به گزارش مشرق،
«ابراهیم خدابنده» از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق (منافقین) ۲۳ سال از
بهترین روزهای جوانیاش را در این گروهک گذرانده است. وی در سال ۱۳۸۲ طی
حادثهای از این فرقه جدا شد و از آن پس تاکنون،در گفتگوها و سمینارهای
مختلف، تجربیات حضورش در این گروه را بیان میکند.
به مناسبت سالروز عملیات غرورآفرین مرصاد که منافقین از آن به عنوان «فروغ جاویدان» یاد میکنند، به سراغ خدابنده رفتیم.
وی در این گفتگو نکات جالبی از تشکیلات
گروهک منافقین، نقش این سازمان در ترورهای دهه شصت به خصوص انفجار دفتر حزب
جمهوری اسلامی در ۷ تیرماه و انفجار دفتر نخست وزیری در ۸ شهریور سال ۶۰ و
همچنین رد پای منافقین در حوادث تروریستی حرم حضرت امام و مجلس شورای اسلامی در خردادماه سال گذشته بیان میکند.
بیشتر بخوانید:
خدابنده در ابتدای این گفتگو با اشاره به
همایش چند ماه پیش سازمان منافقین در پاریس گفت: این همایشها ربطی به
مجاهدین خلق ندارد، همانطور که ربطی به فرانسه هم ندارد. چنین همایشهایی
پروژه کاخ سفید است. الان شعار این گردهماییها مانند گردهماییِ قبلی که
چند ماه پیش بود و به مناسبت دیگری بود، در یک کلام، تشدید تحریمها و
تغییر رژیم است.
وی در همین باره تصریح کرد: الان خاصیتِ
سازمان مجاهدین خلق برای آمریکا همین است؛ سازمان، تنها گروهِ اپوزیسیون
است که مدافع تشدید تحریمها علیه ملت ایران است. نام این پروژه صهیونی
وهابی را هم همایش «ویلپنت» گذاشتهاند چون تبلیغات آن را صهیونیسم انجام
میدهد، پول آن را وهابیها میدهند، خطش را هم کاخ سفید میدهد.
خدابنده تاکید کرد: مسعود رجوی قبل از آغاز
جنگ، یعنی در سال ۵۸، سفری مخفیانه به پاریس داشت و در فرانسه با وساطت
فرانسویها به عراق وصل شد. سران سازمان میگفتند ما با عراق در سنگر
مجزا میجنگیم چون با جمهوری اسلامی مرزبندی داریم. شما نزد هر دولت یا
نظامی این را ببرید و بگویید کشور در حال جنگ است، تجاوزِ خارجی است، یک
نیرویی چنین حرفی زده، معنیاش چیست؟ میگوید آیا میشود رفت جبهه و
سنگری را جدا کرد؟ سنگر مستقل یعنی چه؟! یعنی نمیخواهد در جنگ شرکت کند؛
یعنی دارد تشویق میکند در جنگ و دفاع شرکت نکنید.
وی با اشاره به انفجار روز هفتم تیرماه سال
۶۰ که به شهادت آیت الله بهشتی و جمعی از اعضای حزب جمهوری اسلامی منجر شد
گفت: روز ۷ تیر سال ۶۰ من منچستر بودم و از جلوی کنسولگری ایران در منچستر
عبور میکردم که دیدم درب کنسولگری را بستهاند، پنجرهها هم بسته است؛
یک بنرِ بزرگ هم نصب کردهاند. رفتم جلو دیدم نوشته به دلیل شهادت
آیتالله بهشتی و یارانش کنسولگری عزادار و بسته است. یکی از بچه های
انجمن اسلامی که مرا میشناخت و نمیدانست که از انجمن اسلامی جدا شدهام
از من پرسید به نظر تو کار کیست؟ گفتم: «مشخص است کار آمریکا یا
سلطنتطلبها و ضدانقلاب» یعنی ذرهای در ذهن من خطور نمیکرد که
مجاهدین خلق این کار را کرده باشند. سازمان هم مسئولیت آن را نمیپذیرفت؛
نه به دلیل اینکه مشکل بینالمللی داشت؛ به دلیل اینکه هنوز فضای داخل
سازمان، اعضا و هوادارها برای این کار آماده نشده بود.
خدابنده تصریح کرد: حدود ۱۵ سال بعد، آمریکا
نام سازمان مجاهدین خلق را وارد لیست تروریستی کرد. رجوی در عراق بود و
بسیار به هم ریخته بود. در آن زمان به عراق میرفتیم و نشستهای کوچکی با
مسعود رجوی داشتیم و برای کارِ خارج توجیه میشدیم. در آن نشست که فکر کنم
حدود ۶۰، ۷۰ نفر بودند، گفت: «آمریکا آمده یک حالی به دولت اصلاحات بدهد! و
راه گفتمان را باز کند، ما را وارد لیست کرده؛ یعنی ما را قربانی کرده
است؛ چرا آن زمان که ما ۷ تیر یا ۸ شهریور را به وجود آوردیم و مدام در
ایران ترور میکردیم و میکشتیم، آمریکا به ما نگفت تروریست؟ الان ۱۰ سال
است ما هیچ عملِ نظامی انجام ندادهایم اما به ما میگوید تروریست؟ پس
این یک ژستِ تبلیغی است» یعنی رجوی قبلا میگفت، این عملی ضد آمریکایی بود
اما الان میگوید مورد تایید آمریکا بود.
وی با اشاره به ارتباط محمدرضا سعادتی (از
نفوذیهای منافقین) با سفارت شوروی سابق گفت: ۲۵ بهمن سال ۵۷ یعنی سه روز
پس از انقلاب اسلامی، سازمان نفراتی را به سفارت شوروی فرستاد؛ سازمان با
مراجعه به سفارت شوروی گفت ما برای انقلاب، به سلاح نیاز داریم ـ اینها در
خاطرات «ولادیمیر کوزیچکین» کاردارِ دوم سفارت شوروی در ایران که محمدرضا
سعادتی ۶ اردیبهشت ۵۸ در دیدار با وی دستگیر شد آمده است.ـ میگوید ما به
او (سعادتی) گفتیم انقلاب شما که پیروز شد، شاه هم که رفت؛ بعد او گفت نه
اینکه انقلاب نبود! آنها (کسانی که انقلاب کردند) همه آمریکایی هستند!
انقلابِ اصلی را باید ما انجام بدهیم و شما باید به ما کمک کنید که
شورویها به او میگویند ما در ارتش شاه نفوذی داشتیم که این نفوذی لو
رفت؛ ما میخواهیم بدانیم او چگونه لو رفته است؟ سازمان آن زمان در
دادستانی نفوذی داشت، پرونده طرف در دادستانی را دزدیده و تحویل او (مامور
شوروی) دادند و به جای آن، یک سری دوربین شب و تجهیزات نظامی گرفتند که
آنجا موضوع لو رفت و سعادتی دستگیر شد. خود سازمان ادعا کرد سفارت آمریکا
ما را لو داده است.
خدابنده با اشاره به توجیه انفجار ۷ تیر
برای سازمان گفت: رجوی در صحبتهایی که میکرد - البته من آن زمان به
روشنی صحبتها را متوجه نمیشدم بعدا که راجع به آن فکر کردم و مطالعه
کردم فهمیدم- می گفت، امام، حالِ نظام است و بهشتی آینده نظام و سازمان اگر
بخواهد میان حال و آینده، یکی را برای زدن انتخاب کند، قطعا آینده را
انتخاب میکند یعنی معتقد بود، اگر جمهوری اسلامی خواستار تداوم است، فقط
با بهشتی میتواند تداوم پیدا کند و گرنه بی آینده خواهد بود. این تحلیل
رجوی در نشستها بود. بعدها هم وقتی به ادبیات سازمان دقت میکردید،
مشاهده میکردید که همیشه میگفتند: «نظام بیآینده شد» یعنی تصور رجوی،
همان تز تقی شهرام بود که میگفت، نفر کلیدی آن جریان، بهشتی است و این را
آمریکاییها هم میدانستند.
وی تاکید کرد: بعضیها میپرسند رجوی از
اینکه پنهان باشد چه منافعی میبرد؟ این سوال یک اشکال دارد و آن این است
که گویا رجوی از خودش اختیاری دارد که پنهان باشد یا نباشد. بعد از سقوط
صدام، رجوی هم سقوط کرد چون سرنوشتش را به صدام گِره زده بود. بعد از اعدام
صدام، رجوی هم به لحاظ بینالمللی، اجتماعی و سیاسی اعدام شد. مسعود به
اراده و انتخاب خودش کنار گذاشته نشده بلکه او را کنار گذاشتند. اکنون
آمدند سازمانی ساختند و این سازمان، داخل اروپاست و رهبر آن، مریم رجوی
است؛ غربیها میگویند دیگر با سابقه سازمان هم کاری نداریم؛ اکنون سازمان
به یک گروهِ مخالف ایرانی که حرف کاخ سفید را میگوید، تبدیل شده است.
مسعود رجوی را به لحاظ بینالمللی و به لحاظ سیاسی و اجتماعی کُشتند و
اینکه الان سرش روی خاک است یا زیر خاک، تفاوتی نمیکند.
خدابنده گفت: سازمان الان به درد غرب
میخورد. سازمان خودش را در اختیار آمریکا قرار داده و هر حرفی یا هر کاری
که آنها بگویند و انجام دهند، تکرار میکند. با انگیزههای ضد
امپریالیستی اعضایی را مانند من جذب کرده اما الان عمله مککین شدهاند.
مککین حامی مالیِ داعش است؛ کشور آلبانی محل ترانزیتِ سلاح برای داعش از
غرب بوده است و الان سر و کله سازمان پیدا شده و داعشیها را هم دارند به
آلبانی میبرند. اهالی آنجا میگویند، آمریکا اینجا را خریده است! قوانین
آمریکا اینجا حاکم نیست اما قدرت آمریکا حاکم است.
وی با اشاره به نقش سازمان منافقین در حوادث
تروریستی در حرم امام و مجلس شورای اسلامی گفت: در کار تروریستی که داعش
سال گذشته در مجلس و حرم امام(ره) انجام داد، بسیاری می گویند این نوع
آمدن و نفوذ کردنها، بدون راهنمایی و همکاری با مجاهدین خلق امکانپذیر
نبوده است؛ افرادی که هیچ وقت پایشان به تهران نرسیده، یکباره بیایند چنین
کاری انجام دهند، قطعا از سوی سازمان توجیه شده و امکانات لازم در
اختیارشان قرار داده شده بود. در قضیه ترور دانشمندان هستهای هم بعدا
«سیمور هرش» گفت: «افراد سازمان در این قضیه نقش داشتند.» سازمان این
استفادهها را برای غرب دارد.
خدابنده درباره دیدار دو تن از اعضای سازمان
در سال ۵۰ با حضرت امام (ره) اظهار داشت: اولین اقدامی که سازمان برای جذب
انجام داد، افرادی را سال ۵۰ در نجف خدمت امام فرستاد. یک بار قبل از این
در سال ۴۷، از آقایان آیتالله طالقانی، آیتالله منتظری، آیتالله
هاشمیرفسنجانی، آیتالله میلانی و یاسر عرفات تاییدیه گرفته بودند و همه
آنها از امام خواسته بودند تا ایشان، سازمان را تایید کنند. امام گفتند
بیایید بنشینید حرفهایتان را بگویید. بعد آقای دعایی(سیدمحمود دعایی)
میگوید: «کتابهایشان را آوردند، آنقدر ریز بود که با عینک هم نمیشد
خواند؛ امام هم به من گفتند بلند بلند اینها را برای من بخوان، من هم بلند
بلند کتابها را خواندم، امام یک ماه وقت گذاشتند تا ببینند اینها چه
میگویند، آخر قضیه امام اینها را با یک جمله تعریف کردند و گفتند، اولا
مبارزه مسلحانه شما که به جایی نمیرسد، حالا در مورد اعتقاد و
اسلامتان، شما به لحاظ اسلامی، قبل از اینکه «تعبد» داشته باشید، «تمسک»
دارید.»
وی با اشاره به ارتباط رجوی با ساواک گفت:
مسعود رجوی قبل از ضربه شهریور(دستگیری سران سازمان مجاهدین خلق در
شهریورماه سال ۵۰) یعنی در مردادماه دستگیر شد و در اسناد ساواک هم موجود
است که سپهبد نصیری رئیس ساواک در حکم رجوی، برای او درخواست تخفیف کرده و
گفته همکاری کرده و حتی دستگیری بنیانگذاران را او باعث شده است! پس از
این، مسعود رجوی و عده دیگری حکم اعدام گرفتند، حکم همه اجرا شد اما برای
او اجرا نشد؛ رجوی فعالیتهای بینالمللی کرده بود. کاظم رجوی، برادرش
سفیر ایران در فرانسه یا سوئیس بود، در عین حال با ساواک کار میکرد یعنی
همیشه راجع به فعالیتهای دانشجویان در آن کشور به ساواک گزارش میداد،
وقتی وارد این قضیه شد، رجوی را وادار به همکاری با ساواک کرد تا اعدام
نشود و بعدا اسناد اینها منتشر شد؛ متاسفانه جمهوری اسلامی روی این مسائل،
چندان کار نمیکند که این اسناد را منتشر کند. بالاخره رجوی در آن ماجرا
اعدام نشد!
خدابنده با اشاره به سازماندهی ترورها توسط
سازمان در فرانسه گفت: دولت فرانسه کلاً دلِ خوشی از مجاهدین نداشت؛ در
«ویلپنت» هم واقعیتش این است که حتی یک فرانسوی هم جزء سخنرانان یا جزء
حامیها یا پیامدهندهها نبود اما به قول برادرم، «سیا» چنین
همایشهایی را به فرانسه تحمیل میکند. برادرم، نزدیک مسعود رجوی و در
دفتر وی بود که بعد جدا شد و وقتی به ماموریت اروپا رفت، دیگر برنگشت و جدا
شد. همه میدانستند ترورها را رجوی از فرانسه برنامهریزی میکند. یک
بار پلیس امنیت فرانسه، خانهای را در پاریس گرفت که رسانهای شد. ۱۲۰ خط
تلفن در این خانه بود، بعد خانه بزرگ و قدیمیای بود که آن را با
پارتیشن به اتاقهای یک متری تبدیل کرده بودند و در هر کدام، یک خط تلفن
وجود داشت، بعد آنجا سازماندهی داشتند. یکی مسئول اصفهان بود، یکی مسئول
شیراز بود؛ بعد برای آنها سازماندهی داشتند و از طریق تلفن این ترورها را
دنبال میکردند که پلیس فرانسه این خانه را بَست و بعد از آن هم سازمان
ضربه خورد و واقعاً کشف شد که آنها از داخل فرانسه دارند ترورهای ایران را
سازماندهی میکنند.
عضو سابق سازمان منافقین درباره طرح شورش
زندانیان وابسته به سازمان همزمان با عملیات فروغ جاویدان در سال ۶۷ نیز
اظهار داشت: اصلاً سازمان در زندان اوین تشکیلات، سلسلهمراتب و ارتباطات
گستردهای با بیرون داشت و قرار بر این بود که شورش کنند و بخشی از کار را
آنها انجام دهند. من یک بار در زندان اوین با اجرای احکام صحبت میکردم؛
پرسیدم افراد چگونه با سازمان مجاهدین تماس میگیرند؟ گفت: «تلفن در زندان
آزاد است و ما کاری نداریم، هر کسی کارت تلفن دارد و میرود آنجا با هر
کسی بخواهد صحبت میکند؛ ما محدود نمیکنیم!» گفتم به همین راحتی؟ گفت:
«به همین راحتی!» همین الان طرف زنگ میزند برای سالگرد سازمان در گوهردشت
جشن گرفته، عکس گرفته و برای سازمان میفرستد.
در ادامه مشروح گفتگو با ابراهیم خدابنده را میخوانید:
اخیرا سازمان
منافقین همایشی را در فرانسه برگزار کرد. همایش امسال فارغ از بحثهای
تاریخی که سازمان دارد با کنش و واکنشهای زیادی رو به رو شد. یکی از
مسائلی هم که آنجا اتفاق افتاد این بود که عکس شما را ظاهراً توزیع کرده
بودند و گفته بودند این شخص(خدابنده) را هر جا پیدا کردید، ترور کنید.
تحلیل شما نسبت به برگزاری این همایش چیست؟ چرا مسعود رجوی خودش را نشان
نمیدهد. به قول ترکی فیصل که برای رجوی از لفظ مرحوم استفاده کرد، آیا
واقعاً رجوی مرده است یا زنده؟ اگر زنده است چرا خودش را نشان نمی دهد؟
دو بحث را باید روشن کنیم؛ یکی بحث مسعود
رجوی را روشن کنیم و یکی هم تکلیفِ گردهماییِ سالانه «ویلپنت». منظور و
هدف از این گردهمایی چیست؟ چه کسی برگزار میکند و به چه منظوری است و
میخواهند چه بکنند؟ این همایشها ربطی به مجاهدین خلق ندارد، همانطور که
ربطی به فرانسه هم ندارد. چنین همایشهایی پروژه کاخ سفید است که در آن
میخواهند حرف کاخ سفید را که مورد قبول افکار عمومی نیست، از زبانِ به
اصطلاح مخالفانِ ایرانی بزنند. این خاصیتِ فعلی مجاهدین خلق و این
گردهماییها است. الان شعار این گردهماییها مانند گردهماییِ قبلی که چند
ماه پیش بود و به مناسبت دیگری بود، در یک کلام، تشدید تحریمها و تغییر
رژیم است، این را در کاخ سفید نمیتوانند بگویند، چون با آن مخالفت
میشود، اسرائیل و عربستان هم نمیتوانند چنین چیزی را بگویند، پس چه کسی
میتواند بگوید؟ در جمع مخالفانِ ایرانی، سازمان مجاهدین خلق با هزینه
هنگفتی که از عربستان دریافت میکند، همایش برگزار میکند، اسرائیل هم
تبلیغاتش را انجام میدهد؛ اینها با یکدیگر هماهنگ هستند اما سرنخ قضیه،
دست جناحی در آمریکاست. جنگطلبان در آمریکا دنبال این سیاست هستند.
اگر یادتان باشد، بحرانِ هستهای علیه
ایران که در سال ۲۰۰۳ آغاز شد، چگونه آغاز شد؟ یک سری اطلاعات را به سازمان
مجاهدین خلق دادند و گفتند بروید اینها را در واشنگتن اعلام کنید و
بگویید ایران نطنز دارد و کارهایش مخفی است. سازمان این را به عنوان منابع
داخلی خودش گفت؛ در صورتی که بعدا منابع زیادی کشف و اعلام کردند این
اطلاعات را اسرائیلیها در اختیار سازمان مجاهدین خلق قرار داده بودند. در
کتاب «گَرت پورتر» به نام «بحرانِ ساختگی» یا در کتاب «حمله به ایران»
نوشته «اسکات ریتر» بازرس سازمان ملل در عراق، تشریح میشود که
اسرائیلیها یا آمریکاییها میدانستند اگر این اطلاعات را خودشان به
آژانس بدهند، تاثیری ندارد و مورد قبول قرار نمیگیرد تا اینکه بگویند
گروهی ایرانی از داخل ایران این اطلاعات را داده است. در این صورت، بحرانی
ساختگی به نام هستهای علیه جمهوری اسلامی آغاز شد که تا داستان برجام هم
ادامه پیدا کرد و بعد از آن همچنان میخواهند این بحران را ادامه دهند.
بخش کوچکی از آغاز این بحران را به مجاهدین
خلق دادند؛ الان خاصیت مجاهدین خلق برای غرب همین است؛ یعنی پروژه CIA است؛
فرانسه یا اروپا هم به هر حال در آخر خط مجبورند دنبالهرو آمریکا باشند.
مثلا فرانسه اعلام میکند مجاهدین خلق مورد تایید ما نیست یا میگوید هیچ
مقام فرانسوی در همایش مجاهدین خلق شرکت نکرد اما به هر حال این همایش در
خاک فرانسه برگزار شد و این خواست آمریکا بوده است. شما میبینید در
ابتدای میتینگِ چند ماه قبل مجاهدین خلق، «رودی جولیانی» ژستِ پارهکردن
برجام را میگیرد و به برجام تُف میکند؛ دو ماه پس از آن، ترامپ
میگوید ما میخواهیم از برجام خارج شویم چون این خواستِ مخالفان ایرانی
است و تحریمها را تشدید میکند.
الان خاصیتِ سازمان مجاهدین خلق برای آمریکا
همین است؛ سازمان، تنها گروهِ اپوزیسیون است که مدافع تشدید تحریمها
علیه ملت ایران است. نام این پروژهِ صهیونی وهابی را هم همایش «ویلپنت»
گذاشتهاند چون تبلیغات آن را صهیونیسم انجام میدهد، پول آن را وهابیها
میدهند، خطش را هم کاخ سفید میدهد؛ مثلاً «جان بولتون» که الان رئیس
شورای عالی امنیت ملی الان آمریکاست، در میتینگ چند ماه قبل سازمان گفت:
جمهوری اسلامی نباید چهلمین سال تاسیس خود را جشن بگیرد؛ این صحبت را جای
دیگری نمیشود گفت. الان شما «صدای آمریکا» را ببینید که نامی از مجاهدین
خلق نمیآورد و مدام میگوید گردهماییِ ایران آزاد! در حالی که در همایش
سازمان، جمعیت مخالف و سخنرانها را با پرداخت پول، جمع کردند. اگر
عکسهای همایش را نگاه کنید، عمده جمعیت، غیرایرانی هستند و اصلا
نمیدانند به کجا آمدهاند! مطلقا این گردهمایی مورد تایید هیچ گروه
اپوزیسیونی نیست و شعارهایش را هم قبول ندارد؛ نَه در پی تشدید تحریمهاست و
نَه در پی تغییر رژیم.
ظاهر قضیه این است که سازمان مجاهدین خلق هر
سال دارد اینها را به آنجا میکشاند تا شعارهای خود را تبلیغ کند؛ در
صورتی که سازمان مجاهدین خلق، الان بلندگوی آمریکاست و نقش به اصطلاح،
«نیروی ایرانی» را ایفا میکند؛ همان کاری که با صدام میکردند. صدام
نمیتوانست به شهرهای ایران موشک بزند؛ به یاد دارم که به لحاظ اجتماعی،
سیاسی، بینالمللی، این موشکبارانها خواست رجوی بود؛ رجوی به صدام
میگفت اگر میخواهی دست بالا پیدا کنی، باید شهرهای ایران را بزنی و آن
زمان، صدام موشکهایی داشت که به تهران برسد اما ایران موشکی نداشت که با
آن، بغداد را نشانه برود.
این صحبت رجوی به صدام، قبل از آغاز جنگ است؟
خیر؛ در خلال جنگ بود؛ همان زمان که جنگ
شهرها آغاز شد. جنگ شهرها ایده رجوی بود. رجوی بنا به دستور آمریکاییها
به عراق رفت. من همینجا خاطره ای تعریف کنم؛ در انگلیس، «محمد محدثین»
مسئول روابط بینالمللی مجاهدین خلق، دیداری با یک مقام امنیتی انگلیس
داشت. من آنجا مترجم بودم، آن مقام گفت: «شما رفتید پیش صدام، رفتید پیش
عراق دشمن ما» جوابی که مسئول مجاهدین خلق داد بسیار جوابِ منطقی بود؛
گفت: «ما زمانی رفتیم پیش صدام که صدام محبوب غرب بود.» ریگان از «طارق
عزیز» (وزیر خارجه و معاون رئیس جمهور وقت عراق) جلوی شومینه استقبال
میکرد؛ یعنی بالاترین حد پروتکل استقبال! سناتورهای آمریکایی دائما به
عراق رفت و آمد داشتند؛ از جمله «رامسفلد» که بعدا وزیر دفاع شد. صدام از
فرانسه «میراژ» (نوعی هواپیمای جنگی) و از روسیه «میگ» (نوعی هواپیمای
جنگی) میگرفت؛ همچنین از موشکهای آمریکایی استفاده میکرد؛ همه اینها
در حالی بود که آن زمان، به ایران سیم خاردار هم نمیفروختند اما بعدها
ورق برگشت و صدام تصمیم گرفت به کویت حمله کند؛ صدام که از اول این طوری
نبود، مورد تاییدشان بود.
برادر من تعریف میکرد و میگفت، قبل از
اینکه رجوی به عراق برود، ۴ خبرنگار آمریکایی به دیدار او رفتند، برخلاف
همیشه، رجوی از مترجم استفاده نکرد و با همان زبان اَلکنِ انگلیسی خودش با
آنها صحبت کرد و این ۴ نفر، به همه چیز شبیه بودند جز خبرنگار! این مصاحبه
کجا منعکس شد؟ بعدها فهمیدند اینها آمدهاند تا بگویند، شما دیگر
نمیتوانید در ایران کاری بکنید و راهش این است به عراق بروید و سوار موج
جنگ شوید. رجوی هم به عراق رفت تا برای این کار، «شورای ملی مقاومت» را
آماده کند که بنیصدر جدا شد و همراه وی نرفت.
پس پروژه جنگ هم از این جریان آغاز میشود؟
مسعود رجوی قبل از آغاز جنگ، یعنی در سال
۵۸، سفری مخفیانه به پاریس داشت و در فرانسه با وساطت فرانسویها به عراق
وصل شد و پس از آن، افرادی را به عراق فرستادند. شما حتما ۱۲۰ ساعت نواری
را که مخابرات عراق با نفرات مجاهدین خلق ارتباط داشتند، دیدهاید یا در
کتاب «خوابگردها» بخوانید؛ این نوارها و دیدارها متعلق به قبل از آغاز جنگ
است. شما در این نوارها «عباس داوری» و «احمد افشار» را میبینید که
میگویند: «فخرالدین حجازی نفر اول انتخابات مجلس تهران شده است» این حرف،
یعنی نوار متعلق به قبل از جنگ است. پس از این، طی مذاکراتی، به نوعی مشوق
صدام برای حمله به ایران هستند اما موضع سازمان مجاهدین خلق در قِبال جنگ
چیست؟ آن زمان ما جوان بودیم و به درستی متوجه نمیشدیم اما در این
دیدارها سران سازمان میگفتند ما با عراق در سنگر مجزا میجنگیم چون با
جمهوری اسلامی مرزبندی داریم. شما نزد هر دولت یا نظامی این را ببرید و
بگویید کشور در حال جنگ است، تجاوزِ خارجی است، یک نیرویی چنین حرفی زده،
معنیاش چیست؟ میگوید آیا میشود رفت جبهه و سنگری را جدا کرد؟ سنگر
مستقل یعنی چه!؟ یعنی نمیخواهد در جنگ شرکت کند؛ یعنی دارد تشویق میکند
که در جنگ و دفاع شرکت نکنید. شما پیام نوروزی سال ۶۰ رجوی را که نگاه
کنید، آنجا میگوید ایران آغازگر جنگ بوده، در صورتی که سند سازمان ملل
تصریح دارد که عراق آغازگرِ جنگ بوده است. میگوید ایران در امور داخلی
عراق دخالت کرده و آنها را مجبور کرده حمله کنند!
وقتی جنگ آغاز شد، من مسئول انجمن دانشجویان
مسلمان هواداران سازمان مجاهدین خلق در لندن بودم. آن زمان فدائیان و
گروههای دیگری هم بودند. قرار شد به مناسبت حمله به ایران، بدون اینکه
کار چندانی انجام دهیم، تظاهراتی برگزار کنیم و بلافاصله دست به کار شدیم.
احساس کردیم هر چه ایرانی در لندن بود، آمد؛ یعنی به پهنای پارک «لین» در
لندن، جمعیت ایرانی با شعار علیه حزب بعث و صدام آمد. این تظاهرات در
«بیبیسی» فارسی و غیره، انعکاس زیادی پیدا کرد. بعد درگیری با بعثیها
آغاز شد؛ حمله کردند و کتککاری شد. شب از تهران با من تماس گرفتند و داد و
فریاد کردند که این چه غلطی بود شما کردید!؟ گفتیم غلطی نکردیم؛ فقط علیه
دشمن تظاهرات کردیم. گفتند نه اشتباه بود! با عصبانیت گفتند اصلاً شما را
منحل میکنیم. بعدها وقتی این جریانات را مرور میکردم، فهمیدم که ما
کارِ اشتباهی مرتکب شدیم چون ما از ابتدا طرف عراق بودیم! حالا بعدا رجوی
در سال ۶۵ این ماجراها را برملا کرد و رفت آنجا اما از ابتدا ارتباطات بوده
است.
چرا توجیه نبودید رجوی، سَمتِ عراق است؟
توجیه نبودیم چون اصلا سازمان همین طوری
است. روز ۷ تیر سال ۶۰ من منچستر بودم و از جلوی کنسولگری ایران در منچستر
عبور میکردم که دیدم درب کنسولگری را بستهاند، پنجرهها هم بسته است؛
یک بنرِ بزرگ هم نصب کردهاند. رفتم جلو دیدم نوشته به دلیل شهادت
آیتالله بهشتی و یارانش کنسولگری عزادار و بسته است. یکی از بچه های
انجمن اسلامی که مرا میشناخت و نمیدانست که از انجمن اسلامی جدا شدهام
از من پرسید به نظر تو کار کیست؟ گفتم: «مشخص است کار آمریکا یا
سلطنتطلبها و ضدانقلاب» یعنی ذرهای در ذهن من خطور نمیکرد که
مجاهدین خلق این کار را کرده باشند. سازمان هم مسئولیت آن را نمیپذیرفت؛
نَه به دلیل اینکه مشکل بینالمللی داشت؛ به دلیل اینکه هنوز فضای داخل
سازمان، اعضا و هوادارها برای این کار آماده نشده بود. بعد از یک سال که از
این قضیه گذشت، رجوی شروع به آمادهکردن اذهان کرد اما هنوز هم نمیگفت
کارِ ما بوده اما میگفت این اقدام، اقدامی ضد امپریالیستی بود و راهِ
نفوذ آمریکا بسته و راهِ وابستگی کور شد؛ یعنی برای اعضاء جا انداخت که این
قضیه (انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در ۷ تیر سال ۶۰) اقدامی علیه آمریکا
بوده و ما کانال آمریکا را در ایران کور کردیم. بعد البته میگفتند نظام
بیآینده شد و از این حرفها.
این ماجرا گذشت تا اینکه حدود ۱۵ سال بعد
آمریکا، نام سازمان مجاهدین خلق را وارد لیست تروریستی کرد. رجوی در عراق
بود و بسیار به هم ریخته بود. در آن زمان به عراق میرفتیم و نشستهای
کوچکی با مسعود رجوی داشتیم و برای کارِ خارج توجیه میشدیم. در آن نشست
که فکر کنم حدود ۶۰، ۷۰ نفر بودند، گفت: «آمریکا آمده یک حالی به دولت
اصلاحات بدهد! و راهِ گفتمان را باز کند، ما را وارد لیست کرده؛ یعنی ما را
قربانی کرده است؛ چرا آن زمان که ما ۷ تیر یا ۸ شهریور را به وجود آوردیم و
مدام در ایران ترور میکردیم و میکشتیم، آمریکا به ما نگفت تروریست؟
الان ۱۰ سال است ما هیچ عملِ نظامی انجام ندادهایم اما به ما میگوید
تروریست؟ پس این یک ژستِ تبلیغی است» یعنی رجوی قبلا میگفت، این عملی ضد
آمریکایی بود اما الان میگوید مورد تایید آمریکا بود. بعدا در مطالعاتی که
داشتم، فهمیدم وحید اَفراخته در بازجوییهای ساواک، کتبا به خط خودش
نوشته که تقی شهرام گفته: «تهدید اصلی برای به قدرت رسیدن ما، آیتالله
بهشتی است و باید او را از بین ببریم اما نمیتوانیم او را ترور کنیم بلکه
باید به شکل تصادف جلوه کند که به حساب ما نباشد» این نقشه را رجوی اجرا
کرد.
چرا آن زمان(نیمه دهه پنجاه) ترور آیت الله بهشتی انجام نشد؟
نتوانستند یعنی امکانش را نداشتند. تقی
شهرام ضربه خورد و نفرات دیگر از جمله وحید افراخته گرفتار شدند. تقی شهرام
فقط توانست جان خود را نجات دهد. برای همین، تا زمان انقلاب دیگر امکان
ترور بهشتی فراهم نشد.
طرح مشخصی برای ترور آیت الله بهشتی ریخته شده بود؟
بله؛ وحید افراخته میگفت: اگر قرار بود
همینطوری ترور کنند، میتوانستند، اما نمیخواستند پای سازمان مجاهدین
حساب شود. میگفت: «تقی شهرام گفته باید به شکل تصادف جلوه کند.» یک سال
پس از اینکه من به ایران برگشتم پدرم فوت کرد؛ پدرم به من گفت: «من همه چیز
را راجع به سازمان مجاهدین میتوانم نادیده بگیرم؛ حتی ترورها را اما
همکاری با دشمن در حال جنگ را چگونه میشود توجیه کرد!؟ این
شناختهشدهترین نوع خیانت در همه جای دنیاست یعنی هر چَپَر چُلاقِ
لیبرالی! در غرب هم این را میفهمد که این خیانت است. شما چطور متوجه
نشدید؟ چه به شما دادند؟» من بعدا فهمیدم که رجوی یک سال قبل از اینکه به
عراق برود، «انقلاب ایدئولوژیک» راه انداخته بود یعنی «انقلاب مغزشویی»؛
چون دیگر نمیتوانست افراد را با توجیه سیاسی قانع کند کما اینکه بنیصدر
را هم نتوانست قانع کند. اتفاقا به پدرم گفتم: «من فکر میکردم کاری که
میکنم، عین انقلاب و اسلام است» بعد از اینکه از سازمان جدا شدم، فهمیدم
انگیزههای من برای رفتن به سازمان، انگیزههای ضدامپریالیستی، اسلامی و
میهنپرستانه بوده. الان در سازمان، مغزشویی دارد کار میکند. سریال
«سارق روح» دارد همین داستان را میگوید که چطور افراد را میگیرند و
ذهنشان را عوض میکنند و آنها را تبدیل به رباتهایی میکنند که هر
کاری از عهده آنها برمیآید. داعش هم دقیقا همین کار را میکند.
به بی خبری
خودتان از حادثه ۷ تیر اشاره کردید و اینکه تصور می کردید این حادثه از سوی
سلطنتطلبها اداره شده باشد. داخل سازمان چه شاکلهای داشت که بعضیها از
حوادث باخبر میشدند و امثال شما بی خبر میماندید؟
خانم «بتول سلطانی» آمد راجع به «رقص رهایی»
افشاگریهایی کرد، آمد گفت رجوی حرمسرا داشت یعنی اعضای لایه اول شورای
رهبری، تماما همسران رجوی بودند، بعد گفت هیچ مردی از این موضوع اطلاعی
نداشت، برنامهریزیاش را هم مریم رجوی کرده بود یعنی مریم رجوی افراد را
انتخاب و عضو لایه اول شورای رهبری میکرد و در اختیار مسعود رجوی قرار
میداد و میگفت حتی در حد ابریشمچی هم از این موضوع اطلاع نداشتند. او
(بتول سلطانی) اولین کسی بود که افشاگری کرد و واقعاً سخت است یک زنی بیاید
بگوید چنین داستانی بوده و بعد از دو سال که از سازمان جدا شده بود، در
اروپا بالاخره زبان باز کرد و این را گفت. دکتر «نفیسه بادامچیان» میآمد
رحم آنها را خارج میکرد؛ الان خانم «مریم سنجابی» لیستی نزدیک به صد زن
را در سازمان نوشته که میگوید من شهادت میدهم رحم اینها خارج شده است و
یک دکتر بفرستند، برود اینها را چک کند، کسی هم که این کار را نمیکند.
در سازمان مانند همه فرقه ها اتفاقاتی رخ میدهد اما چه کسی خبر دارد؟
۲۵ بهمن سال ۵۷ یعنی سه روز پس از انقلاب
اسلامی، سازمان نفراتی را به سفارت شوروی فرستاد؛ سازمان با مراجعه به
سفارت شوروی گفت ما برای انقلاب، به سلاح نیاز داریم ـ اینها در خاطرات
«ولادیمیر کوزیچکین» کاردارِ دوم سفارت شوروی در ایران که محمدرضا سعادتی ۶
اردیبهشت ۵۸ در دیدار با وی دستگیر شد، آمده است ـ میگوید ما به او
(سعادتی) گفتیم انقلاب شما که پیروز شد، شاه هم که رفت؛ بعد او گفت نه،
اینکه انقلاب نبود! آنها (کسانی که انقلاب کردند) همه آمریکایی هستند!
انقلابِ اصلی را باید ما انجام بدهیم و شما باید به ما کمک کنید که
شورویها به او میگویند ما در ارتش شاه نفوذی داشتیم که این نفوذی لو
رفت؛ ما میخواهیم بدانیم او چگونه لو رفته است؟ سازمان آن زمان در
دادستانی نفوذی داشت، پرونده طرف در دادستانی را دزدیده و تحویل او (مامور
شوروی) دادند و به جای آن، یک سری دوربین شب و تجهیزات نظامی گرفتند که
آنجا موضوع لو رفت و سعادتی دستگیر شد. خود سازمان ادعا کرد سفارت آمریکا
ما را لو داده و موضوع را از شنودهای ما فهمیده است؛ چون سفارت آمریکا آن
زمان تمام مکالماتِ داخل کشور از جمله مکالمات سازمان را شنود میکرد.
استراتژی سازمان از روز اول، تکیه به کمک
خارجی برای کسب قدرت بود و اصلاً تنها چیزی که حساب نمیکرد، مردم بودند؛
مردم باید این وسط کشته میشدند تا سازمان به قدرت برسد. الان هم همان نقش
را ایفا میکنند، از زمانی که سازمان را از لیست تروریستها خارج کردند،
مشخص شد آمریکاییها به سلاح و تبلیغات سازمان نیاز دارند یعنی به قول صدای
آمریکا، سازمان، گردهماییِ ایران آزاد یعنی مخالفان جمهوری اسلامی را
ترتیب بدهد، به دانشجویان لهستانی و افغانی و کره ای و سیاهپوست پول
داده و جمعشان بکند؛ یعنی نقش سازمان این است که از عربستان پول بگیرد و
به جان بولتون و جولیانی بدهد که بیایند آنجا، راحت حرفهای کاخ سفید را
مطرح کنند؛ بعد هم کسی نتواند به آنها اعتراضی بکند.
«جواد قدیری» در سپاه نفوذ داشت و از افراد
رده بالا هم بود