک از مؤلفه های جمهوریت، اسلامیت و انسانیت وفادار نمی ماند.

آنچه در کربلا واقع شد، تصویری شفاف و تمام عیار از این مکتب و این تفکر است. فساد اقتصادی و اشرافیت لجام گسیخته، برای بقای خود راهی جز مقابله با عدالت ندارد، لذا شبکه مخفی خود را درون نظام اسلامی سازماندهی می کند و با هزینه بیت المال برای آن پیاده نظام استخدام می کند.

فساد اقتصادی به ویژه وقتی به مرحله سیستمی می رسد، مدیران و مسئولانی از قوای مجریه، مقننه و قضائیه و جمعی از اصحاب رسانه را به استخدام درمی آورد، کارتل رسانه ای تشکیل می دهد و حکومتی به وجود می آورد در دل حکومت رسمی، که بسیاری از اداره کنندگانش، بزرگان اسلام، ستون های انقلاب، مدیران بلندپایه و آقازاده های آنها هستند. ای کاش نمایندگان دلسوز مجلس، با یک مصوبه انقلابی، اشراف، سرمایه داران، دوتابعیتی ها و فرزندان آنها را از مشاغل حکومتی منع می کرد ند. ای کاش دریافت کنندگان و پرداخت کنندگان حقوق ها و پاداش ها و وام های نجومی را الی الابد از مناصب حکومتی محروم می ساختند. ای کاش پس از این همه تجربه تلخ، سرمایه داران درون حکومت، از هر جناح و جریان سیاسی را، از درون حاکمیت اخراج و با این حرکت، شبکه فتنه و فساد را از امکانات حکومتی و دست آنها را از بیت المال قطع می کردند.

اگر در بین این جمعیت گناهکار، چند بی گناه هم باشند و از مشاغل حکومتی محروم شوند، در مقابل خطر عظیمی که از جامعه رفع می شود، قابل قبول است. دولت، مجلس و قوه قضائیه وقتی مشاهده می کنند که ثروت های غارت شده از بیت المال، تخریب کننده نظام اقتصادی و مختل کننده برنامه های اقتصادی و سلب کننده اعتماد عمومی است و علیه اسلام و جامعه اسلامی و نظام اسلامی به کار می رود، نباید اجازه دهند این سرمایه های عظیم و پول های کثیف، همچنان در اختیار غارتگران و فرزندان و همسرانشان باقی بماند و افزایش یابد.

اگر در فضای رسانه ای و فرهنگ عمومی و در قوانین کشور، دهندگان و گیرندگان مبالغ نجومی، در حد تخریب کنندگان اسلام و نظام اسلامی و تهدید کنندگان امنیت کشور معرفی شوند، از خطری بزرگ، پیشگیری می شود. ای کاش مجمع تشخیص مصلحت نظام، میزان ثروت مسئولان را محرمانه نکرده و افشای آن را ممنوع نمی کرد تا سرمایه دارهای حکومتی و میزان سرمایه آنها دائماً به طور شفاف در معرض اطلاع مردم قرار می گرفت. ای کاش سازمان های مردمی عدالت خواه، به طور دائم، سرمایه داران داخل حکومت و میزان ثروت آنها را نظارت و مدیران و مسئولان وابسته به این جریان را شناسایی و به مردم معرفی می کردند تا علاج واقعه قبل از وقوع، ممکن و میسر می شد. جای شگفتی است در حالی که هر لحظه می توان سرمایه تمام دولتمردان آمریکا و اروپا و میزان مالیات آنها را در سایت های رسمی مشاهده کرد، چرا باید در ایران، مجمع تشخیص مصلحت، میزان ثروت مسئولین و میزان مالیات آنها را جزء اسرار محرمانه نظام اعلان کند تا از دید مردم مخفی بماند؟

امروز همه دنیا می داند که سرمایه داران بزرگ چقدر سرمایه دارند، چقدر سود می برند و چه قدر مالیات می پردازند و اگر اطلاعات، غلط باشد چه مجازاتی در انتظار آنهاست. همه می دانند رئیس جمهور جدید آمریکا چقدر سرمایه دارد و چقدر سود می برد و چقدر مالیات پرداخته است.

ولی جای تحیّر است که در کشور ما، میزان سرمایه و معاملات و کسب و کار مدیران و مسئولان عالی رتبه، نامعلوم و پنهان است! جای تعجب است که برخی مسئولان ما که تجارت خارجی خصوصی دارند، ارقام سرمایه و سودشان در رسانه های غربی منعکس می شود، ولی انتشار همین اطلاعات در رسانه های داخلی ممنوع است! چرا باید ثروت سرمایه داران دولتی را از مردم پنهان کرد؟! مصلحت چه کسانی در این پنهان کاری نهفته است؛ مصلحت نظام یا مصلحت اشراف؟ چرا با محرمانه اعلان کردن ثروت مسئولان، مردم را از شناخت مسئولان اشرافی و مسئولان ساده زیست، محروم می کنند؟ آیا گمان می کنند این اطلاعات، مخفی باقی خواهد ماند و مردم، این دو گروه از مسئولان و مدیران را نخواهند شناخت؟!

۰ نظر ۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۱:۴۴
حسن حیدری
در آخرین روزهای آبان هستیم، شش ماه از انتظار افکار عمومی برای برخورد با این حرامخواری گذشته ولی در عمل اتفاقی نیفتاده است. چند نفری با سلام و صلوات تودیع شدند! در مراسم تودیع، ذخیره انقلاب نام گرفتند و... دیگر هیچ!
به گزارش مشرق، حسین شمسیان طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
 
 اردیبهشت امسال بود که خبر یک ماجرای ناهنجار به سرعت فراگیر شد و آه از نهاد مردم برآورد. موضوعی که بعدها به «حقوق‌های نجومی» شهرت پیدا کرد و همه و همه هم درباره آن گفتند و نوشتند.

در بین همه اظهارات، یک صدا بود که حرف دل مردم بود و بازتابی دقیق از موازین شرعی و سیره اهل بیت سلام‌الله علیهم. سخنی که پژواک آن همچنان در گوش‌ها طنین‌انداز است و دل مردم را آرام کرد که نفر اول کشور و مرجع دینی و سیاسی مردم، از زبان آنها سخن می‌گوید.
 
رهبر عزیز انقلاب در خطبه‌های نماز عید فطر امسال، درباره حقوق‌های نجومی، سخنانی بیان کردند که نظیر آن را در سایر موضوعات نشنیده بودیم: «این برداشت‌ها نامشروع است، این برداشت‌ها گناه است، این برداشت‌ها خیانت به آرمان‌های انقلاب اسلامی است. قطعا در گذشته کوتاهی‌هایی شده است، غفلت‌هایی شده است، بایستی جبران بشود؛ این جور نباشد که ما سر و صدا بکنیم و بعد قضایا را تمام بکنیم و به کلی به دست فراموشی بسپریم؛ باید دنبال بشود. ... دریافت‌های نامشروع باید برگردانده بشود و اگر کسانی بی‌قانونی کرده‌اند مجازات بشوند و اگر سوءاستفاده از قانون هم شده است بایستی اینها را از این کارها برکنار بکنند؛  اینها کسانی نیستند که لیاقت این را داشته باشند که در این مراکز قرار بگیرند... مسئله عزل کردن و برکنار کردن و برگرداندن آنچه از بیت‌المال به صورت نامشروع خارج شده است، این را در دستور قرار بدهند. این وظیفه همه است؛ مردم نسبت به این مسئله اهمیت می‌دهند و اگر چنانچه این قضیه اتفاق نیفتد و دنبال‌گیری نشود، اعتماد مردم به نظام کاسته می‌شود که این فاجعه بزرگی خواهد بود. بایستی با اقدام جدی، اعتماد مردم را حفظ کرد.»
حالا در آخرین روزهای آبان هستیم، شش ماه از انتظار افکار عمومی برای برخورد با این حرامخواری گذشته ولی در عمل اتفاقی نیفتاده است. چند نفری با سلام و صلوات تودیع شدند! در مراسم تودیع، ذخیره انقلاب نام گرفتند و... دیگر هیچ!

اینکه سخنگوی دولت با صراحت (یا با هر عبارت هم‌وزن دیگری) کسی را که حقوق و پاداش و مزایای چند صدمیلیونی گرفته و حتی حق اوقات فراغت فرزندانش را هم از بیت‌المال برداشته، «ذخیره نظام» می‌نامد نشان از چیست!؟
 
اینکه معاون وزیر اقتصاد، پس از ماه‌ها انتظار مردم، به راحتی می‌گوید اصلا چیزی به اسم حقوق نجومی نداشته‌ایم چه معنایی دارد!؟ اینکه به تصریح رئیس سازمان بازرسی کل کشور و علی‌رغم مخالفت صریح وی، با فشار یک مقام بلندپایه دولتی، شخص مفسدی به ریاست یکی از بانک‌های مهم کشور می‌رسد چه مفهومی دارد!؟
 
اینکه دادستان تهران خبر می‌دهد که به وزیر پیشین آموزش و پرورش چند بار گفته بود رئیس صندوق ذخیره فرهنگیان فاقد صلاحیت‌های لازم است و از وی تقاضای برکناری او را نموده بود را چگونه باید تعبیر کنیم!؟ اینکه در اوج مخالفت با قراردادهای جدید نفتی و در حالی که هنوز هیچ چیزی به تصویب نرسیده و نهایی نشده، یک نشریه خارجی خبر امضای تفاهم‌نامه بین وزارت نفت و شرکت توتال فرانسه را افشا می‌کند، از چه چیزی حکایت دارد؟
 
اینکه علی‌رغم فساد آشکار در موضوع قرارداد کرسنت، عوامل آن در مصدر امور قرار دارند و همین حضور، خسارت چند ده هزار میلیارد تومانی (50 هزار میلیارد تومانی) به کشور و جیب فرد فرد ایرانیان وارد شود را چگونه می‌توان پذیرفت!؟

اینها تنها چند نمونه از برخی تخلفات درشت و مهمی بود که آثار و تبعات اجتماعی آن بیش از آثار مالی بسیار عظیم آن است. می‌توان به این فهرست، موارد متعدد دیگری هم اضافه کرد، اما هدف این نوشتار جمع‌آوری چنین مصادیقی نیست.

آنچه در اینجا مد نظر است بررسی یک پرسش مهم و تعیین‌کننده است و آن اینکه «چرا متخلفان و خائنان به بیت‌المال و اعوان و انصارشان، از ادامه تخلفات باکی ندارند و با حضور خود در مناصب حساس و ادامه همان رفتار، افزون بر وارد کردن خسارات عظیم به بیت‌المال، ضربات جبران‌ناپذیری به باور و اعتماد عمومی می‌زنند!؟»

در این باره باید چند نکته را در نظر گرفت:

1- انتظار جبران مافات و جلوگیری از این دست مشکلات از کسانی که یا خود سبب‌ساز و زمینه‌ساز آن بوده‌اند یا نظر موافق و حداقل مسامحی نسبت به آن داشته‌اند، انتظار چندان به جایی نیست. کافی است در نظر بگیرید که در ماجرای حقوق‌های نجومی، تمامی پرداخت‌های آنچنانی از زیر نظر و نگاه تیزبین ذی‌حسابان دستگاه‌های مربوطه رد شده است!
 
کافی است بیاد بیاورید بیش از یک دهه قبل عالی‌ترین مقام امنیتی کشور درباره قرارداد کرسنت نامه بلندبالا و هشدارآمیزی نوشته و صراحتا نسبت به رخداد فساد و تبانی در آن هشدار داده است! این قرینه‌ها - که کم هم نیستند - نشان می‌دهد از این افراد نمی‌توان انتظار چندانی داشت هر چند ادعاهای زیبا و شعارهای فراوانی هم بدهند! اینکه چرا نمی‌توان از آنها انتظار چندانی داشت، موضوعی دیگر است و فعلا از آن می‌گذریم.

2- بازی با قانون، یکی از اصلی‌ترین و البته موثرترین ترفندی است که غارتگران بیت‌المال از آن استفاده می‌کنند. آنها قانون‌شکنان قانون‌دانی هستند که هنرمندانه و ماهرانه از هر بند و تبصره قانون، از هر نقطه مبهم و قابل تفسیر مقررات برای پیشبرد اهداف خود بهره می‌برند و می‌کوشند به همه کارهای خود، رنگ و لعاب قانونی بدهند.
 
هنر آنها همین است و این هنر، تا آنجا به کار گرفته می‌شود که بزرگترین تخلفات در بذل و بخشش بیت‌المال و واگذاری‌ها و ریخت و پاش‌های آنچنانی، کاملا قانونی توجیه می‌شود و بعد از مدتی، مردم معترض، احساس می‌کنند هر چه گفته‌‌اند بی‌مورد بوده و اساسا حق اعتراضی نداشته‌اند! نهایت چیزی که مدیران اشرافی و نجومی یا بالادستی‌های آنها در این باره بپذیرند، این است که دریافتی‌های برخی از آنها، غیرمتعارف بوده است! یعنی نه حرامخواری در کار بوده و نه خیانتی به آرمان‌های انقلاب! فقط حقوق برخی از مدیران، اندکی غیرمتعارف بوده است! این عده سپس در شعبده‌ای هوشمندانه، با پیش کشیدن اصول حقوقی مثل اصل قانونی بودن جرم و مجازات، یا اصل استقلال قاضی و... این‌گونه توجیه می‌کنند که در قانون، هیچ مجازاتی برای اقدام غیرمتعارف پیش‌بینی نشده است و لذا مدیران محترم، نه تنها مصون از هر مجازاتی هستند، که ذخیره نظام هم قلمداد می‌شوند!

3- در چنین شرایطی، تنها نقطه اتکا و امید مردم، ورود قاطعانه تشکیلاتی است که مستقل و بدون آلودگی، کمر به احقاق حقوق عامه و صیانت از آبروی انقلاب کند. تشکیلاتی که نه تنها کمترین همسویی با گردنه‌گیران ظاهرا متمدن و رخنه کرده در بدنه مدیریتی ندارد، بلکه هوشمندانه - همانند مواردی که پیشتر ذکر شد -  از ابتدا نسبت به حضور آنها زنگ‌های خطر را به صدا درآورده بود. دستگاه قضایی، همان تشکیلاتی است که مردم به حق به آ‌ن امید بسته‌اند. رهبر عزیز انقلاب سال‌ها قبل در این باره فرمودند: «قوه قضاییه ملجاء و پناهگاه مردم است» این پناه بودن، تنها در مرافعات شخصی و فردی خلاصه نمی‌شود - که  آن هم به جای خود مهم و خطیر است - بلکه مصداق اعلی و اتم آن، آنجایی است که شئون ملی، اجتماعی، سیاسی و انقلابی مردم در خطر است. در این بزنگاه‌ها است که ملجاء بودن دستگاه قضایی اهمیت پیدا می‌کند و ارزش خود را نشان می‌دهد.

4- اما نگاهی به عملکرد این نقطه اتکا گویای آن است که هنوز نتوانسته در قواره انتظارات عمومی ظاهر شود. این به معنی نفی خدمات و زحمات مجموعه دست‌اندرکاران امر خطیر قضا نیست. نمی‌توان و نباید آن زحمات را انکار کرد، اما ماندن در کوچه پس‌کوچه‌های دست و پاگیر به ظاهر قانونی - که در اصل راه فرارهای قانون‌دانان قانون‌شکن است -، تطویل روند رسیدگی به مفاسد کلان و منتظر اقدام دیگر دستگاه‌ها ماندن، از جمله مهم‌ترین ابهامات در این حوزه و گلایه‌های حقیقی مردم است. قابل قبول نیست که پرونده‌ای مثل پرونده کرسنت پس از قریب دو دهه، هنوز رای قاطع و بازدارنده‌ای نداشته باشد و در نتیجه عوامل آن به ترکتازی و ادامه همان روند پیشین ادامه دهند.
 
نمی‌توان قبول کرد که مقام عالی قضایی، به یک وزیر دولتی اصرار و درخواست کند که فلان کس، ناصالح و خیانتکار است و بهتر است (!) عزل شود! و آن وزیر هم تشخیص دهد که بهتر است به این توصیه (!) عمل نکند و در نتیجه، هشت هزار میلیارد تومان از بیت‌المال مسلمین و پس‌انداز فرهنگیان، دستخوش سوءاستفاده قرار گیرد! قابل قبول نیست که پرونده یک فساد کلان با یک مجازات کوچک آن هم پس از چند یا چندین سال رسیدگی بسته شود!
آنچه سبب تشفی افکار عمومی و ایجاد طمأنینه در جامعه متدین و حامی نظام می‌شود آن است که به محض طرح ادعایی در رسانه‌های داخلی و خارجی و حتی پیش از طرح موضوعی، این دستگاه قضایی باشد که به میدان آرامش‌بخشی آمده، با اطلاع‌رسانی دقیق و به هنگام و با اعمال مجازات قاطع و بازدارنده، به مردم نشان بدهد که به عنوان ملجاء و پناه آنها کار خود را به درستی و به موقع انجام داده است.
بازدارندگی مجازات هم در جای خود بسیار مهم است. تنها کافی است در اثر عملکرد قاطع مقامات قضایی این باور شکل بگیرد که کمترین تعدی به بیت‌المال، بی‌برو برگرد و بی‌اغماض، در کوتاه‌ترین زمان ممکن، به سخت‌ترین مجازات منتهی خواهد شد. آیا باز هم کسی جرات دست‌درازی خواهد کرد!؟ آیا باز هم هر روزه شاهد اخبار دست‌درازی چند هزار میلیاردی خواهیم بود!؟
نباید اجازه داد این باور در برخی متخلفان شکل بگیرد که می‌توان هر کاری کرد و کسی هم نیست که کاری به ما داشته باشد! ترویج این دروغ بزرگ، باورهای مردم را هدف قرار داده است، نسبت به آن هوشیار باشیم.
۰ نظر ۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۱:۴۰
حسن حیدری
مرضیه حدیدچی، محافظ شخصی امام خمینی(ره) راهی بیمارستان خاتم‌الانبیاء(ص) شد.
به گزارش مشرق، مرضیه حدیدچی معروف به طاهره دباغ، اولین فرمانده سپاه منطقه غرب کشور و محافظ شخصی امام خمینی(ره) است.

گفتنی است، حدیدچی از زنان مبارز ایران و از چهره‌های شناخته شده انقلاب اسلامی است. وی در سال 1318 در همدان و در خانواده‌ای مذهبی و فرهنگی متولد شد. تحصیلات خود را از مکتب‌خانه آغاز کرد و از معلومات پدر در یادگیری قرآن و نهج‌البلاغه بهره فراوان برد.

زمانی که در سال 1333 با محمدحسین دباغ ازدواج کرد، سرفصلی جدید در زندگی وی آغاز شد، پس از ازدواج به تبعبت از همسر عازم تهران شد و همزمان با تحصیلات علوم دینی، فعالیت‌های سیاسی خود را ادامه داد.

در تحصیل از محضر اساتیدی همچون مرحوم حاج آقا کمال مرتضوی، حاج شیخ علی خوانساری، شهید آیت‌الله سعیدی و شهید سیدمجتبی صالحی‌خوانساری استفاده کرد و فعالیت‌های سیاسی‌اش را تقریباً از سال 1346 با پخش و توزیع اعلامیه آغاز کرد.

هنگامی که به فعالیت‌های سیاسی مبادرت ورزید مادر هشت فرزند بود. با ورود به تشکیلات تحت هدایت شهید سعیدی فعالیت‌های سیاسی‌اش بیشتر شد و پس از شهادت آیت‌الله سعیدی در سال 1349 به مبارزه و تبلیغ خود شدت می‌بخشد تا اینکه سرانجام در سال 1353 توسط ساواک دستگیر می‌شود.

در کمیته مشترک به همراه دختر نوجوانش(رضوانه) شدیدترین شکنجه‌ها را متحمل می‌شود و زمانی که امیدی به زنده ماندنش نیست، از زندان آزاد می‌شود، در حالی که دخترش همچنان در زندان می‌ماند. پس از آزادی تحت عمل جراحی قرار می‌گیرد و پس از چند ماه دوباره دستگیر و زندانی می‌شود.

در زندان نیز به مبارزات خود ادامه می‌دهد و به تقابل نظریه‌های ایدئولوژیکی اسلام با گروه‌های مارکسیستی برمی‌خیزد، پس از آزادی از زندان با کمک شهید منتظری از کشور خارج و فعالیت‌های مبارزاتی خود را در سوریه و لبنان تحت نظر شهید چمران ادامه می‌دهد. در پایگاه‌های نظامی واقع در لبنان و سوریه آموزش‌های رزمی و چریکی را طی کرد.

دباغ پس از هجرت امام(ره) به پاریس در سال 1357 به خیل یارانش می‌پیوندد و وظایف اندرونی بیت امام(ره) را برعهده می‌گیرد. پس از انقلاب اسلامی یکی از مؤسسان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و به عنوان اولین فرمانده سپاه منطقه غرب کشور مسئولیت سپاه همدان را برعهده می‌گیرد و همواره در راه خدمت به انقلاب اسلامی و مردم ایران از کوششی دریغ نمی‌کند.

حدیدچی در دی‌ماه سال 1367 به عنوان عضوی از نمایندگان اعزامی امام خمینی(ره) برای ابلاغ پیام حضرت امام خمینی(ره) به گورباچف انتخاب شد.

مسئولیت بسیج خواهران کل کشور، سه دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی، فرماندهی سپاه همدان، استاد دانشگاه علم و صنعت، استاد مدرسه شهید عالی مطهری، قائم مقام جمعیت زنان جمهوری اسلامی از جمله سنگرهایی است که او در آن به انقلاب و مردم ایران خدمت کرده است.

منبع: ایکنا

۰ نظر ۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۱:۳۵
حسن حیدری
به روایت اول شخص
در دوره‌ای که در خدمت حضرت امام خمینی(ره) بودم، نامه‌هایی که برای ایشان می‌آمد را ابتدا باز می‌کردم و بعد از اطمینان آن را خدمت امام(ره) می‌بردم.
به گزارش مشرق، مرضیه حدیدچی (دباغ) از زنان مبارز انقلاب اسلامی، مسئول حفاظت حضرت امام(ره) و بیت ایشان، فرمانده وقت سپاه همدان بود که خاطرات ماندگار بسیاری از انقلاب و دفاع مقدس دارد. یکی از خاطرات او که در جشنواره اسوه‌های صبر و مقاومت در جمع مادران و همسران شهدا روایت شد را در ادامه می‌خوانیم.

                                                                       ***

بنده در لبنان ضمن آموزش چریکی، آموزش‌ باز کردن نامه‌ و محموله‌های پستی را هم دیده بودیم؛ در دوره‌ای که خارج از ایران در خدمت امام خمینی(ره) بودم، نامه‌هایی را که برای ایشان می‌آمد را ابتدا در آشپزخانه باز می‌کردم و بعد از اطمینان آن را خدمت امام (ره) می‌بردم. یکبار که مشغول این کار بودم، ایشان وارد آشپزخانه شدند و از بنده درباره این کار سؤال کردند.

به ایشان گفتم: «بنده این نامه‌ها را برای حفاظت از شما باز می‌کنم تا خطری برای شما نداشته باشد».

ایشان فرمودند: «اگر خطر باشد برای شما هم هست».

بنده عرض کردم: «مردم در ایران در سختی و گرسنگی و بی‌نفتی زجر می‌کشند و منتظر شما هستند تا وارد کشور شوید».

ایشان فرمودند: «خب هشت فرزند شما هم در ایران منتظر شما هستند».

عرض کردم: «من در لبنان برای انجام این کار آموزش دیدم».

امام گفتند: «یک وقت‌هایی که کار ندارم، نحوه باز کردن نامه‌ها را به بنده هم آموزش بدهید تا خود این کار را انجام دهم».

هنوز هم این خاطره برای من شیرین است.
منبع: فارس
۰ نظر ۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۱:۲۳
حسن حیدری